(2) مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
(۲) خداوند هر رحمتي را به روي مردم بگشايد كسي نميتواند جلو آن را بگيرد، و هر چه را امساك كند كسي غير از او قادر به فرستادن آن نيست، و او عزيز و حكيم است.
مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: (ما يرسل اللّه للناس...) همچنان كه در جمله دوم فرمود: (فلا مرسل ) و ليكن اينطور نفرمود، و به جاى (يرسل ) (يفتح ) آورد، تا اشاره كند به اينكه رحمت خدا خزينه ها دارد، همچنان كه در مواردى ديگر اين معنا را صريحا بيان كرده، و از آن جمله فرموده:
سوره ۳۸: ص
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ ﴿۹﴾
مگر خزائن رحمت پروردگار قادر و بخشنده ات نزد آنها است ؟! (۹)
و نيز فرموده:
سوره ۱۷: الإسراء
قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفَاقِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا ﴿۱۰۰﴾
بگو اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد, بخاطر تنگ نظري, امساك ميكرديد, مبادا انفاق مايه تنگدستي شما شود و و انسان همواره بخيل است. (۱۰۰)
و معلوم است كه تعبير به (گشودن خزينه) از تعبير به ارسال مناسب تر است و لذا تعبير به فتح كرد، تا بفهماند آن رحمتى كه خداوند به مردم مى دهد، در خزانه هايى مخزون است محيط به مردم، و بهره مند شدن مردم از آن خزانه ها تنها و تنها محتاج به اين است كه خدا در آن خزانه ها را به رويشان بگشايد، نه اينكه در نقطه دورى باشد تا از آنجا به سوى مردم ارسالش بدارد.
و اگر از رزق و يا به عبارت ديگر از نعمت، تعبير به (رحمت) كرد براى اين بود كه دلالت كند بر اينكه افاضه حق تعالى ناشى از صرف رحمت است و بس، و توقع هيچ سود و كمالى براى خود ندارد، نه مى خواهد از افاضه نعمت به بندگان سودى ببرد، و نه كمالى به دست آورد.
و جمله (و هو العزيز الحكيم) حكمى را كه در آيه شريفه آمده بود، به دو اسم عزيز و حكيم تقرير مى كند و مى فرمايد: خدا هرگز شكست نمى خورد، نه در وقتى كه اعطا مى كند كسى هست كه جلو اعطايش را بگيرد، و نه در وقتى كه منع مى كند كسى هست كه منع كرده او را اعطا كند، براى اينكه عزيز و غالب است.
و از سوى ديگر در آنجا كه اعطا مى كند اعطايش ناشى از حكمت و مصلحتى است كه مى بيند، و منع هم كه مى كند باز ناشى از حكمت و مصلحتى است كه در منع مى بيند، و خلاصه كلام، اعطا و منعش همه از روى حكمت است، به دليل اينكه او حكيم است.
تمام خزائن رحمت نزد او است و هر كس را لايق ببيند مشمول آن مى سازد، و هر كجا حكمتش اقتضا كند درهاى آن را مى گشايد، و اگر جمله جهانيان دست به دست هم بدهند تا درى را كه او گشوده است ببندند، يا درى را كه او بسته بگشايند، هرگز قادر نخواهند بود، و اين در حقيقت شاخه مهمى از توحيد است كه منشاء شاخه هاى ديگرى مى باشد. (یعنی اینکه ما یک ارباب داریم)
شبيه اين معنى در ساير آيات قرآن نيز آمده است ، آنجا كه مى گويد:
سوره ۱۰: يونس
وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۱۰۷﴾
و اگر خداوند (براي امتحان يا كيفر گناه) زياني به تو رساند، هيچكس جز او آنرا بر طرف نميسازد، و اگر اراده خيري براي تو كند هيچكس مانع فضل او نخواهد شد، آنرا به هر كس از بندگانش بخواهد مي رساند و او غفور و رحيم است. (۱۰۷)
سوره ۶: الأنعام
وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱۷﴾
و اگر خدا به تو زيانى برساند كسى جز او برطرف كننده آن نيست و اگر خيرى به تو برساند پس او بر هر چيزى تواناست (۱۷)
مقدم داشتن گشايش رحمت بر امساك آن, به خاطر اين است كه هميشه خداوند رحمتش بر غضبش پيشى دارد.
