(7) الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم

(7) الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ

(۷) كساني كه راه كفر پيش گرفتند: بهره آنها عذاب شديد است، و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ از آن آنها است.

سرانجام كار حزب الله و عاقبت دردناك حزب شيطان را اينچنين بيان ميكند: كسانى كه كافر شدند عذاب دردناك از آن آنهاست ، و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ دارند.

قابل توجه اينكه در آيه فوق در مورد استحقاق عذاب تنها به مساله كفر قناعت ميكند ولى در مساله مغفرت و اجر كبير ايمان را كافى نميشمرد، بلكه عمل صالح را نيز بر آن ميافزايد، چرا كه كفر به تنهائى مايه خلود در عذاب است ، ولى ايمان بدون عمل مايه نجات نخواهد بود، بلكه ايمان و عمل از يك نظر متلازم و قرين يكديگرند.

در پايان آيه فوق ، اول سخن از مغفرت است سپس از اجر كبير چرا كه مغفرت در حقيقت مومنان را ابتدا شستشو ميدهد سپس ‍ آماده پذيرش اجر كبير ميكند، و به اصطلاح اولى تخليه ( تخلیه کردنِ از آلودگی‌ها) است دومى تحليه ( آراستن).

قبلاً هم ملاحظه فرموديد ذات اقدس الهي فرمود براي جهنم رفتن يك وصف لازم است و آن گناه است براي بهشت رفتن يك وصف كافي نيست دو وصف لازم است حُسن فعلي و حُسن فاعلي, هم ايمان و هم عمل صالح; لذا فرمود براي بهشت رفتن دو عمل لازم است.

اگر كلمه (عذاب ) را نكره - بدون الف و لام - آورد، براى اين است كه به اهميت آن عذاب اشاره كند، علاوه بر اين، عذاب جهنم يك جور نيست، تا آن را با الف و لام بياورد، چون دركات جهنم به خاطر اختلافى كه مردم در كفر و فسق دارند، داراى مراتب مختلفى است، و بدين جهت نكره آوردن عذاب مناسب تر است، چون مبهم و سربسته است. و عين اين دو علت كه براى نكره آوردن عذاب گفتيم، در نكره آمدن مغفرت و اجر نيز مى آيد.

وقتی الفاظی مانند کبیر و غیره را میشنویم چون الفاظی گنگ هستند باید ببینیم که گوینده مطلب کیست. همانطور که قبلا گفته شد وقتی یک آدم فقیر به ما بگوید که هدیه بزرگی برات در نظر گرفتم نمیتوانیم انتظار خیلی بالایی داشته باشیم ولی وقتی یک آدمی که ثروتمند هست چندین کارخانه و شرکت داره به ما بگوید که هدیه بزرگی برات در نظر گرفتم منتظر یک هدیه خیلی عالی هستیم. حالا خدای بزرگی که تمام عالم در قبضه اوست صحبت از هدیه کبیر میکند, دیگه کسی نمیتواند توصیف آن را بکند.

(6) إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا

(6) إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ

(۶) مسلما شيطان دشمن شماست، او را دشمن خود بدانيد، او فقط حزبش را به اين دعوت ميكند كه اهل آتش سوزان (جهنم) باشند!

آيه بعد هشدارى است به همه مومنان در ارتباط با مساله وسوسه هاى شيطان كه در آيه قبل مطرح شده بود، مى گويد: شيطان به طور مسلم دشمن شماست ، شما نيز او را دشمن خود بدانيد (إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً).

عداوت او از نخستين روز آفرينش آدم شروع شد، و هنگامى كه بر اثر عدم تسليم در برابر فرمان خدا در مورد سجده بر آدم مطرود درگاه پروردگار گرديد، سوگند ياد كرد كه براى هميشه كمر دشمنى نسبت به آدم و فرزندانش خواهم بست ، و حتى براى اين كار تقاضاى مهلت و طول عمر از خدا نمود!

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=38&ayat=71&user=far&lang=far&tran=2

او بر سر گفته خود ايستاده ، و كوچكترين فرصت را براى اعمال عداوت و وارد كردن ضربه بر شما غنيمت ميشمرد، آيا عقل اجازه ميدهد كه شما او را به دشمنى نپذيريد و يك لحظه از او غافل بمانيد؟ تا چه رسد به اينكه بخواهيد خطوات شيطان و گامهاى او را پيروى كنيد، يا اينكه او را به عنوان رفيق شفيق و دوست ناصح بپذيريد؟

سوره 18: الكهف

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا ﴿۵۰﴾

به ياد آريد زماني را كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد آنها همگي سجده كردند، جز ابليس، او از جن بود، سپس از فرمان پروردگارش خارج شد، آيا (با اينحال) او و فرزندانش را به جاي من اولياي خود انتخاب مي‏كنيد در حالي كه دشمن شما هستند؟ اينها چه جانشينهاي بدي براي ظالماناند.

به علاوه او دشمنى است كه از هر طرف به شما هجوم ميكند، چنانكه خودش مى گويد:

سوره 7: الأعراف

ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ ﴿۱۷﴾

سپس از پيشرو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغ آنها مي‏روم و اكثر آنها را شكرگزار نخواهي يافت.

و به خصوص اينكه او در كمينگاهى است كه او انسان را ميبيند و انسان او را نميبيند.

سوره 7: الأعراف

يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۲۷﴾

اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد آنچنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد، چه اينكه او و و دار و دسته اش شما را مي‏بينند و شما آنها را نمي‏بينيد (اما بدانيد) ما شياطين را اولياي كساني قرار داديم كه ايمان نمي ‏آورند.

به هر حال عداوت شيطان نسبت به بنى آدم مطلبى است كه در آيات فراوانى از قرآن به آن اشاره شده است و حتى مكرر بر مكرر به عنوان عدو مبين (دشمن آشكار) از او ياد كرده .

https://tanzil.net/#search/quran/%D8%B9%D8%AF%D9%88%20%D9%85%D8%A8%D9%8A%D9%86

از چنين دشمنى هميشه بايد برحذر بود.

در دنباله آيه براى تاكيد بيشتر ميافزايد: او فقط حزبش را براى اين دعوت ميكند كه اهل آتش سوزان جهنم باشند (إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ).

منظور از (حزب شيطان ) پيروان او و كسانى كه در خط او هستند ميباشد. البته شيطان نميتواند همه كس را عضو رسمى حزب خويش قرار دهد، و آنها را به سوى جهنم دعوت كند، نفرات حزب او كسانى هستند كه طوق بندگى و ولايت او را بر گردن نهاده اند

سوره ۱۶: النحل

فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ﴿۹۸﴾

هنگامي كه قرآن مي‏خواني از شر شيطان مطرود شده، به خدا پناه بر. (۹۸)

إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴿۹۹﴾

چرا كه او تسلطي بر كساني كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مي‏كنند ندارد. (۹۹)

إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ ﴿۱۰۰﴾

تنها تسلط او بر كساني است كه او را به سرپرستي (ولايت) خود برگزيده‏ اند و آنها كه نسبت به او شرك مي‏ورزند (و فرمانش را بجاي فرمان خدا لازم الاجرا مي‏دانند). (۱۰۰)

در سه مورد از آيات قرآن سخن از حزب الله به ميان آمده ، و در سه مورد از حزب شيطان.

فرمود شيطان دشمن شماست دشمن تك‌بُعدي، اينكه فرمود دشمن تك‌بُعدي است سرّش اين است بالأخره انسان دشمن‌هايي دارد قابل مصالحه است اگر حيوان باشد, بالأخره مي‌بينيد گرگ‌ها, پلنگ‌ها ببرها حتي در خانه‌ها تربيت مي‌شوند بالأخره مقداري با بعضي آشنا مي‌شوند كاري با آدم ندارند اما تنها دشمن دوستي‌ناپذير، شيطان است فرمود با او مي‌خواهي چه كار بكني با او فقط جنگ, اگر بخواهي صلح بكني او تو را به بند مي‌كشد با هم به جهنم مي‌رويد او اين‌چنين نيست كه اگر صلح كردي كاري به تو نداشته باشد. اين از هر ماري بدتر است شما ديديد خيلي‌ها هستند با مار زندگي كردند الآن هم دارند زندگي مي‌كنند, با عقرب زندگي مي‌كنند, با پلنگ زندگي مي‌كنند, با يوزپلنگ زندگي مي‌كنند اما با شيطان نمي‌شود زندگي كرد فرمود تنها دشمن سوگند ياد كرده شما اين است فقط بايد با او بجنگيد كمي كه نَرم بشويد كنار بياييد آرام بشويد او بيشتر حمله مي‌كند لذا فرمود: ﴿إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ تنها هدف او همين است اگر او دسترسي داشته باشد يكسر شما را با خودش مي‌برد ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا﴾ با ﴿إِنَّمَا﴾ ذكر كرده يك دشمن آشتي‌ناپذير است ﴿إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾

https://www.youtube.com/watch?v=7d50TQpHD_A&ab_channel=yaHussein

(5) يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا

(5) يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ

(۵) اي مردم! وعده خداوند حق است، مبادا زندگي دنيا شما را مغرور كند، و مبادا شيطان شما را فريب دهد و به (كرم) خدا مغرور سازد.

