إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ ﴿۴﴾

إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ ﴿۴﴾

كه معبود شما مسلما يكتاست. (۴)

اكنون ببينيم اين سوگندها …. براى چه منظورى بوده است؟

آيه بعد اين مطلب را روشن ساخته مى گويد: معبود شما مسلما يكتا است (ان الهكم لواحد).

سـوگـنـد بـه آن مـقـدسـاتـى كه گفته شد كه بتها همه بر بادند، و هيچگونه شريك و شبيه و نظيرى براى پروردگار نيست .

… سوگند به صافات، زاجرات و تاليات، مـتـضـمـن استدلال براى (ان الهكم لواحد) است

… بـه دليل اينكه ملاك در الوهيت (اله) و معبود به حق بودن او اين است كه: او رب و مدبر امر عالم باشد كه خود شما هم به اين مطلب اعتراف داريد و خدا هم رب و مدبر آسمانها و زمين و مـوجودات بين آن دو است، كه در همه آنها دخل و تصرف مى كند. پس معبود به حق در همه عالم اوست. و چگونه نباشد؟ با اينكه او براى اينكه وحى خود را به پيامبرش برساند، در آسمانها تصرف مى كند، و در ساكنان آسمان حكم مى راند و ملائكه (صافات) در بين آسمان و زمين كه محل رخنه شيطانهاست، صف مى بندند و آنها را از مداخله در كار وحى منع مى كنند، و اين خود تصرف اوست در بين آسمان و زمين و هم در شيطانها.

و آن فـرشـتـگـان، وحـى را بـر پـيـغـمـبـر وى تـلاوت مـى كـنـنـد، و ايـن تـلاوت، خـود تـكـمـيـل مـردم و تـربـيـت آنـان اسـت حـالا چه تصديق بكنند و چه تكذيب. پس در وحى به تـنـهـايـى هم تصرف در عالم آسمانها است، و هم تصرف در زمين و موجودات بين آن دو، و چـون چـنـيـن اسـت، پـس خـدا به تنهايى رب تمامى عالم و مدبر امور آن است، و در نتيجه معبود واحد هم اوست.

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=29&ayat=61&user=far&lang=far&tran=1

توحيد، محور آيات در سوره صافات

محور اصلي مطالب اين سوره «توحيد» است، اصل وجود ذات اقدس الهي براي آنها «مفروق‌عنه» بود؛ لذا بعد از اين سه سوگند مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ﴾ شما بيش از يک «اله» نداريد و اين اصنام و اوثان آلهه نيستند، اينها هم مثل شما مخلوق‌ هستند و هيچ آثار و سودی از اينها به شما نمي‌رسد، تنها «اله» شما همان کسي است که شما را آفريد﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ﴾.

… همه اين قِسم‌ها مي‌توانند هرکدام حدّ وسط باشند هم براي ثابت کردن وجود ذات اقدس الهي و هم براي ثابت کردن وحدت الهي؛ وحدت الهي هم همان نظم و ترتيب است. اگر دو خدا در عالم متصدّي نظم عالم باشند يقيناً دو خدا، چون دوتا ذات هستند و صفات هرکدام عين ذات است دو علم، دو مديريت و دو تدبير دارند و يقيناً هماهنگي بين دو ذات متباين (جدای از یکدیگر) حاصل نخواهد شد ﴿لَفَسَدَتَا﴾.[10]

https://qurannotes.blogfa.com/category/274

به اين سه عنوان ,,, قسم ياد مي‌کند که ﴿إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ﴾؛ يعني اگر ما درباره خود «صافات» بحث کنيم به وحدت الهي مي‌رسيم، در «زاجرات» بحث کنيم به وحدت الهي مي‌رسيم، در «تاليات» بحث کنيم به وحدت الهي مي‌رسيم، در مجموع اين سه صنف بحث کنيم به وحدت الهي مي‌رسيم، هر موجودي را که بحث کنيم هم به «کان» تامّه‌ آن دليل بر خالقيت آن است، هم به «کان» ناقصه‌ آن؛ يعني نظم و تدبيري که دارد دليل بر وحدت ربوبي آن است.

در زبان عربی، «کان» دو نوع دارد: تامّه و ناقصه.

«کان» تامّه: در این حالت، «کان» به معنای «وجود داشتن» به‌ کار می‌رود و به فعل مستقل تبدیل می‌شود. یعنی اگر بگوییم «کان زیدٌ»، به این معناست که «زید وجود دارد». در متن فوق، «کان تامّه» به این معناست که هر موجودی با اصل وجود خودش دلالت بر خالقیت خداوند دارد؛ یعنی همین که موجودی هست، نشان‌دهنده این است که خدایی آن را خلق کرده است.