درست است رحمت خدا بيشتر از غضب خداست اما آياتي كه دارد سابق است يا روايات و ادعيهاي كه دارد «يا مَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَهُ»[12] نميخواهد بفرمايد رحمت خدا بيشتر از غضب اوست بلكه درصدد بيان آن نكته است كه رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب او; تمام هدف اين است كه غضب به دنبال رحمت است اين معني حكمت است. خدا قبل از اينكه غضب بكند رحمت نقشه ميكشد كه كجا بزند, كجا بگيرد, كجا ببخشد, كجا اعدام بكند «يا مَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَهُ،» عالَم دو مهندس ندارد, يك مهندس غضب يك مهندس رحمت, بيش از يك مهندس ندارد و آن مهندس رحمت است. رحمت, نقشه ميكِشد. خدا با كسي قهر نيست خدا اگر كسي را اعدام ميكند اگر كسي را از پا در ميآورد ميخواهد به امت و به جامعه رحمت بفرستد. رحمت خدا نقشه ميكشد. اگر بخواهد به جامعه رحمت بكند ميفرمايد: درباره زاني و زانيه ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[13]چون خداي رئوف دستور داد كه ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[14]
سوره ۲۴: النور
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲﴾
زن و مرد زناكار را هر يك، صد تازيانه بزنيد، و هرگز در دين خدا رافت (و محبت كاذب) شما را نگيرد اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهي از مؤ منان مجازات آنها را مشاهده كنند. (۲)
بنابراين فتح، پيشاپيش است…. آن تقدّم معنوي در لفظ ظهور كرده.
﴿هُوَ الْعَزِيزُ﴾ عزيز نه يعني غالب, عزيز يعني نفوذناپذير؛ آن زمين سخت و سفت و مستحكمي كه كلنگ در آن اثر نميكند ميگويند «أرضٌ عزاز [ ع َ ]» يعني زمين، نفوذناپذير است و اگر انساني نفوذناپذير بود به او ميگويند انسان عزيز; چون نفوذناپذير است در ديگران نافذ است ميشود غالب وگرنه معناي عزّت, غلبه نيست معناي عزّت, نفوذناپذيري است و اين نفوذناپذيرياش مطابق حكمت است حكيمانه فتح ميكند, حكيمانه امساك دارد.
خدايي كه دارد تدبير ميكند به بعضيها ميدهد به بعضيها نميدهد. شرح اين از بيان نوراني حضرت ابيابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) است كه مرحوم صدوق در كتاب شريف توحيد از وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) روايت ميكند كه از آن حضرت سؤال كردند جواد يعني چه؟ فرمود اگر منظورتان از جواد در جهان امكاني است مثلاً انسانِ جواد كيست؟ آنكه حقوق واجب را اَدا بكند او جواد است اگر كسي حقوق واجب را ادا كرده است مسائل مالياش را ادا كرد تكاليفش را انجام داد «هو الجواد» اما اگر منظورتان درباره ذات اقدس الهي است كه از اسماي فعليه خدا اين است كه او جواد است «فهو الجواد إن أعطي و هو الجواد إن مَنَع»[3]. او اگر بدهد جود است ندهد هم جود است زيرا آنجا كه نميدهد مصلحت است آنجا كه نميدهد حكمت است آنجا كه نميدهد آزمون الهي است كه حكمت است پس يك وقت خدا دارد تدبير ميكند تدبير عالَم, افاضه عالم با رحمت رحمانيه اوست آن رحمت رحمانيه گاهي اقتضا ميكند امساك فيض را, گاهي مقتضي ارسال فيض است «فهو الجواد إن أعطيٰ و هو الجواد إن مَنَع».
