﴿۲۲۷﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا

﴿۲۲۷﴾ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ 

مگر كساني كه ايمان آورده‏ اند و عمل صالح انجام مي‏دهند و ياد خدا بسيار مي‏كنند و به هنگامي كه مورد ستم واقع مي‏شوند به دفاع از خويشتن (و مؤ منان) بر مي‏خيزند (و از ذوق شعري خود كمك مي‏گيرند) و بزودي آنها كه ستم كردند مي‏دانند كه بازگشتشان به كجاست. 

 

(و انتصروا من بعد ما ظلموا) - كلمه (انتصار) به معناى انتقام است، بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از شعرايى كه بعد از مظلوميت انتقام مى گيرند، آن شعرايى مى باشند كه با اشعار خود، اشعارى را كه مشركين سروده اند و در آن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) را هجو كرده يا در دين او طعن زده و از اسلام و مسلمين بدگويى كرده اند، پاسخ داده اند و رد كرده اند، و اين تفسير خوبى است كه مقام آيه آن را تأييد مى كند.

 

(و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون ) - كلمه (منقلب ) اسم مكان و معناى جمله اين است كه كسانى كه ستم كرده اند - بطورى كه از سياق بر مى آيد مراد مشركين هستند - به زودى خواهند فهميد كه به چه بازگشتگاهى بر مى گردند و آن بازگشتگاه همان آتش است و يا اين است كه به زودى خواهند فهميد كه به چه نحو برمى گردند.

در اين جمله مشركين را تهديد مى كند و در عين حال در اين جمله كه آخرين آيه سوره است به مضمون اول سوره بازگشت شده، چون در اول سوره فرمود: (فقد كذبوا فسياتيهم انبوء ما كانوا به يستهزؤن)

 

امّا در قبال اين گروهي از شعرا را استثنا فرمود، فرمود مگر شعرايي كه مومن‌اند از نظر عقيده سالمند (يك) و در كنار عقيدهٴ سالم عمل صالح دارند (دو) چون مستحضريد براي ورود به بهشت دو عنصر لازم است يكي حسن فاعلي يكي حسن فعلي؛ حسن فاعلي همان عقيدهٴ سالم داشتن و مومن بودن، حسن فعلي يعني كار خوب كردن  اگر كسي حسن فعلي داشت و حسن فاعلي نداشت يعني مومن نبود او راه به بهشت ندارد.

 

فرمود: ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وذكروا وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً﴾ اعمال و مناسك و مراسم عبادي هر كدام مشخص است كه آدم شب و روز چقدر نماز بخواند در سال چقدر روزه بگيرد مناسك حج و عمره و اينها مشخص است امّا ذكر خدا مشخص نيست فرمود: ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾[16] و منظور از ذكر، نام خدا نيست ياد خداست در غير معصوم دائم الذكر بودن بسيار سخت است گاهي ممكن است انسان غفلت بكند ولي ذكر كثير داشته باشد اهل نجات است منظور، نام خدا نيست منظور ياد خداست. اين ذكر خدا كه مي‌گويند هر كاري مي‌كنيد به ياد خدا باشيد تا آن كار ابتر نباشد يك قرنطينه است انسان هر غذايي را مي‌خواهد بخورد هر حرفي را مي‌خواهد بزند هر كاري كه مي‌خواهد بكند بايد طوري باشد كه خجالت نكشد كه بگويد خدايا به نام تو! اين كار يا واجب يا مستحب چون آدم حرام يا مكروه را كه نمي‌تواند بگويد خدايا به نام تو! بنابراين اينكه مي‌گويند هر كاري كه مي‌كنيد بگوييد به نام خدا يعني انسان بايد بتواند و خجالت نكشد كه بگويد خدا به نام تو اين بهترين قرنطينه است و بهترين مراقبت است كاري كه آدم نمي‌تواند بگويد خدايا به نام تو! خب نكند اگر به ما گفتند «كل امر ذي بال لم يذكر ببسم الله» شروع نشود ابتر و بي‌نتيجه است[17] اين راهش است نه معنايش اين است كه انسان هر كاري كه مي‌خواهد بكند، بگويد «بسم الله الرحمن الرحيم» آن كار چه حلال باشد چه غير حلال چه مشكوك كار مشكوك را چطوري مي‌شود گفت خدايا به نام تو! پس اينكه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾[18] و در اينجا فرمود: ﴿وَذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً﴾ ناظر به همان است، البته اگر كسي بسم الله بگويد ثواب دارد حالا اگر نگفته آن ثواب را نمي‌برد ولي به دستور عمل كرده يعني بررسي كرده مطالعه كرده اين كاري كه مي‌خواهد وارد بشود اين غذايي كه مي‌خواهد بخورد اين پولي كه مي‌خواهد بگيرد اين جايي مي‌خواهد برود مي‌تواند بگويد خدايا به نام تو يا نه اگر شك دارد خب نمي‌رود ديگر اين راهش است خب مقداري كه ما اين راه را برويم برای ما عادي مي‌شود ديگر.

 

﴿وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا﴾ اين شعرا ذات اقدس الهي به اينها قدرتي داد اينها مي‌توانند انگيزه ايجاد كنند در برابر هر نعمتي مسئوليتي است اگر كسي بيان خوبي دارد،  خوش قلم است، خوش حنجره است به اين كسي كه خوش حنجره است خدا اين حنجره را نداد كه او براي  پفك نمكي تبليغ كند او بايد چيز ديگر بگويد اين واقع حيف است شما حالا خط ميرخاني را خدا به شما داد شما چه چيزي مي‌خواهي بنويسيد اين حيف نيست كه حرفهاي مبتذل را انسان بنويسد يا در فلان بنر براي فلان كالا اين خط زيبا را انسان مصرف بكند فرمود: ﴿وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا﴾ اگر كسي شاعر شد هنر شعر دارد بايد انتقام بگيرد از بيگانه‌ها، اين همه قصايد كه عليه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلّم) سرودند خب شما هم مثل حسّان باش دفاع بكن اين پيام آيه است نه اينكه اينها مدح مي‌كنند بله امّا انتصار، انتصار يعني انتقام، هنرمند بايد انتقام بگيرد فيلم‌ساز بايد انتقام بگيرد از چه كسي انتقام بگيرد از تحريم انتقام بگيرد از تروريسم بايد انتقام بگيرد از بيگانه بايد انتقام بگيرد از منافق بايد انتقام بگيرد

 خدا غريق رحمت كند علامهٴ اميني را او را با مولايش محشور بكند! خب اين اشعاري كه ايشان در الغدير جمع كرده اين براي چه كسي است اين شعرا چه كساني­ اند اينها آمدند به حمايت از ولايت قسمت مهم الغدير را ادبيات فراهم كرده، همين بخش پاياني آيه است انتصار يعني انتصار سخن از نصرت نيست يك وقت سخن از اين است كه شما ابتدائاً شعر بگوييد دين را ياري بكنيد بله اين نصرت دين است امّا حالا آمدند عليه دين شعر گفتند فيلم ساختند تئاتر ساختند نمايشگاه راه انداختند اين هنرمندان وظيفه‌شان انتصار است، انتصار يعني انتقام، خب اينها هم چهارتا فيلم بسازند بيگانه نسبت به وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلّم) دهن‌كجي كرده اينها هم چهارتا فيلم بسازند در مدح پيغمبر جلال پيغمبر جمال پيغمبر فرمود شعرا كه هنرمندان اين كشورند يا كشورهاي ديگر ما اين نعمتي كه به اينها داديم توقع داريم آن توقعات شخصي كه خب سر جايش محفوظ است اينها كه به ياد خدا باشند معصيت نكنند امّا توقعات سياسي و اجتماعي هم داريم از اينها ﴿وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا﴾ خب اينها كه آمدند پيغمبر (صلی الله عليه و آله و سلّم) را هجو كردند ملّت اسلامي را هجو كردند ديگر، آبروي مسلمانها را بردند ديگر وقتي حسان بن ثابت آن شعر را گفت پيغمبر چه چيزي فرمود، فرمود  فرشته وحي تو را تأييد كند[20] چه دعايي بالاتر از اين!

 

در زمان پیامبر رسانه شعر بود الان رسانه همین شبکه های اجتماعی است باید از این ابزار قوی استفاده نمود

 

مؤلف: جمله اولى از ابن ابى شيبه، از بريده، و از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) نقل شده، و نيز از ابن مردويه، از ابو هريره از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) به اين عبارت روايت شده كه فرمود: بعضى از اشعار، حكمت است و شعر پسنديده آن شعرى است كه در آن از حق يارى شود و چنين شعرى مشمول آيه نيست.

 

و در مجمع البيان از زهرى روايت كرده كه گفت : عبدالرحمان پسر كعب بن مالك برايم حديث كرد، كه پدرش كعب بن مالك از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) پرسيد: درباره شعراء چه مى فرمايى ؟ فرمود: مؤمن تنها با شمشير جهاد نمى كند، زبان او نيز شمشير است، به آن خدايى كه جانم به دست اوست، مطمئنا بدانيد كه شما با اشعار خود جهادى مى كنيد، كه گويا با تير بدنهايشان را خون آلود كرده باشيد.

 

و در الدر المنثور است كه ابن شيبه و عبد بن حميد و ابو داود، (در كتاب ناسخ خود) و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه، از ابى الحسن سالم براد (برده فروش )، روايت كرده كه گفت وقتى آيه (و الشعراء...) نازل شد، عبداللّه بن رواحه، و كعب بن مالك و حسان بن ثابت، با چشم گريان به خدمت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) وارد شده عرضه داشتند: يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) خداى تعالى كه اين آيه را فرو فرستاده مى داند كه ما از شعراييم، آيا ما نيز هلاك شديم ؟ دنبال اين سؤال اين جمله نازل شد: (الا الّذين آمنوا و عملوا الصالحات )، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) فرستاد نزد سؤال كنندگان و اين آيه را برايشان خواند.

 

و در كافى به سند خود از ابى عبيده از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: از سختترين وظايفى كه خداى تعالى بر خلق خود واجب فرموده، ذكر كثير خداست، آنگاه فرمود: منظورم از ذكر بسيار خدا (سبحان اللّه و الحمد لله و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر) نيست، هر چند كه اينها نيز ذكر خدا است، و ليكن ذكر خدا اين است كه انسان در هنگام برخورد به حرام خدا و حلال او، به ياد خدا بيفتد، اگر طاعت است بدان عمل كند و اگر معصيت است ترك گويد.

﴿۲۲۶﴾ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ

﴿۲۲۶﴾ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ 

و سخناني مي‏گويند كه عمل نمي‏كنند! 

 

و نيز اينكه چيزهايى مى گويند كه خود عمل نمى كنند، عدول از راه فطرت است.

خلاصه حجتى كه در اين آيات سه گانه اقامه شده، اين است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) شاعر نيست، براى اينكه شاعر كسى است كه گمرهان او را پيروى مى كنند، چون صناعت شعر اساسش بر غوايت و خلاف رشد است، ليكن مى بينيد كه آن افرادى كه اين رسول را پيروى مى كنند، به منظور رشد و رسيدن به واقع و به طلب حق پيروى مى كنند، چون مى بينند كه دعوت او و كلامى كه به نام قرآن نزد او است، مشتمل است بر دعوت بر حق و رشد، نه باطل و غى.

﴿۲۲۵﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ

﴿۲۲۵﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ 

آيا نمي‏بيني آنها در هر وادي سر گردانند. 

كلمه يهيمون اين واژه به معناى آنست كه كسى پيش روى خود را بگيرد و برود، و مراد افسار گسيختگى آنان در سخن گفتن است، مى خواهد بفرمايد: اينها بند و بارى در حرف زدن ندارند، حد و مرزى در آن نمى شناسند، چه بسا كه باطل و مذموم را مدح كنند، عينا همانطوري كه حق و محمود را بايد ستايش كرد و بر عكس چه بسا زيبا و جميل را آنچنان مذمت مى كنند كه يك امر قبيح و زشت بايد مذمت شود و چه بسا مردم را به سوى باطل دعوت نموده و از حق بر مى گردانند و اين روش خود انحراف از راه فطرت انسانى است، كه اساسش بر رشد است و رشد هم داعى به سوى حق است

﴿۲۲۴﴾ وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ

﴿۲۲۴﴾ وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ 

(پيامبر شاعر نيست) شعرا كساني هستند كه گمراهان از آنان پيروي مي‏كنند! 

 

 

اين آيه پاسخ از تهمتى است كه مشركين به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) مى زدند و او را شاعر مى خواندند و اين جواب از تهمت دوم ايشانست و اولى آن، اين بود كه مى گفتند او شيطانى دارد كه قرآن را به وى وحى مى كند.

و اين دو تهمت از تهمتهايى بود كه در مكه و قبل از هجرت همواره آنها را تكرار مى كردند و به اين وسيله مردم را از دعوت حقه او دور مى كردند و همين خود مؤيدى است براى اينكه بگوييم : اين آيات در مكه نازل شده، بر خلاف كسانى كه گفته اند: در مدينه نازل شده است.

 

علاوه بر اين، اين آيات مشتمل است بر آيه اى كه سوره با آن ختم مى شود و آن آيه (و سيعلم الذين ظلموا اىّ منقلب ينقلبون ) است و معنا ندارد سوره اى كه از قديمترين سوره هاى مكى است همچنان ناتمام بماند و سالها بگذرد، بعد در مدينه تكميل شود. و اما اينكه در آيات مورد بحث، شعراى با ايمان را از مذمت شعرا مستثنا دانسته، هيچ دلالتى ندارد بر اينكه اين شعراى با ايمان، مؤمنين بعد از هجرتند.

 

غوى كسى است كه راه باطل را برود و از راه حق منحرف باشد و اين غوايت از مختصات صناعت شعر است، كه اساسش بر تخيل و تصوير غير حق و غير واقع است به صورت حق و واقع. و به همين جهت كسى به شعر و شاعرى اهتمام مى ورزد كه غوى باشد و با تزيينات خيالى و تصويرهاى موهومى سرخوش بوده.

 از اين شعراء هم كسانى خوششان مى آيد و ايشان را پيروى مى كنند كه خود نيز غاوى و گمراه باشند و جمله (و الشعراء يتبعهم الغاوون ) همين معنا را مى رساند.

