(28) وَمَا أَنزَلْنَا عَلَي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ
(28) وَمَا أَنزَلْنَا عَلَي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ
(۲۸) ما بعد از او بر قوم او هيچ لشكري از آسمان نفرستاديم و هرگز سنت ما بر اين نبود.
گرچه در قرآن سخنى از پايان كار آن سه نفر پيامبر كه به سوى اين قوم مبعوث شدند نيامده، ولى جمعى از مفسران نوشته اند كه آن قوم علاوه بر كشتن آن مرد مؤمن پيامبران خويش را نيز به قتل رساندند، در حالى كه بعضى ديگر تصريح كرده اند كه آن مرد با ايمان جمعيت را به خود مشغول ساخت تا پيامبران بتوانند از توطئه اى كه براى آنها چيده شده بود رهائى يابند و به نقطه امنترى منتقل شوند، ولى نزول عذاب دردناك الهى بر آنها كه در آيات بعد به آن اشاره مى شود قرينه اى بر ترجيح قول اول است، هر چند تعبير من بعده (بعد از شهادت آن مرد با ايمان ) در مورد نزول عذاب نشان مى دهد كه قول دوم صحيحتر است.
سرانجام كارمردم شهر انطاكيه
قرآن در اين زمينه مى گويد: (ما بر قوم او بعد از وى هيچ لشكرى از آسمان نفرستاديم، و اصولا سنت ما چنين نيست كه براى نابود ساختن اين اقوام سركش متوسل به اين امور شويم (و ما انزلنا على قومه من بعده من جند من السماء و ما كنا منزلين ).
ما نيازى به اين امور نداريم، تنها يك اشاره كافى است كه همه آنها را خاموش سازيم و به ديار عدم بفرستيم و تمام زندگى آنها را در هم بكوبيم .
تنها يك اشاره كافيست كه عوامل حيات آنها تبديل به عامل مرگشان شود، و در لحظه اى كوتاه و زودگذر طومار زندگانيشان را درهم پيچد!
اين آيه زمينه چينى براى آيه بعدى است و براى بيان اين معنا است كه كار و هلاكت آن قوم در نظر خداى تعالى بسيار ناچيز و غير قابل اعتنا بود، و خدا انتقام آن مرد را از آن قوم گرفت و هلاكشان كرد، و هلاك كردن آنها براى خدا آسان بود و احتياج به عده و عده اى نداشت، تا ناگزير باشد از آسمان لشكرى از ملائكه بفر ستد تا با آنها بجنگند و هلاكشان كنند، و به همين جهت در هلاكت آنان و هلاكت هيچ يك از امت هاى گذشته اين كار را نكرد، بلكه با يك صيحه آسمانى هلاكشان ساخت.
﴿وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ﴾ اينطور نيست كه حالا فوراً اگر حادثهاي پيش آمد ما فوراً اوضاع را به هم بزنيم عذاب استئصالي نازل كنيم اينها را منقرض كنيم، چند روزي به اينها مهلت ميدهيم؛ يك وقت كسي عجله ميكند كه «يخاف الموت»؛ ولي همه اينها در قبضه قدرت الهي هستند ما كاملاً اينها را آزمايش ميكنيم امتحانمان به آن نصاب ميرسد بعد محكمه الهي هم هست ﴿وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ﴾[33] اينها كه جلو نميافتند, دور نميزنند كه ما حالا مسبوق شويم و آنها بشوند سابق و قضا و قدر ما را دور بزنند، اينطور نيست. بنابراين ما عجلهاي نداريم فعلاً عذابي نازل نكرديم و نميكنيم ﴿وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ﴾.
… همانطوري كه ما براي آنها رعد و برق نفرستاديم, صاعقه نفرستاديم: ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ (قوم عاد) (خداوند) اين تندباد را هفت شب و هشت روز پي در پي و بنيانكن بر آنها مسلط ساخت[21] نفرستاديم كه بساط آنها را برچينيم … توقع نداشته باشيد كه جريان مكه هم همينطور باشد….
ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَي قَوْمِهِ مِنْ بَعدّه مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ﴾ ما ديگر حالا يك عدّه ملائكه را براي عذاب اينها اعزام كنيم لازم نيست در موقع لزوم يك تَشر ميزنيم بساط آنها جمع ميشود, يك تشر الهي ميشود سونامي، يك كاسه را شما وقتي تكان داديد بالأخره اين كاسه آب آن ميريزد اين اقيانوس كبير كه به تنهايي از تمام خشكيهاي روي زمين بزرگتر است در پيشگاه ذات اقدس الهي مثل يك فنجان چاي و استکان است يك تكان به آن بدهد ميشود سونامي. فرمود ما اگر خواستيم يك تشر ميزنيم يك صيحه ميزنيم بساط خيليها را جمع ميكنيم …حالا ملائكهاي از آسمان بيايد به حيات اينها خاتمه بدهد اينطور نيست و لازم نيست ﴿وَ مَا كُنَّا مُنزِلِينَ﴾ ما بنايمان بر اين نبود كه براي هر امري ما بياييم فرشتگاني نازل كنيم و عذاب الهي بيايد ﴿إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾گاهي يك تشر ميزنيم ميشود سونامي, گاهي يك تشر ميزنيم ميشود زلزله, ميشود ﴿خَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾,[23] ﴿فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ﴾ اينها خامدند و با يك تشر خاموش ميشوند, … اينطور نيست كه حالا خداي سبحان ملائكهاي نازل كند، بساطي پهن كند، اينها چيزي نيستند.
