﴿۱۳۰﴾ وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ
﴿۱۳۰﴾ وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ
و هنگامي كه كسي را مجازات ميكنيد همچون جباران كيفر ميدهيد.
از نظر قوّه غضب هم هر وقت عصباني شديد خيلي هتّاك و فتّاك هستيد ﴿وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾ پس هم در بخش شهوت افراطگري داريد هم در بخش غضب و انتقام افراط داريد
بَطش الهي كه ﴿إنَّ بَطْشَ رَبّكَ لَشَديد﴾[18] بايد اينچنين باشد كه در قبال آن كسي نتواند مقاومت كند
اما شما چرا جبّارانه بَطش داريد ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ در برابر افراط شهوت ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ ﴾ در برابر افراط در غضب ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ ﴾ اين هست.
در مجمع البيان گفته كلمه (بطش ) به معناى كشتن با شمشير و زدن با تازيانه است و كلمه (جبار) به معناى كسى است كه بر ديگران علو و عظمت و سلطنت داشته باشد و اين خود يكى از صفات خداى سبحان است كه در خصوص ذات مقدس او مدح و در غير او ذم شمرده مى شود، براى اينكه در غير خدا معنايش اين است كه بنده خدا جباريت را به خود بندد.
و بنا به گفته وى معنايش چنين مى شود كه : شما وقتى مى خواهيد شدتى در عمل از خود نشان دهيد، آن قدر مبالغه و زياده روى مى كنيد كه جباران مى كنند.
و حاصل معناى آيات سه گانه مورد بحث اين است كه : در دو سوى شهوت و غضب از حد مى گذريد و اسراف مى كنيد و از حد اعتدال و از هيئت عبوديت خارج مى شويد.
و در تفسير قمى در ذيل آيه (و اذا بطشتم بطشتم جبارين ) آمده كه يكديگر را به خاطر غضب و بدون هيچ گناه مى كشيد.
در مورد حضرت موسی دومین باری که ایشان خواستند ضربه بزنند کلمه بطش را به کار میبرد و جالب است که لفظ جبار نیز در آن ایه نیز استفاده شده است
سوره ۲۸: القصص
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ﴿۱۹﴾
و هنگامي كه خواست با كسي كه دشمن هر دوي آنها بود درگير شود و با قدرت مانع او گردد، (فريادش بلند شد) گفت: اي موسي! ميخواهي مرا بكشي، همانگونه كه ديروز انساني را به قتل رساندي ؟ تو ميخواهي فقط جباري در روي زمين باشي، و نميخواهي از مصلحان باشي! (۱۹)← آرای مختلف تبیین اسم جبار
http://wikifeqh.ir/%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1_(%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C)
این آرای مختلف چهار دستهاند:
←← رای اول
الجبّار مشتق از جبر به معنای مجبور کردن است. [۸۰]
این نظر از برخی صحابه و مفسران نخستین چون ابوهریره، حسن بصری، قتادة بن دِعامة، اسماعیل بن عبدالرحمان سُدِّی و مقاتل نقل شده و بیشتر به مُجبِّره منتسب بوده است.[۸۱]
[۸۲]
[۸۳]
بنا بر این دیدگاه ــ که در آثار کسانی چون صنعانی [۸۴]
، راغب اصفهانی [۸۵]
، زمخشری [۸۶]
و غزالی [۸۷]
پذیرفته شده است ــ خداوند جبّار اراده خود را جبراً بر تمام هستی جاری می سازد و هیچ کس نمیتواند خواست خود را بر او تحمیل کند. او همگان را مجبور می سازد، اما هیچ کس او را نمی تواند مجبور کند. [۸۸]
بسیاری از عرفای اسلامی، چون عبدالکریم جیلی [۸۹]
و ا بن عربی [۹۰]
، به صراحت به این رأی تمایل داشتهاند. به جز زمخشری [۹۱]
و جُبّائی، که به نقلی جبّار را مترادف با مُتجبِّر دانسته است.[۹۲]
، عموم معتزلیان این دیدگاه را نپذیرفتهاند. راغب اصفهانی [۹۳]
با طرح ایراد کلامی آنان مبنی بر تنزه خداوند از اتصاف به قبیح، پاسخ میدهد که این عمل از خداوند ناپسند نیست زیرا وی بندگانش را بر اموری چون بیماری و مرگ و رستاخیز مجبور و مکره می سازد که بنا به حکمت الاهی، هیچ کس توان گریز از آنها را ندارد. [۹۴]
به جز این، برخی انتقادهای زبانی و صرفی هم از این دیدگاه کردهاند، از جمله آنکه به نظر ابن قتیبه [۹۵]
و فراء [۹۶]
، به جز واژه دراک، اشتقاق صیغههای مبالغه بر وزن فَعّال، نه از اَفعَلَ بلکه از فعل ثلاثی مجرد آن صورت می پذیرد، لذا همچنان که به جای مُدخِل و مُخرِج، دَخّال و خَرّاج نمی گوییم، در اینجا نیز نمی توان جبّار (مجبور کننده) را مشتق از اَجبَرَ دانست. این ایراد را کسانی چون راغب اصفهانی [۹۷]
مردود دانستهاند.