بنابراين اين امساك و ارسالي كه در اين آيه دوم است به رهبري رحمانيت مطلقه است رحمانيت مطلقه نقشه ميكشد پيشاپيش، در بعضي از موارد ارسال است در بعضي از موارد امساك است هر دو زيرمجموعه رحمت رحمانيهاند آنجا كه ارسال است رحمت رحمانيه است آنجا كه امساك است آنجا هم رحمت رحمانيه است.[4]
اين هم بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است كه در صحيفه عرض كرد «وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» [5]اي خدايي كه رحمت او پيش از غضب او نه بيش, پيش از غضب او محقّق ميشود, نقشه ميكشد, مهندسي ميكند, راهنمايي ميكند, بعد غضب سازماندهي ميشود. هر جا خدا خواست غضب بكند پيشاپيش رحمت ميرود ترسيم ميكند كه چگونه غضب بشوند چقدر غضب بشوند كه با رحمت الهي هماهنگ باشد.
دعای 16 ( دعا برای طلب عفو و بخشش از گناهان و عیوب )
﴿1﴾ اللَّهُمَّ يَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ الْمُذْنِبُونَ
(1) بار خدايا، اى كه گناهكاران به اميد رحمت تو به فريادرسيت مىخوانند.
﴿2﴾ وَ يَا مَنْ إِلَى ذِكْرِ إِحْسَانِهِ يَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ
(2) اى خداوندى كه بيچارگان در پناه احسان تو مىآرامند.
﴿3﴾ وَ يَا مَنْ لِخِيفَتِهِ يَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ
(3) اى خداوندى كه خطاكاران از خوف تو مىنالند و مىگريند.
﴿4﴾ يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ ، وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ ، وَ يَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِيدٍ ، وَ يَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِيدٍ
(4) اى انيس آزردگان دور از خان و مان. اى غمزده ى اندوهگينان و شكسته دلان. اى فريادرس خوارشدگان و بىكسان. اى ياور نيازمندان و راندهشدگان.
﴿5﴾ أَنْتَ الَّذِي وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً
(5) تويى كه رحمت تو و علم تو همه چيز را در بر گرفته است.
﴿6﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً
(6) تويى كه از نعمتهاى خويش هر آفريده را بهرهاى دادهاى.
﴿7﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي عَفْوُهُ أَعْلَى مِنْ عِقَابِهِ
(7) تويى كه عفوت را از عقابت بيشى است.
﴿8﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ .
(8) تويى كه رحمتت را بر غضب پيشى است.
﴿9﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي عَطَاؤُهُ أَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ .
(9) تويى كه عطاى تو بيشتر از منع توست.
﴿10﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي اتَّسَعَ الْخَلَائِقُ كُلُّهُمْ فِي وُسْعِهِ .
(10) تويى كه همه آفريدگان در حيطه قدرت تو جاى دارند.
﴿11﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي لَا يَرْغَبُ فِي جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ .
(11) تويى كه چون كسى را نعمتى ارزانى دارى، پاداشى از او نجويى.
﴿12﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي لَا يُفْرِطُ فِي عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ .
(12) تويى كه چون عصيانگرى را عقوبت كنى، راه افراط نپويى.
﴿13﴾ وَ أَنَا ، يَا إِلَهِي ، عَبْدُكَ الَّذِي أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ فَقَالَ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ ، هَا أَنَا ذَا ، يَا رَبِّ ، مَطْرُوحٌ بَيْنَ يَدَيْكَ .
(13) و من، پروردگار من، بندهى تو هستم، بندهاى كه به دعايش فرمان دادهاى و او دست انابت به درگاه تو برداشته است، گويد: لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ (اطاعت مىكنم و فرمان مىبرم). اين منم اى پروردگار من بر پيشگاهت افتاده.