ما براي خاموش كردن اينها فرشتگان را نازل نميكنيم، البته ضرورت جنگ اگر باشد مثل بدر و امثال بدر فرمود: ﴿وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾[3]آنجا مسئله جبهه رسمي است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كار است ….
… ما افراد را با انحاي گوناگون اينها را به هلاكت ميرسانيم, براي همه فرشته نازل نميكنيم.
يك اصل كلي اين است كه كلّ آسمان و زمين در اختيار ذات اقدس الهي است ﴿فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ به آن (آسمان) و به زمين دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روي اطاعت و خواه اكراه! آنها گفتند: ما از روي طاعت مي آئيم! (سورة فصلت)﴾[4]نه «طائِعَين» فرمود ما با تثنيه به اين دو موجود؛ يعني به آسمان و زمين گفتيم ﴿ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً﴾اينها هم ﴿قَالَتَا﴾تثنيه است ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾نه «طائِعَين» اين دو موجود؛ يعني آسمان و زمين عرض كردند ما با همه آنچه در آسمان و زمين است و ميدانيم و نميدانيم همه در پيشگاه تو طائع و خاضع هستيم. اگر ﴿قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾نه «طائعَين» همه در «طوع» و رغبت هستند ديگر لازم نيست خداي سبحان براي هلاكت قارون فرشته نازل كند، همين زميني كه در اطاعت خداي سبحان است فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ آنگاه [قارون] را با خانه اش در زمين فرو برديم﴾[5] گفت: ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ و آنان را در دريا افكنديم﴾[6] همه اينها را ريختيم در دريا، ديگر لازم نيست فرشتگاني كه مدبّرات امر هستند نازل شوند؛ لذا اصل كلي اين است كه تمام موجودات آسمان و زمين مطيع فرمان ذات اقدس الهي هستند, يك; نحوه تعذيب فرق ميكند گاهي از باب «شقّالقمر» است, گاهي «شقّالأرض» است ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ آنگاه [قارون] را با خانه اش در زمين فرو برديم﴾, گاهي «شقّالبحر» است, گاهي «شقّالحجر» است﴿بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً عصاي خود را بر سنگ مخصوص بزن ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد﴾[7], گاهي «شقّالشجر» است (گاهي «شقّالجبل» است) همه اينها را فرمود ما انجام داديم. اينچنين نيست كه حالا در هر موردي لازم باشد مدبّرات نازل شود، اما وقتي جريان جنگ بدر است و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و از آن طرف كفار هزار نفرند و از اين طرف مسلمين سيصد نفرند و از آن طرف آنها با عُدّه و عِدّه مسلّح هستند و از اين طرف اينها دستخالي هستند در چنين شرايطي ﴿جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا﴾.[8]
شقّالشجر:
واقعه شق الشجر در خطبه قاصعه نهج البلاغه آمده است. خطبه قاصِعَه بلندترین و طولانیترین خطبهای است که در کتاب نهجالبلاغه وارد شده. علی بن ابیطالب در این خطبه عُمدتا به مذمّت رذائل اخلاقی نظیر تعصب، تکبر و غرور پرداخته و در این زمینه انسان را به عبرت گرفتن از سرنوشت شیطان و عدم پیروی از او دعوت میکند. این خطبه در اواخر حکومت امیرالمؤمنین(ع) در کوفه ایراد شده:
….. من با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودم آنگاه كه سران قريش نزد او آمدند و گفتند: «اى محمد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) تو ادّعاى بزرگى كردى، كه هيچيك از پدران و خاندانت نكردند، ما از تو معجزه اى مى خواهيم، اگر پاسخ مثبت داده، انجام دهى، مى دانيم كه تو پيامبر و فرستاده خدايى، و اگر از انجام آن سرباز زنى، خواهيم دانست كه ساحر و دروغگويى».
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود : خواسته شما چیست؟ گفتند: این درخت را (اشاره به درختی کردند که در آنجا بود) برای ما صدا زن، تا با تمام ریشه هایش کنده شود و پیش روی تو بایستد.
