(43) اسْتِكْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ
(43) اسْتِكْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً
(۴۳) اينها همه به خاطر آن بود كه استكبار در زمين جستند و حيله گريهاي سوء داشتند، اما اين حيله گريهاي سوء تنها دامان صاحبانشان را ميگيرد، آيا آنها چيزي جز سنت پيشينيان (و عذابهاي دردناك آنها) را انتظار دارند؟ هرگز براي سنت خدا تبديلي نخواهي يافت، و هرگز براي سنت الهي تغييري نمييابي!
اين آيه توضيحى است بر آنچه در آيه قبل گذشت، مى گويد: دورى آنها از حق به خاطر اين بود كه طريق استكبار در زمين را پيش گرفتند، و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسليم شوند (استكبارا فى الارض).
و نيز به خاطر آن بود كه حيله گريهاى زشت و بد را پيشه كردند (و مكر السيئى ).
ولى اين حيله گريهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى گيرد (و لا يحيق المكر السيئى الا باهله ).
جمله (لا يحيق ) از ماده (حاق ) به معنى (نازل نمى شود و اصابت نمى كند و احاطه نمى يابد) مى باشد، اشاره به اينكه حيله گريها ممكن است موقتا دامن ديگران را بگيرد، ولى سرانجام به سراغ صاحب آن مى آيد، او را در برابر خلق خدا رسوا و بينوا، و در پيشگاه الهى شرمسار ميكند، همان سرنوشت شومى كه مشركان مكه پيدا كردند.
در حقيقت اين آيه مى گويد: آنها تنها به دورى كردن از اين پيامبر بزرگ الهى قناعت نكردند، بلكه براى ضربه زدن به آن از تمام توان و قدرت خود كمك گرفتند، و انگيزه اصلى آن كبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.
در دنباله آيه اين گروه مستكبر مكار و خيانتكار را با جمله پر معنى و تكان دهنده اى تهديد كرده ، مى گويد: آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه گرفتار همان سرنوشت پيشينيان شوند؟! (فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ).
اين جمله كوتاه اشاره اى به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنكش و طغيان گرى همچون قوم نوح ، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون است كه هر كدام به بلاى عظيمى گرفتار شدند، و قرآن بارها به گوشه هائى از سرنوشت شوم و دردناكشان اشاره كرده ، و در اينجا با همين يك جمله كوتاه ، تمام آنها را در مقابل چشم اين گروه مجسم مى سازد.
سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: (هرگز براى سنت الهى تغيير و تبديلى نمي يابى ، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى يافت ) (فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا).
چگونه امكان دارد خداوند قوم و جمعيتى را به خاطر اعمالى كيفر دهد ولى گروه ديگرى را كه داراى همان برنامه اند معاف دارد؟ مگر او حكيم و عادل نيست؟ و همه چيز را از روى حكمت و عدل انجام نميدهد؟
نوسان و دگرگونى سنتها در باره كسى تصور ميشود كه آگاهى محدودى دارد، و با گذشت زمان به مسائلى واقف ميشود كه او را از سنت ديرينه اش باز ميدارد، يا كسى كه آگاه است اما روى ميزان حكمت و عدالت رفتار نمى كند و تمايلات خاصى بر فكر او حاكم است ، ولى پروردگارى كه از همه اين امور منزه و پاك مى باشد سنتش در باره آيندگان همانست كه در باره پيشينيان بوده است ، سنتهايش ثابت و تغيير ناپذير است.
قرآن در آيات متعددى روى مساله تغيير ناپذير بودن سنتهاى الهى تكيه كرده است.
اجمالا در اين جهان در عالم تكوين (عالم آفاق, عالم آفاق يعنى سماوات يا مجموعه عظيم ستارگان، سحابى ها، كهكشان ها، زمين و تمام موجوداتى كه در آسمان ها و زمين هستند، جماد و نبات و حيوان و انسان همه عالم تكوين يا عالم آفاق است.) و تشريع (عالم دين, عالم تشريع قرآن كريم است و فرمايش هاى حكيمانه انبياى خدا و ائمه طاهرين و اولياى خدا) قوانين ثابت و لايتغيرى است كه قرآن از آنها به سنتهاى الهى تعبير كرده كه هرگز دگرگونى در آنها راه ندارد، اين قوانين همانگونه كه بر گذشته حاكم بوده بر امروز و فردا نيز حاكم است ، مجازات مستكبران بى ايمان هنگامى كه اندرزهاى الهى سود نبخشد، همچنين يارى رهروان راه حق به هنگامى كه دست از تلاش مخلصانه بر ندارند از اين سنتها است و هر دو در گذشته و امروز تغيير ناپذير بوده و هست .
https://www.aparat.com/v/CjDdk
قابل توجه اينكه در بعضى از آيات قرآن مجيد تنها سخن از عدم تبديل سنتهاى الهى آمده (احزاب - 62) و در بعضى ديگر سخن از عدم تحويل آنها (سوره اسراء - 77).