 

 

شعر يك فرق جوهري با قرآن دارد قرآن حكمت است و مجد است و كرامت كه ﴿يس ٭ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ، إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾[12] شعر خيالبافي است برهان در آن نيست جوهره شعر با جوهره وحي فرق مي‌كند  قرآن برهان محض است ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾[13] هم حرف قرآن است هم خودش برهاني سخن مي‌گويد هم مردم را به برهان دعوت مي‌كند جوهرٴ شعر با جوهرهٴ قرآن فرق مي‌كند آورندهٴ شعر كه شاعر است او پراكنده‌انديش است تأثير شعر هم در حوزهٴ كساني است كه غاوون‌اند و اهل غوايت‌اند و اهل ضلالت‌اند پس از هر سه جهت يعني مبدأ نزول و مهبط نزول و اثر خارجياش با قرآن كريم فرق مي‌كند ﴿وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ٭ أَلَمْ تَرَ ﴾ كه خود اين شعرا ﴿فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ﴾‌ آن غاوون هم پراكنده‌انديش‌اند كه «هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ» هر جا بوقي درآمد اينها حاضرند «يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ»[14]

 

حکمت 147 نهج البلاغه

إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ، أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ.

(كميل بن زياد مى گويد: امام دست مرا گرفت، و به سوى قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پردردى كشيد و فرمود) اى كميل بن زياد اين قلب ها بسان ظرفهايى هستند، كه بهترين آنها، فراگيرترين آنهاست، پس آنچه را مى گويم نگاه دار:

مردم سه دسته اند، دانشمند الهى، و آموزنده اى بر راه رستگارى، و پشّه هاى دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر سر و صدايى مى روند، و با وزش هر بادى حركت مى كنند، نه از روشنايى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند.

اى كميل: دانش بهتر از مال است، زيرا علم، نگهبان تو است، و مال را تو بايد نگهبان باشى مال با بخشش كاستى پذيرد امّا علم با بخشش فزونى گيرد، و مقام و شخصيّتى كه با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مى گردد. اى كميل بن زياد شناخت علم راستين (علم الهى) آيينى است كه با آن پاداش داده مى شود، و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى كند، و پس از مرگ، نام نيكو به يادگار گذارد. دانش فرمانروا، و مال فرمانبر است.

اى كميل ثروت اندوزان بى تقوا مرده گرچه به ظاهر زنده اند، امّا دانشمندان، تا دنيا برقرار است زنده اند، بدن هايشان گرچه در زمين پنهان امّا ياد آنان در دل ها هميشه زنده است.

﴿۲۲۳﴾ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ

﴿۲۲۳﴾ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ 

آنها آنچه را مي‏شنوند (به ديگران) القا مي‏كنند و اكثرشان دروغگو هستند. 

و در جمله (يلقون السمع و اكثرهم كاذبون ) ظاهر چنين مى نمايد كه دو ضمير جمع در (يلقون ) و در (اكثرهم ) هر دو به شياطين بر مى گردد و سمع مصدر است، ولى به معناى مسموع است و مراد از آن مسموع، اخبار آسمانى است كه شيطانها و لو به طور ناقص مى شنيدند، چون شهاب ثاقب، آنها را مى راندند و نمى گذاشتند اخبار آسمانى را به طور كامل گوش دهند و آنچه استراق سمع مى كردند و مى شنيدند ناقص و غير تمام بود و به همين جهت دروغهاى بسيارى با آن مخلوط مى شد.

 

و اينكه فرمود: (و اكثرهم كاذبون ) معنايش اين است كه بيشتر شيطانها دروغگويند و اصلا از راست خبر نمى دهند، اين در صورتى است كه مراد از اكثر را اكثر افراد بگيريم و ممكن هم هست مراد از آن كثرت از حيث تنزل باشد، كه در اين صورت معنايش اين مى شود كه اكثر اخبار شيطانها دروغ است.

 

و خلاصه حجتى كه آيات سه گانه اقامه كرده اين است كه : شيطانها از آنجا كه جبلت و طبيعتشان شرارت است، نازل نمى شوند مگر بر هر كسى كه كذاب و فاجر باشد و خودشان هم بيشتر در آنچه خبر مى آورند كاذبند.

و بر عكس، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) نه افاك است و نه اثيم و نه آنچه به او وحى مى شود دروغ است و نه پراكنده، پس او از آن كسان نيست كه شيطانها بر آنان نازل مى شوند و نه آن كسى كه بر او نازل مى شود شيطان است و نه آن قرآنى كه بر او نازل مى شود از القاء شيطانها است.

 

 

 

﴿يُلْقُونَ السَّمْعَ﴾ يعني «يلقون المسموع» يعني خبر اگر از خبر كه مسموع است به سمع ياد مي‌كنند بر اساس تناسبي كه بين سمع و مسموع است مثل لفظ مي‌گويند ملفوظ اراده مي­كنند خلق مي‌گويند مخلوق اراده مي‌كنند مي‌گويند اين لفظ خوبي نبود خب لفظ وصف لافظ است يعني تلفظ اين كلمه را كه لفظ نمي‌گويند اين ملفوظ است اين زيد را كه خلق نمي‌گويند زيد مخلوق است خلق، فعل خالق است همان‌طوري كه ما خلق را به معناي مخلوق داريم لفظ به معناي ملفوظ داريم سمع هم به معني مسموع است ﴿يُلْقُونَ السَّمْعَ﴾

 

اكثر اين افّاكين كاذباند (يك) اكثر آن شياطين كاذباند (دو) هم آنهايي كه مي‌آورند اكثرشان دروغ مي‌گويند هم اينهايي كه مي‌گيرند جن‌گيرها اكثرشان دروغ مي‌گويند

 

In connection with these verses, commentators mention various aḥādīth that describe how the jinn and satans overhear something from the unseen world of the angels and convey this knowledge to their allies among human beings, such as soothsayers (sing. k ā hin ); they convey some truth, but add to it a hundred lies (IK, Q, R); see 72:8–9c . Every sinful liar is interpreted to mean soothsayers.

﴿۲۲۲﴾ تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ

 ﴿۲۲۲﴾ تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ

بر هر دروغگوي گنهكار نازل مي‏گردند. 

 

صاحب مجمع البيان در ذيل جمله (تنزل على كل افاك اثيم ) گفته : (افاك ) به معناى كذاب است و اصل كلمه افك به معناى قلب، و زير و رو كردن است و افاك ( كه صيغه مبالغه آن است ) به معناى كسى است كه بسيار قلب مى كند و اخبار را از طرف راستش به طرف دروغ بر مى گرداند. و كلمه (اثيم ) به معناى كننده كار زشت است

و اما اينكه فرمود: شيطانها بر هر افاكى اثيم نازل مى شوند، جهتش اين است كه شيطانها هيچ كارى جز جلوه دادن باطل به صورت حق و زينت دادن عمل زشت، كارى ندارند و معلوم است كه جز بر افاك اثيم، هم نازل نمى شوند.

 اوّلاً چنين آدمهايي ( افاك اثيم) اينها مهبط شياطين‌اند كه شيطان بر آنها وارد مي‌شود در حالي كه وجود مبارک پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) همهٴ شما عمري را به عظمت و امانت او را ‌‌‌‌آزموديد او افّاك نيست او اثيم نيست و مانند آن پس او ﴿تَنَزَّلُ عَلَي كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾ و حرفهاي آنها هم حرفهاي دروغ است امّا وجود مبارك پيغمبر حرفهايي زده كه اين حرفهايش را هم دليل عقل قبول كرده هم دليل نقل قبول كرده آنچه مطالب جهان‌بيني است با برهان عقلي هماهنگ بود آنچه مطالب نقلي است علماي بني‌اسرائيل‌ تأييد كردند صاحبان كتاب تأييد كردند مسيحيها تأييد كردند يهوديها تأييد كردند فرمودند در تورات اين‌چنين است در انجيل اين‌چنين است بعضيها تصديق كردند بعضي كتاب را پنهان كردند آيات نازل شد ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[20] خب اين توراتها را در خانه‌هايتان براي چه چيزي پنهان كرديد دربياوريد ببينيد همين حرفي كه من مي‌گويم هست يا نيست لذا فرمود علماي بني‌اسرائيل تأييد كردند پس اگر حرف نقلي است كه علماي بني‌اسرائيل تأييد مي‌كنند تورات و انجيل تأييد مي‌كنند اگر حرف عقلي است كه برهان عقلي آن را تأييد مي‌كند پس اينها كذب نيستند شياطين كذب مي‌آورند اينها كذب نيستند پس اينها حرف شياطين نيستند شياطين بر ﴿أَفَّاكٍ أَثِيمٍ﴾ نازل مي‌شوند وجود مبارك حضرت، امين است

 

فرمود اين تحليل سه ضلعي كه مصدر نزول، مهبط نزول و خود شئ نازل در قرآن همه‌اش حق است و صدق است و خير است و فلاح و صلاح ولي دربارهٴ شيطان هر سه جهتش باطل است براي اين است كه مهبط نزول شياطين افرادي‌اند كه پراكنده­گويند (يك) حرفهايي مي‌زنند كه عمل نمي‌كنند (دو) آنچه عمل مي‌كنند به زبان نمي‌آورند (سه) يك عدّه افراد هوچي به دنبال اينها راه مي‌افتند

﴿۲۲۱﴾ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ

﴿۲۲۱﴾ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ

آيا به شما خبر بدهم، شياطين بر چه كسي نازل مي‏شوند؟ 

اين آيه معرفى مى كند كه شيطانها بر چه كسى نازل مى شوند، و صفات خاصه آن كس را بيان مى كند، تا بدانند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) از آن كسان نبوده و قرآن هم از القاآت شيطانها نيست و خطاب در آيه متوجه مشركين است.

پس اينكه فرمود: (آيا شما را خبر دهم كه شيطانها بر چه كسى نازل مى شوند؟ در معناى اين است كه بفرمايد: آيا به شما معرفى كنيم كسانى را كه شيطانهاى جنى اخبار را برايشان مى برند؟).

 

Since the pagans considered the descent of revelation as the descent of the Satans upon the Prophet (S), Allah decisively announces that Satans come down on the lying sinful ones, not on the immaculate prophet.

There are two kinds of descent: one is the descent of revelation by means of a trustworthy angel, the other is the descent of Satans on polluted persons.

 

آیا سحر و طلسم واقعیت دارد؟

 

https://www.youtube.com/watch?v=2cMRaulHimQ

 

 طبق منابع دینی ما انبیا از آزار و مکر شیطان در امان نیستند اما اثرگذاری به معنای خاص آن و این که بتوانند اولیای الهی خصوصا امامان و پیامبران را تحت تاثیر قرار بدهند، وجود ندارد.

 «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ»؛

 

أن الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون

پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‌های شیطان شوند، به یاد (خدا) می‌افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را می‌بینند و) ناگهان بینا می‌گردند. (اعراف-201)

﴿۲۲۰﴾ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ

﴿۲۲۰﴾ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ 

او است خداي شنوا و دانا 

بعد فرمود خدايي كه عزيز و رحيم است تكيه‌گاهش اين است كه او سميع و عليم است خب اگر كسي سميع باشد عزّتش پشتوانه دارد اگر كسي عليم باشد رحم اش پشتوانه دارد

﴿۲۱۹﴾ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ

﴿۲۱۹﴾ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ 

و حركت تو را در ميان سجده كنندگان مشاهده مي‏كند. 

 

ظاهر اين دو آيه - بطورى كه به ذهن مى رسد - اين است كه مراد از (ساجدين ) ساجدان در نماز باشد، كه يكى از ايشان خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) است و اين قهرا با نماز جماعت آن جناب منطبق مى گردد و به قرينه مقابله، مراد از قيام هم قيام در نماز است.

در نتيجه معناى آن چنين مى شود: (آن خدايى كه - و يا آن عزيز و رحيمى كه - تو را در دو حال قيام و سجده مى بيند، كه با ساير ساجدان پايين و بالا ميشوى و با ايشان نماز مى خوانى ).

 

فرمود ما نگاه تشريفي و روٴيت تشريفي به شما داريم وقتي كه در نمازگزارها هستيد يا در بين ساجدين از انبيا و اوليا كه«لم تلبّسك من مدع ما ثبها» هستند <لم تُنجّسك الجاهلية بانجاسها ولم تُلبِسك مِن مدلهمات ثيابها> [9] از دورهٴ آدم تا اين عصر كنون در اصلاب و ارحام مطهر آمدي اين يك معنا در بين نماز شب خوانها در حال سجدهاي اين دو معنا در نماز جماعت، امام آنهايي و تقلبات ركوع و سجود و قيام و قعودت را خداي سبحان نگاه ويژه دارد اين سه معنا. اگر اين معناي سوم باشد كه با نماز جماعت هماهنگ است و شايد اين در مدينه نازل شده چون در مكه يك نماز جماعت اين‌چنيني نبود ممكن است كه به صورت مخفي بوده ولي نماز جماعت رسمي نبود.

 مطلب مهم آن است كه در عين حال كه نماز ستون دين است [10] مهم ترين جزء نماز مسئلهٴ سجده است كه حتّي از ركوع هم بالاتر است لذا سجده را دوبار تكرار كردند و دربارهٴ ركوع گفتند يك بار كافي است ما در هر ركعت دوتا سجده داريم و يك ركوع به احترام اينكه سجده اعظم ركناً است اشرف ركناً است اعلي و اجل ركناً است تكرار شده است براي اينكه انسان به ذات اقدس الهي نزديك‌تر بشود. آن آيه‌اي كه قرائتش سجدهٴ واجب دارد همين پيام را مي‌رساند كه سجده بكن و نزديك شو! [ سوره علق: آیه 19.] غرض آن است كه انسان در نماز در همهٴ حالات در قرب الهي است لكن در سجده اقرب ما يمكن است لذا سجده در هر ركعت دو بار تكرار شده است و در اين آيه فرمود: ﴿وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾ نه القارئين نه في القائمين نه في الراكعين فرمود: ﴿تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ

 

Imam Baqir (as) said:

The purpose of the sentence:

‘And your movement among those who prostrate themselves’

is that Allah has been aware of your movement in the loins of your theistic ancestors.

 

﴿۲۱۸﴾ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ

﴿۲۱۸﴾ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ 

همان كسي كه تو را به هنگامي كه (براي عبادت) بر مي‏خيزي مي‏بيند. 

 

 

آن خداى آگاه و دانايى كه تو را به هنگامى كه از جايگاه يا بستر خود براى نماز بر مى‏خيزى، مى‏بيند و چه تنها باشى و يا به همراه ديگران از حال تو آگاه است.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: او به هنگام برخاستن تو براى نماز تو را مى‏نگرد.

According to one interpretation, when thou standest [to pray] refers to the night vigil prayer ( tahajjud; see the introduction to Sūrah 73), which many consider to have been at one time an obligatory act in Makkah that was later made supererogatory; see 73:20c .

The purpose of the Prophet's standing up in this holy verse is either to stand for prayer or to stand for warning and preaching.

Imam Baqir (as) said:

“The purpose is to rise for the subject of prophethood.”

