(59) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ (1)
(59) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَي أَن يُعْرَفْنَ فَلاَ يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِيماً
(۵۹) اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤ منان بگو جلبابها (روسري هاي بلند) خود را بر خويش فرو افكنند، اين كار براي اينكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند بهتر است و خداوند همواره غفور و رحيم است.
قبلاً در سورهٴ مباركهٴ «نور» اين بحث گذشت كه عفت زن، عصمت زن، حقّالله است تنها حكم نيست يعني ناموس زن و عفّت زن نظير مال نيست كه كسي مال خودش را به ديگري بدهد. مگر زن ميتواند راضي باشد كه ديگري او را بتواند ببيند بگويد حقّ من است من آزادم. يا شوهر مگر ميتواند راضي باشد كه زنِ او را ديگري ببيند. يا اگر ـ معاذ الله ـ تجاوزي به اين زن شد مگر اين نظير خون است اگر كسي را كشتند خب بله ﴿سوره ۱۷: الإسراء مَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً و آن كس كه مظلوم كشته شده براي وليش سلطه (حق قصاص) قرار داديم﴾ [18] و وليّدم ميتواند عفو بكند اما اگر ـ معاذ الله ـ به همسر كسي، به خواهر كسي، به دختر كسي تجاوز به عنف شده مگر كسي ميتواند برود در محكمه رضايت بدهد. مگر اين مثل خون است اين حقالله است كه اين شخص عهدهدار است اين امانت را بايد حفظ بكند لذا اگر زن رضايت بدهد شوهر رضايت بدهد پدر و مادر رضايت بدهند پرونده همچنان باز است اين معلوم ميشود حقّ الهي است اين امينالله است بايد اين امانت را حفظ بكند خب اگر بالاتر از خون است معلوم ميشود كه صبغهٴ معنوي دارد.
سوره ۲۴: النور
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲﴾
زن و مرد زناكار را هر يك، صد تازيانه بزنيد، و هرگز در دين خدا رافت شما را نگيرد اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهي از مؤ منان مجازات آنها را مشاهده كنند. (۲)
يكي از آن چيزهايي كه هرگز بشر به او دسترسي نداشت و نميتواند بدون وحي بفهمد همان دو لايه بودن نفس انساني است كه انسان يك خودِ حيواني دارد كه ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود﴾ شهوت دارد غضب دارد وهم دارد خيال دارد اينها را خداي سبحان به انسان داد و تا حدودي در نشئه دنيا تمليكشان كرده است بلا تفويضٍ (سپردن و واگذاری) يك خودِ انساني به او داد كه فطرت اوست همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده﴾ همان نفسي كه ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا و سوگند به نفس آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته، (۷) سپس فجور و تقوا (شر و خير) را به او الهام كرده است (۸)) كه آن مُلهم به فجور است ملهم به تقواست اين را خدا به انسان داد و انسان را امين اين لفظ قرار داد نه مالك. انسان بايد تمام تلاش و كوشش را بكند كه اين امانت الهي را سالم تحويل خدا بدهد اين در فكر هيچ كس نيست در خود خواصّ از مؤمنين هم اصلاً متوجه نميشوند كه آن براي ما نيست ولي وقتي به آيات ميرسيم ميبينيم آيات ميگويد كه اينها به خودشان ظلم كردند چندين بار گذشت كه ظالم و مظلوم دو مفهوم است كه كثرت مصداق ميطلبد اين نظير عالِم و معلوم نيست نظير عاقل و معقول نيست اتحاد عالم و معلوم ممكن است عاقل و معقول ممكن است انساني به خودش علم دارد دو لفظ است دو مفهوم ولي يك مصداق انسان خودش را تعقّل ميكند دو لفظ است دو مفهوم و يك مصداق. بعضي از مفاهيماند كه حتماً كثرت ميطلبند مثل خالق و مخلوق علّت و معلول محرّك و متحرّك و ظالم و مظلوم از اين قبيل است اين دو لفظ يعني ظالم و مظلوم دو مفهوم دارد كه حتماً دو مصداق ميخواهند چرا؟ زيرا ظلم معنايش اين است كه ظالم از حدّ خود تجاوز بكند به مرز ديگري برسد مظلوم معنايش اين است كه بيگانه وارد حريم او شد اين معني ظالم و مظلوم است الف بخواهد به خودش ظلم بكند فرض ندارد الف مرزي دارد و در مرز خودش است ديگر، اما الف ميتواند خودش را تعقّل كند به خودش عالِم بشود اتحاد عالم و معلوم ممكن است اتحاد عاقل و معقول ممكن است اما اتحاد ظالم و مظلوم كه ممكن نيست اين بازگشتش به نقيضين است.