سپس به بيان مهمترين برنامه انسانها پرداخته مى گويد: اى مردم وعده خداوند حق است (ان وعد الله حق).

قيامت و حساب و كتاب و ميزان و مجازات و كيفر و جنت و نار وعده هائى است تخلف ناپذير از سوى خداوند قادر حكيم .

با توجه به اين وعده حق مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا شيطان مغرور كننده شما را فريب دهد و به عفو و كرم خدا مغرور سازد (فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ).

عوامل سرگرم كننده ، و زرق و برقهاى دلفريب اين جهان ميخواهد تمام قلب شما را پر كند، و از آن وعده بزرگ الهى غافل سازد.

شياطين جن و انس با وسائل گوناگون فريبكارى به طور مداوم به وسوسه مشغولند، آنها نيز ميخواهند تمام فكر شما را به خود متوجه سازند و از آن روز موعود بزرگى كه در پيش داريد منحرف سازند كه اگر فريب و وسوسه هاى آنها موثر افتد تمام زندگى شما تباه و آرزوى سعادتان نقش بر آب است ، مراقب آنها نيز باشيد.

تكرار هشدار به مردم كه نه به وسوسه هاى شياطين مغرور شوند و نه به دنيا، در واقع اشاره به اين است كه راه نفوذ گناه در انسان دو راه است :

1 - مظاهر فريبنده دنيا، جاه و جلال و مال و مقام ، و انواع شهوات .

2 - مغرور شدن به عفو و كرم الهى ،

و در اينجاست كه شيطان از يكسو زرق و برق اين جهان را در نظر انسان زينت ميدهد و آن را متاعى نقد و پر جاذبه و دوست داشتنى و پر ارزش معرفى ميكند و از سوى ديگر هر گاه انسان بخواهد با ياد قيامت و دادگاه عظيم پروردگار، خود را در برابر فريبندگى و جاذبه شديد دنيا كنترل كند او را به عفو الهى و وسعت رحمتش مغرور ميسازد، و در نتيجه به گناه و طغيان دعوتش ميكند. غافل از اينكه خداوند همانگونه كه در موضع رحمت (ارحم الراحمين ) است ، در موضع مجازات و كيفر (اشد المعاقبين سخت گیرترین کیفر دهنده) ميباشد، رحمتش ‍ هرگز تشويق به گناه نميكند، همانگونه كه غضبش نميتواند سبب ياس گردد.

(غرور) (بر وزن جسور) صيغه مبالغه و به معنى موجودى است فوق العاده فريبكار، و منظور از آن در اينجا ممكن است هر عامل فريبكارى باشد، همانگونه كه ممكن است منظور خصوص شيطان باشد.

البته معنى دوم با آيه بعد مناسبتر است به خصوص اينكه كرارا در آيات قرآن (فريب و غرور) به شيطان نسبت داده شده است .

مشابه این آیه را در سوره لقمان هم داریم :

سوره ۳۱: لقمان

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۳۳﴾

اى مردم از پروردگارتان پروا بداريد و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمى ‏آيد و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد آرى وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد (۳۳)

و در جمله (وَلاَ يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ) كلمه غرور - به فتحه غين - مبالغه از غرور - به ضمه غين - است و آن عبارت است از اغفالگرى كه بسيار اغفال مى كند، و ظاهرا - به طورى كه گفته اند - منظور از آن شيطان است. و اين خود احتمالى است كه تعليل در آيه بعدى، يعنى جمله (ان الشيطان لكم عدو...) آن را تأييد مى كند.

و معناى اينكه فرمود: زنهار كه غَرُور، شما را به خدا مغرور نكند اين است كه شيطان نظر مردم را يكسره به حلم و عفو خدا از يك سو، و به مظاهر امتحان و استدراج (غافلگیر کردن گناهکاران با نعمت‌ است) و كيدش از سوى ديگر، متوجه سازد، از يك سو به ايشان تلقين كند كه خدا حليم و بخشنده است، و از سوى ديگر بگويد: به دنياپرستان بنگريد كه چگونه از عذاب خدا ايمنند، هر چه بيشتر در طلب دنيا مى كوشند، و بيشتر از خدا غافل و در لجنزار گناه مستغرق مى شوند زندگى شان بهتر و راحت تر، و در بين مردم داراى مقامى رفيع تر مى شوند.

اين جاست كه شيطان از وسوسه هاى خود نتيجه مى گيرد، و به دل آنان مى افكند كه اصلا هيچ احترام و ارزشى نيست، مگر در پيشرفت زندگى دنيا، و در ماوراى اين زندگى خبرى نيست، و اين وعده و وعيد و قيامت و حساب و بهشت و دوزخى كه دعوت هاى دينى از آن خبر مى دهند، مشتى خرافات است.

در نتيجه مى توان گفت: مراد از غرور و فريب دادن شيطان (انسان را نسبت به خدا)، اين است كه: انسان را از آن معامله اى كه خداوند در برابر غفلت و ظلم انسان، با انسان مى كند غافل سازد.

چه بسا بعضى از مفسرين گفته اند كه: مراد از (غرور) - به فتحه غين - دنياى حيله گر است، كه انسانها را فريب مى دهد، و جمله و (لا يغرنكم باللّه الغرور) تأكيد جمله (فلا تغرنكم الحيوة الدنيا) است، كه معناى همان جمله را تكرار كرده.

بعد از اينكه فرمود به ذكر و فكر و شكر نعمت‌هاي الهي باشيد و خوب بينديشيد, موحّد باشيد, حامد باشيد …. فرمود وَعد الهي حق است قيامت حق است. يعني شما با مرگ نمي‌پوسيد بلكه از پوست به در مي‌آييد و مهاجر و مسافر الي الله هستيد و هر كسي مطابق عقايد و اخلاق و اعمال و رفتار و كردارش پاداش يا كيفر مي‌بيند وعد الهي حق است. دنيا متاعِ فريب است اين متاع, شما را گول نزند شيطان هم فريبكار است شما را مغرور نكند.

دو چيز شما را از قيامت باز مي‌دارد: يكي سرگرمي اين دنياي با زرق و برق, دوم آن دشمن سوگند ياد كرده (فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ به عزتت سوگند همه آنها را گمراه خواهم كرد) كه در تلاش و كوشش براي فريب شماست.

شبهه علمي و شهوت عملي, ابزار فريبندگي شيطان, البته او مهم‌ترين ابزاري كه دارد همين ابزار دنياست.

فرمود حيات دنيا شما را فريب ندهد, آن غَرور, كسي كه مغروركننده است فريب‌دهنده است فريبكار است يعني شيطان، شما را نفريبد, برهان مسئله هم در آيه شش است كه ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ﴾ يعني همين غَرور ﴿لَكُمْ عَدُوٌّ﴾ او دشمنِ سوگند يادكرده شماست شما هم او را به عنوان دشمن بشناسيد و لاغير ﴿فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً﴾ تلاش و كوشش‌ او اين است كه پيروان خود را با خود مستقيماً به جهنم ببرد ﴿إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾تا همه اينها جزء اصحاب آتش افروخته باشند.

تكرار مواعظ

وجود مبارك حضرت امير بعضي از مسائل علمي را يك بار يا دو بار مي‌فرمودند, اما هر شب وقتي نماز عشاء تمام مي‌شد مي‌فرمود: «تَجَهَّزُوا رحِمَكُمُ اللَّهُ» [7]آقايان بارهايتان را ببنديد. اين‌طور نيست كه بعضي از امور را يك بار براي ما بگويند كافي باشد. مگر آن ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ در سينه‏ هاي انسانها وسوسه مي‏كند﴾ دست‌بردار است يا او هر روز و هر شب دارد وسوسه مي‌كند. خب اگر او هر روز و هر شب دارد وسوسه مي‌كند از اين طرف هم ﴿إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ﴾[8] هم هر روز و هر شب بايد باشد.

در جريان پرهيز از ربا و امثال ربا مي‌فرمود: «الفقه ثمّ الْمَتجر (تجارت)» [9]اين «الفقه ثمّ الْمَتجر» تمثيل است نه تعيين «الفقه ثم السياسة, الفقه ثمّ الاجتماع, الفقه ثمّ الحوزه» اين «الفقه» قبل از هر چيز است آدم بايد بداند حلال و حرام, بد و خوب چيست, اين‌طور نيست كه «الفقه ثم المتجر» باشد نه خير «الفقه ثمّ السياسه, الفقه ثمّ الرأي, الفقه ثمّ النظام» اين است اين محلّ ابتلاي روزانه ماست. نمي‌شود گفت كه فلان كس تكرار مي‌كند, به حضرت امير بگويند تكرار مي‌كند, خب اگر دشمن يك بار وسوسه بكند يا هفته‌اي يك بار وسوسه بكند آن واعظ هم هفته‌اي يك بار بايد بگويد اما اگر اين ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[10] هر شب و هر روز است در خواب هم دست‌بردار نيست, موعظه هم باید این گونه باشد.

فرمود:

حکمت 447 نهج البلاغه

«مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرّبا هر كه علم فقه نداند و تجارت كند، در ورطه ربا افتد.»[11] .

