﴿۵۷﴾ قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا

بگو من در برابر ابلاغ اين آئين هيچگونه پاداشي از شما مطالبه نمي‏كنم، تنها پاداش من اين است كه كساني بخواهند راهي به سوي پروردگارشان برگزينند.

ضمير در عليه به قرآن بر مى گردد، بدين جهت كه تلاوت آن از ناحيه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) براى كفار، همان تبليغ رسالت است، همچنان كه فرمود: (ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذا الى ربه سبيلا) 

سوره ۷۶: الإنسان - جزء ۲۹ - ترجمه فولادوند

إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا ﴿۲۹﴾

اين [آيات] پندنامه‏ اى است تا هر كه خواهد راهى به سوى پروردگار خود پيش گيرد (۲۹)

و نيز فرمود: (قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين ان هو الا ذكر للعالمين ).

سوره ۳۸: ص - جزء ۲۳ - ترجمه مکارم شیرازی

قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ ﴿۸۶﴾

بگو: (اي پيامبر!) من از شما هيچ پاداشي نمي‏طلبم و من از متكلفين نيستم (سخنانم روشن و همراه با دليل است). (۸۶)

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ ﴿۸۷﴾

اين ( قرآن) وسيله تذكر براي همه جهانيان است. (۸۷)

جمله (الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا) استثنايى است منقطع (يعنى بدون مستثنامنه )، ولى در معنا، استثناى متصل است، چون در معناى اين است كه فرموده باشد: (الا ان يتخذ الى ربه سبيلا من شاء ذلك ) نظير آيه (يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتى اللّه بقلب سليم ) كه در معنا (الا ان ياتى اللّه بقلب سليم من اتاه به ) مى باشد.

بنابراين، در آيه مورد بحث و آيه سوره شعراء كه شاهد آورديم فاعل (من اتخذ السبيل - آن كس كه راهى مى گيرد) در جاى فعل خود (اتخاذ سبيل ) به كار رفته تا بفهماند شكرانه اين كار از ناحيه خد، خود اين شخص است، پس در اين جمله اتخاذ سبيل به سوى خداى سبحان و پذيرفتن دعوت رسول، خودش پاداش و شكرانه خودش معرفى شده و در اين تعبير به منتهى درجه بى نيازى آن جناب از اجر مالى و يا مقام ايشان اشاره شده و مى فهماند كه آن جناب از ايشان غير از پذيرفتن دعوتش و پيروى از حق، چيز ديگرى نمى خواهد، نه مال، و نه جاه و مقام، و نه هيچ پاداش ديگر، پس از اين جهت راحت و خوشحال باشند و آن جناب را در خيرخواهى هايش متهم نكنند.

و اگر اتخاذ سبيل را معلق به مشيت خود آنان كرد و فرمود: (اگر كسى بخواهد راهى به سوى پروردگارش اتخاذ كند) براى اين است كه بفهماند از ناحيه آن جناب كمال حريت و آزادى را دارند و آن حضرت كسى را اجبار و يا حتى اكراه نمى كند، چون او از طرف پروردگارش بيش از تبشير و انذار وظيفه اى ندارد، وكيل و مسؤ ول آنان نيست، بلكه امر آنان با خود خداى تعالى است، هر حكمى را بخواهد درباره آنان مى كند.

بعضى ديگر گفته اند: اين استثناء، متصل است ولى مضافى در تقدير است و تقدير آيه :( لا اسئلكم عليه من اجر الا اجر من شاء...) است، يعنى من مزدى نمى خواهم مگر مزدى كه در اثر ايمان آوردن كسى عايدم مى شود، چون (الدال على الخير كفاعله )، ولى اگر اين حرف صحيح باشد مقتضايش اين است كه بفرمايد: (الا من اتخذ الى ربه سبيلا) و ديگر احتياج به كلمه (شاء) نداشت چون اجرى كه عايد رسول خدا(صلى الله عليه و آله) مى شود از ايمان و عمل مردم مى شود، نه از مشيت و خواستن آنان.

