بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ ﴿۱۲﴾ وَإِذَا ذُكِّرُوا لَا يَذْكُرُونَ ﴿۱۳﴾

بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ ﴿۱۲﴾ وَإِذَا ذُكِّرُوا لَا يَذْكُرُونَ ﴿۱۳﴾

تو از انكار آنها تعجب مي‏كني، ولي آنها مسخره مي‏كنند! (۱۲)

و هنگامي كه به آنها تذكر داده شود هرگز متذكر نمي‏شوند. (۱۳)

يـعـنـى اى محمّد! بلكه تو از تكذيب ايشان تعجب مى كنى كه چگونه تكذيبت مى كنند، با ايـنـكـه تو ايشان را به سوى كلمه حق مى خوانى، و تازه وقتى تعجب مى كنى تو را در اين تعجب مسخره مى كنند، و يا تو را در همين دعوت به سوى حق مسخره مى كنند، و چون به وسـيـله آيـات داله بـر تـوحيد و دين حق، تذكر داده مى شوند، باز متذكر نگشته و بيدار نمى شوند.

تو آنقدر با قلب پاكت مسئله را واضح مى بينى كه از انكار آن در شگفتى فرو می روى، و اما اين ناپاك دلان آنقدر آن را محال مى شمرند كه به استهزا بر مى خيزند.

عـامل اين زشتكاريها تنها نادانى و جهل نيست ، بلكه لجاجت و عناد است، لذا هنگامى كه به آنـهـا يادآورى شـود - يادآورى دلائل مـعـاد و مـجـازات الهـى - هرگز متذكر نمى گردند و همچنان به راه خويش ادامه مى دهند (و اذا ذكروا لا يذكرون ).

… شما اگر از كار آ‌نها در تعجّب هستيد، چون شگفت‌انگيز است جاي تعجّب هم هست؛ آنها دارند مسخره مي‌كنند مي‌گويند مگر انسانِ مرده زنده مي‌شود؟!

﴿وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ﴾ از بس خوابيده‌اند و خواب سنگين دارند، اگر هم متذكّر شوند به ياد نمي‌آورند … اينكه مي‌گويند: «أَنَّ تَفَكُّرَ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ قِيَامِ لَيْلَةٍ» [26]همين است. هم از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) در بيانات نوراني آن حضرت هست و هم از ائمه ديگر(عليهم السلام) كه «كَانَ أَكْثَرَ عِبَادَةِ أَبِي ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ التَّفَكُّرُ وَ الِاعْتِبَارُ بيشترين عبادت ابوذر، انديشيدن و عبرت گرفتن بود» [27]

https://www.aparat.com/v/p7997uz

آن بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) هم اين است كه «لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عبادت، به زیاد نماز خواندن و روزه گرفتن نیست؛ بلکه عبادت، اندیشیدن در کار خداوند عزّوجلّ است». [28]نمازها و روزه‌هاي مستحبّي فضايل فراواني دارد، اما آن چيزي كه بالاخره آدم را نگه مي‌دارد، تفكّر در مبدأ و معاد است. ما اول كه ﴿لَمْ تَكُ شَيْئاً﴾ [29]«ليس» تامّه بوديم و بعد هم كه ما را آفريدند قابل ذكر نبوديم، … فرمود شما قبلاً «لاشيء» بوديد ما شما را «شيء» كرديم, اين يك مرحله و دوم هم آن مرحله كه «شيء» شديد قابل ذكر نبوديد ﴿هَلْ أَتي‌ عَلَي الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً آيا چنين نيست كه زماني طولاني بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكري نبود؟![30]«شيء» بوديد، اما قابل ذكر نبوديد اين همان است كه ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْني آیا آدمی قطره آب نطفه نبود که (در رحم) ریزند؟[31] هم با تنوين تحقير, هم با وصف ﴿يُمْني﴾؛ مي‌گويد مگر بيش از اين بود؟ ما اين را به اين صورت در آورديم كه «محيّرالعقول» است، شما مشكلتان چيست؟! اگر كسي بخواهد تعجّب كند، از حرف منكران معاد بايد تعجّب كند، نه در اصلِ معاد. آن كسي كه «لاشيء» را «شيء» كرد, «شيء» غير قابل ذكر را به صورت ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[32]در آورد، اين چه استبعادي دارد؟

