﴿۶۳﴾ فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَ

﴿۶۳﴾ فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ 

و به دنبال آن به موسي وحي كرديم عصايت را به دريا زن، دريا از هم شكافته شد، و هر بخشي همچون كوه عظيمي بود! 

 

 

(فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلق ) - كلمه (انفلاق ) به معناى پاره شدن چيزى و جدا شدن اجزاى آن از يكديگر است، (فكان كل فرق ) يعنى هر قطعه جدا شده از آن، (كالطود) مانند پاره كوهى عظيم بزرگ بود

 

وحي فعل

ما به موساي كليم دستور داديم كه عصا را بزن اين وحي فعل است ما همان‌طوري كه يك علم حصولي شفاف داريم مثل اينكه الآن روز است ما در روز بودن شك نداريم يك علم شهودي شفاف داريم اگر كسي تشنه است اين عطش را مي‌يابد نه مي‌فهمد كسي كه گرسنه است اين گرسنگي را مي‌يابد نه بفهمد كسي كه درد دارد اين درد را با علم شهودي درك مي‌كند نه به علم حصولي وقتي به مطب طبيب رفت گفت دندانم درد مي‌كند يا سرم درد مي‌كند طبيب به اين درد, علم حصولي دارد ولي مريض به درد, علم شهودي دارد خب اگر كسي دندانش درد مي‌كند دستش درد مي‌كند اين درد را مي‌يابد ديگر اين ديگر شك ندارد اين درد است ديگر. گاهي انسان علم شهودي دارد و هيچ ترديدي هم ندارد آنچه را كه انسان كامل به وسيلهٴ وحي درك مي‌كند با علم شهودي است و هيچ ترديدپذير هم نيست ما علم شهودي غير قابل ترديد فراوان داريم اصل علم ما همان علم شهودي است ما علم حصولي را بعد ياد مي‌گيريم ما اوّل سيري و گرسنگي را ترس را درد را نشاط را سلامت را غم و غصّه را اينها را در دوران كودكي با خودمان داريم اينها علم شهودي ماست ما هيچ ترديدي نداريم بعد از اينها به علم حصولي تعبير مي‌كنيم مي‌گوييم دستم درد مي‌كند دندانم درد مي‌كند من تشنه‌ام من گرسنه‌ام كسي كه اينها را مي‌شنود علم حصولي پيدا مي‌كند يا ما آن علوم شهودي را تبديل به علوم حصولي مي‌كنيم خودمان مفهوم‌سازي مي‌كنيم مي‌شود علم حصولي وگرنه آن اصلش علم حضوري است

  ما اوّل با مشهودات روبه رور هستيم بعد مشهودات ما علوم حضوري ما تبديل مي‌شود به علوم حصولي

 وجود مبارک موساي كليم اراده را در خودش يافت كه خداي سبحان به او مي‌گويد اين عصا را بزن به دريا اين را مي‌يابد بدون كمترين ترديد با علم شهودي نه علم حصولي و ترديد‌پذير هم نيست

 وجود مبارک موساي كليم (سلام الله عليه) بالوجدان يافت كه خداي سبحان مي‌گويد عصا را بزن ديگر ترديد ندارد اين چيز شك‌پذير هم نيست كه آن كسي كه دريا را آفريد دريا را هم مورد قهر خود قرار مي‌دهد ﴿فَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنِ اضْرِب بِعّصَاكَ الْبَحْرَ﴾ اين درياي قلزم را اين بحر احمر را تو با عصا بشكاف اين شد شق البحر خب وجود مبارك موساي كليم هم اين كار را كرد دريا هم شكافته شد ﴿فَانفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرقٍ كالطَّودِ العَظيم﴾

 