 

تعبير ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ حرف همه انبياست تعبيرشان اين است كه ما از شما چيزي نمي‌خواهيم

 

اما چند تعبير درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه دارد ما از شما چيزي مي‌خواهيم ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾[21] يعني ولايت اهل بيت, اجر من است من اين را از شما مي‌خواهم بعد هم فرمود: ﴿مَا سَأَلْتُكُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ﴾ ما كه اجر مادّي از شما نخواستيم اينها هستند كه حرف ما را مي‌زنند اينها هستند كه جاي ما مي‌نشينند اينها هستند كه كار ما را مي‌كنند بنابراين ما چيز زايدي از شما نخواستيم

لذا سه مطلب را قرآن كريم در كنار هم ذكر مي‌كند اول نفي اجر بالقول المطلق كه ﴿لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾ دوم و سوم اين دو طايفه از آيات, مخصّص يا مقيّد نيستند اينها يك استثناي منقطع‌اند شبيه متّصل فرمودند ما از شما اجر نمي‌خواهيم مگر مودّت اهل قربا, خب مودّت اهل قربا كه به سود پيغمبر نيست به سود خود مردم مؤمن است يا در همين آيه محلّ بحث يعني آيه 57 فرمود: ﴿قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَي رَبِّهِ سَبِيلاً﴾ اين يك استثناي منقطع است شبيه متّصل شما از شما اجري نمي‌خواهيم مگر اينكه شما كامل بشويد.

 

مي‌ماند دو مطلب يكي اينكه اين مسائل مالي كه به حضرت تقديم مي‌كردند چگونه توجيه مي‌شود دوم اين عرض ادبها و صلواتها و دعاها و زيارتها و قرائت قرآن و اهداي ثواب به ارواح مطهّره آنها چه نقشي دارد آيا اينها اثر دارد يا اثر ندارد مي‌تواند اجر آنها باشد يا نه؟

 اما آن جريان مسائل مالي مستحضريد كه هيچ كسي مال خود را به امام و پيغمبر نمي‌دهد. خداي سبحان مالك سماوات و ارض و همه اموال است بالذّات و بالاصاله آن مقداري كه به ما داده است كه فرمود: ﴿آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾[2] در درآمدها چهار پنجم را به ما داد پنج پنجم را به ما نداد, آن كسي كه خمس مي‌دهد مال خود را نمي‌دهد مالِ شريك را به امام مي‌دهد 

دیدگاه علامه حیدری پیرامون خمس ارباح مکاسب

https://www.youtube.com/watch?v=gQnZbE7wTkc


قرآن کریم خمس را ثابت نموده، در دوره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز خمس بوده، آیه‌ای در قرآن کریم نیز داریم که می‌گوید: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّـهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّ‌سُولِ…»(بدانید هرگونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خداست و برای پیامبر و…)(انفال:۴۲).

اما خمس بر چند گونه است.

یکی از انواع خمس، غنائم دارالحرب است؛ یعنی اگر از دشمن چیزی را گرفتند، خمسش را باید به رسول خدا یا کسی از امامان که پس از ایشان است یا… بپردازند.

اکنون فرض کنید که کشورِ اسلامی توانمندی بتواند کشور کافری را اشغال و غنیمت فراوانی را کسب نماید، خمسش باید به چه کسی پرداخت شود؟ یک پنجمش به کسی که در جایگاه امام معصوم قرار گرفته.

گونه دوم، معادن است؛ یعنی نفت، طلا، نقره، مس و تمام معادنی که استخراج می‌گردد. هر چه از معدن استخراج می‌گردد، خمسش باید به امام معصوم یا کسی که در دوره غیبت کبری در جایگاهش قرار می‌گیرد پرداخت شود، که همانا راویان حدیث و علمای شیعه هستند.

گونه سوم، غواصی است؛ هرچه از دریا استخراج گردد، خمسش به امام یا جانشین ایشان بازمی‌گردد.

گونه چهارم، گنج است؛ شما اکنون می‌شنوید که در جایی حفاری شده و قطعه‌ای قدیمی بیرون آوردند که ارزش فروانی دارد، این نیز خمسش باید پرداخت شود.

از این چهار مورد بیشتر مردم ندارند، چرا که ارتباطی با جنگ و معدن و غواصی و گنج ندارند. آنچه باقی می‌ماند ارباح مکاسب(منفعت کسب و کار) است؛ یعنی افراد در کسب و کار خود منفعتی را کسب می‌کنند، آنچه در سال خمسی خرج می‌کنند بخشیده می‌شود، اما باید خمس باقی مانده آن را بدهند.

اکنون نیز اگر چیزی از زمین کشف گردد، مگر حاکمیت آن را به کسی می‌دهد که بخواهد خمسش را بدهد؟ اگر معدنی یا گنجی یافت شد یا اگر جنگی رخ داد و غنایمی به دست آمد مگر به مردم می‌دهند؟ حال شاید هدیه‌ای بدهند، اما تمامش جزو دارایی حکومت می‌شود. پس اکنون در عرصه شیعی، خمس منحصر به خمس ارباح مکاسب شده.

