(27) بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ

(۲۷) كه پروردگارم مرا آمرزيده و از گرامي داشتگان قرار داده است.

در حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: انه نصح لهم فى حياته و بعد موته (اين مرد با ايمان هم در حال حيات خود خير خواه قوم خويش بود و هم بعد از مرگ آرزوى هدايت آنها را داشت).

جالب توجه اينكه او نخست تكيه بر موهبت غفران الهى ميكند، سپس بر اكرام، چرا كه نخست بايد با آب مغفرت روح و جان انسان از آلودگى گناهان پاك گردد و چون پاك شد بر بساط قرب و اكرام الهى جاى گيرد.

اين نكته نيز قابل دقت است كه اكرام و احترام و بزرگداشت الهى گرچه نصيب بسيارى از بندگان مى شود، و اصولا تقوى و اكرام دوش به دوش هم پيش مى روند ان اكرمكم عند الله اتقياكم (حجرات - 13) ولى اكرام به طور كامل و بدون هيچگونه قيد و شرط در قرآن مجيد در باره دو گروه آمده است : نخست فرشتگان مقرب خدا كه قرآن در باره آنها مى گويد: بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ : آنها بندگان گرامى خدايند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و فرمانش را به كار مى بندند (انبيا - 27)

و ديگر بندگان كامل الايمان كه قرآن از آنها به عنوان مخلصين ياد كرده ، و در باره آنها مى گويد: اولئك فى جنات مكرمون : (آنها در باغهاى بهشت گرامى داشته مى شوند) (معارج - 35).

http://www.parsquran.com/data/show.php?lang=far&sura=70&ayat=0&user=far&tran=2

به هر حال اين پايان كار اين مرد مؤ من و مجاهد راستين بود كه در انجام رسالت خويش و حمايت از پيامبران الهى كوتاهى نكرد و سرانجام شربت شهادت نوشيد و به جوار قرب رحمت خداوند راه يافت .

موارد استعمال وصف (مُكْرَمُ - اكرام شده) در آيات قرآن

و موهبت اكرام هر چند دامنه اش وسيع است كه شامل حال بسيارى از مردم مى شود، مانند: اكرام به نعمت، كه در آيه (فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ اما انسان هنگامي كه خداوند او را براي آزمايش اكرام مي‏كند و نعمت مي‏بخشد (مغرور مي‏شود و) مي‏گويد: پروردگارم مرا گرامي داشته!) آمده و نيز اكرام به قرب خدا كه در آيه (ان اكرمكم عند اللّه اتقيكم ) آمده ؛ چون كرامت داشتن عبد نزد خدا، خود اكرامى است از خدا نسبت به او.

و ليكن با اين حال بنده اى كه برخوردار از نعمت هاى خدا است، و يا نزد خدا محترم است، جزو مكرمين شمرده نمى شود، يعنى كلمه (مكرمين ) به طور اطلاق درباره او به كار نمى رود؛ تنها اين كلمه على الاطلاق درباره دو طائفه از خلايق خدا به كار مى رود: يكى ملائكه كه در آيه (بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) به كار رفته، و ديگرى در افرادى از مؤمنينى كه ايمانشان كامل بوده باشد، حال چه اينكه از مخلصين - به كسره لام - باشند، كه در آيه (اولئك فى جنات مكرمون ) نامشان آمده، و يا از مخلصين - به فتحه لام - باشند كه در آيه (الا عباد اللّه المخلصين...) و هم مكرمون ذكر خيرشان شده.

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=37&ayat=38&user=far&lang=far&tran=2

و اين آيه شريفه … از ادله وجود برزخ است.

پاداش شهيد اين است كه ﴿وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ اين ﴿وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ ملاحظه فرموديد قبلاً در سوره مباركه «انبياء»، «مكرمين» در قرآن كريم وصف فرشته‌هاست در سوره مباركه «انبياء» فرمود فرشته‌ها ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[23] هم در سوره مباركه «صافات»[24] هم در سوره مباركه «معارج» درباره گروهي از اوحدي از اهل ايمان آمده است كه ﴿فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ﴾،[25] پس اوحدي اهل ايمان و فرشتگان مُكرَم هستند, اين شهيد هم مكرم است.

اينكه شما در زيارت «جامعه» وجود مبارك امام هادي(سلام الله عليه)[26]‌ از ائمه(عليهم السلام) همين تعبير را كرده اين غير از تعبير سوره مباركه «يس» است، غير از تعبير سوره «صافات» است، غير از تعبير سوره «معارج» است، در سوره «معارج», در سوره «صافات» در سوره «يس» دارد ما جزء مكرمين هستيم، اما آن عظمتي كه وجود مبارك امام هادي(سلام الله عليه) براي ائمه(عليهم السلام) در زيارت «جامعه» قائل است همان عظمتي است كه خدا براي ملائكه در سوره «انبياء» قائل است ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ بندگانى ارجمندند, كه در سخن بر او پيشى نمى‏ گيرند و خود به دستور او كار مى كنند﴾ اين تعبير امام هادي(سلام الله عليه) در زيارت «جامعه» براي ائمه است. بنابراين تاكنون ما سه جا ﴿مُكْرَمِينَ﴾ براي غير ملائكه داريم اما با اين جلال و شكوه نيست، اين جلال و شكوهي كه در زيارت «جامعه» هست همان جلال و شكوهي است كه خداي سبحان در سوره «انبياء» براي ملائكه ذكر كرده است.

