فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)

پس منزه است خداوندي كه مالكيت و حاكميت همه چيز در دست او است، و (همگي) به سوي او باز مي‏گرديد. (۸۳)

آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه سوره (يس) است به صورت يك نتيجه گيرى كلى در مساله مبدا و معاد اين بحث را به طرز زيبائى پايان ميدهد، مى گويد: پس منزه است خداوندى كه ملكوت همه چيز در دست قدرت او است و همه شما به سوى او باز ميگرديد.

با توجه به اينكه (ملكوت) از ريشه ملك بر وزن (حكم) به معنى حكومت و مالكيت است و اضافه (واو) و (ت) به آن براى تاكيد و مبالغه ميباشد، مفهوم آيه چنين ميشود: حاكميت و مالكيت بى قيد و شرط همه چيز به دست قدرت خدا است، و چنين خداوندى از هر گونه عجز و ناتوانى منزه و مبرا است ، و در اين صورت احياء مردگان و پوشيدن لباس حيات بر استخوانهاى پوسيده و خاكهاى پراكنده مشكلى براى او ايجاد نخواهد كرد چون چنين است بطور يقين همه شما به سوى او باز مى گرديد و معاد حق است !

كلمه ملكوت مبالغه در معناى ملك است، مانند كلمه (رحموت [ رَ ح َ ]) و كلمه (رهبوت [ رَ هََ ]) كه مبالغه در معناى رحمت و وحشت اند.

با انضمام اين آيه به ما قبلش اين معنا به دست مى آيد كه: مراد از (ملكوت) آن جهت از هر چيزى است كه رو به خداست، چون هر موجودى دو جهت دارد، يكى رو به خدا، و يكى ديگر رو به خلق. ملكوت هر چيز آن جهتى است كه رو به خدا است، و ملك آن سمت رو به خلق است.

https://www.aparat.com/v/O9fZY

ممكن هم هست بگوييم: ملكوت به معناى هر دو جهت هر موجود است، و آيات زير هم بر همين معنا حمل مى شود:

سوره ۶: الأنعام

وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿۷۵﴾

اينچنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم، تا اهل يقين گردد. (۷۵)

سوره ۷: الأعراف

أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ ﴿۱۸۵﴾

آيا آنها در ملكوت (حكومت و نظام) آسمانها و زمين و آنچه خدا آفريده است (از روي دقت و عبرت) نظر نيفكندند؟ (و آيا در اين نيز انديشه نكردند كه) شايد پايان زندگي آنها نزديك شده باشد (اگر به اين كتاب آسماني روشن ايمان نياورند) به كدام سخن بعد از آن ايمان خواهند آورد؟ (۱۸۵)

سوره ۲۳: المؤمنون

قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿۸۸﴾

بگو اگر مى ‏دانيد ملكوت همه چيز به دست كيست، و كيست كه امان مى ‏دهد و در برابر او نتوان به كسى امان داد؟

و اگر فرموده ملكوت هر چيزى به دست خداست، براى اين است كه: دلالت كند بر اينكه خداى تعالى مسلط برهر چيز است، و غير از خدا كسى در اين تسلط بهره و سهمى ندارد.

و برگشت معنا در آيه (فسبحان الّذى بيده ملكوت كل شى ء) به اين است كه: خدا از استبعادى كه مشركين در مسأله معاد مى كنند، منزه است، چون مشركين غافلند از اينكه ملكوت هر چيزى به دست خدا و در قبضه قدرت اوست.

و جمله (و اليه ترجعون) خطاب به عموم مردم است، چه مومن و چه مشرك، و هم بيان نتيجه اى است از بيان سابق بعد از تنزيه خدا.

ما از هر جا که اومدیم دوباره همون جا بر میگردیم:
نديدم كه قويی به صحرا بميرد

چو روزی ز آغوش دريا برآمد
شبی هم در آغوش دريا بميرد

اختلافی بودن علت نامگذاری سوره «يس» به قلب قرآن

از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است: «إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ قَلْبٌ‌ وَ قَلْبُ‌ الْقُرْآنِ يس»[1] كه اين را فريقين نقل كردند. در اينكه اين سوره مباركه قلب قرآن است، اختلاف نظر فراوان است:

برخي‌ها آن‌طوري كه فخر رازي از غزالی نقل مي‌كند سرّ اينكه سوره مباركه «يس» قلب قرآن است، براي اينكه معاد كه اصلي‌ترين و عنصري‌ترين محور اخلاقي و اعتقادي و ديني است در اين سوره به بيان روشن و شفاف ارائه شده است.[5] امام رازي بعد از نقل اين نکته آن را استحسان كرد و حَسن و خوب شمرده است.[6]