اين بيان نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) در دعاي «عرفه» اين نفرين نيست «عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ» [28]اين خبر است؛ يعني واقعاً كسي كه تو را نمي‌بيند كور است، نه اينکه كور باد؛ «عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رقیبا کور باد چشمی که تو را ناظر بر خود نبیند» فرمود كور است، البته شايد از آيه سوره مباركه «حج» استفاده فرمودند که ﴿لا تَعْمَي الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي‌ فِي الصُّدُورِ حقیقت این است که دیده ها کور نیست بلکه دل هایی که در سینه هاست، کور است! [29]اين تحقير نيست كه فرمود يك عدّه كورند يا تنزيل نيست؛ يعني واقعاً كور هستند. انسان که يك قطره بود به اين صورت در بيايد و انسان آن فاعل را نبيند و انكار كند حقيقتاً كور است.

الآن «الانسان ما هو؟» را بايد از قرآ‌ن سؤال كنيم. ديگري مي‌گويد انسان حيوان ناطق است، اما آن‌كه انسان را آفريد بايد بگويد, انسان «حيّ متألّه» است. اگر انسان حيات قرآني را نداشت که ﴿اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي‏خواند كه مايه حياتتان است [31]مي‌شود ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ آنها فقط همچون چهارپايانند [32]قرآن كه نخواست يك عدّه را توهين كند، فرمود يك عدّه واقعاً حيوان هستند؛ سه راه دارد تا شما باور كنيد يا خودتان چشم باطن پيدا كنيد که در اين صورت اسرار اينها را مي‌بينيد, يك; يا حرف انبياي ما و اهل بيت را قبول كنيد, دو; يا دو روز صبر كنيد پس‌فردا با هم مي‌ميريد معلوم مي‌شود که چه كسي انسان است و چه كسي حيوان است، ما كه نمي‌خواهيم به كسي توهين كنيم، اين تحقير نيست اين توهين نيست، بلکه اين بيان واقعيّت است كه واقعاً اينها اين‌طور هستند.

از نظر قرآن، انسان زمانی انسان است که قرآنی باشد و کسی که قرآنی نیست و از آموزه‌ها و تعلیمات خدای رحمن بهره‌ای نبرده و هوای نفس بر افکار و اعمال او حاکم است، اصلا انسان نیست، بلکه ظاهرش انسان و باطن و ملکوت وی حیوان یا پست‌تر از آن یعنی نبات و جماد است؛ زیرا خدا می‌فرماید: اَلرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ؛ خدای رحمان قرآن را تعلیم داد. انسان را آفرید. به انسان بیان را تعلیم داد.(الرحمن، آیات 1 تا 4)

https://www.youtube.com/watch?v=hvVv0YExW10&ab_channel=%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D9%85%DB%8C%D8%A2%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B8%D9%85%DB%8C%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C

8’:08”-9’:10”

https://qurannotes.blogfa.com/category/183

https://www.youtube.com/watch?v=GiuJHK0VxAs&ab_channel=MahfelTVshow-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%AD%D9%81%D9%84

فرمود اين حرف‌هاي ماست، شما دو كار مي‌كنيد: برهان اقامه مي‌كنيم، متذكّر نمي‌شويد و تعقّل و تدبّر نمي‌كنيد ﴿إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ﴾، معجزه مي‌آوريم، مي‌گوييد سِحر است. اين‌چنين نيست ﴿إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ

﴿۱﴾ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا (قسمت سوم )

﴿۱﴾ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

(۱) ستايش مخصوص خداوندي است كه آفريننده آسمانها و زمين است، خداوندي كه فرشتگان را رسولاني قرار داد كه صاحب بالهاي دو گانه و سه گانه و چهار گانه‏ اند او هر چه بخواهد در آفرينش مي‏افزايد، او بر هر چيزي قادر است.

دعاي اول صحيفه سجاديه ( دعا در توحید و ستایش خداوند )

(1) حمد و سپاس خداى را، آن نخستين بى‌پيشين را و آن آخرين بى‌پسين را،

(2) خداوندى كه ديده‌ى بينايان از ديدارش قاصر آيد و انديشه‌ى واصفان از نعت او فرو ماند.

