وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلي أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّي يُبْصِرُونَ (66)
وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلي أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّي يُبْصِرُونَ (66)
و اگر بخواهيم چشمان آنها را محو ميكنيم، سپس براي عبور از راه ميخواهند بر يكديگر پيشي بگيرند اما چگونه ميتوانند ببينند؟! (۶۶)
در آيه بعد اشاره به يكى از عذابهائى ميكند كه ممكن است خداوند در همين دنيا اين گروه مجرم را به آن مبتلا سازد، عذابى دردناك و وحشتزا، ميفرمايد: (اگر بخواهيم چشمان آنها را محو ميكنيم )! (و لو نشاء لطمسنا على اعينهم).
و در اين حال وحشتى فوق العاده آنها را فرا ميگيرد، ميخواهند از راهى كه معمولا از آن ميرفتند بروند و بر يكديگر پيشى گيرند، اما چگونه ميتوانند ببينند؟! (فاستبقوا الصراط فانى يبصرون).
آنها حتى از پيدا كردن راه خانه خود عاجز خواهند ماند، تا چه رسد به اينكه راه حق را پيدا كنند و در صراط مستقيم قدم بگذارند!...
به هر حال طبق اين تفسير كه غالب مفسران اسلامى آن را پذيرفته اند … آيه فوق مربوط به عذابهاى دنياست، و تهديد كفار و مجرمان به اينكه خدا ميتواند آنها را در همين جهان به چنين سرنوشتهاى دردناكى مبتلا سازد، ولى به خاطر لطف و رحمتش چنين نكرده است، شايد اين لجوجان بيدار شوند و به راه حق باز گردند.
ولى احتمال ديگرى نيز وجود دارد، و آن اينكه اين آيات ناظر به مجازاتهاى الهى در روز قيامت است نه دنيا، در حقيقت به دنبال آيه قبل كه ميگفت ما در آن روز مهر بر دهانشان ميگذاريم در اين آيات به دو مجازات ديگر اشاره ميكند كه اگر خدا بخواهد در باره آنها اجرا خواهد نمود:
نخست اينكه چشمان آنها را نابينا كند تا نتوانند (صراط) يعنى طريق بهشت را بيابند،
ميفرمايد ما در دنيا (الآن) هم ميتوانيم بساط اينها را جمع كنيم؛ ولي به اينها ميدان ميدهيم ﴿وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلي أَعْيُنِهِمْ﴾ «طَمْس»؛ يعني صاف كردن، اگر ما چشم اينها را صاف بكنيم؛ يعني نابيناي محض شوند اينها كجا را ميتوانند ببينند …كه بخواهند راه بروند؟ …
فرمود اينها كه در دنيا به اين صورت هستند ما اگر بخواهيم چشم اينها را ميگيريم؛ اين تمثيل است، اعضا و جوارح ديگر هم همينطور است. اين دعاهاي نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) ـ در دعاي عرفه سيّدالشهداء(سلام الله عليه) هم هست ـ اين دعاها خيلي دعاهاي كريمانه است؛ دعاي نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه اين است كه خدايا همه اعضا و جوارح را دادي، ما هم همه اعضا و جوارح را تقديم ميكنيم، اما اينطور نباشد كه اول اعضا و جوارح را بگيري و بعد جان ما را بگيري؛ يعنی چشمِ ما را بگيري, دست و پاي ما را بگيري تا ما به بچههايمان محتاج باشيم، ولو به حسن و حسين(عليهما السلام)؛ اين كرامت حضرت امير است و ما هم بايد همين دعا را بكنيم. مضمون اين دعا اين است كه به ذات اقدس الهي عرض ميكند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي وَ أَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي خداوندا! نخستين موهبت از مواهب خويش را که از من مى گيرى جان من قرار ده و جانم نخستين وديعه از ودايع نعمتهايت باشد که نزد من دارى و از من باز مى ستانى (چشم و گوش و ساير اعضاى تنم را تا پايان عمر سالم بدار)»[16]
