(52) لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ

(52) لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ رَقِيباً

(۵۲) بعد از اين ديگر زني بر تو حلال نيست و نمي‏تواني همسرانت را به همسران ديگري تبديل كني (بعضي را طلاق دهي و همسر ديگري بجاي او برگزيني) هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو در آيد و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است .

ظاهر تعبير (من بعد) اين است كه بعد از اين ، ازدواج مجدد براى تو حرام است ، بنابراين (بعد يا به معنى ) بعد زمانى است يعنى بعد از اين زمان ديگر همسرى انتخاب مكن ، يا بعد از آنكه همسرانت را طبق فرمان الهى در آيات گذشته مخير در ميان زندگى ساده در خانه تو و يا جدا شدن كردى و آنها با ميل و رغبت ترجيح دادند كه به همسرى با تو ادامه دهند، ديگر بعد از آنها نبايد با زن ديگرى ازدواج كنى . و نيز نمى توانى بعضى از آنها را طلاق داده ، و همسر ديگرى بجاى او برگزينى ، به تعبير ديگر نه بر تعداد آنها بيفزاى و نه افراد موجود را عوض كن .

 

طبق شواهدى كه از تواريخ استفاده مى شود پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ناحيه افراد و قبائل مختلف تحت فشار بود كه از آنها همسر بگيرد، و هر يك از قبائل مسلمان افتخار مى كردند كه زنى از آنها به همسرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آيد، حتى چنانكه گذشت بعضى از زنان بدون هيچگونه مهريه ، حاضر بودند خود را به عنوان (هبه ) و بى هيچ قيد و شرط با او ازدواج كنند.

البته پيوند زناشوئى با اين قبائل و اقوام تا حدى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اهداف اجتماعى و سياسى او مشكل گشا بود، ولى طبيعى است اگر از حد بگذرد، خود مشكل آفرين مى شود، و هر قوم و قبيله اى چنين انتظارى را دارد، و اگر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخواهد به انتظارات آنها پاسخ گويد و زنانى را هر چند به صورت عقد، در اختيار خود گيرد، دردسرهاى فراوانى ايجاد مى شود.

لذا خداوند با يك قانون جلو اين كار را گرفت و او را از هر گونه ازدواج مجدد و يا تبديل زنان موجود نهى كرد.

در اين وسط, شايد افرادى بودند كه براى رسيدن به مقصود خود به اين بهانه متوسل مى شدند كه همسران تو غالبا بيوه هستند، و در ميان آنها زنان مسنى يافت مى شوند كه هيچ بهره اى از جمال ندارند، شايسته است كه با زنى صاحب جمال ازدواج كنى ، قرآن مخصوصا روى اين مساله نيز تكيه و تاكيد مى كند كه حتى اگر زنان صاحب جمالى نيز باشند حق ازدواج با آنها نخواهى داشت .

و اما در مورد كنيز كه مجاز شده به خاطر آنست كه مشكل و گرفتارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ناحيه زنان آزاد بود، لذا ضرورتى نداشت كه اين حكم در اين مورد محدود شود هر چند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اين استثناء نيز طبق گواهى تاريخ استفاده نكرد.

 

 مستحضريد كه هم زن را مي‌گويند زوج هم مرد را مي‌گويند زوج، زوجه لغت فصيح نيست لذا در قرآن از زن به عنوان زوجه ياد نكرده است زوجات هم در قرآن كريم نيامده درباره حوريان بهشتي هم سخن از ازواج است ( خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ ) [15] [16] [17] اينجا هم سخن از ازواج است.

 يك وقت ما مي‌گوييم زوج يعني يك جفت، يك وقت مي‌گوييم زوج يعني كسي كه همتاي ديگري است لذا هم شوهر، زوج است هم همسرش زوج است اينها مي‌شوند زوجين. فرمود: ﴿وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ﴾ حالا بر فرض هم براي شما تعريف كردند كه از جمال و زيبايي برخوردار است ديگر حق نداري آنها را انتخاب بكني.

