(22) وَمَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

(۲۲) من چرا كسي را پرستش نكنم كه مرا آفريده است ؟ و همگي به سوي او بازگشت مي‏كنيد.

سپس به دليل ديگرى مى پردازد و به سراغ اصل توحيد كه عمده ترين نكته دعوت اين رسولان بوده است مى رود و مى گويد: (من چرا كسى را پرستش نكنم كه مرا آفريده است)؟ (وَمَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي).

كسى شايسته پرستش است كه خالق و مالك و بخشنده مواهب باشد نه اين بتها كه هيچ كارى از آنان ساخته نيست، فطرت سليم مى گويد بايد خالق را پرستيد، نه اين مخلوقات بى ارزش را!

تكيه روى (فطرنى) (مرا آفريده, چون به جای فطرنی میتوانست بگوید خلقنی) ممكن است اشاره به اين نكته نيز باشد كه من وقتى به فطرت اصلى و سرشت حقيقى خود باز مى گردم به خوبى مى بينم كه از درونم فريادى رسا و گويا بلند است كه مرا دعوت به پرستش خالقم ميكند، دعوتى كه هماهنگ با عقل و خرد است، من چگونه اين دعوت مضاعف فطرت و خرد را ناديده بگيرم؟

جالب اينكه نمى گويد: (ما لكم لا تعبدون الذى فطركم) چرا خدائى را پرستش نمى كنيد كه شما را آفريده است بلكه مى گويد: (من چرا چنين نكنم) يعنى در حقيقت از خود شروع ميكند تا مؤ ثرتر واقع شود.

و به دنبال آن هشدار ميدهد كه مراقب باشيد همه شما سرانجام تنها به سوى او باز ميگرديد (و اليه ترجعون).

يعنى نه تنها سر و كار شما در زندگى اين جهان با او است كه در جهان ديگر نيز تمام سرنوشت شما در دست قدرت او مى باشد، آرى به سراغ كسى برويد كه در هر دو جهان سرنوشت شما را به دست گرفته.

خودِ من هم قبول كردم چرا قبول نكنم براي اينكه مرا به مبدأم دعوت كردند اينها مرا به معادم دعوت كردند من هم بين مبدأ و معاد راهي را بايد طي كنم ﴿وَمَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ﴾ خدايي را كه ﴿فَطَرَنِي﴾ خدا مرا خلق كرد هر كسي من را خلق كرد بايد او را بپرستم؛ پس خدا را بايد بپرستم … خدا مرجع من است نزد او بايد بروم, نزد او بايد حساب بدهم و نزد هر كسي كه بايد حساب بدهم بايد كه دستور او را بپذيرم, پس دستور خدا را مي‌پذيرم چون خدا مبدأ است, برهان اول; خدا معاد است, برهان دوم; …

امكان نقل قول افراد ديگر در قرآن و امضا يا ردّ آن

پرسش: ببخشيد استاد! نقل قول های قرآن هم قابليت تفسير را دارد؟ مثلاً جايي را که قرآن دارد از ديگري نقل قول مي‌كند اين‌جا هم جای تاٴمل دارد مثل ساير فرازهايي که خود خداوند تبارک و تعالی فرموده؟

پاسخ: بله چون حرف انبيا را دارد نقل مي‌كند. آنچه خداي سبحان نقل مي‌كند اگر سخن باطل باشد حتماً ابطال مي‌كند. ولي وقتي خداي سبحان چيزي را نقل مي‌كند و بر آن صحّه مي‌گذارد و امضا مي‌كند معلوم مي‌شود مقبول الهي است؛ چه خدا چيزي را امضا كند يا چيزي را بفرمايد. اگر آن شخص از راه دور آمد، حرفي را زد كه از مكتب انبيا گرفت گفت: ﴿وَمَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ و قرآن كريم اين را با صبغه قبول نقل كرده است اين مورد امضاي الهي است مي‌شود قول خدا, چرا؟ براي اينكه خدا آن را امضا كرده؛ چه اينکه خدا چيزي را خودش بفرمايد يا چيزي را كه بعضي از شاگردان انبياي او يا انبياي او گفته باشند و خدا نقل بكند و در صدد احتجاج باشد اين هم كلام خداست.