خطبه 215 نهج البلاغه
از دعاهاى آن حضرت (ع) كه فراوان مى خواند:
ستايش ويژه خداوندى است که مرا به صورت مرده و بيمارى وارد بامداد نساخت و به امراض گوناگون و بدمنظر گرفتار نکرد (و آفتى بر رگها و اعضايم وارد ننمود) به کيفر بدترين اعمالم مجازاتم نکرد و مرا بى فرزند قرار نداد، و (نيز حمد و سپاس مخصوص اوست که) مرا مرتد از دين و منکر پروردگارم و متوحش از ايمانم و گرفتار به اختلال در عقلم نکرد، و به عذابهايى که امتهاى پيشين را با آن مجازات نمود، مجازات نکرد شب را به روز آوردم در حالى که بنده اى هستم که به نفس خويش ستم نمودم خداوندا تو حجّت را بر من تمام کرده اى و من حجّتى (در ارتکاب خلاف در برابر) تو ندارم، جز آنچه تو بخشيده اى نمى توانم چيزى به دست آورم، و جز آنچه مرا از آن حفظ کرده اى توان حفظ خود را ندارم.
الهى، به تو پناه مى برم از اينكه در بى نيازى تو فقير شوم، يا در هدايتت گمراه گردم، يا در سلطنتت مورد ستم واقع شوم، يا به خوارى نشينم و حال اينكه امر به دست توست.
خداوندا! نخستين موهبت از مواهب خويش را که از من مى گيرى جان من قرار ده و جانم نخستين وديعه از ودايع نعمتهايت باشد که نزد من دارى و از من باز مى ستانى (چشم و گوش و ساير اعضاى تنم را تا پايان عمر سالم بدار).
بار خدايا، به تو پناه مى بريم از اين كه بخواهيم از سخن تو سر بر تابيم، يا كيش تو را وانهيم و به كيش ديگر گراييم، يا خواهشهاى نفسانى پيش از فرا رسيدن هدايتى كه از سوى تو آمده بر ما چيره گردد.
خدايا همه اينها نعمتهاي تو هستند و همه اينها امانت هستند ما هم همه اينها را تقديم ميكنيم، اما اينطور نباشد كه اول اعضا و جوارح ما را بگيري که ما به بچههايمان محتاج باشيم و بعد جان ما را بگيري. فرمود موقعي كه ميخواهي بگيري اول جانمان را بگير، بعد اعضا و جوارح هم به تبع جان گرفته ميشوند. اين تعبير لطيف وجود مبارك سيّدالشهداء(سلام الله عليه) در دعاي «عرفه» همين است که حضرت عرض ميكند خدايا! اعضا و جوارح مرا وارث من قرار بده و مرا وارث آنها قرار نده. مهمترين عضو همان «سمع» و «بصر» است عرض كرد: «وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَيْنِ مِنِّي»[17]
دعای عرفه
اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِى أَخْشاكَ كَأَنِّى أَراكَ، وَأَسْعِدْنِى بِتَقْواكَ، وَلَا تُشْقِنِى بِمَعْصِيَتِكَ، وَخِرْ لِى فِى قَضائِكَ، وَبارِكْ لِى فِى قَدَرِكَ، حَتَّىٰ لَاأُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَلَا تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ .
خدایا چنانم کن که از تو بترسم گویا که تو را میبینم و با پرهیزگاری مرا خوشبخت گردان و به نافرمانیات بدبختم مکن و خیر در آنچه مقرر کردی را برایم اختیار کن و به من در تقدیرت برکت ده تا شتاب آنچه را تو به تأخیر انداختی نخواهم و تأخیر آنچه را تو پیش انداختی آرزو نکنم.
اللّٰهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فِى نَفْسِى، وَالْیَقِینَ فِى قَلْبِى، وَالْإِخْلاصَ فِى عَمَلِى، وَالنُّوْرَ فِى بَصَرِى، وَالْبَصِیرَةَ فِى دِینِى، وَمَتِّعْنِى بِجَوارِحِى، وَاجْعَلْ سَمْعِى وَبَصَرِى الْوارِثَیْنِ مِنِّى، وَانْصُرْنِى عَلَىٰ مَنْ ظَلَمَنِى، وَأَرِنِى فِیهِ ثارِى وَمَآرِبِى، وَأَقِرَّ بِذٰلِکَ عَیْنِى.
خدایا قرار ده، بینیازی را در روح و روانم و یقین را در دلم و اخلاص را در عملم و نور را در دیدهام و بصیرت را در دینم و مرا به اعضایم بهرهمند کن و گوش و چشمم را دو وارث من گردان و مرا بر آنکه به من ستم روا داشته پیروز کن و در رابطه با او انتقام و هدفم را نشانم ده و چشمم را بدین سبب روشن گردان.
: الكافي
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ سَهْلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلِ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ وَ أَسْعِدْنِي بِتَقْوَاكَ وَ لَا تُشْقِنِي بِنَشْطِي لِمَعَاصِيكَ وَ خِرْ لِي فِي قَضَائِكَ وَ بَارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ وَ لَا تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَ اجْعَلْ غِنَايَ فِي نَفْسِي وَ مَتِّعْنِي بِسَمْعِي وَ بَصَرِي وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَيْنِ مِنِّي وَ انْصُرْنِي عَلَى مَنْ ظَلَمَنِي وَ أَرِنِي فِيهِ قُدْرَتَكَ يَا رَبِّ وَ أَقِرَّ بِذَلِكَ عَيْنِي.
اينطور نيست كه اول چشم را بگيري, گوش را بگيري که من محتاج بچهها باشم. من وارث چشم و گوش باشم؛ يعني چشم و گوش بروند و من بمانم، اين كار را خدايا نكن! آنها را وارث من قرار بده! كه من بروم، آنها بعد از من يقيناً خواهند رفت. اين «وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَيْنِ مِنِّي» از لطيفترين تعبيرات دعاي نوراني سيّدالشهداء(سلام الله عليه) است؛ اين دعا، دعاي كريمانه است و اينها كه خاندان كَرَم هستند دعاهايشان اين است گرچه همه حاجتها را آنها از خدا ميخواهند، اما آن راز و نياز خصوصي اينها در همين محور كرامت است كه با كرامت زندگي كنند, با كرامت بميرند, محتاج به بچهها و ويلچر نباشند، راحت زندگي كنند و راحت هم رحلت كنند.
… «طَميس»؛ يعني صاف, چشمهاي اينها را صاف ميكنم، حالا اگر چشم اينها صاف شود اينها بخواهند اين راه صاف را بروند ولو اتوبان هم باشند نميتوانند بروند. ﴿فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ﴾ بخواهند سبقت بگيرند و بروند ﴿فَأَنَّي يُبْصِرُونَ﴾ كجا را ميتوانند ببينند؟!
