(5) يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا

(5) يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ

(۵) اي مردم! وعده خداوند حق است، مبادا زندگي دنيا شما را مغرور كند، و مبادا شيطان شما را فريب دهد و به (كرم) خدا مغرور سازد.

سپس به بيان مهمترين برنامه انسانها پرداخته مى گويد: اى مردم وعده خداوند حق است (ان وعد الله حق).

قيامت و حساب و كتاب و ميزان و مجازات و كيفر و جنت و نار وعده هائى است تخلف ناپذير از سوى خداوند قادر حكيم .

با توجه به اين وعده حق مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا شيطان مغرور كننده شما را فريب دهد و به عفو و كرم خدا مغرور سازد (فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ).

عوامل سرگرم كننده ، و زرق و برقهاى دلفريب اين جهان ميخواهد تمام قلب شما را پر كند، و از آن وعده بزرگ الهى غافل سازد.

شياطين جن و انس با وسائل گوناگون فريبكارى به طور مداوم به وسوسه مشغولند، آنها نيز ميخواهند تمام فكر شما را به خود متوجه سازند و از آن روز موعود بزرگى كه در پيش داريد منحرف سازند كه اگر فريب و وسوسه هاى آنها موثر افتد تمام زندگى شما تباه و آرزوى سعادتان نقش بر آب است ، مراقب آنها نيز باشيد.

تكرار هشدار به مردم كه نه به وسوسه هاى شياطين مغرور شوند و نه به دنيا، در واقع اشاره به اين است كه راه نفوذ گناه در انسان دو راه است :

1 - مظاهر فريبنده دنيا، جاه و جلال و مال و مقام ، و انواع شهوات .

2 - مغرور شدن به عفو و كرم الهى ،

و در اينجاست كه شيطان از يكسو زرق و برق اين جهان را در نظر انسان زينت ميدهد و آن را متاعى نقد و پر جاذبه و دوست داشتنى و پر ارزش معرفى ميكند و از سوى ديگر هر گاه انسان بخواهد با ياد قيامت و دادگاه عظيم پروردگار، خود را در برابر فريبندگى و جاذبه شديد دنيا كنترل كند او را به عفو الهى و وسعت رحمتش مغرور ميسازد، و در نتيجه به گناه و طغيان دعوتش ميكند. غافل از اينكه خداوند همانگونه كه در موضع رحمت (ارحم الراحمين ) است ، در موضع مجازات و كيفر (اشد المعاقبين سخت گیرترین کیفر دهنده) ميباشد، رحمتش ‍ هرگز تشويق به گناه نميكند، همانگونه كه غضبش نميتواند سبب ياس گردد.

(غرور) (بر وزن جسور) صيغه مبالغه و به معنى موجودى است فوق العاده فريبكار، و منظور از آن در اينجا ممكن است هر عامل فريبكارى باشد، همانگونه كه ممكن است منظور خصوص شيطان باشد.

البته معنى دوم با آيه بعد مناسبتر است به خصوص اينكه كرارا در آيات قرآن (فريب و غرور) به شيطان نسبت داده شده است .

مشابه این آیه را در سوره لقمان هم داریم :

سوره ۳۱: لقمان

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۳۳﴾

اى مردم از پروردگارتان پروا بداريد و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمى ‏آيد و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد آرى وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد (۳۳)

و در جمله (وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ) كلمه غرور - به فتحه غين - مبالغه از غرور - به ضمه غين - است و آن عبارت است از اغفالگرى كه بسيار اغفال مى كند، و ظاهرا - به طورى كه گفته اند - منظور از آن شيطان است. و اين خود احتمالى است كه تعليل در آيه بعدى، يعنى جمله (ان الشيطان لكم عدو...) آن را تأييد مى كند.

و معناى اينكه فرمود: زنهار كه غَرُور، شما را به خدا مغرور نكند اين است كه شيطان نظر مردم را يكسره به حلم و عفو خدا از يك سو، و به مظاهر امتحان و استدراج (غافلگیر کردن گناهکاران با نعمت‌ است) و كيدش از سوى ديگر، متوجه سازد، از يك سو به ايشان تلقين كند كه خدا حليم و بخشنده است، و از سوى ديگر بگويد: به دنياپرستان بنگريد كه چگونه از عذاب خدا ايمنند، هر چه بيشتر در طلب دنيا مى كوشند، و بيشتر از خدا غافل و در لجنزار گناه مستغرق مى شوند زندگى شان بهتر و راحت تر، و در بين مردم داراى مقامى رفيع تر مى شوند.

