﴿۳۴﴾ قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ 

(فرعون) به گروهي كه اطراف او بودند گفت: اين ساحر آگاه و ماهري است! 

Prophets are rejected by the “notables” of their communities is found throughout all the prophetic accounts in Sūrah  and elsewhere in the Quran

خب او در معجزه بودن اشكال كرد نه اينكه معجزه است ولي آورنده‌اش پيغمبر نيست اين در صغرا اشكال كرد گفت اين سِحر است آن روز هم سِحر در مصر رواج داشت ﴿قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ﴾ ملأ همان افرادي هستند كه چشم پر كن‌اند متمكّنان درباري هستند كه به آنها مي‌گويند ملأ كه چشم را پر مي‌كنند آدمهاي عادي را نمي‌گويند ملأ به آن اطرافيانش گفت: ﴿إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ﴾ (يك) و در رشته خودش هم متخصّص است (دو)

پرسش: خود فرعون اعتقاد به معجزه بودن آنچه حضرت موسي آورد داشت يا نه؟

پاسخ: اعتقاد نه, عالِم بود اين ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[18] همين بود كه بحثش گذشت اين براي او شفاف بود روشن شد كه خدا مدير كل است ربّ كل است (يك) و وجود مبارك موسي پيامبر است (دو) آنچه را كه آورد سحر نيست معجزه است (سه) اما عالماً عامداً انكار كردند ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾. بيان نوراني حضرت موسي هم اين بود كه ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[19] فرمود آخر برايتان روشن شد كه اينها معجزه است. در بحثهاي سابق كه انسان عالماً عامداً گاهي معصيت مي‌كند آن روز مثال زده شد كه ممكن است كسي تدريس بكند تفسير بكند تأليف بكند تصنيف بكند كتاب بنويسد سخنراني بكند سخن‌خواني بكند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾[20] را براي همه مردم بگويد وقتي از مجلس بيرون رفت نامحرمي را نگاه بكند خب چرا اين طور است يا ﴿أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾[21] را تفسير مي‌كند در اين زمينه سخنراني مي‌كند كه رشوه گرفتن روميزي زيرميزي پوست آدم را مي‌كَند انسانِ بي‌حيثيت ديگر در جامعه نمي‌تواند زندگي كند اين درختها را مي‌بينيد اگر پوستش را كَندند حيواني آمد پوست اين درخت را كَند اين ديگر خشك مي‌شود اين از راه پوست نفس مي‌كشد اين كار را مي‌گويند اِسحات, اسحات يعني پوستش را مي‌كَنند ﴿فَيُسْحِتَكُم﴾[22] يعني پوستتان را مي‌كَند خب درختِ پوست‌كنده كه ديگر ميوه نمي‌دهد ﴿أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ﴾ رشوه را سُحت گفتند چون پوست آدم را مي‌كَند آبروي آدم را مي‌برد، اينها را مي‌گويد بعد هم مي‌بينيم دستش [به رشوه] دراز است!

حتی انسان هنگام بحث کردن با شخص دیگری ممکن است متوجه شود شخص مقابل درست می گوید ولی اعتراف نمیکند .دلیلش این است که غرور انسان اجازه نمیدهد که قبول کند. که او اشتباه کرده است. حالا فرض کنید علاوه بر غرور منافع مادی خود و ابرو خود را نیز در خطر ببینیم. دیگر چه میشود. تا دیروز به همه میگفتم من پروردگار اعلی هستم حالا بگویم اشتباه کردم دیگر کسی از من را پیروی نمی کند.

 

 وجود مبارك موساي كليم گفت آن بخشي كه متولّي عزم و اراده و تصميم است را بستي براي تو مسلّم شد من پيغمبرم ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[25] براي تو مثل دو دوتا چهارتا روشن شد كه اينها معجزه است من پيغمبرم فقط خدا فرستاده اما آن بخش تصميم‌گيري تو فلج است اين ﴿جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[26] هم همين است ديگر يعني با اينكه از نظر علمي يقين دارند اما از نظر عملي انكار مي‌كنند براي اينكه ما تنها بخش علمي‌مان مشكل ما را حل نمي‌كند مثل اينكه تنها چشم و گوش مشكل آدم را حل نمي‌كند چشم و گوش براي اينكه بفهمند اما دست و پا براي اينكه بدوند ما بايد دست و پايمان را سالم نگه بداريم اين دست و پاي ما همان عقل عملي است.