رُطمه يعني گودال, وقتي … گودبرداري مي‌شود, خب اگر كسي نبيند مي‌افتد در گودال اين مي‌شود ارتطام, ارتطام يعني در رُطمه فرو رفتن, در گودال فرو رفتن, در چاله فرو رفتن. خب «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ», «مَن ساس بغير فقه فقد ارتطم, من اجتمع بغير فقه فقد ارتطم, من تكلّم بغير فقه فقد ارتطم» … اين رُطمه و گودال هست اين واقعاً محلّ ابتلاي عملي ماست.

ظهور مشكلات فهم بعضي از مفاهيم هنگام عرضه انسان بر قرآن

عناويني كه از قرآن و روايات استفاده مي‌شود دو دسته است. يك دسته‌اش خيلي دشوار نيست مسئله حق و باطل است, صدق و كذب است, خير و شرّ است, حُسن و قبح است, سعادت و شقاوت است و مانند آن, اين عناوين در قرآ‌ن و روايات هست هم درك مفهوم اينها براي انسان تا حدودي آسان است هم بعضي از مصاديق آسان است هم فحص و بررسي خيلي دشوار نيست كه ما بفهميم چه چيزي حق است چه چيزي باطل است, چه چيزي خير است, چه چيزي شرّ است, چه چيزي حَسن است, چه چيزي قبيح است, چه چيزي صدق است, چه چيزي كذب است, چه چيزي سعادت است, چه چيزي شقاوت است و مانند آن.

نمونه‌هايي از عناوين قرآني با فهم دشوار

اما گروه دوم و دسته دوم عناويني هستند كه واقعاً دشوار است قرآن كريم همان‌طوري كه فرمود بعضي از كارها حق است بعضي از كارها باطل, بعضي از سخنان صدق است بعضي از سخنان كذب, بعضي از امور حَسن است بعضي از امور قبيح, بعضي از امور خير است بعضي از امور شرّ و مانند آن, فرمود بعضي‌ها زنده‌اند و بعضي‌ها مُرده‌اند, بعضي‌ها انسان‌اند بعضي‌ها حيوان‌اند, بعضي‌ها سالم‌اند بعضي‌ها مريض‌اند, بعضي‌ها خواب‌اند بعضي‌ها بيدارند, بعضي‌ها عاقل‌اند بعضي‌ها ديوانه‌اند واقعاً تشخيص اينها براي ما سخت است كه چه كسي انسان است چه كسي ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است اين ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[1] سخن قرآن است, عده‌اي مريض‌اند كه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[2] در برابر عده‌اي كه ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[3] يا ﴿إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[4] … بعضي‌ها عاقل‌اند بعضي‌ها ديوانه‌اند در سوره مباركه «بقره» هست كسي كه ربا مي‌خورد واقعاً ديوانه است ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾[5]

سوره ۲: البقرة

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿۲۷۵﴾

كساني كه ربا مي‏خورند، (در قيامت) بر نمي‏خيزند مگر مانند كسي كه بر اثر تماس شيطان، ديوانه شده (و نمي‏تواند تعادل خود را حفظ كند، گاهي زمين مي‏خورد، گاهي به پا مي‏خيزد).اين، به خاطر آن است كه گفتند: داد و ستد هم مانند ربا است (و تفاوتي ميان آن دو نيست). در حالي كه خدا بيع را حلال كرده، و ربا را حرام! (زيرا فرق ميان اين دو، بسيار است). و اگر كسي اندرز الهي به او رسد، و (از ربا خواري) خودداري كند، سودهايي كه در سابق ( قبل از نزول حكم تحريم) به دست آورده، مال اوست، (و اين حكم، گذشته را شامل نمي‏گردد،) و كار او به خدا واگذار مي‏شود، (و گذشته او را خواهد بخشيد). اما كساني كه باز گردند (و بار ديگر مرتكب اين گناه شوند)، اهل آتش اند؛ و هميشه در آن ميمانند. (۲۷۵)

ديوانه يعني ديوزده…. ما بسياري از كارهايمان را به عنوان يك هوش اقتصادي مي‌دانيم بانك ربوي را هوش اقتصادي مي‌دانيم در حالي كه قرآن اين كار را جنون مي‌داند.

https://www.aparat.com/v/4JSte

تشخيص جنون از عقل خيلي سخت است, تشخيص خواب و بيداري بسيار سخت است, در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در خطبه‌هاي نهج‌البلاغه اين است كه «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ ... أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ يَقَظَةٌ» [6]اي انسان! تا چه وقت مي‌خواهي بخوابي, چه وقت بايد بيدار بشوي. چه كسي خواب است چه كسي بيدار است, خواب چيست بيداري چيست.

ائمه(عليهم السلام) فرمودند خودتان را بر قرآن عرضه كنيد[12] اين ترازوي معرفتي است از يك سو, ترازوي عملي هم هست… اينها خيلي سخت است بر خلاف آن گروه اول كه مفاهيم‌اند, عناوين‌اند تا حدودي آسان است.

حالا ما اگر خواستيم درباره خواب و بيداريمان بررسي كنيم نمونه‌هايش را براي ما ذكر كردند رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتَبهوا» بسياري از مردم خواب‌اند خب فرق بين خواب و بيداري چيست؟ در مناجات «شعبانيه» به خداي سبحان عرض مي‌كنيم «إلٰهي لَم يكُن لي حَولٌ فَأنتَقِلَ بِهِ عَن مَعصيتِكَ إلّا في وَقتٍ أيقَظتَني لِمَحَبَّتِكَ الهی، توانی ندارم که از معصیتت بیرون روم، مگر آن زمان که برای ادراکِ محبّتت، بیدارم کنی» [13] ما قبلاً خواب بوديم, خوابيده چه كسي است بيدار كيست؟ ما هم خواب را تجربه كرديم هم بيداري را, در عالَم خواب رؤياهايي داريم باغ و راغي به ما مي‌دهند اوضاعي داريم وقتي بيدار شديم مي‌بينيم دست ما خالي است خواب اين است كه انسان … چيزهايي را مي‌يابد وقتي بيدار شد مي‌بيند خبري از آنها نيست اين معني خواب است. اين خواب عادي ما, وقتي بيدار شديم مي‌فهميم. اما آن خواب كه فرمود: «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتَبهوا»[14]انسان خيال مي‌كند كه عناويني دارد, القابي دارد, مالي دارد, فرزندي دارد اينها دارايي اوست. عندالاحتضار مي‌فهمد دستش خالي است هيچ كدام با او نيستند پس معلوم مي‌شود اين مدت خواب مي‌ديد خيال مي‌كرد كه اين عناوين و القاب و مال براي اوست. چيزي كه براي آدم است به همراه آدم مي‌آيد, اگر آدم را رها مي‌كند معلوم مي‌شود براي آدم نيست پس ما بعضي از شب‌ها كه در عالَم رؤيا اموري را مي‌بينيم صبح كه بلند شديم مي‌بينيم دست ما خالي است معناي خواب و بيداري براي ما روشن مي‌شود. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود «الناسُ نيامٌ فإذا ماتُوا انتَبهوا» اكثري مردم خيال مي‌كنند القابي دارند, عناويني دارند, اموالي دارند, اولادي دارند ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ گمان مي‏كند كه اموالش سبب جاودانگي او است[15] اينها را خيال مي‌كند كه با اوست. اينكه مال من, فرزند من, القاب من, مقام من. عندالاحتضار مي‌بيند دستش خالي است هيچ كدام از اينها او را همراهي نمي‌كنند معلوم مي‌شود تا حال خواب مي‌ديد اينها براي او نبودند.

مغالطه شيطان, علت دشواري فهم بعضي از مفاهيم

اساس كار در همين دو مطلب است كه يكي سخت است صعب است يكي مستصعب (بسیار سخت و دشوار).