﴿14﴾ أَنَا الَّذِي أَوْقَرَتِ الْخَطَايَا ظَهْرَهُ ، وَ أَنَا الَّذِي أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ ، وَ أَنَا الَّذِي بِجَهْلِهِ عَصَاكَ ، وَ لَمْ تَكُنْ أَهْلًا مِنْهُ لِذَاكَ .
(14) اين منم، كه بار گناهانم بر پشتم سنگينى مىكند و گناهان، عمرم را تباه ساخته است. اين منم، كه از روى جهالت، تو را عصيان كردهام در حالى كه تو سزاوار عصيان من نبودى.
﴿15﴾ هَلْ أَنْتَ ، يَا إِلَهِي ، رَاحِمٌ مَنْ دَعَاكَ فَأُبْلِغَ فِي الدُّعَاءِ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَكَاكَ فَأُسْرِعَ فِي الْبُكاء أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَكَ وَجْهَهُ تَذَلُّلًا أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَكَا اِلَيْكَ ، فَقْرَهُ تَوَكُّلاً
(15) آيا تو اى خداوند، بر كسى كه به درگاهت دست به دعا بردارد رحمت مىآورى، تا من در دعا مبالغت ورزم. آيا تو اى خداوند، كسى را كه به درگاهت اشك ريزد مىآمرزى، تا من به اشكبارى شتابم. آيا تو اى خداوند، كسى را كه به خوارى روى بر خاك درت نهد مىبخشايى؟ آيا تو اى خداوند كسى را كه شكايت بينوايى خويش به درگاه تو آرد در حالى كه به تو توكل كرده است بىنياز مىسازى؟
﴿16﴾ إِلَهِي لَا تُخَيِّبْ مَنْ لَا يَجِدُ مُعْطِياً غَيْرَكَ ، وَ لَا تَخْذُلْ مَنْ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ .
(16) اى خداوند، آن را كه جز تو بخشندهاى نمىيابد نوميد مكن، و آن را كه جز تو از ديگرى بىنيازى نجويد فرومگذار.
﴿17﴾ إِلَهِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا تُعْرِضْ عَنِّي وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَيْكَ ، وَ لَا تَحْرِمْنِي وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَيْكَ ، وَ لَا تَجْبَهْنِي بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ .
(17) اى خداوند، بر محمد و خاندان او درود بفرست و از من اعراض مكن كه روى به تو آوردهام، و مرا محروم مدار كه دل به تو سپردهام، و دست رد به رويم مزن كه بر درگاهت ايستادهام.
﴿18﴾ أَنْتَ الَّذِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ ارْحَمْنِي ، وَ أَنْتَ الَّذِي سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ فَاعْفِ عَنّي
(18) تويى كه خود را به رحمت وصف كردهاى، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و بر من رحمت آور. تويى كه خود را بخشنده ناميدهاى، پس گناهان من بر من ببخشاى.
﴿19﴾ قَدْ تَرَى يَا إِلَهِي ، فَيْضَ دَمْعِي مِنْ خِيفَتِكَ ، وَ وَجِيبَ قَلْبِي مِنْ خَشْيَتِكَ ، وَ انْتِقَاضَ جَوَارِحِي مِنْ هَيْبَتِكَ
(19) بار خدايا، مىبينى كه چسان از خوف تو سرشكم (اشک چشم) روان است. چسان از خشيت تو دلم لرزان است. چسان از هيبت تو اعضايم در هم شكسته است.
﴿20﴾ كُلُّ ذَلِكَ حَيَاءٌ مِنْكَ لِسُوءِ عَمَلِي ، وَ لِذَاكَ خَمَدَ صَوْتِي عَنِ الْجَأْرِ إِلَيْكَ ، وَ كَلَّ لِسَانِي عَنْ مُنَاجَاتِكَ .
(20) چگونه چنين نباشم كه از كردارهاى ناپسند خود شرمندهام و آوازم به تضرع برنمىآيد و زبانم نمىجنبد كه آهسته آهسته راز و نياز كنم.
