(12) إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ
(۱۲) ما مردگان را زنده ميكنيم، و آنچه را از پيش فرستاده اند و تمام آثار آنها را مينويسيم، و همه چيز را در «كتاب» احصا كرده ايم.
جمله (ما قدموا) (آنچه را از پيش فرستادند) اشاره به اعمالى است كه انجام داده اند و اثرى از آن باقى نمانده ، اما تعبير به (و آثَارَهُمْ) اشاره به اعمالى است كه از انسان باقى مى ماند و آثارش در محيط منعكس ميشود، مانند صدقات جاريه (بناها و اوقاف و مراكزى كه بعد از انسان باقى ميماند و مردم از آن منتفع مى شوند).
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه (ما قدموا) اشاره به اعمالى است كه جنبه شخصى دارد، (و آثَارَهُمْ) اشاره به كارهائى است كه سنت ميشود و بعد از انسان نيز موجب خير و بركت، و يا شر و زيان و گناه مى گردد.
البته مفهوم آيه گسترده است و ممكن است هر دو تفسير در مفهوم جمع باشد.
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد ما همه چيز را در كتاب آشكار احصا كرده ايم (كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ).
غالب مفسران (إِمَامٍ مُبِين) را در اينجا به عنوان لوح محفوظ همان كتابى كه همه اعمال و همه موجودات و حوادث اين جهان در آن ثبت و محفوظ است تفسير كرده اند.
و تعبير به (امام) ممكن است از اين نظر باشد كه اين كتاب در قيامت رهبر و پيشوا است براى همه ماموران ثواب و عقاب و معيارى است براى سنجش ارزش اعمال انسانها و پاداش و كيفر آنها.
جالب اينكه اين تعبير (امام ) در بعضى ديگر از آيات قرآن در مورد (تورات ) به كار رفته، آنجا كه مى فرمايد:
سوره ۱۱: هود
أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً … (۱۷)
آيا آنكس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى او ميباشد، و پيش از آن كتاب موسى كه امام و رحمت بود گواهى بر آن ميدهد (همچون كسى است كه چنين نباشد).
اطلاق كلمه (امام) در اين آيه بر تورات به خاطر معارف و احكام و دستورات آن است، و همچنين به خاطر نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در آن آمده ، و در تمام اين امور ميتوانست رهبر و پيشواى خلق باشد بنابراين كلمه مزبور در هر مورد متناسب با آن مفهومى دارد.
نكته ها:
1 - انواع كتابهاى ثبت اعمال
از آيات قرآن مجيد چنين استفاده ميشود كه اعمال انسان در چند كتاب ثبت و ضبط ميگردد، تا به هنگام حساب هيچگونه عذر و بهانه اى براى كسى باقى نماند.
نخست (نامه اعمال شخصى) است كه ثبت كننده تمام كارهاى يك فرد در سراسر عمر او است ، قرآن مى گويد: روز قيامت به هر كس گفته مى شود: اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا: (خودت نامه اعمالت را بخوان ، كافى است كه خود حسابگر خويش باشى ) (اسراء - 14).
اينجاست كه فرياد مجرمان بلند ميشود و مى گويند: واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را ثبت و احصا كرده است ؟! (يَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا) (كهف - 49).
اين همان كتابى است كه (نيكوكاران آن را در دست راست دارند و بدكاران در دست چپ (حاقه - 19 و 25).
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ ﴿۱۹﴾
اما كسي كه نامه اعمالش به دست راست او است (از فرط خوشحالي و مباهات) فرياد ميزند كه (اي اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد.
وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ ﴿۲۵﴾
اما كسي كه نامه اعمال او به دست چپش داده شده ميگويد: اي كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نميشد.
دوم كتابى است كه (نامه اعمال امتها) است ، و بيانگر خطوط اجتماعى زندگى آنها ميباشد چنانكه قرآن مى گويد: كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا: روز قيامت هر امتى به نامه اعمالش فرا خوانده ميشود (جاثيه - 28).
