وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ ﴿۲۴﴾

وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ ﴿۲۴﴾

آنها را متوقف سازيد كه بايد بازپرسي شوند. (۲۴)

در ادامـه اين سخن قرآن مى گويد: در اين هنگام خطاب صادر مى شود آنها را متوقف سازيد چون بايد مورد بازپرسى قرار گيرند (وقفوهم انهم مسئولون ).

آرى آنها بايد متوقف گردند و به سؤ الات مختلف پاسخ گويند.

اما از آنها پيرامون چه چيز سؤ ال مى شود؟

بعضى گفته اند از بدعتهائى كه گذارده اند.

بعضى ديگر گفته اند: از اعمال زشت و خطاهايشان .

بعضى افزوده اند: از توحيد و لا اله الا الله .

بـعـضـى گـفـتـه انـد از نـعـمـتـهـا: از جـوانـى ، تـنـدرسـتـى ، عـمـر، مال و مانند اينها.

و در روايـت مـعـروفـى كـه از طـرق اهـل سـنـت و شـيـعـه نـقـل شـده آمـده اسـت كـه از ولايـت عـلى (عـليـه السـلام ) سـؤ ال مى شود.

البـتـه ايـن تـفـاسـيـر بـا هـم مـنـافـاتـى نـدارد، چـرا كـه در آن روز از هـمـه چـيـز سـؤ ال مـى شـود، از عقائد، از توحيد، و ولايت ، از گفتار و كردار، و از نعمتها و مواهبى كه خدا در اختيار انسان گذارده است .

در ايـنـجـا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه نخست آنها را به سوى راه دوزخ مى برند و سپس آنها را براى بازپرسى متوقف مى سازند؟

آيا نبايد بازپرسى و دادرسى مقدم بر اين كار صورت گيرد؟

اين سؤ ال را از دو طريق مى توان پاسخ گفت :

نـخـسـت ايـنـكـه جـهـنـمـى بـودن ايـن گـروه بـر هـمـه واضـح اسـت، حـتى بر خودشان، و بـازپـرسـى و سـؤال بـراى ايـن است كه حد و حدود و ميزان جرمشان را براى آنها روشن سازد.

ديـگـر ايـنـكـه اين سؤ الها براى داورى نيست، بلكه يكنوع سرزنش و مجازات روانى مى باشد.

البـتـه ايـنـهـا هـمـه در صورتى است كه سؤ الات مربوط به آنچه در بالا آورديم بوده بـاشـد امـا اگـر مـربـوط بـه آيـه بـعـد بـاشـد كـه از آنـهـا سـؤ ال مـى شـود چـرا به يارى هم بر نمى خيزند در اينصورت هيچ مشكلى در آيه باقى نمى مـانـد، ولى ايـن تـفـسـيـر بـا روايات متعددى كه در اين زمينه وارد شده سازگار نيست مگر اينكه اين سؤ ال نيز جزئى از سؤ الات مختلفى مى باشد كه از آنها صورت مى گيرد …

نكته‌ها:

‏۱- از ولايت علی (ع) نيز سؤال می‌شود

‏به طوری كه قبلا هم اشاره كرديم روايات متعددی در منابع شيعه و اهل سنت در تفسير آيه" وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ‌" وارد شده كه نشان می‌دهد از جمله مسائلی كه آن روز از مجرمان سؤال می‌شود ولايت امير مؤمنان علی ع است.

‏شيخ طوسی در" امالی" از" انس بن مالك" از پيغمبر گرامی اسلام ص نقل می‌كند:"

‏اذا كان يوم القيامه و نصب الصراط علی جهنم لم يجز عليه الا من معه جواز فيه ولاية علی بن ابی طالب، و ذلك قوله تعالی: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ‌ يعنی عن ولاية علی بن ابی طالب (ع):

‏" هنگامی كه روز قيامت می‌شود و صراط بر روی جهنم نصب می‌گردد هيچكس نمی‌تواند از روی آن‌ عبور كند مگر اينكه جوازی در دست داشته باشد كه در آن ولايت علی ع باشد و اين همان است كه خداوند می‌گويد: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ‌۴.

‏در بسياری از كتب اهل سنت نيز تفسير اين آيه به سؤال شدن از ولايت علی بن ابی طالب ع، از ابن عباس و ابو سعيد خدری، از پيغمبر گرامی اسلام ص نقل شده است، از جمله كسانی كه اين حديث را نقل كرده‌اند اين دانشمندان هستند:

‏" ابن حجر هيثمی" در صواعق المحرقه (صفحه ۱۴۷).

‏" عبد الرزاق حنبلی" (طبق نقل كشف الغمه صفحه ۹۲).

‏علامه" سبط ابن جوزی" در تذكره (صفحه ۲۱).

‏" آلوسی" در روح المعانی ذيل آيه مورد بحث.

‏" ابو نعيم اصفهانی" (طبق نقل كفاية الخصال صفحه ۳۶۰).

‏و گروهی ديگر۵.