برخي‌ها گفتند كه چون در اين‌جا آمده است ﴿وَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ أَحْصَيْناهُ في‌ إِمامٍ مُبينٍ﴿۱۲﴾ و در لوح محفوظ و روشن خدا (یا قلب امام خلیفة اللّه) همه چیز را به شماره آورده‌ایم.﴾[2] ناظر به مقام ولايت و امامت است كه امام همه اسرار الهي را به اذن خدا عالِم است؛

برخي‌ها خواستند بگويند سرّ نامگذاري سوره مباركه «يس» به قلب قرآن براي همين درود و تحيّتي است كه خدا به مؤمنان بهشتي مي‌فرستد (سَلَامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ)

https://www.aparat.com/v/c1171nc

برخي‌ها ـ كه سيدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله عليه) از استادشان نقل مي‌كردند ـ آن را براساس ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ دانستند كه هر چيزي ملكوتي دارد و ملكوت هر چيز هم به دست خداست،[3] همان‌طور كه مُلك هر چيزي به دست خداست؛

هر چيزي ملكوتي دارد و ملكوت هر چيز هم به دست خداست،[3] همان‌طور كه مُلك هر چيزي به دست خداست؛ منتها در مُلك سخن از ﴿تَبارَكَ﴾ است كه ﴿تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ پربركت است كسي كه مُلك جهان هستي به دست او است﴾[4] در ملكوت سخن از تسبيح است كه فرمود: ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾. ملكوت هر چيزي آن جنبه ارتباط هر چيز با خداست.

…هر چيزي زِمامي دارد, افساري دارد, يك پيشانی‌بندي دارد، اين پيشانی‌بند هر كسي ديدني نيست، اين مُلك نيست، اين ملكوت است و اين ملكوت به دست خداست؛ نه خداي «تبارك», خداي «سُّبُّوح», آن‌ جاكه «تبارك» است ﴿تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾[48]و اين‌جا كه «الملكوت» است ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ﴾.اسماي حسناي الهي حدّ وسط برهان قضاياي قرآني هستند، اگر در قرآن مطلبي را ذات اقدس الهي بيان كرد، كليد آ‌ن مطلب اسمي از اسماي حسناي اوست كه بازكننده آن مطلب است؛ يك جا جاي «سبّوح» است, يك جا جاي «قدّوس» است, يك جا جاي «تبارك» است همان قصّه اصمعي كه در ذيل آيه ﴿وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاء﴾[49]

سوره ۵: المائدة

وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۳۸﴾

دست مرد دزد و زن دزد را به كيفر عملي كه انجام داده‏ اند به عنوان يك مجازات الهي قطع كنيد، و خداوند توانا و حكيم است. (۳۸)

را كه شخص خواند آن شخص به اصمعی گفته دوباره بخوان, گفت: ﴿غَفُورٌ رَحيمٌ﴾گفت اين اشتباه است بعد به يادش آمد كه در آخر دارد﴿عَزيزٌ حَكيمٌ﴾گفت حالا درست است, گفت از كجا فهميدي؟ گفت من كه اهل قرآن و اينها نيستم؛ ولي قطع دست با مغفرت سازگار نيست با عزّت و حكمت سازگار است.[50] هر اسمي از اسماي حسناي خدا كه در ذيل آيه قرار مي‌گيرد اين ضامن مضمون آن آيه است، اگر كسي بخواهد آن آيه را با برهان عقلي تبيين كند بايد آن اسم را خوب بررسي كند، آن اسم را حدّ وسط قرار دهد و اصغر و اكبر را به بركت آن اسم حَسن حل كند؛ اسم «سُّبُّوح», كليددار ملكوت «كلّ شيء» است؛ اسم «تبارك», كليددار مُلك «كلّ شيء» است؛ همه ما مُلكي داريم که با خداي تبارك در كاريم و ملكوتي داريم که با خداي سبّوح در كاريم، اين مي‌شود قلب قرآ‌ن.