﴿21﴾ يَا إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ فَكَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَيَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِي ، وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّيْتَهُ عَلَيَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِي ، وَ كَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِكْ عَنِّي سِتْرَهَا ، وَ لَمْ تُقَلِّدْنِي مَكْرُوهَ شَنَارِهَا ، وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ يَلْتَمِسُ مَعَايِبِي مِنْ جِيرَتِي ، وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِكَ عِنْدِي
(21) اى خداوند من، حمد باد تو را، بسا پرده بر عيبهاى من كشيدهاى و رسوايم نساختهاى، بسا گناهان من نهان داشتهاى و مرا شهره شهر نكردهاى، بسا آلودگيها كه مرا هست و تواش فاش نساختهاى و نشان بدنامى به گردنم نياويختهاى و از همسايگان من، عيبجويان مرا و كسانى را كه بر نعمتى كه بر من عنايت كردهاى حسد مىبرند از عيب و عار من آگاه نكردهاى.
﴿22﴾ ثُمَّ لَمْ يَنْهَنِي ذَلِكَ عَنْ أَنْ جَرَيْتُ إِلَى سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّي
(22) اين همه مرا از آن باز نداشت كه از ادامت اعمال ناپسند خود- كه تو بر آنها آگاهى- ندامت جويم.
﴿23﴾ فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّي ، يَا إِلَهِي ، بِرُشْدِهِ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّي عَنْ حَظِّهِ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّي مِنِ اسْتِصْلَاحِ نَفْسِهِ حِينَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَيْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ فِيما نَهَيْتَنِي عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِي الْبَاطِلِ ، وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَي السُّوءِ مِنِّي حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَي غَيْرِ عَميً مِنِّي فِي مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لَا نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِي لَهُ
(23) پس اى خداوند من، چه كسى است نادانتر از من به رستگارى خويش؟ چه كسى است غافلتر از من به نصيب خود؟ چه كسى است دورتر از من به اصلاح نفس امارهاش به هنگامى كه آن نعمت بىكران تو را در راه معصيتى كه مرا از آن باز داشتهاى تباه مىكنم؟ چه كسى بيش از من در گرداب باطل, غوطهور و به بدى گرايندهتر است چون ميان دعوت تو و دعوت شيطان مخير آيم و در عين بينايى و هشيارى، نه از روى بىخبرى و فراموشى در پى دعوت او مىروم؟
﴿24﴾ وَ أَنَا حِينَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَي النَّارِ .
(24) در حالى كه يقين دارم كه دعوت تو به بهشت نعيم مىانجامد و دعوت شيطان به آتش جحيم.
﴿25﴾ سُبْحَانَكَ مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَى نَفْسِي ، وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَكْتُومِ أَمْرِي .
(25) منزهى تو! چه شگفت است كه من به زيان خود گواهى مىدهم و اعمال نهان خويش بر مىشمارم.
﴿26﴾ وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ أَنَاتُكَ عَنِّي ، وَ إِبْطَاؤُكَ عَنْ مُعَاجَلَتِي ، وَ لَيْسَ ذَلِكَ مِنْ كَرَمِي عَلَيْكَ ، بَلْ تَأَنِّياً مِنْكَ لِي ، وَ تَفَضُّلًا مِنْكَ عَلَيَّ لِأَنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِيَتِكَ الْمُسْخِطَةِ ، وَ أُقْلِعَ عَنْ سَيِّئَاتِيَ الْمخْلِقَةِ ، وَ لِأَنَّ عَفْوَكَ عَنِّي أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ عُقُوبَتِي
(26) و شگفتآورتر از اين بردبارى توست در برابر من و درنگ توست در مواخذت سريع من. و اين نه بدان سبب است كه مرا در نزد تو آبرويى است بلكه به سبب مداراى توست با من و احسان تو در حق من. باشد كه از معصيتى كه تو را به خشم آورد باز ايستم و از گناهانى كه مرا فرسوده است دست بدارم كه عفو و بخشايش مرا از عقوبت و عذاب من دوستتر دارى.