سوره 45: الجاثية
وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۲۸﴾
در آن روز هر امتي را ميبيني (كه از شدت ترس و وحشت) بر زانو نشسته، هر امتي به سوي كتابش خوانده ميشود و (به آنها ميگويند) امروز جزاي آنچه را انجام ميداديد به شما ميدهند.
و سومين كتاب همان كتاب نامه جامع و عمومى لوح محفوظ است كه نه تنها اعمال همه انسانها از اولين و آخرين ، بلكه همه حوادث جهان در آن يكجا ثبت است ، و گواه ديگرى در آن صحنه بزرگ بر اعمال آدمى است ، و در حقيقت امام و رهبر براى فرشتگان حساب ، و ملائكه پاداش و عقاب است .
حديث
در حديث گويا و بيدار كننده اى از امام صادق (عليه السلام ) مي خوانيم :
ان رسول الله نزل بارض قرعاء، فقال لاصحابه : ائتوا بحطب ، فقالوا: يا رسول الله نحن بارض قرعاء! قال فليات كل انسان بما قدر عليه ، فجاءوا به حتى رموا بين يديه ، بعضه على بعض ، فقال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) هكذا تجمع الذنوب ثم قال اياكم و المحقرات من الذنوب ، فان لكل شى ء طالبا الاوان طالبها يكتب ما قدموا و آثارهم و كل شى ء احصيناه فى امام مبين :
(رسول خدا وارد زمين بى آب و علفى شد، به يارانش فرمود: هيزم بياوريد، عرض كردند: اى رسول خدا! اينجا سرزمين خشكى است كه هيچ هيزم در آن نيست ، فرمود: برويد، هر كدام هر مقدار ميتوانيد جمع كنيد، هر يك از آنها مختصر هيزم يا چوب خشكيدهاى با خود آورد، و همه را پيش روى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روى هم ريختند (شعله اى در آن افكند و آتشى عظيم از آن زبانه كشيد) سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اينگونه گناهان (كوچك ) روى هم متراكم مى شوند (و شما براى تك تك آنها اهميتى قائل نيستيد!) سپس فرمود: بترسيد از گناهان كوچك كه هر چيزى طالبى دارد، و طالب آنها آنچه را از پيش فرستادند، و آنچه را از آثار باقى گذاشته اند مى نويسد و همه چيز را در كتاب مبين ثبت كرده .
اين حديث تكان دهنده ترسيمى است گويا از تراكم گناهان كم اهميت و آتش عظيمى كه از مجموع آنها زبانه مى كشد.
در حديث ديگرى آمده است كه قبيله (بنو سلمه) در نقطه دور دستى از شهر مدينه قرار داشتند، تصميم گرفتند به نزديكى مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل مكان كنند، آيه فوق نازل شد انا نحن نحى الموتى ... و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها فرمود: ان آثاركم تكتب آثار شما (گامهاى شما به سوى مسجد) در نامه اعمالتان نوشته خواهد شد (و پاداش خواهيد گرفت ) هنگامى كه بنو سلمه اين سخن را شنيدند صرفنظر كردند و در جاى خود ماندند.
روشن است كه آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه هر يك از اين امور مصداقى از آن است . آنچه ممكن است در بدو نظر ناهماهنگ با تفسير فوق تصور شود رواياتى است از طرق اهل بيت (عليهم السلام ) كه امام مبين در آن به امير مؤ منان على (عليه السلام ) تفسير شده است .
از جمله در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) از پدرش از جدش (عليهم السلام ) نقل شده است كه فرمود: هنگامى كه اين آيه وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ نازل شد
ابو بكر و عمر برخاستند و عرض كردند: اى پيامبر! آيا منظور از آن تورات است ؟ فرمود: نه ، عرض كردند انجيل است ؟ فرمود: نه ، عرض كردند: منظور قرآن است ؟ فرمود: نه ، در اينحال اميرمؤمنان على (عليه السلام ) به سوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد هنگامى كه چشم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر او افتاد فرمود: هو هذا! انه الامام الذى احصى الله تبارك و تعالى فيه علم كل شى ء: (امام مبين اين مرد است ! او است امامى كه خداوند متعال علم همه چيز را در او احصا فرموده)!.