تهديد تبهکاران به «طَمْس» و «مَسخ» و مقصود از آن
در جريان «طَمْس» يك تهديد الهي است؛ چه در سوره مباركه «نساء»[5] چه سوره مباركه «يونس»[6] اين «طَمْس» بود؛ فرمود اينها گاهي نميدانند كه ما كلّ مال و زندگي اينها را خطّ بطلان ميكِشيم که مُهري روي اينها ميزنيم اين باطل ميشود که دستگاه ادراك اينها اينطور است, گاهي دستگاه حافظه اينها اينطور است, گاهي دستگاه مُدرِكه اينطور است, گاهي مال و ثروت و مقام اينها اينطور است ما اين را «طَمْس» ميكنيم. «مَطموس»؛ يعني محوشده. به اين وسيله در چند جاي قرآن تهديد كرده است و اين سومين بار است كه در سوره مباركه «يس» آمده است. در سورههاي ديگر اين كلمه «طَمْس» آمده است؛ آيه 47 سوره مباركه «نساء» اين است فرمود:
سوره ۴: النساء
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ﴿۴۷﴾
اي كساني كه كتاب (خدا) به شما داده شده! به آنچه (بر پيامبر خود) نازل كرديم - و هماهنگ با نشانه هايي است كه با شماست - ايمان بياوريد، پيش از آنكه صورتهايي را محو كنيم، و سپس به پشت سر بازگردانيم، يا آنها را از رحمت خود دور سازيم، همان گونه كه «اصحاب سبت» (گروهي از تبهكاران بني اسرائيل) را دور ساختيم، و فرمان خدا، در هر حال انجام شدني است. (۴۷)
گاهي ما چهرهها را محو ميكنيم, صاف ميكنيم ديگر چشمي نيست كه ببيند, گاهي هم افراد را مسخ ميكنيم؛ نظير قوم بنياسرائيل كه فرمود: ﴿كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ بصورت بوزينه هاي طرد شده اي در آئيد﴾[7] آن هم تهديد به «مسخ» است فرمود… كه آنها را ما مَسخ كرديم. پس «طَمْس» و «مسخ» دو تهديد الهي است كه در سوره مباركه «نساء» آيه 47 مطرح شد.
سوره ۲: البقرة
وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ ﴿۶۵﴾
بطور قطع حال كساني را از شما كه در روز شنبه نافرماني و گناه كردند دانستيد، ما به آنها گفتيم بصورت بوزينه هاي طرد شده اي در آئيد. (۶۵)
سوره ۵: المائدة
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ ﴿۶۰﴾
بگو آيا از كسانى كه در نزد خداوند از اين هم بد سرانجام تراند آگاهتان كنم؟ [اينان] كسانى هستند كه خداوند لعنتشان كرده و بر آنان خشم گرفته و طاغوت را پرستيده اند و [خداوند] آنان را [همچون] بوزينه و خوك گردانده است، اينان بدمقامتر و از راه راست [از همه] گمگشته تراند.
در سوره مباركه «يونس» هم مشابه اين معنا آمده است كه وجود مبارك موساي كليم به خداي سبحان عرض ميكند خدايا شما كه از قدرت اينها باخبر هستيد قدرت اينها را «طَمْس» كن؛ آيه 88 سوره مباركه «يونس» اين است كه:
سوره ۱۰: يونس
وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿۸۸﴾
موسي گفت پروردگارا تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموالي (سرشار) در زندگي دنيا داده اي و نتيجه اش اين شده كه (بندگانت را) از راه تو گمراه ميسازند، پروردگارا! اموالشان را نابود كن و دلهايشان را سخت (و سنگين) ساز، تا عذاب دردناك را نبينند ايمان نياورند. (۸۸)
که اين «لام», «لام» عاقبت است نه «لام» غايت؛ يعني بهرههايي فراواني كه به آنها داديم، به جاي اينكه شاكر باشند، اين را در باب اضلال و گمراه كردن مردم صرف كردند. «لام» عاقبت؛ يعني پايان كار آنها اين شد، نه اينكه «لام», «لام» غايت باشد؛ تو به اينها نعمت دادي تا اينكه گمراه كنند، اينطور نيست. ﴿لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلي أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلي قُلُوبِهِمْ﴾[8]قلب اينها را قسي بكن نظير ﴿كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً همانند سنگ يا سخت تر از آن﴾[9]به اين صورت در بيايد كه يك نوع عذاب است كه چيزي را درك نكنند و مال اينها را محو كن، پس «طَمْس» و «خَتم» و مانند آن دو عذاب از عذابهاي الهي است كه ذات اقدس الهي گاهي خودش تبهكاران را به اين دو عذاب تهديد ميكند و گاهي هم بعضي از انبيا از ذات اقدس الهي اين دو عذاب را از خداي سبحان مسئلت ميكنند كه دامنگير تبهكاران و فراعنه عصر كند.