(28) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا
(28) يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً
اي پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را ميخواهيد بيائيد هديه اي به شما دهم و شما را به طرز نيكوئي رها سازم!
سياق اين دو آيه اشاره دارد به اينكه گويا از زنان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يا از بعضى ايشان سخنى و يا عملى سرزده كه دلالت مى كرده بر اينكه از زندگى مادى خود راضى نبوده اند، و در خانه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به ايشان سخت مى گذشته، و نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از وضع زندگى خود شكايت كرده اند و پيشنهاد كرده اند كه كمى در زندگى ايشان توسعه دهد، و از زينت زندگى مادى بهره مندشان كند.
دنبال اين جريان خدا اين آيات را فرستاده، و به پيغمبرش دستور داده كه ايشان را بين ماندن و رفتن مخير كند، يا بروند و هر جورى كه دلشان مى خواهد زندگى كنند، و يا بمانند و با همين زندگى بسازند، چيزى كه هست اين معنا را چنين تعبير كرد، كه اگر حيات دنيا و زينت آن را مى خواهيد، بياييد تا رهايتان كنم. و اگر خدا و رسول و دار آخرت را مى خواهيد بايد با وضع موجود بسازيد، و از اين تعبير بر مى آيد كه :
اولا جمع بين وسعت در عيش دنيا، و صفاى آن، كه از هر نعمتى بهره بگيرى و به آن سرگرم شوى، با همسرى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و زندگى در خانه او ممكن نيست، و اين دو با هم جمع نمى شوند.
ثانيا مراد از اراده حيات دنيا و زينت آن، اين است كه انسان دنيا و زينت آن را اصل و هدف قرار دهد، چه اينكه آخرت را هم در نظر بگيرد يا نه، و مراد از اراده حيات آخرت نيز اين است كه آدمى آن را هدف و اصل قرار دهد، و دلش همواره متعلق بدان باشد، چه اينكه حيات دنياييش هم توسعه داشته باشد، و به زينت و صفاى عيش نائل بشود، يا آنكه از لذائذ مادى به كلى بى بهره باشد.
بعد از پيروزي مسلمانها در جريان بعضي از مسائل نظامي يك مقدار غنايم نصيب مسلمانها شد برخيها سعي كردند به رفاه تن در بدهند همسران پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم پيشنهاد دادند كه زندگي ما بايد بهتر باشد.
بسياري از اين مشكلات زندگي در اثر پرتوقع بودن، گرايش به تجمّل است بخش وسيعي از طلاقها، كمتر ازدواج كردن هم بر اساس همين جهت است.
مال چيز خوبي است كه قوام مملكت است مطابق آيه سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه ﴿لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً و اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده به دست سفيهان ندهيد﴾ [19] يعني ثروت، قوام مملكت است. قيام مردم، مقاومت مردم، ايستادگي مردم بر اساس توانمندي آنهاست اگر كسي گرفتار فقر مالي باشد ستون فقرات او شكسته است و قدرت قيام ندارد مال چيز خوبي است خدا از آن به خير ياد كرده. [20]
اما آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه شما تحليل كنيد كه ثروتمند بودن و مرفّه بودن آيا كمال است يا كمال نيست اين تحليل عقليِ حضرت است در نهجالبلاغه.
براى تو کافى است که روش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را سرمشق خود قرار دهى و دليل و راهنماى خود در نکوهش دنيا و مذمت آن و رسوايى فراوان و بدى هايش بشمارى; چه اين که مواهب دنيا از او گرفته شد و براى ديگران آماده گشت. او از پستان دنيا جدا و از زخارف و زيبايي هايش برکنار شده بود.
اگر بخواهى دوّمين نفر يعنى موساى کليم (عليه السلام) به تو معرفى مى کنم، آن گاه که عرضه داشت: پروردگارا! به آن چه به من از نيکى عطا کنى نيازمندم (قَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ)، به خدا سوگند! موسى(عليه السلام) غير از قرص نانى که بخورد از خدا نخواست; زيرا وى (از زمانى که از مصر فرار کرد و به سوى مدين آمد) از گياهان زمين تغذيه مى کرد تا آن جا که بر اثر لاغرى شديد و تحليل رفتن گوشت بدن او رنگ سبز گياه از پشت پرده شکمش آشکار بود.