«کان» ناقصه: در این حالت، «کان» به‌عنوان یک فعل ربطی (ناقص) عمل می‌کند و به همراه یک خبر می‌آید. برای مثال، در جمله «کان زیدٌ قائماً» (زید ایستاده بود)، فعل «کان» فقط نقش ربط‌دهنده دارد و نشان می‌دهد که «ایستاده بودن» در مورد «زید» صدق می‌کند. در متن فوق، «کان ناقصه» به این معناست که نظم و تدبیر موجودات دلیل بر وحدت ربوبیت الهی است؛ یعنی این‌که موجودات فقط وجود ندارند، بلکه نظم خاصی هم دارند که نشان‌دهنده مدیریت و ربوبیت واحد خداوند است.

بنابراین، در متن فوق, اگر به اصل وجود هر موجودی نگاه کنیم، به خالقیت خدا پی می‌بریم (کان تامّه)، و اگر به نظم و تدبیر آن موجودات دقت کنیم، به وحدت ربوبیت خدا می‌رسیم (کان ناقصه).

طرح ميانی مباحث توحيد در آيه و ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ... ﴾ درجه عالی آن

به هر تقدير آيات قرآن كريم بخشي از اينها درجات مياني است و بخشي هم كه ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ﴾[34] همين است؛ در ذيل همين, آن روايتي آمده كه از وجود مبارك امام سجاد رسيده است، اگر كسي بخواهد بالاتر از ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ برود «فَقَدْ هَلَكَ»[35] به تعبير شيخناالاستاد مرحوم علامه شعراني اين در صدد مذمّت است، چون بالاتر از اين فرض ندارد؛ شما از غير متناهي مي‌خواهيد بگذريد، چطور مي‌خواهيد بگذريد؟ اينكه احديّت آورده, صمديّت آورده, اگر چيزي جاي خالي داشته باشد آن را پُر نكرده باشد كه «صمد» نيست، اگر چيزي «صمد» است جا براي غير نمي‌گذارد.

https://www.aparat.com/v/p67e4s4

https://shojaee.org/%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D8%B9%D8%A7%D9%84-%D9%88%D8%A7%D8%AD%D8%AF-%D8%B9%D8%AF%D8%AF%DB%8C%D8%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA/

اين صمديّت خداي سبحان است كه خطبه اول حضرت امير را تأمين كرد فرمود: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ‌ أَزَلَهُ آن کس که او را (با صفات مخلوقات) وصف کند، محدودش ساخته و کسى که براى او حدى قائل شود، او را به شمارش درآورده و آن کس که او را به شمارش درآورد ازليّتش را انکار کرده ». اگر او ازلي و ابدي است بايد نامتناهي باشد و اگر نامنتاهي است جا براي دومي نيست و دومي اگر بخواهد موجود باشد، كجا موجود است؟! يك حقيقت نامتناهي داريم به نام خدا و اگر حقيقت نامتناهي به نام خداست، غير خدا هر چه هست مخلوق اوست. آن برهان با اين برهان نظم؛ نظير آنچه در سوره مباركه «انبياء» يا اين‌گونه از سوَر آمده خيلي فرق دارد؛ آن برهان, برهان توحيد است، برهان صمديّت است و كاري به عالم ندارد؛ بايد از خود حقيقت حق‌تعالي به وحدانيّت او پي برده شود، نه اينکه از عالَم به توحيد او پي ببريم؛ ولي اين برهان هم برهان درستي است که … بي‌نظمي در عالم نمي‌بينيد، معلوم مي‌شود يك خداست و با يك نظم دارد جهان را اداره مي‌كند.

… اگر هر موجودي ذاتاً آيت خداست، سوگند به آيت نشان دهنده سوگند به «ذي‌الآية» هم خواهد بود. پس از دو منظر ذات اقدس الهي به اين آياتش سوگند ياد مي‌كند: يكي نظم خاصّي است كه انسان را به ناظم واحد هدايت مي‌كند كه در بحث قبل گذشت و يكي اينكه اين مظهر اوست, صورت «مرآتيه» اوست و او را نشان مي‌دهد.

(35) لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلاَ يَشْكُرُونَ

(35) لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلاَ يَشْكُرُونَ

(۳۵) تا از ميوه آن بخورند در حالي كه دست آنها هيچ دخالتي در ساختن آن نداشته است، آيا شكر خدا را بجا نمي‏آورند؟

آيه بعد هدف آفرينش اين درختان پر بار را چنين بيان ميكند: (غرض اين است كه از ميوه آن بخورند، در حالى كه دست آنها در ساختمان آن كمترين دخالتى نداشته، آيا شكر خدا را بجا نمى آورند)! (لياكلوا من ثمره و ما عملته ايديهم افلا يشكرون).

آرى ميوه هائى كه به صورت غذاى كامل بر شاخسار درختان ظاهر مى شود بى آنكه كمترين نيازى به پختن و يا تغييرات ديگر داشته باشد به مجرد چيدن از درخت قابل استفاده است ، و اين نهايت لطف و عظمت پروردگار را درباره انسانها نشان مى دهد.