 

بعضي‌ها خيال كردند كه اين ﴿تَبدَّلَ﴾ ناظر به تبديل همسر به همسر است كه اخيراً در غرب شروع شده و در جاهليّت بود.اصلاً تبديل همسر به همسر در جاهليّت يك چيز رسمي بود اينها خيال مي‌كردند همان‌طوري كه ظرف‌ها را گاهي مبادله مي‌كنند كالاها را مبادله مي‌كنند زن هم يك كالاست مي‌شود مبادله كرد لذا برخي‌ها همين ﴿تَبدَّلَ﴾ را به آن معنا گفتند كه شما نمي‌تواني همسرت را به ديگري بدهي و همسر ديگري را بگيري كه اين در جاهليّت بود چه در جاهليّت كهنه چه در جاهليّت تازه (ما در همین سوره احزاب صحبت از جاهلیت اولی کردیم پس جاهلیت دیگری در انتظار است)،

https://www.independent.co.uk/news/world/europe/revealed-italy-is-the-home-of-wife-swapping-885185.html

 

اين معنا را گرچه برخي از مفسّران نقل كردند ولي در حرم امن وجود مبارك حضرت اين حرف‌ها راه ندارد.

 مستحضريد كه قرآن كريم درباره اصول دين و همچنين درباره بخش‌هاي مهمي از معارف ديني محكماتي دارد كه هر آيه‌اي در سايه آن محكمات حل مي‌شود در جريان توحيد مسئله ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ چيزى مانند او نيست [1] جزء محکمات است در جريان وحي و نبوت هم همين‌طور است درباره اهل بيت هم كه آيه تطهير نازل فرمود همين‌طور است.

سوره ۳: آل عمران

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۷﴾

او كسي است كه اين كتاب (آسماني) را بر تو نازل كرد، كه قسمتي از آن، آيات «محكم» (صريح و روشن) است، كه اساس اين كتاب مي‏باشد؛ (و هر گونه پيچيدگي در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرف مي‏گردد). و قسمتي از آن، «متشابه» است (در نگاه اول، احتمالات مختلفي در آن مي‏رود؛ ولي با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مي‏گردد). اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات اند، تا فتنه‏ انگيزي كنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسير (نادرستي) براي آن مي‏طلبند؛ در حالي كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمي‏دانند. (آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهي) مي‏گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمي‏شوند (و اين حقيقت را درك نمي‏كنند). (۷)

 درباره وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سورهٴ مباركهٴ «قلم» كه جزء سوَر مكّي است و جزء عتائق سور مكّي هم هست يعني در اوايل بعثت نازل شده است با جمله اسميه و با تأكيد فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری [2] اگر آيه‌اي, چيزي موهم اين معنا بود كه مثلاً ـ معاذ الله ـ پيغمبر به زني علاقه جنسي پيدا كرد و در اثر اين علاقه خواست ازدواج بكند آن را وقتي به اين آيه نوراني عرضه مي‌كنيم آن آيه تفسيرش را پيدا مي‌كند آن قلبي كه مطهّر از هر چيزي است اين حرف‌ها را برنمي‌دارد آنها كه به اين معارف آشنا نيستند البته زبانشان باز است.

 به هر تقدير ما با كسي روبه‌رو هستيم كه در اوايل بعثت از عرش الهي اين مدال براي او آمد كه ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ خب برترين اخلاق همان مسائل عفّت است براي اينكه كسي كه طمع مي‌كند خدا فرمود اين مريض است ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ [8] خب اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ به اين ويروس‌ها مبتلا باشد كه داراي خلق عظيم نيست مطهّر نيست ما بايد آيات را طرزي معنا كنيم كه با اين محكمات ما هماهنگ باشد چه در آيات توحيدي و چه غير آن اگر ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾ [9] بود بايد با ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ﴾ هماهنگ باشد اگر ﴿وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ﴾ [10] باشد بايد با ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ هماهنگ باشد وگرنه بين ما و آنچه زمخشري نقل كرده فرقي نيست.

 

خداي سبحان رقيب است مراقب است يعني محافظ است چيزي از او فوت نمي‌شود هم محيط بكلّ شيء است [21] هم بعد از علم ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾ [22].