سوره ۳۳: الأحزاب
سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا ﴿۶۲﴾
اين سنت خداوند در اقوام پيشين است و براي سنت الهي هيچگونه تغييري نخواهي يافت. (۶۲)
سوره ۱۷: الإسراء
سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا ﴿۷۷﴾
اين سنت (ما) در پيامبراني است كه پيش از تو فرستاديم، و هرگز براي سنت ما تغيير و دگرگوني نخواهي يافت. (۷۷)
ولى در آيه مورد بحث هر دو را به صورت تاكيد پشت سر هم آورده ، ميفرمايد: نه براى سنت الهى تبديل مييابى و نه تحويلى !
آيا اين هر دو, يك معنى را مى رساند كه براى تاكيد بيان شده است ، و يا هر كدام اشاره به معنى مستقلى است؟
با توجه به ريشه اين دو واژه ظاهر اين است كه به دو معنى مختلف اشاره ميكند: (تبديل ) آن است كه چيزى را به كلى عوض كنند، يعنى آن را بردارند و چيز ديگرى جانشين آن نمايند، ولى (تحويل ) آن است كه همان موجود را از نظر (كيفى ) يا (كمى ) دگرگون سازند.
به اين ترتيب سنتهاى الهى نه به كلى عوض ميشود، و نه حتى كم و زياد و ضعيف و شديد ميشود، از جمله اينكه خداوند در مورد گناهان و جرائم مشابه مجازاتهاى مشابهى از هر جهت قائل ميشود، نه اينكه مجازاتى را براى گروهى قائل شود و گروه ديگرى را معاف سازد، و نه اينكه مجازات گروهى را كمتر و يا ضعيفتر كند، و چنين است قانونى كه از ريشه ثابتى مايه گرفته كه نه تبديل در آن است و نه دگرگونى و تغيير.
آخرين نكته اى كه در مورد اين آيه به نظر ميرسد اين است كه در يكجا سنت را به الله اضافه كرده، و در جاى ديگر از همين آيه سنت را به اولين و پيشينيان، ممكن است در بدو نظر منافاتى بين اين دو تصور شود، ولى چنين نيست ، زيرا در مورد اول اضافه به فاعل است ، و در مورد دوم به مفعول ، در مورد اول سخن از سنتگذار است ، و در مورد دوم سخن از كسى است كه اين سنت الهى در باره او اجرا مى شود.
(وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ) - يعنى مكر بد نازل نمى شود و نمى رسد مگر به صاحبش، و در غير از خود او مستقر نمى شود، براى اينكه هر چند مكر بد بسا مى شود كه به شخص مكر شده صدمه اى وارد مى آورد، و ليكن چيزى نمى گذرد كه از او زايل مى شود و دوام نمى آورد، ولى اثر زشت آن بدان جهت كه مكر سيى ء است در نفس مكر كننده باقى مى ماند، و چيزى نمى گذرد كه آن اثر, ظاهر گشته ، گريبانش را مى گيرد و به خاطر آن مجازات مى شود، حال يا در دنيا و يا در آخرت. و به همين جهت در مجمع البيان آيه شريفه را تفسير كرده به اينكه: كيفر مكر سيى ء جز به مرتكبش نمى رسد.
و اين آيه شرىفه كلامى است از باب مثل، نظير اين جمله كه قرآن كريم فرموده: (إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ سركشى و ستمهاي شما فقط به زيان خود شماست)، و نيز فرموده: (فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ هر كس پيمانشكني كند به زيان خود پيمان شكسته است).
(فلن تجد لسنّة اللّه تبديلا و لن تجد لسنة اللّه تحويلا) - (تبديل سنت خدا) به اين است كه: عذاب خدا را بردارند، و به جايش عافيت و نعمت بگذارند، و (تحويل سنت ) عبارت از اين است كه: عذاب فلان قوم را كه مستحق آن مى باشند، به سوى قومى ديگر برگردانند، و سنت خدا نه تبديل مى پذيرد و نه تحويل، براى اينكه خداى تعالى بر صراط مستقيم است، حكم او نه تبعيض دارد و نه استثناء.