در قرآن آيات فراواني است كه دارد اينها به كسي ظلم نكردند اينها كه شرك ورزيدند ﴿وَلكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ يا ﴿ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ﴾ اينها به خودشان ظلم كردند, اينها به خودشان ظلم كردند يعني چه؟ چه كسي ظالم است چه كسي مظلوم است. در تحليل هايي كه از اين طايفه از آيات برميآيد روشن شده است كه ….. آن عقلِ عملي كه خدا او را مُلهم كرده به فجور و تقوا اين نورانيّتي است در درون انسان يك موجود مجرّدي است در درون انسان كه خدا اين را به ما تمليك نكرد اين را امانت به ما داد كه ما از اين چراغ استفاده كنيم مثل اينكه چراغي را ديگري به زيد ميدهد ميگويد آقا اين چراغ را بگير و اين راه را برو ديگر تمليك نكرده اين چراغ را به او به عنوان امانت داده …..مِلك ما نيست آن ﴿ سوره 91: الشمس وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا و سوگند به نفس آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته, سپس فجور و تقوا (شر و خير) را به او الهام كرده است﴾ امانت الله است مِلك ما نيست اگر كسي در بخش انديشه به آن عقل اهانت كند ظلم كرد به آن خودي كه لايه دوم است و امانت الهي است, اگر در بخش انگيزه شهوت و غضب به آن عقلي كه «به عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ » تعدّي بكنند او را به بند بكشند خودشان امينِ قافله بشوند به آن خود ظلم كردند. چون ما دو خود داريم يك خودي است كه امانت الله است يك خود داريم كه به حسب ظاهر مِلك ماست در سورهٴ مباركهٴ «حشر» و در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» و «نساء» بين اين دو خود فرق گذاشته در سورهٴ «حشر» فرمود اينها چون خدا را فراموش كردند خدا اينها را از ياد خودشان برد اينها خودشان را فراموش كردند ﴿لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ همچون كساني كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به خود فراموشي گرفتار كرد نباشيد﴾ اينها خودشان را فراموش كردند درباره همين افرادي كه خودشان را فراموش كردند فرمود هر وقت صحبت جبهه و جهاد ميشود اينها فقط به فكر خودشاناند ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ [تنها] در فكر جان خود بودند﴾ خب چطور ميشود كه فرمود اينها خودشان را فراموش كردند بعد فرمود اينها فقط به فكر خودشاناند. اين كدام خود است كه انسانِ معصيتكار به فكر اوست و آن كدام خود است كه انسان تبهكار او را فراموش كرده.
آن خود انساني اوصافي دارد مَلكاتي دارد حقوقي دارد كه ما امينِ آن هستيم كه بايد امانت خدا را حفظ بكنيم نشانهاش در همين مسئله زناست كه اينجا مطرح شده و قتل است كه قتل و زنا هم در سورهٴ «اسراء» كنار هم مطرح شد و هم در سورهٴ «فرقان». اگر كسي, كسي را مجروح كرد قصاص طَرَف دارد (قصاص به دو قسم قصاص نَفْس و قصاص عضو یا در اصطلاح فقه، قصاص طَرَف تقسیم میشود؛ قصاصِ نَفْس، کشتن کسی است که دیگری را از روی عمد به قتل رسانده است.[۱۶] قصاص عضو یا طَرَف درخصوص آسیبهای عمدی (بهجز قتل) مانند قطع عضو مطرح میشود) ﴿ أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى باشد و زخمها قصاصى دارند﴾ چشم كسي را كور كرد گوش كسي را قطع كرد دست كسي را قطع كرد عمداً اين ﴿الجُرُوحَ قِصَاصٌ﴾ كه قصاص طرف است خود شخص را كُشت اين قصاص است. قصاص حقّ خود شخص است در قصاصِ طرف شخص ميتواند عفو كند شخص ميتواند ترميم كند در قصاص نفس وليّ دم ميتوانند اعمال حق كنند ميتوانند ببخشند اما بعضي از حقوق است كه نه براي خود انسان است نه براي وليّ او ـ معاذ الله ـ اگر به زني تجاوز شده يا به مردي تجاوز شده اين ناموس و عفّت آيا حقّالناس است يا حقّالله اگر به زني تجاوز شده اين زن ميتواند بگويد من گذشتم اگر به مردي تجاوز شده اين مرد ميتواند بگويد من گذشتم اين مثل خون است كه حقّ اوست يا عِفاف است كه حقّ الله است چرا زن اگر بگذرد باز پرونده هست كه هست معلوم ميشود عفّت و ناموس جزء آن خود دوم است كه حقّ الله است ما امينيم. خب كدام فقه است كجا فقه است كدام فقيه است كه ميتواند فتوا بدهد كه اگر زن بگذرد حدّ زنا و حدّ رَجم و امثال ذلك ساقط است ـ معاذ الله ـ معلوم ميشود اين حقّ الله است اين حقّ الله براي آن امانت الله است اين همان لايه دومي است اين همان خودي است كه ما امين اوييم نه مالك او, كه اگر كسي عفافش را از دست داد حجابش را از دست داد به خود ظلم كرد يعني آن خود دوم آن خودي كه امانت اوست براي او نيست. اينكه ميگويد من خودم آزادم اين آمده امانت الهي را انكار كرده, مِلك خود گرفته و غاصبانه دارد زندگي ميكند و خود را مالك آن ميداند اين ميشود ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده﴾
خدايِ او همان هوس اوست براي اينكه مالكِ آن نفس خداست مالك عفّت و ناموس خداست اگر كسي بگويد من صاحباختيار خودم هستم همين ميشود ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾
شما يك مُلك داريد يك ملكوت آن ملكوت براي شما نيست آن يك چراغ شفاف و روشن و نورافكن قوي است ما به شما داديم كه راهتان را ببينيد اين چراغ را سياه نكنيد اين شيشه را نشكنيد اين را غبارآلود نكنيد اين براي ماست ( يعني خدا).