(3) آفريدگان را به قدرت خود ابداع كرد و به مقتضاى مشيت خويش جامه هستى پوشيد

(4) و به همان راه كه ارادت او بود روان داشت و رهسپار طريق محبت خويش گردانيد. چون ايشان را به پيش راند، كس را ياراى واپس گراييدن نبود، و چون واپس دارد، كس را ياراى پيش تاختن نباشد. (آنها از آنچه خدا آنان را به آن مقدم داشته نمى‌توانند تأخير كنند، و از آنچه خدا آنها را از آن تأخير انداخته نمى‌توانند پيشى بگيرند.)

(5) هر زنده جانى را از رزق مقسوم خويش توشه‌اى معلوم نهاد، آنسان كه كس نتواند از آن كه افزونش داده، اندكى بكاهد و بر آن كه اندكش عنايت كرده، چيزى بيفزايد.

(6) سپس هر يك از آدميان را عمرى معين مقرر كرد و مدتى محدود كه با گامهاى روزها و سالهايش مى‌پيمايد، تا آنگاه كه به سر آردش، آنسان كه چون آخرين گامها را بردارد و پيمانه عمرش لبريز شود، او را فروگيرد: يا به ثواب فراوانش بنوازد، يا به ورطه‌ى عقابى خوفناكش اندازد، تا بدكاران را به كيفر عمل خويش برساند و نيكوكاران را به پاداش كردار نيك خويش‌

(7) و اين خود عين عدالت اوست. منزه و پاك است نامهاى او و ناگسستنى است نعمتهاى او. كس را نرسد كه او را در برابر اعمالش بازخواست كند و اوست كه همگان را به بازخواست كشد.

(8) حمد و سپاس خداوندى را كه اگر معرفت حمد خويش را از بندگان خود دريغ مى‌داشت، در برابر آن همه نعمتها كه از پس يكديگر بر آنان فرومى‌فرستاد، آن نعمتها به كار مى‌داشتند و لب به سپاسش نمى‌گشادند، به رزق او فراخ روزى مى‌جستند و شكرش نمى‌گفتند.

(9) و اگر چنين مى‌بودند، از دايره انسانيت برون مى‌افتادند و در زمره چارپايان در مى‌آمدند. چنان مى‌شدند كه خداى تعالى در محكم تنزيل خود گفته است: (چون چارپايانند، بل از چارپايان هم گمراه‌تر.)

(10) حمد و سپاس خداوندى را كه خود را به ما شناسانيد و شيوه سپاسگزارى‌اش را به ما الهام كرد و ابواب علم ربوبيت خويش را به روى ما بگشاد و ما را به اخلاص در توحيد او راه نمود و از الحاد و ترديد در امر وى به دور داشت.

(11) او را سپاس گوييم، چنان سپاسى كه چون در ميان سپاسگزارانش زيستن گيريم، همواره با ما باشد و به يارى آن از همه‌ى آنان كه خواستار خشنودى و بخشايش او هستند گوى سبقت برباييم.

(12) آنچنان سپاسى كه تابشش تاريكى وحشت افزاى گور بر ما روشن گرداند و راه رستاخيز براى ما هموار سازد و در آن روز كه هر كس به جزاى عمل خويش رسد و بر كس ستم نرود و هيچ دوستى از دوست خويش دفع مضرت نتواند و كس به كس يارى نرساند، چون در موقف بازخواست ايستيم، منزلت ما برافرازد و بر مرتبت ما بيفزايد.

(13) حمد و سپاسى آنچنان كه نوشته در نامه عمل ما به اعلى عليين فرا رود و فرشتگان مقرب بر آن گواهى دهند.

(14) حمد و سپاسى آنچنان كه در آن روز كه ديدگان را پرده حيرت فروگيرد، ديدگان ما بدان روشنى گيرد و در آن روز كه گروهى سيه‌روى شوند، ما سپيد روى گرديم.

(15) حمد و سپاسى آنچنان كه ما را از آتش دردناك خداوندى برهاند و در جوار كرمش بنشاند.

