(46) وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً
(46) وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً
(۴۶) و تو را دعوت كننده به سوي الله به فرمان او قرار داديم، و چراغ روشني بخش.
قابل توجه اينكه در قرآن مجيد چهار بار واژه (سراج ) آمده كه در سه مورد به معنى (خورشيد) است ، از جمله در سوره نوح آيه 16 مى فرمايد: وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا: (خداوند ماه را نور آسمانها و خورشيد را چراغ فروزنده آن قرار داد).
گفتيم (سراج ) در اصل به معنى چراغ است كه در سابق با استفاده از فتيله و (روغن قابل اشتعال ) و امروز با نيروى برق و مانند آن منبع نور و روشنائى است ، ولى به گفته (راغب ) در (مفردات ) اين كلمه تدريجا به هر منبع نور و روشنائى اطلاق شده است . و اطلاق آن به خورشيد به خاطر آن است كه نور آن از درونش مى جوشد، و همچون ماه اكتساب نور از منبع ديگرى نمى كند.
وجود پيامبر همچون خورشيد تابانى است كه ظلمتهاى جهل و شرك و كفر را از افق آسمان روح انسانها مى زدايد.
قرآن همانند سفره ای است که میهمانان متفاوتی دارد و صاحبخانه نیز به فراخور حال میهمانان سفره را چیدمان کرده است. میهمانان نذیری بیشتر از بشیری و میهمانان سراج منیر بسیار اندک اند. برای همین لفظ نذیر بیشتر از بشیر و لفظ سراج منیر برای پیامبر یک بار بکار رفته است. وگرنه پیامبر نه بشیر است و نه نذیر بلکه پیامبر چراغ فروزان و روشني بخش برای سالکان است. پیامبر نیامده است که ما را از جهنم برهاند یا به بهشت سوق دهد بلکه آمده است که راه معراج را به ما نشان دهد.
ويژگيهاي دعوت پيامبر در قرآن
در جريان دعوت, سه طايفه آيات است. يكي اصل دعوت است, نظير همين آيه 46 كه فرمود: ﴿وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ﴾ يكي هم در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» است كه فرمود دعوت من بصيرانه است ﴿ أَدْعُو إِلَى اللَّهِ ۚعَلَىٰ بَصِيرَةٍ بر پایه بصیرت و بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم﴾ [25] طايفه سوم اين بصيرت را تشريح ميكند كه بصيرت چگونه است بصيرت اين است كه با هر كسي كه من حرف ميزنم هر گروهي را كه به الله دعوت ميكنم مطابق استعداد و فكر او دعوت ميكنم لذا در سورهٴ «نحل» فرمود:
﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ [26]
با حكمت و اندرز نيكو به سوي راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به طريقي كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن
بنابراين اين سه طايفه آيه نشان ميدهد كه دعوت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عَلَي بَصِيرَةٍ است و بر سه روش حكمت و موعظه حسنه و جدال احسن است.
نخست مى گويد: (به وسيله حكمت به سوى راه پروردگارت دعوت كن ) (ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ ).
(حكمت ) به معنى علم و دانش و منطق و استدلال است ،… و از آنجا كه علم و دانش و منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حكمت گفته شده ، و به هر حال نخستين گام در دعوت به سوى حق استفاده از منطق صحيح و استدلالات حساب شده است ، و به تعبير ديگر دست انداختن در درون فكر و انديشه مردم و به حركت در آوردن آن و بيدار ساختن عقلهاى خفته نخستين گام محسوب مى شود.
2 - (و به وسيله اندرزهاى نيكو) (و الموعظة الحسنة ).
و اين دومين گام در طريق دعوت به راه خدا است ، يعنى استفاده كردن از عواطف انسانها، چرا كه موعظه ، و اندرز بيشتر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مى توان توده هاى عظيم مردم را به طرف حق متوجه ساخت .
در حقيقت حكمت از (بعد عقلى ) وجود انسان استفاده مى كند و موعظه حسنه از (بعد عاطفى ).
و مقيد ساختن (موعظه ) به (حسنه ) شايد اشاره به آن است كه اندرز در صورتى موثر مى افتد كه خالى از هر گونه خشونت ، برترى جوئى ، تحقير طرف مقابل ، تحريك حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد، چه بسيارند اندرزهائى كه اثر معكوسى مى گذارند به خاطر آنكه مثلا در حضور ديگران و توام با تحقير انجام گرفته ، و يا از آن استشمام برترى جوئى گوينده شده است ، بنابراين موعظه هنگامى اثر عميق خود را مى بخشد كه حسنه باشد و به صورت زيبائى پياده شود.