‏البته همانگونه كه بارها گفته‌ايم اين گونه روايات مفهوم گسترده آيات را محدود نمی‌سازد، بلكه در حقيقت مصداقهای روشن آيات را منعكس می‌كند، بنابراين هيچ مانعی ندارد كه سؤال از همه عقائد شود، ولی از آنجا كه مساله ولايت موقعيت خاصی در بحث عقائد دارد بالخصوص روی آن تكيه شده است.

‏اين نكته نيز شايان توجه است كه ولايت به معنی يك دوستی ساده و يا اعتقاد خشك نيست، بلكه هدف قبول رهبری علی ع در مسائل اعتقادی و عملی و اخلاقی و اجتماعی بعد از پيغمبر گرامی اسلام ص است، مسائلی كه نمونه‌هايی از آن در خطبه‌های غرای نهج البلاغه و كلمات منقول از آن حضرت ع منعكس است، مسائلی كه ايمان به آن و هماهنگ ساختن اعمال با آنها وسيله مؤثری برای خروج از صف دوزخيان و قرار گرفتن در صراط مستقيم پروردگار است.

https://www.instagram.com/reel/DKpd5AJCXv9/

https://www.aparat.com/v/g359og6

… مراد از سـوال در (وقفوهم انهم مسؤولون) سـوال از چيست ؟

و در اينكه از چه چيز بازخواست مى شوند، كلمات مفسرين مختلف است… و اين وجوه بر فرض كه درست باشد، هر يك به يكى از مصاديق اشاره دارند، نه اينكه مـنـحـصـرا از فـلان چـيـز بـازخـواسـت خـواهـنـد كـرد، و از سـياق برمى آيد كه مطلب مورد بـازخـواسـت هـمـان مـطـلبـى اسـت كـه جـمـله (مـا لكـم لا تـنـاصـرون) مـشـتـمـل بـر آن اسـت، مى فرمايد: (شما را چه شده كه يكديگر را يارى نمى دهيد، همان طـور كـه در دنيا پشتيبان يكديگر بوديد و در برآوردن حوائج خود، و به مقصد رسيدن، از يكديگر كمك مى گرفتيد)؟

سرّ امر به توقف بعد از راهنمايي سه گروه به سوي جهنم

عمده آن است كه در وسط دارد که اينها را نگه داريد. حالا شما اينها را به طرف جهنم مي‌بريد و بعد مي‌فرماييد: ﴿وَقِفُوهُمْ﴾

«قِف»؛ يعني نگه داريد, «قف» نه يعني بايست؛ يعني نگهش دار ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾.

شما كه مي‌گوييد اينها به طرف جهنم مي‌روند، به طرف جهنم رفتن بايد بعد از سؤال و جواب و مختوم شدن پرونده باشد، شما الآن اينها را در ايست و بازرسي نگه می داريد براي چيست؟ فرمود ما نمي‌گوييم اينها را به جهنم ببريد، بلکه مي‌گوييم به راه جهنم ببريد و راه جهنم مواقف فراواني دارد، ايستگاه‌هاي بازرسي فراواني دارد که يك جا از صِله رَحِم سؤال مي‌كنند, يك جا از روابط خانوادگي سؤال مي‌كنند, يك جا از روابط اجتماعي سؤال مي‌كنند, يك جا از روابط سياسی سؤال مي‌كنند، يك جا از روابط عبادي سؤال مي‌كنند. اين موقف‌ها كه مواقف قيامت متعدّد است و گفتند پنجاه موقف است، اينها متعدّدند و در همين راه‌ هستند. فرمود اينها كه از قبر درآمدند اينها را به طرف جهنم ببريد؛ به طرف جهنم, ايستگاه‌هاي فراواني دارد و در هر جايي هم يك سؤال مخصوصي دارد، يك عدّه را ﴿فَاهْدُوهُمْ﴾ «الي صراط الجنّة» است و يك طرف هم «الي صراط الجحيم» است. درباره شيطان دارد:

سوره ۲۲: الحج

كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴿۴﴾

بر او نوشته شده كه هر كس ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش ‍ مي‏سازد و به آتش سوزان راهنمائيش مي‏كند. (۴)

اینجا هم صحبت از ولایت هست, که ولایت شیطان در برابر ولایت ائمه هست. ما حتما یا تحت ولایت شیطان هستیم یا تحت ولایت خدا و ائمه.

سوره ۵: المائدة

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿۵۵﴾

سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده‏ اند و نماز را بر پا مي‏دارند و در حال ركوع زكات مي‏پردازند. (۵۵)

بنابراين جمع اين دو مطلب به اين است كه اينها وقتي از قبر در آمدند اين سه گروه را جمع مي‌كنند; يعني ظالمان و اصناف اينها و همكاران اينها ولو در گناه عام شريك باشند، نه گناه خاص و همچنين اصنام و اوثان را، اينها را كه جمع كردند، اينها را به طرف جهنم ببريد. در صراط جهنم, موقف‌ها وايست بازرسي‌ها فراوان هست که اينها را اين وسط‌ها، چندين جا براي سؤال كردن نگه مي‌دارند.