سوره ۱۳: الرعد
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ﴿۴۳﴾
و كسانى كه كافر شدند مى گويند تو فرستاده نيستى بگو كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است ميان من و شما گواه باشد
در تفسير على بن ابراهيم از ابن عباس از خود اميرمؤمنان نيز نقل شده است كه فرمود: انا و الله الامام المبين ، ابين الحق من الباطل ورثته من رسول الله (به خدا سوگند منم امام مبين كه حق را از باطل آشكار مى سازم ، اين علم را از رسول خدا به ارث برده و آموخته ام ).
گرچه بعضى از مفسران همچون آلوسى از نقل اين گونه روايات از طريق شيعه وحشت كرده ، و آن را به نادانى و بيخبرى از تفسير آيه نسبت داده اند، ولى با كمى دقت روشن مى شود كه اين گونه روايات منافاتى با تفسير امام مبين به لوح محفوظ ندارد، زيرا قلب پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در درجه اول و قلب وسيع جانشين او در درجه بعد آئينه هائى است كه لوح محفوظ را منعكس مى كند، و قسمت عظيمى از آنچه در لوح محفوظ است از سوى خدا به آن الهام مى گردد، به اين ترتيب نمونه اى از لوح محفوظ ميباشد، و بنابراين اطلاق امام مبين بر آن مطلب عجيبى نيست ، چرا كه فرعى است كه از آن اصل گرفته شده ، و شاخه هاى است كه به آن ريشه باز مى گردد.
گويا بعضى توهم كرده اند كه نوشتن اعمال و آثار، همان احصاء در امام مبين است. و ليكن اين اشتباه است، چون قرآن كريم از وجود كتابى خبر مى دهد كه تمامى موجودات و آثار آنها در آن نوشته شده، كه اين همان لوح محفوظ است، و از كتابى ديگر خبر مى دهد كه خاص امت هاست، و اعمال آنان در آن ضبط مى شود، و از كتابى ديگر خبر مى دهد كه خاص فرد فرد بشر است، و اعمال آنان را احصاء مى كند. همچنان كه درباره كتاب اولى فرموده: (وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت] است) و درباره دومى فرموده: (كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا هر امتى به سوى كارنامه خود فراخوانده مى شود) و درباره سومى فرموده: (وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا اعمال هر انساني را به گردنش قرار داده ايم، و روز قيامت كتابي براي او بيرون مي آوريم كه آنرا در برابر خود گشوده ميبيند).
ظاهر آيه هم به نوعى از بينونت (جدایی) حكم مى كند به اينكه: كتابها يكى نيست، و كتاب اعمال غير از امام مبين است، چون بين آن دو فرق گذاشته، يكى را خاص اشخاص دانسته و ديگرى را براى عموم موجودات (كل شى ء) خوانده است، و نيز تعبير را در يكى به كتابت آورده، و در ديگرى به احصاء.
(وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ) - منظور از (امام مبين) لوح محفوظ است، لوحى كه از دگرگون شدن و تغيير پيدا كردن محفوظ است، و مشتمل است بر تمامى جزئياتى كه خداى سبحان قضايش را در خلق رانده، در نتيجه آمار همه چيز در آن هست، و اين كتاب در كلام خداى تعالى با اسمهاى مختلفى ناميده شده لوح محفوظ، ام الكتاب، كتاب مبين، و امام مبين، كه در هر يك از اين اسماى چهارگانه عنايتى مخصوص هست.
مثل متقین در ابتدای سوره بقره, مومنون در ابتدای سوره مومنون, محسنین در ابتدای سوره لقمان, شاید بتوان گفت یک شخص است ولی هر بار از زاویه یکی از خصائص آنها نگاه کرده است. مثل سیبی است که یکبار از زاویه بو, یکبار از زاویه طعم یکبار از زاویه رنگ به آن نگاه شود.