وقتي كه اين جادّهٴ خاكي در دريا پيدا شد يك سد آبي از دو طرف شد آبهاي رفته رفته آبهاي نيامده ايستاد به صورت كوچه‌اي شد اينها از اين راه كه به صورت جادّهٴ خشك شد عبور كردند ﴿فَاضرِب لَهُم طَريقًا فِي البَحرِ يَبَسًا﴾[16] ـ يعني جادهٴ خشك ـ اينها از آن جادّه خشك عبور كردند بعد فراعنه هم خيال مي‌كردند اين دريا براي آنها هم جادهٴ خشك خواهد بود

 در جريان سورهٴ مباركهٴ «طه» آنجا آيه 77 سخن از اينكه آل‌فرعون صبح حركت مي‌كنند به شما مي‌رسند نبود آنجا آيه 77 به اين صورت بود كه

وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى ﴿۷۷﴾

 و در حقيقت به موسى وحى كرديم كه بندگانم را شبانه ببر و راهى خشك در دريا براى آنان باز كن كه نه از فرارسيدن [دشمن] بترسى و نه [از غرق‏ شدن] بيمناك باشى

 ما به موساي كليم اين نكته را گفتيم كه شما عصا را به دريا بزن نه از دريا خطري به شما مي‌رسد نه از صحرا, نه از ارتش آسيبي نه از درياي توفنده ﴿لاَّ تَخَافُ دَرَكاً وَلاَ تَخْشَي﴾ آنها هم به شما نمي‌رسند دريا هم براي شما رام مي‌شود مثل جادّه خاكي

اين آبها همين طور روي هم, روي هم, روي هم ماند به صورت يك سدّ آبي درآمده وسطش هم جادّه خشك شد اينها حركت مي‌كردند مي‌رفتند در تعبيرات قرآن اين است كه ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً﴾[13] نه اينكه قدري آب بود كه اينها ناچار مي‌شدند نظير رودخانه‌هاي ضعيف قدري پاورچين حركت كنند و پاي آنها تر بشود اين طور نبود يك طريق يَبس يك جادّه خشك در دريا پيدا شده اينها به طور عادي مثل روي زمين حركت كردند كه عمده يَبس بودن است در اينجا فرمود: ﴿فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ﴾ براي اينكه اينها زود بگذرند چندين راه فراهم شده چندين سدّ آبي فراهم شده چندين كوچه فراهم شده هر كدام از اين قبيله از يك كوچه از يك راه مي‌گذشتند كه زودتر به مقصد برسند ﴿فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ﴾ دريا هر قسمتش مثل يك كوه عظيم شده بود طُود يعني كوه, عظيم هم كه اشاره به عظمت آن است بين اين دو سد اين كوچه خشكي بود كه بني‌اسرائيل از آنجا حركت مي‌كردند

 

Quran does not identify the body of water that was parted, but it is traditionally considered by Muslims to be the Red Sea, as it is for Jews. It is pointed out by some Muslim sources that the miracle lay not so much in the parting of the waters, since water can disappear from its usual place for natural reasons such as the presence of currents or evaporation, but that the water was made to stand tall like a mountain (R).

﴿۵۷﴾ فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ

﴿۵۷﴾ فَأَخْرَجْنَاهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ 

ولي ما آنها (فرعونيان) را از باغها و چشمه‏ ها بيرون كرديم. 

 

در اين جمله با اينكه فرعونيان به تحريك فرعون از شهرهاى خود بيرون شدند، ولى خداى تعالى نسبت آن را به خودش داده و فرموده : ما بيرونشان كرديم و جهتش اين است كه بيرون شدنشان با نقشه اى الهى بود، كه به كيفر استكبارى كه كردند آن نقشه را در حقشان عملى كرد

 

 عمده اين اشكال است فرمود: ﴿فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ خب خداي سبحان همان‌طوري كه يك وحي هدايتي علمي و عملي خاص نسبت به اوليا دارد يك القائات زيانبار هم نسبت به دشمنان دارد حالا آنكه خداي سبحان يك القای زيانباري به دشمنان دارد به وسيلهٴ هر نيرويي كه باشد صادق است چون مبدأ اصليش خداست فرمود ما به اينها دستور داديم از اين باغها و گلستانها و بوستانها كه تهيه كرديد از اينجا فاصله بگيريد ما اينها را بيرون كرديم در حالي كه اينها خودشان تصميم گرفتند معلوم مي‌شود كه آن خداي سبحان قلب موساي كليم را در مسير هدايت با اراده تأمين كرد قلب فرعون و فرعونيان را در مسير سقوط و هلاكت هدايت كرده است.