و چنان چه بخواهى سوّمين نفر داوود ـ که درود خدا بر او باد ـ صاحب «مزامير» و قارى بهشتيان را به تو معرفى مى کنم; او با دست خويش از برگ درخت خرما زنبيل مى بافت و به دوستانش مى گفت کدام يک از شما حاضر است اين ها را براى من بفروشد، از بهاى آن قرص نان جويى تهيه مى کرد و تناول مى نمود.
و اگر بخواهى (نمونه ديگرى از) زندگى عيسى بن مريم ـ که درود خدا بر او باد ـ را برايت بازگو مى کنم; او سنگ را بالش خود قرار مى داد; لباس خشن مى پوشيد; غذاى ناگوار مى خورد; نان خورش او گرسنگى (هنگام شدّت گرسنگى غذا مى خورد تا از خوردن آن لذّت برده به خورش نيازمند نباشد)، چراغ شب هايش ماه، سر پناه او در زمستان مشرق و مغرب زمين بود. ميوه و سبزى خوشبوى او گياهانى بود که از زمين براى چهارپايان مى رويد; نه همسرى داشت که او را بفريبد و نه فرزندى که (مشکلاتش) او را غمگين سازد; نه مالى داشت که او را به خود مشغول دارد و نه طمعى که خوارش کند; مرکبش پاهايش بود و خادمش دست هايش!
به پيامبر خود (صلى اللّه عليه و آله)، آن نيكوترين و پاكيزه ترين مردم اقتدا كن كه او بهترين مقتداست براى هر كس كه به او تأسّى جويد و شايسته ترين انتساب، انتساب به اوست. نيكوترين بندگان در نزد خدا، بنده اى است كه به پيامبرش اقتدا كند و از پى او رود. رسول الله (صلى اللّه عليه و آله) خوردنش اندك و به قدر ضرورت بود. به اين دنيا حتى به گوشه چشمى ننگريست. پهلوهايش از همه مردم لاغرتر بود و شكمش از همه خاليتر. دنيا بر او عرضه شد و او از پذيرفتنش ابا كرد و مى دانست كه خداى سبحان چه چيز را دشمن مى دارد تا او نيز آن را دشمن دارد يا چه چيز را حقير شمرده تا او نيز حقيرش شمارد و چه چيز را خرد و بى مقدار دانسته تا او نيز بى مقدارش داند.
اگر چيزى را كه خدا و پيامبرش دشمن داشته اند، دوست انگاريم يا چيزى را كه آن دو حقير شمرده اند، بزرگ پنداريم، براى سركشى از فرمان خدا و مخالفت با اوامر او، همين ما را بس.
رسول الله (صلى اللّه عليه و آله) بر روى زمين غذا مى خورد و چون بندگان مى نشست و پارگى كفشش را، خود، به دست خود مى دوخت و جامه اش را، خود، به دست خود وصله مى زد. بر خر بى پالان سوار مى شد و بسا كسى را هم بر ترك خود مى نشاند. پرده اى بر در خانه اش آويخته بودند و بر آن نقش و نگارى چند، به يكى از زنانش گفت: اى زن، اين پرده را از جلو چشمم دور كن. زيرا، هرگاه، بدان مى نگرم به ياد دنيا و زيورها و زينتهايش مى افتم.
رسول الله (صلى اللّه عليه و آله) به دل از دنيا اعراض كرده بود و ياد دنيا را در وجود خود ميرانده بود و دوست داشت كه زينت دنيا را از برابر چشم خود دور كند تا مبادا چيزى از آن برگيرد. و دنيا را پايدار نمى دانست و در آن اميد درنگ نداشت. پس علاقه به دنيا را از خاطر دور ساخت و از دل براند و از نظر انداخت. زيرا كسى كه چيزى را ناخوش دارد نگريستن به آن را نيز ناخوش شمارد و نخواهد كه در نزدش از آن سخن گويند.