(16) حمد و سپاسى آنچنان كه ما را با فرشتگان مقرب او همنشين سازد و در آن سراى جاويد كه جايگاه كرامت هميشگى اوست با پيامبران مرسل همدوش گرداند.

(17) حمد خداوندى را كه سيرتها و صورتهاى پسنديده را براى ما برگزيد و روزيهاى خوش و نيكو را به ما ارزانى داشت.

(18) خداوندى كه ما را آنگونه برترى داد كه بر همه‌ى آفريدگان سلطه يابيم، چندان كه به قدرت او هر آفريده فرمانبردار ماست و به عزت او در ربقه‌ى (گردونۀ) طاعت ما.

(19) سپاس خداوندى را كه جز به خود، در نياز را به روى ما فروبست. چگونه از حمد او برآييم؟ كى سپاسش توانيم گفت؟ نمى‌توانيم، كى توانيم؟

(20) حمد خداوندى را كه در پيكر ما ابزارهايى نهاد كه توان بست و گشادمان باشد ( اعضا و جوارح ما به وسيله‌ى اعصاب در اختيار ما هستند و قابل انقباض و انبساط) و به نعمت روح، زندگيمان عنايت فرمود و اندامهايى داد كه به نيروى آنها كارهاى توانيم ساخت و ما را از هر چه خوش و گوارنده است روزى داد و به فضل خويش بى‌نياز گردانيد و به من و كرم خود سرمايه بخشيد.

(21) و تا فرمانبردارى و سپاسگزاريمان بيازمايد، به كارهايى فرمان داد و از كارهايى نهى فرمود. چون از فرمانش سر برتافتيم و بر مركب عصيان برنشستيم، به عقوبت ما نشتافت و در انتقام از ما تعجيل روا نداشت، بلكه به رحمت و كرامت خويش ما را زمان داد و به رافت و حلم خود مهلت عطا فرمود، باشد كه بازگرديم.

(22) حمد و سپاس خداوندى را كه ما را به توبه راه نمود. و اگر پرتو فضل او نبود، هرگز بدان راه نمى‌يافتيم. و اگر از فضل او تنها به همين يك نعمت بسنده مى‌كرديم، باز هم دهش او به ما نيكو و احسان او در حق ما جليل و فضل و كرمش بس كرامند مى‌بود،

(23) كه روش او در قبول توبه‌ى پيشينيان نه چنين بود. ما را از هر چه فراتر از تاب و توانمان بود معاف داشت و جز به اندازه‌ى توانمان تكليف نفرمود و جز به اعمال سهل و آسانمان وانداشت، تا هيچ يك از ما را عذرى و حجتى نماند.

(24) هر كه از ما سر از فرمانش برتابد، كارش به شقاوت كشد و آن كه به درگاه او روى كند، تاج سعادت بر سر نهد.

(25) حمد و سپاس خداى را، بدان سان كه مقربترين فرشتگانش و گرامى‌ترين آفريدگانش و ستوده‌ترين ستايندگانش مى‌ستايند.

(26) حمدى برتر از هر حمد ديگر، آنسان كه پروردگار ما از همه آفريدگان خود برتر است.

(27) حمد باد او را به جاى هر نعمتى كه بر ما و بر ديگر بندگان در گذشته و زنده خود دارد، به شمار همه چيزها كه در علم بى‌انتهاى او گنجد و چند برابر نعمتهايش، حمدى بى‌آغاز و بى‌انجام و تا روز رستاخيز،

(28) حمدى كه حدى و مرزى نشناسد و حسابش به شمار درنيايد و پايانش نبود و زمانش در نگسلد.

(29) حمدى كه ما را به فرمانبردارى و بخشايش او رساند و خشنودى‌اش را سبب گردد و آمرزش او را وسيله باشد و راهى بود به بهشت او و پناهگاهى بود از عذاب او و آسايشى بود از خشم او و ياورى بود بر طاعت او و مانعى بود از معصيت او و مددى بود بر اداى حق و تكاليف او.

(30) حمدى كه ما را در ميان دوستان سعادتمندش كامروا كند و به زمره آنان كه به شمشير دشمنانش به فوز شهادت رسيده‌اند درآورد. انه ولى حميد (همانا او یار بندگان و خدای ستوده خصال است.)

