(18) قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ

(۱۸) آنها گفتند ما شما را به فال بد گرفته‏ ايم (و وجود شما شوم است) و اگر از اين سخنان دست برنداريد شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكي از ما به شما خواهد رسيد.

ولى اين كوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسليم نشدند، بلكه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تكذيب پا فراتر نهاده به مرحله تهديد و شدت عمل گام نهادند گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ايم، وجود شما شوم است و مايه بدبختى شهر و ديار ما! (قالوا انا تطيرنا بكم).

ممكن است مقارن آمدن اين پيامبران الهى بعضى مشكلات در زندگى مردم آن ديار بر اثر گناهانشان و يا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد، چنانكه بعضى از مفسران نيز نقل كرده اند كه مدتى نزول باران قطع شد ولى آنها نه تنها عبرتى نگرفتند بلكه اين حادثه را به دعوت رسولان پيوند دادند.

مشابه این در ماجرای حضرت موسی انجام شد:

سوره ۷: الأعراف

وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ﴿۱۳۰﴾

و در حقيقت ما فرعونيان را به خشكسالى و كمبود محصولات دچار كرديم باشد كه عبرت گيرند (۱۳۰)

فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ ﴿۱۳۳﴾

سپس (بلاها را پشت سرهم بر آنها نازل كرديم) طوفان و ملخ و آفت گياهي و قورباغه‏ ها و خون را كه نشانه‏ هائي از هم جدا بودند بر آنها فرستاديم (ولي باز بيدار نشدند) و تكبر ورزيدند و جمعيت گنهكاري بودند. (۱۳۳)

باز به اين هم قناعت نكردند، بلكه با تهديدى صريح و آشكار نيات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند: (اگر از اين سخنان دست برنداريد مسلما شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكى از ما به شما خواهد رسيد)! (لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ).

پیامبران و افراد صالح در قرآن بارها تهدد به سنگسار شده اند:

سوره ۱۱: هود

قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ ﴿۹۱﴾

گفتند اي شعيب! بسياري از آنچه را ميگوئي ما نمي‏فهميم، و ما تو را در ميان خود ضعيف مي‏يابيم، و اگر بخاطر احترام قبيله كوچكت نبود تو را سنگسار مي‏كرديم و تو در برابر ما قدرتي نداري. (۹۱)

سوره ۱۹: مريم

قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا ﴿۴۶﴾

گفت اي ابراهيم آيا تو از خدايان من روي گرداني ؟ اگر (از اين كار) دست برنداري تو را سنگسار مي‏كنم، از من براي مدتي طولاني دور شو! (۴۶)

سوره ۱۸: الكهف

إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿۲۰﴾

چرا كه اگر آنها از وضع شما آگاه شوند سنگسارتان مي‏كنند، يا به آئين خويش شما را باز مي‏گردانند، و در آن صورت هرگز روي رستگاري را نخواهيد ديد! (۲۰)

سوره ۲۶: الشعراء

قَالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ ﴿۱۱۶﴾

گفتند: اي نوح اگر خودداري نكني، سنگباران خواهي شد. (۱۱۶)

آيا مجازات دردناك (عذاب اليم ) تاكيدى است بر مساله سنگسار كردن (رجم ) و يا مجازاتى افزون بر آنست ؟

احتمال دوم نزديكتر به نظر مى رسد

… ممكن است ذكر عذاب اليم اشاره به اين باشد كه سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه مى دهيم تا مايه مرگ شما شود، يا اينكه علاوه بر سنگسار كردن انواع ديگرى از شكنجه ها را كه جنايتكاران پيشين انجام مى دادند مانند ميله هاى داغ در چشم فرو كردن يا فلز گداخته در حلق ريختن و امثال اينها را درباره شما انجام خواهيم داد.

بعضى از مفسران اين احتمال را نيز داده اند كه سنگسار كردن عذاب جسمانى بوده، اما عذاب اليم عذاب معنوى و روحى بوده است (مثل مسخره کردن, نسبت دیوانه یا ساحر به آنها دادن). اما تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد.