اين جاست كه شيطان از وسوسه هاى خود نتيجه مى گيرد، و به دل آنان مى افكند كه اصلا هيچ احترام و ارزشى نيست، مگر در پيشرفت زندگى دنيا، و در ماوراى اين زندگى خبرى نيست، و اين وعده و وعيد و قيامت و حساب و بهشت و دوزخى كه دعوت هاى دينى از آن خبر مى دهند، مشتى خرافات است.

در نتيجه مى توان گفت: مراد از غرور و فريب دادن شيطان (انسان را نسبت به خدا)، اين است كه: انسان را از آن معامله اى كه خداوند در برابر غفلت و ظلم انسان، با انسان مى كند غافل سازد.

چه بسا بعضى از مفسرين گفته اند كه: مراد از (غرور) - به فتحه غين - دنياى حيله گر است، كه انسانها را فريب مى دهد، و جمله و (لا يغرنكم باللّه الغرور) تأكيد جمله (فلا تغرنكم الحيوة الدنيا) است، كه معناى همان جمله را تكرار كرده.

بعد از اينكه فرمود به ذكر و فكر و شكر نعمت‌هاي الهي باشيد و خوب بينديشيد, موحّد باشيد, حامد باشيد …. فرمود وَعد الهي حق است قيامت حق است. يعني شما با مرگ نمي‌پوسيد بلكه از پوست به در مي‌آييد و مهاجر و مسافر الي الله هستيد و هر كسي مطابق عقايد و اخلاق و اعمال و رفتار و كردارش پاداش يا كيفر مي‌بيند وعد الهي حق است. دنيا متاعِ فريب است اين متاع, شما را گول نزند شيطان هم فريبكار است شما را مغرور نكند.

دو چيز شما را از قيامت باز مي‌دارد: يكي سرگرمي اين دنياي با زرق و برق, دوم آن دشمن سوگند ياد كرده (فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ به عزتت سوگند همه آنها را گمراه خواهم كرد) كه در تلاش و كوشش براي فريب شماست.

شبهه علمي و شهوت عملي, ابزار فريبندگي شيطان, البته او مهم‌ترين ابزاري كه دارد همين ابزار دنياست.

فرمود حيات دنيا شما را فريب ندهد, آن غَرور, كسي كه مغروركننده است فريب‌دهنده است فريبكار است يعني شيطان، شما را نفريبد, برهان مسئله هم در آيه شش است كه ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ﴾ يعني همين غَرور ﴿لَكُمْ عَدُوٌّ﴾ او دشمنِ سوگند يادكرده شماست شما هم او را به عنوان دشمن بشناسيد و لاغير ﴿فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً﴾ تلاش و كوشش‌ او اين است كه پيروان خود را با خود مستقيماً به جهنم ببرد ﴿إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾تا همه اينها جزء اصحاب آتش افروخته باشند.

تكرار مواعظ

وجود مبارك حضرت امير بعضي از مسائل علمي را يك بار يا دو بار مي‌فرمودند, اما هر شب وقتي نماز عشاء تمام مي‌شد مي‌فرمود: «تَجَهَّزُوا رحِمَكُمُ اللَّهُ» [7]آقايان بارهايتان را ببنديد. اين‌طور نيست كه بعضي از امور را يك بار براي ما بگويند كافي باشد. مگر آن ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ در سينه‏ هاي انسانها وسوسه مي‏كند﴾ دست‌بردار است يا او هر روز و هر شب دارد وسوسه مي‌كند. خب اگر او هر روز و هر شب دارد وسوسه مي‌كند از اين طرف هم ﴿إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ﴾[8] هم هر روز و هر شب بايد باشد.

در جريان پرهيز از ربا و امثال ربا مي‌فرمود: «الفقه ثمّ الْمَتجر (تجارت)» [9]اين «الفقه ثمّ الْمَتجر» تمثيل است نه تعيين «الفقه ثم السياسة, الفقه ثمّ الاجتماع, الفقه ثمّ الحوزه» اين «الفقه» قبل از هر چيز است آدم بايد بداند حلال و حرام, بد و خوب چيست, اين‌طور نيست كه «الفقه ثم المتجر» باشد نه خير «الفقه ثمّ السياسه, الفقه ثمّ الرأي, الفقه ثمّ النظام» اين است اين محلّ ابتلاي روزانه ماست. نمي‌شود گفت كه فلان كس تكرار مي‌كند, به حضرت امير بگويند تكرار مي‌كند, خب اگر دشمن يك بار وسوسه بكند يا هفته‌اي يك بار وسوسه بكند آن واعظ هم هفته‌اي يك بار بايد بگويد اما اگر اين ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[10] هر شب و هر روز است در خواب هم دست‌بردار نيست, موعظه هم باید این گونه باشد.