سوره ۱۷: الإسراء

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ﴿۴۴﴾

آسمانهاي هفتگانه و زمين و كساني كه در آنها هستند همه تسبيح او مي‏گويند، و هر موجودي تسبيح و حمد او مي‏گويد، ولي شما تسبيح آنها را نمي ‏فهميد او حليم و آمرزنده است (۴۴)

در بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه فرمود اگر كسي حمد نكند از حدّ انسانيت خارج مي‌شود به حدّ بهيميت[16] درست است بهيمه هم حمد مي‌كند, پايين‌تر از بهيمه, گياه هم حمد مي‌كند, پايين‌تر از گياه, جماد هم حمد مي‌كند بر اساس آيه سوره مباركه «اسراء» كه ﴿إِن مِن شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[17] اما بهيمه, حمد حيواني مي‌كند نه حمد انساني, حمد انساني اين است كه «صرف كلّ نعمة في موضعها» براي حيوان موضع ندارد او غصب و حلال و حرام ندارد او علف سبز را مي‌خورد حالا چه حلال چه حرام; اين‌چنين نيست كه حالا اگر كسي باغ سبزي را نشان حماري داد اين حمار بگويد براي صاحب من نيست اين‌طور نيست براي او علفِ سبز, غذاست چه حلال چه حرام; كسي كه حلال و حرام ندارد آن حمد انساني را ندارد گرچه حمد تكويني حيواني را دارد از حيوان پَست‌تر بشود حمد گياه و نبات را دارد.

﴿۱﴾ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا (قسمت دوم)

﴿۱﴾ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

(۱) ستايش مخصوص خداوندي است كه آفريننده آسمانها و زمين است، خداوندي كه فرشتگان را رسولاني قرار داد كه صاحب بالهاي دو گانه و سه گانه و چهار گانه‏ اند او هر چه بخواهد در آفرينش مي‏افزايد، او بر هر چيزي قادر است. (۱)

اختیار و انتخاب فرشتگان

https://www.aparat.com/v/LJvV0

تجرد به معناي مقابل «مادي» به كار رفته و منظور از مجرد موجودي است كه داراي ويژگي هاي مادي نباشد. مشخص شدن ماهيت موجود مجرد منوط به اين است كه ماده و ويژگي هايش را بشناسيم.

واژه مادي در اصطلاح فلاسفه در مورد اشيائي به كار مي رود كه نسبتي با ماده داشته، موجوديت آنها نيازمند به ماده و مايه قبلي باشد و واژه «مجرد» به معناي غير مادي و غير جسماني است. يعني چيزي كه نه خودش جسم است و نه از قبيل صفات و ويژگي هاي اجسام مي باشد.

ويژگي هاي جسمانيات و مجردات جسم به صورت هاي مختلفي تعريف شده كه مشهورترين آنها عبارت است از اينكه: «جسم جوهري است داراي ابعاد سه گانه (طول و عرض و عمق)». ويژگي هاي جسم امتداد آن در سه جهت داراي مكان است قابل اشاره حسي است.

موجود جسماني داراي امتداد چهارمي است كه از آن به «زمان» تعبير مي شود. با توجه به ويژگي هاي اجسام و جسمانيات، مي توان مقابلات آنها را به عنوان ويژگي هاي مجردات قلمداد كرد. يعني موجود مجرد. نه انقسام پذير است، و نه مكان و زمان دارد. «تنها براي يك قسم از موجودات مجرد، مي توان بالعرض نسبت مكاني و زماني در نظر گرفت و آن نفس متعلق به بدن است. ولي اين مكان داري و زمان داري در واقع، صفت بدن است و در اثر تعلق و اتحاد روح با بدن، از روي مسامحه و مجاز به آن هم نسبت داده مي شود.»(1)

اثبات (تجرد مطلق ) براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست ، و تحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم ، بى آنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قائل باشيم ، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است .