… كرامت‌ها و شهادت‌ها اينها درجاتي دارد مثل اينكه نبوّت‌ها و رسالت‌ها مراتبي دارد. در جريان كرامت، چون محورش تقواست اگر كسي اتقا بود مي‌شود اكرم; لذا آن‌جايي كه در سوره مباركه «انبياء» از فرشته‌ها به عنوان ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ ... وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[11]ياد مي‌كند و آنچه در سوره مباركه «صافات»[12] و سوره مباركه «معارج»[13] از اوحدي اهل ايمان به عنوان عباد مُكرم ياد مي‌كند، اينها ممكن است درجاتي داشته باشند اين بزرگوار هم كه شهيد سوره «يس» است اين هم در درجه خاصّي است. شهادت چون درجاتي دارد آن‌كه برتر است مي‌شود سيّد شهدا و مي‌شود سيّد مكرمين, سيّد اتقيا, آن‌كه به آن درجه والا نرسيد زيرمجموعه سيّد شهداست.

آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) (نامه 28 نهج البلاغه) كه در جواب نامه دربار اموي فرمود: «تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ خودستائى زشت و ناپسند است»[14] قبيح، پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود شما خودستاني كنيد نه خودستايي, خويشتنِ خويش را از خويش بگيريد راحت شويد خود را نگه نداريد كه بستاييد خود را رها كنيد تا عظمت الهي را ادراك كنيد, اگر «تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ» قبيح نبود من برخي از فضايل دودمانمان را مي‌شمردم، اما ضرورت اقتضا مي‌كند كه ما برخي از فضايل را بشمريم، آن‌جا چون ضرورت بود گوشه‌اي از فضايل دودمان بني‌هاشم(سلام الله عليه) را براي دربار معاويه نوشت, فرمود معاويه! خيلي‌ها مي‌روند جبهه كشته مي‌شوند اما عموي من كه رفت, شده سيّد شهداء، خيلي‌ها مي‌روند جبهه جانباز مي‌شوند دست‌هايشان را مي‌دهند، اما وقتي برادرم كه رفت مي‌شود جعفر طيّار، دو بال خدا به او مي‌دهد كه در برخي از روايات ـ اين جمله در نهج‌البلاغه نيست ـ دارد «يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ‌ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ»[15] همه جانبازها يك درجه نيستند, همه شهدا يك درجه نيستند, همه مؤمنان يك درجه نيستند، فرمود ما اگر جانباز داديم مي‌شود جعفر طيّار, اگر شهيد داديم مي‌شود سيّدالشهداء «منّا كذا, منّا كذا» را در همان خطبه نوراني فرمود.

اين‌جا هم كه فرمود اين شربت شهادت نوشيد و پيامي را كه خدا رساند از طرف او اين بود ﴿وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ اين به درجه شهادت او وابسته است ...

اگر اين شهيد جزء ضعاف يا اوساط از شهدا باشد, جز ضعاف يا اوساط از مُكرمين است و قهراً درجه او هم در بهشت جزء جنّات متوسط خواهد بود، اما اگر جزء اوحدي از اهل كرامت باشد، اوحدي اهل تقوا باشد, اوحدي اهل شهادت باشد هم قائلش و قولش فرق مي‌كند هم مدخلش فرق مي‌كند كه كجا وارد شود، به هر حال اين اصل كلّي هست و اين حصر نيست كه فقط براي او باشد، به درجه شهادت, به درجه كرامت و به درجه تقوا و ايمان برمي‌گردد آن وقت قائل‌ها فرق مي‌كنند, قول‌ها فرق مي‌كنند, بهشت‌ها هم فرق مي‌كنند، اگر متوسط بود همين ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾است اگر برتر بود, گذشته از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾, ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ است.

پرسش: اينکه می گويند شهدا ره هفتاد ساله را يک شبه رفتند، همه آنها اين طور هستند؟

پاسخ: نه، براي اينكه تقوايشان فرق مي‌كند، نيّتشان فرق می‌کند، همان بيان نوراني حضرت امير در آن نامه همين است که فرمود خيلي‌ها مي‌روند جبهه شهيد مي‌شوند، اما ما كه شهيد داديم مي‌شود سيّدالشهداء، حضرت حمزه اين‌طور بود، در جريان اُحُد خيلي‌ها شهيد شدند؛ ولي آنها كه سيّدالشهداء نبودند، حمزه شد سيّدالشهداء, در جريان موته عدّه‌اي هم جانباز شدند، اما به همه اينها خدا دو بال داده باشد كه «يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ‌ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ» نيست، اين شهيد مي‌شود جعفر طيّار, فرمود خيلي‌ها جانباز مي‌شوند، اما از خاندان ما اگر كسي دستش را بدهد دو بال فرشته‌منش مي‌گيرد، البته به ايمان و تقوا و كرامت آن شخص وابسته است.