آنچه که ما گفتیم در قرآن دلیلی مبنی بر خمس نیست، منظورمان آن موارد چهارگانه نبود، بلکه منظورمان خمس ارباح مکاسب بود و آنچه در روایات آمده که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به فقرا خمس می‌دادند، از کدام خمس بود؟ خمس غنایم دارالحرب بود و نه خمس ارباح مکاسب.

تا آنکه به دوره امام کاظم و امام رضا(علیهماالسلام) رسیدیم و تا آن زمان نه پیامبر و نه دیگر امامان، خمس ارباح مکاسب نگرفتند. سیستم گرفتن خمس ارباح مکاسب، به شکل رسمی از دوره امام رضا و امام جواد(علیهماالسلام) شروع شد، به‌خصوص در دوره امام جواد(علیه السلام).

این نظر من است که این گونه از خمس ریشه‌ی قرآنی ندارد، چرا که مبنای من این است که هر حکم شرعی باید ریشه‌ی قرآنی داشته باشد و اگر ریشه‌‌ای در قرآن کریم نداشته باشد، قبول نمی‌نمایم.

می‌پرسید: آیا شما از مقلدان خود خمس می‌گیرید؟ می‌گویم: آری؛ چرا؟ چون من معتقدم که امام معصوم خمس را برای مصالحی وضع نمودند، اما آیا به عنوان حکمِ اصلی و برگفته از دین وضع نمودند یا به عنوان حکم ولایی؟ به عنوان حکم ولایی.

حکم ولایی چیست؟ مثلا اکنون شما به شهرداری می‌روید و می‌گوید که در این خیابان حق دارید سه طبقه بسازید، این حکم دینی است یا حکم ولایی از سوی دولت اسلامی؟ این حکم ولایی است و ممکن است چند سال دیگر تغییر یابد و کمتر یا بیشتر شود. مخالفت با این احکام جایز نیست، چون از ولی امر صادر شده، اما آیا جزیی از دین است یا احکامی است متغیر؟ احکامی است متغیر.

من معتقدم که امام معصوم، یعنی امامان رضا و جواد و هادی و عسکری(علیهم السلام) که دستگاه وکالت نیز در دوره ایشان آغاز شد، دیدند که شیعانشان احتیاجاتی دارند و حقوق ایشان از غنائم دارالحرب و… را، دولت‌های حاکم نمی‌دهند؛ مثلا کشورگشایی می‌کردند و بر اساس نص قرآن کریم باید خمس غنیمت‌ها را به پیامبر و پس از ایشان به امامان می‌دادند، اما حکومت‌های بنی امیه و بنی عباس این حق را به ایشان نمی‌دادند.

پس وقتی فقرای شیعه به امام جواد(علیه السلام) مراجعه می‌کردند، امام چه باید می‌کرد؟ می‌گفت ندارم؟ آیا کسی از ایشان قبول می‌کرد؟ امام(سلام الله علیه) نیز به دلیل شرایط اضطراری به تاجران شیعه فشار آوردند، نه به دیگران، بلکه به تاجران و فرمودند این‌ها فرزندان شیعه و برادران شما و ندار هستند. به عبارت دیگر مالیاتی بود که امام برای پوشش فقرای شیعه قرار دادند.

لذا امام جواد(علیه السلام) یکبار خمس گرفتند و یکبار نیز که رکود اقتصادی شکل گرفته بود، تاجران نزد ایشان آمدند و گفتند ای فرزند رسول خدا ما خمس(یک پنجم) را نمی‌توانیم پرداخت کنیم، ایشان نیز فرمودند مشکلی نیست، نیمِ یک ششم(یک دوازدهم) را پرداخت کنید، یعنی از هر دوازده درهم یک درهم پرداخت کنید و چه کسانی پرداخت کنند؟ فرمودند افراد ناتوان و متوسط شیعه که درآمد چندانی نداشتند، پرداخت نکنند، بلکه اغنیا پرداخت کنند، با اینحال نه یک پنجم، بلکه یک دوازدهم.

جالب اینکه پس از شهادت امام جواد(سلام الله علیه) تاجران شیعه به امام هادی(علیه السلام) نامه نوشتند که پدرتان از ما یک دوازدهم گرفته بود، آیا همان را ادامه دهیم؟ ایشان پاسخ دادند که خیر، وضعیت شیعیان بهبود یافته و به همان شیوه دوره امام رضا(علیه السلام) و ابتدای دوره امام جواد(علیه السلام) بازگردید. چون این کار در اواخر حیات امام جواد(علیه السلام) صورت گرفت.