پرسش: موقف مگر مشترک بين راه جهنم و بهشت نيست؟

پاسخ: نه, بهشتي‌ها يك مواقف خاصي دارند، جهنمي‌ها يك راه خاصي دارند، اينها صراط و جايشان دوتاست.﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ جدا شويد امروز اي گنهكاران![25]وقتي كه جدا شدند يكي به آن طرف مي‌رود و يكي به اين طرف مي‌رود، براي آنها هم در هر جايي يك ايست بازرسي هست و سؤالات خاص است، براي اينها هم يك سؤالات مخصوصي.

وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ:

بر چه چيزي مسئول‌ می باشند؟ از همان كه در سوره مباركه «اسراء» فرمود: ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد﴾؛[26]اعمالي كه انجام دادند از آنها سؤال مي‌كنند.

---

حالا اين پنجاه هزار سال كه فرمود: ﴿خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾؛[7] اين روايت هم به مناسبت‌هاي گوناگون چندين بار ذكر شد؛ شخصی سؤال مي‌كند اينكه شما اين آيه را قرائت كرديد ﴿خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ پنجاه هزار سال

http://www.parsquran.com/data/show.php?lang=ara&sura=70&ayat=4&user=far&tran=

«مَا أَطْوَلَ هَذَا الْيَوْمَ» چه روز طولاني است كه يك روز پنجاه هزار سال است؟ آن هم تازه روشن نيست که اين سال‌هاي دنياست كه 365 روز است يا سال آخرت است كه هر روز آن هزار سال است. فرمود اين پنجاه هزار سال درست است که طولاني است; اما «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ» قسم به ذات كسي كه جانم در دست اوست، براي مؤمن «أَخَفَّ عَلَيْهِ مِنْ صَلاةٍ مَكْتُوبَةٍ سبک‌تر بر او از یک نماز واجب است.» است. يك مؤمن يك نماز چهار ركعتي را بخواهد بخواند، چقدر وقت صرف مي‌كند؟ حداكثر ده دقيقه يا يك ربع, فرمود اين پنجاه هزار سال براي مؤمن به اندازه يك نماز چهار ركعتي است، «صَلاةٍ مَكْتُوبَة» است.[8] بنابراين نسبت به گيرنده تدريج است. اين كسي كه تمام كارهايش را در دنيا انجام داد وجهي ندارد که در ساهره قيامت معطّل شود، اما اينكه ديگران را معطّل كرده، خودش بيراهه رفته و راه ديگران را بسته او را نگه مي‌دارند.

مسئول بودن همه انسان‌ها در مواقف قيامت

… اين پنجاه هزار سال مواقف فراواني دارد؛ در برخي از مواقف فرمود که ما از همه سؤال مي‌كنيم. در سوره مباركه «اعراف» گذشت كه در آن روز كسي نيست زير سؤال نباشد؛ آيه شش سوره مباركه «اعراف» اين بود ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ بطور قطع از كساني كه پيامبران را به سوي آنها فرستاديم سؤال خواهيم كرد و از پيامبران (نيز) سؤال مي‏كنيم.﴾؛ما هم از انبيا سؤال مي‌كنيم و هم از امت‌ها سؤال مي‌كنيم،

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=5&ayat=116&user=far&lang=far&tran=2

هيچ كس نيست كه مسئول نباشد; منتها انبيا مظهر «سريع‌الحساب» هستند و حسابشان زود رسيدگي مي‌شود «كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»[9]هستند، اينها طوري هستند كه گويا حساب و كتابي در كار نيست …

اقسام سه‌گانه سؤال و توبيخي بودن آن در قيامت

سؤال هم مستحضريد که سه قِسم است: يك قسم سؤال استفهامي است كه در قيامت مطرح نيست, يك قسم سؤال استعطايي است كه از طرف خداي سبحان نيست, يك قسم سؤال توبيخي است؛

مثلاً مي‌گويند فلان وزير زير سؤال رفته و مجلس از فلان وزير سؤال مي‌كند، مانند اين سؤال استفهامي كه شاگرد از معلم مي‌كند كه نيست, سؤال استعطايي كه ﴿وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ و از فضل (و رحمت و بركت) خدا بخواهيد[11] كه نيست, سؤالي است كه چرا اين كار را كردي؟ يا چرا اين كار را نكردي؟ سؤال استعتابي است؛ يعني سرزنش كردن ...