در زندگى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) امورى است که تو را به بدى ها و عيوب دنيا راهنمايى مى کند; چرا که او و نزديکانش در دنيا گرسنه بودند، و با اين که او (در پيشگاه خدا) مقام و منزلتى بس عظيم داشت، زينت هاى دنيا از او دريغ داشته شد; بنابراين هر کس بايد با عقل خودش بنگرد که آيا خدا با اين کار پيامبرش را گرامى داشت يا به او اهانت کرد؟ اگر کسى بگويد: خدا با اين کار (گرفتن زخارف دنيا از آن حضرت) به او اهانت نموده ـ سوگند به پروردگار متعال ـ که دروغ گفته است; دروغى بزرگ و اگر بگويد: او را گرامى داشته پس بايد بداند که ديگران را (که غرق زينت هاى دنيا هستند) خوار شمرده است; چرا که دنيا را براى آن ها گسترده و از مقرّب ترين افراد به خودش دريغ داشته است;
بنابراين (کسى که مى خواهد سعادتمند شود) بايد به پيامبر خود تأسى جويد، گام در جاى گام هايش نهد و از هر درى که او داخل شده وارد شود و الا از هلاکت (و گمراهى) ايمن نخواهد بود; زيرا خداوند، محمّد ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ را نشانه قيامت و بشارت دهنده بهشت و بيم دهنده کيفر قرار داده است. او با شکم گرسنه از اين جهان رحلت کرد و با سلامت (روح و ايمان) به سراى ديگر وارد شد. او تا آن زمان که از جهان رخت بر بست و دعوت حق را اجابت کرد سنگى روى سنگ ننهاد. چه منّت بزرگى خدا بر ما نهاده که چنين پيشوا و رهبرى به ما عنايت کرده، تا راه او را بپوييم و قدم در جاى قدم هاى او نهيم.
به خدا سوگند!آن قدر اين پيراهنم را وصله زدم که از وصله کننده آن شرم دارم (تا آن جا که) کسى به من گفت: چرا اين پيراهن کهنه را دور نمى افکنى؟ گفتم: از من دور شو. صبحگاهان، رهروان شب را ستايش مى کنند! (مثلى است گفته ميشود براى كسيكه رنج بر خود تحميل مى نمايد تا آسايش يابد، چنانكه كاروان در گرماى تابستان چون بشب راه روند و از بى خوابى رنج برند بامداد كه بمنزل رسيده از سختى گرما رهيدند، مورد تمجيد شنونده ها قرار خواهند گرفت).
فرمود اگر بگوييد ثروتمند بودن و مرفّه بودن كمال است بايد بگوييد انبيا(عليهم السلام) كه سادهزيستترين مردم عالَم بودند و مانند طبقه ضعيف به سر ميبردند و اين ثروت را نداشتند خدا اين كمال را به آنها نداد چه كسي جرأت ميكند كه بگويد كمالي را خدا به انبيا نداد. هرگز اين التزام ممكن نيست.
پس معلوم ميشود داشتن، كمال نيست قصص انبيا را هم نقل ميكند جريان حضرت موسي و عيسي و داود را نقل ميكند فرمود بالأخره اين داود با اينكه رهبر انقلاب بود ﴿وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾ [21] با رهبري بالأخره به جايي رسيد با انقلاب به جايي رسيد اما با زنبيل فروشي داشت زندگي ميكرد. بعد اين حرف را ميزند اين حرف را ما نميتوانيم بنويسيم نميتوانيم روي منبر بگوييم چون از ما قبول نميكنند ولي از علي قبول ميكنند ما از علي قبول ميكنيم فرمود حالا كه اين است نتيجهاش اين است كه اگر كسي ثروتمند بود بايد بفهمد كه خدا او را تحقير كرده است «أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ» مگر اين حرف را ميشود در جامعه گفت آنكه وضع مالياش خوب است و مرفّهانه به سر ميبرد مورد اهانت خداست اين حرف را از ما قبول نميكنند چون خود ما مبتلاييم ولي ما از علي قبول ميكنيم حتماً اين را در نهجالبلاغه مراجعه بفرماييد فرمود: «أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ» [22] بنابراين اين هست، اين بايد از خود حوزه شروع بشود از دانشگاه شروع بشود سادهزيست بودن، شرف دنيا و آخرت است نه طلاقي در پيش است نه آن فضيلت فرزندپروري را انسان از دست ميدهد نه مشكلات ديگر در پيش است.
حضرت فرمود اگر كسي متمكّن بود سرمايهدار بود و سرمايهدارانه زندگي كرد بايد بفهمد خدا او را اهانت كرده او را تحقير كرد [12] هم مسئولين ما بايد جلوي تظاهر به ثروت را بگيرند هم ماها بايد بدانيم كه داشتن، كمال نيست اين برهان علوي، برهان تام (کامل) است. خب حضرت فرمود اين احترام نيست اين شخص بايد بداند مورد تحقير خداست حالا ما تحقير نكنيم ولي خودمان بپذيريم كه متوسّط زندگي كردن ننگ نيست. ما كار نداريم كه جامعه چطور است ما بايد مسير جامعه را عوض كنيم.