  خب بعد فرمود تكيه‌گاه تو خدايي باشد كه هم قدرت دارد هم مهرباني و عنايت ويژه دارد و تو را در بين نمازگزارها مي‌بيند ﴿ الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ ٭ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ﴾. روٴيت الهي و نظر الهي دو قسم است يك روٴيت عام رحماني است كه خب همه را مي‌بيند ديگر اين ﴿بِكُلِّ شَي‌ءٍ بَصِيرٌ﴾ [5] است.

يك روٴيت ويژه است كه نظر تشريفي است. ذات اقدس الهي يك عدّه را نگاه نمي‌كند با يك عدّه حرف نمي‌زند با اينكه ﴿بِكُلِّ شَي‌ءٍ بَصِيرٌ﴾ است فرمود: ﴿وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ [6] يك نظر تشريفي است ديگر خداي سبحان يك عدّه را نگاه مي‌كند يك عدّه را نگاه نمي‌كند با اينكه او ﴿بِكُلِّ شَي‌ءٍ بَصِيرٌ﴾ است. اينكه فرمود: ﴿يَرَاكَ﴾ تو را مي‌بيند يعني روٴيت تشريفي دارد يعني ﴿فانك بِأَعْيُنِنَا﴾ [7] است نظير اينكه به حضرت نوح فرمود تو در ديد ما هستي [8] خب همه چيز در ديد خداي سبحان است امّا وقتي خدا ميفرمايد ما شما را مي‌بينيم يعني نگاه تشريفي داريم

﴿۲۱۷﴾ وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ

﴿۲۱۷﴾ وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ 

و بر خداوند عزيز و رحيم توكل نما. 

 

در تمام اين بخشها اعتمادت به ذات اقدس الهي باشد تكيه‌گاهت به كسي باشد كه هم مقتدر است و هم نسبت به مؤمنان مهربان است پس مي‌شود به او اعتماد كرد هم مي‌توان از لطف او مدد جست چون رحيم است اين‌طور نيست كه او فقط عزيز باشد مقتدر باشد قدرتمند باشد بلكه  مهربان و سايه‌افكن هم هست بر چنين ذاتي اعتماد بكن و كارها را انجام بده.

 

تو در كار پيروان و نافرمانان هر دو طبقه به خدا توكل كن، كه او عزيز و رحيم است، همان عزيز و رحيمى كه با قوم نوح و هود و صالح و ابراهيم و لوط و شعيب و قوم فرعون، آن رفتارها را كرد كه شنيدى و ما داستانهاي شان را برايت گفتيم، پس سنت ما همواره اين بوده كه به عزت خود نافرمانان را بگيريم و به رحمت خود مؤمنين را نجات دهيم.

 

همانطور که قبلا گفته شد رحیم بودن پروردگار از موضع عزت است نه از موضع ضعف و ناتوانی

عزیز و رحیم قسمتی از همان ترجیع بندی است که در پایان داستان هر کدام از پیامبران آن را داشتیم

 إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿۱۵۸﴾

عذاب الهي آنها را فرو گرفت، در اين آيت و نشانه‏ اي است ولي اكثر آنها مؤ من نبودند. (۱۵۸)

 وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۱۵۹﴾پروردگار تو عزيز و رحيم است. (۱۵۹)

 

These oppositions should not discourage you and must not affect your firm decision. You are not alone; you rely on your Lord Who is Mighty and Merciful.

 

http://qurannotes.blogfa.com/category/3

 

Trusting here means that one’s fear and hope should rest entirely with God, reflecting the heart’s reliance upon God, a cornerstone of Islamic spirituality, and believers are told in dozens of verses to trust in God (e.g., 4:81 ; 5:23 ; 8:61 ; 25:28 ); regarding the significance of trust in God, see 14:11–12c .

 

 

انسان باید ترس و امید اش بر خدا قرار بگیرد نه بر خدایان متفاوت آیا اگر منشا امید و ترس ما یکی شود بهتر است یا هزاران . به قول حضرت یوسف که به ما زندانیان در این دنیا میگوید

يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿۳۹﴾

اي دوستان زنداني من آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداوند واحد قهار؟

 

 در فرهنگ اسلامى اینطورى نیست که بگویند یک بخشى از زندگیتان مادى است و یک بخشى از آن معنوى بلکه همه ابعاد زندگى از ازدواج و کار و درس خواندن حتى تفریح رفتن و خوابیدن اگر به آن معناى اصلى زندگى که انبیاء آوردند گره بخورد همه مى تواند معنویت باشد.

کسی که بر خداوند توکل می نماید خوش فرجام خواهد بود

معرفت - دعا، ورد، فکر و ذکر

min:36-42

https://www.youtube.com/watch?v=-Zdw3zopjVI&t=278s

﴿۲۱۶﴾ فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ

﴿۲۱۶﴾ فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ 

اگر آنان نافرماني تو كنند، بگو: من از كار شما بيزارم. 

اگر معصيت كرده‌اند كار آنها را توجيه نكن (يك) آنها را به خود مرتبط ندان (دو) صريحاً تبرّي بجوي (سه) اين‌طور نباشد كه چون اينها مومن‌اند به تو وابسته‌اند خود را در حاشيهٴ امن ببينند اين‌طور نباشد اين تولّي و تبرّي هم براي امام و پيامبر (عليهم السلام) مطرح است هم براي پيروان آنها فرمود: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اين مي‌شود تولّي ﴿فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾ اين مي‌شود تبرّي.

در جريان حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) هم همين‌طور بود كه فرمود: ﴿إِنَّا بُرَآؤُا مِنكُمْ﴾[2] در قرآن كريم هم فرمود مومنان به حضرت ابراهيم تأسّي دارند كه فرمود: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[3] يا ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾[4] تناسب ما با وجود مبارک حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) در محورهاي فراوني است كه يكي از آن مهم‌ترين محور همين است كه فرمود: ﴿إِنَّا بُرَآؤُا مِنكُمْ﴾ كه در اين بخش فرمود موٴمنين به حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) تأسّي دارند. بنابراين مسئلهٴ تبرّي باعث مي‌‌‌‌شود كه موٴمنين اگر لغزشي مرتكب شدند خود را در حاشيهٴ امن نبينند اگر كسي مرتبط به حكومت بود يا به حاكم اسلامي بود احساس امنيت كاذب نكند. فرمود: ﴿فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾

 

قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ﴿۴﴾

 

براي شما تاسي نيكي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند وجود داشت، هنگامي كه به قوم مشرك خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مي‏پرستيد بيزاريم، ما نسبت به شما كافريم، و ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است، و اين وضع همچنان ادامه دارد تا به خداي يگانه ايمان بياوريد، جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش (عمويش آزر) وعده داد كه براي تو طلب آمرزش مي‏كنم، و در عين حال در برابر خداوند براي تو مالك چيزي نيستم. پروردگارا! ما بر تو توكل كرده‏ ايم، و به سوي تو بازگشتيم، و سرانجام همه به سوي تو است. (۴)

﴿۲۱۵﴾ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

﴿۲۱۵﴾ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ 

و بال و پر خود را براي مؤ مناني كه از تو پيروي مي‏كنند بگستر. 

خب اين نسبت به بستگان امّا نسبت به تودهٴ مردم چه؟ فرمود نسبت به تودهٴ مردم ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ به فكر سرمايه‌داران و مسرفين و مترفين نباش اين مومنيني كه به سراغ تو آمدند اينها را طرد نكن در سور قبلي دربارهٴ احترام به پدر و مادر گذشت كه ما دو صورت خفض جناح داريم از نظر قرآني يكي خفض جناح للترحم است يكي خفض جناح للاحترام نسبت به پدر و مادر فرمود ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[25] اگر پدر يا مادر سني از او گذشت عمري از او گذشت سالمند شد اين را فوراً تحويل خانهٴ سالمندان ندهيد چند بار به عرضتان رسيد اين دوره شش، هفت سال نخست از عمر فرزند بهترين دورهٴ عاطفه‌آموزي فرزند است اين عاطفه را در اين دانشگاه شش، هفت ساله ياد مي‌گيرد اگر بچه، بچهٴ مهد كودك شد چون او عاطفه نچشيد همينكه پدر و مادر مسن شدند فوراً تحويل خانهٴ سالمندان مي‌دهد آن‌وقت يك مرگ تدريجي براي آن پدر و مادر است امّا اگر اين هفت سال آغوش مادر ديد مهر پدري ديد اين ممكن نيست پدر و مادر را رها كند.

 

امّا دربارهٴ وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اين خفض جناح ترحمي است يعني تو كه قدرت پرواز داري مي‌تواني معراج بروي ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ اوج نگير مردم را رها نكن اينها را زير بال بگير زير پر بگير ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ﴾ اينها را زير پر بگير تا اينها رشد بكنند پر در بياورند و پرواز كردن ياد بگيرند وقتي پر درآورند و پرواز كردن ياد گرفتند حالا آزادند

يعنى به مؤمنين به خودت، بپرداز و آنان را دور خود جمع كن و پر و بال رافت و رحمت برايشان بگستران، آنچنان كه طيور جوجه هاى خود را زير بال مى گيرند، و اين تعبير استعاره به كنايه است كه نظيرش در آيه (و اخفض جناحك للمؤمنين ) گذشت.

و مراد از پيروى در اينجا اطاعت است، به شهادت آيه بعدى كه مى فرمايد: (فان عصوك فقل انى برى ء مما تعملون ).

﴿۲۱۴﴾ وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ

﴿۲۱۴﴾ وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ 

خويشاوندان نزديكت را انذار كن. 

 

در مجمع البيان گفته : (عشيره انسان ) خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمى را عشيره خوانده اند، از اين باب است كه با آدمى معاشرت دارند و آدمى با آنان معاشرت مى كند.

 

﴿وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ انذار بستگان نزديك بر اساس  پنج وجه تاريخي و قرآني است

 يك وجهش اين است كه خب همان‌طوري كه خودتان را حفظ مي‌كنيد بستگان نزديكتان را هم از خطر حفظ بكنيد ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد! خود و خانواده خويش را از آتشي كه هيزم آن انسانها و سنگها است نگاهداريد﴾[20] خب انسان همان‌طوري كه خودش را از آتش حفظ مي‌كند فرزند خودش بستگان خودش نزديكان خودش را خب در درجهٴ اوّل براي او مهم است كه حفظ بكند (اين وجه اوّل).

 دوم اينكه اين جريان سلطنت و ملوكيت و امثال ذلك نيست اين احكام براي بستگان حاكم نباشد نه بستگان حاكم با ديگران فرقي ندارند ﴿أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ همان‌طوري كه ديگران را انذار مي‌كني عشيرهٴ اقربينت را هم انذار بكن.

 سوم اينكه درست است كه تو را ما بشير و نذير معرفي كرديم گفتيم ﴿قُمْ فأنْذِر﴾[21] امّا پيشاپيش بستگان نزديكت را انذار بكن تا در ديگران اثر بيشتري داشته باشد نظير ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ﴾[22] شما كه مي‌خواهيد جهاد كنيد اوّل با اين كفّار نزديكتان جهاد كنيد نه اينكه اينها را بگذاريد برويد به كفار دور دست شما كه مي‌خواهيد جهاد فرهنگي علمي تبليغ داشته باشيد اوّل نزديكهايتان را اصلاح بكنيد اين سه وجه كه ﴿أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ نظير ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ﴾ بر اساس اين وجوه سه‌گانه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اوّل تا آخر همين را عمل مي‌كرد وقتي مكه را فتح كردند وارد مكه شدند همان‌طوري كه بتها را فروريختند آن تفكر بت‌پرستي و تفكر جاهلي را فرو ريختند براي اينكه اقتصاد, اسلامي بشود فرمود تمام اين رباهاي جاهلي مُلغاست اگر كسي ربايي مي‌گرفت آن بدهكار ديگر از اين به بعد بدهكار نيست آن طلبكار ديگر از اين به بعد طلبكار نيست بعد فرمود «و اوّل موضوعٍ منه ربا العبّاس‌ بن عبدالمطلّب»[23] خب عباس در جاهليت وضع ماليش خوب بود ربا مي‌گرفت خب يك امر بدي بود در جاهليت فرمود اوّل ربايي كه من زير پا مي‌گذارم روي آن پا مي‌گذارم ربا و طلبها و قرضهاي ربوي عموي من است اين از باب ﴿أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ است.

سوره ۹: التوبة

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ﴿۱۲۳﴾

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنيد و آنان بايد در شما خشونت بيابند و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است (۱۲۳)

 

 بالاي كوه صفا رفت كه مطلب چهارم است فرمود «يا بني ‌عبد المطلب» «يا بني عبد مناف» «يا عباس‌ بن عبدالمطلّب» «يا صفية عمة رسول الله» اي عموي من! اي عمّهٴ من! بدانيد «لا اغني عنكم من الله شيئا»[24] من به داد شما نمي‌رسم شما به فكر خودتان باشيد اين را صريحاً روي كوه صفا اعلام كرد.

 مطلب  پنجم اين است كه بستگان خودش را فرزندان عبدالمطلب را بني اعمام كه تقريباً چهل نفر بودند دعوت كرد در منزل كه حديث يوم الدار و انذار يوم الدار معروف است همهٴ اينها را دعوت كرد بعد از اينكه اينها غذايشان را خوردند حضرت فرمودند خدا اين است جهنّم اين است بهشت اين است

 

 اين امور  پنجگانه و امثال آن به مطلب ﴿أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾ برمي‌گردد

احاديث و روايات نوراني فراواني ذيل اين آيه آمده است كه جريان حديث «يوم الدار» حديث «يوم الانذار» آنجا كاملاً مطرح است كه وجود مبارک رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) چندين معجزه آنجا نشان داد و ابولهب گفت ـ معاذ الله ـ سحر است بعد حضرت فرمود اوّل كسي كه به من ايمان بياورد و به من جواب مثبت بدهد اين وزير من مي‌شود نايب من مي‌شود خليفهٴ من مي‌شود سه بار اين فرمايش را فرمود. وجود مبارک حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود من اين كار را مي‌كنم كه ابولهب به ابي‌طالب طعن زد گفت حالا تو بايد از پسرت دستور بگيري

﴿۲۱۳﴾ فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ

﴿۲۱۳﴾ فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ 

هيچ معبودي را با خداوند مخوان كه از معذبين خواهي بود. 

خطاب در اين آيه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) است، او را از شرك به خدا نهى مى كند و اين نهى را نتيجه جمله (و ما تنزلت به الشياطين...) مى گيرد، و معناى مجموع آن اين مى شود: حالا كه معلوم شد اين قرآن تنزيلى است از رب العالمين و شيطانها در نازل كردن آن كمترين دخالتى ندارند و اين قرآن هم از جمله معارفى كه بيان مى كند، از شرك نهى كرده، وعده عذاب به مشركين مى دهد، پس به خدا شرك نورز تا آن عذاب موعود به تو نرسد و داخل در زمره معذبين نشوى.