فرمود:

حکمت 447 نهج البلاغه

«مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرّبا هر كه علم فقه نداند و تجارت كند، در ورطه ربا افتد.»[11] .

رُطمه يعني گودال, وقتي … گودبرداري مي‌شود, خب اگر كسي نبيند مي‌افتد در گودال اين مي‌شود ارتطام, ارتطام يعني در رُطمه فرو رفتن, در گودال فرو رفتن, در چاله فرو رفتن. خب «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ», «مَن ساس بغير فقه فقد ارتطم, من اجتمع بغير فقه فقد ارتطم, من تكلّم بغير فقه فقد ارتطم» … اين رُطمه و گودال هست اين واقعاً محلّ ابتلاي عملي ماست.

ظهور مشكلات فهم بعضي از مفاهيم هنگام عرضه انسان بر قرآن

عناويني كه از قرآن و روايات استفاده مي‌شود دو دسته است. يك دسته‌اش خيلي دشوار نيست مسئله حق و باطل است, صدق و كذب است, خير و شرّ است, حُسن و قبح است, سعادت و شقاوت است و مانند آن, اين عناوين در قرآ‌ن و روايات هست هم درك مفهوم اينها براي انسان تا حدودي آسان است هم بعضي از مصاديق آسان است هم فحص و بررسي خيلي دشوار نيست كه ما بفهميم چه چيزي حق است چه چيزي باطل است, چه چيزي خير است, چه چيزي شرّ است, چه چيزي حَسن است, چه چيزي قبيح است, چه چيزي صدق است, چه چيزي كذب است, چه چيزي سعادت است, چه چيزي شقاوت است و مانند آن.

نمونه‌هايي از عناوين قرآني با فهم دشوار

اما گروه دوم و دسته دوم عناويني هستند كه واقعاً دشوار است قرآن كريم همان‌طوري كه فرمود بعضي از كارها حق است بعضي از كارها باطل, بعضي از سخنان صدق است بعضي از سخنان كذب, بعضي از امور حَسن است بعضي از امور قبيح, بعضي از امور خير است بعضي از امور شرّ و مانند آن, فرمود بعضي‌ها زنده‌اند و بعضي‌ها مُرده‌اند, بعضي‌ها انسان‌اند بعضي‌ها حيوان‌اند, بعضي‌ها سالم‌اند بعضي‌ها مريض‌اند, بعضي‌ها خواب‌اند بعضي‌ها بيدارند, بعضي‌ها عاقل‌اند بعضي‌ها ديوانه‌اند واقعاً تشخيص اينها براي ما سخت است كه چه كسي انسان است چه كسي ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است اين ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[1] سخن قرآن است, عده‌اي مريض‌اند كه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[2] در برابر عده‌اي كه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[3] يا ﴿إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[4] … بعضي‌ها عاقل‌اند بعضي‌ها ديوانه‌اند در سوره مباركه «بقره» هست كسي كه ربا مي‌خورد واقعاً ديوانه است ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[5]

سوره ۲: البقرة

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۷۵﴾

كساني كه ربا مي‏خورند، (در قيامت) بر نمي‏خيزند مگر مانند كسي كه بر اثر تماس شيطان، ديوانه شده (و نمي‏تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهي زمين مي‏خورد، گاهي به پا مي‏خيزد).اين، به خاطر آن است كه گفتند: داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتي ميان آن دو نيست). در حالي كه خدا بيع را حلال كرده، و ربا را حرام! (زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است). و اگر كسي اندرز الهي به او رسد، و (از ربا خواري) خودداري كند، سودهايي كه در سابق ( قبل از نزول حكم تحريم) به دست آورده، مال اوست، (و اين حكم، گذشته را شامل نمي‏گردد،) و كار او به خدا واگذار مي‏شود، (و گذشته او را خواهد بخشيد). اما كساني كه باز گردند (و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند)، اهل آتش اند؛ و هميشه در آن ميمانند. (۲۷۵)