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: خداوند بر هر چیزی تواناست. آیا اگر این کار را برای شما انجام دهم، ایمان می آورید و شهادت به حق خواهید داد، عرض کردند : آری، فرمود: من به زودی آنچه را می خواهید به شما نشان می دهم؛ ولی می دانم که شما به خیر و نیکی (و ایمان و تسلیم در برابر حق) باز نمی گردید، و نیز می دانم در میان شما کسی است که درون چاه (در سرزمین بدر) افکنده می شود (اشاره به جنازه های ابوجهل و عتبه و شیبه و امیة بن خلف است که در میدان بدر به چاه افکنده شدند) و نیز کسی است که احزاب را (برای جنگ با مسلمین) بسیج می کند (اشاره به ابوسفیان است).
سپس فرمود: ای درخت اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و می دانی که من رسول خدا هستم با ریشه ها از زمین کنده شو و نزد من آی و به فرمان خدا پیش روی من بایست!
سوگند به خدایی که او را به حق مبعوث کرد (با چشم خود دیدم) درخت با ریشه هایش از زمین کنده شد و حرکت کرد، در حالی که (بر اثر سرعت حرکت) طنین شدیدی داشت و صدایی همچون صدای بال پرندگان (در هنگام پرواز) از آن بر می خاست و در برابر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ قرار گرفت، در حالی که مانند پرندگان بال می زد و بعضی از شاخه های بالای آن، بر سر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ سایه افکنده بود و بعضی دیگر بر دوش من، در حالی که در طرف راست پیامبر ایستاده بودم.
وقتى سران قريش اين منظره را مشاهده كردند، با كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده، نصفش جلوتر آيد، و نصف ديگر در جاى خود بماند» پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمان داد.
نيمى از درخت با وضعى شگفت آور و صدايى سخت به پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نزديك شد گويا مى خواست دور آن حضرت بپيچد، امّا سران قريش از روى كفر و سركشى گفتند: «فرمان ده اين نصف باز گردد و به نيم ديگر ملحق شود، و به صورت اول در آيد» پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) دستور داد و چنان شد.
در این هنگام من گفتم: لا اله الا الله؛ ای رسول خدا! من نخستین کسی هستم که به تو ایمان آورده ام و نخستین کسی هستم که اقرار می کنم که آن درخت آنچه را انجام داد به فرمان خدا و برای تصدیق نبوّت تو و بزرگداشت سخن و برنامه ات بود؛ ولی تمام آن گروه گفتند: او ساحری دروغگوست که سحر شگفت آور و ماهرانه ای دارد (سپس افزودند:) آیا تو را در این کار کسی جز امثال این ـ منظورشان من بودم ـ تصدیق می کند؟! …..
پس يك بحث در اطاعت كلي موجودات است و يك بحث در تقسيم كار است. در جريان تقسيم كار كه كيفيتهاي عذاب فرق ميكند، در سوره «عنكبوت» آيه 39 به بعد اين است: ﴿وَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَ لَقَدْ جَاءَهُم مُّوسَي بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ مَا كَانُوا سَابِقِينَ﴾،
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=29&ayat=36&user=far&lang=far&tran=2
…. براي هيچكدام از اينها ما فرشتگان و مدبّرات امر نازل نكرديم، اما در جريان جنگ احزاب و بدر و امثال ذلك يك عده فرشته نازل كرديم؛ آيه نه سوره «احزاب» اين بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا ای اهل ایمان، به یاد آرید نعمتی را که خدا به شما عطا کرد وقتی که لشکر بسیاری (از کافران) بر شما حملهور شدند، پس ما بادی تند و سپاهی بسیار (از فرشتگان) که به چشم نمیدیدید فرستادیم﴾؛ ما بساط آنها را با تندباد به هم زديم, يك; يك سلسله فرستادههايي هم فرستاديم كه شما آنها را نميبينيد, دو.