﴿فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾ يعني تنفّر اينها, رميدن اينها بيشتر شد …. چرا اين كار را كردند؟ ﴿اسْتِكْبَاراً فِي الْأَرْضِ﴾ اينها مستكبرند.
با كافر ميشود كنار آمد ولي با مستكبر نميشود كنار آمد. در بخشي از آيات قرآن دارد بالأخره بعضيها كافر هستند خب با شما كاري ندارند, شما هم با آنها كاري نداشته باشيد. با كفار هم ميتوانيد زندگي مسالمتآميز داشته باشيد. در آيه هشت سوره مباركه «ممتحنه» همين است فرمود كفاري در عالَم هستند كه كاري با شما ندارند شما هم كاري با آنها نداريد با آنها ميتوانيد زندگي مسالمتآميز داشته باشيد عادلانه رفتار كنيد. همين آيه هشت سوره مباركه «ممتحنه» در قانون اساسي ما هم هست. به استناد همين آيه, اصولي هم از قانون اساسي تدوين شده است. كفار در عالَم زيادند ما كه نميتوانيم با همه بجنگيم و كار الهي را انجام بدهيم…كار ما اين نيست فرمود:
سوره ۶۰: الممتحنة
لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴿۸﴾
خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهي نميكند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.
فرمود كفاري كه با شما كاري ندارند تحريمي نكردند مزاحمت ايجاد نكردند ممانعت ايجاد نكردند, كسي كه ممانعت ايجاد ميكند اينها آنها را ياري نكردند بدي نسبت به شما نكردند خدا نهي نميكند كه شما نسبت به آنها نيكي كنيد بلكه در ذيل آيه دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد﴾اين براي كفار.
اما مستكبِر غير از كافر است. فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ با پيشوايان كفر بجنگيد﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ چرا كه حرمت سوگند [و پيمان] را رعايت نمى كنند﴾[24] نه «لا اِيمان لهم» كه اين بحثش قبلاً گذشت نه چون ايمان ندارند, كافر هستند, خيليها ايمان ندارند, كافرند, ميشود با آنها زندگي كرد و كنار آمد اما كسي كه اَيمان ندارد جمع «يَمين» يعني قطعنامه, سوگند, توافق, موافقتنامه هيچ چيزي را به رسميت نميشناسد. خب با چنين آدمي شما چگونه ميتوانيد زندگي كنيد… ﴿لاَيَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلّاً وَلاَ ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (نه تنها درباره شما) درباره هيچ فرد با ايماني رعايت خويشاوندي و پيمان را نميكنند و آنها تجاوزكارانند. (۱۰)﴾[25] نه امضايشان محترم است نه توافقشان محترم است. خب چگونه ميتوانيد با اينها زندگي كنيد امروز امضا ميكنند فردا انكار ميكنند, امروز توافق ميكنند فردا انكار ميكنند. برهان قرآن كريم اين نيست كه «لا اِيمان لهم» برهان قرآن كريم اين است كه ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ﴾.
﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ﴾مَكر بد و زشت، دامنگير خود آن ماكرين ميشود در روايات ما هست كه اهل بيت فرمودند: «مَن حَفَر لأخيه بئراً وقع فيها»[26]كسي براي ديگري چاه بِكَند خودش به چاه ميافتد «مَنْ سَلَّ سَيْفَ البَغْيِ قُتِلَ به، كسي كه شمشير ظلم را از غلاف بيرون بياورد… با همان شمشير كشته ميشود.
…اين بيان ائمه است, بيان اهل بيت است, اين حق است, صدق است, اينطور نيست كه اينها جايي درس خوانده باشند يا با گمان اين حرف را زده باشند. فرمود هر كسي شمشير ظلم را از غلاف در بياورد با آن كُشته ميشود «مَنْ سَلَّ سَيْفَ البَغْيِ قُتِلَ به» اين يقيني است, اينها را از همين آيات گرفتند. خود ائمه(عليهم السلام) گاهي به شاگردانشان ميفرمودند ما اگر مطلبي گفتيم از ما سؤال كنيد از كجاي قرآن استفاده كرديد[28] خب گاهي اين توفيق را داشتند كه از آنها سؤال ميكردند و آنها جواب ميدادند كه از فلان آيه استفاده كرديم, گاهي اين سؤال را براي بعديها گذاشتند.
