﴿۱﴾ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
(۱) ستايش مخصوص خداوندي است كه آفريننده آسمانها و زمين است، خداوندي كه فرشتگان را رسولاني قرار داد كه صاحب بالهاي دو گانه و سه گانه و چهار گانه اند او هر چه بخواهد در آفرينش ميافزايد، او بر هر چيزي قادر است. (۱)
اختیار و انتخاب فرشتگان
https://www.aparat.com/v/LJvV0
تجرد به معناي مقابل «مادي» به كار رفته و منظور از مجرد موجودي است كه داراي ويژگي هاي مادي نباشد. مشخص شدن ماهيت موجود مجرد منوط به اين است كه ماده و ويژگي هايش را بشناسيم.
واژه مادي در اصطلاح فلاسفه در مورد اشيائي به كار مي رود كه نسبتي با ماده داشته، موجوديت آنها نيازمند به ماده و مايه قبلي باشد و واژه «مجرد» به معناي غير مادي و غير جسماني است. يعني چيزي كه نه خودش جسم است و نه از قبيل صفات و ويژگي هاي اجسام مي باشد.
ويژگي هاي جسمانيات و مجردات جسم به صورت هاي مختلفي تعريف شده كه مشهورترين آنها عبارت است از اينكه: «جسم جوهري است داراي ابعاد سه گانه (طول و عرض و عمق)». ويژگي هاي جسم امتداد آن در سه جهت داراي مكان است قابل اشاره حسي است.
موجود جسماني داراي امتداد چهارمي است كه از آن به «زمان» تعبير مي شود. با توجه به ويژگي هاي اجسام و جسمانيات، مي توان مقابلات آنها را به عنوان ويژگي هاي مجردات قلمداد كرد. يعني موجود مجرد. نه انقسام پذير است، و نه مكان و زمان دارد. «تنها براي يك قسم از موجودات مجرد، مي توان بالعرض نسبت مكاني و زماني در نظر گرفت و آن نفس متعلق به بدن است. ولي اين مكان داري و زمان داري در واقع، صفت بدن است و در اثر تعلق و اتحاد روح با بدن، از روي مسامحه و مجاز به آن هم نسبت داده مي شود.»(1)
اثبات (تجرد مطلق ) براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست ، و تحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم ، بى آنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قائل باشيم ، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است .
مصباح یزدی:
از مجموع آیات مربوط به فرشتگان، اطلاعی درباره نوع خلقت آنها بهدست نمیآید؛ گرچه قرآن درباره ماده آفرینش انسان و جن ساکت نیست و میگوید از چه چیزی خلق شدهاند، اما فرشتگان را نمیگوید. شاید بتوان استظهار كرد كه فرشتگان مادة قبلی ندارند؛ اما جن و انس موجوداتی جسمانی هستند كه از ماده خلق شدهاند… شاید بتوان گفت كه فرشتگان موجوداتی جسمانی نیستند و بر آنچه در فلسفه آن را «مجرد» مینامیم، منطبقاند. همچنین ممكن است مجرد برزخی یا مجرد تام عقلانی باشند و یا چهبسا برحسب مراتب فرق كنند؛ برخی مجرد برزخی باشند؛ یعنی شكل و قیافه و خواص ماده را داشته باشند؛ چنانكه در بعضی روایات آمده است كه نكیر و منكر، به یک صورت نزد مردة مؤمن و کافر ظاهر نمیشوند؛(1)برخی از فرشتگان نیز ممكن است مجرد تام باشند. بههرحال شاهدی قطعی از آیات بر این مطالب نداریم.
درباره تجرد ملائکه یا مادیت آنها، اقوال مختلفی مطرح شده است: برخی از متفکران, تمامی ملائکه را مجرد و برخی نیز تمام ملائکه را مادی می دانند. به نظر می رسد نمی توان به صورت قطعی و کلی حکم کرد که تمامی ملائکه مادی هستند و یا تمامی آنها مجردند. اظهار نظر در این باره بستگی دارد به مبانی کلامی و فلسفی خاصی که مفسِّر در تفسیر متون بر می گزیند.
فُطرس:
در آن دعاي سوم شعبان مَلك ندارد، دارد فُطرس، ندارد مَلك بود «عَاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فطرس به گهواره اش پناهنده ش» [6] بر فرض هم باشد جزء ملائكة الأرض است.