آنكه خيلي سخت است آن اين است كه شيطان گاهي در انسان نفوذ مي‌كند تنها شستشوي مغزي نيست شستشوي هويّتي است ما را مي‌گيرد كجا مي‌برد روشن نيست در قبضه خودش نگه مي‌دارد كلّ اين درون را از هويّت انساني ما خالي مي‌كند, خودش با ابزار و جنودش وارد حيثيت ما مي‌شوند, ما مي‌شويم انسان‌نما, شيطانِ واقعي و خودمان را گُم مي‌كنيم خيال مي‌كنيم ما, ما هستيم … اينكه در قرآن كريم آمده ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ﴾[23] تشبيه نيست. اين خطبه نوراني قبلاً هم چند بار خوانده شد خطبه هفتم نهج‌البلاغه است. در برابر قُرب نوافل كه مستحضريد خداي سبحان طبق آن روايتي كه فريقين نقل كردند فرمود بنده من به وسيله نوافل به من نزديك مي‌شود تا از مُحب (دوست دارنده) بودن به محبوب بودن منتقل بشود من محبّ او بشوم او محبوب من بشود, در مقام فعل نه در مقام ذات و نه در مقام صفت ذات , … «كُنْتُ سَمْعَهُ كنت بَصَرَهُ كنت لِسَانَهُ كنت يَدَهُ كنت رِجله بنده من با انجام نوافل و مستحبات، به من نزدیک شده و محبوب من می‌‌شود تا جایی‌ که خودم گوش، چشم، زبان، دست و پایش می‌‌شوم که با نظارت من می‌‌بیند، می‌‌شنود و کارها را با دست من انجام می‌‌دهد و راه می‌‌رود.»[24] (خدا در انسان تجلی میکند نه تجسم)مجاري ادراكي و فعليِ او را در آن حديث شريف تبيين كرد. مشابه آ‌ن قُرب نوافل كه خدا در مقام فعل, سمع و بصر انسان مي‌شود اين بيان نوراني حضرت امير است در خطبه هفتم … در خطبه هفتم وجود مبارك حضرت امير درباره نفوذ شيطان در مجاري ادراكي و تحريكي انسانِ غافل اين‌چنين مي‌فرمايد: شيطان به درون عده‌اي راه پيدا كرده و چون آن را جاي امني يافته، در آنجا آشيان گزيده، تخم‌گذاري كرده و جوجه‌هايي رويانده و پرورانده است، از آن پس شيطان با چشم اين انسان مي‌نگرد و با زبان او سخن مي‌گويد، اگرچه به ظاهرْ ناظر و ناطق خود اين شخص است. «فَنَظَر» شيطان «بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» با زبان اينها حرف مي‌زند با چشم اينها نگاه مي‌كند «فَرَكِبَ بِهِمْ الزَّلَلَ وَ زَيَّن لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرَكَهُ الشَّيْطانُ في سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَي لِسَانِهِ به راه خطايشان افكند و هر نكوهيدگى و زشتى را در ديده شان بياراست و در اعمالشان شريك شد، و سخن باطل خود بر زبان ايشان نهاد.» اين تمام مجاري ادراكي اين را گرفته اينها تشبيه نيست اگر قرآن فرمود يك عدّه ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ﴾ هستند يعني اين شستشوي هويّتي است نه مغزي, آن هويّتش را ذخيره كرده كجا برده معلوم نيست كلّ هستي او را شيطان پر كرده حالا آن‌كه حرف مي‌زند شيطان است. يعني اين شخص انسان نيست خيال مي‌كند انسان است ديگران خيال مي‌كنند انسان‌ است ولي واقعاً انسان نيست فريب او را مي‌خورند.

خطبه 7 نهج البلاغه؛ پیروان شیطان

اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً، فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه.

شيطان را ملاك كار خود قرار دادند و شيطان نيز آنان را شريك خود ساخت. پس، در سينه هايشان، تخم گذاشت و جوجه برآورد و بر روى دامنشان جنبيدن گرفت و به راه افتاد. از راه چشمانشان مى نگريست و از زبانشان سخن مى گفت، به راه خطايشان افكند و هر نكوهيدگى و زشتى را در ديده شان بياراست و در اعمالشان شريك شد، و سخن باطل خود بر زبان ايشان نهاد.

آن وقت در ذيل آن خطبه همام يعني خطبه 193 نهج‌البلاغه كه حضرت فرمود: «أَهَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا اندرزهاى رسا با اهلش اين گونه معامله مى كند.» آن شخص بي‌ادبي كرد گفت پس چرا در شما اثر نكرد فرمود هر كسي عمري دارد بعد فرمود «فَإِنَّمَا نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِك شيطان آن را بر زبانت رانده است» همين است اين خيلي مستصعب است به اين آساني حل نمي‌شود.

اما آنكه سخت است با تلاش و كوشش حل مي‌شود اين است كه فرمودند دنيا جز فريب چيز ديگري نيست نه اينكه يك مقدار حق است يك مقدارش فريب. دنيا آسمان و زمين نيست, دنيا اعمال خير و عبادات و عقايد صحيح نيست, كارهاي علمي كردن و تعليم و تعلّم كه دراست و حَسنه است دنيا نيست دنيا همين من و ماست كه اين را من بايد داشته باشم, اين مقام براي من است, اين ارتباط براي من است بايد حرف من گوش داده بشود من بايد جلو بيفتم همين است اين فقط فريب است.

لذا در سوره مباركه «حديد» دنيا را در پنج قسمت خلاصه كرد فرمود: لعب است و لهو است و زينت است و تفاخر است و تكاثر;[16]

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۲۰﴾

بدانيد زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي، و تجمل پرستي و تفاخر در ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است، همانند باراني كه محصولش كشاورزان را در شگفتي فرو مي‏برد سپس خشك مي‏شود به گونه‏ اي كه آن را زرد رنگ مي‏بيني، سپس تبديل به كاه مي‏شود، و در آخرت يا عذاب شديد است، يا مغفرت و رضاي الهي، و زندگي دنيا چيزي جز متاع غرور نيست! (۲۰)

شما اين پنج مقطع را كه حساب مي‌كنيد اين پنج مقطع: اول و وسط و آخر, آخر و وسط و اول همه‌اش بازي است. نوجواني يك نحو, جواني يك نو, ميانسالي يك نحو, شيخوخيت يك نحو فرتوتيت يك نحو.…. اين مراحل پنج‌گانه نشان مي‌دهد كه بازي است و اگر در بخشي از آيات ديگر، پنج مرحله نبود دو مرحله بود اين منافات ندارد كه اين مراحل پنج‌گانه همه زير پوشش اين دو مرحله‌اند در سوره مباركه «عنكبوت» آيه 64 به جاي اينكه بفرمايد دنيا پنج مرحله است مي‌فرمايد بيش از دو رنگ نيست ﴿وَمَا هذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ﴾همه‌اش بازي است يا بازي توپ و فوتبال است يا بازي القاب و بازي عناوين و اين‌گونه از امور. در سوره مباركه «انعام» هم مشابه همين بيان را دارد كه آنجا هم فرمود جز بازي چيز ديگري نيست يعني آيه 32 سوره مباركه «انعام» اين است كه ﴿وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ در سوره 47 هم كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آنجا هم به لهو و لعب حصر كرده, [27] (إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ) بنابراين ما پنج مرحله نداريم اول و وسط و آخر, اين بازي است. آن وقت كسي سعادت يا كمال را به بازي و بازيگري اسناد بدهد اين غلط است.

اگر كسي بازي را حقيقت بپندارد گرفتار مغالطه شد وگرنه در يكي از خطبه‌هاي (حکمت هاي) نهج‌البلاغه هست كسي در محضر حضرت امير(سلام الله عليه) دنيا را مذمّت كرده حضرت فرمود: «أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا» [28]اي كسي كه دنيا را مذمّت كردي جايي بهتر از دنيا نيست اين مَتْجَر اولياست. همه اوليا و انبيا و شهدا و صلحا و صدّيقين در همين دنيا به مقام رسيدند كجا را داري مذمّت مي‌كني؟! او بد نكرده او بيمارستان را به تو نشان داد, تيمارستان را به تو نشان داد, آسايشگاه را هم به تو نشان داد, قبرستان را هم به تو نشان داد او خلاف نكرده او فريب نداده تو فريب خوردي او چه كار بايد بكند كه نكرده او اين‌چنين نيست كه تيمارستان را نشان نداده باشد, قبرستان را نشان نداده باشد, بيمارستان را نشان نداده باشد فقط بازار و پارك را نشان داده باشد. او تو را فريب نداده تو فريب خوردي.

حکمت 131 نهج البلاغه

وقتى كه شنيد مردى دنيا را نكوهش مى كند، چنين فرمود: اى كسى كه دنيا را نكوهش مى كنى و حال آنكه فريفته نيرنگهاى او هستى و به دروغهايش دلباخته اى. آيا هم فريفته دنيا هستى و هم نكوهشش مى كنى آيا تو او را گناهكار مى شمارى يا او تو را گناهكار مى شمارد؟ اين دنيا از كى عقل از سرت ربود و سرگردانت نمود از كى فريبت داد آيا به جايى كه پدرانت به خواب مرگ رفته اند و پوسيده اند تو را فريفته يا به آنجا كه مادرانت در خاك سرد غنوده اند. چه بيمارانى را، با دستهايت تيمار داشتى و چه دردمندانى را پرستارى كردى. برايشان شفا طلبيدى و از پزشكان، اوصاف بيماريشان را پرسيدى. نه داروى تو بى نيازشان كرد نه گريه هايت سودشان بخشيد. نه ترس تو فايدتى در بر داشت نه به خواست خود رسيدى و نه، به نيروى خويش، بيمارى از آنان دور ساختى. دنيا، براى تو از او نمونه اى ساخت كه مرگ او مرگ تو را ماند.

دنيا براى كسى كه گفتارش را راست انگارد، سراى راستى است و براى كسى كه حقيقت آن را دريابد، سراى عافيت است و براى كسى كه از آن براى آخرتش توشه برگيرد، سراى توانگرى است و براى كسى كه از آن پند پذيرد، سراى اندرز و موعظه است.

دنيا نمازگاه دوستان خداست، مصلاى ملايكه خداست، محل نزول وحى خداست، بازارگاه دوستان خداست كه در آن كسب رحمت كنند و سودشان بهشت است.