اين ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾ حصر است فرمود هر نقشه بد, دامنگير خود آن نقّاش ميشود يك اصل كلي است ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً و راستگوتر از خدا در گفتار کیست؟﴾,[29] ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ﴾ اين انتقام است و تهديد ﴿يَنظُرُونَ﴾ يعني «ينتظرون» شما هيچ انتظار نداريد مگر اينكه سنّت الهي درباره شما پياده بشود ﴿فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ﴾ سنّت اوّلين چيست؟ در آيه 44 فرمود برويد بگرديد ببينيد سنّت اوّلين چيست ما خيليها را خاك كرديم در بخشهايي از قرآن كريم فرمود اينها كه در برابر شما هستند هرگز به قدرتهاي قبلي نبودند[30] ما آنها را از بين برديم اينها را هم از بين ميبريم اينها منتظر سنّت قبلي باشند.
نياكانشان, گذشتگانشان, مستكبراني كه در زمين بودند همان طوري كه ذات اقدس الهي به حيات آنها خاتمه داد ﴿دَمَّرنَاهُمْ تَدْمِيراً شديدا آنها را در هم كوبيديم﴾, ﴿وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ و بعضي ديگر را در زمين فرو برديم﴾,[4]﴿مِنْهُم مَنْ أَغْرَقْنَا بعضي را غرق كرديم﴾,[5]﴿مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِيدٌ برخی از آن [شهر] ها هنوز برجایند، و برخی درو شده بر باد رفته اند﴾[6] همه آن عذابهايي كه نصيب گذشتگان شد و دامنگير گذشتگان شد دامنگير اينها هم ميشود چرا؟ براي اينكه ذات اقدس الهي يك برنامه حكيمانه تنظيم كرد كه تا مدتي صبر ميكند, نصاب صبر وقتي تمام شد, نصاب عفو و تخفيف تمام شد, نصاب رحمت در برابر غضب تمام شد, نوبت به غضب ميرسد.
همه اين برنامهها بر اساس نظام احسن است; لذا خداي سبحان گاهي درباره كلّ عالَم سخن ميگويد ميفرمايد: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ دگرگوني در آفرينش خدا نيست﴾[7] چرا؟ …هر چه مصداق شيء است مخلوق خداست كه فرمود: ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[8] … ديگر هم فرمود كه ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ﴾[9] يعني هر چه آفريد زيبا آفريد ….حالا اگر كسي بخواهد چيزي را عوض بكند يا بخواهد خدا چيزي را عوض كند پاسخش آن .. ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ خدا چيزي را عوض نميكند و چيزي هم در عالَم عوض نميشود. غير خدا نميتواند عوض كند چون قدرت ندارد, خود خدا عوض نميكند چون به احسن وجه خلق كرده ديگر زيباتر از اين كه ممكن نيست; لذا … فرمود: ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ يا ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وعده هاي الهي تخلف ناپذير است﴾,[10]﴿لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ و براى كلمات خدا هيچ تغييردهنده اى نيست﴾[11] و مانند آن براي اينكه غير خدا قدرت ندارد, خود خدا كه قادر است چون به احسن وجه خلقت كرده است ديگر عوض نميكند ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ اين اصول… شامل سنّت و امثال سنّت خواهد شد; لذا سنن الهي بر اساس همان «أحسن النظام» تدوين شده است لذا گاهي … ميفرمايد: ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً﴾ تبديلي در سنّت الهي نيست تحويلي هم در سنّت الهي نيست. تبديل آن است كه اين سنّت را بردارند به جاي آن و بدلِ آن سنّت ديگر بگذارند, تحويل آن است كه اين سنّت را از اين قوم بردارند به قوم ديگر بدهند فرمود عذابي كه بايد دامنگير مستكبران و ماكران بشود نه تبديلپذير است نه تحويلپذير.