وی معتقد است جبّار در این معنا از لفظ جبر در روایت «لاجبر و لاتفویض» گرفته شده است، نه از اجبار.[۹۸]
از منظر برخی مفسران این معنای اول از جبّار، همواره با صفت تکبر و قهاریت خداوند همراه است که به هیچ وجه برای بندگان وی شایسته نیست. [۹۹]
[۱۰۰]
احتمالاً بر همین اساس، در اخبار و متون اسلامی، بسیاری از شاهان مستبد و ستمگر، از جمله نمرود[۱۰۱]
[۱۰۲]
و دقیانوس [۱۰۳]
و ضحّاک [۱۰۴]
، نیز جبّار خوانده شدهاند. [۱۰۵]
←← رای دوم
برخی از لغویان و مفسران این کلمه را مشتق از جَبَرَ یَجبُرُ و به معنای اصلاح کننده میدانند. [۱۰۶]
گویا نخستین بار واصل بن عطا (متونی ۱۳۱)، از پیشگامان معتزله، چنین دیدگاهی را مطرح کرده است .[۱۰۷]
[۱۰۸]
اما از میان متفکران اشعری سدههای بعد، امام الحرمین جوینی (متوفی ۴۷۸) [۱۰۹]
آن را بر دیگر اقوال ترجیح داده است.
این دسته از عالمان اغلب به شعری از عجاج (متوفی ح ۹۰) نیز استشهاد کردهاند که گفته است : «قَد جَبَرَ الدِّینَ الال'هُ فَجَبَر» (یا فَانجَبَر) که نشان میدهد ماده جبر در این معنا، هم به صورت لازم هم به صورت متعدی، به کار می رود. [۱۱۰]
[۱۱۱]
[۱۱۲]
بر این اساس، خداوند جبار است یعنی امور بندگان خود را گاه حتی با قدرت قاهره خویش اصلاح می کند. [۱۱۳]
[۱۱۴]
یا آنها را از گرفتاریها نجات میدهد و کفایتشان میکند. [۱۱۵]
برخی از فیلسوفان متأخر، چون حاج ملاهادی سبزواری [۱۱۶]
، باتأکید بر این دیدگاه، جبّار و جبروت را از ماده جبر به معنای تدارک و تلافی دانسته و به صراحت دیدگاه اشاعره را مبنی بر اجبار بندگان و خلق افعال نفی کردهاند.
به اعتقاد سبزواری [۱۱۷]
در قرآن هیچ گاه از ماده جبر برای بیان عدم اختیار آدمی استفاده نشده بلکه به عکس، با تعابیری چون «القَاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ» [۱۱۸]
[۱۱۹]
« وَالشَّمسَ و القَمَرَ والنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمرِهِ.» [۱۲۰]
قدرت و قاهریت خدا بر کل هستی بیان شده است. [۱۲۱]
با این همه، برخی مفسران کوشیدهاند این دیدگاه را به معنای اول [۱۲۲]
[۱۲۳]
یا به عکس [۱۲۴]
ارجاع دهند. [۱۲۵]
←← رای سوم
الجبّار اصطلاحی برگرفته از تعبیر نَخلَةٌ جَبَّارَةٌ یا فَرَسٌ جَبَّارٌ و به معنای بلند و دست نیافتنی است. [۱۲۶]
[۱۲۷]
خداوند از آن رو جبار است که دست نیافتنی، مافوق ادراک عقول، یا برتر از همه مخلوقات است. [۱۲۸]
[۱۲۹]
مشخص نیست که نخستین بار این رأی را کدام عالم اسلامی ابراز کرده، اما لغویانی چون ازهری [۱۳۰]
و مرتضی زبیدی [۱۳۱]
آن را به ابن انباری لغوی نسبت دادهاند.
