(5) تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ

(۵) اين قرآني است كه از سوي خداوند عزيز و رحيم نازل شده.

تكيه روى عزيز بودن خداوند, براى بيان قدرت او بر چنين كتاب بزرگ شكست ناپذيرى است كه در تمام طول اعصار و قرون به صورت يك معجزه جاويدان باقى مى ماند، و هيچ قدرتى نمى تواند عظمت آن را از صفحه دلها محو كند.

و تكيه روى رحيميت خداوند براى بيان اين حقيقت است كه رحمت او ايجاب كرده كه چنين نعمت بزرگى را در اختيار انسانها بگذارد.

بعضى از مفسران اين دو توصيف را براى بيان دو نوع عكس العمل متفاوت ميدانند كه ممكن است مردم در برابر نزول اين كتاب آسمانى و فرستادن اين رسول نشان دهند:

اگر به انكار و تكذيب بر خيزند خداوند با عزت و قدرتش آنها را تهديد كرده ، و اگر از در تسليم و قبول در آيند خدا با رحمتش ‍ آنها را بشارت داده .

بنابراين عزت و رحمتش كه يكى مظهر (انذار) و ديگرى مظهر (بشارت ) است با هم آميخته و اين كتاب بزرگ آسمانى را در اختيار انسانها گذارده است .

قرآن را ذات اقدس الهي كه عزيز است عزيزانه نازل كرد پس مي‌شود كتاب عزيز كه در سوره «فصلت» فرمود: ﴿إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ كتابي است قطعا شكست ناپذير٭ لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ كه هيچگونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي ‏آيد﴾[20]

… چون خدا عزيز است نفوذناپذير است از جايگاه عزّت و اقتدار سخن مي‌گويد اين ناظر به اِنذار است كه قرآن كريم مشتمل بر انذار است و از جهت رأفت و رحمت و مهرباني, ناظر به تبشير است.

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ﴾ است, درباره قرآن كريم هم عنوان وحي است, هم تلقّي است, هم انزال و تنزيل است و مانند آن. كلام خدا را قرآن كريم به سه قسم تقسيم كرد كه جمع آنها براي بعضي از انبيا ممكن بود:

سوره ۴۲: الشورى

وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴿۵۱﴾

شايسته هيچ انساني نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحي، يا از وراء حجاب، يا رسولي مي‏فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحي مي‏كند، چرا كه او بلند مقام و حكيم است. (۵۱)

فرمود خداي سبحان اگر بخواهد با بشري سخن بگويد از يكي از اين سه راه است كه به نحو منفصله مانع‌الخلو (دو امر که اتفاق آن‌ها با هم ممکن نباشد لیکن اجتماع آن دو با هم ممکن باشد) است كه جمع را شايد, يا وحي است يا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾است يا ارسال رسول; گرچه وحي بر آن دو قسم ديگر هم اطلاق مي‌شود اما چون تفصيل قاطع شركت است به قرينه تقابل, منظور از وحي در اين‌جا كلام بلاواسطه است.

قرآن كلام خداست بخشي از اين كلام بلاواسطه تلقّي شده است در معراج و مانند آن, بخشي هم به وسيله فرشته وحي نظير جبرئيل(سلام الله عليه).

برخی تفاسیر روایی، از سوره ها و آیاتی نام برده اند که پیامبر(ص) در سفر معراج و غیر آن، بدون وساطت جبرئیل از ذات اقدس اله دریافت نموده است؛ این سور و آیات عبارتند از: دو سوره فاتحه الکتب و توحید، آیات 18 و 19 (مشهور به آیات گواه) و 26 سوره آل عمران، آیه الکرسی(مشهور به سیّد آیات قرآن)، آیات پایانی سوره حشر، و کریمه سوم سوره مبارکه حدید(9)

و یکی دیگر از سوره هایی که در روایتی از امام علی (علیه السلام) استفاده می شود که به صورت مستقیم بر پیامبر اسلام نازل شده است سوره مبارکه مائده است.(4)

اگر فرموده باشد: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيم و بطور مسلم اين قرآن از سوي حكيم و دانائي بر تو القا مي‏شود.﴾[4] آن‌جا سخن از «لدن» است كه «لدن» بالاتر از «عند» است ما در فارسي كلمه‌اي نداريم كه «لدن» را خوب ترجمه كند و «عند» را خوب ترجمه كند در هر دو حال مي‌گوييم در نزد فلان كس است, پيش فلان كس است اما «لدن» بالاتر از «عند» است در عربي بين «عند» و «لدن» خيلي فرق است. «لدن» يعني بلاواسطه, اگر فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ و بطور مسلم اين قرآن از سوي حكيم و دانائي بر تو القا مي‏شود.﴾ كه علم لدنّي از همين‌جا نشأت مي‌گيرد همين است. پس گاهي تعبير قرآن كريم اين است كه شما اين كتاب را تلقّي مي‌كنيد از لدن و بلاواسطه نزد ذات اقدس الهي, گاهي هم تعبير به ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾[5] يا ﴿نَزَّلَهُ﴾,[6]﴿كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ﴾[7] يا ﴿تَنزِيلَ الْعَزِيْزِ الرَّحِيمِ﴾و مانند آ‌ن است. اين انزال و تنزيل براي آن دو مرحله است كه يا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾است يا ﴿يُرْسِلَ رَسُولاً﴾است اما آن‌جا كه بلاواسطه باشد ﴿تُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ است اين‌جا آن تنزيل مع‌الواسطه را نشان مي‌دهد.