اللَّهُمَّ وَ هَبْ لَنَا فِي هَذَا الْيَوْمِ خَيْرَ مَوْهِبَةٍ وَ أَنْجِحْ لَنَا فِيهِ كُلَّ طَلِبَةٍ كَمَا وَهَبْتَ الْحُسَيْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ عَاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عَائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ وَ نَنْتَظِرُ أَوْبَتَهُ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ
خدايا! ببخش بر ما در اين روز بهترين بخشش را، و برآور براى ما هر خواسته اى را، چنان كه حسين را به محمّد بخشيدى، و فطرس به گهواره اش پناهنده شد، و ما پناهنده به مزار اوییم پس از شهادتش، بر تربتش حاضر مى شويم و بازگشتش را انتظار ميكشيم، آمين اى پروردگار جهانيان.
https://fa.wikishia.net/view/%D9%81%D8%B7%D8%B1%D8%B3#cite_note
ذوقي بودن تبيين تفاوت جناح مَلَك با بال پرندگان
برخيها گفتند فرق جناح مَلك با جناح طائر اين است كه طائر بال پيدا كرده تا پرواز كند مَلك بال پيدا كرده تا فرود بيايد آن براي فراز ميخواهد اين براي فرود; پرندهها براي پايين آمدن لازم نيست بال بزنند چون همان جِرم طبيعيشان, جسم طبيعيشان همين كه ميل به زمين پيدا كردند ديگر نيازي به بال زدن ندارند اگر بخواهند بالا بروند نياز به بال دارند اما فرشتهها چون بر خلاف طبع اوّليه حيات آنهاست اگر بخواهند به زمين بيايند بال ميخواهند البته اين يك ذوق است اين بايد اثبات بشود يا با دليل نقلي يا با دليل عقلي, ولي تفطّني است كه برخي از اهل تفسير به اين سَمت هم گرايش پيدا كردند.
پرسش: اين ملائكه كه مجرّد هستند چه ربطي به بال دارند؟
بله بالِشان هم مجرّد است ما رؤياهايي كه داريم همينطور است بال يعني قوّه, خداي سبحان چندين قوّه به اينها عطا كرده است
پرسش: يعني واقعاً اينها بال ندارند؟
واقعاً بال دارند منتها بالِ مثالي قويتر از بال مادي است ما در محدوده طبيعت كه زندگي ميكنيم نبايد هستي را در محدوده طبيعت خلاصه كنيم بالاتر, قويتر, برتر, بهتر از عالم طبيعت, عالم مثال است قويتر و بالاتر از عالم مثال, عالم عقل است همه اينها موجودند. هر جايي كه اين كلمه به كار رفت مناسب با همان موطن است.
عالم عقل: عالمی است که موجودات آن مجرد تام هستند و علاوه بر اینکه ذاتاً فاقد ابعاد مکانی و زمانی هستند، هیچ تعلقی هم به موجود مادی و جسمانی ندارند.
عالم مثال: حد فاصل بین عالم عقل و عالم ماده است. عالمی است لطیف تر نسبت به عالم اجسام و هر چه در این عالم به نظر می آید نظیر آن در عالم مثال موجود است. و در اصطلاح شریعت : فاصله میان مرگ تا قیامت کبری را گویند.
مثل آمدن مثل رفتن, وقتي گفتيم ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[23]
سوره 89: الفجر
وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ﴿۲۲﴾
و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.
اين معني حقيقي است معني مجازي نيست منتها ما ﴿جَاءَ﴾ را نبايد به «جاء»ي زميني معنا كنيم آمدن, رفتن, گفتن, اين همه حرفهايي كه بين ذات اقدس الهي و انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در معراجها, غير معراجها مطرح شد آهنگ كه نبود, لفظ كه نبود, صوت كه نبود ولي حقيقت كلام بود, حقيقت قول بود…. آنجا هم بوده كه فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ و بطور مسلم اين قرآن از سوي حكيم و دانائي بر تو القا ميشود.﴾[25] هر جايي اين كلمه معناي خاصّ خودش را دارد اگر هر جايي اين كلمه معناي خاصّ خودش را دارد بال هم بال مادي داريم بال ملكوتي داريم بال جبروتي داريم بال بالاتر از اينها هم خواهيم داشت.
يك بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه است كه سرّ اينكه ملائكه گناه نميكنند و انسان گناه ميكند. حيوان، يك بُعدي است يعني جنبه ماديّت دارد, ملائكه يك بُعدي هستند يعني جنبه تجرّد دارند. انسان موجود دو بُعدي است هم عقل دارد هم شهوت، از اين جهت معصيت ميكند.
اگر اين بيان نوراني حضرت امير به نحو عامّ استغراقي باشد كه جميع ملائكه را بخواهد معنا كند ملائكةالسماء, ملائكةالأرض, ملائكهاي كه مربوط به دنياست, ملائكهاي كه مربوط به برزخ است, ملائكهاي كه مربوط به آخرت است اگر چنين معنايي از آن بيان نوراني حضرت امير كه در خطبه اول نهجالبلاغه آمده و در موارد ديگر هم اشاره شده استفاده بشود بله اگر روايتي دلالت كرد بر اينكه فلان فرشته لغزيد خب انسان همانطوري كه تنزيهالأنبياء تنظيم كرد, تنزيهالملائكه هم تنظيم ميكند. اما اگر از آن بيان چنين مطلبي استفاده نشد كما هو الظاهر دليلي نداريم كه بگوييم ملائكةالأرض هستند مثل ملائكةالسماء عقل مجرّدند.