و شايد عنايت در ناميدن آن به امام مبين، به خاطر اين باشد كه بر قضاهاى حتمى خدا مشتمل است، قضاهايى كه خلق تابع آنها هستند و آنها مقتداى خلق. و نامه اعمال هم - به طورى كه در تفسير سوره جاثيه مى آيد - از آن كتاب استنساخ مى شود، چون در آن سوره فرموده:
سوره ۴۵: الجاثية
وَتَرَى كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۲۸﴾
در آن روز هر امتي را ميبيني (كه از شدت ترس و وحشت) بر زانو نشسته، هر امتي به سوي كتابش خوانده ميشود و (به آنها ميگويند) امروز جزاي آنچه را انجام ميداديد به شما ميدهند. (۲۸)
هَذَا كِتَابُنَا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۲۹﴾
اين كتاب ما است كه به حق بر شما سخن مى گويد ما همواره آنچه شما مى كرديد استنساخ مى كرديم (29).
فرمود: ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ در ذيل اين آيه يك روايت نوراني است كه امام(سلام الله عليه) فرمود مگر شما عرب نيستيد, قواعد عربي را نميدانيد, استنساخ به چه چيزی ميگويند؟ يك وقت كسي نسخهنويسي ميكند, يك وقت استنساخ ميكند. كسي كه دارد مينويسد ميگويد من دارم نسخه برميدارم «نَنْسَخ»؛ اما وقتي دارد استنساخ ميكند يعني چه؟ يعني يك نسخه اصل نزد من هست من اين نسخه فرع را برابر آن نسخه اصل دارم تنظيم ميكنم از روي يك كتاب دارم مينويسم, اگر كسي مطلبي را دارد مينويسد نميگويند استنساخ كرده ميگويند… طبيب نسخه نوشت, او كه استنساخ نميكند. اما اگر كتابي نوشته باشد ديگري از روي آن نسخه بردارد ميگويند استنساخ كرده… خدا ميفرمايد: ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ يعني ما يك نسخه اصل داريم, آنچه به نام كتاب امّت است يا كتاب شخص است ميفرمايد اين نسخهٴ بدل آن اصل است (البته اين آيه سوره «جاثيه» مربوط به كتاب امت است).
آنچه شما ميخواستيد انجام بدهيد ما ميدانستيم چه كار ميخواهيد بكنيد[8] ما ميدانيم كه كدام خاك بر اساس گرايشهاي طبيعي «لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن»[9] ما ميدانيم كدام گياه بر اساس گرايشهاي طبيعي يا غريزي، ميوه شيرين ميدهد يا حنظل تلخ. ما ميدانيم كدام حيوان بر اساس غرايز حيواني چه كاري را انجام ميدهد در كدام گوشه جنگل به سر ميبرد. ما در ازل ميدانيم كه فلان شخص با ميل خود راه خوب ميرود و آن شخص با ميل خود راه بد ميرود. ما در ازل ميدانستيم كه كميلبنزياد نخعي با حارثةبنزياد نخعي اينها دو برادرند يكي شاگرد خاصّ حضرت امير ميشود دعاي «كميل» را نقل می کند, يكي قاتل فرزندان مسلم ميشود و ميدانستيم كه هر دو با اختيار خودشان اين كار را ميكنند و ميدانستيم كه هر دو ميتوانستند نكنند هم آن بد ميتوانست خوب بشود ولي نشد, هم اين خوب ميتوانست بد بشود ولي نشد. ما هر چيزي را با مبادي اينها در ازل ميدانستيم اين نسخه اصل ما است; آنچه شما انجام ميدهيد برابر اين نسخه است. ما كار شما را استنساخ ميكنيم … همه اينها را ما ميدانيم…. ما ميدانيم «بما له مِن المبادي الإرادية و اختيارية» نه اينکه اصلِ فعل را ميدانيم كه امام رازي[10] به اين مغلطه افتاد. همه اينها در كتاب اصلي ضبط است و اين كتابها نسخهبرداري از آن اصل است ﴿إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ يعنی اين نسخه بدل است نسخه اصلش نزد ماست.