ديوانه يعني ديوزده…. ما بسياري از كارهايمان را به عنوان يك هوش اقتصادي مي‌دانيم بانك ربوي را هوش اقتصادي مي‌دانيم در حالي كه قرآن اين كار را جنون مي‌داند.

https://www.aparat.com/v/4JSte

تشخيص جنون از عقل خيلي سخت است, تشخيص خواب و بيداري بسيار سخت است, در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در خطبه‌هاي نهج‌البلاغه اين است كه «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ ... أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ يَقَظَةٌ» [6]اي انسان! تا چه وقت مي‌خواهي بخوابي, چه وقت بايد بيدار بشوي. چه كسي خواب است چه كسي بيدار است, خواب چيست بيداري چيست.

ائمه(عليهم السلام) فرمودند خودتان را بر قرآن عرضه كنيد[12] اين ترازوي معرفتي است از يك سو, ترازوي عملي هم هست… اينها خيلي سخت است بر خلاف آن گروه اول كه مفاهيم‌اند, عناوين‌اند تا حدودي آسان است.

حالا ما اگر خواستيم درباره خواب و بيداريمان بررسي كنيم نمونه‌هايش را براي ما ذكر كردند رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتَبهوا» بسياري از مردم خواب‌اند خب فرق بين خواب و بيداري چيست؟ در مناجات «شعبانيه» به خداي سبحان عرض مي‌كنيم «إلٰهي لَم يكُن لي حَولٌ فَأنتَقِلَ بِهِ عَن مَعصيتِكَ إلّا في وَقتٍ أيقَظتَني لِمَحَبَّتِكَ الهی، توانی ندارم که از معصیتت بیرون روم، مگر آن زمان که برای ادراکِ محبّتت، بیدارم کنی» [13] ما قبلاً خواب بوديم, خوابيده چه كسي است بيدار كيست؟ ما هم خواب را تجربه كرديم هم بيداري را, در عالَم خواب رؤياهايي داريم باغ و راغي به ما مي‌دهند اوضاعي داريم وقتي بيدار شديم مي‌بينيم دست ما خالي است خواب اين است كه انسان … چيزهايي را مي‌يابد وقتي بيدار شد مي‌بيند خبري از آنها نيست اين معني خواب است. اين خواب عادي ما, وقتي بيدار شديم مي‌فهميم. اما آن خواب كه فرمود: «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتَبهوا»[14]انسان خيال مي‌كند كه عناويني دارد, القابي دارد, مالي دارد, فرزندي دارد اينها دارايي اوست. عندالاحتضار مي‌فهمد دستش خالي است هيچ كدام با او نيستند پس معلوم مي‌شود اين مدت خواب مي‌ديد خيال مي‌كرد كه اين عناوين و القاب و مال براي اوست. چيزي كه براي آدم است به همراه آدم مي‌آيد, اگر آدم را رها مي‌كند معلوم مي‌شود براي آدم نيست پس ما بعضي از شب‌ها كه در عالَم رؤيا اموري را مي‌بينيم صبح كه بلند شديم مي‌بينيم دست ما خالي است معناي خواب و بيداري براي ما روشن مي‌شود. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتَبهوا» اكثري مردم خيال مي‌كنند القابي دارند, عناويني دارند, اموالي دارند, اولادي دارند ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ گمان مي‏كند كه اموالش سبب جاودانگي او است[15] اينها را خيال مي‌كند كه با اوست. اينكه مال من, فرزند من, القاب من, مقام من. عندالاحتضار مي‌بيند دستش خالي است هيچ كدام از اينها او را همراهي نمي‌كنند معلوم مي‌شود تا حال خواب مي‌ديد اينها براي او نبودند.

مغالطه شيطان, علت دشواري فهم بعضي از مفاهيم

اساس كار در همين دو مطلب است كه يكي سخت است صعب است يكي مستصعب (بسیار سخت و دشوار).