من معتقدم اختیارات موجودِ برای امام معصوم را، حضرت حجت(عج) در عصر غیبت به علمای شیعه منتقل نمودند؛ این برای فردی است که “ولایت فقیه” را قبول دارد، اما کسی که ولایت فقیه را قبول ندارد، در نظر من حق ندارد که خمس بگیرد. هر کس قبول کرد که اختیارات امام معصوم به “راویان حدیث” منتقل گردید، این اختیار را دارد.

بنابراین، مرجع بر اساس این مبنا، حق دارد در شرایطی خمس(یک پنجم) و در شرایطی دیگر عشر(یک دهم) و در شرایطی دیگر ربع(یک چهارم) بگیرد؛ بر اساس تشخیص نیازمندی‌های شیعیان.

این است که می‌گویم مرجع نباید فقط رساله عملیه بنویسد و در خانه بنشیند، بلکه باید بر اوضاع تمام شیعیان آگاه باشد. ممکن است بگوید در یک کشور، وضعیت اقتصادی امسال خیلی خوب بود، پس باید ثلث(یک سوم) پرداخت کنند، چرا؟ چون باید به کشوری بفرستیم که وضعیت اقتصادی‌شان خوب نبود.

به عبارت دیگر من معتقدم خمس ارباح مکاسب مالیاتی است که تابع شرایطِ نیاز و ثروت است، لذا در برخی روایات داریم که حضرت حجت(عجل الله تعای فرجه الشریف) هنگامی که ظهور می‌نمایند، دیگر خمس نمی‌گیرند، چرا که خزانه دولت آن قدر اموال دارد که دیگر نیازی به خمس شیعیان نیست.

 

مي‌ماند زيارتها و درودها و صلواتها و اذكاري كه ما مي‌فرستيم. اين ذوات قدسي از آن جهت كه نور واحدند و از آن جهت كه صادر اول‌اند در قوس نزول همه كمالات را به عنايت الهي دارند در قوس صعود بر اساس ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[5] لحظه به لحظه كامل مي‌شوند منتها به تكميل الهي به افاضه الهي به عنايت الهي, كاري كه ما انجام مي‌دهيم يك عرض ادبي است كه باعث تكامل خود ماست نه باعث تكامل آنها, اين صلواتها اين عرض ادبها اين حضور آنها شرفياب شدن‌ها اين اهداي ثواب قرائت قرآن‌ها تكاملي است براي خود ما و تأدّب و تقرّبي است براي خود ما نه اينكه ما واسطه فيض بشويم به واسطه اين كارِ ما كمالي به آنها برسد اين مثال بارها از سيدناالاستاد مرحوم علامه و ديگران نقل شده است كه اگر كسي باغي داشته باشد باغباني داشته باشد آن باغبان را تأمين كند اگر اين باغبان در روز عيد يك دسته گُلي يا يك سبد ميوه‌اي از باغ او بچيند و به او تقديم بكند خود باغبان مي‌شود مؤدّب نه اينكه آن مالك چيزي را پيدا كند كه نداشت چون همه اينها از باغ اوست از بوستان اوست اين طور نيست كه اين باغبان از مال خود چيزي به صاحب باغ داده باشد ما حدّاكثر باغباني هستيم كه باغِ ديني آن حضرت را داريم نگهداري مي‌كنيم

 

به ما گفتند اين الفاظ را بگوييد تا خودتان به شفاعت آن حضرت برسيد و اين الفاظ را بگوييد و عبادت كنيد تا خودتان تقرّب پيدا كنيد نه اينكه انسان بين خدا و پيغمبر واسطه باشد و مجراي فيض باشد و وسيله قرار بگيرد كه به وسيله او ـ معاذ الله ـ خدا فيض جديدي به پيغمبر برساند اينكه نيست ما هر چه داريم به مثابه همان باغباني است كه از بوستان اينها داريم.

 فرمود: ﴿إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَي رَبِّهِ سَبِيلاً﴾ اگر مي‌فرمود «الاّ مَن اتّخذ الي ربّه سبيلا» خب كافي بود اما اين مشيئت را اضافه كرده تا معلوم بشود انسان در كمال آزادي و انتخاب و اختيار مي‌تواند به مقصد برسد هيچ اجباري در كار نيست

 

در سوره یس بیان میکند که از کسی تبعیت کنید که اجری از شما نمیخواهد

سوره ۳۶: يس - جزء ۲۲, ۲۳ - ترجمه فولادوند

اتَّبِعُوا مَنْ لَا يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿۲۱﴾

از كسانى كه پاداشى از شما نمى‏ خواهند و خود [نيز] بر راه راست قرار دارند پيروى كنيد (۲۱)