3 - و با آنها (يعنى مخالفان ) به طريقى كه نيكوتر است به مناظره پرداز (و جادلهم بالتى هى احسن ).
و اين سومين گام مخصوص كسانى است كه ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و بايد از طريق مناظره ذهنشان را خالى كرد تا آمادگى براى پذيرش حق پيدا كنند.
بديهى است مجادله و مناظره نيز هنگامى مؤ ثر ميافتد كه (بالتى هى احسن ) باشد، حق و عدالت و درستى و امانت و صدق و راستى بر آن حكومت كند و از هر گونه توهين و تحقير و خلافگوئى و استكبار خالى باشد، و خلاصه تمام جنبه هاي انسانى آن حفظ شود.
چيزى كه هست خداى تعالى موعظه را به قيد حسنه مقيد ساخته و جدال را هم به قيد التى هى احسن مقيد نموده است.
و اگر از راه جدال دعوت مى كند بايد كه از هر سخنى كه خصم را بر رد دعوتش تهييج مى كند و او را به عناد و لجبازى واداشته بر غضبش اندازد بپرهيزد و …، و نيز بايد از بى عفتى در كلام و از سوء تعبير اجتناب كند و به خصم خود و مقدسات او توهين ننمايد و فحش و ناسزا نگويد و از هر نادانى ديگرى بپرهيزد چون اگر غير اين كند درست است كه حق را احياء كرده اما همانطور كه فهميديد با احياء باطل و كشتن حقى ديگر احياء كرده است، و جدال، از موعظه بيشتر احتياج به حسن دارد، و بهمين جهت خداوند موعظه را مقيد كرده به حسن ولى جدال را مقيد نمود به احسن (بهتر).
از آنجايى كه تمامى مصاديق حكمت خوب است لذا اول آن را آورد چون موعظه دو قسم بود. يكى خوب، و يكى بد، و آنكه بدان اجازه داده شده موعظه خوب است لذا دوم آن را آورد، و چون جدال سه قسم بود، يكى بد، يكى خوب، يكى خوبتر، و از اين سه قسم تنها قسم سوم مجاز بود لذا آن را سوم ذكر كرد، و آيه شريفه از اين جهت كه كجا حكمت، كجا موعظه، و كجا جدال احسن را بايد بكار برد، ساكت است و اين بدان جهت است كه تشخيص موارد اين سه به عهده خود دعوت كننده است، هر كدام اثر بيشترى داشت آن را بايد بكار بندد.
و ممكن است كه در موردى هر سه طريق بكار گرفته شود، و در مورد ديگرى دو طريق و در مورد ديگرى يك طريق، تا ببينى حال و وضع مورد چه اقتضايى داشته باشد.
سوره ۲۹: العنكبوت
وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَأُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۴۶﴾
و با اهل كتاب جز به [شيوه اى] كه بهتر است مجادله مكنيد مگر [با] كسانى از آنان كه ستم كرده اند و بگوييد به آنچه به سوى ما نازل شده و [آنچه] به سوى شما نازل گرديده ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم (۴۶)
—-----
گذشته از شهادت، گذشته از تبشير، گذشته از انذار بايد اينها را كنار سفره ما دعوت كني. اينجاست كه اذن ويژه ميخواهد. خب اگر كسي ديگران را به كنار سفره خاصّ يك صاحبخانه دعوت ميكند بايد به اذن او باشد.
ظاهراً اين ﴿بِإِذْنِهِ﴾ به همه آن اوصاف قبلي برميگردد گرچه ﴿أَرْسَلْنَاكَ﴾ خودش كافي است.
گاهي ميفرمايد به اذن خدا، گاهي ميفرمايد: ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي بگو اين است راه من كه من و هر كس پيروى ام كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى كنيم ﴾ [41] ديگر اينجا جاي اذن نيست كه باذن الله بگويد براي اينكه خود خدا فرمود بگو، وقتي خدا فرمود: ﴿قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ﴾ ديگر لازم نيست بگويد باذن الله همين كه به من فرمود بگو، اين اذن است.