 

این دقیقا مانند وحی فعل میباشد که این بار برای کافران در جهت نابودی آنها انجام شده است

﴿۵۲﴾ وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ

﴿۵۲﴾ وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ 

ما به موسي وحي فرستاديم كه بندگان مرا شبانه از مصر كوچ ده، و آنها شما را تعقيب خواهند كرد. 

 

 

كلمه (اسر) امر از اسراء است، كه به معناى سير دادن و كوچ دادن در شب است و مراد از (عبادى )، بنى اسرائيل است و اين تعبير نوعى احترام از ايشان است

جريان موساي كليم(سلام الله عليه) و فرعون در بخشهاي متعدد قرآن كريم آمده آنجايي كه جريان متصل است عطف يك جريان بر جريان ديگر با «فاء» است آنجا كه جريان منفصل است گاهي با «ثمّ» عطف مي‌شود گاهي با «واو» كه براي مطلق جمع است

 بين جريان مناظرهٴ علمي وجود مبارک موساي كليم با سحره ـ كه تحدّي كرد و آنها خواستند مماثل بياورند و شكست خوردند ـ و جريان خروج از مصر خيلي فاصله است لذا در سورهٴٴ مباركهٴٴ «طه» با «واو» عطف كردند[1] نه با «فاء». در اينجا هم بين جريان حركت موساي كليم (سلام الله عليه) و بني‌اسرائيل از مصر و جريان مناظرهٴ با سحره با «واو» عطف شده است نه با «فاء» كه فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا﴾

 آن قصه‌اي كه در سورهٴٴ مباركهٴٴ «اعراف» بود نشان مي‌دهد كه بين جريان مناظرهٴ وجود مبارک موسي (عليه السلام) با سحرهٴ فرعون و اين جريان خروج حضرت خيلي فاصله بود براي اينكه بعد از اينكه فرمود در سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» ﴿وَجَاءَ الْسَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنّا نَحْنُ الْغالِبينَ﴾[2] اين صحنه را مبسوطاً در سورهٴٴ مباركهٴ «اعراف» نقل مي‌كند بعد جريان عذابهاي گوناگوني كه رود نيل براي بني‌اسرائيل آب گوارا بود براي فرعون خون بود آن ضفادع و آن دم و امثال ذلك كه آيات متعددي بوند اين وسط واقع شده است؛ آيهٴٴ 133 سورهٴٴ «اعراف» اين است: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ﴾ بين جريان مناظرهٴ و جريان خروج موساي كليم (عليه السلام) و بني‌اسرائيل از مصر، اين جريان آيات بيّن اتفاق افتاد كه طوفان بود جراد و آن ملخها مزرعهٴ اينها را از بين مي‌بردند قمّل دامنگير اينها شد ضفادع دامنگير شد اين وسط بود لذا در جريان خروج وجود مبارک موساي كليم از مصر با بني‌اسرائيل و جريان مناظرهٴ با سحره چون خيلي فاصله بود فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا﴾ امّا آنجا كه جريان پشت سر هم هست با «فاء» عطف مي‌كند.