… عالم دو قسم است: بخشي عالَم مُلك است كه ﴿تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾[28] آن «سماوات» و «أرض» است و يك قسمت هم ملكوت است كه ملكوت، باطن اين عالم است. درباره ملكوت در سوره مباركه «انعام» فرمود ما ملكوت هر چيزي را نشان حضرت ابراهيم داده‌ايم؛ در سوره مباركه «انعام» آيه 75 اين است ﴿وَ كَذلِكَ نُري﴾ كه با فعل مضارع كه نشانه استمرار دارد…

سوره ۶: الأنعام

وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿۷۵﴾

اينچنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم، تا اهل يقين گردد. (۷۵)

درباره ما كه بشر عادي هستيم سخن از ارائه نيست، سخن از نظر است؛ در سوره مباركه «اعراف» كه قبلاً بحث آن گذشت، آيه 185 اين است:

﴿أَوَلَمْ يَنْظُرُوا في‌ مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آيا در ملكوت آسمانها و زمين نظر نکردند﴾؛ يك وقت در مُلك عالم آدم نظر مي‌كند ﴿أَفَلا يَنْظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ آيا آنها به شتر نمي‏نگرند چگونه آفريده شده؟[29] و «الي كذا و كذا» اين نظر به مُلك است، يك وقت مي‌گويند چرا درباره ملكوت نظر نمي‌كنيد؟ ما موظّف به نظريم… فيض خدا نسبت به حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) ارائه و رؤيت است … او اهل رؤيت است (کما اینکه زنده شدن مردگان را دید) و ما اهل نظريم, او اهل ديدن است ما اهل نگاه هستيم؛ در فارسي بين نگاه و ديدن خيلي فرق است، گاهي انسان نگاه مي‌كند و نمي‌بيند «نظرت الي الهلال فلم أره»؛[30]

بين نظر و رؤيت تلازمي نيست گاهي انسان نگاه مي‌كند و نمي‌بيند … ولي زمينه هست، فرمود شما در ملكوت نظر كنيد بلكه ببينيد… راه پدرتان را برويد ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ اين همان آئين پدر شما ابراهيم است او شما را در كتب پيشين مسلمان ناميد﴾[31]ما باطن عالَم را نشان او داديم. كلّ عالَم هر كدام ملكوتي دارد كه زمام هر شيء همان ملكوت اوست که اين هم به دست خداست …

ملكوت آن چهره و زِمام و پيشاني و افسار است كه به دست خداست، هر چيزي يك رابطه الهي دارد كه اين ملكوت اوست و اين ملكوت به دست خداي سبحان است و چون آن نگاه, نگاه تجرّدي (فاقد ماده) است از آن به «سبحان» ياد شده، بر خلاف مُلك كه فرمود: ﴿تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ﴾. اصلاً قرآن كتاب تعليم اسماست، خداي سبحان كه اسماي حسنا دارد، اين اسماي حسنا را در قرآن شرح كرده و آنچه در پايان هر آيه است يا پايان هر سوره است حدّ وسط مضمون آن آيه يا آن سوره است؛ قرآن, كتاب درس و تعليم اسماست، اگر خداي سبحان اسما را ياد انسان كامل داد و گزارش آنها را انسان كامل به فرشته‌ها داد، براي ما هم اين كتاب را نازل كرد؛ يعني «القا» كرد آويخت و نه انداخت كه ما به علم اسما آشنا شويم.

https://rasekhoon.net/media/show/1604218/%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%AA%D8%A7-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%AD%DA%A9%DB%8C%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C

اينكه در دعاي «سمات», در دعاي «ندبه», در دعاي «كميل» مي‌گوييم عالَم را اسماي تو پر كرده است «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ و به نام‌هایت که پایه‌های همه‌چیز را انباشته »[33] اين اسمايي كه «مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ» و اين اسمايي كه با اين اسما انبياي الهي فلان منطقه را فتح كردند, فلان كوه را رفتند, كوه طور را ديدند, ﴿الْوَادِي الْأَيْمَنِ﴾[34] را ديدند همه اينها در قرآن كريم به صورت‌هاي گوناگون آمده و قرآن, كتاب «تعليم الأسماء» است, شرح اسماء است؛ …

ملكوت, باطن هر شيء است که اين شيء كجا را مي‌خواهد و چه چيزي را مي‌خواهد؟ اين شيء يك سنگ است،اين سنگ چه كسي را تسبيح مي‌كند؟ ﴿إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[37] اين سنگ دائماً دارد تسبيح مي‌گويد, اين سنگ دائماً دارد تحميد مي‌كند، چه كسي را تحميد مي‌كند؟