مصباح یزدی:

از مجموع آیات مربوط به فرشتگان، اطلاعی درباره نوع خلقت آنها به‌دست نمی‌آید؛ گرچه قرآن درباره ماده آفرینش انسان و جن ساکت نیست و می‌گوید از چه چیزی خلق شده‌اند، اما فرشتگان را نمی‌گوید. شاید بتوان استظهار كرد كه فرشتگان مادة قبلی ندارند؛ اما جن و انس موجوداتی جسمانی هستند كه از ماده خلق شده‌اند… شاید بتوان گفت كه فرشتگان موجوداتی جسمانی نیستند و بر آنچه در فلسفه آن را «مجرد» می‌نامیم، منطبق‌اند. همچنین ممكن است مجرد برزخی یا مجرد تام عقلانی باشند و یا چه‌بسا برحسب مراتب فرق كنند؛ برخی مجرد برزخی باشند؛ یعنی شكل و قیافه و خواص ماده را داشته باشند؛ چنان‌كه در بعضی روایات آمده است كه نكیر و منكر، به یک صورت نزد مردة مؤمن و کافر ظاهر نمی‌شوند؛(1)برخی از فرشتگان نیز ممكن است مجرد تام باشند. به‌هرحال شاهدی قطعی از آیات بر این مطالب نداریم.

درباره تجرد ملائکه یا مادیت آنها، اقوال مختلفی مطرح شده است: برخی از متفکران, تمامی ملائکه را مجرد و برخی نیز تمام ملائکه را مادی می دانند. به نظر می رسد نمی توان به صورت قطعی و کلی حکم کرد که تمامی ملائکه مادی هستند و یا تمامی آنها مجردند. اظهار نظر در این باره بستگی دارد به مبانی کلامی و فلسفی خاصی که مفسِّر در تفسیر متون بر می گزیند.

فُطرس:

در آن دعاي سوم شعبان مَلك ندارد، دارد فُطرس، ندارد مَلك بود «عَاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فطرس به گهواره اش پناهنده ش» [6] بر فرض هم باشد جزء ملائكة الأرض است.

اللَّهُمَّ وَ هَبْ لَنَا فِي هَذَا الْيَوْمِ خَيْرَ مَوْهِبَةٍ وَ أَنْجِحْ لَنَا فِيهِ كُلَّ طَلِبَةٍ كَمَا وَهَبْتَ الْحُسَيْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ وَ عَاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عَائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ وَ نَنْتَظِرُ أَوْبَتَهُ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ

خدايا! ببخش بر ما در اين روز بهترين بخشش را، و برآور براى ما هر خواسته اى را، چنان كه حسين را به محمّد بخشيدى، و فطرس به گهواره اش پناهنده شد، و ما پناهنده به مزار اوییم پس از شهادتش، بر تربتش حاضر مى شويم و بازگشتش را انتظار ميكشيم، آمين اى پروردگار جهانيان.

https://fa.wikishia.net/view/%D9%81%D8%B7%D8%B1%D8%B3#cite_note

ذوقي بودن تبيين تفاوت جناح مَلَك با بال پرندگان

برخي‌ها گفتند فرق جناح مَلك با جناح طائر اين است كه طائر بال پيدا كرده تا پرواز كند مَلك بال پيدا كرده تا فرود بيايد آن براي فراز مي‌خواهد اين براي فرود; پرنده‌ها براي پايين آمدن لازم نيست بال بزنند چون همان جِرم طبيعي‌شان, جسم طبيعي‌شان همين كه ميل به زمين پيدا كردند ديگر نيازي به بال زدن ندارند اگر بخواهند بالا بروند نياز به بال دارند اما فرشته‌ها چون بر خلاف طبع اوّليه حيات آنهاست اگر بخواهند به زمين بيايند بال مي‌خواهند البته اين يك ذوق است اين بايد اثبات بشود يا با دليل نقلي يا با دليل عقلي, ولي تفطّني است كه برخي از اهل تفسير به اين سَمت هم گرايش پيدا كردند.

پرسش: اين ملائكه كه مجرّد هستند چه ربطي به بال دارند؟

بله بالِشان هم مجرّد است ما رؤياهايي كه داريم همين‌طور است بال يعني قوّه, خداي سبحان چندين قوّه به اينها عطا كرده است

پرسش: يعني واقعاً اينها بال ندارند؟

واقعاً بال دارند منتها بالِ مثالي قوي‌تر از بال مادي است ما در محدوده طبيعت كه زندگي مي‌كنيم نبايد هستي را در محدوده طبيعت خلاصه كنيم بالاتر, قوي‌تر, برتر, بهتر از عالم طبيعت, عالم مثال است قوي‌تر و بالاتر از عالم مثال, عالم عقل است همه اينها موجودند. هر جايي كه اين كلمه به كار رفت مناسب با همان موطن است.