زندگى خاكى ملازم با تكليف است و عصمت انبياء عليهم السلام با مكلف بودن ايشان منافات ندارد

در اينجا ممكن است به ذهن خواننده برسد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) با داشتن عصمت الهى ديگر ممكن نيست كه معصيت از او سر بزند و چنين چيزى از او محال است و ليكن عصمت الهى منافات با نهى از شرك ندارد و باعث نمى شود كه به طور كلى امر و نهى به معصوم باطل شود و تكليف از او برداشته شود، زيرا معصوم نيز بشرى است مختار در فعل و ترك، و طاعت و معصيت از ناحيه شخص او متصور است، هر چند كه از ناحيه خدا داراى عصمت است.

آيات بسيارى از قرآن كريم نيز بر مكلف بودن انبياء (عليهمالسلام) دلالت دارد، مانند آيه (وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ) كه درباره عموم انبياء است، و درباره خصوص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله) فرموده : (لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ) و اين دو آيه هر چند انبياء را از شرك نهى نكرده و ليكن تعبيرى كه در آن ديديد، در معناى نهى است.

 

مستحضريد كه عصمت باعث امتناع عادي معصيت است نه امتناع ذاتي، اگر امتناع ذاتي باشد كه شخص مكلف نيست معصوم مي‌تواند گناه بكند ولي يقيناً نمي‌كند براي اينكه مطلب براي او بين الرشد است از طرف اطاعت و بيّن الغي است از طرف معصيت لذا دست به چنين كاري نمي‌زند

بخشي از ماها در بخشي از گناه‌ها يقيناً معصوميم به همين معنا خب مگر اينها معصيت نيست بله هست اين‌چنين نيست كه كسي تصور بكند بعد بگويد اين چه كاري است اصلاً به ذهن كسي نمي‌آيد

 

يكي از بيانات سيدنا الاستاد در الميزان اين است كه از اوّل تا آخر از آخر تا اوّل قرآن هيچ جا دليلي نيامد كه خدا وجود دارد او را بيّن مي‌داند مي‌گويد اصلاً قابل استدلال نيست همهٴ بيانات درباره توحيد است يعني او شريك ندارد فرمايش ايشان اين است كه ما اصلاً در هيچ جاي قرآن دليل نداريم براي اينكه ثابت كند خدا هست[7] خدا شك‌پذير نيست بله دومي ندارد. در سورهٴ مباركهٴ «مومنون» كه دارد ﴿وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ مثل اينكه كسي بگويد اگر كسي ادعا كند كه دو، دوتا پنج‌تاست كه دليل ندارد

 

اگر فرمود: ﴿أَفِي اللَّهِ شَكٌّ﴾[11] يعني خدا شك‌پذير نيست مگر مي‌شود آدم بگويد عالم حقيقتي ندارد منتها نمي‌دانند كه اين خدا كسيت و چيست بالأخره اصل حقيقت هست و آن حقيقت, مطلق است نه محدود و نظام به او وابسته است

 

خداوند روشنایی آسمان و زمین میباشد

Min: 2’-14

https://www.aparat.com/v/aJRWZ/11%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%AA_%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA_%D9%88_%D8%AF%D9%88%D9%85_%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86_13951%2C248_%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%DB%8C%D8%AF

 

 

 

﴿۲۱۲﴾ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ

﴿۲۱۲﴾ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ 

آنها از استراق سمع (و شنيدن اخبار آسمانها) بركنارند. 

و معناى اينكه فرمود: (انهم عن السمع لمعزولون ) اين است كه شيطانها از شنيدن اخبار آسمانى و اطلاع از آنچه در ملا اعلى مى گذرد، معزول و دورند، براى اينكه با شهابهاى ثاقب از نزديكى به آسمان و بگوش دادن، رانده مى شوند و اين معنا در چند جاى ديگر كلام مجيدش آمده.

﴿۲۱۱﴾ وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ

﴿۲۱۱﴾ وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ 

و براي آنها سزاوار نيست، و قدرت ندارند. 

اين گونه از معارف بُغيه و مطلوب و هدف شيطان نيست چون قرآن به عقل و عدل و خير و حسن دعوت مي‌كند شيطان به شرّ و قبيح و ظلم و زشتي دعوت مي‌كند.

شيطان حرفش اين است كه ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْه﴾[4] در برابر خدا مي‌ايستد مي‌گويد شما گفتيد بايد سجده كرد ولي به نظر من نبايد سجده كرد هر جا سخن از ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ است معلوم مي‌شود حرف شيطنت است ديگر.  مهمترين مشكل شيطنت همان استكبار است مستكبر در برابر ذات اقدس الهي مي‌ايستد مي‌گويد شما گفتيد كه بايد سجده كرد ولي به نظر من نه ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ هر جا سخن از ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾ است نظير آنچه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه ﴿نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ﴾[5] يا «أنا اعلم منه» «أنا اعدل منه» «أنا افقه منه» هر جا اين‌ترّهات است اين حرف شيطان است امّا هر جا﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ﴾[6] هست حرف رحمان است.

 

 بنابراين تحليلي كه فرمود، فرمود خود قرآن مبدأ نزولي دارد كه با مبدأ نزول آنچه نزد شياطين است فرق مي‌كند يك مهبط نزول دارد كه با آنچه نزد شياطين است فرق مي‌كند يك مطلب دقيق دارد كه حكمت و مجد و كرامت دارد مي‌شود، قرآن كريم قرآن مجيد قرآن حكيم كه حرفهاي آنها اين‌چنين نيست حكمت و مجد و كرامت ندارد پس از سه نظر قرآن با حرفهايي كه شما مي‌گوييد اين كهانت است يا حرفهاي جن است و مانند اينها فرق مي‌كند خيلي فرق مي‌كند.

 

و وجه اينكه در آيه مورد بحث فرموده : (سزاوار ايشان نيست كه قرآن را نازل كنند)، اين است كه ايشان خلق شريرى هستند و جز به شر و فساد و جلوه دادن باطل در صورت حق و از اين راه مردم را از راه خدا گمراه كردن، همتى ندارند و قرآن كريم، كلام سراپا حق است و باطل بدان راه ندارد پس طبيعت آنها مناسبت ندارد كه قرآن را به كسى نازل كنند.

 

و معناى اينكه فرمود: (و ما يستطيعون ) اين است كه نمى توانند قرآن را نازل كنند، چون قرآن كلامى است آسمانى، كه ملائكه آن را از رب العزه مى گيرند و به امر او و در حفظ و حراست او نازلش مى كنند، همچنان كه خودش فرمود: (فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم ) جمله (انهم عن السمع...) نيز، به همين معنا اشاره مى كند.

 

سوره ۷۲: الجن

 إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴿۲۷﴾

مگر رسولاني كه آنها را برگزيده است و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار مي‏دهد. (۲۷)

 

لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا ﴿۲۸﴾

تا بداند پيامبرانش رسالتهاي پروردگارشان را ابلاغ كرده‏ اند، و او به آنچه نزد آنها است احاطه دارد، و هر چيزي را احصا كرده است. (۲۸)

﴿۲۱۰﴾ وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ

﴿۲۱۰﴾ وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ 

شياطين و جنيان اين آيات را نازل نكردند. 

 

تنزلت، به معناى نزلت است - متصل است به جمله (و انه لتنزيل رب العالمين ) و روى سخن بر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) است، به دليل اينكه به دنبالش مى فرمايد: (فلا تدع مع اللّه الها آخر پس با خدا خدايى ديگر مخوان ) تا آخر خطابهايى كه مختص به آن جناب است،

و اگر روى سخن به آن جناب نمود، نه به مشركين، بدين جهت بود كه اين جمله با علتى تعليل شده، كه مشركين به خاطر كفرشان آن را قبول نداشتند و آن جمله (انهم عن السمع لمعزولون آنان از شنيدن اسرار آسمانى بدورند) مى باشد، كلمه (شيطان ) به معناى شرير است و جمع آن شياطين مى آيد و در اينجا مراد از آن اشرار جن هستند.

 

چهار چيز را نسبت به شيطان نفي كرد چه اينكه همين امور چهارگانه را نسبت به انسانهاي عادي نفي كرد

يكي اينكه اين وحي از آن مبدأ عالي كه علي حكيم است نازل مي‌شود آنجا جا براي شيطنت شيطان نيست هيچ شيطاني آنجا راه ندارد سقف وجودي شيطان تا آن تجرّد وهمي است هرگز شيطان به مقام مخلَصين راه ندارد اينكه اعتراف كرد گفت من مخلَصين را فريب نمي‌دهم نه براي اينكه نسبت به آنها ترحّم دارد يا احترام دارد بلكه نسبت به آنها قدرت ندارد زيرا آنها چيزي مي‌طلبند كه شيطان درك نمي‌كند شيطان كالايي دارد كه متروك آنهاست بنابراين جا براي فريب نيست نه مي‌تواند بدلي بسازد و نه مي‌تواند اصلي كه در اختيار دارد براي آنها زيبا نشان بدهد لذا صريحاً اعتراف كرد كه ﴿اِلاّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصين﴾[1] پس در آن مقام جا براي شيطنت شيطان نيست

 در وسطها هم جا براي نفوذ او نيست براي اينكه ﴿إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾ از آن طرف هم فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا﴾ اين نجوم را ﴿رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ﴾[2] و مانند آن پس نه در آنجا حضور دارد و نه در بين راه مي‌تواند نفوذ پيدا كند اين دو امر

و نه مي‌تواند در حرم امن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلّم) نفوذ پيدا كند كه چيزي را كم كند يا زياد كند

و نه مي‌تواند مثل اين بياورد. در سورهٴ مباركهٴ «اسرا» فرمود جن و انسان جمع بشوند مثل اين مقدورشان نيست؛ آيه 88 سورهٴ مباركهٴ «اسرا» اين بود ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾ شياطين با هم انسانها با هم شياطين و انسانها و انسانها و شياطين با هم بخواهند مثل قرآن بياورند مقدورشان نيست

 

دشمنان وحي و نبوت گاهي مي‌گفتند اين ـ معاذ الله ـ جن‌زده است يا حرف شياطين است و مانند آن گاهي مي‌گفتند اين حرفها را ايشان از برخي از ايرانيها آموختند يا برخي از روميها آموختند كه قرآن در آيات قبل فرمود آن زباني كه اينها قرآن را به آن متهّم مي‌كنند آنها كه عربي مبين نيست و اين قرآن عربي مبين است آن افراد كه اصلاً عربي حرف نمي‌زنند عربي نمي‌فهمند ﴿لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾[3] اين چه نسبتي است كه شما مي‌دهيد مي‌گوييد فلان دانشمند ايراني يا فلان دانشمند رومي اين حرفها را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ آموخت خب پس از هر طرف اين توهم شما بيّن الغي است.

﴿۲۰۹﴾ ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ

﴿۲۰۹﴾ ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ 

تا متذكر شوند، و ما هرگز ستمگر نبوديم. 

﴿ذكري﴾ يعني «هذه ذكريٰ» يك تذكره است.

و اين جمله در مقام تعليل حصر سابق است و معنايش اين است كه : (ما هيچ قريه اى را هلاك نكرديم، مگر در حالى كه انذار شده بودند و تذكر يافته، حجت بر آنان تمام شده بود، براى اينكه اگر در غير اين حال، هلاكشان مى كرديم، نسبت به آنان ظلم كرده بوديم و شان ما اين نيست كه به كسى ظلم كنيم ). بنابر اين، آيه شريفه در معناى آيه (و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا) مى باشد.

﴿۲۰۸﴾ وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ

﴿۲۰۸﴾ وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ 

ما هيچ شهر و دياري را هلاك نكرديم مگر اينكه انذار كنندگاني براي آنها بود. 

 اگر ما كساني را به هلاكت محكوم كرديم عادلانه است ظالمانه نيست بعد از قيام حجّت است صِرف فرستادن كافي نيست تا حرف ما به گوش مردم نرسد و به جان آنها فرو نرود كه آ‌نها خوب درك بكنند ما كسي را عذاب نمي‌كنيم چون ﴿كَذلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ﴾ اگر كسي كافرِ مستضعف باشد كسي نشنيده يا شنيده و نفهميده, حجّت الهي بر او بالغ نيست ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾[12] ما بعد از اينكه انبيا و اوليا و معصومين را فرستاديم بعد از اينكه اينها علما را از طرف خودشان فرستادند حرف دين به مردم رسيد از آن به بعد اگر مردم به سوء اختيار خود اين حرفها را رد كردند جا براي تنبيه است فرمود اين اصل كلي است كه ﴿وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ﴾ منظور انذار هم در بحثهاي قبل گذشت بالأخره يا خود پيغمبر(عليه الصلاة و عليه السلام) است يا امام معصوم است يا عالمان دين كه از طرف اينها مي‌روند چون مستحضريد براي هر منطقه, براي هر شهر و روستا, براي هر خانه و اهل خانه يك پيغمبر و يك امام معصوم(عليهم السلام) كه نيست اينكه در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا: شايسته نيست، مؤ منان همگي (به سوي ميدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهي، طايفه‏ اي از آنان كوچ نمي‏كند (و طايفه‏ اي بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنها را انذار نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري كنند. ﴾[13] اين ﴿لِيُنذِرُوا﴾ يكي از مصاديق مُنذرون خواهد بود همان كاري كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌كند ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[14] عالمان دين از طرف آن حضرت با حفظ مراحل علم و عدلشان مي‌كنند اگر از طرف دين, عالمان دين, مطلبي به كسي رسيد و حجّت الهي بالغ شد و آن شخص به سوء اختيار خود نپذيرفت مي‌شود ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ﴾ فرمود ما هيچ طايفه‌اي را هيچ ملّتي را هيچ شهر و روستايي را هلاك نمي‌كنيم مگر اينكه انذار به حدّ نصاب برسد.

﴿۲۰۷﴾ مَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ

﴿۲۰۷﴾ مَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ 

اين تمتع و بهره گيري از دنيا براي آنها سودي نخواهد داشت. 

 

 

 همان كه گفتند: ﴿مَا أَغْنَي عَنِّي مَالِيَهْ ٭ هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ: مال و ثروتم هرگز مرا بينياز نكرد، (۲۸) قدرت من نيز از دست رفت! (۲۹)﴾[10] كاري از اين مال برنمي‌آيد بين انسان و مال انسان, بين انسان و اولاد و قبيله و عشيره انسان اين حادثه تلخ عذاب اليم فاصله مي‌اندازد نه گذشته اينها گذشته خوبي بود كه به داد اينها برسد نه موجوديِ اينها موجودي‌اي است كه توان داشته باشد مشكل اينها را حل كند زيرا سابقه اينها تلخ بود (يك) موجودي اينها هم بيگانه از اينهاست (دو) اگر كسي سابقه تلخ داشت موجودي او هم از او بيگانه بود پس چيزي مشكل او را حل نخواهد كرد ﴿مَا أَغْنَي عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ﴾ اين وضع اينهاست.