 

محکمات و متشابهات بالعرض یا بالذات

https://www.youtube.com/watch?v=DdDLJ84HDC8&ab_channel=%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%D9%88%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%AA%DB%8C

 برخي‌ها نقل كردند كه اين آيه ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ نسخ شده است [5]. اين دليل ميخواهد روايت كه نميتواند ناسخ آيه باشد. نسخ آيه به وسيله آيه ديگر ممكن است. در روايات ما هم هست [6]. خيلي از رواياتي است كه انسان نمي‌فهمد و علمش را به اهلش واگذار مي‌كند

 

نسخ از نظر ذات اقدس الهي بازگشتش به تخصيص ازماني است نسخ مصطلح درباره خدا فرض ندارد نسخ مصطلح اين است كه قانوني را انسان وضع بكند از آينده‌اش باخبر نیست بعد در موقع اجرا معلوم مي‌شود با مشكلاتي روبه‌روست اين قانون را نسخ مي‌كند يك قانون ديگر تصويب مي‌كند اين معنا براي خداي سبحان فرض ندارد. نسخ در شریعت, بازگشتش به تخصيص ازماني است مثل پزشك ماهري كه مي‌داند اين بيمار را در ظرف اين شش ماه بايد معالجه كند ماه اول بايد اين كپسول‌ها را بدهد ماه دوم آن قرص‌ها را بدهد ماه سوم آن شربت‌ها را بدهد ماه چهارم آن آمپول‌ها را بدهد اول كه نسخه مي‌نويسد اين بيمار خيال مي‌كند كه داروي شفابخش همين است وقتي كه ماه دوم  پزشك عوض كرد او خيال مي‌كند نظر دكتر عوض شد در حالي كه نظر دكتر حاذق از همان اول مراحل شش ماهه بود نسخ درباره كسي كه عالِم به عواقب امور است بازگشتش به تخصيص ازماني است.

(51) تُرْجِي مَن تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوي مَن تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ

(51) تُرْجِي مَن تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوي مَن تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنَي أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلاَ يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً

(۵۱) (موعد) هر يك از همسرانت را بخواهي مي‏تواني به تاخير اندازي و هر كدام را بخواهي نزد خود جاي دهي، و هر گاه بعضي از آنها را كه بر كنار ساخته‏ اي بخواهي نزد خود جاي دهي گناهي بر تو نيست اين حكم الهي براي روشني چشم آنها و اينكه غمگين نباشند و به آنچه در اختيار همه آنان مي‏گذاري راضي شوند نزديكتر است و خدا آنچه را در قلوب شما است مي ‏داند و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است و در عين حال حليم است و در كيفر آنها عجله نمي‏كند.

 

جمعى از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در چگونگى تقسيم اوقات زندگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با هم رقابت هايي داشتند كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضيقه قرار مى داد، هر چند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كوشش لازم را در زمينه عدالت در ميان آنها رعايت مى كرد ولى باز گفتگوهاى آنها ادامه داشت ، آيه فوق نازل شد و پيامبر را در تقسيم اوقاتش در ميان آنها كاملا آزاد گذاشت ، و ضمنا به آنها اعلام كرد كه اين حكم الهى است تا هيچگونه نگرانى و سوء برداشتى براى آنها حاصل نشود.

 

يك رهبر بزرگ الهى همچون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن هم در زمانى كه در كوره حوادث سخت گرفتار است ، و توطئه هاى خطرناكى از داخل و خارج براى او مى چينند، نمى تواند فكر خود را زياد مشغول زندگى شخصى و خصوصيش كند، بايد در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشكلاتى كه از هر سو او را احاطه كرده است با فراغت خاطر بپردازد.

آشفتگى زندگى شخصى و دل مشغول بودن او به وضع خانوادگى در اين لحظات بحرانى و طوفانى سخت خطرناك است .

با اينكه طبق بحثهاى گذشته و مداركى كه در شرح آيه پيش آورديم ازدواجهاى متعدد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) غالبا جنبه هاى سياسى و اجتماعى و عاطفى داشته ، و در حقيقت جزئى از برنامه انجام رسالت الهى او بوده ، ولى در عين حال گاه اختلاف ميان همسران و رقابتهاى زنانه متداول آنها، طوفانى در درون خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برمى انگيخته ، و فكر او را به خود مشغول مى داشته است .