عالم عقل: عالمی است که موجودات آن مجرد تام هستند و علاوه بر اینکه ذاتاً فاقد ابعاد مکانی و زمانی هستند، هیچ تعلقی هم به موجود مادی و جسمانی ندارند.

عالم مثال: حد فاصل بین عالم عقل و عالم ماده است. عالمی است لطیف تر نسبت به عالم اجسام و هر چه در این عالم به نظر می آید نظیر آن در عالم مثال موجود است. و در اصطلاح شریعت : فاصله میان مرگ تا قیامت کبری را گویند.

مثل آمدن مثل رفتن, وقتي گفتيم ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[23]

سوره 89: الفجر

وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا ﴿۲۲﴾

و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.

اين معني حقيقي است معني مجازي نيست منتها ما ﴿جَاءَ﴾ را نبايد به «جاء»ي زميني معنا كنيم آمدن, رفتن, گفتن, اين همه حرف‌هايي كه بين ذات اقدس الهي و انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) در معراج‌ها, غير معراج‌ها مطرح شد آهنگ كه نبود, لفظ كه نبود, صوت كه نبود ولي حقيقت كلام بود, حقيقت قول بود…. آنجا هم بوده كه فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ و بطور مسلم اين قرآن از سوي حكيم و دانائي بر تو القا مي‏شود.﴾[25] هر جايي اين كلمه معناي خاصّ خودش را دارد اگر هر جايي اين كلمه معناي خاصّ خودش را دارد بال هم بال مادي داريم بال ملكوتي داريم بال جبروتي داريم بال بالاتر از اينها هم خواهيم داشت.

يك بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه است كه سرّ اينكه ملائكه گناه نمي‌كنند و انسان گناه مي‌كند. حيوان، يك بُعدي است يعني جنبه ماديّت دارد, ملائكه يك بُعدي هستند يعني جنبه تجرّد دارند. انسان موجود دو بُعدي است هم عقل دارد هم شهوت، از اين جهت معصيت مي‌كند.

اگر اين بيان نوراني حضرت امير به نحو عامّ استغراقي باشد كه جميع ملائكه را بخواهد معنا كند ملائكةالسماء, ملائكةالأرض, ملائكه‌اي كه مربوط به دنياست, ملائكه‌اي كه مربوط به برزخ است, ملائكه‌اي كه مربوط به آخرت است اگر چنين معنايي از آن بيان نوراني حضرت امير كه در خطبه اول نهج‌البلاغه آمده و در موارد ديگر هم اشاره شده استفاده بشود بله اگر روايتي دلالت كرد بر اينكه فلان فرشته لغزيد خب انسان همان‌طوري كه تنزيه‌الأنبياء تنظيم كرد, تنزيه‌الملائكه هم تنظيم مي‌كند. اما اگر از آن بيان چنين مطلبي استفاده نشد كما هو الظاهر دليلي نداريم كه بگوييم ملائكةالأرض هستند مثل ملائكةالسماء عقل مجرّدند.

تنزیه الانبیاء (نام کامل آن: تنزیه الانبیاء و الائمه)، کتابی به عربی در کلام نوشته سیدمرتضی علم الهدی ، دانشمند شیعی (۳۵۵ـ۴۳۶) است.موضوع این کتاب اثبات عصمت پیامبران و امامان است.