آنها گفتند شما نحس هستيد. انبيا آمدند گفتند بله, نحس حق است اما نه زمان نحس است نه زمين نحس است آن متزمّن است كه نحس است آن متمكّن است كه نحس است (یک ظرف که خودش نجس نیست, آن نجاست هست که هم خودش نجس هست و هم ظرف را نجس میکند) بعد آن زمان و زمين را هم منشأ نحس و سعد مي‌كنند وگرنه ظرف چه نحوستي دارد. زمان, ظرف حادثه است مكان, ظرف حادثه است اگر آن متزمّن، نحس بود آن زمان را نحس مي‌كند, آن متمكّن نحس بود آن مكان را نحس مي‌كند و اگر در عالَم ديگر هم در مخزن الهي هم زمان و مكان وجود داشته باشند باز به تبع آن، مظروف‌های (آنچه که در ظرف جای گیرد) خود نحس و سعد هستند… همان روزي كه ﴿فِي يَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ﴾[28] است براي پيغمبر و مؤمنين روز سَعد بود كه پيروز شدند.

سوره ۵۴: القمر

كَذَّبَتْ عَادٌ فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ﴿۱۸﴾

قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند اكنون (ببينيد) عذاب و انذارهاي من چگونه بود؟ (۱۸)

إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ ﴿۱۹﴾

ما تندباد وحشتناك و سردي را در يك روز شوم مستمر بر آنها فرستاديم. (۱۹)

سوره ۴۱: فصلت

فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ﴿۱۵﴾

اما قوم عاد به ناحق در زمين تكبر ورزيدند، و گفتند چه كسي از ما نيرومندتر است ؟ آيا آنها نمي‏دانستند خداوندي كه آنها را آفريده از آنها قويتر است، آنها (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مي‏كردند. (۱۵)

فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ لِنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنْصَرُونَ ﴿۱۶﴾

سرانجام تند بادي شديد و هول انگيز و سرد و سخت در روزهائي شوم و پر غبار بر آنها فرستاديم، تا عذاب خوار كننده را در زندگي دنيا به آنها بچشانيم، و عذاب آخرت از آن هم خوار كننده تر است و (از هيچ سو) ياري نمي‏شوند. (۱۶)

اين‌چنين نيست كه يك روز ذاتاً نحس باشد اين روايت تحف‌العقول هم قبلاً در بحث‌هاي وجود مبارك حضرت هادي خوانده شد كه حضرت به يكي از اصحاب مي‌فرمايد تو آخر نزد ما مي‌آيي تو شاگرد ما هستي چرا اين حرف را مي‌زني امروز روز نحس است يعني چه؟! تو گناه خودت را بر گردن زمان مي‌گذاري.[29]

حسن بن مسعود گويد:

خدمت امام هادى عليه السّلام رسيدم در حالى كه انگشتم زخم شده بود و شانه‌ام در اثر برخورد با راكبى صدمه ديده بود و نيز در اثر ورود به ازدحام جمعيتی برخى از لباس‌هايم پاره شده بود

گفتم: اى روز، خدا مرا از شرّ تو نجات دهد، چقدر تو شوم بودى!

پس آن حضرت عليه السّلام به من فرمود:

اى حسن، تو هم با اينكه با ما رفت و آمد داری و ‌آشِنا هستی گناهت را به گردن بى‌گناهان مى‌اندازى‌؟!

حسن گفت: [با شنيدن اين سخن] حواسم جمع شد و عقلم به من باز آمد و به خطايم پى‌بردم،

عرض كردم: مولاى من! از خدا آمرزش مى‌طلبم،

امام فرمود: اى حسن، مگر روزها چه گناهى دارند كه چون جزاى كردار خود را مى‌بينيد آنها را شوم پنداشته و بد مى‌گوئيد؟!

حسن گفت: تا آخر عمر استغفار خواهم كرد، آيا اين توبه‌ام به حساب مى‌آيد اى زادۀ رسول خدا؟

فرمود: به خدا سوگند آن [بدگوئی‌ها] به شما سودى نبخشد، بلكه خداوند شما را به مذمّت كردن بى‌گناهان [در اين جا روز مذمت شد كه گناهی ندارد] مجازات مى‌كند،

اى حسن، مگر نمی‌دانى آن كس كه در برابر اعمال و كردار در اين سرا و آن سرا ثواب دهد و كيفر نمايد و تلافى كند فقط خدا است‌؟

گفتم: اين‌گونه است مولاى من،

فرمود: ديگر تكرار مكن، و براى روزها هيچ تأثيرى در فرمان و حكم خدا قائل مشو!