 

کسی که با قرآن مانوس شود وقتی این آیات را میخواند  تفکر او نیز قرآنی می شود. که این مال و ثروت رفتنی است و آن قلب سلیم است که ماندنیست.

﴿۲۰۶﴾ ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ

﴿۲۰۶﴾ ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ 

سپس عذابي كه به آنها وعده داده شده به سراغشان بيايد. 

و آن حكم را بيان نموده و فرموده : (افريت ان متعناهم سنين )، اگر چند سالى معدود عمر و مهلتشان دهيم، عاقبت آنهم سپرى مى شود، (ثم جاءهم ما كانوا يوعدون ) و بالاخره آن عذابى كه از آن بيم داده شدند فرا مى رسد

 اينها بر فرض ساليان متمادي متمتّعانه و مسرفانه به سر ببرند وقتي عذاب الهي آمد چه كاري از اينها ساخته است ﴿ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ ﴾ كاري از اينها برنمي‌آيد

﴿۲۰۵﴾ أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ

﴿۲۰۵﴾ أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ 

اگر ما ساليان ديگري آنها را از اين زندگي بهره مند سازيم …

 

بر فرض محال اينها به دنيا برگردند ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾

حالا بر فرض ما چند سال هم به اينها مهلت بدهيم اينها مثل همان دوران گذشته متمتّعانه به سر مي‌برند

 

اين جمله متصل است به جمله (فيقولوا هل نحن منظرون ) و حاصل معناى آن اين است كه آرزوى اينكه مهلت و رخصتى يابند، آرزويى است كه سودى به حالشان ندارد، هر چند كه خدا آرزويشان را برآورد و مهلتشان هم بدهد دردى از ايشان دوا نمى شود، براى اينكه اگر هم مدتى كوتاه يا بلند از زندگى راحتى برخوردار شوند، عذاب ابدى را چه مى كنند، اين كه از بين رفتنى نيست، چون در حق آنان حكم آن داده شده است.

 

﴿۲۰۴﴾ أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ

﴿۲۰۴﴾ أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ 

آيا براي عذاب ما عجله مي‏كنند؟ 

 

 

با این حال باز برای عذاب ما تعجیل میکنند؟

اين آيه توبيخ و تهديد ايشان است.

بعد ذات اقدس الهي مي‌فرمايد الآن كه مسرفانه و مترفانه به سر مي‌برند الآن كه دارند عذاب را مسخره مي‌كنند ﴿أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ﴾

﴿۲۰۳﴾ فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ

﴿۲۰۳﴾ فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ 

و در اين هنگام مي‏گويند: آيا به ما مهلتي داده خواهد شد؟

مطلب بعدي درباره ايمان است مادامي كه انسان در دنياست و خطري او را تهديد نكرده مختار است بين ايمان و كفر هر كدام را بپذيرد بالاختيار است هم ايمان او قبول است و هم كفر او عليه او نوشته مي‌شود ولي اگر خطر را ديد اضطراب را ديد غرق را ديد نظير جريان فرعون، اين ايمانِ اضطراري است. اگر يك فرد عادي بود در اثر گناه و امثال ذلك تا حال ايمان نياورد الآن كه خطر را ديد ايمان آورد اين ايمان در حال اضطرار را خدا قول نداد كه قبول كند لكن اگر عنايت الهي شامل حال بشود نظير قوم يونس بله ممكن است خدا قبول كند اما اگر كسي ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الْأَرْضِ﴾[23], ﴿فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ﴾[24], ﴿طغَوْا فِي الْبِلاَدِ﴾[25] اين تا توانست آدم كُشت شد الآن كه خطر را احساس كرد گفت: ﴿آمَنْتُ﴾[26] به او گفته مي‌شود ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾[27].

اما قسم سوم ايمان در صحنه قيامت است ايمان در صحنه قيامت مُمتنِع ـ ممتنع يعني ممتنع ـ است براي اينكه دار قيامت دار عمل نيست

 

 اينها ﴿لاَ يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾ اين حالت اوّلشان ﴿حَتَّي يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ﴾ اين حالت دومشان در حالت اضطرار, اينها در حال اختيار ايمان نمي‌آورند تا عذاب اليم را ببينند كه در آنجا ايمان اضطراري است آن وقتي كه ايمان هم ممكن است و هم نافع، اينها ايمان نمي‌آورند در حال عذاب اليم كه ايمان ممكن است ولي نافع نيست حاضرند ايمان بياورند در جريان مرگ و بعد ديگر اصلاً ايمان ممكن نيست. اين عذاب اليم اگر منظور عذاب قيامت صغرا يا كبرا باشد در آنجا هم ايمان ممكن نيست.

---------------------

ایمان فرعون - بررسی سخنرانی دکتر سکالشفر

 

Gamut of Remorse and Repentance

 

Sheikh Farrokh Sekaleshfar

https://www.youtube.com/watch?v=lqRw6616a4Y&list=FLzPpnq4D_r9wxzYFmeML3NA&index=7&t=0s&app=desktop

 


Time:12’:30”
Sekaleshfar: Ayatollah Hasanzaded Amoli also has spoken about it (story of Pharaoh) and approved of it. It’s his opinion too.
(Wrong)

 


آقای حسن زاده آملی در کتاب الأوبة إلی التوبة من الحوبة  که به زبان عربی‌ نوشته ا‌ند و به فارسی توسط آقای ابراهیم احمدیان ترجمه شده است مطلب زیر را دارند
فصل هشتم : عزم بر بازنگشتن
حـدیـثى است از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که مى فرماید: خداوند توبه بنده را مادام که غرغره نکرده است مى پذیرد(۵۶) در این جا مراد از غرغره ، هنگامى است که مرگ فرا رسیده و روح در حال قبض ‍ است .
عـلاوه بـر ایـن ، راویـان امـامـیـه ، احـادیـث بـسـیـارى از ائمـه اهـل بیت علیه السلام نقل کرده اند که بر اساس آنها، توبه در هنگام مرگ و ظهور نشانه ها و مشاهده اهوال آن پذیرفته نیست .
هـمـچـنـیـن کـلام مـبارک خداى تعالى در قرآن کریم نیز ناظر بر همین معناست ، در آن جا که فرموده است :
و مـا بـنـى اسرائیل را از دریا گذرانیدیم . پس آن گاه فرعون و سپاهش به ظلم و تعدى آنـهـا را تـعـقـیـب کـردنـد تـا چون هنگام غرق او فرا رسید، گفت : اینک ایمان بیاوردم و شـهـادت مـى دهـم کـه حقا جز آن کسى که بنى اسرائیل بدو ایمان دارد خدایى نیست و من هم تسلیم فرمان اویم . (و با او در آن حال خطاب شد:) اکنون باید ایمان بیاورى در صـورتـى کـه پـیـش ‍ از ایـن عـمـرى بـه کـفـر و نـافرمانى زیستى و از بدکاران بودى ؟!(۵۷)
در این آیات خداوند متعال به صراحت بیان مى فرماید که به هنگام یقین بر مرگ و هلاکت و یـاس از زنـدگـانـى ، تـوبـه مـقـبـول نـیـسـت . در ایـن هـنـگـام چـاره اى جـز انـجـام اعـمـال نـیـک و تـرک گـنـاهـان و زشـتـیـهـا نـیـسـت . بـنـابـرایـن ، در وقـت مـرگ ، اعمال شخص از حد تکلیف خارج است ؛ زیرا فعل او را استحقاق مدح و ذم نیست ؛ و به واقع تکلیف از او ساقط است ؛ و در نتیجه توبه اش نیز صحیح نخواهد بود.
در کتاب من لایحضره الفقیه آمده است :
از امـام صـادق عـلیـه السـلام از ایـن کـلام خـداى تـعالى پرسش شد که : کسى که با اعـمـال زشـت ، تـمـام عـمر اشتغال ورزد تا آن گاه که مشاهده مرگ کند، در آن هنگام پشیمان شـود و گـویـد: اکـنـون تـوبـه کـردم ، تـوبـه اش پـذیرفته نیست امام در پاسخ فرمود: (یعنى :) هنگامى که امر آخرت را به چشم بیند.(۵۸)
 
دقیقه 22 تا 35

ممد الهمم در شرح فصوص الحكم


http://www.shiadars.ir/fa/node/48283  584


 
اينك شيخ در ايمان فرعون كه سرانجام گفت : * ( آمَنْتُ أَنَّه لا إِله إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ به بَنُوا إِسْرائِيلَ وَأَنَا من الْمُسْلِمِينَ ) * ( يونس : 90 ) مىگويد كه فرعون ، مؤمنا و مسلما هلاك شد و خداوند ايمان او را تصديق كرده است . در توحيد دوازدهم از فصل نهم از باب 198 فتوحات مكيه نيز گويد : خداوند ايمان آوردن فرعون را تصديق كرده است . زيرا در جواب * ( آمَنْتُ أَنَّه لا إِله إِلَّا الَّذِي ، ) * الآية ، فرمود : * ( آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ من الْمُفْسِدِينَ ) * . ( يونس : 91 ) پس قول خداوند دلالت بر إخلاص فرعون در ايمانش دارد و اگر در ايمانش مخلص نمىبود ، دربارهء او چنان مىفرمود كه دربارهء اعراب فرمود :
* ( قالَتِ الأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمانُ في قُلُوبِكُمْ ) * ( حجرات : 14 ) . پس خداوند به ايمان فرعون شهادت داد و خداوند براى كسى به صدق در توحيدش شهادت نمىدهد مگر اينكه او را بدان ايمان و توحيدش پاداش مىبخشد و نيز در توحيد چهاردهم از فصل و باب ياد شدهء فتوحات فرمود : خداوند به موسى فرمود : تو و برادرت * ( اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّه طَغى فَقُولا لَه قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّه يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى ) * ( طه : 44 ) و لعل براى ترجى است ، مانند عسى كه اين هر دو كلمه براى ترجى مىباشند و هر يك كلمهء ترجىاند و ترجى الهى وقوع مىيابد بلكه واقع است و سرانجام فرعون به ايمان و خشيت همان طور كه خداوند اخبار به ترجى فرمود هلاك شد و * ( أَدْرَكَه الْغَرَقُ ) * . اين چند جمله سخن خيلى به اختصار شيخ در باب مذكور فتوحات است . حال در اين كتاب يعنى فصوص الحكم مىفرمايد : و أما قوله * ( فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ الله الَّتِي قَدْ خَلَتْ في عِبادِه ) * إلَّا قوم يونس [1] ، فلم يدل ذلك على أنّه لا ينفعهم في الآخرة بقوله في الاستثناء * ( إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ ) * فأراد أنّ ذلك لا يدفع عنهم الأخذ في الدنيا ، فلذلك أخذ فرعون مع وجود الايمان منه .
شيخ گويد : مفاد قول خداوند اين است كه عذاب دنيا از آنان به حكم سنت الهى در دنيا رفع نشد . اين دليل نيست كه ايمان ايشان در آخرت هم به حال آنان نافع نيست .
پس خداوند سبحان مىفرمايد ايمان فرعون در زمان رؤيت بأس ، عذاب را در دنيا از او دفع نمىكند لذا فرعون را أخذ كرد با وجود ايمان او و خداوند فرمود : * ( فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ  ( آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها ) * يعنى « آمنت عند رؤية العذاب » .
هذا إن كان أمره أمر من تيقّن بالانتقال في تلك الساعة ، و قرينة الحال تعطي أنّه ما كان على تيقّن من الانتقال ، لأنّه عاين المؤمنين يمشون في الطريق اليبس الذي ظهر بضرب موسى بعصاه البحر ، فلم يتيقّن فرعون بالهلاك إذ آمن ، بخلاف المحتضر حتّى لا يلحق به .
شيخ مىفرمايد : اينكه دربارهء ايمان فرعون گفتيم تازه در صورتى است كه امر او به تيقن به انتقال از دنيا در آن ساعت بوده باشد ( و اما بر تقدير عدم تيقن او به انتقال در آن ساعت ، به طريق اولى ايمان او نافع به حال او مىباشد ) . و قرينهء حال هم عطا مىكند و مىرساند كه او بر تيقن از انتقال نبوده است زيرا او به عيان مؤمنان را ديد كه در راه خشكى كه از زدن موساى كليم عصا را در دريا پديد آمد راه مىروند ، پس فرعون هنگامى كه ايمان آورد يقين به هلاكت نداشت .
فآمن بالذي آمنت به بنو إسرائيل على التيقّن بالنجاة ، فكان كما تيقّن ، لكن على غير الصورة التي أراد ، فنجّاه الله من عذاب الآخرة في نفسه ، و نجّى بدنه كما قال تعالى * ( فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً ) * ، لأنّه لو غاب بصورته ربّما قال قومه احتجب ، فظهر بالصورة المعهودة ميتا ليعلم أنّه هو ، فقد عمته النجاة حسّا و معنى .
پس ايمان آورد بدان كه بنى اسرائيل بدان ايمان آوردند بر يقين به نجات ، پس نجات براى او حاصل شد لكن بر غير صورتى كه اراده كرد ( چه او نجات در حيات دنيا را اراده كرد ) و خداوند او را از عذاب آخرت نجات داد . يعنى نفس او را ( يعنى روح او را ) از عذاب آخرت نجات داد و بدنش را هم نجات داد كه او را به ساحل انداخت چنانكه فرمود : * ( فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً ) * ( يونس : 92 ) .
پس فرعون بدان اندازه كه در ايمان خود اميدوار بود پرتو « لعلّ » ى ترجى از كلام خداوند سبحان شامل نجات حيات دنيوى او هم شد كه بدنش نجات يافت و به ساحل آمد .
چه اگر صورت او يعنى بدن او از انظار غايب مىشد چه بسا قوم او مىگفتند به ظاهر از چشمها پنهان شده است . ( پس عقيدهء آنان به ربوبيتش تقويت مىشد لكن خداوند سبحان او را از دريا نجات داد تا براى امم ديگر آيت باشد و كسى دربارهء او ادعاى ربوبيت ننمايد ) . بنا بر اين به صورت معهودهء مردم بدن مردهء او ظاهر شد تا دانسته شود كه او همان فرعون است . پس نجات به طور عموم او را فرا گرفت . هم حسا كه بدنش را خداوند از دريا نجات داد كه فرمود : * ( فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ ) * و هم از حيث روح نجات ، شامل او شد .
و من حقّت عليه كلمة العذاب الأخراوى لا يؤمن و لو جاءته كلّ آية حتّى يروا العذاب الأليم .
و آن كسى كه كلمهء عذاب اخروى براى او محقق شده و ثابت گرديده است هر آيتى او را بيايد ايمان نمىآورد ( مانند ابى جهل كه به قاتل خود گفت به صاحب خود يعنى محمد ( ص ) بگو كه من حتى در اين حال هم از مخالفت با تو نادم نيستم .
خداوند در سورهء يونس فرمود : * ( إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ وَلَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الأَلِيمَ ) * ( يونس : 96 ) .
أي يذوقوا العذاب الأخروي . فخرج فرعون من هذا الصنف . هذا هو الظاهر الذي ورد به القرآن .
يعنى تا بچشند عذاب اخروى را ( در نزد موت طبيعى ) . پس فرعون از اين صنف خارج است . اين سخن ظاهرى است كه قرآن بدان وارد شده است ( رواياتي كه از فريقين در باب قبول توبه آمده است سند محكم رأى شيخ است و مىدانيم كه روايات مرتبهء نازلهء آيات قرآنىاند و بمثل نسبت قرآن با جوامع روايى نسبت نفس ناطقهء انسانى با بدن است و روايات در توسعهء زمان قبول توبه كه تا آخرين دقايق خروج روح توبه مقبول است صريحند . تفصيل آن را در موارد تحقيق آن چون احياى غزالى و احياى احياى فيض و جامع  السعادات نراقى و امثال اينها طلب بايد كرد . خلاصه نظر شيخ به تعبير قيصرى اينكه : حكم فرعون حكم مؤمنان طاهر و مطهر است زيرا بعد از ايمانش از او عصيانى واقع نشد و « الإسلام يجب ما قبله » .
-------------------------------------
در آیات قرآن بیان میکند که توبه از شخصی قبول است که گناه را از روی جهالت انجام دهد (سوره نساء آیه ۱۷ و سوره انعام آیه ۵۴)  نه مانند فرعون که عالما عامدا ظلم و سرکشی میکرد (سوره اسرا آیه ۱۰۲ و سوره نمل آیه ۱۴) و سپس آن شخص  در یک فاصله کمی توبه نماید نه آن که در هنگام مرگ توبه کند  (سوره نساء آیه ۱۷ و ۱۸). و همچنین اصلاح نماید ( سوره انعام آیه ۵۴) نه اینکه آن قدر تاخیر بیاندازد که فرصت اصلاح نداشته باشد.
اولاً در آيه قبل، كلمهٴ سوء را مفرد ذكر فرمود، معلوم مي‌شود اين شخص گناه براي او مَلكه نشد. معصيت مي‌كند ؛ اما در آيه دوم با جمع محلّي به «الف» و «لام» ذكر كرد يعني كسي كه هر چه از دستش برآمد كرد، آن هم كلمهٴ «جهالت» ندارد ﴿يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ﴾ هر چه برآمد، اين كسي كه مي‌گويد من هر چه دلم خواست مي‌كنم، كسي كه مي‌گويد من هر چه دلم خواست مي‌كنم، مي‌گويند رهاست ديگر از بندگي حق، ديگر ﴿يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ﴾ شد، نه ﴿يعملون السُّوءَ﴾ و اگر اول بر اساس جهالت و سفاهت بود، بعد در اثر تجرّي متراكم به عناد كشيد ﴿يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ﴾ خدا براي اينها توبه قرار نداد ﴿حَتَّي إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ تا اينكه به لبهٴ مرگ رسيد، حالا دارد به سبب ترس توبه مي‌كند.
براي بعضيها كه به اين حدّ رسيده‌اند و مي‌خواهند توبه كنند، اينجا قرآن مي‌فرمايد اينها حقّ توبه ندارند: ﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ﴾ هم «سوء» كه مفرد بود شده «سيّئات»، هم كلمهٴ «جهالت» هم حذف شد. يعني يا اول، بر اساس عناد بود و اين عنادها متراكم شد يا اگر اول بر اساس جهالت بود، در اثر تراكم گناهها به عناد درآمد ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءي أَن كَذَّبُوا﴾[7] نظير آ‌ن كه به گناهان كبيره و بزرگ‌تري مبتلا مي‌شوند ولي هنوز اين شخص مسلمان است يعني معتقد است به خدا و قيامت، چون اگر نباشد جا براي توبه نيست.
سوره ۴: النساء
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ﴿۱۷﴾
توبه نزد خداوند تنها براى كسانى است كه از روى نادانى مرتكب گناه مى ‏شوند سپس به زودى توبه مى كنند اينانند كه خدا توبه‏ شان را مى ‏پذيرد و خداوند داناى حكيم است (۱۷)
 
 وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿۱۸﴾
و توبه كسانى كه گناه مى كنند تا وقتى كه مرگ يكى از ايشان دررسد مى‏ گويد اكنون توبه كردم پذيرفته نيست و [نيز توبه] كسانى كه در حال كفر مى‏ ميرند پذيرفته نخواهد بود آنانند كه برايشان عذابى دردناك آماده كرده‏ ايم (۱۸)
سوره ۶: الأنعام
 
وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۵۴﴾
هر گاه كساني كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند به آنها بگو: سلام بر شما، پروردگارتان رحمت را بر خود فرض كرده، هر كس از شما كار بدي از روي ناداني كند سپس توبه و اصلاح (و جبران) نمايد او آمرزنده مهربان است. (۵۴)
 
سوره ۶: الأنعام
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ﴿۱۵۸﴾
آیا جز این انتظار دارند که فرشتگانِ [عذاب] به سویشان آیند، یا [قیامت] پروردگارت [که روز جلوه کامل حق و ظهور وانکشاف تام توحید است] بیاید، یا برخی از نشانه های پروردگارت [مانند مرگ و آثار پس از آن] تحقق یابد؟ روزی که برخی از نشانه های پروردگارت به ظهور آید، ایمان آوردن کسی که پیش از این ایمان نیاورده یا در حال ایمانش عمل شایسته ای انجام نداده سودی نخواهد داشت. بگو: [شما با این وضع ناروایی که دارید] منتظر [عذاب] باشید. ما هم منتظریم [که عذاب خدا به شما برسد.] (۱۵۸)
سوره ۴۰: غافر
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿۸۲﴾
آيا در زمين نگشته‏ اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بوده است [آنها به مراتب از حيث تعداد] بيشتر از آنان و [از حيث] نيرو و آثار در روى زمين استوارتر بودند و[لى] آنچه به دست مى ‏آوردند به حالشان سودى نبخشيد (۸۲)
 فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۸۳﴾
و چون پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند به آن چيز [مختصرى] از دانش كه نزدشان بود خرسند شدند و [سرانجام] آنچه به ريشخند مى‏ گرفتند آنان را فروگرفت (۸۳)
 فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ ﴿۸۴﴾
پس چون سختى [عذاب] ما را ديدند گفتند فقط به خدا ايمان آورديم و بدانچه با او شريك مى‏ گردانيديم كافريم (۸۴)
 فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ ﴿۸۵﴾
و[لى] هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ديگر ايمانشان براى آنها سودى نداد سنت ‏خداست كه از [ديرباز] در باره بندگانش چنين جارى شده و آنجاست كه ناباوران زيان كرده‏ اند (۸۵)
 
آیا فرعون جهالت داشت ؟
سوره ۱۷: الإسراء
قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا ﴿۱۰۲﴾
موسی به فرعون پاسخ داد که تو خود کاملا دانسته‌ای که این آیات را برای هدایت و بینایی (خلق) جز خدای آسمانها و زمین نفرستاده و من ای فرعون، تو را شخصی جاهل و لایق هلاک می‌پندارم. (۱۰۲)
 
 
سوره ۲۷: النمل
وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ﴿۱۴﴾
و آن را از روي ظلم و سرکشي انکار کردند، در حالي که در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود! (۱۴)
 
 
 
 
------------
 
معاني «حضرالموت» در قرآن
 
سوره ۵: المائدة - جزء ۷ - ترجمه فولادوند
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ الصَّلَاةِ فَيُقْسِمَانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَلَا نَكْتُمُ شَهَادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذًا لَمِنَ الْآثِمِينَ ﴿۱۰۶﴾
اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد هنگامى كه يكى از شما را [نشانه‏ هاى] مرگ در رسيد بايد از ميان خود دو عادل را در موقع وصيت به شهادت ميان خود فرا خوانيد يا اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ شما را فرا رسيد [و شاهد مسلمان نبود] دو تن از غير [همكيشان] خود را [به شهادت بطلبيد] و اگر [در صداقت آنان] شك كرديد پس از نماز آن دو را نگاه مى داريد پس به خدا سوگند ياد مى كنند كه ما اين [حق] را به هيچ قيمتى نمى‏ فروشيم هر چند [پاى] خويشاوند [در كار] باشد و شهادت الهى را كتمان نمى ‏كنيم كه [اگر كتمان حق كنيم] در اين صورت از گناهكاران خواهيم بود (۱۰۶)
سوره ۲: البقرة - جزء ۲ - ترجمه فولادوند
كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ ﴿۱۸۰﴾
بر شما مقرر شده است كه چون يكى از شما را مرگ فرا رسد اگر مالى بر جاى گذارد براى پدر و مادر و خويشاوندان [خود] به طور پسنديده وصيت كند [اين كار] حقى است بر پرهيزگاران (۱۸۰)
سوره ۲: البقرة - جزء ۱, ۲ - ترجمه فولادوند
أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۱۳۳﴾
آيا وقتى كه يعقوب را مرگ فرا رسيد حاضر بوديد هنگامى كه به پسران خود گفت پس از من چه را خواهيد پرستيد گفتند معبود تو و معبود پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق معبودى يگانه را مى ‏پرستيم و در برابر او تسليم هستيم (۱۳۳)بررسی انتقادی روش تفسیری علامه طباطبایی
سید کمال حیدری
https://www.youtube.com/watch?v=jm1eITnUJpo
https://www.youtube.com/watch?v=qP3XcAu7kJY
-------------------------------------------------
 
آیات ابتدایی سوره عنکبوت (سوره عنکبوت آیات ۳-۲) به وضوح بیان می کند همین که بگویید ایمان آوردیم کفایت نمی کند بلکه ایمان شما باید در بوته آزمایش قرار بگیرد. ایمان فرعون نیز در بوته آزمایش قرار نگرفت و ایمان او همانند ایمان کسانی بود  که بنا بر آیات قرآن در هنگام طوفانی شدن دریای زندگی اعلام ایمان میکنند ولی هنگامی که به ساحل نجات می رسند از ایمان خود بر می گردند و این ایمان هیچ ارزشی ندارد. کما اینکه در قرآن بیان میکند که هر گاه خداوند قوم فرعون را گرفتار بلا و مصیبتی نظیر طوفان و ملخ و آفت گياهي و قورباغه‏ ها و خون میکرد از حضرت موسی کمک می خواستند و می گفتند اگر این بر طرف شود به تو ایمان می آوریم ولی همین که بلا و مصیبت مرتفع میشود دوباره از پیمان خود بر می گشتند. (سوره اعراف آیات ۱۳۶-۱۳۳).
سوره ۲۹: العنكبوت - جزء ۲۰
أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ ﴿۲﴾
آيا مردم گمان كردند به حال خود رها مي‏شوند و آزمايش نخواهند شد؟! (۲) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ ﴿۳﴾
ما كساني را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينها را نيز امتحان مي‏كنيم) بايد علم خدا در مورد كساني كه راست مي‏گويند و كساني كه دروغ مي‏گويند تحقق يابد. (۳)
سوره ۱۰: يونس
هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴿۲۲﴾
او كسى است كه شما را در خشكى و دريا مى‏ گرداند تا وقتى كه در كشتيها باشيد و آنها با بادى خوش آنان را ببر ند و ايشان بدان شاد شوند [بناگاه] بادى سخت بر آنها وزد و موج از هر طرف بر ايشان تازد و يقين كنند كه در محاصره افتاده‏ اند در آن حال خدا را پاكدلانه مى‏ خوانند كه اگر ما را از اين [ورطه] بر هانى قطعا از سپاسگزاران خواهيم شد (۲۲)
سوره ۳۱: لقمان
وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ ﴿۳۲﴾
و چون موجى كوه‏ آسا آنان را فرا گيرد خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند و[لى] چون نجاتشان داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانه‏ رو هستند و نشانه‏ هاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انكار نمى ‏كند (۳۲)
-------------------
سوره ۷: الأعراف - جزء ۹
 
فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُفَصَّلَاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ ﴿۱۳۳﴾
سپس (بلاها را پشت سرهم بر آنها نازل كرديم) طوفان و ملخ و آفت گياهي و قورباغه‏ ها و خون را كه نشانه‏ هائي از هم جدا بودند بر آنها فرستاديم (ولي باز بيدار نشدند) و تكبر ورزيدند و جمعيت گنهكاري بودند. (۱۳۳)
 وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُوا يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۱۳۴﴾
هنگامي كه بلا بر آنها مسلط مي‏شد مي‏گفتند: اي موسي از خدايت براي ما بخواه به عهدي كه با تو كرده رفتار كند، اگر اين بلا را از ما مرتفع سازي قطعا به تو ايمان مي‏آوريم و بني اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد. (۱۳۴)
 فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُمْ بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ ﴿۱۳۵﴾
اما هنگامي كه بلا را پس از مدت معيني كه به آن مي‏رسيدند از آنها برمي داشتيم پيمان خويش را ميشكستند! (۱۳۵)
 فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ ﴿۱۳۶﴾
سرانجام ما از آنها انتقام گرفتيم و آنها را در دريا غرق كرديم زيرا آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند. (۱۳۶)
----------------------------------------------------------
 
سوره ۲۸: القصص
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿۴﴾
فرعون برتريجوئي در زمين كرد و اهل آنرا به گروههاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني مي‏كشاند، پسران آنها را سرمي بريد و زنان آنها را (براي كنيزي) زنده نگه مي‏داشت، او مسلما از مفسدان بود. (۴)
 
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ﴿۸۳﴾
(آري) اين سراي آخرت را تنها براي كساني قرار مي‏دهيم كه اراده برتريجوئي در زمين و فساد را ندارند، و عاقبت نيك براي پرهيزكاران است. (۸۳)
 
 وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۳۸﴾
فرعون گفت: اي جمعيت (درباريان!) من خدائي جز خودم براي شما سراغ ندارم! (اما براي تحقيق بيشتر) اي هامان آتشي بر گل بيفروز! (و آجرهاي محكم بساز) و براي من برج بلندي ترتيب ده، تا از خداي موسي خبر گيرم هر چند من گمان مي‏كنم او از دروغگويان است! (۳۸)
 وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ ﴿۳۹﴾
(سرانجام) فرعون و لشكريانش به ناحق در زمين استكبار كردند، و پنداشتند به سوي ما باز نمي‏گردند. (۳۹)
فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ﴿۴۰﴾
ما نيز او و لشكريانش را گرفتيم و به دريا افكنديم، اكنون بنگر پايان كار ظالمان چه شد؟ (۴۰)
 وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ ﴿۴۱﴾
و ما آنها را پيشواياني كه دعوت به آتش (دوزخ) مي‏كنند قرار داديم، و روز رستاخيز ياري نخواهند شد. (۴۱)
 وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ ﴿۴۲﴾
در اين دنيا لعنت پشت سر لعنت نصيب آنها كرديم، و روز قيامت از زشت رويانند. (۴۲)
 
 
 
-----------------
در قرآن بیان میکند اگر کسی شخص مؤمنی را بکشد جزای او دوزخ است و در آن ماندگار میباشد و لعنت خدا و غضب خدا بر او هست و برای او عذابی بزرگ میباشد آیا فرعون که ساحران را پس از ایمان آوردنشان به فجیع ترین حالت کشت مصداق این آیات نیست.
 