﴿27﴾ بَلْ أَنَا ، يَا إِلَهِي ، أَكْثَرُ ذُنُوباً ، وَ أَقْبَحُ آثَاراً ، وَ أَشْنَعُ أَفْعَالًا ، وَ أَشَدُّ فِي الْبَاطِلِ تَهَوُّراً ، وَ أَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِكَ تَيَقُّظاً ، وَ أَقَلُّ لِوَعِيدِكَ انْتِبَاهاً وَ ارْتِقَاباً مِنْ أَنْ أُحْصِيَ لَكَ عُيُوبِي ، أَوْ أَقْدِرَ عَلَي ذِكْرِ ذُنُوبِي .
(27) من- اى خداوند من- گناهم بيشتر است و اعمالم زشتتر و كردارهايم ناپسندتر. در ارتكاب باطل بىباكترم و به هنگام طاعت تو در خواب غفلتم و در برابر هشدارهاى تو آگاهى و مراقبتم كمتر است. با اين حال چگونه مىتوانم عيبهاى خود را برشمارم و از گناهان خويش ياد كنم.
﴿28﴾ وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِي طَمَعاً فِي رَأْفَتِكَ الَّتِي بِهَا صَلَاحُ أَمْرِ الْمُذْنِبِينَ ، وَ رَجَاءً لِرَحْمَتِكَ الَّتِي بِهَا فَكَاكُ رِقَابِ الْخَاطِئِينَ .
(28) اى خداوند، اگر زبان به نكوهش خويش گشودهام بدان سبب است كه طمع در رافت تو دارم كه اصلاح حال گنهكاران بدان بازبسته است، و اميد به رحمت تو دارم كه آزاد ساختن خطاكاران را وسيلت است.
﴿29﴾ اللَّهُمَّ وَ هَذِهِ رَقَبَتِي قَدْ أَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِكَ ، وَ هَذَا ظَهْرِي قَدْ أَثْقَلَتْهُ الْخَطَايَا ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّكَ
(29) اى خداوند، اين گردن من است در زير بار گناهان باريك شده، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و به عفو خود آزادش كن و اين پشت من است در زير بار خطاها خميده، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و به فضل خود بار خطاى من بكاه.
﴿30﴾ يَا إِلَهِي لَوْ بَكَيْتُ إِلَيْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ ، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي ، وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ ، وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي ، وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَايَ ، وَ أَكَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمْرِي ، وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِي ، وَ ذَكَرْتُكَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ حَتَّى يَكِلَّ لِسَانِي ، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْيَاءً مِنْكَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَيِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَيِّئَاتِي .
(30) اى خداوند، اگر چندان بگريم كه مژگانم فروريزد و مويه ( نوحه و گریه) كنم تا آوازم منقطع شود و بر آستان جلال تو بايستم تا پاهايم آماس (تورّم) كند و ركوع كنم تا استخوانهاى پشتم از جاى برآيد و سر به سجده نهم تا چشمانم از چشمخانه به در شود و همه عمر جز خاك زمين هيچ نخورم و تا پايان حيات جز آب خاكستر هيچ ننوشم و در خلال اين احوال چندان ذكر تو گويم تا زبانم از گفتن بازماند و از شرم تو ديده به سوى آسمان بر نكنم، شايسته آن نيستم كه حتى يك گناه از گناهانم را از نامه عملم محو كنى.
﴿31﴾ وَ إِنْ كُنْتَ تَغْفِرُ لِي حِينَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَكَ ، وَ تَعْفُو عَنِّي حِينَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَكَ فَإِنَّ ذَلِكَ غَيْرُ وَاجِبٍ لِي بِاسْتِحْقَاقٍ ، وَ لَا أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِيجَابٍ ، إِذْ كَانَ جَزَائِي مِنْكَ فِي أَوَّلِ مَا عَصَيْتُكَ النَّارَ ، فَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَأَنْتَ غَيْرُ ظَالِمٍ لِي .