چگونگي جمع دو طايفه از آيات دال بر سؤال و عدم آن در قيامت

… مواقف قيامت زياد است در يك موقف سؤال, سؤال عمومي است. در همين سوره مباركه «صافات» فرمود اينها را براي سؤال نگه داريد … ما مي‌خواهيم سؤال كنيم که آن وقت سؤال و جواب را هم اين‌جا ذكر مي‌كند. در بعضي از بخش‌هاي مثل سوره مباركه «الرحمن» فرمود آن‌جا جاي سؤال نيست و در قيامت ما از كسي سؤال نمي‌كنيم،

فَيَوْمَئِذٍ لَا يُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿۳۹﴾

در آن روز هيچكس از انس و جن از گناهش سؤ ال نمي‏شود. (۳۹)

اين كدام موقف است كه سؤال نمي‌كنيم؟ آن موقفي است كه از موقف سؤال گذشته است؛ در موقف سؤال عدّه‌اي جواب مي‌دهند و عدّه‌اي جواب نمي‌دهند؛ يعني نمي‌توانند جواب دهند و اينها كه نمي‌توانند جواب دهند، آثار مجرميّت بر پيشاني اينها ظهور مي‌كند؛ برهان مسئله هم در همان سوره مباركه «الرحمن» مطرح است. … چرا سؤال نمي‌كنيد؟ شما كه فرموديد: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ﴾؛ ما از انبيا سؤال مي‌كنيم، از اُممشان سؤال مي‌كنيم و هيچ كسي نيست كه زير سؤال نرود، چطور اين‌جا سؤال نمي‌كنيم؟ فرمودند اين براي بعد از آن موقف است، ما در موقف قبل سؤال كرديم و كساني كه محكوم شدند آثار محكوميّت روي پيشاني اينها هست، اين موقف ديگر جا براي سؤال نيست، چرا سؤال نمي‌كنيم؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي‌ وَ الْأَقْدامِ﴾[12]

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۰﴾

پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‏كنيد؟ (۴۰)

يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ ﴿۴۱﴾

بلكه مجرمان با قيافه‏ هايشان شناخته مي‏شوند، و آنگاه آنها را با موهاي پيش سر، و پاهايشان، مي‏گيرند (و به دوزخ مي‏افكنند). (۴۱)

ما در موقف قبر سؤال كرديم و اينها كه تبهكار و مجرم هستند وضع آنها روشن شد که در پيشاني‌ و پاهاي آنها هم علامت هست، بعضي‌ها به صورت حيوان در مي‌آيند؛ حالا از اين شخصي كه به صورت گرگ درآمده، شما چه چيزي سؤال می كنيد؟ معلوم است که درنده بود؛ از آن كسي كه به صورت خنزير درآمده، الآن چه چيزي مي‌خواهي سؤال كني؟ اين شخص معلوم است گرفتار شهوت بود. اين‌جا جاي سؤال نيست، سؤال در موقف قبل بود؛ سؤال كرديم بعضي‌ها جواب خوب دادند و بعضي‌ها نتوانستند جواب بدهند و آنها كه نتوانستند جواب دهند مجرم شناخته شدند، آنها كه مجرم شناخته شدند برابر جرمشان مجسم شدند؛ پيشاني‌شان معلوم است, پاهايشان معلوم است ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي‌ وَ الْأَقْدامِ﴾،بنابراين ما از چه چيزي سؤال كنيم؟ اين‌جا جاي سؤال نيست.

مرحله نهايي سؤالي است كه فقط براي داغ كردن و سرزنش كردن است، اينها كه حالا مي‌خواهند وارد جهنم شوند؛ يعنی همين گروهي كه همه مواقف را گذراندند، اين پنجاه موقف را گذراندند، پنجاه هزار سال را گذراندند، حالا مي‌خواهند وارد جهنم شوند؛ فرشته‌هايي كه متصدّي و مسئولان جهنم هستند «خزنة النار» هستند اينها سؤال مي‌كنند که اين سؤال هم سؤال استفهامي نيست, سؤال استعطايي نيست, سؤال استعتابي است؛ يعني سرزنش كردن است، مي‌گويند: ﴿سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾،[13]

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=67&ayat=6&user=far&lang=far&tran=2

اين ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾ معنايش اين نيست كه مگر پيغمبر با شما سخن نگفت يا امام با شما سخن نگفت؛ مگر در زمان پيغمبر و امام آن ذوات قدسي با تك تك افراد تماس مي‌گرفتند؟ به درب خانه‌ مردم مي‌رفتند؟ ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾؛ يعني مگر عالِم محلّتان در اين مسجد در اين حسينيه، در اين سقاخانه، اين پيش‌نماز محل, امام جمعه, امام جماعت اين حرف‌ها را براي شما گفت يا نگفت؟!

مقصود از «نذير» و شمول آ‌ن بر مبلّغان ديني

«نذير» همين‌ها هستند. اينكه در سوره مباركه «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا﴾[14]

وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ﴿۱۲۲﴾

شايسته نيست، مؤمنان همگي (به سوي ميدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهي، طايفه‏ اي از آنان كوچ نمي‏كند (و طايفه‏ اي بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را انذار نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري كنند. (۱۲۲)