از حرفهاى عجيبى كه در اين مقام گفته شده، سخن بعضى از مفسرين است كه گفته: (آنچه در لوح محفوظ نوشته مى شود، عبارت است از آنچه بوده و آنچه خواهد بود، اما تا روز قيامت، نه تا ابد، براى اينكه لوح نزد مسلمانان عبارت است از جسم، و هر جسمى هر قدر هم بزرگ باشد، بالاخره محدود و داراى ابعادى متناهى است….. بنابراين ممكن نيست اين جسم محدود، حاوى و مشتمل بر تمامى جزئيات حوادث آينده باشد، و گرنه لازمه اش اين مى شود كه متناهى ظرف باشد براى غير متناهى، و اين بالبداهه محال است پس چاره همين است كه عموميت (كل شى ء) را تخصيص بزنيم، و بگوييم حوادث تا روز قيامت منظور است. و اين سخن تحكم و بى دليل است.
روايت:
ابن ابى حاتم، از جرير بن عبد اللّه بجلى روايت كرده كه گفت: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: هركس سنت نيكى را باب كند، مادامى كه در دنيا مردمى به آن سنت عمل مى كنند، ثواب آن اعمال را به حساب اين شخص هم مى گذارند، بدون اينكه از اجر عامل آن كم بگذارند، و هركس سنت زشتى در بين مردم باب كند، مادامى كه در دنيا مردمى به اين سنت عمل مى كنند وزر آن عمل ها را به حساب او نيز مى گذارند، بدون اينكه از وزر عامل آن كم بگذارند. آنگاه اين آيه را تلاوت كردند: (وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ).
دو روايت درباره اينكه (امام مبين) على عليه السلام است
و در تفسير قمى در ذيل جمله (وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ) فرموده: يعنى در كتابى مبين، و آن محكم است، يعنى تاويل نمى خواهد. و ابن عباس از اميرالمؤمين (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: به خدا سوگند منم امام مبين، كه ما بين حق و باطل جدايى مى اندازم، و اين را از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) ارث برده ام.
و در كتاب معانى الاخبار به سند خود از ابى الجارود، از امام باقر از پدرش، از جدش (عليهم السلام) از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) روايت آورده كه در ضمن حديثى درباره على (عليه السلام) فرمود: او امامى است كه: خداى تعالى علم هر چيزى را در او احصاء كرده است.
مؤلف: اين دو حديث در صورتى كه از نظر سند صحيح باشد، ربطى به تفسير ندارد، بلكه مضمون آن دو جزو بطن قرآن و اشارات آن است، و هيچ مانعى ندارد كه خداى تعالى به بنده اى از بندگانش كه داراى توحيد و عبوديت خالص براى اوست، علم به همه معلوماتى كه در كتاب مبين است بدهد، و آن كس بعد از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) سيد الموحدين اميرالمؤمين على (عليه السلام) است.
تاكنون از وحي و نبوّت سخن به ميان آمده … بعد درباره معاد سخن ميفرمايد كه ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي﴾ [اين ﴿الْمَوْتَي﴾ كه جمع محلاّ به الف و لام است يعني همه مردگان] فرمود ما قدرت داريم تمام مردهها را زنده كنيم در سوره مباركه «واقعه» دارد ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ اولين و آخرين, همگي در موعد روز معيني جمع ميشوند﴾. [32]
صحنه قيامت, زندگي جمعي است نه اجتماعي; ميلياردها ميليارد بشر, همه را ما زنده ميكنيم, اما هر كسي مهمان سفره خودش است, اينطور نيست كه كسي مشكل ديگري را بتواند حل كند همه با هم هستند ﴿لَمَجْمُوعُونَ﴾ اما اجتماعي نيست چون روزي است كه ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾.[33]
سوره ۸۰: عبس
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ﴿۳۴﴾
در آن روز كه انسان از برادر خود فرار ميكند، (۳۴)
وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ ﴿۳۵﴾
و از مادر و پدرش، (۳۵)
وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ ﴿۳۶﴾
و زن و فرزندانش، (۳۶)
لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ ﴿۳۷﴾
در آن روز هر كدام از آنها وضعي دارد كه او را كاملا به خود مشغول ميسازد (۳۷)
بعد هر كاري كه قبلاً اينها كردند ما كه جلويمان سد نيست ميبينيم ما كه پشت سرمان سد نيست پشت سر را هم ميبينيم ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾ كسي در زمان حيات خودش هر چه كرد ما مينويسيم بعد از رحلت او حالا همان سه امري كه گفته شد«اذا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ ، الَّا فِي ثَلَاثٍ ، صَدَقَةُ جَارِيَةٍ ، أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ ، أَوْ وَلَدُ صَالِحُ يَدْعُو لَهُ ؛هر گاه فرزند آدم بميرد عمل او قطع مي شود مگر از سه چيز: صدقه ي جاريه (وقف به عنوان نمونه اي از صدقه جاريه)، علمي که از آن سود برده شود يا فرزند صالحي که براي او دعا کند.»,[34] اينها تمثيل است, تعيين نيست. هر كار خيري كه اثرش بعد از مرگ انسان بماند تا اين اثر هست فرمود ما در نامه عمل او ثواب مينويسيم حالا اگر صدقه جاريه باشد, وقف باشد, درختكاري باشد, سنّت خوب باشد, كتابي نوشته, بيمارستاني, مدرسهاي, بناي خيري احداث كرده تا اين هست ما براي او اثر مينويسيم. هر چه در زمان حيات خودش پيش فرستاد ما مينويسيم, هر چه جزء آثار او هم است ما مينويسيم ﴿وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ﴾.
پرسش: بنابراين بنا به فرمايش جنابعالی در عالم برزخ هم تکامل علمی هست هم عملی.
پاسخ: نه, در برزخ تكامل علمي فراوان است تكامل عملي ذرّهاي نيست كه آنجا كاري بكند ثواب ببرد اما همه اعمال دنيايي او لحظه به لحظه به او ميرسد توسّلات اثر دارد, شفاعتها اثر دارد, دعا و استغفار اثر دارد, تبرّعات اثر دارد, نيابتها اثر دارد, حج و عمره نيابي, حج و عمره اهدايي, نمازهاي نيابي, نمازهاي اهدايي همه بركاتي است كه از اين طرف به او ميرسد اما خود او كاري بكند ثواب ببرد نيست آنجا جاي عمل نيست جاي شريعت نيست اما تكامل علمي فراوان هست, تكامل عملي هم كه محصول عمل خودش است كه در دنيا كاري كرد يا جزء امّت اسلامي بود كه انسان ميگويد: «اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات»[35] يقيناً شامل حال او ميشود همه اينها جزء آثار اوست براي اينكه يا بلاواسطه يا معالواسطه در نظام اسلامي, در امت اسلامي او سهمي داشت اما خودش يك كاري بكند ثواب ببرد آنجا اين نيست.
كار او و اعمال او در دنيا زنده است تا اين اثر هست عمل اوست.
آنجا جاي استكمال نيست يعني تحصيل كمال در آنجا ممكن نيست….اگر عمل او و اثر او الي يوم القيامه باشد پشت سر هم به او ثواب ميرسد اما او آنجا ذكري بگويد، «لا اله الاّ الله» بگويد ثوابي در نامه عمل او نوشته شود ممكن نيست يا حرفي بزند گناهي در نامه عمل او نوشته بشود نيست آنجا جا براي شريعت نيست.