اينجا است كه خداوند يكى ديگر از ويژگيها را براى پيامبرش قائل شده ، و براى هميشه به اين ماجراها و كشمكشها پايان داد، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از اين نظر آسوده خاطر و فارغ البال كرد.

و چنانكه در آيه مورد بحث مى خوانيم فرمود: (مى توانى (موعد) هر يك از اين زنان را بخواهى به تاخير بيندازى و به وقت ديگرى موكول كنى ، و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى ) (ترجى من تشاء منهن و تؤ وى اليك من تشاء).

(ترجى ) از ماده (ارجاء) به معنى تاخير، و (تؤ وى ) از ماده (ايواء) به معنى كسى را نزد خود جاى دادن است .

ارجاء به معناي تأخير است. اينكه درباریان فرعون وقتي موسي(سلام الله عليه) آن معجزه را نشان داد به فرعون گفتند: ﴿أَرْجِهْ وَأَخَاهُ﴾ [11] [12] يعني موسي و برادرش را فعلاً تاخیر بینداز درباره آنها تصميم نگير ساحران را از هر شهر و دياري دعوت بكن تا مبارزه اينها ادامه پيدا كند از همين باب است

 

مى دانيم يكى از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات خود را در ميان آنها به طور عادلانه تقسيم كند، اگر يك شب نزد يكى از آنها است ، شب ديگر نزد ديگرى باشد تفاوتى در ميان زنان از اين نظر وجود ندارد، و اين موضوع را در كتب فقه اسلامى به عنوان (حق قَسم( حق قسمت) ) تعبير مى كنند.

يكى از خصايص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگى طوفانى و بحرانيش مخصوصا در زمانى كه در مدينه بود و در هر ماه تقريبا يك جنگ بر او تحميل مى شد و در همين زمان همسران متعدد داشت ، رعايت حق قسم به حكم آيه فوق از او ساقط بود، و مى توانست هر گونه اوقات خود را تقسيم كند هر چند او با اين حال حتى الامكان مساوات و عدالت را - چنان كه در تواريخ اسلامى صريحا آمده است - رعايت مى كرد.

ولى وجود همين حكم الهى آرامشى به همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و محيط زندگى داخلى او مى داد.

سپس مى افزايد: (هر گاه بعضى از آنها را كنار بگذارى بعدا بخواهى او را نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نيست ) (و من ابتغيت ممن عزلت فلا جناح عليك ).

و به اين ترتيب نه تنها در آغاز، اختيار با تو است ، در ادامه كار نيز اين اختيار بر قرار است ، و به اصطلاح اين استمرارى است نه (ابتدائى ) و با اين حكم گسترده و وسيع هر گونه بهانه اى از برنامه زندگى تو نسبت به همسرانت قطع خواهد شد، و مى توانى فكر خود را متوجه مسئوليتهاى بزرگ و سنگين رسالت كنى .

و براى اينكه همسران پيامبر نيز بدانند گذشته از افتخارى كه از ناحيه همسرى با او كسب مى كنند با تسليم در برابر اين برنامه خاص در مورد تقسيم اوقات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يك نوع ايثار و فداكارى از خود نشان داده ، و به هيچوجه عيب و ايرادى متوجه آنها نيست ، چرا كه در برابر حكم خدا تسليم شده اند اضافه مى كند:

(اين حكم الهى براى روشنى چشم آنها و اينكه غمگين نشوند و همه آنها راضى به آنچه در اختيارشان مى گذارى گردند نزديكتر است ) (ذلك ادنى ان تقر اعينهن و لا يحزن و يرضين بما آتيتهن كلهن ).

زيرا اولا اين يك حكم عمومى در باره همه آنها است و تفاوتى در كار نيست ، و ثانيا حكمى است از ناحيه خدا كه براى مصالح مهمى تشريع شده ، بنابراين آنها بايد با رضا و رغبت به آن تن دهند.

در پايان آيه مطلب را با اين جمله ختم مى كند: (خدا آنچه را در قلوب شما است مى داند، و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است ، و در عين حال حليم است و در كيفر آنها عجله نمى كند) (و الله يعلم ما فى قلوبكم و كان الله عليما حليما).

آرى خدا مى داند شما در برابر كدامين حكم قلبا رضا و تسليم داريد، و در برابر كدامين ناخشنود هستيد.