آنها كه مدبّرات امرند حسابشان جداست وحي مي‌آورند, كارهاي بهشت و جهنم و ارواح و اينها را اداره مي‌كنند كارشان جداست اما ما دليلي بر حصر نداريم كه «ان هو الاّ كذا و كذا» نه دليل عقلي داريم نه دليل نقلي داريم; اگر دليل عقلي داشتيم كه ملائكه غير از اين نمي‌تواند باشد, دليلي نقلي داشتيم كه حصر بكند همه ملائكه اين‌طورند غير از اين نمي‌تواند باشد يا نيستند بله, اما وقتي دليلي عقلي نداريم, دليلي نقلي نداريم جاي احتمال باز است وقتي جاي احتمال باز بود اگر روايتي گفت كه فلان فرشته مثلاً گناه كرده ما بررسي مي‌كنيم اگر فرشته وحياني نبود, فرشته مسئول جهنم نبود, مسئول بهشت نبود, مسئول ارزاق نبود, مسئول امور انبيا نبود, مسئول ضبط اعمال ما نبود, فرشته‌اي بود كه درباره كار باران و كشاورزي و دامداري دارد كار مي‌كند خب چه داعي داريم كه مثلاً بگوييم اين روايت درست نيست. غرض آن است كه آن حصر, دليل مي‌خواهد نه اين احتمال.

مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) از بعضي‌ها نقل كرده است كه يعني دو بال طرف راست, دو بال طرف چپ يا بعضي سه بال طرف راست سه بال طرف چپ اين ظاهراً بعيد است استفاده بشود گرچه ايشان اين مطلب را نفرمودند, استفاده كردن اين مطلب از آيه آسان نيست بلكه ظاهر آيه سوره «فاطر» نظير آيه سوم سوره «نساء» است ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً و اگر مي‏ترسيد از اينكه (به هنگام ازدواج با دختران يتيم،) عدالت را رعايت نكنيد، (از ازدواج با آنان، چشم پوشي كنيد و) با زنان پاك (ديگر) ازدواج نماييد، دو يا سه يا چهار همسر، و اگر مي‏ترسيد عدالت را (درباره همسران متعدد) رعايت نكنيد تنها يك همسر بگيريد﴾ همان است كه بعضي‌ها دو بال دارند بعضي سه بال دارند بعضي چهار بال; نظير اينكه بعضي دو همسر دارند بعضي سه همسر بعضي چهار همسر. ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾.

در جريان حمد كه خداي سبحان در اين پنج سوره ما را به حمد ترغيب مي‌كند اين بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در همان دعاي اول صحيفه نوراني سجاديه آمده است وجود مبارك امام سجاد وقتي مسئله حمد را تبيين مي‌كند و ضرورت حمد را بيان مي‌كند. در حقيقت انسان را معنا مي‌كند انسان را عده‌اي همان‌طوري كه در اوايل طلبگي به خيلي‌ها آموختند مي‌گويند انسان, «حيواني است مستوي‌القامه (راست قامت)»[8] و معروف در تعريف انسان اين است كه حيوانٌ ناطق يعني جانوري است كه حرف مي‌زند همين! اما نه قرآن, انسان را حيوان ناطق مي‌داند نه روايات; قرآن انسان را حيّ متألّه مي‌داند. انسان «حيّ» است يعني بر خلاف حيوان، روح انسان كه جنبه اصلي او را تأمين مي كند زنده است مثل فرشتگان كه هرگز نمي ميرد. «تألّه» است يعني فصل تمايز او از ساير جانداران در نطق او نيست؛ زيرا وجود آدمي در دو قلمرو عقل نظري و عملي گرايش به سوي خدا دارد. در بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در همان اوّلين دعاي صحيفه سجاديه عرض مي‌كند خدايي را سپاس كه اگر حمد را به بندگانش نمي‌آموخت, چون حمد بلد نبودند خدا را حمد نمي‌كردند. رزق خدا را با آن اِتراف و اسراف و سِعه و گشاده‌دستي مصرف مي‌كردند و خدا را شكر نمي‌كردند چون شكر بلد نبودند «وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ» اگر جامعه اي اين‌چنين باشد, فردي اين‌چنين باشد نعمت خدا را مصرف كند و او را شكر نكند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ» اين بيان نوراني حضرت است.

پس اگر از امام سجاد(سلام الله عليه) سؤال بكنند «الانسان ما هو» نمي‌فرمايد «حيوان ناطق» مي‌فرمايد: «حيٌّ متألّه حامد» حامد, فصل مقوّم (ارزیاب) انسان است اگر از اهل بيت سؤال كنيد آخرين فصل انسان چيست مي‌گويند حامد است, اگر كسي حامد نباشد ديگر انسان نيست «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَي حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أضلّ﴾».