سوره ۴: النساء
وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴿۹۳﴾
و هر كس عمدا مؤمنى را بكشد كيفرش دوزخ است كه در آن ماندگار خواهد بود و خدا بر او خشم مى‏ گيرد و لعنتش مى ‏كند و عذابى بزرگ برايش آماده ساخته است (۹۳)
اگر فرعون بعد از آن همه ظلم و تعدی مصداق این آیات نباشد. مصداق این آیات در قرآن چه کسانی هستند
 
وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
 
سوره ۲: البقرة
خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۷﴾
خداوند بر دلهاى آنان و بر شنوايى ايشان مهر نهاده و بر ديدگانشان پرده‏ اى است و آنان را عذابى دردناك است (۷)
سوره ۴۵: الجاثية
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ ﴿۲۳﴾
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديده‏ اش پرده نهاده است آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت‏ خواهد كرد آيا پند نمى‏ گيريد (۲۳)
 
-------------------------------------
 
Time:20’:22”
The sorcerers suddenly change like Zobir and Hor
28’:50”
Using the verse of moshrekin.

شما در سخنرانیتان به زهیر، حر و ساحران اشاره کرده بودید. به نظرم می‌رسد در زندگی‌ این بزرگواران با فرعون شباهت هایی مشاهده کرده بودید. و آن شباهت ایمان آوردن هر سه آنها در آخرین لحظات بود. ولی‌ در اینجا ۳ نکته هست: ۱- زهیر، حر و ساحران زندگی‌ راحت دنیا را فروختند و آخرت را خریدند ۲- حجت برایشان آشکار نشده بود، پس از صحبت امام حسین علیه السلام با آنها و در مورد ساحران پس از دیدن معجزه حضرت موسی علیه السلام ، حقیقت را فهمیدند و قبول کردند، انکار نکردند ۳- در حال جان دادن و استیصال نبودند. حالا کدام یک از این دلایل را میتوانیم برای فرعون در نظر بگیریم؟
-----------------------
30’
Good attributes Pharoh such as Besmal Allah Rahman Rahim at the top of his palace, feed many of needy everyday, Sahl al-hijab. Pharaoh has a good Hosn Al-kholgh (killing his wife, killing the children of bani esraeil, using bani esraei as slave are some examples of his Hosn al-kholgh)
 
Who is this Allh at the top of his palace?
سوره ۲۶: الشعراء
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۲۳﴾فرعون گفت و پروردگار جهانيان چيست (۲۳) قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ ﴿۲۴﴾گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است‏اگر اهل يقين باشيد (۲۴) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ ﴿۲۵﴾[فرعون] به كسانى كه پيرامونش بودند گفت آيا نمى ‏شنويد (۲۵) قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿۲۶﴾[موسى دوباره] گفت پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما (۲۶) قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ ﴿۲۷﴾[فرعون] گفت واقعا اين پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده سخت ديوانه است (۲۷) قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۲۸﴾[موسى] گفت پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است‏اگر تعقل كنيد (۲۸) قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ ﴿۲۹﴾[فرعون] گفت اگر خدايى غير از من اختيار كنى قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت (۲۹)
 
«وقال فرعون یـایها الملا ما علمت لکم من الـه غیری...»؛
فرعون گفت: «ای جمعیت اشراف! من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم
 
سوره ۷۹: النازعات
فَحَشَرَ فَنَادَى ﴿۲۳﴾
و گروهى را فراهم آورد [و] ندا درداد (۲۳)
 فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى ﴿۲۴﴾
و گفت پروردگار بزرگتر شما منم (۲۴)
سوره ۲۶: الشعراء
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ﴿۱۸﴾
[فرعون] گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى (۱۸)
 وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿۱۹﴾
و [سرانجام] كار خود را كردى و تو از ناسپاسانى (۱۹)
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿۲۲﴾
و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساخته‏ اى نعمتى است كه منتش را بر من مى ‏نهى (۲۲)
 
---------------
44’ killing directly we never seen in the Quran
شما آیات ابتدائی سوره قصص را چگونه تفسیر می نمایید؟ آنجا که دیگر ضمیر مفرد آمده است و فقط برای فرعون می‌باشد. شما در سخنرانیتان فرموده بودید فرعون کسی‌ را نکشته بود و سعی‌ در سبک کردن اعمال فرعون کرده بودید. ولی‌ این آیات چیز دیگری میگوید، میگوید فرعون فرزندان پسر آنان را سر میبریده است. یعنی‌ دستور قتل فرعون برابر با قتل است اینجا که دیگر صحبت از سپاهیان فرعون نیست. چه مادر‌ها و پدر‌ها که کودکان معصومشان در مقابل چشم‌شان سر بریده نشدند (آیا پدر هستید، معنی‌ این عبارات را درک می‌کنید؟ آیا حس آن مادر که کودک از آغوشش جدا میشود و سر از تنش جدا میشود را درک می‌کنید؟)، چه زنان و مردانی که به اسارت و بردگی نرفتند. آیا با یک بار غرق شدن فرعون، همه چیز تصفیه می شود؟ یعنی‌ این گونه خدای ذهن شما می‌خواهد داد انسانهای مظلوم را بگیرد؟ شما واقعا این چنین خدایی را می پرستید؟
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ ﴿۴﴾
فرعون برتريجوئي در زمين كرد و اهل آنرا به گروههاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني مي‏كشاند، پسران آنها را سرمي بريد و زنان آنها را (براي كنيزي) زنده نگه مي‏داشت، او مسلما از مفسدان بود. (۴)
----------------
لطفا فقط و فقط با توجه به آیات قرآن بیان کنید چه چیزی عامل سعادت فرعون و شقاوت سپاه او شد؟  آیا شما در آیات قرآن جز سرکشی، فساد در زمین، طغیان، ادعا اولوهیت، فسق، کشتن فرزندان بنی اسرائیل، بردگی زنان بنی اسرائیل، تکذیب پیامبران الهی پس از آوردن بینه، برتری جویی در زمین و دستور به قتل فجیعانه ساحران پس از اظهار به ایمان  نکته دیگری در زندگی‌ فرعون می‌بینید که بنده از آن غافل شدم و در این لیست قرار ندادم؟ فقط با توجه به آیات قرآن، ما باید در زندگیمان چه کنیم که بتوانیم در لحظه آخر مرگ این توفیق نصیبمان بشود که خالصانه همانند فرعون ایمان بیاوریم و خدای نکرده مانند سپاهیان او نشویم یا خدای نکرده در خواب نمیریم که فرصت توبه خالصانه را از دست بدهیم؟
------------------------
Time:16’:20”
Dr Sekaleshfar: In Amre be Maroof if you deem it improbable what you are to say will be of any effect so you don’t even deem it probable that your words will be of effect then this duty will be taken away and there is no duty to do Amre be Almaroof. It’s not wajeb any more. But we see here even towards the pharaoh there is some probability that even the Pharaoh can change his ways otherwise there would be no need for Amre be Almarooof. Furthermore laaloho yatazakor, what does maybe mean?When allah saying maybe …… so the Pharaoh will be definitely become apprehensive or become  scared. It ‘s going to happen
سوره ۸: الأنفال
 لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ ﴿۴۲﴾
[و] تا كسى كه [بايد] هلاك شود با دليلى روشن هلاك گردد و كسى كه [بايد] زنده شود با دليلى واضح زنده بماند
وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿۱۶۴﴾
و هنگامي را كه گروهي از آنها (به گروه ديگر) گفتند چرا جمعي (گنهكار) را اندرز مي‏دهيد كه سرانجام خداوند آنها را هلاك خواهد كرد و يا به عذاب شديدي گرفتار خواهد ساخت (آنها را به حال خود واگذاريد تا نابود شوند) گفتند: (اين اندرزها) براي اعتذار (و رفع مسئوليت) در پيشگاه پروردگار شماست، به علاوه شايد آنها (بپذيرند و از گناه بازايستند و) تقوي پيشه كنند. (۱۶۴)
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ﴿۱۶۵﴾اما هنگامي كه تذكراتي را كه به آنها داده شده بود فراموش ‍ كردند، نهي ‏كنندگان از بدي را رهائي بخشيديم و آنها را كه ستم كردند به عذاب شديدي بخاطر نافرماني‏شان گرفتار ساختيم. (۱۶۵)
 
 
كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
------------------------------------------------------
Time:9’:30”
Sekaleshfar (refer to verse 22 Surah Yunus): MOKHLISN LAHO ALDIN it is not a lie. These Moshrekin are really doing it morally MOKHLESIN LAHO ALDIN, look at the change and it’s accepted
(What was accepted?? Their Iman?? why??? It is not in the verse. Iman is only accepted when you are not in despair or inability. You should refer to  the other verse  in the quran that it is not accepted. Iman is only accepted after test as mentioned in the first verse of Surah Ankaboot). Allah said it was out of MOKHLESIN LAHO ALDIN.
سوره ۱۰: يونس
هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ﴿۲۲﴾او كسى است كه شما را در خشكى و دريا مى‏ گرداند تا وقتى كه در كشتيها باشيد و آنها با بادى خوش آنان را ببر ند و ايشان بدان شاد شوند [بناگاه] بادى سخت بر آنها وزد و موج از هر طرف بر ايشان تازد و يقين كنند كه در محاصره افتاده‏ اند در آن حال خدا را پاكدلانه مى‏ خوانند كه اگر ما را از اين [ورطه] بر هانى قطعا از سپاسگزاران خواهيم شد (۲۲)
Time:11’:45”
Sekaleshfar ( refer to verse 32 Sourah Loghman): Allah gave a stamp of approval to the MOKHLESIN LAHO ALDIN. Allah gave that stamp of approval (Again why?? On the day of judgment they also call God genuine but why it is not accepted because the time passed). It was genuine when they called Allah out of true sincerity
 
سوره ۳۱: لقمان
وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ ﴿۳۲﴾و چون موجى كوه‏ آسا آنان را فرا گيرد خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براى او خالص گردانند و[لى] چون نجاتشان داد و به خشكى رساند برخى از آنان ميانه‏ رو هستند و نشانه‏ هاى ما را جز هر خائن ناسپاسگزارى انكار نمى ‏كند (۳۲)
----------------------------------
48:30
All drowned except one person
سوره ۱۷: الإسراء
فَأَرَادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ جَمِيعًا ﴿۱۰۳﴾پس [فرعون] تصميم گرفت كه آنان را از سرزمين [مصر] بركند پس او و هر كه را با وى بود همه را غرق كرديم (۱۰۳)

 

------------------

 يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا 

اما آن روز كه اين آيات و نشانه‏ ها تحقق پذيرد ايمان آوردن افرادي كه قبلا ايمان نياورده‏ اند و يا عمل نيكي انجام نداده‏ اند سودي به حالشان نخواهد داشت

﴿۲۰۲﴾ فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ

﴿۲۰۲﴾ فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ 

ناگهان (عذاب الهي) به سراغ آنها مي‏آيد، در حالي كه توجه ندارند. 

آن‌گاه اين عذاب دفعتاً و بغتتاً مي‌آيد و اينها درك نمي‌كنند. شعور آن دركِ لطيف است نظير اين شَعْر و موي باريك مي‌گويند <شَعَرَ> است مُشعِر شد يعني باريك‌بين شد، مطلبي كه مثل موي باريك است درك مي‌كند.

 

(فياتيهم بغتة و هم لا يشعرون ) - اين جمله به منزله تفسيرى است براى جمله (حتى يروا العذاب الاليم ) چون اگر عذاب مذكور بغتتا و بيخبر نيايد، بلكه هنگام رسيدن آن را بدانند، ايمان اختيارى مى آورند، نه ايمان اضطرارى.

Allah’s respite must not be the cause of our pride and heedlessness, because death and Divine punishment comes all of a sudden.

﴿۲۰۱﴾ لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ

﴿۲۰۱﴾ لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ 

آنها به آن ايمان نمي‏آورند تا عذاب دردناك را با چشم خود به بينند. 

 

 

مطلب بعدي درباره ايمان است مادامي كه انسان در دنياست و خطري او را تهديد نكرده مختار است بين ايمان و كفر هر كدام را بپذيرد بالاختيار است هم ايمان او قبول است و هم كفر او عليه او نوشته مي‌شود ولي اگر خطر را ديد اضطراب را ديد غرق را ديد نظير جريان فرعون، اين ايمانِ اضطراري است. اگر يك فرد عادي بود در اثر گناه و امثال ذلك تا حال ايمان نياورد الآن كه خطر را ديد ايمان آورد اين ايمان در حال اضطرار را خدا قول نداد كه قبول كند لكن اگر عنايت الهي شامل حال بشود نظير قوم يونس بله ممكن است خدا قبول كند اما اگر كسي ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاَ فِي الْأَرْضِ البته هر کسی در سطح خودش در زمین دنبال برتری جویی است﴾[23], ﴿فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ﴾[24], ﴿طغَوْا فِي الْبِلاَدِ﴾[25] اين تا توانست آدم كُشت شد الآن كه خطر را احساس كرد گفت: ﴿آمَنْتُ﴾[26] به او گفته مي‌شود ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ اكنون در حالى كه پيش از اين نافرمانى میکردى و از تباهكاران بودى﴾[27].

 

البته به نظرم میرسد قوم یونس باز نسبت به اقوام دیگر بهتر عمل کردند کما اینکه در جریان حضرت نوح، آن جناب به فرزندشان بیان می کنند که سوار بر کشتی بشود ولی فرزندشان لجاجت می کند در حالی که نشانه های عذاب هم ظهور کرده بود ولی تصور می کرد با بالا رفتن از کوه توانایی نجات دارد. به نظر میرسد این برای کسانی باشد که دیگر کاملا مستاصل شده باشند و راه فرار دیگری به ذهنشان خطور نکند مانند فرعون.