—-----
مقاومت شما در برابر وحي الهي يك استكبار نابخشودني است و اين مكري كه شما داريد درباره خاموش كردن چراغ وحي, دامنگير شما خواهد شد. عمل از بين نميرود عمل زنده است و هرگز عامل را رها نميكند اين دو اصل از اصول قرآني است كه «العمل حيٌّ لا يموت بإذن الله و العمل معلّقٌ علي عامله بإذن الله» كاري كه انسان انجام داد از بين نميرود نميشود گفت گذشت, ما گذشتيم نه اينكه آن عمل از بين رفته باشد پس عمل باقي است بدون شك, از بين نميرود وقتي از بين نرفت يك موجود معطّل در عالَم هستي وجود ندارد كه نه با چيزي رابطه داشته باشد …. در يك گوشه افتاده باشد آن در عالَم هستي نيست.
…عمل, مبدأ فاعلي خود را رها نميكند عمل به غير عامل خود مرتبط نيست اگر عمل اثري دارد چه اثر خوب چه اثر بد, نصيب همان عامل ميشود يا دامنگير آن عامل ميشود. اينكه فرمود: ﴿لَيْسَ لِلاْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي﴾[1] ناظر به همين است. در بيانات نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در دعاي ختم قرآن اين است كه «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِی الْأَعْنَاقِ» [2]عملهاي بد, غُل دامنگير و گردنگير تبهكاران ميشود اينطور نيست كه عمل, عامل را رها كند. يك غُل گردنگير خواهد بود.
دعای ۴۲ صحیفه سجادیه
بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و از برکت قرآن به وقت مردن سختی جان کندن، و دشواری ناله کردن را بر ما سهل و آسان فرما، و نیز به شماره افتادن نفسها را در وقتی که جانها به خرخره رسند، و گفته شود چه کسی معالجه گر است؟ و فرشته مرگ برای قبض روح از پردههای نهان آشکار گردد، و تیرهای وحشتناک فراق را از کمان اجل به سوی جانها پرتاب نماید، و تلخی شربت مرگ را چون جامی زهرآلوده به کام جانها ریزد، و کوچ کردن و حرکت ما به جهان دیگر نزدیک شود، و اعمال هر کس همچون طوقی بر گردنش حلقه زند، و قبرها آرامگاهمان تا به وقت قیامت شوند.
بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و ورود ما را به خانه پوسیدگی، و طول اقامت ما را در طبقات خاک بر ما مبارک گردان، و گورها را پس از جدایی از دنیا بهترین منازلمان قرار ده، و به رحمتت تنگی لحدها را برای ما گشاده فرما، و در برابر حاضران عرصه قیامت به گناهان هلاککنندهمان رسوایمان مکن،
و از برکت قرآن به وقت صف بستن در محضرت بر ذلّت ما رحم آور، و به هنگام لرزش صراط در روز عبور از آن قدمهای ما را از لغزش استوار ساز، و پیش از برپا شدن قیامت تاریکی قبرهای ما را به آن نور بخش، و از هر گونهاندوه روز قیامت و دشواری ترسهای آن روز سخت نجاتمان ده،
و در آن روز که صورت ستم پیشگان سیاه شود که روز اندوه و ندامت است چهرههای ما را سپید گردان، و از ما در قلوب مؤمنان دوستی قرار بده، و زندگی را بر ما سخت مکن.
فرمود: ﴿وَلاَ يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ﴾… مكر يعني گذشته از اينكه خضوع نميكنند درصدد براندازي نظام الهياند فرمود: ﴿الْمَكْرُ السَّيِّئِ﴾ كه قصدشان اين است كه دين را از پا در بياورند فقط دامنگير خود آنها خواهد بود در بخشهاي ديگر هم فرمود:
سوره 14: إبراهيم
وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ ﴿۴۶﴾
آنها نهايت مكر خود را به كار زدند، و همه مكرها (و توطئه هاشان) نزد خدا آشكار است، هر چند كوهها با مكرشان از جا بركنده شود! (۴۶)
اينها ممكن است مكرهايي داشته باشند كه كوهها را منفجر كنند ولي ﴿عِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ﴾.
—------
پرسش: در اموري كه بدا حاصل ميشود آن تبديل و تحويل است يا نيست؟
بِدا یا بداء در لغت به معنای ظاهر شدن است، و در اصطلاح به معنای تغییر مقدرات از سوی خداوند بر اساس پارهای حوادث و وقایع و تحت شرایط و عوامل ویژهاست.