با اين حال (كه براى تو شرح دادم) چه كسى دنيا را نكوهش مى‌كند؟ دنيا جدايى خود را اعلام داشته و فراق خويش را با صداى بلند خبر داده و از مرگ خود و اهلش همه را با خبر ساخته است. دنيا بانمونه‌اى از بلاهايش بلاهاى آخرت را به آنها نشان داده و با صحنه‌هايى از سرور و خوشحالى‌اش به سرور آخرت متوجه ساخته است (در حالى كه همه مى‌دانند نه بلاى آخرت قابل مقايسه با بلاى دنيا و نه سرور آخرت شايسته مقايسه با سرور دنياست). گاه مى‌بينند هنگام عصر در عافيت‌اند و صبح‌گاهان در مصيبت (و به اين ترتيب) گاه تشويق مى‌كند و گاه مى‌ترساند و گاه انسان را به خوف مى‌افكند وبرحذر مى‌دارد با اين اوصاف، گروهى آن را در «روز پشيمانى» (روز قيامت) نكوهش مى‌كنند و گروه ديگرى در آن روز آن را مدح و ستايش مى‌نمايند؛ همان گروهى كه دنيا به آنها تذكر داد و متذكر شدند و براى آنها (با زبان حال) سخن گفت و تصديقش كردند و به آنان اندرز داد و اندرزش را پذيرا شدند.

(4) وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ

(4) وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ

(۴) اگر تو را تكذيب كنند (غم مخور، مطلب تازه اي نيست) پيامبران پيش از تو نيز مورد تكذيب قرار گرفتند، و همه كارها به سوي خدا باز ميگردد.

به پيغمبر درس استقامت در مسير راهش ميدهد كه مهمترين درس براى او همين است ، ميفرمايد: اگر تو را تكذيب كنند غم مخور، اين چيز تازه اى نيست ، پيامبران قبل از تو نيز مورد تكذيب قرار گرفتند (وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ).

آنها نيز در اين راه مقاومت كردند، تا رسالت خويش را ادا ننمودند از پاى ننشستند تو نيز محكم بايست و اداى رسالت كن، بقيه با خداست.

مهم اينست كه همه كارها به سوى خدا باز ميگردد، و او ناظر بر همه چيز و حساب كننده همه كارهاست (وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).

او هرگز زحمات تو را در اين راه ناديده نميگيرد، همانگونه كه تكذيبهاى اين مخالفان لجوج را بي كيفر نميگذارد، اگر روز قيامتى در كار نبود جاى نگرانى بود اما با توجه به آن دادگاه بزرگ و ثبت و ضبط همه اعمال مردم براى آن روز بزرگ ديگر چه جاى نگرانى است ؟

﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ﴾ اگر اينها حرف تو را كه پيامبري نپذيرفتند قبلاً هم همين طور بود اين‌طور نبود كه هر پيامبري که بيايد فوراً حرف او را قبول بكنند آنها هم صبر كردند تو هم

سوره 46: الأحقاف

فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۳۵﴾

صبر كن آن گونه كه پيامبران اولوالعزم شكيبائي كردند و براي (عذاب) آنها شتاب مكن، هنگامي كه وعده‏ هائي را كه به آنها داده شد مي‏بينند احساس مي‏كنند كه گوئي فقط ساعتي از يكروز در دنيا توقف داشتند، اين ابلاغي است براي همگان، آيا جز قوم فاسق هلاك مي‏شوند؟

﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِن قَبْلِكَ﴾ آنها با بردباري حل كردند اينكه در قرآن فرمود: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ﴾ كذا و كذا, نام انبيا را مي‌برد براي همين است ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾,[20]﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَي﴾,[21]﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ﴾ كذا و كذا همين است. فقط نام مبارك حضرت يونس را كه مي‌برد فرمود: ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[19] مثل يونس نباش كه مسئوليت را موقتاً ترك كني.

در همه موارد سخن از تأسّي به سيره‌اي است كه انبيا به آن سيره موفق بودند نه تأسّي به خود انبيا

سوره ۶: الأنعام

أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ ….(۹۰)

آنها كساني هستند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هدايت آنان اقتدا كن….

به آن هدایتی که نصیب اینها شده است اقتدا بکن. مقتدای تو هدایت الله است نه موسای کلیم. مقتدای تو هدایت الله است نه عسیای مسیح. نه هر چه ابراهیم گفت هر چه ما به ابراهیم گفتیم.

﴿فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[22] نه «بهمُ اقْتَدِهْ» اصلِ دين را خدا نازل كرد به انبيا آموخت اين هدايت الهي است, انبيا به اين هدايت آشنا شدند و عمل كردند … تو هم به همين برنامه عمل بكن نه به آنها اقتدا بكن.

وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ

اين مكتب‌هاي گوناگون, آراي گوناگون, انديشه‌هاي گوناگون روزي حق و باطلش روشن مي‌شود اين از متقن‌ترين ادله معاد است براي اينكه مي‌بينيد اين مكتب‌ها و ملل‌ و نِحَل‌ فراوان‌اند همه اينها مدّعي‌اند كه حق با آنهاست بالأخره جايي بايد باشد, روزي بايد باشد كه روشن بشود حق با چه كسي است. اگر چنين روزي نباشد كه عالَم لغو و باطل است حالا گذشته از آن مسائل عملي كه عده‌اي ظلم مي‌كنند بايد به كيفرشان برسند عده‌اي عادل‌اند بايد به پاداششان راه يابند مسائل حق و باطل مكتب‌ها هم بالأخره بايد تكليفش روشن بشود روزي بالأخره بايد بيايد معلوم بشود اين هفتاد و دو ملت حق با كدام يك از اينهاست فرمود بالأخره روزي مي‌رسد كه مرجع امور است حق روشن مي‌شود و آنها كه پيروان حق بودند بهشتي‌اند, آنها كه منكران حق بودند يا مدبران (نافرمانی کننده) از حق بودند دوزخي‌اند.

سوره ۳۴: سبأ

قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ ﴿۲۶﴾

بگو: پروردگار ما همه ما را جمع مي‏كند سپس در ميان ما به حق داوري مي‏نمايد و اوست داور (و جدا كننده) آگاه. (۲۶)

(3) يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ منْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ

(3) يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ منْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّي تُؤْفَكُونَ

(۳) اي مردم! به ياد آوريد نعمت خدا را بر شما، آيا خالقي غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزي دهد؟ هيچ معبودي جز او نيست، با اين حال چگونه به سوي باطل منحرف مي‏شويد.

در این آيه به مساله (توحيد عبادت ) بر اساس توحيد خالقيت و رازقيت اشاره كرده ميفرمايد:

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=29&ayat=%DB%B6%DB%B1&user=far&lang=far&tran=2

(اى مردم نعمت خداوند را بر خودتان به ياد آوريد) (يا ايها الناس اذكروا نعمة الله عليكم ).

درست فكر كنيد: اين همه مواهب و بركات ، و اين همه امكانات حياتى كه در اختيار شما قرار گرفته و در آن غوطه وريد منشاء اصلى و سرچشمه آنها كيست ؟!

(آيا خالقى غير از خدا، از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟) (هَلْ منْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ).

چه كسى نور حيات بخش آفتاب، و قطرات زنده كننده باران ، و امواج روح پرور نسيم را از آسمان به سوى شما ميفرستد؟ و چه كسى معادن و ذخائر زمين و مواد غذائى و انواع گياهان و ميوه ها و بركات ديگر را از اين زمين براى شما خارج ميكند؟

اكنون كه ميدانيد سرچشمه همه اين بركات اوست ، پس بدانيد معبودى جز او وجود ندارد و عبادت و پرستش تنها شايسته ذات پاك اوست (لا اله الا هو).

(با اينحال چگونه از طريق حق به سوى باطل منحرف ميشويد؟ و به جاى الله در برابر بتها سجده ميكنيد؟ (فانى توفكون ).

(توفكون ) از ماده (افك ) (بر وزن فكر) به هر چيزى گفته ميشود كه از حالت اصليش دگرگون گردد، لذا به هر سخنى كه از حق انحراف پيدا كند افك مى گويند، و اينكه ميبينيم به معنى دروغ و تهمت به كار ميرود از همين نظر است ، منتهى بعضى معتقدند اين كلمه بيانگر دروغ و تهمتهاى بزرگ است .

بعد از اينكه حكمت نظري تمام شد نوبت به حكمت عملي مي‌رسد حكمت عملي اين است كه حالا كه معلوم شد او فاطر است او جاعل است او رازق است او خالق است به ياد نعمت‌هاي او باشيد, اين به ياد نعمت‌هاي او باشيد ترغيب به ذكر و فكر و شكر، اينها حكمت عملي است يعني كارهاست, اوصاف است, عقايد است, اخلاق است كه انسان بايد انجام بدهد.

و در جمله (اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ) مراد از (ذكر) ورد زبانى نيست، بلكه مقابل نسيان، و به معناى ياد داشتن است.

و مراد از (رزق ) در جمله (هل من خالق غير اللّه يرزقكم من السماء و الارض ) هر چيزى است كه بقاى هستى مرزوق (روزی داده شده) را امتداد مى دهد، كه مبداء آن آسمان و زمين است، آسمان با اشعه اجرام نورانى و با بارانهايش، و زمين با گرفتن آن اشعه و آن بارانها و رويانيدن گياه و حيوان و ساير پديده هايش.

… در آيه شريفه…. رحمتى را كه در آيه قبلى بود، برداشته به جايش در اين آيه كلمه نعمت آورده، و ثانيا همين كلمه نعمت را مبدل به رزق كرده.

(2) مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ

(2) مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

(۲) خداوند هر رحمتي را به روي مردم بگشايد كسي نمي‏تواند جلو آن را بگيرد، و هر چه را امساك كند كسي غير از او قادر به فرستادن آن نيست، و او عزيز و حكيم است.

مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: (ما يرسل اللّه للناس...) همچنان كه در جمله دوم فرمود: (فلا مرسل ) و ليكن اينطور نفرمود، و به جاى (يرسل ) (يفتح ) آورد، تا اشاره كند به اينكه رحمت خدا خزينه ها دارد، همچنان كه در مواردى ديگر اين معنا را صريحا بيان كرده، و از آن جمله فرموده:

سوره ۳۸: ص

أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ ﴿۹﴾

مگر خزائن رحمت پروردگار قادر و بخشنده‏ ات نزد آنها است ؟! (۹)

و نيز فرموده:

سوره ۱۷: الإسراء

قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفَاقِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا ﴿۱۰۰﴾

بگو اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد, بخاطر تنگ نظري, امساك مي‏كرديد, مبادا انفاق مايه تنگدستي شما شود و و انسان همواره بخيل است. (۱۰۰)

و معلوم است كه تعبير به (گشودن خزينه) از تعبير به ارسال مناسب تر است و لذا تعبير به فتح كرد، تا بفهماند آن رحمتى كه خداوند به مردم مى دهد، در خزانه هايى مخزون است محيط به مردم، و بهره مند شدن مردم از آن خزانه ها تنها و تنها محتاج به اين است كه خدا در آن خزانه ها را به رويشان بگشايد، نه اينكه در نقطه دورى باشد تا از آنجا به سوى مردم ارسالش بدارد.

و اگر از رزق و يا به عبارت ديگر از نعمت، تعبير به (رحمت) كرد براى اين بود كه دلالت كند بر اينكه افاضه حق تعالى ناشى از صرف رحمت است و بس، و توقع هيچ سود و كمالى براى خود ندارد، نه مى خواهد از افاضه نعمت به بندگان سودى ببرد، و نه كمالى به دست آورد.

و جمله (و هو العزيز الحكيم) حكمى را كه در آيه شريفه آمده بود، به دو اسم عزيز و حكيم تقرير مى كند و مى فرمايد: خدا هرگز شكست نمى خورد، نه در وقتى كه اعطا مى كند كسى هست كه جلو اعطايش را بگيرد، و نه در وقتى كه منع مى كند كسى هست كه منع كرده او را اعطا كند، براى اينكه عزيز و غالب است.

و از سوى ديگر در آنجا كه اعطا مى كند اعطايش ناشى از حكمت و مصلحتى است كه مى بيند، و منع هم كه مى كند باز ناشى از حكمت و مصلحتى است كه در منع مى بيند، و خلاصه كلام، اعطا و منعش همه از روى حكمت است، به دليل اينكه او حكيم است.

تمام خزائن رحمت نزد او است و هر كس را لايق ببيند مشمول آن مى سازد، و هر كجا حكمتش اقتضا كند درهاى آن را مى گشايد، و اگر جمله جهانيان دست به دست هم بدهند تا درى را كه او گشوده است ببندند، يا درى را كه او بسته بگشايند، هرگز قادر نخواهند بود، و اين در حقيقت شاخه مهمى از توحيد است كه منشاء شاخه هاى ديگرى مى باشد. (یعنی اینکه ما یک ارباب داریم)

شبيه اين معنى در ساير آيات قرآن نيز آمده است ، آنجا كه مى گويد:

سوره ۱۰: يونس

وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۱۰۷﴾

و اگر خداوند (براي امتحان يا كيفر گناه) زياني به تو رساند، هيچكس جز او آنرا بر طرف نمي‏سازد، و اگر اراده خيري براي تو كند هيچكس مانع فضل او نخواهد شد، آنرا به هر كس از بندگانش بخواهد مي ‏رساند و او غفور و رحيم است. (۱۰۷)

سوره ۶: الأنعام

وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱۷﴾

و اگر خدا به تو زيانى برساند كسى جز او برطرف كننده آن نيست و اگر خيرى به تو برساند پس او بر هر چيزى تواناست (۱۷)

مقدم داشتن گشايش رحمت بر امساك آن, به خاطر اين است كه هميشه خداوند رحمتش بر غضبش پيشى دارد.

درست است رحمت خدا بيشتر از غضب خداست اما آياتي كه دارد سابق است يا روايات و ادعيه‌اي كه دارد «يا مَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَهُ»[12] نمي‌خواهد بفرمايد رحمت خدا بيشتر از غضب اوست بلكه درصدد بيان آن نكته است كه رحمت خدا پيش از غضب اوست نه بيش از غضب او; تمام هدف اين است كه غضب به دنبال رحمت است اين معني حكمت است. خدا قبل از اينكه غضب بكند رحمت نقشه مي‌كشد كه كجا بزند, كجا بگيرد, كجا ببخشد, كجا اعدام بكند «يا مَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَهُ،» عالَم دو مهندس ندارد, يك مهندس غضب يك مهندس رحمت, بيش از يك مهندس ندارد و آن مهندس رحمت است. رحمت, نقشه مي‌كِشد. خدا با كسي قهر نيست خدا اگر كسي را اعدام مي‌كند اگر كسي را از پا در مي‌آورد مي‌خواهد به امت و به جامعه رحمت بفرستد. رحمت خدا نقشه مي‌كشد. اگر بخواهد به جامعه رحمت بكند مي‌فرمايد: درباره زاني و زانيه ﴿لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[13]چون خداي رئوف دستور داد كه ﴿فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[14]

سوره ۲۴: النور

الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۲﴾

زن و مرد زناكار را هر يك، صد تازيانه بزنيد، و هرگز در دين خدا رافت (و محبت كاذب) شما را نگيرد اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهي از مؤ منان مجازات آنها را مشاهده كنند. (۲)

بنابراين فتح، پيشاپيش است…. آن تقدّم معنوي در لفظ ظهور كرده.

﴿هُوَ الْعَزِيزُ﴾ عزيز نه يعني غالب, عزيز يعني نفوذناپذير؛ آن زمين سخت و سفت و مستحكمي كه كلنگ در آن اثر نمي‌كند مي‌گويند «أرضٌ عزاز [ ع َ ]» يعني زمين، نفوذناپذير است و اگر انساني نفوذناپذير بود به او مي‌گويند انسان عزيز; چون نفوذناپذير است در ديگران نافذ است مي‌شود غالب وگرنه معناي عزّت, غلبه نيست معناي عزّت, نفوذناپذيري است و اين نفوذناپذيري‌اش مطابق حكمت است حكيمانه فتح مي‌كند, حكيمانه امساك دارد.

خدايي كه دارد تدبير مي‌كند به بعضي‌ها مي‌دهد به بعضي‌ها نمي‌دهد. شرح اين از بيان نوراني حضرت ابي‌ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) است كه مرحوم صدوق در كتاب شريف توحيد از وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) روايت مي‌كند كه از آن حضرت سؤال كردند جواد يعني چه؟ فرمود اگر منظورتان از جواد در جهان امكاني است مثلاً انسانِ جواد كيست؟ آن‌كه حقوق واجب را اَدا بكند او جواد است اگر كسي حقوق واجب را ادا كرده است مسائل مالي‌اش را ادا كرد تكاليفش را انجام داد «هو الجواد» اما اگر منظورتان درباره ذات اقدس الهي است كه از اسماي فعليه خدا اين است كه او جواد است «فهو الجواد إن أعطي و هو الجواد إن مَنَع»[3]. او اگر بدهد جود است ندهد هم جود است زيرا آنجا كه نمي‌دهد مصلحت است آنجا كه نمي‌دهد حكمت است آنجا كه نمي‌دهد آزمون الهي است كه حكمت است پس يك وقت خدا دارد تدبير مي‌كند تدبير عالَم, افاضه عالم با رحمت رحمانيه اوست آن رحمت رحمانيه گاهي اقتضا مي‌كند امساك فيض را, گاهي مقتضي ارسال فيض است «فهو الجواد إن أعطيٰ و هو الجواد إن مَنَع».

بنابراين اين امساك و ارسالي كه در اين آيه دوم است به رهبري رحمانيت مطلقه است رحمانيت مطلقه نقشه مي‌كشد پيشاپيش، در بعضي از موارد ارسال است در بعضي از موارد امساك است هر دو زيرمجموعه رحمت رحمانيه‌اند آنجا كه ارسال است رحمت رحمانيه است آنجا كه امساك است آنجا هم رحمت رحمانيه است.[4]

اين هم بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) است كه در صحيفه عرض كرد «وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» [5]اي خدايي كه رحمت او پيش از غضب او نه بيش, پيش از غضب او محقّق مي‌شود, نقشه مي‌كشد, مهندسي مي‌كند, راهنمايي مي‌كند, بعد غضب سازماندهي مي‌شود. هر جا خدا خواست غضب بكند پيشاپيش رحمت مي‌رود ترسيم مي‌كند كه چگونه غضب بشوند چقدر غضب بشوند كه با رحمت الهي هماهنگ باشد.

دعای 16 ( دعا برای طلب عفو و بخشش از گناهان و عیوب )

﴿1﴾ اللَّهُمَّ يَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ الْمُذْنِبُونَ

(1) بار خدايا، اى كه گناهكاران به اميد رحمت تو به فريادرسيت مى‌خوانند.