انسان عاقل وقتي يك متظاهر به ثروت را نگاه ميكند مترحّمانه نگاه ميكند نه معجبانه.
سوره 28: القصص
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ﴿۷۹﴾
(قارون) با كوكبه خود بر قومش ظاهر شد، آنها كه طالب حيات دنيا بودند گفتند: اي كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستي كه او بهره عظيمي دارد! (۷۹)
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ ﴿۸۰﴾
كساني كه علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند واي بر شما! ثواب الهي بهتر است براي كساني كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام ميدهند، اما جز صابران آن را دريافت نميكنند. (۸۰)
انسان عاقل ميگويد اين بيچاره به دنبال چه چيزي است باطن بعضي از امور چيزي است كه انسان نميتواند بگويد. چرا اگر كسي خواب ببيند كه ـ جسارت است ـ پاي او به مدفوع افتاده مال به دستش ميرسد اين تعبير آن است چون باطن آن همين است اگر خواب ببيند كه دستش به مدفوع رسيده يا پايش به مدفوع رسيده مدفوع انساني كه بدبوتر از ديگري است مال به دستش ميرسد باطن آن همين است.
اينكه به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تو اُسوهاي تنها براي نماز شب نيست تنها براي آن روزههاي مستحبّي و اعتكاف نيست از يك طرف در آنها بايد به پيامبر ائتسا و تأسّي كرد در مسائل نظامي از يك طرف بايد به آن حضرت تأسّي كرد در مسائل خانوادگي هم بايد به آن حضرت تأسّي كرد. وقتي وضع غنايم جنگي به مدينه آمد و توقّع همسران حضرت بالا رفت آيه نازل شد كه به آنها بگو يا دنيا يا آخرت، [23] ميخواهيد با من زندگي كنيد وضع همين است دنيا ميخواهيد بياييد من شما را طلاق بدهم. با طلاق جميل، آبرومندانه از من خداحافظي كنيد.
منتها اين حرفها را ما بايد عملاً منتقل كنيم كه شرافت در ساده زيستن است آن حرف را مخفيانه در جلسات خصوصي ميشود گفت. اما در سخنرانيها و جلسات عمومي بگوييم كسي كه سرمايهدار است و مرفّه است مورد اهانت خدا و پيغمبر است اين خيال ميكند توليد چيز بدي است توليد، كمال و فضيلت است قناعت در مصرف چيز خوبي است.
به طور خلاصه انسان باید خروجیش بیشتر از ورودی یا به عبارت دیگر مصرفش باشد
يك وقت ميگويند اين شخص مُرد اين را طبيب معالج ميآيد آزمايش ميكند ميگويد قلبش، مغزش همه از كار افتاد اجازه دفن ميدهد اين از نظر طبيب مُرده است يعني از دنيا رفته و اما در فضاي دين، اين هنوز از دنيا نرفته براي اينكه وقتي بخواهد وارد برزخ بشود اين يك مشكل جدّي دارد اين شخصي كه به مال دل بسته است به مال تعلّق پيدا كرده هنگام مرگ متعلَّق را از او ميگيرند و تعلّق ميماند، درد و عذاب شروع ميشود. چرا معتادها را كه گرفتند دردشان شروع ميشود براي اينكه متعلَّق اعتياد را از آنها گرفتند، اعتياد همچنان هست، فريادشان بلند است اين بيچاره كه ميخواهد از دنيا وارد برزخ بشود اين فريادش بلند است اين همان فشار قبر است فشار مرگ است تا تك تك اين تعلّقات از جانش كَنده نشود اين را وارد برزخ نميكنند به حسب ظاهر وارد قبر شده اين صلات ليلة الدفن كه براي پرهيز از وحشت و نجات از وحشت است بخشي از آن براي همين است بنابراين از يك مرجع ديني سؤال بكنيد كه موت چيست اين ميگويد انتقال از دنيا به برزخ اين شرايط را دارد از يك طبيب سؤال بكنيد ميگويد اين مُرده است.
اين روايت نوراني را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كتاب كافي نقل كرد كه بالأخره اموال او نزد او حاضر ميشود و اعمال او هم نزد او حاضر ميشود و اولاد او هم نزد او حاضر ميشوند همه اينها حرف ميزنند اموال ميگويند تو هيچ سهمي از ما نداري فقط يك مقدار كفن بايد بگيري، اولاد ميگويند ما تا لبهٴ گور با تو هستيم، عمل ميگويند ما با تو هستيم كه هستيم [25] خب اين خطرات هست.