سوره ۱۷: الإسراء

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ﴿۴۴﴾

آسمانهاي هفتگانه و زمين و كساني كه در آنها هستند همه تسبيح او مي‏گويند، و هر موجودي تسبيح و حمد او مي‏گويد، ولي شما تسبيح آنها را نمي‏فهميد او حليم و آمرزنده است (۴۴)

اگر كسي صداي حمد و تسبيح اين سنگ را شنيد، معلوم مي‌شود گوش ملكوتي دارد و اگر نشنيد معلوم مي‌شود فقط گوش مُلكي دارد. خيلي از ماها صداي خودمان را نمي‌شنويم، در درون ما هميشه «يا الله» است، لکن ما نمي‌شنويم ما هم بالأخره مثل اين سنگ هستيم مثل اين در و ديوار هستيم مثل درخت و مانند آن هستيم، بدن ما اين‌طور است و جان ما هم همين‌طور است؛ منتها ما در اثر اين غفلت, صداي خودمان را هم نمي‌شنويم. اينكه فرمود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[38]‌ ما اگر صداي خودمان را بشنويم، صداي «يا الله» ما هميشه بلند است؛ منتها وقتي فشار به ما آمد ما برابر آن صداي درون داد مي‌زنيم «بك يا الله» وگرنه هميشه ما هم, صدايمان به «يا الله» بلند است.

اينكه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب قيّم توحيد نقل كرده است كه «لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ حِجَابٌ‌ غَيْرُ خَلْقِهِ‌ احْتَجَبَ بِغَيْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَيْرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُو ميان او و آفريدگانش حجابى جز خود آنان وجود ندارد. او در پرده است بى آن كه پرده اى در كار باشد و مستور است بى آن كه پوششى در ميان باشد.»[39] بين خدا و زيد, خود زيد فاصله است؛ اين از غرر روايات ماست که مرحوم صدوق نقل كرده است، بعدها گفتند: «تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز»[40]

میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست

تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز

https://www.youtube.com/watch?v=iO53OW0c2UE&t=32s&ab_channel=%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D9%85%DB%8C%D8%A2%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B8%D9%85%DB%8C%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C

اگر اين حرف‌ها نبود كه شعراي ما اين حرف‌ها را نداشتند. اين بيان نوراني حضرت امام كاظم بود كه مرحوم صدوق نقل كرد كه بين خدا و خلق حجابي نيست مگر خود خلق؛ در همان دعاي «ابوحمزه ثمالي» هم همين است که پروردگارا! مي‌دانم «وَ اَنَ‌ الرَّاحِلَ اِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ وَ اَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ اِلاَّ اَنْ‌ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَكَ همانا مسافر به‌سوی تو مسافتش نزدیک است و تو از آفریدگانت هرگز در پرده نیستی، جز اینکه کردارشان آنان را از تو در پرده برده؛»[41] .., بنابراين بين ما و خداي ما اين غرور ما فاصله است، خود را نبينيم صداي «يا الله» را مي‌شنويم, خود را نبينيم صداي «بك يا الله» را مي‌شنويم هميشه, نه تنها شب‌هاي قدر يا شب‌هاي جمعه. مگر در و ديوار شب‌هاي قدر مي‌گويند «بك يا الله» يا دائماً مي‌گويند «بك يا الله»؟ اگر ما صداي خود را بشنويم اين صداي شريف و روح‌بخش «بك يا الله» در درون ما هم هست؛ لذا فرمود اين ملكوت را اگر شما نگاه كنيد صدايتان را مي‌شنويد.

در كتاب‌هاي دعا هم ملاحظه فرموديد مفاتيح الجنان مرحوم آقا شيخ عباس و ديگران(رضوان الله عليهم) هم هست كه سوره مباركه «يس» را اگر به بالين محتضر بخوانند وضع او خيلي روشن‌تر مي‌شود و با سرعت و آسان‌تر اين سفر را طي مي‌كند؛[42] چنين سوره‌اي است که هم قلب قرآن است، براي اينكه معارف فراواني دارد و هم راهِ رفتن را آسان‌تر مي‌كند. غرض اين است كه به ما گفتند راه ملكوت براي همه شما باز است، اگر بخواهيد نگاه كنيد ما شما را ترغيب مي‌كنيم؛ اگر ديدن ممكن نباشد كه بر نظر ترغيب نمي‌كنند، فرمود: ﴿أَوَلَمْ يَنْظُرُوا في‌ مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آيا در ملكوت آسمانها و زمين نظر نکردند﴾، پس معلوم مي‌شود که ديدن ممكن است …