يعني همين, وگرنه از مردم مگر سؤال مي‌كنند كه پيغمبر به شما نگفت؟! اينكه پيغمبر و امام(عليهما السلام) را نديد. در همان زماني كه پيغمبر و امام(عليهما السلام) زنده بودند مردم با آنها تماس نداشتند، الاّ آحادی كه در آ‌ن شهر زندگي مي‌كردند وگرنه افراد دوردست كه امام را نمي‌ديدند, پيغمبر را نمي‌ديدند. منظور از اين «نذير» اعم از امام و پيغمبر, عالمان دين, مبلّغان الهي, سفيران وحي, سفيران هجرت, طرح هجرت و همين‌ها هستند، اينها مي‌روند احكام الهي را به مردم مي‌گويند؛ مي‌گويند خدا چنين فرمود, پيغمبر چنين فرمود, امام چنين فرمود اين شخص مي‌شود نذير. فرشته‌هاي جهنم به اين جهنمي‌هايي كه حالا مي‌خواهند وارد شوند مي‌گويند: ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾. اين ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾ كه فرشتگان جهنم به عنوان نقد و اعتراض مي‌گويند، از همين قبيل است. در سوره مباركه «ملك» آيه نُه به بعد اين است ﴿إِذا أُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِيَ تَفُورُ ٭ تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾؛ مگر شما در فلان شهر, در فلان روز پاي فلان منبر نبودي و فلان عالم اين حرف را نزد؟ اين مي‌شود حجّت بالغه (دلیل و برهان کامل)، وگرنه «نذير» به معناي امام و پيغمبر(عليهما السلام) براي گروه اندكي حاصل شده است، همه كه سلمان و اباذر نبودند كه خدمت امام و پيغمبر(عليهما السلام) برسند، فرمود حجّت خدا وقتي بر شما بالغ شد، راه اين است.

مي‌بينيد يك روحاني, يك پيش‌نماز, يك واعظ, يك سخنران به چنين جايي مي‌رسد؛ اين كم مقامي نيست كه فرشته‌هاي الهي در قيامت به سخن او احتجاج كنند و بگويند مگر فلان عالِم از حوزه نيامد در محلّ شما اين سخنراني را نكرد و اين آيه را براي شما نخواند؟! آدم مي‌تواند به جايي برسد كه فرشته به حرف او استدلال كند، اين كم مقامي نيست. حالا كه گفته شد علما ورثه انبيا هستند و آ‌ن معارف را دارند، آن هم درجات خاصّ خودش را دارد؛ ولي بالأخره انسان مي‌تواند كاري كند كه عدّه‌اي به جهنم نروند و اگر ـ خداي ناكرده ـ حرف اين سخنران را, حرف امام جماعت را, حرف امام جمعه را, حرف آن آقا كه كتابي نوشته, موعظه‌اي كرده يا در دبيرستان بود يا در دانشگاه بود يا طرح هجرت بود يا سفيران هدايت بود، هر چه بود فرشته‌ها به حرف او استدلال می كنند و می گويند فلان عالِم كه در محل شما، در مدرسه شما و در دانشگاه شما آمده اين حرف را زد اين حرف‌ها, حرف‌هاي الهي بود، چرا گوش نداديد؟ ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾ كه در سوره مباركه «ملك» است همين است.

(24) إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا

(24) إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَنَذِيراً وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ

(۲۴) ما تو را به حق براي بشارت و انذار فرستاديم، و هر امتي در گذشته انذار كننده‏ اي داشته است.

اگر در آيه گذشته تنها روى انذار تكيه شده بود به خاطر آن بود كه سخن از جاهلان لجوجى در ميان بود كه همچون مردگان قبرستان پذيراى هيچ سخنى نبودند، اما در اينجا وظيفه انبياء را به طور كلى بيان ميكند كه داراى هر دو جنبه بشارت و انذار است ، منتها در پايان اين آيه مجددا روی نذير تكيه مي كند چرا كه بخش اصلى دعوت انبيا در برابر مشركان و ظالمان از طريق انذار بوده است .

بنابراين جمله وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ به اين معنى است كه هر امتى از امتهاى پيشين انذار كننده اى در گذشته داشته است.

اين نكته نيز قابل توجه است كه بر طبق آيه فوق تمام امتها داراى انذار كننده الهى يعنى پيامبر بوده اند، هر چند بعضى آن را به معنى وسيعترى گرفته اند كه شامل علما و دانشمندانى كه مردم را انذار ميكنند نيز مي شود، ولى اين معنى بر خلاف ظاهر آيه است .

اما به هر حال معنى اين سخن آن نيست كه در هر شهر و ديار پيامبرى مبعوث شود، بلكه همين اندازه كه دعوت پيامبران و سخنان آنها به گوش جمعيتها برسد كافى است ، چرا كه قرآن مى گويد خلا فيها نذير (در آنها انذار كننده اى بود، و نميگويد منها يعنى از ميان خود آنها).

بنابراین آنچه در آيه فوق ميخوانيم منافاتى با آيه 44 سوره سبا ندارد كه مى گويد: وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ: ما قبل از تو هيچ انذار كننده اى به سوى مشركان مكه نفرستاده بوديم در اينجا منظور انذار كننده از ميان خود آنها است، در حالى كه در آيه قبل منظور وصول دعوت پيامبران به آنها است.