 

 وحي فعل - وحي حكم

مطلب بعدي آن است كه در بحثهاي قبل گذشت كه وحي الهي گاهي به آن بخش انديشهٴ انسان كامل است گاهي به آن بخش انگيزه همهٴ ما از اين دو بخش برخورداريم با يك بخش مي‌فهميم كه مسئلهٴ تصور تصديق و جزم و قطع و ظن و شك براي اين بخش است. در بخش ديگر تصميم مي‌گيريم كه اراده و عزم و نيّت و اخلاص در آن بخش است اينها با اينكه پيوند عميق دارند ولي در تحليل نهايي هر كدام متولي كار خودش است مثل اينكه چشم و گوش متولّي ديدن و شنيدن هستند دست و پا متولي حركت كردن هستند. در نوبتهاي قبل داشتيم كه اگر دست و پاي كسي بسته باشد و چشم و گوشش باز باشد اين خطر را مي‌فهمد ولي قدرت فرار ندارد عالم بي‌عمل مشكل علمي ندارد يعني كاملاً آيات را مي‌فهمد روايات را مي‌فهمد حلال و حرام را مي‌فهمد امّا آن بخش تصميم و عمل و اراده در اثر اينكه نتوانست در جهاد نفس موفق بشود [ناتوان است] طبق بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود: «كم مِن عقل اسير تحت هوي امير»[3] اين عقل اسير است يعني اين نيروي اراده كه بايد تصميم بگيرد و كار بكند اين زنجيري است لذا عالماً عامداً خلاف مي‌كند معصيت مي‌كند.

 ما يك بخش انديشه داريم كه مرزش كاملاً جداست يك بخش انگيزه داريم كه اراده و نيّت مربوط به آن است كه بخشش جداست. وحي الهي گاهي مربوط به علم است كه حكمي را اِخبار غيبي را جرياني را ذات اقدس الهي به يكي از انسانهاي كامل انبيا ائمّه (عليهم السلام) وحي مي‌فرستد گاهي هم متوجّه بخش عملي اوست تصميم را در قلب او القا مي‌كند اراده را اخلاص را در قلب او القا مي‌كند البته همه اينها حكيمانه است و حساب شده است. اينكه فرمود ما به مادر موسي وحي فرستاديم كه اين كودك را در صندوقچه بگذار و او را بينداز به دريا اين وحي فعل است نه وحي حكم. بارزترين آيه اي كه وحي فعل را مي‌فهماند همان آيهٴٴ ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ﴾[4] است در آن آيهٴ فرمود ما تصميم را فعل را اراده را در قلب اينها القا مي‌كنيم گاهي به انسان علمي ياد مي‌دهد گاهي عمل را و ارادهٴ عملي را در قلب انسان ايجاد مي‌كند؛ دربارهٴ مادر موسي اين‌چنين بود او وحي علمي نبود وحي فعل بود اينجا هم دربارهٴ موساي كليم (سلام الله عليه) دوتا وحي دارد يك وحي علمي دارد يك وحي عملي؛ وحي عملي‌اش اين است كه شما شبانه حركت كنيد وجود مبارک موسي در قلبش اين وحي را يافت كه خداي سبحان اين اراده را در دل او ايجاد كرده اين شبانه تصميم گرفته حركت كند يك وحي علمي هم به آن حضرت فرستاد فرمود شما كه حركت كرديد درباريان فرعون با آن ارتشي كه دارند به دنبال شما راه مي‌افتند ﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾؛ اين ﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾ وحي علمي است. بنابراين اينكه در آيه 52 دربارهٴ موساي كليم فرمود: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ﴾ اين وحي فعل است ﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾ وحي علم است يعني به موساي كليم (سلام الله عليه) دوتا فيض رساند يكي بخش عملي كه اراده و تصميم به عهدهٴ آن است كه ما در بخش عملي او تصرّف كرديم به او گفتيم تصميم بگير براي حركت شبانه يكي هم وحي علمي است كه به او گفتيم شما كه حركت كرديد آل‌فرعون به دنبال شما مي‌آيند و حركت مي‌كنند خب وجود مبارک انسان كامل هم كاملاً احساس مي‌كند كه اين انگيزه و اين اراده به وحي الهي در قلبش حاصل شده است همان طوري كه علم غيب را احساس مي‌كنند كه علمي را خدا به وسيلهٴ فرشته يا بلاواسطه در قلب اينها القا مي‌كند ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي مُوسَي أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ﴾.

شاید بتوان گفت که وحی فعلی مثل وحی به زنبور عسل میباشد