در سوره مباركه «آلعمران» قصه بدر را مبسوطاً ذكر فرمود، در بدر و مانند بدر كه فرشتههاي الهي آمدند آيه 124 به بعد سوره مباركه «آلعمران» اين است:
سوره ۳: آل عمران
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُنْزَلِينَ ﴿۱۲۴﴾
در آن هنگام كه تو، به مؤمنان ميگفتي آيا كافي نيست پروردگارتان شما را به - سه هزار نفر از فرشتگان كه (از آسمان) فرود آيند ياري كند؟! (۱۲۴)
بَلَى إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَيَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ ﴿۱۲۵﴾
آری، اگر شکیبایی ورزید و پرهیزکاری کنید و دشمنان در همین لحظه، جوشان و خروشان بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار یاری می دهد. (۱۲۵)
… بنابراين اگر كار خيلي مهم باشد مثل جريان بدر و احزاب و امثال ذلك فرستادههاي الهي از نزديك ميآيند و تصدّي امور را دارند، اما اگر براي يك گروه غير رسمي, جنگ و امثال جنگ نباشد فرشتههاي الهي همانجا يك تشر بزنند كافي است، اگر لازم باشد از نزديك دخالت ميكنند و اگر لازم نباشد كه از دور دخالت ميكنند, پس اصل اوّلي اين است ﴿أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾ و اصل دوم اين است كه كلّ موجود هر كدام ﴿فَكُلّاً أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ﴾ همه آنها اطاعت كردند, اصل سوم اين است كه در موارد مهم فرستادههاي الهي و فرشتههاي الهي نازل ميشوند، اما معناي ﴿مَا كُنَّا مُنزِلِينَ﴾ اين نيست كه ما هرگز فرشته نازل نميكنيم، بلکه معناي آن اين است كه براي اينها اين كار را نكرديم، چون آنقدر لازم نبود كه حالا فرشتگان الهي تنزّل پيدا كنند….
پرسش: اطاعت زمين و امثال زمين که بدون اختيار هستند مگر ... ؟
پاسخ: بله, اختيار است; منتها آن اختياري كه انسان دارد كه با شريعت و تكليف همراه باشد نيست. اين همه رواياتي كه آمده است زمين شهادت ميدهد, مسجد شهادت ميدهد, مسجد شكايت ميكند، اختيار تكليفي ندارند كه شريعتي, رسالتي و تكليفي داشته باشند.
پرسش: می شود زمين با حکم خدا مخالفت کند؟
پاسخ: نه, آن ديگر ميشود تشريع، به آن صورت تشريع نيست, اما كاملاً درك ميكند چه كسي آمده و چه كسي نيامده, كدام همسايه در مسجد شركت كرده و كدام همسايه شركت نكرده، شفاعت ميكنند, شكايت ميكنند, گزارش ميدهند. اطاعت تكويني هست… فرشتهها معصيت نميكنند، چون اختيار دارند با عصمت, اما كلّ موجودات عالَم طبيعت تكويناً يك هوش مناسب خود دارند و يك اطاعت مناسب خود دارند و اصلاً معصيت نميكنند، براي اينكه آن شهوت و غضب و وهم و خيال و امثال ذلك كه عامل تعدّي و پرخاشگري است در اينها نيست. اگر اينها ادراك نميكردند و نميفهميدند كلّ اين روايات را ما بايد توجيه ميكرديم، آن وقت آن آيه سوره مباركه «اسراء» كه دارد ﴿إِن مِن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[12] همه را بايد توجيه كنيم، در حالي كه اينطور نيست، واقعاً تسبيح دارند, واقعاً درك دارند، منتها ما نميفهميم.
پرسش: اطاعت آنها به چه صورت است.
پاسخ: اطاعت آنها همين است که هر چه ذات اقدس الهي بخواهد در همان مسير حركت ميكنند، اينچنين نيست كه خداي سبحان دستور دهد كه زمين دهن باز كند قارون را بگيرد و او اطاعت نكند و بگويد من حالا سفت و سخت هستم، اينطور نيست.
شاید بتوانیم بگوییم که آنها نمیتوانند گناهی مرتکب شوند یا عملی را كه خدا دستور دهد را انجام ندهند اختیار آنها فقط در اندازه با اکراه و اشتیاق انجام دادن امور است آنچه که قرآن بیان میکند. (ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً)
پرسش: پس اين روايتی که راجع به داستان سوره «نمل» است در آنجا چرا سليمان دستور داد آن حيوان را مجازات کنند؟
پاسخ: آن حيوان, تربيتشده دستگاه وجود مبارك سليمان بود … و بخش وسيعي از ادراكات را به بركت حضرت دريافت كرد، ميبينيد استدلالي ميكند كه شبيه استدلال برخي از حكماي بزرگ و متكلّمين بزرگ است، مگر هر حيواني اينطور استدلال ميكند؟ هر هدهدي مگر اينطور استدلال ميكند؟ گفت: ﴿وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾[13] گزارش داد كه من رفتم جايي را ديدم که اينها آفتاب را ميپرستند، چرا آفتابآفرين را نميپرستند؟! وقتي ميگويد من ديدم عدّهاي دارند شمس را عبادت ميكنند چرا شمسآفرين را عبادت نميكنند اين حرف يك فيلسوف و متكلّم است، هر حيواني که اين گونه حرف نميزند، خيلي از افراد عادي اينطور استدلال نميكنند ﴿وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ﴾؛ چرا اينها خدا را عبادت نميكنند؟! اين تربيتشده مكتب سليمان است آن وقت مسئوليت هم دارد، مگر هر حيواني اينطور استدلال ميكند؟