در جلد دوم كافي هست مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده كه اگر كسي مؤمني را برنجاند آبروي او را برنجاند «فقد حاربَني» اگر كسي وليّاي از اولياي الهي را هتك كند هتك الله را در بردارد اين براي آن است وگرنه به خودِ حيواني كسي آسيب برساند كه هتك الله نيست. كم نيست اين رواياتي كه دارد حرمت مؤمن كمتر از حرمت كعبه نيست. كم نيست اين رواياتي كه دارد اگر كسي مؤمني را برنجاند و آزار كند الله را متأذّي كرده است. خب مؤمن يعني چه يعني به خود حيواني او يعني مال او را بگيرد يا آن حيثيت ايماني او كه امانت الله است به او آسيب برسانند, بنابراين هم روايات دو طايفه است هم آيات دو طايفه.
لذا در بخشهايي از قرآن كريم فرمود ما حرفهاي تازه داريم﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ ما چيزهايي ميگوييم كه اصلاً بشر نميتواند به او برسد شما الآن در اين هفت ميليارد بشر به استثناي مؤمنيني كه از فرهنگ قرآن باخبرند بپرسيد كه انسان ميتواند اگر كسي به او تجاوز شده از حقّش بگذرد يا نه؟ ميگويد خب بله, اما اين دين است كه ميگويد نميتواند بگذرد. براي اينكه اين امانت است, مال كسي را بردند ما بگذريم يعني چه؟ فرمود در همين آيات است در خود قرآن كريم بعد از اينكه جريان قتل را مطرح كرده ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ﴾ فرمود ولي اگر عفو كرديد اگر تخفيف كرديد اين احساني است يك راه خوبي است گاهي ميبينيد كه عفو كردن و قصاص نكردن زمينهٴ خضوع عدّهاي را فراهم ميكند اما در اينجا فرمود: ﴿وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ و هرگز در دين خدا رافت شما را نگيرد﴾
جامعه را حجاب و عفاف متمدّن ميكند اگر بخواهد جامعه ملكوتي باشد. وقتي به حريم الهي تعدّي شد آن وقت چه امنيتي ميماند. آنچه را كه طهارت جامعه و قداست جامعه را فراهم كرده است همين چشمِ پاك گوش پاك زبان پاك لسان پاك و امثال ذلك است گفتند خلوت اجنبيّه با اجنبي در جايي جايز نيست و نماز هم بياشكال نيست براي اينكه اين به حريم خدا دارد تعدّي ميكند هر اشكالي در جامعه پيدا شده بر اثر رعايت نكردن مسئله حجاب و مسئله عفاف و رعايت نكردن آداب چشم و گوش است وگرنه خطرهاي مهم پيش نميآمد.
ما هميشه بايد مواظب امانت الهي باشيم اگر ميگوييم ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِي﴾ يعني خدايا! من به امانت تو و به حقّ تو تعدّي كردم و اين حق براي توست كاري بكن كه من اصلاح بشوم.
بدن انسان را خداي سبحان موقّتاً تمليك كرده به دليل اينكه فرمود اگر كسي به شما آسيب رساند ميتوانيد عفو بكنيد در اختيار شماست مِلك شماست چيزي را خداي سبحان تفويض نكرده كه انسان بشود مالكِ مطلق لذا به بدن خودش هم نميتواند آسيب برساند.
https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/javadi/tafsir/90/900718/
http://www.shiadars.ir/sites/default/files/voices/120.noor.javadiamoli/voice/120-01.mp3