آنكه خيلي سخت است آن اين است كه شيطان گاهي در انسان نفوذ مي‌كند تنها شستشوي مغزي نيست شستشوي هويّتي است ما را مي‌گيرد كجا مي‌برد روشن نيست در قبضه خودش نگه مي‌دارد كلّ اين درون را از هويّت انساني ما خالي مي‌كند, خودش با ابزار و جنودش وارد حيثيت ما مي‌شوند, ما مي‌شويم انسان‌نما, شيطانِ واقعي و خودمان را گُم مي‌كنيم خيال مي‌كنيم ما, ما هستيم … اينكه در قرآن كريم آمده ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ﴾[23] تشبيه نيست. اين خطبه نوراني قبلاً هم چند بار خوانده شد خطبه هفتم نهج‌البلاغه است. در برابر قُرب نوافل كه مستحضريد خداي سبحان طبق آن روايتي كه فريقين نقل كردند فرمود بنده من به وسيله نوافل به من نزديك مي‌شود تا از مُحب (دوست دارنده) بودن به محبوب بودن منتقل بشود من محبّ او بشوم او محبوب من بشود, در مقام فعل نه در مقام ذات و نه در مقام صفت ذات , … «كُنْتُ سَمْعَهُ كنت بَصَرَهُ كنت لِسَانَهُ كنت يَدَهُ كنت رِجله بنده من با انجام نوافل و مستحبات، به من نزدیک شده و محبوب من می‌‌شود تا جایی‌ که خودم گوش، چشم، زبان، دست و پایش می‌‌شوم که با نظارت من می‌‌بیند، می‌‌شنود و کارها را با دست من انجام می‌‌دهد و راه می‌‌رود.»[24] (خدا در انسان تجلی میکند نه تجسم)مجاري ادراكي و فعليِ او را در آن حديث شريف تبيين كرد. مشابه آ‌ن قُرب نوافل كه خدا در مقام فعل, سمع و بصر انسان مي‌شود اين بيان نوراني حضرت امير است در خطبه هفتم … در خطبه هفتم وجود مبارك حضرت امير درباره نفوذ شيطان در مجاري ادراكي و تحريكي انسانِ غافل اين‌چنين مي‌فرمايد: شيطان به درون عده‌اي راه پيدا كرده و چون آن را جاي امني يافته، در آنجا آشيان گزيده، تخم‌گذاري كرده و جوجه‌هايي رويانده و پرورانده است، از آن پس شيطان با چشم اين انسان مي‌نگرد و با زبان او سخن مي‌گويد، اگرچه به ظاهرْ ناظر و ناطق خود اين شخص است. «فَنَظَر» شيطان «بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» با زبان اينها حرف مي‌زند با چشم اينها نگاه مي‌كند «فَرَكِبَ بِهِمْ الزَّلَلَ وَ زَيَّن لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرَكَهُ الشَّيْطانُ في سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَي لِسَانِهِ به راه خطايشان افكند و هر نكوهيدگى و زشتى را در ديده شان بياراست و در اعمالشان شريك شد، و سخن باطل خود بر زبان ايشان نهاد.» اين تمام مجاري ادراكي اين را گرفته اينها تشبيه نيست اگر قرآن فرمود يك عدّه ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ﴾ هستند يعني اين شستشوي هويّتي است نه مغزي, آن هويّتش را ذخيره كرده كجا برده معلوم نيست كلّ هستي او را شيطان پر كرده حالا آن‌كه حرف مي‌زند شيطان است. يعني اين شخص انسان نيست خيال مي‌كند انسان است ديگران خيال مي‌كنند انسان‌ است ولي واقعاً انسان نيست فريب او را مي‌خورند.

خطبه 7 نهج البلاغه؛ پیروان شیطان

اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً، فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه.

شيطان را ملاك كار خود قرار دادند و شيطان نيز آنان را شريك خود ساخت. پس، در سينه هايشان، تخم گذاشت و جوجه برآورد و بر روى دامنشان جنبيدن گرفت و به راه افتاد. از راه چشمانشان مى نگريست و از زبانشان سخن مى گفت، به راه خطايشان افكند و هر نكوهيدگى و زشتى را در ديده شان بياراست و در اعمالشان شريك شد، و سخن باطل خود بر زبان ايشان نهاد.

آن وقت در ذيل آن خطبه همام يعني خطبه 193 نهج‌البلاغه كه حضرت فرمود: «أَهَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا اندرزهاى رسا با اهلش اين گونه معامله مى كند.» آن شخص بي‌ادبي كرد گفت پس چرا در شما اثر نكرد فرمود هر كسي عمري دارد بعد فرمود «فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِك شيطان آن را بر زبانت رانده است» همين است اين خيلي مستصعب است به اين آساني حل نمي‌شود.