مشكل اساسي ما اين است كه ما غرق در توحيديم؛ ولي غافل هستيم. اين كتاب ما را محفوف به توحيد مي‌داند، متأسفانه ما غافل هستيم؛ كور معنايش همين است، كور كه حقيقت شرعيه ندارد، كسي نمي‌بيند كور است (یک زمان هست که ملک رو نمیبینیم یک زمان هست که ملکوت رو نمیبینیم). در سوره مباركه «حديد» فرمود: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾؛[32] هر جا باشيد با شماست، ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾،[33] بالاتر از همه آنها در سوره «انفال» فرمود: ﴿يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾،[34]

دوست نزدیکتر از من به من است

وین عجب تر که من از وی دورم

چه کنم با که توان گفت که او

در کنار من و من مهجورم

(سعدی)

رهبري ما را هم در پايان سوره مباركه «يس» دارد ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾؛ يعني ما ملكوتي داريم, اين جبهه ملكوتي ما زمام آن به دست اوست و همسايه ما هم كه است ﴿هُوَ مَعَكُمْ﴾, ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾ هم كه هست, در درونِ درون ما حضور دارد.

https://www.instagram.com/maktabe.eshq.asrar/reel/DEc5fIuPmKT/

در درون دل ما هم كه او حضور دارد و افسار ما هم كه به دست اوست ﴿فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ اما مع‌ذلك ما غافل هستيم اين چه كوري است اين چه كري است؟! ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ﴾[35] اين چه خطري است؟! … الآن ما غرق در توحيديم، جاي خالي نيست؛ اما ما هيچ‌جا او را نمي‌بينيم، اين است كه بد كسي را مي‌خواهيم و اين خاطراتي كه در قلب ما هست از همين‌جاست؛ خداي ناكرده بد كسي را مي‌خواهيم, عيب كسي را مي‌خواهيم, نقص كسي را مي‌خواهيم, خودمان را مي‌خواهيم که جلو بيفتيم، همه اينها بر خلاف رضاي اوست. اينكه مي‌خواهيم جلو بيفتيم و ديگری عقب بيفتد، ما مطرح شويم و ديگری مطرح نشود اين نشانه نديدن اوست، چون او براي ما جاي خالي نگذاشت؛ همه جا گفت من هستم، اين ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ كه مي‌گويد هر جا باشي من هستم ﴿أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾ كه است, ﴿يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ كه است.

https://www.aparat.com/v/d51n966

https://www.aparat.com/v/gX5aL

پرسش: اين ظلمات شديد از کجا پيدا می‌شود؟

پاسخ: همان گناه، اين « رِيْن » در تعبيرات قرآن كريم هست ﴿كَلاَّ بَلْ رانَ عَلي‌ قُلُوبِهِمْ﴾[36]

سوره ۸۳: المطففين

كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۱۴﴾

چنين نيست كه آنها خيال مي‏كنند، بلكه اعمالشان چون زنگاري بر دلهايشان نشسته! (۱۴)

«رِيْن» يعني چرك، بد گفتن, بد خواستن, غيبت كردن, تهمت زدن, «حُبُ‌ الدُّنْيَا رَأْسُ‌ كُلِّ خَطِيئَةٍ دوست داشتن دنیا، ریشه‌ی همه‌ی گناهان است»[37]

https://www.aparat.com/v/bJao1

من بايد بالا بنشينم و مانند آن واقعاً چرك است, واقعاً غبار است؛ …خدا به ما آينه شفاف داد و آينه نشان مي‌دهد؛ منتها ما دو كار كرديم: يا «مانعةالجمع» يا «مانعةالخلو»; يا اين آينه را غبارآلود كرديم و نگذاشتيم که حق در آن منعكس شود يا نه, اين غبار را روي آينه روا نداشتيم، اما اين آينه را به جاي اينكه به طرف شمس و قمر داشته باشيم برديم در باغ‌وحش نزد گرگ و گراز، اين آينه‌اي كه آدم برود در باغ وحش و تماشا كند به طرف اين گرگ و گراز بگيرد، اين گرگ و گراز را نشان مي‌دهد، جاي ديگر را که نشان نمي‌دهد. انبيا آمدند به ما گفتند اين آينه را به طرف شمس و قمر نگه بدار, بالا نگه بدار تا آن آفتاب و نور در آن بتابد، چرا باغ‌ وحش مي‌روي كه گرگ را به شما نشان بدهد؟! ما مشكلمان يا اين است يا آن يا هر دو….