بَدا جزء اموري است كه در قضا و قَدر پيشبيني شده است كه فلان حادثه در فلان صحنه رخ ميدهد بعد در فلان صحنه بايد عوض بشود, خود اين تغيير و تبديل زيرمجموعه عالَم قضاست و جزء سنّت الهي است; يعني وقتي مردم اوضاعشان عوض ميشود ذات اقدس الهي هم آثار خودش را عوض ميكند خود اين مجموعه زير پوشش سنّت الهي است ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ هنگامي كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت﴾[12] اگر مردم برگردند ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا هر گاه برگرديد ما باز ميگرديم﴾,[13]﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ اگر باز گرديد ما هم باز خواهيم گشت﴾[14] اين دو اصلي كه در تحويل و تحوّل عالَم هست اينها زيرمجموعه آن سنّت كلّي الهي است اگر مردم برگردند لطف الهي برميگردد, مردم استكبار و مكرشان را ادامه بدهند لطف الهي سلب ميشود. خود اينها بخشي از بَداست همه اينها زيرمجموعه لوح محفوظ است, تثبيتشده است كه كجا جاي بداست كجا جاي بدا نيست كجا جاي تغيير است كجا جاي تحويل است و مانند آن. در حقيقت اگر حكم عوض ميشود چون موضوع عوض ميشود….
انسان مادامي كه زنده است در عالَم حركت است, در عالم حركت هر گونه تغييري ممكن است, انسان ممكن است از ايمان به كفر, از كفر به ايمان, از صلاح به طلاح (ضد الصلاح, فساد و تباهی), از طلاح به صلاح منتقل بشود اما اصل كلي اين است كه اگر كسي صالح بود خير براي اوست, اگر كسي طالح بود شرّ دامنگير اوست اين سنّت الهي است كه تغييرناپذير است. افرادي كه در دنيا زندگي ميكنند زيرمجموعه اين سنّتاند. فلانجا سقف است اگر كسي بخواهد آسوده باشد ميرود زير سقف, فلانجا سقف نيست پناهگاه نيست اگر كسي از زير سقف به در رفته آسيب ميبيند. اين يك اصل كلي است. كجا سقفِ رحمت است, كجا باز است, كجا آسيبپذير است, كجا آسيبپذير نيست اينها را ذات اقدس الهي مشخص كرده افرادي كه راهي اين راهاند, متحرّك اين راهاند تا زندهاند و نفس ميكشند در معرض تغيّر و تبدّلاند از ايمان به كفر, از صلاح به طلاح و مانند آن, آنها عوض ميشوند نه اينكه حكم الهي و قانون الهي و سنّت الهي تغيير كرده باشد.
در سوره مباركه «يونس» آيه 23 فرمود: ﴿فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ﴾
فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۲۳﴾
اما هنگامي كه آنها را رهائي بخشيد، (دوباره) در زمين، بدون حق، ستم ميكنند اي مردم ستمهاي شما به زيان خود شماست، بهره اي از زندگي دنيا (مي بريد) سپس بازگشت شما بسوي ماست و (خدا) شما را به آنچه عمل ميكرديد خبر ميدهد. (۲۳)
بعد يك اصل كلي را فرمود, فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ اين سخن از ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[18] نيست, سخن از ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾[19] نيست سخن از ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ است اين سخن از ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ به آن اصل كلي كه مطرح شد اشاره ميكند ﴿إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَي أَنفُسِكُم اي مردم ستمهاي شما به زيان خود شماست﴾ اين يك حصر است يعني هر كس ستمي ميكند ولو نسبت به خانوادهاش, ولو نسبت به همسايهاش, ولو نسبت به زيرمجموعهاش هر كسي هر ستمي ميكند يك نيشي به خود ميزند منتها الآن مَست قدرت است, وقتي اين حالت تخديري برطرف شد دادش در ميآيد اينطور نيست كه الآن درد نباشد الآن آسيب هست منتها او چون احساس نميكند ﴿فِي سْكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ اينها در مستي خود سرگردانند﴾ مستانه زندگي ميكنند تخديرشدهاند كسي كه تخدير شده است درد را احساس نميكند وقتي آخرهاي عمر فرا رسيد دادش در ميآيد ﴿إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَي أَنفُسِكُم﴾ اينجا ﴿عَلَي﴾ است آنكه در سوره مباركه «اسراء» است كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[20] …هر دو لام براي اختصاص است ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ اگر نيكي كنيد بخودتان نيكي ميكنيد﴾ «إنّ الإحسان يختصّ بالمحسن» ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا و اگر بدي كنيد باز هم به خود ميكنيد﴾ «إنّ الاسائة تختصّ بالمسيء» لام, لام اختصاص است.