مطلب ديگر اينكه فرمود هيچ ملّتي نيست مگر اينكه ما براي آن ملت پيامبر فرستاديم ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ﴾كه هر امت و ملتي رهبر الهي خواهد داشت. اين براي نبوّت عامه است. تا آنجا كه بشر هست و فكر هست و مسئوليت هست, هدايت الهي هست. اگر بعداً كشف شود كه فلان ستاره قابل حيات است موجودات متفكّري زندگي مي‌كنند حتماً براي آنها پيغمبر و امام هست. چون ممكن نيست در منطقه‌اي بشر مختار متفكّر زندگي بكند و خدا براي او راهنما نفرستد. (برای اینکه او رب است پروردگار است پرورش دهنده است)

انبيايي كه قصص آنها در قرآن كريم آمده … اينها معمولاً در خاورميانه‌اند يعني از حضرت نوح تا وجود مبارك پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) همه اينها در خاورميانه‌اند نه از غرب دور خبري است نه از شرق دور, نه از باختر دور نه از خاور دور; اين نه براي آن است كه آن طرف‌ها پيغمبر نبود براي اينكه ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ و هر امتي در گذشته انذار كننده‏ اي داشته است.﴾ يا ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ما در هر امتي رسولي فرستاديم كه خداي يكتا را بپرستيد، و از طاغوت اجتناب كنيد[18] اين بيانگر نبوّت عامه است كه هيچ ملّت و مملكتي بدون پيغمبر نخواهد بود. اول پيغمبر است بعد ائمه و اوصيايي كه جانشين او هستند بعد علمايي هستند كه پيام او را مي‌رسانند.

در زمان خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين‌طور نبود كه پيغمبر با تك تك افراد روستا و غير روستا هماهنگ باشد سخنراني كند موعظه كند بعضي بلاواسطه, بعضي مع‌الواسطه بالاخره پيام وحي به مردم مي‌رسيد. فرمود هيچ ملتي نيست مگر اينكه در آن پيغمبر هست. اما اينكه از انبياي خاور دور, انبياي باختر دور چيزي در قرآن كريم نيامده و خود قرآن هم در دو بخش از آيات به این مطلب اشاره كرده كه ما بعضي از اينها را نگفتيم ... در سوره مباركه «نساء» آيه 164 اين است ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ و پيامبراني كه سرگذشت آنها را قبلا براي تو بيان كرده‏ ايم و پيامبراني كه سرگذشت آنها را بيان نكرده‏ ايم انبيايي بودند كه ما قصه آنها را در قرآن نگفتيم در سوره مباركه «غافر» هم مشابه اين مطلب آمده كه بعضي از انبيا هستند كه قصص آنها را ما براي شما بازگو نكرديم آيه 78 سوره مباركه «غافر» اين است ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِن قَبْلِكَ مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ ما پيش از تو رسولاني فرستاديم، گروهي از آنان سرگذشتشان را براي تو بازگو كرده‏ ايم، و گروهي را براي تو بازگو نكرده‏ ايم﴾.

https://hawzah.net/fa/Question/View/9711/%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86

بعضي از انبيا هستند كه كتاب آنها, وحي آنها, امت آنها را ما در قرآن براي شما نگفتيم, چرا نگفتيم؟ براي اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اگر قصه پيامبري را مي‌گفت بايد سرگذشت و سرنوشت و موفقيت و ناكامي قوم و خودش را آنجا ذكر مي‌كرد چه اينكه قصص همه انبيا اين‌طور است بعد در پايان آن قصه هم دارد كه ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ پس در روي زمين، گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان (آيات خدا) چگونه بود؟ [19] بعد از هر پيامبري جمع‌بندي مي‌كند كه اين پيامبر در آن منطقه بود و قوم او حرف او را گوش ندادند به فلان عذاب مبتلا شدند برويد ببينيد. خاور دور و باختر دور كه در دسترس كسي نبود نه كشتيراني بود نه مسافر رفت و آمد مي‌كرد نه اصلاً خبري داشتند كه آن طرف آب و اين طرف آب خبري هست آن وقت چگونه پيغمبر قصه‌اش را نقل كند.

در سوره مباركه «نساء» آيه 164 به بعد دليلِ نبوّت عام را آنجا ذكر مي‌كند مي‌فرمايد:

وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا ﴿۱۶۴﴾

و پيامبراني كه سرگذشت آنها را قبلا براي تو بيان كرده‏ ايم و پيامبراني كه سرگذشت آنها را بيان نكرده‏ ايم و خداوند با موسي سخن گفت. (۱۶۴)

رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿۱۶۵﴾

پيامبراني كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا براي مردم بعد از اين پيامبران بر خدا حجتي باقي نماند (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند توانا و حكيم است. (۱۶۵)

فرمود ما در طول تاريخ براي بشر انبيا فرستاديم چرا, براي اينكه اگر انبيا نمي‌فرستاديم مردم را فقط با عقلشان مي‌خواستيم هدايت كنيم اين كافي نبود چون عقل يك چراغ خوبي است, يك سلسله بديهيات اوّليه را بله مي‌داند اما انساني كه نمي‌داند از كجا آمده, نمي‌داند كجا مي‌رود, بعد از مرگ چه خبر است, هيچ خبري از بعد از مرگ ندارد فقط «آن‌قدر هست كه بانگ جرسي مي‌آيد» اين يقين دارد كه بعد از مرگ خبري هست عالَمي هست, سؤال و جوابي هست اما چيست, چه چيزي سؤال مي‌كنند, از آدم چه چيزي مي‌خواهند هيچ نمي‌داند خب اين عقل يك چراغ خوبي است با چراغِ بدون صراط كه كسي به مقصد نمي‌رسد.