(31) اگر مرا به هنگامى كه مستوجب آمرزش تو شوم بيامرزى و هنگامى كه مستحق عفو تو گردم عفو كنى، باز هم نه به سبب شايستگى من است، زيرا كيفر من در همان آغاز كه سر به عصيان تو برداشتم آتش جهنم بوده است و اگر مرا عذاب كنى در حق من ستم نكردهاى.
﴿32﴾ إِلَهِي فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِي بِسِتْرِكَ فَلَمْ تَفْضَحْنِي ، وَ تَأَنَّيْتَنِي بِكَرَمِكَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِي ، وَ حَلُمْتَ عَنِّي بِتَفَضُّلِكَ فَلَمْ تُغَيِّرْ نِعْمَتَكَ عَلَيَّ ، وَ لَمْ تُكَدِّرْ مَعْرُوفَكَ عِنْدِي ، فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِي وَ شِدَّةَ مَسْكَنَتِي ، وَ سُوءَ مَوْقِفِي .
(32) اى خداوند اكنون كه بر گناه من پرده كشيدهاى و رسوايم نساختهاى، اكنون كه به كرم خود با من مدارا ورزيدهاى و به مواخذت من نشتابيدهاى، اكنون كه از فضل و احسان خويش مرا به بردبارى نواختهاى و نعمت خود بر من ديگرگون نساختهاى و زلال احسان خود تيره نكردهاى پس بر اين زاريهاى دراز من رحمت آور و بر شدت مسكنتم (بیچارگی) ببخشاى و بر نابسامانيم ترحم فرماى.
﴿33﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ قِنِي مِنَ الْمَعَاصِي ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِالطَّاعَةِ ، وَ ارْزُقْنِي حُسْنَ الْإِنَابَةِ ، وَ طَهِّرْنِي بِالتَّوْبَةِ ، وَ أَيِّدْنِي بِالْعِصْمَةِ ، وَ اسْتَصْلِحْنِي بِالْعَافِيَةِ ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الْمَغْفِرَةِ ، وَ اجْعَلْنِي طَلِيقَ عَفْوِكَ ، وَ عَتِيقَ رَحْمَتِكَ ، وَ اكْتُبْ لِي أَمَاناً مِنْ سُخْطِكَ ، وَ بَشِّرْنِي بِذَلِكَ فِي الْعَاجِلِ دُونَ الآْجِلِ . بُشْرَى أَعْرِفُهَا ، وَ عَرِّفْنِي فِيهِ عَلَامَةً أَتَبَيَّنُهَا .
(33) بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا از معاصى نگه دار و به فرمانبردارى خود برگمار و نعمت انابت نصيب من كن و به آب توبه پاكيزه گردان و ياريم ده كه گرد گناه نگردم و به تندرستى، نيك حالىام بخش و حلاوت مغفرت به من بچشان و مرا آزاد كرده عفو و رحمت خود گردان و از خشم خود نامه امانم ده و بشارت اين نعمتها در اين جهان، پيش از فرارسيدن آن جهان به من ده، بشارتى كه آن را بشناسم و نشان آن را به من بشناسان.
﴿34﴾ إِنَّ ذَلِكَ لَا يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُسْعِكَ ، وَ لَا يَتَكَأَّدُكَ فِي قُدْرَتِكَ ، وَ لَا يَتَصَعَّدُكَ فِي أَنَاتِكَ ، وَ لَا يَؤُودُكَ فِي جَزِيلِ هِبَاتِكَ الَّتِي دَلَّتْ عَلَيْهَا آيَاتُكَ ، إِنَّكَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ ، وَ تَحْكُمُ مَا تُرِيدُ ، إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ .
(34) اى خداوند، اينها در برابر گشادگى عرصه توان تو بر تو دشوار نباشد و تو را در حيطه قدرتت به رنج نيفكند و با آن همه بردبارى كه تو راست دشوارت نيايد و در بخششهاى كرامندت كه آيات كتاب تو بر آن دليل است، گران ننمايد كه تو كنى هر چه خواهى و فرمان رانى به هر گونه كه اراده نمايى. انك على كل شىء قدير.
لذا در سوره مباركه «الرحمن» كه شمارش نعمتهاي الهي و اقرار گرفتن است نعمتهاي خدا را كه ميشمارد ميفرمايد: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟﴾ به كدام يك از آلاء و نعمتهاي الهي شما باور نداريد يكي از آن نعمتهاي الهي جهنم است
سوره ۵۵: الرحمن
هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿۴۳﴾
اين همان دوزخي است كه مجرمان آنرا انكار ميكردند. (۴۳)
يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ﴿۴۴﴾
امروز در ميان آن آب سوزان در رفت و آمدند! (۴۴)
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۵﴾
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار ميكنيد؟ (۴۵)
جهنم چقدر خوب است, عذاب چقدر خوب است … اين نظامي كه جهنم نداشته باشد نظام ناقصي است خب اين همه ظلم و كفر و آدمكشي و ترور و اينها هست يك حساب و كتابي در عالم نباشد. وقتي انسان جهنم را تنها ميبيند بله خب جاي عذاب است. ولي در نقشه عالَم، جهنم را ميبيند ميگويد بسيار جاي خوبي است براي اينكه بالأخره تبهكار بايد كيفر ببيند يا نبيند اين همه آدمكشيها بالأخره بايد روزي كيفر داده بشوند يا نشوند; لذا در كلّ عالَم, در نقشه عالم, جهنم جاي بسيار خوبي است و آن كسي كه جهنم و بهشت را در جاي خود قرار داد همان كسي است كه «أَنْتَ الَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ تويى كه رحمتت را بر غضب پيشى است». (در همین جهان هم, زندان و مجازات مجرمان نعمت است)
رحمت مطلقه تعطيل ندارد, رحمت مطلقه گاهي جود است به صورت اثبات (دادن), گاهي جود است به صورت نفي (ندادن) اين جود اثباتي و جود نفياي به صورت ارسال و امساك در آمده, گاهي ارسال فيض است گاهي امساك فيض. اگر پدري, مادري به نوجوانش كه اصرار ميكند و با گريه از او موتور طلب مي كند, اين اگر به او موتور بدهد رحمت نيست, اين اگر به او موتور بدهد جود و بخشش نيست. اگر به او ندهد جود و بخشش است چون مصلحت او نيست و هلاكت او را در بردارد «انّ مِن عبادي مَن لا يصلحه الاّ»[11] (در روایات بیان شده است که خدای متعال میفرماید: برخی از بندگان من اصلاح نمیشوند، مگر از راه داشتن مال و سرمایه که اگر آنها را فقیر کنم، آنها را به فساد کشاندم. و برخی از بندگانم اصلاح نمیشوند، مگر از طریق فقر که اگر آنها را غنی سازم به فسادشان کشاندهام، این بدان جهت است که تدبیر کار بندگان با من است و من به آنچه در قلوبشان میگذرد آگاهم.)
بنابراين امساك در فيض معنا ندارد, امساك رحمت مطلقه معنا ندارد, اما همان رحمت مطلقه كه دارد تدبير ميكند گاهي عطا ميكند گاهي نميكند اين نحوه مديريت است.
رحمت رحيميه و رحمت رحمانيه
https://www.aparat.com/v/i6ULg/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA_%D8%B1%D8%AD%D9%85%D8%AA_%D8%B1%D8%AD%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87_%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C_%DA%86%D9%87%D8%9F
رحمت خداوند بر دو گونه است:
الف. رحمت رحمانیه؛ یعنی رحمتی بی کران و فراگیر که بر همه هستی پرتو میافکند.
ب. رحمت رحیمیه؛ یعنی رحمتی که تنها پرهیزگاران و نیک سیرتان را در خود میگیرد