تنزیه الانبیاء (نام کامل آن: تنزیه الانبیاء و الائمه)، کتابی به عربی در کلام نوشته سیدمرتضی علم الهدی ، دانشمند شیعی (۳۵۵ـ۴۳۶) است.موضوع این کتاب اثبات عصمت پیامبران و امامان است.
آنها كه مدبّرات امرند حسابشان جداست وحي ميآورند, كارهاي بهشت و جهنم و ارواح و اينها را اداره ميكنند كارشان جداست اما ما دليلي بر حصر نداريم كه «ان هو الاّ كذا و كذا» نه دليل عقلي داريم نه دليل نقلي داريم; اگر دليل عقلي داشتيم كه ملائكه غير از اين نميتواند باشد, دليلي نقلي داشتيم كه حصر بكند همه ملائكه اينطورند غير از اين نميتواند باشد يا نيستند بله, اما وقتي دليلي عقلي نداريم, دليلي نقلي نداريم جاي احتمال باز است وقتي جاي احتمال باز بود اگر روايتي گفت كه فلان فرشته مثلاً گناه كرده ما بررسي ميكنيم اگر فرشته وحياني نبود, فرشته مسئول جهنم نبود, مسئول بهشت نبود, مسئول ارزاق نبود, مسئول امور انبيا نبود, مسئول ضبط اعمال ما نبود, فرشتهاي بود كه درباره كار باران و كشاورزي و دامداري دارد كار ميكند خب چه داعي داريم كه مثلاً بگوييم اين روايت درست نيست. غرض آن است كه آن حصر, دليل ميخواهد نه اين احتمال.
مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) از بعضيها نقل كرده است كه يعني دو بال طرف راست, دو بال طرف چپ يا بعضي سه بال طرف راست سه بال طرف چپ اين ظاهراً بعيد است استفاده بشود گرچه ايشان اين مطلب را نفرمودند, استفاده كردن اين مطلب از آيه آسان نيست بلكه ظاهر آيه سوره «فاطر» نظير آيه سوم سوره «نساء» است ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً و اگر ميترسيد از اينكه (به هنگام ازدواج با دختران يتيم،) عدالت را رعايت نكنيد، (از ازدواج با آنان، چشم پوشي كنيد و) با زنان پاك (ديگر) ازدواج نماييد، دو يا سه يا چهار همسر، و اگر ميترسيد عدالت را (درباره همسران متعدد) رعايت نكنيد تنها يك همسر بگيريد﴾ همان است كه بعضيها دو بال دارند بعضي سه بال دارند بعضي چهار بال; نظير اينكه بعضي دو همسر دارند بعضي سه همسر بعضي چهار همسر. ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾.
در جريان حمد كه خداي سبحان در اين پنج سوره ما را به حمد ترغيب ميكند اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در همان دعاي اول صحيفه نوراني سجاديه آمده است وجود مبارك امام سجاد وقتي مسئله حمد را تبيين ميكند و ضرورت حمد را بيان ميكند. در حقيقت انسان را معنا ميكند انسان را عدهاي همانطوري كه در اوايل طلبگي به خيليها آموختند ميگويند انسان, «حيواني است مستويالقامه (راست قامت)»[8] و معروف در تعريف انسان اين است كه حيوانٌ ناطق يعني جانوري است كه حرف ميزند همين! اما نه قرآن, انسان را حيوان ناطق ميداند نه روايات; قرآن انسان را حيّ متألّه ميداند. انسان «حيّ» است يعني بر خلاف حيوان، روح انسان كه جنبه اصلي او را تأمين مي كند زنده است مثل فرشتگان كه هرگز نمي ميرد. «تألّه» است يعني فصل تمايز او از ساير جانداران در نطق او نيست؛ زيرا وجود آدمي در دو قلمرو عقل نظري و عملي گرايش به سوي خدا دارد. در بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در همان اوّلين دعاي صحيفه سجاديه عرض ميكند خدايي را سپاس كه اگر حمد را به بندگانش نميآموخت, چون حمد بلد نبودند خدا را حمد نميكردند. رزق خدا را با آن اِتراف و اسراف و سِعه و گشادهدستي مصرف ميكردند و خدا را شكر نميكردند چون شكر بلد نبودند «وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ» اگر جامعه اي اينچنين باشد, فردي اينچنين باشد نعمت خدا را مصرف كند و او را شكر نكند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ» اين بيان نوراني حضرت است.
پس اگر از امام سجاد(سلام الله عليه) سؤال بكنند «الانسان ما هو» نميفرمايد «حيوان ناطق» ميفرمايد: «حيٌّ متألّه حامد» حامد, فصل مقوّم (ارزیاب) انسان است اگر از اهل بيت سؤال كنيد آخرين فصل انسان چيست ميگويند حامد است, اگر كسي حامد نباشد ديگر انسان نيست «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أضلّ﴾».