فرمود اگر ما انبيا را نمي‌فرستاديم همين مردم كه چراغ دستشان است در قيامت عليه من احتجاج مي‌كردند مي‌گفتند خدايا ما كه از اينجا بي‌خبر بوديم ما كه نمي‌دانستيم بعد از مرگ به كجاها مي‌رويم چه چيز لازم است چه چيز بد است چه چيز خوب است تو كه مي‌دانستي ما بعد از مرگ چنين جايي مي‌آييم چرا راهنما نفرستادي. فرمود ما انبيا را فرستاديم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾

انبيا را فرستاديم مهندسين فرستاديم, صراط را انبيا مشخص كردند چراغ را هم يك مقدارش را انبيا نشان دادند يك مقدارش هم در فطرت و عقل بشر, انسان با دو چراغ دارد راه مهندسي‌شده انبيا را مي‌بيند پس اصلِ اين راه را قرآن كريم به عنوان يك ضرورت مطرح مي‌كند كه اگر مهندس نمي‌فرستاديم, راه نمي‌فرستاديم با چراغ كه كسي به مقصد نمي‌رسد اينها مي‌ماندند و بعد در قيامت هم عليه ما احتجاج مي‌كردند ما براي اينكه عليه ما در قيامت حجّت اقامه نكنند انبيا را آورديم.

در سوره مباركه «انعام» مي‌فرمايد وقتي صحنه قيامت شد ما به بشر مي‌گوييم ما كه كارمان را انجام داديم ما هم سراج داديم; يعني عقل و فطرت, هم صراط داديم; يعني وحي و نبوّت شما چرا بيراهه رفتيد در سوره مباركه «انعام» آيه 130 به اين صورت استدلال مي‌كند مي‌فرمايد وقتي قيامت شد مي‌گوييم:

سوره ۶: الأنعام

يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ ﴿۱۳۰﴾

(در آن روز به آنها مي‏گويد) اي جمعيت جن و انس آيا رسولاني از شما به سوي شما نيامدند كه آيات مرا برايتان بازگو مي‏كردند و از ملاقات چنين روزي شما را بيم مي‏دادند، آنها مي‏گويند گواهي ميدهيم بر ضد خودمان (آري ما بد كرديم) و زندگي (پر زرق و برق) دنيا آنها را فريب داد، و بر زيان خود گواهي مي‏دهند كه كافر بودند. (۱۳۰)

پس يك مسئله اين است كه عقل, چراغ است و همين عقل كه چراغ است مي‌فهمد كه مهندسي مي‌خواهد, راه مي‌خواهد, صراط مي‌خواهد از او ساخته نيست و خداي سبحان بايد مهندسان و راهيان راه و همراهان را اعزام كند و خدا هم فرمود براي اينكه چنين احتجاجي عليه ما نشود ما اين كار را كرديم و در قيامت هم به اينها مي‌گوييم ما كه انبيا فرستاديم حجّت بر شما تمام است. انبيا(عليهم السلام) هم كه آمدند اين «لا اله الاّ الله» را همه گفتند يعني «لا اله الاّ الله» حرف همه انبياست.

حرف قرآن حق است ممكن نيست جايي يك موجود متفكّر مختار زندگي بكند و خدا او را راهنمايي نكند براي اينكه او ربّ عالمين است ربوبيت خدا نسبت به گياهان مشخص است, نسبت به جمادات مشخص است, نسبت به حيوانات مشخص است, نسبت به سماوات و امور نجومي مشخص است اما ربوبيت خدا نسبت به انسان، تربيت و تعليم است بايد به او علم و آگاهي بدهد تا او مختارانه اين مطلب را بپذيرد بنابراين نه تنها اطراف اقيانوس كبير يا اقيانوس اطلس … اگر در كُره‌اي از كرات آسماني يك موجود متفكّري باشد آنجا انبيا هستند و مانند آن.

كلمه طيّبه «لا إله الاّ الله» پيام همه انبيا

اما همه انبيا آمدند همين را گفتند:

  • يكي نفي بت‌ها, نفي ربوبيّت غير خدا,
  • ديگري اثبات ربوبيت پروردگار,

آيه 36 سوره مباركه «نحل» اين است :

سوره ۱۶: النحل

وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ﴿۳۶﴾

ما در هر امتي رسولي فرستاديم كه خداي يكتا را بپرستيد، و از طاغوت اجتناب كنيد خداوند گروهي را هدايت كرد، و گروهي ضلالت و گمراهي دامانشان را گرفت پس در روي زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه بود؟ (۳۶)

خب اين رسول آمده چه مي‌گويد دو حرف دارد ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾. يعني «لا اله» مي‌شود ﴿وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾, «الاّ الله» مي‌شود ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ خدا آري, غير خدا نه; اين حرف همه انبياست حالا اختصاصي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ندارد كه او «لا اله الاّ الله» آورده, آنها با زبان ديگر همين «لا اله الاّ الله» را آوردند.