اما آنكه سخت است با تلاش و كوشش حل مي‌شود اين است كه فرمودند دنيا جز فريب چيز ديگري نيست نه اينكه يك مقدار حق است يك مقدارش فريب. دنيا آسمان و زمين نيست, دنيا اعمال خير و عبادات و عقايد صحيح نيست, كارهاي علمي كردن و تعليم و تعلّم كه دراست و حَسنه است دنيا نيست دنيا همين من و ماست كه اين را من بايد داشته باشم, اين مقام براي من است, اين ارتباط براي من است بايد حرف من گوش داده بشود من بايد جلو بيفتم همين است اين فقط فريب است.

لذا در سوره مباركه «حديد» دنيا را در پنج قسمت خلاصه كرد فرمود: لعب است و لهو است و زينت است و تفاخر است و تكاثر;[16]

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۲۰﴾

بدانيد زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي، و تجمل پرستي و تفاخر در ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است، همانند باراني كه محصولش كشاورزان را در شگفتي فرو مي‏برد سپس خشك مي‏شود به گونه‏ اي كه آن را زرد رنگ مي‏بيني، سپس تبديل به كاه مي‏شود، و در آخرت يا عذاب شديد است، يا مغفرت و رضاي الهي، و زندگي دنيا چيزي جز متاع غرور نيست! (۲۰)

شما اين پنج مقطع را كه حساب مي‌كنيد اين پنج مقطع: اول و وسط و آخر, آخر و وسط و اول همه‌اش بازي است. نوجواني يك نحو, جواني يك نو, ميانسالي يك نحو, شيخوخيت يك نحو فرتوتيت يك نحو.…. اين مراحل پنج‌گانه نشان مي‌دهد كه بازي است و اگر در بخشي از آيات ديگر، پنج مرحله نبود دو مرحله بود اين منافات ندارد كه اين مراحل پنج‌گانه همه زير پوشش اين دو مرحله‌اند در سوره مباركه «عنكبوت» آيه 64 به جاي اينكه بفرمايد دنيا پنج مرحله است مي‌فرمايد بيش از دو رنگ نيست ﴿وَمَا هذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾همه‌اش بازي است يا بازي توپ و فوتبال است يا بازي القاب و بازي عناوين و اين‌گونه از امور. در سوره مباركه «انعام» هم مشابه همين بيان را دارد كه آنجا هم فرمود جز بازي چيز ديگري نيست يعني آيه 32 سوره مباركه «انعام» اين است كه ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ در سوره 47 هم كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آنجا هم به لهو و لعب حصر كرده, [27] (إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ) بنابراين ما پنج مرحله نداريم اول و وسط و آخر, اين بازي است. آن وقت كسي سعادت يا كمال را به بازي و بازيگري اسناد بدهد اين غلط است.

اگر كسي بازي را حقيقت بپندارد گرفتار مغالطه شد وگرنه در يكي از خطبه‌هاي (حکمت هاي) نهج‌البلاغه هست كسي در محضر حضرت امير(سلام الله عليه) دنيا را مذمّت كرده حضرت فرمود: «أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا» [28]اي كسي كه دنيا را مذمّت كردي جايي بهتر از دنيا نيست اين مَتْجَر اولياست. همه اوليا و انبيا و شهدا و صلحا و صدّيقين در همين دنيا به مقام رسيدند كجا را داري مذمّت مي‌كني؟! او بد نكرده او بيمارستان را به تو نشان داد, تيمارستان را به تو نشان داد, آسايشگاه را هم به تو نشان داد, قبرستان را هم به تو نشان داد او خلاف نكرده او فريب نداده تو فريب خوردي او چه كار بايد بكند كه نكرده او اين‌چنين نيست كه تيمارستان را نشان نداده باشد, قبرستان را نشان نداده باشد, بيمارستان را نشان نداده باشد فقط بازار و پارك را نشان داده باشد. او تو را فريب نداده تو فريب خوردي.