 

اما قسم سوم ايمان در صحنه قيامت است ايمان در صحنه قيامت مُمتنِع ـ ممتنع يعني ممتنع ـ است براي اينكه دار قيامت دار عمل نيست

﴿۲۰۰﴾ كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ

 ﴿۲۰۰﴾ كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ

(آري) اين گونه قرآن را در دلهاي مجرمان وارد مي‏كنيم. 

 

 

كلمه (سلوك ) به معناى داخل كردن و عبور دادن از راه است، و مراد از (مجرمين )، كفار و مشركيناند.

 

﴿كَذلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ﴾ ما اين كوثر را داديم هيچ قلبي نيست كه اين حرفها نرفته باشد و عذاب شده باشد چون ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ: تا آنها كه هلاك (و گمراه) مي‏شوند از روي اتمام حجت باشد، و آنها كه زنده مي‏شوند (و هدايت مي‏يابند) از روي دليل روشن باشد﴾ فرمود ما در قلب مجرمين اين حرفها را راه داديم منتها اينها بالا آوردند

 

 در سورهٴ مباركهٴ «حجر» مشابه اين مبسوطاً گذشت آنجا با تعبير ﴿نَسْلُكُهُ﴾ كه فعل مضارع است ياد شده است فرمود: ﴿وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ ٭ كَذلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ﴾[17] اين سنّت ماست ما هيچ كسي را بدون حجّت بالغه عذاب نمي‌كنيم ما اين را برديم در دلهاي اينها فرمود دليل عقلي داريم (يك) دليل نقلي داريم (دو)؛ دليل عقلي داريم براي اينكه تحدّي كرديم معجزه ثابت شد, دليل نقلي داريم براي اينكه علماي بني‌اسرائيل آمدند گواهي دادند كه حقانيّت اسلام در كتابهاي آسماني آمده

ما اين حرفها را به دلهاي آنها رسانديم حجّت ما بالغ شد اما ﴿قَسَت قُلوبُهُم﴾[1]

 

گاهی سوال می شود که معجزه پیامبر اسلام فقط توسط عرب زبانان قابل بررسی است. و برای همه مردم قابل بررسی نیست. در جواب باید گفت این ایراد به معجزات پیامبران دیگر هم وارد است. به طور مثال معجزه حضرت موسی فقط برای ساحران قابل درک است. معجزه حضرت عیسی, زنده کردن مرده, فقط برای اطبا قابل بررسی است. هر معجزه ای هر پیامبری بیاورد فقط برای گروهی قابل بررسی است نه برای همگان. و ما بر اساس نتایج بررسی آنها قضاوت می کنیم. البته تحدی کار هر کسی نیست آن هم اگر آن تحدی تا ابد باقی بماند. شاید بتوان گفت معجزه حقیقی پیامبران که برای همه قابل بررسی است همان سحر کلامشان است. که مومنان واقعی به آن ایمان می آوردند. به قول مولوی:

در دل هر امتی کز حق مزه ست ** روی و آواز پیمبر معجزه ست

ولی کافران دنبال چیزهای خارق العاده میگردند. ما دنبال پیامبری هستیم که به ما لوبیای سحر آمیز را نشان دهد در حالی که خود همین خلقت لوبیا خودش معجزه ای است که از دانه ای، این گیاه میروید. فقط مشکل در این است که زیاد تکرار شده است برای ما عادی شده است.

 

Allah sent the Qur’an down with clear statements and in the language of their own people unto a man from among them who was acquainted with their customs, and its content had been confirmed by the former Divine Books.

In short, He sent it with all the conditions which made the acceptance of it easy for them in the hearts of those sinful people, but these diseased hearts denied accepting it. It is like the sound nutritious food that a sick stomach does not receive and rejects it.

The Arabic phrase /salaknahu/ is derived from the word /suluk/ which means ‘passing a way’, coming from one side and going out from another side.

﴿۱۹۹﴾ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ

﴿۱۹۹﴾ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ مَا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ 

و او آنرا برايشان مي‏خواند به آن ايمان نمي‏آوردند. 

فرمود ما شما را كه بدون سرمايه خلق نكرديم ما شما را با سرمايه اوّليه خلق كرديم (يك) اين حرفهاي ما هم هماهنگ با زبان فطرت شماست (دو) به شما گفتيم سرمايه را داديم كالا را مي‌دهيم با اين تجارت كنيد ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ﴾، يك عدّه ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ : اميد به تجارتى بسته‏ اند كه هرگز زوال نمى ‏پذيرد﴾[23] (چهار) يك عدّه متأسفانه ﴿فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ: (اين) تجارت براي آنها سودي نداده ﴾

 

به شما روحي دادم كه اين روح مستوي‌الخِلقه است نقصي در او نيست ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴾[25] ممكن است دست و پاي كسي كج و معوج باشد ولي روح افراد اين‌چنين نيست.

 

خب سؤال: استواي خلقت روح به چيست؟ روحي كه مجرّد است دست و پا ندارد مستوي‌الخلقه است يعني چه؟

معناي تسويه و استواي آفرينش روح اين است ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا- سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏ اش را به آن الهام كرد ﴾ من اين روح را با سرمايه خلق كردم اين مي‌فهمد ظلم بد است اين مي‌فهمد عدل خوب است اين كودك چرا از ظلم بدش مي‌آيد گريه مي‌كند چرا از نوازش و عدل و احسان خوشش مي‌آيد مي‌خندد براي اينكه داراي سرمايه است اين‌چنين نيست كه او لوح نانوشته باشد

 

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾ و سوگند به نفس آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته، (۷)

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾ سپس فجور و تقوا (شر و خير) را به او الهام كرده است (۸)

 

ما اين سرمايه را به او داديم حالا اين سرمايه را بايد بگيرد و تحصيل كند و بالا بيايد

 

 يك بيان نوراني از حضرت امير(سلام الله عليه) است كه شيطان اولاً اِحرام مي‌بندد همين حرامي  احرام مي‌بندد تا وارد قلب بشود به استناد همان آيه ﴿إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ: پرهيزكاران هنگامي كه گرفتار وسوسه‏ هاي شيطان شوند به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مي‏افتند و (در پرتو ياد او راه حق را مي‏بينند و) بينا مي‏گردند. ﴾[37] افرادي كه بينا هستند اهل بصيرتاند و عقلشان تام است اينها هميشه كشيك مي‌دهند مراقباند ديگر، مي‌بينند اين كسي كه احرام بست و دارد طواف مي‌كند دور كعبه دل اين حرامي است ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ: طائف: طواف كننده﴾ با استعاذه به هر وسيله است شيطان را طرد مي‌كنند اين كعبه را و اين حرم و اين حريم را حفظ مي‌كنند اما بيگانه‌اي كه غافل است مي‌بيند همين حرامي احرام بسته دارد اطراف كعبه دل طواف مي‌كند ﴿طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ﴾ تا ببيند چه وقت در كعبه باز مي‌شود وقتي وارد كعبه دل شد اين بيان نوراني حضرت امير بود در نهج‌البلاغه كه اولاً آشيانه مي‌سازد مرغي كه بخواهد جايي تخم‌گذاري بكند آشيانه مي‌سازد, آشيانه مي‌سازد «فَباض» آنجا بيضه و تخم‌گذاري مي‌كند «و فَرَّخَ» اين بيضه و اين تخم را به صورت جوجه در مي‌آورد وقتي آشيانه ساخت، تخم‌گذاري كرد و اين تخمها را جوجه كرد، «و دَّبَّ و دَرَج» اينكه مي‌بينيد بعضيها هيچ آرامش ندارند نه در نماز نه در غير نماز خاطرات از اين طرف از آن طرف مي‌لولد اين دَبيبِ وساوس شيطاني است دَبَّ يعني دابّه‌گونه يعني همين طور كه مي‌بينيد يك مرغ اين طرف و آن طرف مي‌كند يك بچه اين طرف و آن طرف مي‌كند اين را مي‌گويند دابّه, دبّ يعني دابّه‌گونه فضاي قلب را گرفته «و دَرَج» اين دابّه‌ها اين دارجها كلّ فضاي ذهن را آشفته مي‌كنند وقتي كه آشفته كردند فضاي دل را مسخّر كردند تمام اين نيروها را تسخير مي‌كنند وقتي تسخير كردند آن‌گاه «فَنظر بأعينهم و نَطَق بألسنتهم»[38] آنجا ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: «كنت سمعه ... و بصره»[39] كذا و كذا, اينجا هم «صار الشيطان سمعه و بصره» «فَنظر بأعينهم» از آن به بعد شيطان با چشم اينها نگاه مي‌كند چون اينها را به بند كشيده ديگر «و نَطَق بألسنتهم» در بعضي از بياناتي كه به وجود مبارك حضرت امير اعتراض كردند كه اين در خطبه ديگر است حضرت فرمود شيطان با زبان تو حرف زد[40] گاهي انسان, شيطاني سخن مي‌گويد شيطاني عمل مي‌كند.

 

خطبه 7 نهج البلاغه

 

اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه.

شناخت پيروان شيطان:

منحرفان، شيطان را معيار كار خود گرفتند، و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد و در دل هاى آنان تخم گذارد، و جوجه هاى خود را در دامانشان پرورش داد. با چشم هاى آنان مى نگريست و با زبان هاى آنان سخن مى گفت. پس با يارى آنها بر مركب گمراهى سوار شد و كردارهاى زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد، مانند رفتار كسى كه نشان مى داد در حكومت شيطان شريك است و با زبان شيطان، سخن باطل مى گويد

﴿۱۹۸﴾ وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ

﴿۱۹۸﴾ وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ 

هر گاه ما آن را بر بعضي از عجم (غير عرب) نازل مي‏كرديم. 

به هر حال ظاهر سياق مى رساند كه اين دو آيه متصل به جمله (بلسان عربى مبين ) است، پس در حقيقت اين دو آيه مى خواهند همان جمله را تعليل كنند، در نتيجه معنا چنين مى شود: ما آن را به زبان عربى آشكار و واضح الدلاله نازل كرديم، تا بدان ايمان آورند و ديگر تعلل نورزند، به اينكه ما آن را نمى فهميم و اگر ما آن را به بعضى از افراد غير عرب نازل مى كرديم، اين بهانه برايشان باقى مى ماند و آن را رد نموده به بهانه اينكه نمى فهميم چه مقصودى دارد، ايمان نمى آوردند.

پس مراد از نزول آن بر بعضى افراد عجمى نزولش به زبان غير عربى است و اين دو آيه و آيه بعدى آن معنايى را مى رساند كه آيه (و لو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لو لا فصلت آياته اعجمى و عربى قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء و الّذين لا يؤمنون فى آذانهم وقر و هو عليهم عمى ) در مقام افاده آن است.

سوره ۴۱: فصلت

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولَئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ ﴿۴۴﴾

هر گاه آن را قرآني عجمي قرار مي‏داديم حتما مي‏گفتند: چرا آياتش روشن نيست ؟ آيا قرآن عجمي از پيغمبري عربي درست است ؟ بگو: اين براي كساني كه ايمان آورده‏ اند هدايت و درمان است، ولي كساني كه ايمان نمي‏آورند گوشهايشان سنگين است، گوئي نابينا هستند و آن را نمي‏بينند، آنها همچون كساني هستند كه از راه دور صدا زده مي‏شوند. (۴۴)

 

بعضى گفته اند معنايش اين است كه اينان اين قدر عناد دارند كه حتى اگر ما اين قرآن عربى را با نظم خارق العاده اى كه دارد بر بعضى افراد غير عرب كه از تكلم به عربى ساده نيز عاجزند نازل مى كرديم و آن شخص غير عرب اين قرآن را براى اينان مى خواند، و صحيح و خارق العاده هم مى خواند، باز هم به آن ايمان نمى آوردند، با اينكه هم صحيح خواندن او معجزه بود و هم خود قرآن معجزه است.

 

ولى اين حرف صحيح نيست، براى اينكه اگر بنا باشد رعايت مناسبت مقام بشود، اتصال دو آيه مورد بحث به جمله (بلسان عربى مبين ) بيشتر بايد رعايت شود، تا اتصال آن دو به مسأله عناد و لجاجت كفار، كه توضيحش گذشت.

 

بعد فرمود اينها به قدري خشن‌اند كه ما همه بهانه‌ها را از دست اينها گرفتيم اگر همين كتاب را به زبان ديگر نازل مي‌كرديم اينها بهانه‌ مي‌آورند كه اينكه عجمي است اينكه عربي نيست ما اين را نمي‌فهميم اما اين بهانه را هم از دست اينها گرفتيم اينها كاملاً مي‌فهمند به زبان اينها حرف زديم ما كه از اينها آن عليّ حكيم را نخواستيم ما از اينها همين عربي مبين را خواستيم كه شرك باطل است ظلم باطل است انحراف باطل است كذب باطل است همه اينها باطل است دين حق است پذيرش توحيد حق است عدالت حق است رعايت حقوق ديگران حق است اينها را خواستيم

 

 اگر ما اين را بر يك پيغمبر غير عرب نازل مي‌كرديم (يك) به زبان غير عربي نازل مي‌كرديم (دو) شما بهانه بي‌جا مي‌آورديد (سه) در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» اين مضمون هست؛ آيه 44 سورهٴ «فصلت» اين است ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِيّاً لَقَالُوا لَوْلاَ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ ءَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ﴾ يعني آيا عربي و عجمي همتاي هم‌اند ما عربي مي‌فهميم اينكه عجمي است ﴿قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُديً وَشِفَاءٌ وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَميً أُولئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾ فرمود اگر ما غير عربي مي‌آورديم اينها بهانه داشتند در حالي كه هيچ حجتي ندارند براي اينكه ما با زبان فطرت حرف زديم ما مي‌گوييم ظلم نكنيد اينكه فارسي و تازي ندارد مي‌گوييم موحّدانه زندگي كنيد خداوند را عبادت كنيد شما را آفريده جهان را آفريده اين ديگر تازي و فارسي ندارد اينكه عبري و سرياني ندارد ما با زبان فطرت سخن گفتيم و اين زبان فطرت دلپذير است و شما بايد مي‌پذيرفتيد ولي ما در اثر لجوج بودن شما اين بهانه را هم از دست شما گرفتيم به زبان عربي مبين سخن گفتيم

 

خب پس اين دو كار شده يعني قرآن به زبان عربي است فرهنگش هم به زبان فطرت است اين دو كار را كرديم حالا آن بيگانه آمده هم زبان فطرت را گرفت هم اين عربي مبين را