تفسير ديگرى درباره معنى آيه نيز وجود دارد كه آنهم قابل ملاحظه است، و آن اينكه : قرآن مى خواهد هم اشاره به ميوه هائى كند كه بدون تغيير مورد استفاده قرار مى گيرد، و هم به انواع غذاهاى مختلفى كه با انجام عملى روى اين ميوه ها به دست مى آيد (در تفسير اول (ما) در جمله ما عملته ايديهم نافيه است و در صورت دوم موصوله).

در هر صورت، هدف آن است كه حس حق شناسى و شكرگزارى انسانها را تحريك كند تا از طريق شكرگزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، كه شكر منعم نخستين گام معرفت كردگار است.

شکرگذاری خدا در آیات بسیاری بر آن تاکید شده است نظیر سوره ابراهیم, سوره لقمان, نمل

(و ما عملته ايديهم) - منظور از (عمل) همان فعل است، و فرق بين (عمل ) و (فعل) - به طورى كه راغب گفته - اين است كه: (عمل) بيشتر اوقات در فعلى استعمال مى شود كه با قصد و اراده انجام شود، و به همين جهت كارهاى حيوانات و جمادات را به ندرت عمل مى گويند، و باز به همين جهت عمل را به دو وصف (صلاح) و (فساد) توصيف مى كنند و مى گويند فلان عمل صالح است و آن ديگرى فاسد و صالح، ولى مطلق فعل را به اين دو صفت توصيف نمى كنند.

و كلمه (ما) در جمله (و ما عملتة) نافيه است و معنايش اين است كه: تا از ميوه آن بخورند، ميوه اى كه دست خود آنان درستش ‍ نكرده تا در تدبير ارزاق شريك ما باشند، بلكه ايجاد ميوه و تتميم تدبير ارزاق به وسيله آن از چيرهايى است كه مخصوص ماست، بدون اينكه از آنها كمكى گرفته باشم، پس با اين حال چه مى شود ايشان را كه شكرگزارى نمى كنند.

مؤيد اينكه: كلمه (ما) نافيه است، آيه اواخر سوره است كه در مقام منت گذارى بر مردم به خلقت چارپايان ، به منظور تدبير امر ارزاق آنان و حياتشان مى فرمايد:

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ ﴿۷۱﴾

آيا آنها نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده‏ ايم چهار پاياني براي آنها آفريديم كه آنان مالك آن هستند؟ (۷۱)

وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ ﴿۷۲﴾

آنها را رام ايشان ساختيم، هم مركب آنان از آن است و هم از آن تغذيه مي‏كنند. (۷۲)

وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ ﴿۷۳﴾

و براي آنان منافع ديگري در آن (حيوانات) است و نوشيدنيهاي گوارائي، آيا با اين حال شكرگزاري نمي‏كنند؟ (۷۳)

چون در اين آيه نيز مى فرمايد: خلقت چارپايان كه وسيله اكل و شرب شماست، عمل دست من است، يعنى عمل دست شما نيست، در نتيجه كلمه (ما) در آيه مورد بحث نافيه است.

ولى بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه كلمه (ما) موصوله، و عطف بر ثمره باشد. و معنايش چنين باشد كه: ما باغهايى از نخيل و اعناب قرار داديم تا مردم از ميوه اش و از آنچه به دست خود از ميوه اش درست مى كنند مانند سركه و شيره، و چيرهاى ديگرى كه از خرما و انگور مى گيرند بخورند.

اين وجه هر چند به نظر بعضى ها از وجه سابق بهتر آمده، و ليكن به نظر ما وجه خوبى نيست، براى اينكه مقام، مقام بيان آياتى است كه بر ربوبيت خداى تعالى دلالت مى كند، و در اين مقام مناسب آن است كه امورى از تدابير خاص به خدا ذكر شود، ومناسبت ندارد كه سخن از سركه گرفتن و شيره درست كردن كه از تدابير انسانها است به ميان آيد، چون ذكر آن هيچ دخالتى در تتميم حجت ندارد.

ممكن است كسى در جواب ما بگويد: منظور از ذكر تدابير انسانها، از اين جهت است كه باز بالاخره منتهى به تدبير خدا مى شود، چون خداى تعالى بشر را هدايت كرد به اينكه از خرما و انگور شيره و سركه بگيرند، و اين خود از تدبير عام الهى است. در پاسخ مى گوييم اگر منظور اين بود جا داشت بفرمايد: (لياكلوا من ثمره و مما هديناهم الى عمله تا از ميوه آن نخيل و اعناب، و نيز از آنچه ما هدايتشان كرديم كه از آن دو ميوه درست كنند بخورند) تا شنونده توهم نكند كه انسانها هم در تدبير سهمى دارند.

بعضى ديگر احتمال داده اند كه كلمه (ما) نكره موصوفه باشد، و عطف باشد بر (ثمره ) و معنا چنين باشد: تا از ميوه آن و از چيزى كه دست خودشان درستش كرده بخورند. ليكن اين وجه هم به عين آن دليلى كه در وجه قبلش گفتيم، درست نيست.

اگر بفرمايد ما زمين را زنده مي‌كنيم كه علف در بيايد اين براي اثبات نظم تدبير توحيدي كافي است، براي اثبات امكان معاد كه مرده را زنده مي‌كند كافي است، اما شكرگزاري ما وقتي است كه باغ و بوستان را مطرح كند, اقتصاد را مطرح كند, كشاورزي را مطرح كند بعد بفرمايد: ﴿أَفَلاَ يَشْكُرُونَ﴾، پس ما يك «أفلا يعتقدون» از قرآن سراغ داريم يك ﴿أَفَلاَ يَشْكُرُونَ﴾ هم از آن سراغ داريم، اگر مي‌فرمود «و آيةٌ لهم الأرض الميتة أحييناها» اين فقط «أفلا يعتقدون» و امثال ذلك را به همراه داشت، اما از اينكه فرمود: ﴿وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ و دانه‏ هائي از آن خارج ساختيم، و آنها از آن مي‏خورند. ٭ وَ جَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ وَ فَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ و در آن باغهائي از نخلها و انگورها قرار داديم و چشمه‏ هائي از آن بيرون فرستاديم ٭ لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ تا از ميوه آن بخورند در حالي كه دست آنها هيچ دخالتي در ساختن آن نداشته است﴾, ﴿أَفَلاَ يَشْكُرُونَ﴾ را هم به همراه دارد… هم به ما مي‌گويد ما اين كارها را انجام داديم تا اقتصادتان تأمين شود و هم اصلِ آن كارها را انجام داديم تا اعتقادتان تأمين شود;

لذا فرمود: ﴿أَحْيَيْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً﴾ اين‌جا كه (در این زمین كه) گندم و برنج و امثال ذلك نبود، اين‌جا كه سيب و گلابي نبود، اين‌جا كه انگور و خرما نبود، ما اين خاك را خرما كرديم اين خاك را انگور كرديم؛ يعني از اين خاك كه شبيه هم هستند انگور در مي‌آيد, انار در مي‌آيد, خرما در مي‌آيد, فواكه گوناگون در مي‌آيد, برنج و گندم و جو و ذرّت هم در مي‌آيد تا اقتصاد را تأمين كند ﴿أَفَلاَ يَشْكُرُونَ﴾ ما همين خاك را به اين صورت‌ها درآورديم (به قول آقای الهی قمشه ای چرا دنبال یک پیامبر هستیم که به ما لوبیای سحر آمیز نشان بدهد که ایمان بیاوریم همه اینها اعجاب انگیز هست همه اینها لوبیای سحر آمیز هست)... چرا اينها شاكر نيستند؟! پس هم برهان است بر توحيد و اعتقاد و هم دليل است بر لزوم سپاس و شكرگزاري ﴿أَفَلاَ يَشْكُرُونَ﴾.

در تفسير اين «ما» چهار وجه گفته شد که دو وجه آن را سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اشاره كردند خود ايشان نظر شريفشان اين است كه اين «ما», «ما» نافيه است،[17] چه اينكه زمخشري در كشاف[18] هم اين «ما» را نافيه مي‌داند، اما ديگران هم احتمال نفي دادند و هم احتمال موصوله دادند، هم احتمال مصدريه دادند، هم موصوله به معناي جامع ارائه داده شده است؛ فرمايش جناب زمخشري و همچنين سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين است كه اين كارها را ما انجام داديم ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ﴾اينها كه زمين را زنده نكردند، اينها كه درخت را از زمين نروياندند، اينها كه از درخت, حَبّ و ميوه نروياندند، اينها كارهاي ماست؛ چرا شاكر نيستند؟! اما آنهايي كه مي‌گويند «ما» موصوله است و ظاهراً حق با آنهاست، چون در بخش‌هاي ديگر مي‌فرمايد:

سوره ۳۷: الصافات

قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ ﴿۹۵﴾

او (ابراهيم) گفت: آيا چيزي را مي‏پرستيد كه با دست خود مي‏تراشيد؟ (۹۵)

وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ ﴿۹۶﴾

با اينكه خداوند هم شما را آفريده و هم بتهائي را كه مي‏سازيد! (۹۶)

﴿خَلَقَكُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ﴾ آنچه مي‌دانيد (انجام میدهید) كار ماست; لذا طبق ظاهر اين آيه همان «ما» موصوله است. فرمود: ما درخت‌هاي ثمربخش را كه انگور دارد و خرما دارد و اين‌گونه از ميوه‌ها را دارد ما آفريديم، شما اگر عصاره انگور و خرما مي‌گيريد, شيرهٴ خرما مي‌گيريد, حلوايي از خرما درست مي‌كنيد ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا﴾[19] اين هم كارِ ماست, پس ما اين باغ‌ها را آفريديم اين درخت‌ها را آفريديم, اين نهرها را آفريديم, اين چشمه‌ها را آفريديم تا موادّ اوليه اقتصاد شما تأمين شود و هر چه از اين درخت‌ها استفاده مي‌كنيد كه كار ماست و هر چه از محصولات درخت به عنوان رُبّ و عصاره و حلوا و امثال ذلك درست مي‌كنيد ﴿مِّمَّا عَمِلَتْ﴾ آن هم «مع‌الواسطه» كار ماست در بخش‌هاي ديگر به طور كلي فرمود: ﴿خَلَقَكُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ﴾[20] نه تنها درباره بت و بت‌پرستان فرمود شما را خدا خلق كرد، اين سنگ و چوب را هم كه مي‌پرستيد خدا خلق كرد، بلكه همه كارهاي ما مخلوق الهي است، منتها اگر از راه صحيح باشد و با اراده صحيح انجام دهيم فيض هم مي‌بريم و اگر معصيت باشد كه به ما اِسناد دارد، اگر از اين انگور خَمر درست كرديم ﴿بَرِي‌ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾[21]....

احتمال چهارم كه «ما» موصوله باشد به معناي وسيع, از كشاورزي تعدّي (افزونی جستن) مي‌كند طبق حرف امام رازي به اقتصاد و تجارت هم مي‌رسد. [22]

پس در تفسير اين «ما» چهار احتمال بود: يكي اينكه «ما» نافيه باشد كه زمخشري[4] گفته, سيدناالاستاد[5] پذيرفته, بعضي‌ها هم قبول كردند, دوم اينكه «ما» موصوله باشد به معناي آنچه دست‌ساز اينهاست, سوم اينكه «ما» مصدريه باشد كه با معمول آن تأويل به مصدر مي‌رود, چهارم اينكه موصوله باشد «بالمعني الأعم» كه شامل تجارت و امثال ذلك هم شود...

بعضي‌ها مثل مرحوم شيخ طوسي در تبيان فقط اين دو وجه (ما نافيه و موصوله) را ذكر مي‌كند خيلي برهان اقامه نمي‌كند بر تقويت احدالوجهين،[6] لكن در تقويت اينكه اين «ما», «ما» نافيه است هم در سخنان زمخشري، هم در سخنان شيخ طوسي و هم كلمات سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) آمده كه اين با توحيد ربوبي سازگار است. بيان مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تقويت اينكه «ما» نافيه باشد و با توحيد سازگار باشد اين است كه خداي سبحان مي‌فرمايد آنچه در نظام هستي است كار ماست و كار شما نيست در سوره مباركه «واقعه» آيه 63 به بعد اين است: ﴿أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ آيا هيچ درباره آنچه كشت مي‏كنيد انديشيده‏ ايد؟ آيا شما آن را مي‏رويانيد، يا ما مي‏رويانيم ؟﴾ شما كه اين كاره نيستيد، ما زارع هستيم. بعد درباره شجره‌اي كه آن سوخت و سوزش شما را تأمين مي‌كند فرمود: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ ٭ أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ آيا درباره آتشي كه مي‏افروزيد فكر كرده‏ ايد؟ آيا شما درخت آن را آفريده‏ ايد؟ يا ما آفريده‏ ايم؟[7] ما اين كارها را كرديم. سيدناالاستاد براي تأييد فرمايش خودشان آيه 71 سوره مباركه «يس» را شاهد آوردند، در آيه 71 سوره «يس» كه بخش پاياني آن سوره است فرمود: ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَاماً فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ آيا آنها نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده‏ ايم چهار پاياني براي آنها آفريديم كه آنان مالك آن هستند؟﴾ اينها را ما خلق كرديم... يعني دست‌هاي اينها كاري انجام نداده، براي اينكه اينها دست‌ساز ماست.

انواع توحيد:

علمای مسلمان، توحید را به توحید ذاتی (توحید ذاتی، یگانگی خدا و شریک‌نداشتن او. توحید ذاتی از دیدگاه متکلمان به این معنا است که خداوند مانندی ندارد... تفسیرهای دیگری هم از توحید ذاتی مطرح شده است؛ ازجمله اینکه ذات خداوند مرکب نیست؛ یعنی جزء ندارد.)، توحید صفاتی (به این معنا است که صفات خداوند وجودهایی جدا از هم ندارند و چیزی جز همان ذات خدا نیستند, صفات ما جدا از ما هستند مثلا عالم بودن یا قوی بودن, ابتدا عالم و قوی نبودیم سپس عالم یا قوی شدیم و در انتهای عمر باز امکان این هست که دوباره آن علم یا قدرت را از دست بدهیم توحید عبادی (توحید عبادی یا توحید در عبادت به معنای اینکه غیر از خدا معبودی نیست و فقط او، سزاوار پرستش است) و توحید اَفعالی تقسیم کرده‌اند.[۱]

https://shojaee.org/%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D8%B9%D8%A7%D9%84-%D9%88%D8%A7%D8%AD%D8%AF-%D8%B9%D8%AF%D8%AF%DB%8C%D8%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA/

توحيد افعالى:
توحيد افعالى در يك تفسير ساده و روشن، مفهوم اش اين است كه سراسر جهان فعل خدا است؛ و تمام كارها، حركت ها، تأثير و تأثّرها به ذات پاك او منتهى مى شود؛ و در حقيقت: «لا مُؤَثِّرَ فى الْوُجُوْدِ اِلاّ اللهُ»؛ (هيچ موجودى تأثير مستقل ندارد جز خداوند) حتى اگر شمشير مى بُرد، و آتش مى سوزاند، و آب، گياهان را مى روياند، همه به اراده و فرمان او است؛ و خلاصه هر موجودى هر اثرى دارد از ناحيه خداوند است.

يا به تعبير ديگر همان گونه كه موجودات در اصل وجود وابسته به ذات او هستند؛ در تأثير و فعل خود نيز چنين اند.

ولى اين معنا هرگز نفى عالم اسباب و حاكميت قانون علّيّت را نمى كند؛ و طبق همان حديث معروف از امام صادق(عليه السلام): «اَبَى اللهُ اَنْ يَجْرِىَ الأَشْياءَ اِلاّ بِاَسْباب»؛ (خدا خواسته است كه همه كارها از طريق اسباب آن جارى گردد). (1)، (2)

به گفته مرتضی مطهری، توحید افعالی به معنای باور به این مسئله است که همه نظام‌های علّی و معلولیِ موجود در جهان و هرچیزی که در جهان اتفاق می‌افتد، فعل خدا است. همچنین هیچ موجودی به صورت مستقل نمی‌تواند فعلی انجام دهد و همه موجودات در انجام کارهای خود به فعل خدا و اراده او وابسته‌اند.[۲]

علمای مسلمان بر توحید افعالی دلایل عقلی و قرآنی مطرح کرده‌اند.

یکی از دلایل فیلسوفان مسلمان بر توحید اَفعالی این است که اولا همه موجودات جهان باواسطه یا بی‌واسطه مخلوق خداوندند. ثانیا علتِ علتِ چیزی علت آن چیز است. بنابراین خداوند علت همه مخلوقات در عالم هستی است.[۱۳]

به باور محمدتقی مصباح یزدی، برپایه اندیشه صدرالمتألهین و مبانی حکمت متعالیه، دلیل محکم‌تری برای این مسئله می‌توان مطرح کرد؛ به این نحو که همه علت‌ها و معلول‌ها هیچ استقلالی در وجود خود ندارند و در همه شئونشان به خداوند وابسته‌اند. بنابراین ممکن نیست موجودی بتواند کاری را به صورت مستقل و بی‌نیاز از خدا انجام دهد. در نتیجه هر آفرینشی کار خدا است.[۱۴]

اين فرمايشات (شيخ طوسي) ايشان تام است (آنچه در نظام هستي است كار ماست و كار شما نيست)؛ ولي قرآن كريم بين صنعت و خلقت فرق مي‌گذارد، هر چه به خلقت برمي‌گردد را به ذات اقدس الهي اِسناد مي‌دهند و هر چه به صنعت برمي‌گردد اِبايي ندارد از اينكه به بشر اِسناد دهد.

در همان سوره مباركه «واقعه» كه مورد استدلال مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) است ملاحظه فرماييد، فرمود: ﴿أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ آيا هيچ درباره آنچه كشت مي‏كنيد انديشيده‏ ايد؟ آيا شما آن را مي‏رويانيد، يا ما مي‏رويانيم؟﴾؛ صنعت كشاورزي گرچه كلّ آن به عنايت الهي است، اما اين صنعت كه بخواهد يك حبّه يا هسته به ثمر بنشيند، يك كار كشاورزي مي‌خواهد كه براي مهندسان است و صنعت است, يك كار آفرينشي مي‌خواهد كه خلقت است و براي خداست. در اين بخش از سوره مباركه «واقعه»؛ يعني آيه 63 به بعد هر دو را جمع كرد و فرمود: ﴿أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾ شما حرث مي‌كنيد، كشاورزي داريد؛ يعني شيار مي‌كنيد, آب مي‌دهيد, اين بذرها را از انبار به مزرعه منتقل مي‌كنيد, نشا مي‌كنيد, هر كدام را در سر جاي خودش قرار مي‌دهيد اين درست است، اما آن‌كه مُرده را زنده مي‌كند ما هستيم؛ شما اين بذرها را, اين حبّه‌ها را روي خاك مي‌پاشيد، همين!