﴿2﴾ وَ يَا مَنْ إِلَى ذِكْرِ إِحْسَانِهِ يَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ

(2) اى خداوندى كه بيچارگان در پناه احسان تو مى‌آرامند.

﴿3﴾ وَ يَا مَنْ لِخِيفَتِهِ يَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ

(3) اى خداوندى كه خطاكاران از خوف تو مى‌نالند و مى‌گريند.

﴿4﴾ يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ ، وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ ، وَ يَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِيدٍ ، وَ يَا عَضُدَ كُلِّ مُحْتَاجٍ طَرِيدٍ

(4) اى انيس آزردگان دور از خان و مان. اى غمزده‌ ى اندوهگينان و شكسته دلان. اى فريادرس خوارشدگان و بى‌كسان. اى ياور نيازمندان و رانده‌شدگان.

﴿5﴾ أَنْتَ الَّذِي وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً

(5) تويى كه رحمت تو و علم تو همه چيز را در بر گرفته است.

﴿6﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً

(6) تويى كه از نعمتهاى خويش هر آفريده را بهره‌اى داده‌اى.

﴿7﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي عَفْوُهُ أَعْلَى مِنْ عِقَابِهِ

(7) تويى كه عفوت را از عقابت بيشى است.

﴿8﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ .

(8) تويى كه رحمتت را بر غضب پيشى است.

﴿9﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي عَطَاؤُهُ أَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ .

(9) تويى كه عطاى تو بيشتر از منع توست.

﴿10﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي اتَّسَعَ الْخَلَائِقُ كُلُّهُمْ فِي وُسْعِهِ .

(10) تويى كه همه آفريدگان در حيطه قدرت تو جاى دارند.

﴿11﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي لَا يَرْغَبُ فِي جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ .

(11) تويى كه چون كسى را نعمتى ارزانى دارى، پاداشى از او نجويى.

﴿12﴾ وَ أَنْتَ الَّذِي لَا يُفْرِطُ فِي عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ .

(12) تويى كه چون عصيانگرى را عقوبت كنى، راه افراط نپويى.

﴿13﴾ وَ أَنَا ، يَا إِلَهِي ، عَبْدُكَ الَّذِي أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ فَقَالَ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ ، هَا أَنَا ذَا ، يَا رَبِّ ، مَطْرُوحٌ بَيْنَ يَدَيْكَ .

(13) و من، پروردگار من، بنده‌ى تو هستم، بنده‌اى كه به دعايش فرمان داده‌اى و او دست انابت به درگاه تو برداشته است، گويد: لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ (اطاعت مى‌كنم و فرمان مى‌برم). اين منم اى پروردگار من بر پيشگاهت افتاده.

﴿14﴾ أَنَا الَّذِي أَوْقَرَتِ الْخَطَايَا ظَهْرَهُ ، وَ أَنَا الَّذِي أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ ، وَ أَنَا الَّذِي بِجَهْلِهِ عَصَاكَ ، وَ لَمْ تَكُنْ أَهْلًا مِنْهُ لِذَاكَ .

(14) اين منم، كه بار گناهانم بر پشتم سنگينى مى‌كند و گناهان، عمرم را تباه ساخته است. اين منم، كه از روى جهالت، تو را عصيان كرده‌ام در حالى كه تو سزاوار عصيان من نبودى.

﴿15﴾ هَلْ أَنْتَ ، يَا إِلَهِي ، رَاحِمٌ مَنْ دَعَاكَ فَأُبْلِغَ فِي الدُّعَاءِ أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَكَاكَ فَأُسْرِعَ فِي الْبُكاء أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَكَ وَجْهَهُ تَذَلُّلًا أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَكَا اِلَيْكَ ، فَقْرَهُ تَوَكُّلاً

(15) آيا تو اى خداوند، بر كسى كه به درگاهت دست به دعا بردارد رحمت مى‌آورى، تا من در دعا مبالغت ورزم. آيا تو اى خداوند، كسى را كه به درگاهت اشك ريزد مى‌آمرزى، تا من به اشكبارى شتابم. آيا تو اى خداوند، كسى را كه به خوارى روى بر خاك درت نهد مى‌بخشايى؟ آيا تو اى خداوند كسى را كه شكايت بينوايى خويش به درگاه تو آرد در حالى كه به تو توكل كرده است بى‌نياز مى‌سازى؟

﴿16﴾ إِلَهِي لَا تُخَيِّبْ مَنْ لَا يَجِدُ مُعْطِياً غَيْرَكَ ، وَ لَا تَخْذُلْ مَنْ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ .

(16) اى خداوند، آن را كه جز تو بخشنده‌اى نمى‌يابد نوميد مكن، و آن را كه جز تو از ديگرى بى‌نيازى نجويد فرومگذار.

﴿17﴾ إِلَهِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا تُعْرِضْ عَنِّي وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَيْكَ ، وَ لَا تَحْرِمْنِي وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَيْكَ ، وَ لَا تَجْبَهْنِي بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ .

(17) اى خداوند، بر محمد و خاندان او درود بفرست و از من اعراض مكن كه روى به تو آورده‌ام، و مرا محروم مدار كه دل به تو سپرده‌ام، و دست رد به رويم مزن كه بر درگاهت ايستاده‌ام.

﴿18﴾ أَنْتَ الَّذِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ ارْحَمْنِي ، وَ أَنْتَ الَّذِي سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ فَاعْفِ عَنّي

(18) تويى كه خود را به رحمت وصف كرده‌اى، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و بر من رحمت آور. تويى كه خود را بخشنده ناميده‌اى، پس گناهان من بر من ببخشاى.

﴿19﴾ قَدْ تَرَى يَا إِلَهِي ، فَيْضَ دَمْعِي مِنْ خِيفَتِكَ ، وَ وَجِيبَ قَلْبِي مِنْ خَشْيَتِكَ ، وَ انْتِقَاضَ جَوَارِحِي مِنْ هَيْبَتِكَ

(19) بار خدايا، مى‌بينى كه چسان از خوف تو سرشكم (اشک چشم) روان است. چسان از خشيت تو دلم لرزان است. چسان از هيبت تو اعضايم در هم شكسته است.

﴿20﴾ كُلُّ ذَلِكَ حَيَاءٌ مِنْكَ لِسُوءِ عَمَلِي ، وَ لِذَاكَ خَمَدَ صَوْتِي عَنِ الْجَأْرِ إِلَيْكَ ، وَ كَلَّ لِسَانِي عَنْ مُنَاجَاتِكَ .

(20) چگونه چنين نباشم كه از كردارهاى ناپسند خود شرمنده‌ام و آوازم به تضرع برنمى‌آيد و زبانم نمى‌جنبد كه آهسته آهسته راز و نياز كنم.

﴿21﴾ يَا إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ فَكَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَيَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِي ، وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّيْتَهُ عَلَيَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِي ، وَ كَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِكْ عَنِّي سِتْرَهَا ، وَ لَمْ تُقَلِّدْنِي مَكْرُوهَ شَنَارِهَا ، وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ يَلْتَمِسُ مَعَايِبِي مِنْ جِيرَتِي ، وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِكَ عِنْدِي

(21) اى خداوند من، حمد باد تو را، بسا پرده بر عيبهاى من كشيده‌اى و رسوايم نساخته‌اى، بسا گناهان من نهان داشته‌اى و مرا شهره شهر نكرده‌اى، بسا آلودگيها كه مرا هست و تواش فاش نساخته‌اى و نشان بدنامى به گردنم نياويخته‌اى و از همسايگان من، عيبجويان مرا و كسانى را كه بر نعمتى كه بر من عنايت كرده‌اى حسد مى‌برند از عيب و عار من آگاه نكرده‌اى.

﴿22﴾ ثُمَّ لَمْ يَنْهَنِي ذَلِكَ عَنْ أَنْ جَرَيْتُ إِلَى سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّي

(22) اين همه مرا از آن باز نداشت كه از ادامت اعمال ناپسند خود- كه تو بر آنها آگاهى- ندامت جويم.

﴿23﴾ فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّي ، يَا إِلَهِي ، بِرُشْدِهِ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّي عَنْ حَظِّهِ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّي مِنِ اسْتِصْلَاحِ نَفْسِهِ حِينَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَيْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ فِيما نَهَيْتَنِي عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِي الْبَاطِلِ ، وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَي السُّوءِ مِنِّي حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَي غَيْرِ عَميً مِنِّي فِي مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لَا نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِي لَهُ

(23) پس اى خداوند من، چه كسى است نادان‌تر از من به رستگارى خويش؟ چه كسى است غافل‌تر از من به نصيب خود؟ چه كسى است دورتر از من به اصلاح نفس اماره‌اش به هنگامى كه آن نعمت بى‌كران تو را در راه معصيتى كه مرا از آن باز داشته‌اى تباه مى‌كنم؟ چه كسى بيش از من در گرداب باطل, غوطه‌ور و به بدى گراينده‌تر است چون ميان دعوت تو و دعوت شيطان مخير آيم و در عين بينايى و هشيارى، نه از روى بى‌خبرى و فراموشى در پى دعوت او مى‌روم؟

﴿24﴾ وَ أَنَا حِينَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَي النَّارِ .