همچنين او مى داند چه كسانى در گوشه و كنار مى نشينند و به اينگونه احكام الهى در مورد شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خرده گيرى مى كنند و در دل نسبت به آن معترضند و چه كسانى با آغوش باز همه را پذيرا مى شوند.

بنابراين تعبير قلوبكم تعبير گسترده اى است كه هم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و همسران او را شامل مى شود و هم همه مؤ منان را كه در ارتباط با اين احكام از در رضا و تسليم وارد مى شوند، يا اعتراض و انكار مى كنند هر چند آنرا آشكار نسازند.

 

سياق آيات دلالت دارد بر اينكه مراد از اين كلام اين است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مخير است در قبول و يا رد آن زنى كه خود را به وى بخشيده. و معناى جمله اين است كه اگر يكى از آنهايى كه بعد از آنكه خود را به تو بخشيد رد كردى، دوباره خواستى بپذيرى منعى بر تو نيست، مى توانى بپذيرى، نه گناهى دارد، و نه سرزنش مى شوى.

و ممكن هم هست جمله مورد بحث اشاره باشد به مساله تقسيم بين همسران.

سن عایشه و حضرت خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر

حضرت خدیجه

​​https://www.aparat.com/v/sHA2l

Time: 0-5’

 

 

عایشه در هنگام ازدواج با پیامبر(صلی الله علیه وآله) چند ساله بود؟

این مساله قبلاً توسط عالم بزرگوار، جعفر مرتضی العاملی در رسالۀ مجزا به نام «کتاب حدیث الافک» و همچنین در کتاب «الصحیح من سیره النبی الاعظم» بررسی شده و ایشان به این نتیجه رسیده است که عایشه در وقت ازدواج حدود هجده سال سن داشته است و جناب آقای نیکنام عربشاهی هم در «تاریخ صحیح اسلام»(1)، به این موضوع پرداخته انده؛ جدیداً نیز تاریخ دان مشهور عربستان سعودی، «استاد سهیله زین العابدین حماد» اعلان کرد که: «بنابر محاسبات تاریخی سن عایشه بنت ابی بکر، 10 سال کوچکتر از خواهرش اسماء بوده لذا بنابر قول ترجیحی، او در سن 19 سالگی با حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) ازدواج کرده است».(2)

 

در منابع تاریخی اهل سنت از ازدواج  حضرت خدیجه(س) پیش از ازدواج با پیامبر(ص) و داشتن فرزندانی سخن به میان آمده است؛ در این منابع از دو شخص به نام‌های «ابوهاله هند بن نباش»[۲۲] و «عتیق بن عابد»[۲۳] با عنوان همسر خدیجه پیش از ازدواج با پیامبر(ص) یاد کرده‌اند. در مقابل برخی عالمان شیعه بر این باورند که حضرت خدیجه(س) پیش از ازدواج با پیامبر، ازدواج نکرده است. ابن شهرآشوب از قول سید مرتضی در شافی و شیخ طوسی در تلخیص الشافی، به دوشیزه بودن حضرت خدیجه(س) هنگام ازدواج با پیامبر(ص) اشاره کرده است.[۲۴] جعفر مرتضی محقق معاصر شیعه بر این باور است که با توجه به تعصبات قبیله‌ای در حجاز، ازدواج خدیجه که از بزرگان قریش بود، با دو اعرابی از قبایل تمیم و مخزوم، پذیرفتنی نیست.[۲۵]

 

 

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1_%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C_%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84%DB%8C

(50) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَ

(50) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالاَتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلاَ يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً

(۵۰) اي پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته‏ اي براي تو حلال كرديم، و همچنين كنيزاني كه از طريق غنائمي كه خدا به تو بخشيده است مالك شده‏ اي و دختران عموي تو، و دختران عمه‏ ها، و دختران دائي تو و دختران خاله‏ ها كه با تو مهاجرت كردند، هر گاه زن با ايماني خود را به پيامبر ببخشد (و مهري براي خود قائل نشود) چنانچه پيامبر بخواهد مي‏تواند با او ازدواج كند اما چنين ازدواجي تنها براي تو مجاز است نه ساير مؤ منان، ما مي‏دانيم براي آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمي مقرر داشته‏ ايم (و مصالح آنها چه ايجاب مي‏كند) اين به خاطر آن است كه مشكلي (در اداي رسالت) بر تو نبوده باشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است.