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=26&ayat=49&user=far&lang=far&tran=2

سوره ۶: الأنعام

قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۱۴﴾

بگو آيا غير خدا را ولي خود انتخاب كنم در حالي كه او آفريننده آسمانها و زمين است و او است كه روزي مي‏دهد و از كسي روزي نمي‏گيرد، بگو من مامورم كه نخستين مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده كه) از مشركان نباش. (۱۴)

قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿۱۵﴾

بگو من (نيز) اگر نافرماني پروردگارم كنم از عذاب آن روز بزرگ (رستاخيز) ميترسم. (۱۵)

در سوره مباركه «انعام» از آيه سيزده به بعد، خداي سبحان به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً﴾ از غير خدا چه كاري ساخته است؟! … او ﴿فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است و فاطر را بايد پرستيد من او را مي‌پرستم … ﴿وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ﴾ منظور از طعام, اينكه مي‌گويند نانِ مملكت را بايد حفظ كرد منظور از نان همان اقتصاد است نه تنها غذا در برابر لباس و مسكن; وقتي مي‌گويند نانِ مردم ضعيف است تنها خوراك نيست دارو, مسكن, وسايل نقليه و وسايل تحصيلي مردم، هم جزء نان مردم است. وقتي مي‌گويند خدا مُطعِم است يعني اقتصاد مردم را او تأمين مي‌كند بركات را او مي‌دهد. خدا مطعِم است يعني رازق است تأمين رزق به دست اوست اين صغرا, هر كه رازق است معبود است اين كبرا؛ پس خدا معبود است اين نتيجه. نه تنها مطعِم است بلكه ﴿لاَ يُطْعَمُ﴾ نيازي به طعام ندارد. مطعِمي كه غنيّ بالذّات است او را بايد عبادت كرد نه کسی كه حالا چيزي به ما داد (درست است که بابا آب داد بابا نان داد اما این بابا هم خودش محتاج است), آن رازق غير مرزوق را بايد عبادت كرد آن مطعِمي كه ﴿لاَ يُطْعَمُ﴾ است او را بايد عبادت كرد؛ يعني آن غنيّ‌اي كه به هيچ چيزي نيازمند نيست اين دو برهان. بعد ﴿قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[16]برهان سوم كه «خوفاً من النار» است ﴿قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ بگو من (نيز) اگر نافرماني پروردگارم كنم از عذاب آن روز بزرگ (رستاخيز) ميترسم.﴾.[17]

انسان يا «حبّاً لله» عبادت مي‌كند كه او چون فاطر است و معبود است و محبوب است و مشكور; يا «شوقاً الي النعمة» عبادت مي‌كند كه ﴿هُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ﴾ (انسان به طمع ثروت و روزی دوست دارد خودش را به افراد غنی بچسباند چه کسی غنی تر از خدا) يا «خوفاً من النار» عبادت مي‌كند ﴿إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ سه راه است. اين راه‌هاي سه‌گانه در اين سوره مباركه انعام قبلاً بحث شد. حالا مشابه آن را در همين‌جا مي‌فرمايند…

… در حقيقت می خواهد … بگويد چرا او را عبادت نمي‌كنيد؟ شما اگر به درك من نرسيديد كه براساس فطرت، خدا را عبادت كنيد,....لااقل «خَوْفاً مِنَ‌ النَّارِ» يا «شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ» به او بر‌گرديد، محكمه‌تان اوست، رها كه نمي‌شويد، چرا او را عبادت نمي‌كنيد؟! ﴿وَمَا لِيَ لاَ أَعْبُدُ﴾ آن خدايي را كه ﴿فَطَرَنِي﴾, يك و خدايي كه ﴿وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾, دو; اين ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ دليل لزوم عبادت آنهاست نه دليل لزوم عبادت خودش, دليل لزوم عبادت خودش همان … فطرت‌محوري است، اما شما كه براساس خوف و رجا كار مي‌كنيد ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾.