﴿۶۳﴾ وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
بندگان خاص خداوند رحمن آنها هستند كه با آرامش و بيتكبر بر زمين راه ميروند و هنگامي كه جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام ميگويند (و با بياعتنائي و بزرگواري ميگذرند).
مغرورانه بر زمين راه مرو
سوره ۱۷: الإسراء - جزء ۱۵ - ترجمه مکارم شیرازی
وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا ﴿۳۶﴾
از آنچه نميداني پيروي مكن، چرا كه گوش و چشم و دلها همه مسئولند! (۳۶)
وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا﴿۳۷﴾
روي زمين با تكبر راه مرو، تو نميتواني زمين را بشكافي و طول قامتت هرگز به كوهها نميرسد؟ (۳۷)
سوره ۳۱: لقمان - جزء ۲۱ - ترجمه مکارم شیرازی
يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۱۷﴾
پسرم! نماز را بر پا دار، و امر به معروف و نهي از منكر كن، و در برابر مصائبي كه به تو ميرسد با استقامت و شكيبا باش كه اين از كارهاي مهم است! (۱۷)
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸﴾
(پسرم!) با بياعتنائي از مردم روي مگردان، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغروري را دوست ندارد. (۱۸
--------------------------------------------------------------------------------
On saying, Peace, see also
سوره ۴۳: الزخرف - جزء ۲۵ - ترجمه مکارم شیرازی
وَقِيلِهِ يَا رَبِّ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۸۸﴾
آنها چگونه از شكايت پيامبر كه ميگويد: پروردگارا! اينها قومي هستند كه ايمان نميآورند (غافل ميشوند؟). (۸۸)
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿۸۹﴾
اكنون كه چنين است از آنها روي برگردان و بگو سلام بر شما، اما به زودي خواهند دانست! (۸۹)
سوره ۲۸: القصص - جزء ۲۰ - ترجمه مکارم شیرازی
وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ ﴿۵۵﴾
و هر گاه سخن لغو و بيهوده بشنوند، از آن روي ميگردانند و ميگويند: اعمال ما از آنِ ماست، و اعمال شما از آنِ خودتان، سلام بر شما (سلام و داع)؛ ما خواهان جاهلان نيستيم! (۵۵)
سوره ۱۹: مريم - جزء ۱۶ - ترجمه فولادوند
قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا ﴿۴۶﴾
گفت اى ابراهيم آيا تو از خدايان من متنفرى اگر باز نايستى تو را سنگسار خواهم كرد و [برو] براى مدتى طولانى از من دور شو (۴۶)
قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا ﴿۴۷﴾
[ابراهيم] گفت درود بر تو باد به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى خواهم زيرا او همواره نسبت به من پر مهر بوده است (۴۷)
-------------------------
سوره ۶: الأنعام - جزء ۸ - ترجمه فولادوند
لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۱۲۷﴾
براى آنان نزد پروردگارشان سراى عافيت است و به [پاداش] آنچه انجام مى دادند او يارشان خواهد بود (۱۲۷)
سوره ۱۰: يونس - جزء ۱۱ - ترجمه فولادوند
وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۲۵﴾
و خدا [شما را] به سراى سلامت فرا مى خواند و هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند (۲۵)
----------------------------------------
To walk humbly is interpreted to mean with dignity, tranquility, and forbearance (IK, Ṭ ) and refers not only to walking, but also to the general conduct of one’s life (Q); see 17:37c , which discusses the manner in which the Prophet walked. Ibn Kath ī r mentions an incident in which ʿ Umar ibn al-Kha ṭṭā b encountered a younger man walking meekly and leisurely and asked him if he was ill, to which the man replied no. ʿ Umar then commanded him to walk with strength, indicating that humbly does not mean weakly. Ibn Kath ī r also mentions a ḥ ad ī th in which the Prophet said, “When you come to the prayer, do not do so in a state of haste. Come to it with tranquility and pray whatever you can of it, and whatever you miss, make it up.”
-----
Some commentators point out that this “peace” ( sal ā m ) is not a greeting or declaration of peace, but must mean something like “to be free of” ( tasallama min ), so that the believers are being commanded to say, “I am free of or disassociated from you,” meaning, “There is neither good nor bad between us” (Q). This interpretation is associated with the opinion that this verse (and other verses similar in their peaceful message) are abrogated (i.e., have had their binding effect overturned) by later verses that command the believers to fight the disbelievers. This interpretation would, if applied to identical uses of sal ā m throughout the Quran, entail unacceptable meanings; for example, it would mean that God, instead of saying Peace! to believers in the Garden, would be saying, “I am free of you” ( 36:58 ), or that the believers would say this to God ( 33:44 ), or Abraham would be declaring himself “free of” the angelic visitors ( 51:25 ). Al-Qurṭubī , after mentioning the opinion regarding abrogation, states, however, that no question of abrogation need arise in this case, since the verse is commanding one to have a certain attitude of restraint and forbearance, which is not a legal command or prohibition and hence not subject to abrogation according to any mainstream understanding of that concept; regarding the issue of abrogation see 2:106c
در اين آيه دو صفت از صفات ستوده مؤمنين را ذكر كرده، اول اينكه : (الّذين يمشون على الارض هونا - مؤمنين كسانى هستند كه روى زمين با وقار و فروتنى راه مى روند) و (هون ) به طورى كه راغب گفته به معناى تذلل و تواضع است بنابراين، به نظر مى رسد كه مقصود از راه رفتن در زمين نيز كنايه از زندگى كردنشان در بين مردم و معاشرتشان با آنان باشد.
پس مؤمنين، هم نسبت به خداى تعالى تواضع و تذلل دارند و هم نسبت به مردم چنينند، چون تواضع آنان مصنوعى نيست، واقعا در اعماق دل، افتادگى و تواضع دارند و چون چنينند ناگزير، نه نسبت به خدا استكبار مى ورزند و نه در زندگى مى خواهند كه بر ديگران استعلاء كنند و بدون حق، ديگران را پائين تر از خود بدانند و هرگز براى به دست آوردن عزت موهومى كه در دشمنان خدا مى بينند در برابر آنان خضوع و اظهار ذلت نمى كنند. پس خضوع و تذللشان در برابر مؤمنين است نه كفار و دشمنان خدا، البته اين در صورتى است كه به گفته راغب كلمه (هون ) به معناى تذلل باشد. و اما اگر آن را به معناى رفق و مدارا بدانيم معناى آيه اين مى شود كه : مؤمنين در راه رفتنشان تكبر و تبختر ندارند.
صفت دومى كه براى مؤمنين آورده اين است كه، چون از جاهلان حركات زشتى مشاهده مى كنند و يا سخنانى زشت و ناشى از جهل مى شنوند، پاسخى سالم مى دهند، و به سخنى سالم و خالى از لغو و گناه جواب مى گويند، شاهد اينكه كلمه سلام به اين معنا است آيه (لا يسمعون فيها لغوا و لا تاثيما الا قيلا سلاما سلاما) مى باشد، پس حاصل و برگشت معناى اين كلمه به اين است كه : بندگان رحمان، جهل جاهلان را با جهل مقابله نمى كنند.
و اين صفت، صفت عباد رحمان در روز است كه در ميان مردمند و اما صفت آنان درشب همان است كه آيه بعدى بيان نموده
حالا در قبال آن كفاري كه با كجدهني بددهني از الرحمان جلّ جلاله با اهانت ياد ميكردند ميگفتند: ﴿وَمَا الرَّحْمنُ انَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا﴾ در قبال آنها مردان موحد الهياند كه بندگان رحماناند ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ اين چند آيه در وصف انسانهاي متكاملي است كه بندگان الرحماناند
پس يك وقت انسان در جاهليّت است ميگويد ﴿مَا الرَّحْمنُ﴾ يك وقت در عقلانيّت است ميشود ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمنِ﴾
اين ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ يك رابطهاي با خودشان دارند كه خودشان را مديريت ميكنند يك مديريت جمعي دارند كه با جامعه رفتار ميكنند يك پيوند ناگسستني عبادي با خالقشان دارند
در بخشهاي ديگر هم فرمود: ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾[27] گردنكشي بكني كه چه؟! اگر از نظر جسم باشي كه اين زمين از تو سنگينتر است اين كوهها و تپهماهورها از تو بلندترند ستبرترند اگر بخواهي معنويّت داشته باشي البته كاري از تو ساخته است كه آسمان آن بار را نميتواند بكشد پس اگر آن معنويّت و خلافت الهي باشد كه راه ديگر است مشمول بخش آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «احزاب» خواهيد بود كه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ﴾[28] اگر بخواهيد بر اساس بدني و جِرمي و جسمي فكر بكنيد زميني كه روي آن راه ميروي از تو سنگينتر است كوهي كه در كنارش قدم ميزني از تو سنگينتر است ﴿إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً﴾
خب پس عبادالرحمان كسانياند كه ﴿يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً﴾ نه تنها مَشي فيزيكي يعني خطّمشيشان اين است نه بيراهه ميروند نه راه كسي را ميبندند نه بددهناند نه توهيني ميكنند نه كسي را ميرنجانند و اگر جاهلي با آنها برخورد كرد اينها بهشتيگونه رفتار ميكنند بهشتي چه كار ميكند در بهشت چه خبر است در بهشت كه جا براي لغو و حرف زشت و حرف تلخ نيست اين شخص بهشتي در جامعه بهشتيگونه رفتار ميكند در دنيا جهنّميها هم هستند اگر يك جهنّمي در دنيا نسبت به اينها دهنكجي كرد اينها بهشتيگونه جواب ميدهند ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ﴾ اين تعليق حكم بر وصف ، مشعر به آن نحوه كار است جاهل وقتي با اينها حرف بزند بر اساس جاهليّت حرف ميزند ديگر فحش ميگويد اهانت ميكند بددهني دارد دروغ ميگويد تهمت ميزند اين كارها را ميكند چون اسناد فعل به موصوف به يك وصف نشان آن است كه آن فعل از چه سنخ خواهد بود ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ﴾ يعني خطاباً جاهليّه خطاب بر اساس جهل علمي يا جهالت عملي اگر جاهلي خطاب جهل علمي داشت يا خطاب جاهليّت عملي داشت به اينها اهانت كرد اينها مانند مردان بهشت بهشتيگونه پاسخ ميدهند ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ يعني « قَالُواقولاً سليماً سالما, قالوا قولاً سديدا, قالوا قولاً حقّا » سخني كه از هر گزند و اُفت و آفتي سالم است اينها جواب بد نميدهند.
﴿. در سورهٴ مباركهٴ «واقعه آنجا دارد كه ﴿لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِيماً ٭ إِلَّا قِيلاً سَلاَماً سَلاَماً﴾[29] قيل يعنی قول در بهشت جز حرف سلامتآميز حرف سِلم حرف نرم حرف حق چيز ديگري نيست مردان بهشتي هم جز حق چيزي نميگويند و اگر كسي نسبت به اينها دهنكجي بكند اينها ﴿قَالُوا سَلاَماً﴾ اين خطّمشيشان مشخص شد (يك) روابط اجتماعيشان مشخص شد
در اين آيه فرمود عبادالرحمان اينچنيناند در بخشي از آيات فرشتهها را هم عبادالرحمان ميداند كه آنها هم بندگان الهياند از آنها تعبير به عبادالرحمان ميكند[2] اين تعبير عبادالرحمان در قرآن كريم مشترك بين مؤمنان خالص و فرشتههاست
سوره ۴۳: الزخرف - جزء ۲۵ - ترجمه فولادوند
وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ ﴿۱۹﴾
و فرشتگانى را كه خود بندگان رحمانند مادينه [و دختران او] پنداشتند آيا در خلقت آنان حضور داشتند گواهى ايشان به زودى نوشته مى شود و [از آن] پرسيده خواهند شد (۱۹)
همان طوري كه شهادت توحيدي مشترك بين عالمان توحيدي و فرشتههاست آنجا فرمود: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) اين عالمان توحيدي را با فرشتهها يكجا ذكر كرد اينجا در دو آيه در دو سوره هم فرشتهها را عبادالرحمان ميداند هم مؤمنان خالص و مخلِص و مخلَص را.
اين اوصافي كه به صورت جمله خبريه ذكر شده است گرچه وصف بندگان است اما به داعي انشاء هم القا شد يعني صِبغه دستوري را هم دارد اينكه فرمود: ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً﴾ يعني «إمشوا علي الأرض هونا» كه اين جمله خبريه معناي انشاء را هم به همراه دارد. يعني در عين حال كه اوصاف آنها را ذكر ميكند دستور هم ميدهد كه اينچنين باشيد.
مطلب بعدي آن است كه اين مَشي اينها منظور مشي ظاهري در قبال قيام و قعود نيست يعني خطّمشي اينها اين است اينها با هَون زندگي ميكنند نه با هُون گرچه اين مادّه هاء و واو و نون مشترك است ولي صورت اگر مفتوح باشد هَون است معناي فضيلت را دارد يعني فروتنانه اگر مضموم باشد معني ذلّت و خواري كه ﴿أَيُمْسِكُهُ عَلَي هُونٍ﴾[3] يا عذاب ميشوند ﴿عَذَابَ الْهُونِ﴾[4] آن هُون خواري و رسواري و خزي است اين هَون كه با فتح هاء است به معناي سبكبالي نه سبكساري, سبكبالي است و سَكينت و وقار است در عين حال که اينها با سكينت و وقارند سبكبالاند آماده پروازند هُون به كار ميرود يعني خواري و ذلّت پس ﴿أَيُمْسِكُهُ عَلَي هُونٍ﴾ يا ﴿عَذَابَ الْهُونِ﴾ به ضمّ هاء است به معناي خواري و رسوايي اين به فتح هاء است به معناي سبكبالي نه سبكسري يا سبكمغزي.
اگر حرف جاهلانه جاهل به آنها گفته بشود آنها حرفهاي سليمانه و سالمانه دارند اگر قابل گفتگو نباشد فوراً خداحافظي ميكنند اينچنين نيست كه آن حرف را ادامه بدهند.
پس خردمندان يعني ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ چندتا كار ميكنند مشيشان روي زمين بر اساس سكينه و وقار و تواضع است علي هونٍ است سبكبالي است نه سبكسري برخوردشان با ديگران اين است اگر آنها عاقلانه برخورد كردند اينها هم عاقلانه برخورد ميكنند و اگر جاهلانه برخورد كردند اينها عاقلانه برخورد ميكنند اگر اثر نكرد فوراً خداحافظي ميكنند اين فوراً خداحافظي ميكنند را در سورههاي ديگر فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ اين ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾ يعني خداحافظ! نه سلام ميكنند به آنها تكريم ميكنند گرامي ميدارند اين طور نيست آنكه در سوره ديگر دارد كه اگر مشركين با اينها برخورد كردند اينها نسبت به اينها دهنكجي كردند اينها در جواب ميگويند ﴿لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ﴾ شما كارتان را انجام بدهيد ما كارمان را انجام ميدهيم ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ﴾[5]. در عربي بين اعراب اين هست كسي بخواهد خداحافظي كند ميگويد سلام عليكم نه سلام عليكم كه در ابتداي برخورد نشانه تكريم و تحيّت باشد نسبت به اينها تحيّتي ندارند اما سفيهانه هم برخورد نميكنند اين كارِ ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ است كه مشابه اين كار را فرشتگان دارند خب بنابراين ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ كسانياند كه خطّمشيشان سبكبالي است و برخوردشان هم با جاهلان, سالمانه و سليمانه است.
در جريان برخورد خردمندانه نسبت به مردم كه فرمود خطمشيشان اين است، برخيها گفتند اين آيه نسخ شده است به آيه جهاد به تعبير مرحوم شيخ طوسي سخن از نسخ نيست اين طور نيست كه ﴿يَمْشُونَ عَلَي الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ اين با آيه جهاد نسخ شده باشد در جهاد هم سرِ جايش محفوظ است ﴿قَالُوا سَلاَماً﴾ است اينها عاقلانه و خردمندانه دفاع ميكنند تجاوز نميكنند. حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه به پيشگاه خداي سبحان عرض ميكند خدايا ما به قضا و قدر تو راضي هستيم به امر تو راضي هستيم اگر مصلحت در اين است كه آنها پيروز بشوند مرگ ما را مرگ شهيدانه قرار بده «إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَي عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَإِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ»[6] خدايا اگر مصلحت شد كه ما پيروز بشويم آن توفيق را به ما بده كه ما از عدل نگذريم بالأخره اينها كافرند و حربياند و بايد كُشته بشوند حقّي هم دارند ديگر چطور بكُشيم آيا مُثله بكنيم آيا آتش بزنيم آيا بيش از اندازه اقدامي بكنيم نه, آنها در جنگاند كُشته شدند خب رهايشان ميكنيم ديگر از آن به بعد كسي را مُثله بكنيم بسوزانيم و اموال آنها را آتش بزنيم اين كار را نكنيم خدايا توفيقي بده كه اگر ما پيروز شديم از عدل نگذريم اين ميشود «مَشيهم التواضع»[7]
ظلم ولو نسبت به كلب هم حرام است معصيت شرعي است اين طور نيست كه آدم حق داشته باشد نسبت به مار ظلم بكند نسبت به كلب ظلم بكند يك وقت دارد از خود دفاع ميكند خب مار حمله كرده است كلب حمله كرده است انسان دفاع ميكند ولي بخواهد ظلم بكند ظلم جايز نيست ولو حيوان,
بنابراين اين طور نيست كه اين آيه با آيه جهاد يا آيه دفاع و امثال ذلك نسخ شده باشد اين آيه محكم است جزء مطلقات قرآني است ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ اين بايد خطّمشي همه ما باشد الآن شما ميبينيد خب آنها دهنكجي ميكنند حتي نسبت به وجود مبارك پيغمبر و ائمه(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اهانت ميكنند كاريكاتورهاي زشت ميكِشند خب آنها كافرند از آنها توقّعي نيست ولي ما بايد خيلي خردمندانه عاقلانه سنگين برخورد بكنيم حالا ما براي اينكه چهار نفر بخندند ما عكسهاي آنها را به صورت زشتي در بياورد كه چهار نفر بخندند اين جواب جهل را با جهل دادن است اين با نظامي كه نظام عبادالرحمان است هماهنگ نيست.
قرآن كريم همان طوري كه الله را ميخواهد بازگو كند در اذهان مردم جا بيندازد الرحمان هم اينچنين است ميبينيد وقتي سخن از آفرينش است ميفرمايد: ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ﴾[11] اين الرحمان كه اسم اعظم است مثل الله در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» گذشت كه حاوي ساير اسماي حسنا هستند ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ﴾[12] ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ در جريان نگهداري پرندهها در فضا ميفرمايد: ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾[13] اين ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ﴾ يا ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ يا ﴿هُم بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[14] براي آن است كه الرحمان را مثل الله براي مردم كاملاً معرفي كند. اما اينكه در اوايل سوَر ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ است آنها چطور نسبت به الرحمان هيچ حساسيّتي نشان نميدادند آنها كلّ قرآن را ـ معاذ الله ـ سِحر و شعبده و كهانت و جادو و اينها ميدانستند اما وقتي به آنها گفته ميشد كه ﴿اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ﴾ ميگفتند: ﴿وَمَا الرَّحْمنُ﴾[15] ما كه رحمان را نميشناسيم اينها الله را ميشناختند و خيلي هم به الله احترام ميكردند و بتها را ميپرستيدند كه آنها را به پيشگاه الله نزديك بكند ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ﴾[16] دين آمده بفرمايد كه الله, رحمان است و با الرحمان بودن دارد عالم را اداره ميكند. عبادِ الرحمان بايد بر عرش مستقر بشوند و كار الرحمان را انجام بدهند قبلاً هم اين بحث گذشت كه رسم پيشينيان اين بود اگر يك مطلب حكيمانه و عميقانه علمي نصيب عالِمي ميشد و جزء نوآوري او بود اين شخص مجاز بود كه از آن مطلب عميق علمي به عنوان حكمت عرشي ياد كند زيرا «ان قلب المؤمن عرش الرحمن»[17] (يك) و اين مطلب به قلب او القا شد نه به قلوب ديگران (دو) ميشود حكمت عرشي (سه) بعدها ديگر رايج شده است هر كسي هر مطلب علمي را از هر كه شنيده از هر جا ديده ميگويد حكمت عرشي, مطلب عرشي ولي قبلاً بنا اين طور نبود خب اگر انسان داراي قلبي است كه «عرش الرحمن» است و اگر كسي اين قلب را برنجاند عرش خدا ميلرزد كه اگر كسي مؤمني را يا يتيمي را يا مظلومي را برنجاند عرش خدا ميلرزد در حقيقت خود اين هم مظهر همان عرش است خب الرحمان چه كار ميكند؟ الرحمان ﴿عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾[18] و كاري كه انجام ميدهد بر اساس هندسهاي است كه مهندسش رحمت است عبادِ الرحمان هم همين كار را ميكنند.
بيان ذلك اين است كه ذات اقدس الهي الرحمان است قبلاً هم گذشت كه رحمتِ او سابق بر غضب اوست يعني پيش از غضب اوست
در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيه 55 كه فرمود: ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لاَ نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴾ يعني خداحافظ! آنجا ﴿إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ يعني از نظر فعل وگرنه به آنها سلام بكنند و امثال ذلك نيست.
-------------------------------------------------------------------------
قرآن كريم خداي سبحان را مبدأ همه هستي ميداند ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[1] اصل دوم قرآن اين است كه خدا غنيّ محض است[2] اصل سوم آن است كه نه تنها غني است بلكه ماسوا فقير به سوي اويند[3] معلوم ميشود هر ناقصي به طرف كمال مطلق بايد حركت كند و هو الله سبحانه و تعاليٰ طبق اين اصول خدا ميشود كمال نامتناهي اگر كمال نامتناهي خواست كاري انجام بدهد براي چيزي كار نميكند چون كمال نامتناهي است كار از او صادر ميشود. اصل پنجم اين ميشود كه آنچه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» و همچنين بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طلاق» آمده اين هدفِ مخلوق قرار ميگيرد نه هدف خالق. اگر در بخش پاياني سورهٴ «ذاريات» فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[4] عبادت, هدف مخلوق است نه هدف خالق يعني اگر مخلوق عبادت نكند به كمال نميرسد نه اينكه اگر مخلوق عبادت نكند خالق به هدف نميرسد زيرا خالق خودش هدف است خودش كمال است. موجود غير كامل كار را انجام ميدهد كه به وسيله كار به كمال برسد اين را ميگويند غرض زايد بر ذات ولي اگر خود آن مبدأ كمال مطلق بود و كمال مطلق داشت كاري انجام ميداد آن كمال مطلق براي چيزي كار نميكند بلكه چون كمال مطلق است كار ميكند.
آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «طلاق» هدف خلقت را علم معرفي كرده فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْمَاً﴾ براي اينكه جامعه بشري علم پيدا كند كه خدا عليم محض است و قدير صِرف ما اين نظام را خلق كرديم. پس آيه سورهٴ «ذاريات» هدف مخلوق را عبادت ميداند آيه پاياني سورهٴ «طلاق» هدف مخلوق را عالِم شدن ميداند پس غرض خلقت آن است كه جوامع بشري عابد و عالم بشوند «العبادة ما هي؟ العلم ما هو؟» عبادت را در آيات فراواني مشخص كرد كه بخش قابل توجّهي از آنها در پايان سورهٴ مباركهٴ «فرقان» است كه محلّ بحث است علم را هم در بسياري از آيات مشخص كرد علم توحيدي يعني چه علم به عالم بودن خدا يعني چه قدرت خدا يعني چه «علم» خدا چه ميكند قدرت خدا چه ميكند اين تقريباً تفسير و شرح آن دو هدف است.
بنابراين اين آيه 63 به بعد دارد آن عبادت را شرح ميدهد كه اگر در بخش پاياني سورهٴ «ذاريات» فرمود هدف خلقت آن است كه بشر عبادت كند[5] حالا دارد عبادت را شرح ميدهد در بحث ديروز گذشت كه گرچه اينها جمله خبري است و وصف بندگان الهي است لكن به داعي انشاء القا شده يعني بندگان خدا بايد اينچنين باشند.
برخي از مطالبي كه مربوط به گذشتههاست عنايت بشود يكي اينكه خداي سبحان هدف خلقت انسان و جن را عبادت بيان كرده كه البته هدف مخلوق اين است نه هدف خالق كه فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[1] بنابراين فرشته در اين بخش داخل نيست زيرا معصوم بودن آنها منزّه بودن آنها از زاد و ولد و مرگ و مير و امثال ذلك باعث شد كه در اين بحث و تقسيم راه پيدا نكنند بنابراين اگر براي فرشته شريعتي بود, آنها هم يك وحي و نبوّت و رسالت ميداشتند آنها هم يك بهشت و جهنم ميداشتند آنها هم يك دستگاه قضايي ميداشتند و مانند آن, چنين چيزي براي فرشته نقل نشده فقط براي جن و انس نقل شده.
﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ كسانياند كه اين دو خصيصه را دارند از نظر جمعي به كسي آزار نميرسانند (يك) بيمهري ديگران را تحمل ميكنند (دو) و اگر ديگران بيمهري كردند آنها با خداحافظيِ محترمانه آنها را رها ميكنند اگر در آن آيه آنها ميگويند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لاَ نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴾[7] اين سلام توديع است يا اگر آزر عموي وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) بتپرستي را رها نكرد و وجود مبارك حضرت ابراهيم او را دعوت كرد او نپذيرفت جوابي كه حضرت ابراهيم به آزر دارد فرمود: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكَ﴾[8] اين سلام, سلام خداحافظي است يعني خداحافظ شما! ما در تعبيرات عرفي ميگوييم خداحافظ عرب ميگويد سلام عليكم اين سلام دوستي و تحيّت و تكريم و امثال ذلك نيست اين سلامٌ عليكم وجود مبارك ابراهيم همين ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ است آن ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لاَ نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴾[9] از همين قبيل است كه ﴿إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ و اين امور را كه شما جمعبندي كنيد ميشود هَجر جميل اگر در سورهٴ «مزمل» ذات اقدس الهي به رسولش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾[10] همين است يك وقت انسان قوم خود را ترك ميكند از آنها قهر ميكند اين كار انبيا نيست يك وقت از قوم فاصله فكري و فرهنگي ميگيرد يعني آنها را آزار نميكند (يك) بيمهري آنها را تحمل ميكند (دو) فاصله برقرار نميكند (سه) هميشه با آنها در ارتباط است حرفهاي الهي را ابلاغ ميكند اين ميشود هَجر جميل ﴿وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً﴾.
در جريان حضرت يونس فقط قرآن كريم به همه انبيا اين هشدار را ميدهد به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم ميفرمايد: ﴿لاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[11] مثل يونس نباش كه هَجري كرده است كه به ترك اُوليٰ شبيهتر است درباره انبياي ديگر فرمود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾,[12] ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَي﴾,[13] كذا و كذا يعني به ياد آنها باش همان روشي كه ما به آنها آموختيم به تو هم ميآموزيم اما درباره يونس فرمود: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾
﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً﴾ اين نحوه ارتباطش با جامعه و مردم است كه اگر عالمان دين ورثه انبيا هستند اين گونه رفتار ميكنند اينها وارثان انبيايند انبيا هم همين طور بودند انبيا هجر جميل داشتند وارثان انبيا كه عبادالرحماناند هم همين طورند
قبلاً هم اشاره شد كه ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» فرشتگان را عبادالرحمان ميداند آيه نوزده سورهٴ «زخرف» اين است ﴿وَجَعَلُوا الْمَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ اين وصف, مشترك بين فرشتهها و انسانهاي خاص است كساني عبادالرحماناند كه عبادت براي آنها راسخ باشد عدّهاي راسخ در علماند عدّهاي راسخ در عبادتاند عبادالرحمان آن گروهياند كه راسخان در عبادتاند