 

بيان هفت طائفه از زنان كه خدا بر  پيامبر (ص) حلال كرده است

در اين آيه موارد هفتگانه اى را كه ازدواج با آنها برای پیامبر مجاز بوده شرح مى دهد:

1 - نخست مى گويد: (اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهر آنها را پرداخته اى براى تو حلال كرديم ) (يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك اللاتى آتيت اجورهن ).

منظور از اين زنان به قرينه جمله هاى بعد زنانى هستند كه با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رابطه خويشاوندى نداشتند و با او ازدواج كردند و شايد مساله پرداختن مهريه نيز به خاطر همين باشد، زيرا مرسوم بوده است كه به هنگام ازدواج با غير خويشاوندان مهريه را نقدا پرداخت مى كردند، بعلاوه تعجيل در پرداختن مهر، مخصوصا در موردى كه همسر نياز به آن داشته باشد، بهتر است ، ولى به هر حال اين كار جزء واجبات نيست ، و با توافق طرفين ممكن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج كلا يا بعضا بماند.

2 - (كنيزانى را كه از طريق غنائم و انفال خدا به تو بخشيده است ) (و ما ملكلت يمنيك مما افاء الله عليك ).

(افاء الله ) از ماده (فى ء) (بر وزن شى ء) به اموالى گفته مى شود كه بدون مشقت به دست مى آيد، لذا به غنائم جنگى و همچنين انفال اطلاق مى شود.

در اينكه آيا اين حكم در مورد كداميك از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مصداق داشته ؟ بعضى از مفسران گفته اند: يكى از زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به نام (ماريه قبطيه ) از غنائم و دو همسر ديگر بنام (صفيه ) و (جويريه ) از انفال بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را از قيد بردگى آزاد كرد و به همسرى خود پذيرفت.

3 - (دختران عموى تو و دختران عمه ها و دختران دائى تو و دختران خاله هائى كه با تو مهاجرت كرده اند اينها نيز بر تو حلالند) (و بنات عمك و بنات عماتك و بنات خالك و بنات خالاتك اللاتى هاجرن معك ).

به اين ترتيب از ميان تمام بستگان تنها ازدواج با دختر عموها و عمه ها و دختر دائيها و دختر خاله ها با قيد اينكه با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مهاجرت كرده باشند مجاز و مشروع بوده است .

قيد مهاجرت بخاطر آنست كه در آن روز هجرت دليل بر ايمان بوده ، و عدم مهاجرت دليل بر كفر. و يا به خاطر اين است كه هجرت امتياز بيشترى به آنها مى دهد و هدف در آيه بيان زنان با فضيلت است كه مناسب همسرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشند.

در اينكه آيا اين مورد چهارگانه كه به صورت حكم كلى در آيه ذكر شده مصداق خارجى در ميان همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشته يا نه ؟ تنها موردى را كه براى آن مى توان ذكر كرد ازدواج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با (زينب بنت جحش ) است كه داستان پر ماجراى او در همين سوره گذشت زيرا زينب دختر عمه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود.

4 - (هر گاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و هيچگونه مهرى براى خود قائل نشود) اگر پيامبر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند) (و امراءة مؤ منة ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان يستنكحها).

(اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه بر ساير مؤ منان ) (خالصة لك من دون المؤ منين ).

(ما مى دانيم براى آنها در مورد همسران و كنيزانشان چه حكمى مقرر داريم و مصالح آنها چه ايجاب مى كرده است )؟ (قد علمنا ما فرضنا عليهم فى ازواجهم و ما ملكت ايمانهم ).

بنابراين اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدوديتى قائل شده ايم روى مصالحى بوده است كه در زندگى آنها و تو حاكم بوده ، و هيچيك از اين احكام و مقررات بى حساب نيست .

سپس مى افزايد: اين به خاطر آنست كه مشكل و حرجى (در اداى رسالت ) بر تو نبوده باشد و بتوانى در انجام اين وظيفه مسؤ ليتهاى خود را ادا كنى

(لكيلا يكون عليك حرج ).