سوره ۴۲: الشورى

وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴿۵۱﴾

شايسته هيچ انساني نيست كه خدا با او سخن بگويد، مگر از طريق وحي، يا از وراء حجاب، يا رسولي مي‏فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحي مي‏كند، چرا كه او بلند مقام و حكيم است. (۵۱)

مـعـنـاى آيـه اين است كه : هيچ بشرى در اين مقام قرار نمى گيرد كه خدا با او تكلم كند بـه نـوعـى از انـواع تـكـلم مـگـر بـه يـكـى از ايـن سـه نـوع، اول ايـنـكـه به نوعى به او وحى كند، دوم اينكه از وراء حجاب با او سخن گويد، و سوم اينكه رسولى بفرستد، و به اذن خود هر چه مى خواهد وحى كند.

نـكـتـه اى كه در اين آيه هست اين است كه اين سه قسم را با كلمه او عطف به يكديگر كـرده، و ظاهر اين كلمه آن است كه سه قسم مذكور با هم فرق دارند، و بايد هم همين طور باشد، چون مى بينيم دو قسم اخير را مقيد به قيدى كرده. يكى را مقيد به حجاب و ديگرى را بـه رسـول. ولى اولى را به هيچ قيدى مقيد ننموده. و ظاهر اين مقابله آن است كه مراد از قسم اول سخن گفتن خفى باشد، سخن گفتنى كه هيچ واسطه اى بين خدا و طرف مقابلش نـبـاشـد. و امـا دو قـسم ديگر به خاطر اين كه قيدى زائد در آن آمده كه يا حجاب است و يا رسـولى كـه به وى وحى مى شود، سخن گفتنى است كه با واسطه انجام مى شود. چيزى كـه هـسـت در يـكـى واسـطـه رسـول اسـت كـه وحى را از مبداء وحى گرفته به پيامبر مى رسـانـد، و در ديگرى آن واسطه حجاب است، كه خودش رساننده وحى نيست، ولى وحى از ماوراى آن صورت مى گيرد.

پـس تـا ايـنـجـا خـلاصـه گـفـتـار ايـن شـد كـه قـسـم سـوم، يـعـنـى (أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فـى وحـى بـاذنـه مـا يـشـاء) عـبـارت اسـت از وحـى بـه تـوسـط رسـول - كـه همان فرشته وحى است - پيام خدا نخست به او داده مى شود و او هر چه را خـداى سـبـحـان اذن داده باشد به پيامبر وحى مى كند، همچنان كه قرآن كريم در اين باره فـرمـوده : (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَىٰ قَلْبِكَ روح الامين آنرا نازل كرده است بر قلب تو) و نـيـز فـرمـوده : قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ بگو: هر کس با جبرئیل دشمن است، او به فرمان خدا قرآن را به قلب تو رسانید) و در عـيـن حال وحى كننده خداى سبحان است، همچنان كه فرموده : (بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ به موجب اين قرآن كه به تو وحى كرديم).

… قسم دوم از وحى، يعنى (أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ)، وحى با واسـطـه اسـت، و واسـطـه اش هـمان حجاب است. چيزى كه هست اين واسطه مانند واسطه در قـسم سوم خودش وحى نمى كند، بلكه تنها وحى از ماوراى آن آغاز مى شود، و آغاز شدنش را از كلمه (من ) كه براى ابتداء است استفاده مى كنيم.

و كلمه (وراء) در اينجا به معناى پشت نيست، بلكه به معناى بيرون هر چيزى است كه مـحـيط به آن چيز است، به شهادت كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: (وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ و خداوند به همه آنها احاطه دارد) و اين قسم تكلم (تكلم از ماوراى حجاب ) مانند تكلم خداى تعالى با موسى در كوه طـور اسـت كه در باره اش فرموده : (فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ پس چون به آن [آتش] رسيد از جانب راست وادى در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد) و نـيز از همين قسم است وحى هايى كه در عالم رؤيا به انبياء (عليهم السلام) مى شده.

و قـسـم اول از تـكلم, تكلمى است كه خداى تعالى با پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله وسـلّم ) و بـدون واسـطـه جـبـرئيـل مـى كـرد كـه در آن نـه رسول ملكى، يعنى جبرئيل، واسطه بود، و نه هيچ گونه حجابى كه فرض شود.

و چـون وحـى در تمامى اين اقسام مختلف منتسب به خداى تعالى است، لذا مى توان وحى را بطور مطلق به خداى تعالى نسبت داد و مستند به او كرد. ساده تر بگويم : مى توان در هـر سـه قـسـم از وحى گفت خدا چنين وحى كرده، بدون قيدى كه معين كند منظور كدام يك از اقـسـام وحى است. و به همين عنايت است كه تمامى اقسام وحى در كلام خداى تعالى به خدا مـسـتـنـد شده، و فرموده : (إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ ما به تو وحي فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاديم ) و نيز فرموده : (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ و ما نفرستاديم پيش از تو جز مرداني از اهل شهرها كه وحي به آنها مي‏كرديم).

پرسش: پيامبر مقامش بالاتر است و فرشتگان وحي مقامشان پايين‌تر چطور مادون واسطه شده براي مافوق؟

پاسخ: واسطه تعليم كه نيست واسطه ابلاغ است كسي نامه‌اي را به ديگري مي‌رساند ولو اين نامه‌رسان هم جزء مأموران و مدبّراني باشد كه تحت تدبير گيرنده است اين‌چنين نيست كه معلّم باشد معلّم همان انسان كامل است كه گزارش اسماي الهي را به ملائكه ارائه كرده است.