به گفته ازهری [۱۳۲]
برخی مراد از جبّار در آیه اِنَّ فِیهَا قَوماً جَبَّارِینَ [۱۳۳]
را نیز برگرفته از همین تعبیر در عربی دانستهاند و معتقدند بنی اسرائیل به دلیل ترس از بلندی و قوت و درشت هیکلی دشمنان، به رغم فرمان الاهی از رفتن به جنگ با ایشان خودداری کردند.
مفسران نیز این قوم جبار (دشمنان بنی اسرائیل) را قومی عظیم و درشت هیکل از نسل قوم عاد شمردهاند. [۱۳۴]
[۱۳۵]
[۱۳۶]
از میان متکلمان اسلامی، قاضی عبدالجبار [۱۳۷]
این رأی را به ابوعلی جبائی نسبت داده و بر آن صحه گذاشته است. [۱۳۸]
به نظر میرسد ابن بابویه نیز در این جمله خود، «القاهرُ الّذی لایُنال» [۱۳۹]
به همین معنا اشاره دارد.
از این منظر، خداوند با صفات برتر و آیات قاهره خود بر تمام بندگان و مخلوقاتش برتری و علو دارد. [۱۴۰]
←← رای چهارم
چهارمین رأی، که قرابت بسیار با دیدگاه پیشین دارد، الجبّار را به معنای عظیم، عالی و عظیم الشأن میداند[۱۴۱]
ابن جوزی [۱۴۲]
و فخررازی [۱۴۳]
این دیدگاه را نخستین بار به ابن عباس نسبت دادهاند. با این همه، بسیاری از عالمان شیعی چون طوسی [۱۴۴]
، طبرسی [۱۴۵]
،طریحی [۱۴۶]
و مجلسی [۱۴۷]
همواره الجبّار را معادلِ تعبیر «العظیم الشأن فی الملک و السلطان» قرار دادهاند.
مفسران و متفکرانی چون قشیری [۱۴۸]
[۱۴۹]
، ابوحاتم رازی[۱۵۰]
و فخررازی [۱۵۱]
، بدون ترجیح یکی از این اقوال، هر سه و گاه هر چهار دیدگاه را در کنار هم ذکر کرده و تمامی آنها را مقبول دانستهاند.
به عقیده قُشیری [۱۵۲]
، چنانچه اسمی از اسمای الاهی، تاب معانی گوناگون داشته باشد، کسی که خداوند را به آن اسم بخواند، او را با تمام آن معانی ثنا گفته است.
برخی متکلمان نیز با دقت در این معانی چهارگانه الجبّار، تفاوتهایی برای آنهابرشمردهاند، از جمله آنکه بنا بر دو دیدگاه نخست، الجبّار از صفات فعل و بر پایه معانی دیگر از صفات ذاتی خداوند است.[۱۵۳]
[۱۵۴]
با آنکه کاربرد جبار برای مخلوقات الاهی امری ناپسند می نماید، در نوشتههای صوفیه گاه تأویلهایی در اتصاف بندگان به این صفت الاهی آمده است. معروف ترین آنها، توصیف غزالی از بندگان جبار است.
بر این اساس، بنده جبار کسی است که از حد پیروی و تقلید بگذرد و به مرحله راهبری برسد، خلق را با هیئت و سیمای خود به پیروی خویش کشاند، به ایشان فایده رساند و از آنان بهرهای نبرد، تأثیر گذارد و اثر نپذیرد، و هر که او را ببیند از ملاحظه خود غافل شود. [۱۵۵]
به نظر وی [۱۵۶]
، که فخررازی [۱۵۷]
عینا آن را نقل کرده، فقط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به این رتبه دست یافته و این سخن پیامبر شاهدی است بر این امر: «اگر موسی بن عمران زنده بود، جز پیروی از من کاری نمیکرد، که من برترین فرزندان آدمم».