تنها مسئله بهشت نيست تنها مسئله نجات از جهنم نيست حَسنه دنيا يعني همين! ما فقط حَسنه آخرت را ميخواهيم و به اهل بيت مراجعه ميكنيم يا حسنه دنيا را هم ميخواهيم اگر ميگوييم: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ [26] حَسنه دنيا همين است آدم خوب زندگي كند داشتن همسر خوب، بدون دعوا، بدون زد و خورد، بدون طلاق، داشتن فرزندان خوب اينها حسنه دنياست حسنه دنيا در زندگي حلال و زندگي ساده است فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأَزْوَاجِكَ﴾ به آنها صريحاً بگو، هر روز پيشنهاد ميدهيد كه حالا غنايم آوردند به ما سهم بيشتري بدهيد كه ما مثلاً از بيت نبوّتيم اينها روا نيست.
فرمود به آنها بگو يا دنيا يا آخرت; آخرت ميخواهيد با من باشيد دنيا ميخواهيد بفرماييد طلاقتان بدهم طلاق جميل، مؤدّبانه و محترمانه ما توقّعي نداريم. بعضيها دنيا ميخواهند كائناً ما كان(هر چه باشد) چه حلال چه حرام، فرمود: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ [27] ديگر حسنه ندارد ميگويند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ يعني چه حلال چه حرام اين ﴿مَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾ گروه دوم كه در آيه بعد است ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً﴾ ما يك دنياي طيّب و طاهر ميخواهيم ﴿وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ خب الآن ما چند ميليون فقير در كشور عليبنابيطالب داريم هزارها شهيد هم داديم! اين در اثر همان منظّم زندگي نكردن است.
سوره ۲: البقرة
فَإِذَا قَضَيْتُمْ مَنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ ﴿۲۰۰﴾
و چون آداب ويژه حج خود را به جاى آورديد همان گونه كه پدران خود را به ياد مى آوريد يا با يادكردنى بيشتر خدا را به ياد آوريد و از مردم كسى است كه مى گويد پروردگارا به ما در همين دنيا عطا كن و حال آنكه براى او در آخرت نصيبى نيست (۲۰۰)
وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿۲۰۱﴾
و برخى از آنان مى گويند پروردگارا در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت [نيز] نيكى عطا كن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار (۲۰۱)
براي هر كسي اما سادهزيستي آن عصر، مخصوص خود آنهاست وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در عصري زندگي ميكرد كه وضع عامّه مردم روبهراه بود حضرت يك لباس خوبي، منزل خوبي داشت ديگران را هم ميفرمود شما اينگونه باشيد. در كتاب وسائل اين حديث هست كه وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) يك خانه متوسط بهداشتي و خوب و متناسبي را به يكي از اصحاب داد گفت از آن منزل پدري بلند شو بيا اينجا گفت آن خانه قديمي پدري من است فرمود خب هر كسي بايد در عصر و مصري كه زندگي ميكند با شرايط آن زندگي كند اين روايت را با اين تعبير فرمود، فرمود: «ان كان أبوك أحمَق يَنبغي أن تكون مِثلَه» [24] حالا پدرت نميفهميد چطور خانه بسازد تو هم بايد همانطور زندگي كني خب اين تعبير امام رضا(سلام الله عليه) نشان ميدهد كه در هر عصر و مصري براي هر نسلي يك زندگي معقول متوسط همان عصر كافي است نه اينكه حالا چون پيامبر آنطور در خانه گِلي زندگي ميكرد انسان هم همانطور زندگي كند. نه، مثل خود ائمه اين ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ در حقيقت همه اهلبيت منظورند يعني اين چهارده نفر اسوهاند حالا وجود مبارك امام رضا هم اسوه است در عصر خودش، امام صادق اسوه است در عصر خودش اينها خصوصياتي است كه قابل تغيير و تبديل است.