حکمت 131 نهج البلاغه

وقتى كه شنيد مردى دنيا را نكوهش مى كند، چنين فرمود: اى كسى كه دنيا را نكوهش مى كنى و حال آنكه فريفته نيرنگهاى او هستى و به دروغهايش دلباخته اى. آيا هم فريفته دنيا هستى و هم نكوهشش مى كنى آيا تو او را گناهكار مى شمارى يا او تو را گناهكار مى شمارد؟ اين دنيا از كى عقل از سرت ربود و سرگردانت نمود از كى فريبت داد آيا به جايى كه پدرانت به خواب مرگ رفته اند و پوسيده اند تو را فريفته يا به آنجا كه مادرانت در خاك سرد غنوده اند. چه بيمارانى را، با دستهايت تيمار داشتى و چه دردمندانى را پرستارى كردى. برايشان شفا طلبيدى و از پزشكان، اوصاف بيماريشان را پرسيدى. نه داروى تو بى نيازشان كرد نه گريه هايت سودشان بخشيد. نه ترس تو فايدتى در بر داشت نه به خواست خود رسيدى و نه، به نيروى خويش، بيمارى از آنان دور ساختى. دنيا، براى تو از او نمونه اى ساخت كه مرگ او مرگ تو را ماند.

دنيا براى كسى كه گفتارش را راست انگارد، سراى راستى است و براى كسى كه حقيقت آن را دريابد، سراى عافيت است و براى كسى كه از آن براى آخرتش توشه برگيرد، سراى توانگرى است و براى كسى كه از آن پند پذيرد، سراى اندرز و موعظه است.

دنيا نمازگاه دوستان خداست، مصلاى ملايكه خداست، محل نزول وحى خداست، بازارگاه دوستان خداست كه در آن كسب رحمت كنند و سودشان بهشت است.

با اين حال (كه براى تو شرح دادم) چه كسى دنيا را نكوهش مى‌كند؟ دنيا جدايى خود را اعلام داشته و فراق خويش را با صداى بلند خبر داده و از مرگ خود و اهلش همه را با خبر ساخته است. دنيا بانمونه‌اى از بلاهايش بلاهاى آخرت را به آنها نشان داده و با صحنه‌هايى از سرور و خوشحالى‌اش به سرور آخرت متوجه ساخته است (در حالى كه همه مى‌دانند نه بلاى آخرت قابل مقايسه با بلاى دنيا و نه سرور آخرت شايسته مقايسه با سرور دنياست). گاه مى‌بينند هنگام عصر در عافيت‌اند و صبح‌گاهان در مصيبت (و به اين ترتيب) گاه تشويق مى‌كند و گاه مى‌ترساند و گاه انسان را به خوف مى‌افكند وبرحذر مى‌دارد با اين اوصاف، گروهى آن را در «روز پشيمانى» (روز قيامت) نكوهش مى‌كنند و گروه ديگرى در آن روز آن را مدح و ستايش مى‌نمايند؛ همان گروهى كه دنيا به آنها تذكر داد و متذكر شدند و براى آنها (با زبان حال) سخن گفت و تصديقش كردند و به آنان اندرز داد و اندرزش را پذيرا شدند.

حديث قرب نوافل

حديث قرب نوافل

شرح حديث قرب نوافل از علامه جوادي آملي دامت بركاته

عبادت و ولايت

يكي از راه‏ هاي تحقق ولايت عبادت خدا است، زيرا انسان از طريق عبادت و بندگي خدا محبوب خدا مي‏شود و محبوب خدا به مقام ولايت الهي بار خواهد يافت. قرآن كريم در آيه‏ اي (كه سجده واجب دارد) خطاب به پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مي‏فرمايد: (كلاّ لاتطعه واسجد واقترب) [سوره علق، آيه ۱۹. ]؛ اي پيامبر! زنهار فرمانش مبر و سجده كن و خود را به خدا نزديك گردان.

گرچه در اين آيه از سجده سخن به ميان آمده است، ولي منظور از سجده همان نماز و عبادت است، و عبادت داراي معناي وسيعي است كه شامل امتثال همه دستورات الهي مي‏ شود و در واقع راه نيل به ولايت الهي، امتثال (فرمانبرداری) همه ‏جانبه دستورات الهي است.

اين بيان در احاديث اهل ‏بيت (عليهم‌السلام) كه همتاي قرآن كريم هستند هم آمده است. از جمله روايتي كه شيعه و سنّي از رسول‏ اللّه ‏(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرده ‏اند و به روايت «قرب نوافل» معروف و مشهور شده است. روايت را ابان ابن تغلب به عنوان حديث قدسي از امام باقر(عليه‌السلام) چنين نقل مي‏كند:

«لمّا اُسري بالنبيّ‏(صلي الله عليه و آله و سلم) قال: يا ربّ ما حال المؤمن عندك؟

قال: يا محمد من اهان لي ولياً فقد بارزني بالمحاربة وأنا أسرع شي‏ء إلي نصرة أوليائي»؛

هنگامي كه رسول‏ خدا در شب اسرا و معراج به ميهماني خداي سبحان شتافت، از خداوند سوال كرد: پروردگارا! منزلت مؤمن در نزد تو چگونه است؟

خداوند در جواب فرمود:

اي محمد! كسي كه به ولي‏ اي از اولياي من اهانت نمايد، آشكارا با من به ستيز برخاسته است و من براي نصرت اولياي خود، از هر چيزي سريع‏تر و شتابان‏ ترم.