شيار كرديد, آب داديد و حبّه‌ها را در دست گرفتيد و روي زمين ريختيد اينها كارهاي صنعت است، اما آن‌كه مرده را زنده مي‌كند ما هستيم، شما «حارث» هستيد نه «زارع»; «حرث (کاشتن)» براي شماست نه «زرع», «زرع» براي ماست، البته «حرث» هم به عنايت و هدايت ماست… شما «حرث» را معيار قرار ندهيد، شما يك كار جامدي انجام داديد و مُرده‌اي را تحويل يك مرده داديد، اما چه كسي اين مرده را زنده مي‌كند؟ ﴿أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ ماييم كه مرده را زنده مي‌كنيم, ماييم كه حبّه را مي‌شكافيم و بخشي از آن را ريشه, بخشي را جوانه و خوشه يا شاخه قرار مي‌دهيم، اين ما هستيم؛ زمين كه مُرده است و شما هم كه رفتيد گرفتيد خوابيديد يا مُرديد كاري از دست شما ساخته نيست، خبري هم نداريد. پس از كشاورز تا مرز صنعت, كارها ديدني است، اما وقتي از مرز صنعت گذشت و به مرز خلقت رسيد ديگر كار خداست.

و اينها را كه صنعت است به انسان نسبت مي‌دهد، فرمود: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ﴾ شما اين آتش را افروخته مي‌كنيد، اما چه كسي اين درخت را آفريد؟ ﴿أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ﴾، پس بين صنعت و خلقت فرق است. آن‌جا كه سخن از آب‌ميوه است و ربّ است و انواع و اقسام شيريني و حلوا درست كردن از عصاره ميوه‌هاست اينها صنعت است و توحيد ربوبي منافي با اينها نيست اينها هم دليل بر نقض نيست، اما آن خلقت و اصلِ آفرينش، ديگر براي ذات اقدس الهي است.

در جريان پيدايش و پرورش مسائل مالي هم فرمود: ﴿فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ روزى را پيش خدا بجوييد[8] روزي را خدا مي‌رساند اما اين كارها و تلاش و كوشش كردن‌ها و روي كوه رفتن‌ها و روي دوش زمين سوار شدن‌ها اينها كار شماست، البته اينها را هم ما به شما توان داديم, اگر يك لحظه اين فيض الهي قطع شود شما هم مثل سنگ, آنجا جامد هستيد. بنابراين براي اثبات توحيد ربوبي لازم نيست كه ما صنعت را هم مستقيماً به «الله» اِسناد دهيم. …

سيدناالاستاد مي‌فرمايد اگر منظور از اين «ما», «ما» نافيه نبود «ما» موصوله بود و معناي آن اين بود كه آ‌نچه شما با دستتان انجام داديد آن هم كار ماست بايد مي‌فرمود «و ممّا هديناهم»؛[9] بله فرمود, اما همه را يك‌جا كه نمي‌گويد؛ در جاهاي ديگر همين مطلب را فرمود, فرمود: ﴿قَدَّرَ فَهَدَي﴾[10]

سوره ۸۷: الأعلى

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند رحمتگرمهربان

سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى ﴿۱﴾

نام پروردگار بلند مرتبه ات را منزه دار. (۱)

الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى ﴿۲﴾

همان خداوندي كه آفريد و منظم كرد. (۲)

وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى ﴿۳﴾

و همان كس كه تقدير كرد و هدايت فرمود. (۳)

…..در بخش‌هاي ديگر فرمود آنچه شما انجام داديد به عنايت و تعليم ماست كه ما اين كارها را به شما ياد داديم كه انجام مي‌دهيد. بنابراين اگر اين «ما» موصوله باشد منافي با توحيد ربوبي نيست.

… قرآن كريم از اِسناد صنعت به بشر, تحاشي(ابا) ندارد، فرمود شما «حرث» داريد, «زرع» براي خداست, شما «ايراء النار» داريد, گيراندن آتش و روشن كردن آتش براي شماست؛ ولي اين درخت را چه كسي آفريده؟! «إمناء» كارِ پدر و مادر است، اما خلقت براي كيست؟ كار پدر در هنگام نكاح بيش از «إمناء» نيست فرمود: ﴿أَفَرَأَيْتُم ما تُمْنُونَ آيا از نطفه‏ اي كه در رحم مي‏ريزيد آگاهيد؟ ٭ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ آيا شما آن را خلق مى ‏كنيد يا ما آفريننده‏ ايم﴾.[14]

در بحث‌هاي قبل هم اشاره شد كه ما علمِ غير ديني نخواهيم داشت اگر علم باشد، براي اينكه صنعت در حقيقت مونتاژ خلقت است, يك صنعتگر كار ديگري نمي‌كند، چه در فنّ پزشكي و چه در غير پزشكي; مثلاً در صنعت داروسازي يك داروساز مي‌فهمد كه فلان عضو اين شخص سالم نيست، جستجو مي‌كند راز و رمز دارو را پيدا مي‌كند و مي‌گويد عصارهٴ فلان گياه به تنهايي اين اثر را دارد، فلان امر شيميايي اين اثر را دارد…. اين مجموع را جمع مي‌كند به بيمار مي‌دهد و بيمار خوب مي‌شود. در اين‌جا …چند جزء را فراهم كرده که هر كدام اثر خاصّ خودشان را دارند، اين ديگر كار پزشك نبود.