پرسش: ... پاسخ: بالأخره اين يك حقيقت شرعيهاي نيست كه انسان بگويد برابر حقيقت شرعيه زندگي ساده اين است ما و بين خدايمان ميدانيم ولي بايد بدانيم داشتن، شرف و كرامت نيست و اگر در سورهٴ مباركهٴ فجر فرمود آنها خيال ميكنند كه اين كرامت است و ما هم برابر خيال آنها تعبير به اكرام ميكنيم اينچنين نيست، اينها مبتلا به ثروتاند
فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ﴿۱۵﴾
اما انسان هنگامي كه خداوند او را براي آزمايش اكرام ميكند و نعمت ميبخشد ميگويد: پروردگارم مرا گرامي داشته!
وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ﴿۱۶﴾
و اما هنگامي كه براي امتحان روزي را بر او تنگ بگيرد مايوس ميشود و ميگويد پروردگارم مرا خوار كرده!
كَلَّا…….. ﴿۱۷﴾
این چنین نیست که می پندارید …..
نه اين اهانت است نه آن اكرام هر دو ابتلاست برخي به فقر مبتلايند بعضي به ثروت مبتلايند.
اين مبتلا به ثروت است يعني ممتحَن. ما اگر رشد فكري ما و نظام ارزشي ما به اين باشد كه داشتن، كمال نيست آن وقت كسي كه خانه خوبي دارد فرش خوبي دارد اتومبيل خوبي دارد ما او را حالا لازم نيست تحقير كنيم ولي به چشمِ احترام نگاه نميكنيم اگر جامعه ما اينها را با چشم احترام نگاه نكند او براي چه با اين اتومبيل پُز بدهد وقتي ميبيند هر كس ميآيد با روي تُرُش كرده او را نگاه ميكند او حسابش را جمع ميكند. يا چنين اتومبيلي را وارد نميكند يا سوار نميشود جامعه بايد بداند اين كَرَم نيست اين ديگر بيانات روشن علي و اولاد علي(عليهم السلام) است قرآن كه ريشه اين حرفهاست فرمود: ﴿كَلَّا﴾ بعضيها مبتلا به اتومبيل خوباند بعضيها مبتلا به پيادهروياند اين ابتلاست آزمون است.
مرجع تقلید شیعیان تصریح کردند: «آبرو» حق الله است، کسی حق ندارد طرزی کسب مال کند یا طرزی زندگی کند که آبروی او در خطر قرار بگیرد، آبروی مومن متعلق به خداست و مومن تنها امانتدار است و لذا انسان موظف است که آبروی خود را حفظ کند.
ایشان تاکید داشتند: فقر باعث آبروریزی انسان می شود. ساده زیستی، منافاتی با آبرومندانه زندگی کردن ندارد اما ساده زیستی با خالی بودن جیب دو مطلب جداگانه هستند. اینکه دین می گوید به دنبال مال نروید مراد این است که «تکاثر» نباشد اما «کوثر» یعنی ایجاد اشتغال و رونق اقتصادی مورد تایید اسلام است.
https://www.aparat.com/v/ABzY0/
چرا عدهای از سادهزیستی لذت میبرند؟
https://www.aparat.com/v/xtTof/
﴿فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً﴾ برخيها خيال ميكردند اين يك طلاق است منتها جزء خصائصالنبي است از اهل سنّت اين فتوا را دادند در بين ما شيعهها هم عدهاي هستند كه همين را تطليق ميدانند ميگويند جزء مختصات نبي است اما بزرگاني از فقهاي ما هستند مثل مرحوم شيخ طوسي و همفكرانشان(رضوان الله عليهم) ميفرمايند اين ناظر به حكم فقهي نيست كه طلاقي را در كار داشته باشد اين پيشنهاد است كه اگر دنيا ميخواهيد بياييد ما شما را طلاق بدهيم نه همين جمله ﴿أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ﴾ طلاق باشد [6] بياييد ما شما را طلاق ميدهيم طلاق خوب و متاعي هم به شما ميدهيم و برويد و اگر آخرت خواستيد كه ميمانيد
معناى كلمه (تعالين )، آمدن با پا نيست، بلكه روى آوردن بكارى است، (در فارسى هم مى گوييم بياييد فلان كار را انجام دهيم )، يعنى بياييد با اراده و اختيارتان يكى از دو پيشنهادم را عملى كنيد، نه اينكه با پاى خود بياييد، همچنان كه مى گوييم : فلانى دارد مى آيد تا با من مخاصمه كند، و يا فلانى رفت در باره من حرف بزند، و يا برخاست تا مرا تهديد كند، كه در اين موارد هيچ يك از كلمات مى آيد، رفت و برخاست به معناى لغوى خود استعمال نشده بلكه همه آنها كنايه است.