 

پرسش: فرمودند كه حضرت موسي بيش از هر پيغمبري معجزه داشت با اينكه بيش از هر پيغمبري معجزه داشت حتي قومش هم

ايمان نياوردند؟

 

پاسخ: خب بله قومشان همين فرعون به بند كشيده ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾[27]

 

سوره ۴۳: الزخرف - جزء ۲۵ - ترجمه مکارم شیرازی

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿۵۴﴾

او قوم خود را تحميق كرد و از وي اطاعت كردند. (۵۴)

 

شست‌وشوي مغزي در فرهنگ قرآن همين است ديگر قرآن كريم فرمود: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ﴾ خفيف كرد سبك كرد تهي‌مغز كرد ﴿فَأَطَاعُوهُ﴾ خب همين است ديگر وقتي ده بار, بيست بار, سي ‌بار مطلبي را به كسي بگويند كه قدرت تحليل ندارد آن بخش روشني هم كه داشت از او بگيرند اين مي‌شود تهي‌مغز خب تهي‌مغز را به هر سَمت فوت كني حركت مي‌كند ديگر. در بخشهاي ديگر قرآن كريم فرمود: ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[28] يعني خالي است خب وقتي مغز خالي بود تهي‌مغز بود اين هم از اين طرف گفت اين مي‌خواهد شما را از كشورتان بيرون كند خب آنها را به يدك مي‌كشد ديگر عمده آن است كه ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ خب اين حرفها را وجود مبارك موساي كليم گفت, گفت آخر برايتان روشن شد براي چه كسي بهانه مي‌گيريد

 

پرسش: آيا او مي‌دانست شكست مي‌خورد؟

پاسخ: نه, شكست مي‌خورد نه, گفت ما با اينها به هر وسيله است با سِحر جلوي معجزه را مي‌گيريم اين تحليل عقلي براي كسي است كه در فضاي شرح صدر زندگي كند كسي كه محدوده‌اش بسته است ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[29] شد يا آلهه اينها اهواي اينها شد ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[30] اين هوسش را مي‌خواهد اين دو قدم دورتر را كه نمي‌بيند.

 

این حرف خیلی زیباست. بعضی  وقتها در اخبار حوادثی را انسان می خوند که شخصی مرتکب جنایات یا تجاوزی شده است که به راحتی میتوان آن شخص را پیدا کرد ولی باز اون شخص آن کار را انجام میدهد. دلیلش همین هست. آن شخص دو قدم جلوتر را نمیبیند فقط هوای نفس خود را میبیند. این شخص که گرفتار هوا نفس شده است دیگر  تحلیل عقلی ندارد

 

در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اول كساني كه گفتند اين ساحرِ عليم است ملأ بودند ﴿قَالَ المَلأُ مِن قَومِ فِرعونِ إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ﴾[42] ولي در سورهٴ «شعراء» كه محلّ بحث است اول كسي كه گفت اين ساحر عليم است خود فرعون است[43] ظاهراً خود فرعون گفته آنها بعد ياد گرفتند اين حرف را زدند اگر در سورهٴ «اعراف» اين قول را به ملأ اسناد مي‌دهد و در سورهٴ «شعراء» اين قول را به فرعون نسبت مي‌دهد براي اينكه اين يك دور باطل است اول فرعون گفته بعد آنها گفتند همين طور دهن به دهن مي‌گشت; اول حرف را خود فرعون زد بعد آنها گفتند. آ‌نها تعبير به ساحر كردند كه ساحران را بياوريد[44] اينجا تعبير به سحّار شده كه سحّاران را بياوريد[45] اينها تفاوت تعبيري سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است با سورهٴ مباركهٴ «شعراء»