(43) هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً
او كسى است كه بر شما درود و رحمت مى فرستد و فرشتگان او. تا شما را از ظلمات به سوى نور رهنمون گردد، او نسبت به مؤ منان مهربان است .
صلات از خدا به معناى رحمت، و از ملائكه به معناى استغفار چنانكه در آيه 7 سوره غافر مى خوانيم : و يستغفرون للذين آمنوا: (حاملان عرش خدا براى مؤ منان استغفار مى كنند).، و از مردم دعا است، ليكن اين را نيز بايد دانست كه هر چند صلات از خدا به معناى رحمت است، اما نه هر رحمت، بلكه رحمت خاصى كه ذخيره آخرت براى خصوص مؤمنين است، و سعادت آخرتى آنان و فلاح ابديشان، مترتب بر آن مى شود، و بدين جهت است كه به دنبال جمله مورد بحث علت صلوات فرستادن خداى تعالى را چنين بيان كرده : (ليخرجكم من الظلمات الى النور و كان بالمؤمنين رحيما) صلوات مى فرستد، تا شما را از تاريكى ها به سوى نور بيرون آورد، چون او همواره نسبت به مؤمنين رحيم است.
اين نكته را نيز بايد دانست كه خداى تعالى در كلام خود همواره ياد خود مر بندگان را مترتب كرده بر ياد بندگان مر او را، و فرموده : (فاذكرونى اذكركم ) همچنان كه فراموش كردن بندگان وى را، باعث فراموشى خدا مر بندگان را دانسته، و فرموده : (نسوا الله فنسيهم )، يكى از مصاديق يادآورى خدا بندگان خود را، همانا درود فرستادن او بر آنان است، و اين خود يادآورى ايشان است به رحمت، كه مترتب شده بر ياد بندگان خداى خود را، چون فرمود: اگر خدا را بسيار ياد كنند، و او را صبح و شام تسبيح گويند، خدا هم بسيار بر آنان درود مى فرستد، و غرق نورشان مى كند، و از ظلمتها دورشان مى سازد.
همه اينها را بدان جهت گفتيم كه معلوم شود جمله او كسى است كه صلوات بر شما مى فرستد...، در مقام تعليل آيه قبل است، كه مى فرمود: اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را بسيار ياد كنيد، و اين تعليل همان قاعده كلى قبل را مى رساند، و مى فهماند كه اگر شما خدا را زياد ياد كنيد، خدا هم به رحمت خود زياد شما را ياد مى كند، و از ظلمتها به سوى نور بيرونتان مى سازد.
آرى اين آيه بشارتى است بزرگ براى همه سالكان راه حق و به آنها نويد مى دهد كه از جانب معشوق كششى نيرومند است ، تا كوشش عاشق بيچاره بجائى برسد!
بعد فرمود قدرتان را بدانيد خدا بر شما صلوات ميفرستد اين كم نيست بعدها ميرسيم كه خدا بر پيغمبر صلوات ميفرستد همان آيه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ﴾ [35] اما همينجا به ما فرمود خدا بر شما صلوات ميفرستد. وقتي خواجه نصير(رضوان الله عليه) نام مبارك سيّد مرتضي را در درس ميبرد ميگفت «صلوات الله عليه» شاگردان خواجه نصير تعجب ميكردند كه شما چطور بر يك عالِم و روحاني صلوات ميفرستيد فرمود: «كيف لا يُصلّي علي المرتضي» [36] براي اينكه خدا در آيه 43 سورهٴ «احزاب» دارد ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾. خب اگر كسي مؤمن وارسته باشد مورد صلوات خداست. حيف نيست انساني كه ميتواند مورد تصليه الهي باشد خود را به غير خدا بفروشد؟!
در سورهٴ مباركهٴ «بقره» در همان آية الكرسي فرمود: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ هدف ولايت (الله) هم اين بود كه ﴿يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ [23] آنجا فرمود مؤمنين تحت ولايت اللهاند و خداي سبحان مولّيعليه خود را از ظلمتها به نور خارج ميكند براي افراد عادي اين اخراج به عنوان رفع است و براي اوحديّ از اهل ايمان به عنوان دفع است افرادي كه ـ خداي ناكرده ـ آلوده شدند خدا اينها را از ظلمت گناه به نور توبه و طاعت منتقل ميكند, اين لطف الهي است. كساني كه برتر از عصياناند خدا آنها را اخراج ميكند از ظلمت به نور يعني دفع است يعني نميگذارد كه اينها وارد ظلمت بشوند
در آن آيه فرمود: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ حالا راه اخراج چيست اين آيه سورهٴ «احزاب» مشخص ميكند كه راه اخراج از ظلمت به نور چيست. صلوات خداوند
تفاوت صلوات خداوند بر پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين
در جريان تصليه بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با جلال و شكوه بر پيغمبر تصليه دارد در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» وقتي تصليه بر پيغمبر را ياد ميكند با جلال و شكوه ياد ميكند همين آيه معروف كه ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود ميفرستند، اي كساني كه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و سلام گوئيد و تسليم فرمانش باشيد.﴾ [24] مستحضريد كه اگر شخصيت بزرگي بخواهد از مهمان تازهوارد آن شهر احترام به عمل بياورد با همه همراهان يا علما به ديدار او ميروند اما اگر يك فرد عادي باشد ممكن است تنها خودش به ديدار او برود ديگران هم جداگانه به ديدار او بروند در تصليه بر مؤمنين همين كار را كرده فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ اين جمله تمام ميشود ﴿وَمَلاَئِكَتُهُ﴾ يعني ﴿مَلاَئِكَتُهُ﴾ هم «يصلّون عليكم» اينها با هم نيستند اما در آن آيهاي كه معروف به تصليه به حضرت است فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ﴾ اينها با هم اين كار را ميكنند خب خيلي فرق است بين آن آيه و اين آيه محلّ بحث.