انبيا آمدند يك چيز را به ما بفهمانند, انبيا آمدند بگويند كه آن خداي دلپذيرِ فطرت‌پذير دلنوازي كه در درون شما هست غير او كسي نيست. يعني غير از اين اللهِ دلپذير, ديگران نه. «لا اله» يعني غير از همان‌كه داريد ديگري را راه ندهيد.

اين‌چنين نيست كه ما خالي‌الذهن خلق شده باشيم ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده[7] همين را مي‌گويد, «كل مولود يولَد علي الفطرة»[8] همين را مي‌گويد, هر انساني با فطرت توحيدي خلق مي‌شود, هر انساني را خدا موحّداً خلق كرد, شرك, عارضي است. انبيا آمدند گفتند اين عرضِ بيگانه را راه ندهيد غير از خدايي كه شما به او توجه داريد و در درون شما اعتقاد به او تعبيه شد ديگران نه.

سوره ۳۰: الروم

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۳۰﴾

روي خود را متوجه آئين خالص پروردگار كن اين فطرتي است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده دگرگوني در آفرينش خدا نيست اين است دين و آئين محكم و استوار ولي اكثر مردم نمي ‏دانند. (۳۰)

﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ﴾ يعني هيچ ملّتي نبود مگر اينكه براي آن نذير آمد نه اينكه هيچ ملّتي نبود مگر اينكه براي آن رسول آمد خب در زمان خود انبيا مخصوصاً وجود مبارك پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اين‌طور نبود كه خود حضرت با تك تك افراد تماس بگيرد آنها را راهنمايي كند برخي از افراد شايد در تمام مدت عمر، وجود مبارك حضرت را نديدند, مبلّغاني كه از طرف حضرت مي‌رفتند نذير بودند همين ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ آیا شما را بیم دهنده ای نیامد؟﴾;[9] يعني به شخصي در قيامت مي‌گويند مگر شما از امام جمعه, امام جماعت, از سخنران حسينيه‌تان نشنيديد خب اين نذير است اگر كسي در حسينيه‌اي شركت كرد مسجدي شركت كرد واعظي احكام الهي را گفته آن واعظ مي‌شود نذير الهي, در قيامت براي او استدلال مي‌كنند كه تو اهل حسينيه و مسجد بودي پاي منبر نشستي فلان عالِم اين حرف را زد اين نذير الهي بود اين آيات را براي شما خواند مگر در زمان انبيا خود انبيا با تك تك مردم تماس داشتند در اينجا هم نفرمود هيچ امتي نيست مگر اينكه رسولي براي آن آمده فرمود نذيري براي آن آمده.

آيه نَفْر دال بر مصداق نذير بودن علماي دين

نذير هم ملاحظه فرموديد در سوره مباركه «توبه» آيه نَفْر همين است:

سوره ۹: التوبة

وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ﴿۱۲۲﴾

شايسته نيست، مؤ منان همگي (به سوي ميدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهي، طايفه‏ اي از آنان كوچ نمي‏كند (و طايفه‏ اي بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را انذار نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري كنند. (۱۲۲)

اين انذار است اين علما مي‌شوند مُنذِر, ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ﴾ همين است. در قيامت هم احتجاج مي‌كنند مي‌گويند شما كه اهل فلان مسجد بودي, اهل فلان حسينيه بودي, عالِم محل, واعظ محل اين آيه را براي شما خواند چرا عمل نكردي. خب سوره «توبه» كه آيه نَفْر در آن هست مسئله انذار را مطرح كرده.

نفرمود هر امّتي بايد پيغمبر داشته باشد, هر امّتي بالاصاله پيغمبر دارد, ولي شاگردان او حرف همان پيغمبر را نقل مي‌كنند لازم نيست كه پيغمبر هر عصر به تك تك خانه‌هاي آن عصر سري بزند اينكه شدني نيست.

دو نكته ديگر در اين ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ﴾ هست:

  • يكي اينكه چون راجع به رسالت نيست نفرمود «إليها» چون اگر رسالت بود مي‌فرمود «خلا اليها نذير» چون رسالت با «الي» استعمال مي‌شود (علما و مبلّغان دين را هم شامل مي‌شود)
  • و لازم نيست كه آن نذير، اهل آن شهر باشد اهل آن روستا باشد وگرنه مي‌فرمود «منها»… يك مبلغ ولو اهل آن شهر نباشد اهل آن روستا نباشد بالأخره بيانات قرآن و عترت را دارد براي مردم نقل مي‌كند لذا فرمود: ﴿وَإِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ﴾.