با جمله اسميه و با چند تأكيد ميفرمايد: ما يقيناً مُردهها را زنده ميكنيم ﴿إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَي﴾ كه اين ناظر به حشر اكبر است… تعبيري كه دارد ما زنده ميكنيم; يعني نسبت به شما حيات مجدّد است وگرنه اينها نمردند. بيان ذلك اين است كه اكثر مردم خيال ميكنند انسان ميميرد و از بين ميرود. آنها كه مسئله معاد و برزخ را هم پذيرفتند باز خيال ميكنند انسان در وسط نابود ميشود دوباره زنده ميشود.
فرمايش قرآن اين است كه مرگ, نابودي نيست فوت نيست, وفات (اخذ بطور تمام و كمال است) است. مرگ به معناي تخلّل عدم بين متحرّك و مقصد نيست; يعني اين قافلهاي كه به طرف لقاءالله حركت ميكند در وسط در گودال عدم فرو برود؛ بعد سر از هستي در بياورد. اينطور نيست انسان كه قافله است حركت ميكند بعد نابود بشود بعد دوباره زنده بشود; بلكه مرگ, هجرت از دنيا به برزخ و از برزخ به قيامت است.
همانطوري كه حيات, امر وجودي است و مخلوق خداست؛ موت هم فوت نيست وفات است امر وجودي است و مخلوق خداست فرمود: ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ﴾[2]موت, امر وجودي است مخلوق خداست به معناي هجرت است. چون دنيا را ترك ميكند ما را رها ميكند ما او را نميبينيم خيال ميكنيم مسئله امر عدمي است; لذا جريان مرگ كه عبارت از هجرت است احياي مجدّد است به حسب ما, وگرنه انسان حيات مستمر دارد.
https://www.aparat.com/v/cuqTo
https://www.aparat.com/v/fS2x3
https://www.youtube.com/watch?v=S-_wvRJ3ZOE&t=826s&ab_channel=DrEbrahimiDinani
00:28”-11’:10”
اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه «إنّما تنتقلون مِن دارٍ إلي دارٍ »[3]هيچ كس از بين نميرود; ولي با همه همراهان از عالَمي به عالَم ديگر منتقل ميشوند. هر كسي يك قافله است تمام عقايد, اخلاق, رفتار, گفتار, كردار و نوشتار انسان با او هست اينچنين نيست كه انسان تنها باشد. زندگي قيامت با اينكه جمعی است, اجتماعي نيست هر كسي تنهاست ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً و همگي روز رستاخيز تك و تنها نزد او حاضر ميشوند﴾[4] و عدهاي خوشحال هستند براي اينكه با يك قافلهای همراهند اعمال, عقايد و رفتار حسنهشان براي اينها لذتبخش است با اينها به سر ميبرند.
فرمود ما تمام مردهها را زنده ميكنيم, يك و تمام اعمال را هم نوشته داريم, دو و پيامد اعمال آنها چه خير چه شرّ, چه حق چه باطل, چه صدق چه كذب, چه حَسن چه قبيح همه را هم به همراه دارند, سه.
تطبيق ﴿إِمَامٍ مُبِينٍ﴾ بر علي(عليه السلام) از ديدگاه علامه طباطبايي و مصداق بودن آن
﴿كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾اين ﴿إِمَامٍ مُبِينٍ﴾ لوح محفوظ است و كتاب كلّي عالَم است در بعضي از روايات بر وجود مبارك حضرت امير تطبيق شده است. اينجا هم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين بيان لطيف را دارند كه وجود مبارك حضرت امير كتاب مبين است. آنچه در عالَم هست در وجود مبارك حضرت امير هست اين «ممّا لا ريب فيه» است اما اين گونه از روايات تطبيقِ مصداقي است نه تفسير مفهومي؛ اگر ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[11] باشد تفسير مفهومي است ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ﴾[12]باشد تفسير مفهومي است, آيه تطهير, آيه مباهله, آيه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ باشد اينها تفسير مفهومي است اصلاً مربوط به حضرت امير است؛ اما اين تطبيق مصداقي است وگرنه «امامِ مبين» همان لوح محفوظ است عرش الهي است كه همه اشيا در اينجا هست.