به هر تقدير اگر براي آنهاست كه دفع است اگر براي مؤمنين است كه رفع است اين تصليه و صلوات و رحمت ويژه الهي همان حالتهاي نوراني است كه براي انسان پيدا ميشود انسان طوري است كه از لغزشها متنفّر است از كارهاي حرام بيزار است وقتي پيشنهاد خلاف به او ميدهند ميبينند بدنش ميلرزد اهل اين كار نيست معلوم ميشود اين يك عنايت الهي است كه غير از آن هدايت عامّه نصيب او شده از اين فرصت بايد حدّاكثر استفاده را كرد.
خب پس در دنيا ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ﴾ است ﴿لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ كه ظلمات جمع است و با الف و لام ذكر شده نور هم مفرد است گرچه با الف و لام ذكر شده و حقيقت نور يكي است ظلمتها، پراكندگي و راههاي معاصي فراوان است.
علت تصريح اسم ظاهر به جاي ضمير در آيهٴ ﴿وَكَانَ بِالمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾
بعد اين «كان» هم كه مفيد استمرار است درباره مؤمنين. اين رحمت هم رحمت خاصّه است وگرنه آن «رَحْمَةٌ للعالمين» كه براي همه هست آن هدايت عامه كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ [27] براي همه هست.
اگر ميفرمود «و كان بكم رحيما» ضمير ميآورد مطلب حاصل بود اما براي اينكه علتِ اين تصليه را ذكر بكند اسم ظاهر آورده فرمود: ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾ چون تاكنون دو ضمير جمع مذكر سالم را به عنوان مخاطب ذكر فرمود، فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ﴾ (يك) ﴿لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ (دو) خب سومي را اگر ميفرمود «و كان بكم رحيما» كه نزديكتر و آسانتر بود اما وقتي ميفرمايد: ﴿وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ﴾ نشان آن است كه شما مادامي كه مؤمن هستيد از اين فضايل بهره ميبريد و سبب رحمت ويژه همان ايمان مؤمنين است اين براي دنيا.
تفاوت توبه و مصلّي بودن خدا با توبه و تصليه مؤمن
خدا توّاب است يعني کثیرالرجوع به بندگان است كه افاضه ميكند. مؤمنان توّاباند يعني قابل توبهاند زياد به طرف خدا رجوع ميكنند. اينطور نيست كه توبه در هر دو جا به يك مصداق باشد. صلات هم اينچنين است بندگان, تصليه دارند مصلّيناند خدا هم مصلّي است خدا رحمت را نازل ميكند بندگان به سمت استغفار و استرحام حركت ميكنند. فرمود زياد به ياد خدا باشيد چون هر چه بيشتر به ياد خدا باشيد خدا هم بيشتر به ياد شماست.
نقش خداوند و ملائكه در اخراج مؤمنين از ظلمت به نور
ملائكه سهمي ندارند لذا ضمير را مفرد آورده با اينكه تصليه را هم به خداي سبحان اسناد داد هم به ملائكه اسناد داد ولي اخراج را به ذات اقدس الهي اسناد داد براي اينكه او مدير و مدبّر است ملائكه, مجراي فيض ربّاند.
اثر اصلي ولايت الهي بر مؤمن, نوراني شدن است. اين نور, يا حاصل ميشود يا نورِ حاصل, تثبيت ميشود همين ولايت كه براي مؤمنان است ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ همين ولايت براي انسان كامل مثل وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيت(عليهم السلام) است در آن آيهاي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از خودش خبر ميدهد ميفرمايد: ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ ولي و سرپرست من خدائي است كه اين كتاب را نازل كرده است و او سرپرست همه صالحان است.﴾ [12] وليّ من الله است خب الله هم كه وليّ است كارش نوراني كردن است اگر قبلاً به كسي نور داد سعي ميكند نورانيّتش را حفظ كند اگر قبلاً كسي نوراني نبود يا كمنور بود سعي ميكند او را نوراني كند يا نورش را تقويت كند اين جريان ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾ در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است ولي آنجا هيچ سخن از ﴿يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ نيست آيه 56 سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴿۵۶﴾
خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود ميفرستند، اي كساني كه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و سلام گوئيد و تسليم فرمانش باشيد. (۵۶)
آنجا ديگر سخن از اخراج از ظلمات به نور نيست براي اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود ما تو را سراج منير قرار داديم آيه 46 اين است كه ﴿وَدَاعِياً إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِيراً﴾.