پزشك تشخيص داد و اين تشخيص براي عقل اوست اين چراغ را خودش روشن نكرده، يك ذرّه بعضي از اين سلول‌ها اگر كم و زياد شود اين يا آلزايمر مي‌گيرد يا مشكلات ديگر دامن‌گير او مي‌شود، بنابراين اين چراغي كه ذات اقدس الهي روشن كرد به وسيله اين چراغ اين پزشك مي‌فهمد، پس دست خودش خالي است.

در صنعت به نحو سالبه كليه هيچ كاري از بشر نيست مگر مونتاژ خلقت, كسي اتومبيل مي‌سازد, يخچال مي‌سازد, تلويزيون مي‌سازد, چندين تكّه را جمع مي‌كند مي‌شود اين وسيله, آن چراغي كه خداي سبحان به او داد كه او بتواند تشخيص دهد آن هم كه عطيّه الهي است و فرمود اين را ما به شما داديم، فرمود: ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و خداوند شما را از شكم مادران خارج نمود در حالي كه هيچ نميدانستيد، اما براي شما گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد.﴾[13] چراغ چشم, چراغ گوش, چراغ دل و قلب را ما به شما داديم قدري دير بجنبيد از شما مي‌گيريم. اين انسان چه كاره است؟ حتي راهنمايي اينكه اين چراغ را كدام طرف نگه بدارد و ببيند را هم فرمود ما كرديم ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾. بنابراين ما علم غير ديني نخواهيم داشت؛ يعني بحث در فعل خداست حالا عالِم يا كافر يا مؤمن, قبول و نكول عالِم سهمي ندارد، در بحث‌هاي قبل هم ملاحظه فرموديد اين عبدالكريم ابن‌ابي‌العوجاء زنديق كافر كه به خدا و قيامت و وحي معتقد نيست تا امامت امام صادق(سلام الله عليه) را قبول داشته باشد وقتي آمد محضر حضرت سؤالاتي كرده جواب‌هايي را شنيده همين كه اين جواب‌ها را دارد نقل مي‌كند اين منقول، ديني است ولو ناقل كافر است، چون حرف امام صادق است.

حرف امام, ديني است، فعل امام, ديني است، حالا فعل امام ديني است فعل خدا ديني نيست؟! ما كه در اصول مي‌گوييم بحث در فعل امام ديني است, بحث در قول امام ديني است حالا اگر بحث كرديم در فعل خدا، ما كه در قم و در حوزه بحث مي‌كنيم و در بحث تفسيري مي‌گوييم خدا چنين گفت مي‌شود ديني، اما آن استاد دانشگاه كه مي‌گويد خدا چنين كرد آن ديني نيست؟!

به نظر میرسد منظورآقای جوادی آملی از اینکه علم دینی هست این است که ما با این علوم داریم ناظم شناسی میکنیم, خداشناسی میکنیم.

درباره ﴿وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ﴾ چهار احتمال بود كه احتمال «ما» موصوله تقريباً تقويت شد؛ لكن بهره‌هايي كه از ميوه‌هاي درخت برده مي‌شود، اگر از درخت انگور و اگر از درخت خرما بهره حلال برده نشود آن «ممّا عملت ايديهم» نيست، آن را ذات اقدس الهي همان‌طوري كه در سوره مباركه «مائده» مقرّر فرمود عمل شيطان مي‌داند؛ در سوره «مائده» آيه نود اين‌چنين گذشت:

سوره ۵: المائدة

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۹۰﴾

اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد شراب و قمار و بتها و ازلام (كه يكنوع بخت آزمائي بوده) پليدند و از عمل شيطانند از آنها دوري كنيد تا رستگار شويد. (۹۰)

شاید نقطه مقابلش همان جنگیدن مومنان در راه خدا و سنگ انداختن پیامبر باشد که خدا آن را به خود نسبت میدهد:

سوره ۸: الأنفال

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۱۷﴾

اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد بلكه خداوند آنها را كشت و اين تو نبودي (اي پيامبر كه خاك و ريگ به صورت آنها) پاشيدي بلكه خدا پاشيد و خدا مي‏خواست مؤ منان را به اين وسيله به خوبي بيازمايد، خداوند شنوا و دانا است. (۱۷)

اگر از ميوه درخت ـ خواه از درخت انگور و خواه از درخت خرما ـ شراب درست شد، اين عمل شيطان است و عمل انسان نيست و اگر خداي سبحان فرمود از ميوه درخت ﴿وَ مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ﴾ استفاده كنند و شاكر باشند، معلوم مي‌شود آن بهره‌هايي كه انسان از ميوه درخت، از شيره انگور، از ربّ انگور، از شربت انگور و مانند آن مي‌برد مراد است و اگر حرام بود ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ است نه ﴿مَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ﴾.