سوره ۵: المائدة
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿۵۵﴾
سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده اند و نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكات ميپردازند. (۵۵)
نفي استبعاد از علم غير متناهي علي(عليه السلام) توسط علامه طباطبايي
بعد ميفرمايند استبعاد (دور شمردن) نكنيد, يك انسان كاملي همه چيز را به خواست خدا بداند. خداي سبحان به افرادي كه علم عطا ميكند, كرامت عطا ميكند اينها چند گونه هستند: يكي فيض است که به افراد ميدهد اين محدود است خود اين شخص محدود است فيضي هم كه دريافت كرده محدود است. يك وقت است كه نه, اينچنين نيست كه به افراد فيضي بدهد آنها را به علمِ فعلي خود متّصل ميكند. علم فعلي خدا نامتناهي است. مگر درباره قرآن نيامده كه قرآن مشتمل بر علوم غير متناهي است اين در بيانات نوراني حضرت امير است كه درياي غيرمتناهي است،[13] اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي چيزي را به عنوان اقيانوس قرآن خلق كرده باشد يا اقيانوس كبير به نام حضرت امير خلق كرده باشد اگر چيزي را به حضرت امير داده باشد بله اين علم ميشود متناهي; ولي اگر حضرت امير را به علم خود وصل كرده باشد ديگر متناهي نيست اين است كه اينها فرمودند هر چه ما بخواهيم به اراده الهي ميدانيم, اينكه اگر گفتند علم ما غير متناهي است نبايد گفت خودشان كه متناهياند چگونه علمشان غير متناهي است بله خودشان متناهياند اما اگر به درياي نامتناهي متّصل بشوند اگر ما يك اقيانوس نامتناهي داشتيم نهري هم به اين درياي نامتناهي وصل شد اين ديگر ميشود نامتناهي, براي اينكه به آنجا مرتبط است. بنابراين در اين جهت هيچ سخني نيست.
ذات اقدس الهي يك علم ذاتي دارد كه عين ذات اوست كسي با آنجا رابطه ندارد يك علم فعلي است كه با آن علم, عالَم را اداره ميكند علم فعلي, فعل حق است ممكنالوجود است خارج از ذات است علم فعلي مثل اينکه در موارد امتحان فرمود ما اين كار را كرديم ﴿لِنَعْلَمَ﴾ اين علم فعلي تغييرپذير است گاهي هست گاهي نيست مثل درياي متلاطم, منتها نامتناهي است.
اگر كسي به اين علم فعلي مرتبط شد علمش نامتناهي است هر وقت بخواهند ميدانند. تنها كسي كه آبرومندانه سر بلند كرد و گفت: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي هر چه ميخواهيد از من بپرسيد قبل از آنكه مرا ديگر نيابيد»[15] وجود مبارك حضرت امير بود؛ البته درباره ائمه ديگر هم كم و بيش هست اما اوّلين كس علی(عليه السلام) بود که فرمود هر چه ميخواهيد از من بپرسيد اينطور نبود كه مربوط به مردم مدينه يا كوفه باشد چه كسي چنين ادّعايي كرده بعديها البته عدهاي ادّعا كردند ولي فوراً رسوا شدند چطور ميشود انسان بگويد هر چه ميخواهيد از من بپرسيد نه علوم زميني «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ »[16] راههاي آسمان را من بهتر از راههاي زمين ميدانم.
…. حضرت نفرمود من نحو و صَرف و فلسفه و فقه و اينها را خوب جواب ميدهم فرمود: سؤال كنيد ملائكه چگونهاند, راهشان چيست, تسبيحشان چيست, عبادتشان چيست, در آسمانها چه ميكنند, آسمان چند طبقه است; منتها كسي نبود سؤال كند با جمله اسميه فرمود: «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ» حضرت امير(عليه السلام) اينچنين است; لذا سيدناالاستاد فرمود هيچ محذوري ندارد, هيچ مانعي ندارد اين مطلب حق است.