سپس فرمود:

 «وما يتقرب إليّ عبد من عبادي بشي‏ء أحبّ إليّ ممّا افترضت عليه وإنه ليتقرب إليّ بالنافلة حتي أُحبّه فإذا أحببته كنت إذاً سمعه الذي يسمع به وبصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به ويده التي يبطش بها، إن دعاني أجبته وإن سألني اعطيته»[اصول كافي، ج۲، ص۳۵۲.]؛

هيچ بنده‏ اي از بندگانم با وسيله‏ اي محبوب‏تر از انجام فرائض به من تقرب نمي ‏جويد، يعني بهترين راه تقرب به خداوند متعال انجام فرائض است. سپس افزود: همان‏طور كه انجام فريضه موجب قرب است، انجام نوافل نيز موجب تقرّب مي‏شود.

عبد سالك به وسيله نوافل به خدا نزديك مي‏ شود، تا آن‏جا كه محبوب خدا مي‏شود، زيرا اين نوافل را اولاً از روي محبت خدا به جاي مي‏ آورد، نه براي محو سيئات يا جبران نقص فرائض و ثانياً آن‏قدر سير در وادي محبت را ادامه مي‏دهد تا از محبّ خدا بودن به محبوب خدا شدن نائل شود.

وقتي عبد سالك محبوب خدا شد و خدا محبّ او، همه مجاري ادراكي و تحريكي او به عهده خدا است. اگر او مي‏فهمد، با نور علمي خدا مي‏فهمد و اگر كاري انجام مي‏دهد، با قدرت خدا انجام مي‏دهد. اگر مي‏ شنود، با سمع خدا مي‏شنود و اگر مي‏بيند، با بصيرت الهي مي‏بيند و اگر سخن مي‏گويد، با زبان الهي سخن مي‏گويد.

 

چنين انساني نه در مسايل علمي درمانده مي‏شود، نه اشتباه مي‏فهمد و نه عجز و معصيت در كار او راه دارد. وقتي سخن به اين مقام رسيد، اگر خدا را بخواند او را اجابت مي‏كند و اگر چيزي از خدا بخواهد، خداوند به او عطا خواهد كرد.

از اين روايت استفاده مي‏ شود كه عبد سالك بايد محبوب خدا شود تا بتواند بهره ببرد. بسياري از سالكان هستند كه محبّ (دوست ) خدا هستند، اما محبوب خدا نيستند.

قرآن مي ‏فرمايد: (إنْ كنتم تحبّون اللّه فاتّبعوني يُحْببكم اللّه بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد)[۱]؛ به دنبال حبيب خدا رفتن انسان را حبيب خدا مي‏كند و وصول به اين مرتبه طليعه مقام ولايت است.

باري دست كوتاه و همت سالكاني كه در وادي هراس از دوزخ يا بيابان شوق به بهشت رحل اقامت افكنده ‏اند، يا از اين منزل گذشته، اما گذرگاه محبت خدا و محب حق بودن را منزلگاه پنداشته ‏اند، به بلنداي اين جايگاه رفيع نمي ‏رسد، بلكه همتي والا و تلاشي مستمر و مجاهده ‏اي توان‏فرسا لازم است تا اين عطيه گرانقدر الهي بهره آنان گردد، گرچه ممكن است بنده ‏اي بي‏ خون دل مجذوب حق گردد و سالكي بي ‏خون جگر محبوب او شود.

https://www.aparat.com/v/qNaxP/

دست مولا دست خداست.

https://www.youtube.com/watch?v=ssIkwm9vfds&t=1604s&ab_channel=baharaanمعرفت - شرح غزل "آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند" 1/2

Time 14-15:40

تجسد و تجلی

https://www.youtube.com/watch?v=VZs7zjR4w1s&t=1018s&ab_channel=mehdis128

Time: 12:43-14:43