(و خداوند آمرزنده و رحيم است ) (و كان الله غفورا رحيما).

در مورد گروه اخير (زنان بدون مهر) به نكات زير بايد توجه داشت :

 بدون شك, اجازه ي گرفتن همسر بدون مهر از مختصات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود و آيه نيز صراحت در اين مساله دارد، و به همين جهت از مسلمات فقه اسلام است ، بنابراين هيچكس حق ندارد با همسرى بدون مهر (كم باشد يا زياد) ازدواج كند، حتى اگر نام مهر به هنگام اجراى صيغه عقد برده نشود، و قرينه تعيين كننده اى نيز در كار نباشد، بايد مَهْرُ الْمِثْل  را پرداخت ، منظور از (مهر المثل ) مهريه اى است كه زنانى با شرائط و خصوصيات او معمولا براى خود قرار مى دهند.

 در اينكه آيا اين حكم كلى در مورد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مصداقى پيدا كرده يا نه ؟ در ميان مفسران گفتگو است .

بعضى همچون ابن عباس و برخى ديگر از مفسران معتقدند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با هيچ زنى به اين كيفيت ازدواج نكرد، بنابر اين حكم بالا فقط يك اجازه كلى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود كه هرگز عملا مورد استفاده قرار نگرفت .

در حالى كه بعضى ديگر نام سه يا چهار زن از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را برده اند كه بدون مهر به ازدواج آن حضرت در آمدند، (ميمونه ) دختر حارث و (زينب ) دختر خزيمه كه از طايفه انصار بود، و زنى از بنى اسد به نام (ام شريك ) دختر جابر و (خوله ) دختر حكيم بوده است .

 

بدون شك اينگونه زنان تنها خواهان كسب افتخار معنوى بودند كه از طريق ازدواج با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى آنها حاصل مى شد، لذا بدون هيچگونه مهرى آماده همسرى با او شدند، ولى همانگونه كه گفتيم وجود چنين مصداقى براى حكم بالا از نظر تاريخى مسلم نيست ، آنچه مسلم است اين است كه خداوند چنين اجازه اى را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده بود.

 از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اجراى صيغه ازدواج با لفظ (هبه [ هِ بَ / بِ ] ) تنها مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده ، و هيچ فرد ديگرى نمى تواند با چنين لفظى عقد ازدواج را اجرا كند، ولى اگر اجراى عقد با لفظ ازدواج و نكاح انجام گيرد جائز است هر چند نامى از مهر برده نشود، زيرا همانگونه كه گفتيم در صورت عدم ذكر مهر بايد مَهْرُ الْمِثْل پرداخت.

گوشه اى از فلسفه تعدد زوجات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شرايطى دارد كه ديگران ندارند و همين تفاوت سبب تفاوت در احكام شده است . به تعبير روشنتر هدف اين بوده كه قسمتى از محدوديتها از دوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از طريق اين احكام برداشته شود.

و اين تعبير نشان مى دهد ازدواج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با زنان متعدد و مختلف براى حل يك سلسله مشكلات اجتماعى و سياسى در زندگى او بوده است .

زيرا مى دانيم هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نداى اسلام را بلند كرد تك و تنها بود، و تا مدتها جز عده محدود و كمى به او ايمان نياوردند، او بر ضد تمام معتقدات خرافى عصر و محيط خود قيام كرد، و طبيعى است كه همه اقوام و قبائل آن محيط بر ضد او بسيج شوند.

و بايد از تمام وسائل براى شكستن اتحاد نامقدس دشمنان استفاده كند كه يكى از آنها ايجاد رابطه خويشاوندى از طريق ازدواج با قبائل مختلف بود، زيرا محكم ترين رابطه در ميان عرب جاهلي رابطه خويشاوندى محسوب مى شد، و داماد قبيله را همواره از خود مى دانستند، و دفاع از او را لازم ، و تنها گذاشتن او را گناه مى شمردند.

قرائن زيادى در دست داريم كه نشان مى دهد ازدواجهاي پيامبر لااقل در بسيارى از موارد جنبه سياسى داشته است .