اگر ذات اقدس الهي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را سراج منير قرار داد نورافكن قرار داد نورافكن كه ديگر ظلمت ندارد تا او را از ظلمت بيرون بياورد درباره آفتاب هم چنين تعبير را دارد در سورهٴ مباركهٴ «نوح» آيه شانزده اين است كه ﴿وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجاً, هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا﴾ خب اگر آفتاب روشن است مگر درباره آفتاب تعبير صحيح است كه بگوييم آفتاب را ميخواهيم از ظلمت نجات بدهيم اينطور نيست. كسوف اگر هست كاري به ظلمت شمس ندارد ديگران گرفتاركسوف ميشوند نه شمس, اگر ماه بين زمين و آفتاب فاصله بشود ما زمينيها را ظِل ميگيرد منتها ميگوييم آفتاب را ظل گرفته, آفتابگرفتگي! ما آفتابگرفتگي نداريم.زمين چون در سايه قمر قرار گرفت آفتاب را نميبيند ما ميگوييم آفتابگرفتگي در حالي كه زمينگرفتگي است ما در سايه قرار داريم نه آفتاب, آفتاب را ظل نميگيرد چون آن سراج است در جريان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم همينطور است آن حضرت هرگز خسوف و كسوف ندارد گاهي در اثر احتجابِ برخيها كه از حضرت فاصله گرفتند آنها را ظل ميگيرد آنها در حال خسوف و كسوفاند در اين مثالهايي كه در كتاب صمديه و اينها هم هست لابد ملاحظه فرموديد آنجا اين تعبير لطيف هست «انارة العقل مكسوفٌ بطوع هويٰ» [13] يعني عقل خيلي شفاف و روشن است ولي اگر هواپرستي و هوسمداري راه پيدا كند سايهٴ اين هوس و هوا نميگذارد كه از نور عقل استفاده كنيم ما را ظل ميگيرد در حقيقت اينكه ميگويند عقلش را ظل گرفته, عقلش گرفتار خسوف و كسوف است يعني هوس و هوا بين عقل و اين شخص فاصله شد نميگذارد نورِ عقل به اين شخص برسد و اين شخص مطابق عقل حركت كند.
تفاوت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با ديگران در اخراج از ظلمت به نور
غرض اين است كه سراج, وصفي است براي شمس, وصفي است براي شمس حقيقت كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. لذا جا براي ظلمت نيست جا براي اخراج از ظلمت به نور نيست همين مسئله ولايت (الله) كه براي حضرت است و همين تصليه خدا كه براي حضرت است ديگر آنجا سخن از «ليخرجه من الظلمات الي النور» نيست و اما درباره ماها كه گاهي گرفتار خسوف و كسوف هوا و هوس ميشويم ظلگرفتگي داريم جا براي اخراج از ظلمات به نور هست كه فرمود شما را مورد عنايت قرار ميدهد صلوات ميفرستد ﴿لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً﴾
تصليه ما نسبت به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
اينكه بعضى مى گويند: «صلوات فرستادن» در بالا رفتن مقام و منزلت پیامبر(ص) هيچ اثرى ندارد چون پیامبر(ص) و اهل بيتشان به مقاماتى كه بايد برسند، رسيده اند حرف سستى است. انسان در سير تكاملى خود هيچ حدّ و مرزى را نمى شناسد و به سوى نامتناهى پيش مى رود، و لذا در بعضى از دعاها در تشهّد و غير آن چنين خوانده مى شود كه: «وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ»؛ (درجه پيامبر اكرم(ص) را بالاتر از آنچه هست، بالا ببر).
تصليه ما نسبت به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سبب تقرّب ما
مطلب ديگر اينكه تصليه ما نسبت به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه قبلاً گذشت تقرّبي است براي خود ما،…. الآن اگر كسي باغبان كسي باشد كه باغ براي آن شخص است تمام درختها و آبها و قنات و چشمه را او احداث كرده اين باغبان مسئول حفظ اين درختهاست و همه حقوق او را هم صاحبباغ ميدهد حالا اگر يك روزعيدي، يك دسته گُلي يا يك سبد ميوه از باغ همين باغبان فراهم بكند براي او اهدا كند. آيا اين باغبان، چيزي از خود به او داد، يا خودش متقرّب شد.
ما باغبانهاي اين ذوات قدسي هستيم اينها اين باغ را، اين نهال را، اين اشجار را، اين آب را، اين كوثرها را، از طرف خداي سبحان به ما دادند. ما را مسئول كردند كه حفظ بكنيم ما اگر يك روز عيدي شد، غير عيدي شد، عرض ادب كرديم به اينها صلوات فرستاديم، از ميوه باغ اينها چيزي نزد آنها برديم، خود ما مقرّب شديم، نه اينكه به وسيله ما آنها چيزي را پيدا كرده باشند دارا شده باشند…. ما واسطه تكامل آنها نيستيم. اين عرض ارادت و تصليه ما تقرّب ماست به پيشگاه الهي چون ميوه باغ اينها را به حضور اينها تقديم ميكنيم.