حسن گفت: بروى چشم، آقاى من.

پرسش: اينكه در ماه صفر روايات رسيده كه بعضي ايام نحس است.

پاسخ: همان به مناسبت مظروف است يك حادثه تلخي پيش آمد آن حادثه, آن زمان را آلوده كرد آن مكان را آلوده كرد وگرنه خود اين ظرف زمان يا ظرف مكان ذاتاً نحس باشند اين‌چنين نيست ذاتاً شب قدر, رحمت باشد نيست اين نزول قرآن است كه آن را رحمت كرده با اينكه تلخ‌ترين حادثه در شب بيست و يكم و شب نوزدهم اتفاق افتاد اما نزول قرآن اين شب‌ها را شب‌هاي قدر كرده آن حادثه نتوانست اين عظمت نزول قرآن را تحت‌الشعاع قرار بدهد. غرض اين است كه نحس مي‌شود بله يقيناً نحس است بعضي روزها بد است بعضي روزها خوب است؛ اما مظروف است كه اين ظرف را بد كرده.

اينها هم فرمودند بله نحس است اما نحس خود شما هستيد. حق, صدق، خير, حَسن، بركت و مانند آن سعد است. باطل, كذب, شرّ و قبيح, نحس است كار شماست، شما گرفتار اينها هستيد خودتان نحس هستيد خودتان مشئوم هستيد اين شئامت در خود شماست ﴿قَالُوا طَائِرُكُم مَعَكُمْ﴾حالا ما را تهديد مي‌كنيد به رجم يا عذاب اليم اينها يعني چه؟! اگر متذكِّر باشيد ما حرف خوب آورديم دعوت كرديم, بيّنه هم اقامه كرديم, قبول و نكول به عهده شماست.

پرسش: اگر نحوست سفر به جهت مظروف آن باشد ديگر نبايد بگويند صدقه بدهيد.

پاسخ: بله, چون ذاتي كه نيست طبق حادثه است مظروف است «سيروا علي اسم الله»[30]حتي درباره قمر در عقرب و امثال ذلك اين روايات در جريان مسافرت هست فرمود درست است كه فلان روز گفتند قمر در عقرب است اما «سيروا علي اسم الله» مي‌توانيد با توكّل, با صدقه, با عنايت‌هاي ديگر حتي در روزهاي قمر در عقرب سفر بكنيد.

https://www.aparat.com/v/kVP9i

https://telewebion.com/episode/0x9e846d1

چگونه میتوان با علم محدود و ابزار محدود در مورد پدیده ها به راحتی اظهار نظر کنیم.

یکی از ماتریالیست‌ها که در قدیم به آنها «دهریون – طبیعت گرا ماده‌گرا یا تجربیون» اطلاق می‌شد، نزد امام صادق (ع) آمد و همین بحث را مطرح نمودکه فقط وجود چیزی را قبول داریم که به حواس درآید و با ابزارهای طبیعی (علم تجربی) قابل شناخت باشد. پس چون خدا حس نمی‌شود و دارای وزن، رنگ، بو، حجم، چگالی و ابعاد نیست، وجود ندارد. ایشان (امام صادق (ع)) از راه علم تجربی مورد قبول وی وارد شدند و سؤال نمودند: آیا به قعر زمین رفته‌ای یا می‌توانی بروی؟ گفت: خیر. پرسیدند: آیا به اوج همه آسمان‌ها رفته‌ای یا می‌توانی بروی؟ گفت: خیر. فرمودند: پس چگونه حکم می‌کنی که خدایی نیست، شاید در گوشه‌ای از زمین یا آسمان خدایی باشد؟! گفت: درست می‌فرمایید. امام (ع) ادامه دادند: پس تو (بر اساس علم تجربی) نمی‌توانی بگویی که خدایی نیست، بگو شاید باشد، شاید هم نباشد. او هم قبول کرد و از مرحله انکار صرف به مرحله تشکیک رسید.