و بعضى ازدواجهاى او مانند ازدواج با (زينب )، براى شكستن سنت جاهلى بوده كه شرح آن را ذيل آيه 37 همين سوره بيان كرديم .

بعضى ديگر براى كاستن از عداوت ، يا طرح دوستى و جلب محبت اشخاص و يا اقوام متعصب و لجوج بوده است .

روشن است كسى كه در سن 25 سالگى كه عنفوان جوانى او بوده با زن بيوه چهل ساله اى (دو بار ازدواج کرده بود) ازدواج مى كند، و تا 53 سالگى تنها به همين يك زن بيوه قناعت مى نمايد و به اين ترتيب دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و به سن كهولت مى رسد و بعد به ازدواجهاى متعددى دست مى زند (البته این هم فقط در یک بازه زمانی است بعد از آن بر پیامبر حرام  شد) حتما دليل و فلسفه اى دارد ، و با هيچ حسابى آن را نمى توان به انگيزه هاى علاقه جنسى پيوند داد، زيرا با اينكه مساله ازدواج متعدد در ميان عرب در آن روز بسيار ساده و عادى بوده و حتى گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مى رفته و هيچگونه محدوديتى براى گرفتن همسرى قائل نبودند براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ازدواجهاى متعدد در سنين جوانى نه مانع اجتماعى داشت ، و نه شرائط سنگين مالى ، و نه كمترين نقصى محسوب مى شد.

جالب اينكه در تواريخ آمده است پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها با يك زن باكره ازدواج كرد و او عايشه بود، بقيه همسران او همه زنان بيوه بودند.

حتى در بعضى از تواريخ مى خوانيم كه پيامبر با زنان متعددى ازدواج كرد و جز مراسم عقد انجام نشد، و هرگز آميزش با آنها نكرد، حتى در مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبائل قناعت كرد.

و آنها به همين قدر خوشحال بودند و مباهات مى كردند كه زنى از قبيله آنان به نام همسر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ناميده شده ، و اين افتخار براى آنها حاصل گشته است ، و به اين ترتيب رابطه و پيوند اجتماعى آنها با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محكمتر، و در دفاع از او مصممتر مى شدند.

از سوى ديگر با اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مسلما مرد عقيمى نبود ولى فرزندان كمى از او به يادگار ماند، در حالى كه اگر اين ازدواجها به خاطر جاذبه جنسى اين زنان انجام مى شد بايد فرزندان بسيارى از او به يادگار مانده باشد.

گرچه دشمنان اسلام خواسته اند ازدواجهاي متعدد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دستاويز شديدترين حملات مغرضانه قرار دهند، و از آن افسانه هاى دروغين بسازند، ولى سن بالاى پيامبر به هنگام اين ازدواجهاى متعدد از يك سو، و شرائط خاص سنى و قبيله اى اين زنان از سوى ديگر، و قرائن مختلفى كه در بالا به قسمتى از آن اشاره كرديم از سوى سوم حقيقت را روشن مى كند.

 

 از خصايص‌النبي بودن صحّت صيغه ازدواج با هبه

 ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ﴾ يكي از چيزهايي كه جزء مختصّات وجود مبارك حضرت رسول(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است اين است كه اگر كسي خواست خود را به شما هبه كند يعني به جاي �أنكحتُ و زوّجتُ� بگويد �وهبتكَ نفسي� كه صيغه نكاح به صورت صيغه هبه خوانده بشود اين جزء مختصّات پيغمبر است فرمود: ﴿وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا﴾ يك وقت است كسي پيشنهاد مي‌دهد ولي حضرت مي‌بيند او شايسته بيت نبوّت نيست برخي از افراد بودند كه براي حفظ قبيله و تناسب قبايل و مسائل سياسي حضرت مي‌پذيرفت اما بعضي‌ها هستند كه نه، هيچ كدام از اين مزايا را ندارند خب حضرت ممكن است نپذيرد لذا حضرت را مخيّر كرده فرمود اگر پيامبر بخواهد پيشنهاد همسريِ كسي را بپذيرد اين جزء مختصّات نبي است كه به جاي اينكه او بگويد �زوجتك نفسي� يا �أنكحتك نفسي� بگويد �وهبتك نفسي� اين صيغه هبه كار نكاح را مي‌كند.