(24) در حالى كه يقين دارم كه دعوت تو به بهشت نعيم مى‌انجامد و دعوت شيطان به آتش جحيم.

﴿25﴾ سُبْحَانَكَ مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَى نَفْسِي ، وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَكْتُومِ أَمْرِي .

(25) منزهى تو! چه شگفت است كه من به زيان خود گواهى مى‌دهم و اعمال نهان خويش بر مى‌شمارم.

﴿26﴾ وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ أَنَاتُكَ عَنِّي ، وَ إِبْطَاؤُكَ عَنْ مُعَاجَلَتِي ، وَ لَيْسَ ذَلِكَ مِنْ كَرَمِي عَلَيْكَ ، بَلْ تَأَنِّياً مِنْكَ لِي ، وَ تَفَضُّلًا مِنْكَ عَلَيَّ لِأَنْ أَرْتَدِعَ عَنْ مَعْصِيَتِكَ الْمُسْخِطَةِ ، وَ أُقْلِعَ عَنْ سَيِّئَاتِيَ الْمخْلِقَةِ ، وَ لِأَنَّ عَفْوَكَ عَنِّي أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ عُقُوبَتِي

(26) و شگفت‌آورتر از اين بردبارى توست در برابر من و درنگ توست در مواخذت سريع من. و اين نه بدان سبب است كه مرا در نزد تو آبرويى است بلكه به سبب مداراى توست با من و احسان تو در حق من. باشد كه از معصيتى كه تو را به خشم آورد باز ايستم و از گناهانى كه مرا فرسوده است دست بدارم كه عفو و بخشايش مرا از عقوبت و عذاب من دوستتر دارى.

﴿27﴾ بَلْ أَنَا ، يَا إِلَهِي ، أَكْثَرُ ذُنُوباً ، وَ أَقْبَحُ آثَاراً ، وَ أَشْنَعُ أَفْعَالًا ، وَ أَشَدُّ فِي الْبَاطِلِ تَهَوُّراً ، وَ أَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِكَ تَيَقُّظاً ، وَ أَقَلُّ لِوَعِيدِكَ انْتِبَاهاً وَ ارْتِقَاباً مِنْ أَنْ أُحْصِيَ لَكَ عُيُوبِي ، أَوْ أَقْدِرَ عَلَي ذِكْرِ ذُنُوبِي .

(27) من- اى خداوند من- گناهم بيشتر است و اعمالم زشتتر و كردارهايم ناپسندتر. در ارتكاب باطل بى‌باكترم و به هنگام طاعت تو در خواب غفلتم و در برابر هشدارهاى تو آگاهى و مراقبتم كمتر است. با اين حال چگونه مى‌توانم عيبهاى خود را برشمارم و از گناهان خويش ياد كنم.

﴿28﴾ وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِي طَمَعاً فِي رَأْفَتِكَ الَّتِي بِهَا صَلَاحُ أَمْرِ الْمُذْنِبِينَ ، وَ رَجَاءً لِرَحْمَتِكَ الَّتِي بِهَا فَكَاكُ رِقَابِ الْخَاطِئِينَ .

(28) اى خداوند، اگر زبان به نكوهش خويش گشوده‌ام بدان سبب است كه طمع در رافت تو دارم كه اصلاح حال گنهكاران بدان بازبسته است، و اميد به رحمت تو دارم كه آزاد ساختن خطاكاران را وسيلت است.

﴿29﴾ اللَّهُمَّ وَ هَذِهِ رَقَبَتِي قَدْ أَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِكَ ، وَ هَذَا ظَهْرِي قَدْ أَثْقَلَتْهُ الْخَطَايَا ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّكَ

(29) اى خداوند، اين گردن من است در زير بار گناهان باريك شده، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و به عفو خود آزادش كن و اين پشت من است در زير بار خطاها خميده، پس بر محمد و خاندانش درود بفرست و به فضل خود بار خطاى من بكاه.

﴿30﴾ يَا إِلَهِي لَوْ بَكَيْتُ إِلَيْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ ، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي ، وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ ، وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي ، وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَايَ ، وَ أَكَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمْرِي ، وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِي ، وَ ذَكَرْتُكَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ حَتَّى يَكِلَّ لِسَانِي ، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْيَاءً مِنْكَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَيِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَيِّئَاتِي .

(30) اى خداوند، اگر چندان بگريم كه مژگانم فروريزد و مويه ( نوحه و گریه) كنم تا آوازم منقطع شود و بر آستان جلال تو بايستم تا پاهايم آماس (تورّم) كند و ركوع كنم تا استخوانهاى پشتم از جاى برآيد و سر به سجده نهم تا چشمانم از چشمخانه به در شود و همه عمر جز خاك زمين هيچ نخورم و تا پايان حيات جز آب خاكستر هيچ ننوشم و در خلال اين احوال چندان ذكر تو گويم تا زبانم از گفتن بازماند و از شرم تو ديده به سوى آسمان بر نكنم، شايسته آن نيستم كه حتى يك گناه از گناهانم را از نامه عملم محو كنى.

﴿31﴾ وَ إِنْ كُنْتَ تَغْفِرُ لِي حِينَ أَسْتَوْجِبُ مَغْفِرَتَكَ ، وَ تَعْفُو عَنِّي حِينَ أَسْتَحِقُّ عَفْوَكَ فَإِنَّ ذَلِكَ غَيْرُ وَاجِبٍ لِي بِاسْتِحْقَاقٍ ، وَ لَا أَنَا أَهْلٌ لَهُ بِاسْتِيجَابٍ ، إِذْ كَانَ جَزَائِي مِنْكَ فِي أَوَّلِ مَا عَصَيْتُكَ النَّارَ ، فَإِنْ تُعَذِّبْنِي فَأَنْتَ غَيْرُ ظَالِمٍ لِي .

(31) اگر مرا به هنگامى كه مستوجب آمرزش تو شوم بيامرزى و هنگامى كه مستحق عفو تو گردم عفو كنى، باز هم نه به سبب شايستگى من است، زيرا كيفر من در همان آغاز كه سر به عصيان تو برداشتم آتش جهنم بوده است و اگر مرا عذاب كنى در حق من ستم نكرده‌اى.

﴿32﴾ إِلَهِي فَإِذْ قَدْ تَغَمَّدْتَنِي بِسِتْرِكَ فَلَمْ تَفْضَحْنِي ، وَ تَأَنَّيْتَنِي بِكَرَمِكَ فَلَمْ تُعَاجِلْنِي ، وَ حَلُمْتَ عَنِّي بِتَفَضُّلِكَ فَلَمْ تُغَيِّرْ نِعْمَتَكَ عَلَيَّ ، وَ لَمْ تُكَدِّرْ مَعْرُوفَكَ عِنْدِي ، فَارْحَمْ طُولَ تَضَرُّعِي وَ شِدَّةَ مَسْكَنَتِي ، وَ سُوءَ مَوْقِفِي .

(32) اى خداوند اكنون كه بر گناه من پرده كشيده‌اى و رسوايم نساخته‌اى، اكنون كه به كرم خود با من مدارا ورزيده‌اى و به مواخذت من نشتابيده‌اى، اكنون كه از فضل و احسان خويش مرا به بردبارى نواخته‌اى و نعمت خود بر من ديگرگون نساخته‌اى و زلال احسان خود تيره نكرده‌اى پس بر اين زاريهاى دراز من رحمت آور و بر شدت مسكنتم (بیچارگی) ببخشاى و بر نابسامانيم ترحم فرماى.

﴿33﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ قِنِي مِنَ الْمَعَاصِي ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِالطَّاعَةِ ، وَ ارْزُقْنِي حُسْنَ الْإِنَابَةِ ، وَ طَهِّرْنِي بِالتَّوْبَةِ ، وَ أَيِّدْنِي بِالْعِصْمَةِ ، وَ اسْتَصْلِحْنِي بِالْعَافِيَةِ ، وَ أَذِقْنِي حَلَاوَةَ الْمَغْفِرَةِ ، وَ اجْعَلْنِي طَلِيقَ عَفْوِكَ ، وَ عَتِيقَ رَحْمَتِكَ ، وَ اكْتُبْ لِي أَمَاناً مِنْ سُخْطِكَ ، وَ بَشِّرْنِي بِذَلِكَ فِي الْعَاجِلِ دُونَ الآْجِلِ . بُشْرَى أَعْرِفُهَا ، وَ عَرِّفْنِي فِيهِ عَلَامَةً أَتَبَيَّنُهَا .

(33) بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و مرا از معاصى نگه دار و به فرمانبردارى خود برگمار و نعمت انابت نصيب من كن و به آب توبه پاكيزه گردان و ياريم ده كه گرد گناه نگردم و به تندرستى، نيك حالى‌ام بخش و حلاوت مغفرت به من بچشان و مرا آزاد كرده عفو و رحمت خود گردان و از خشم خود نامه امانم ده و بشارت اين نعمتها در اين جهان، پيش از فرارسيدن آن جهان به من ده، بشارتى كه آن را بشناسم و نشان آن را به من بشناسان.

﴿34﴾ إِنَّ ذَلِكَ لَا يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُسْعِكَ ، وَ لَا يَتَكَأَّدُكَ فِي قُدْرَتِكَ ، وَ لَا يَتَصَعَّدُكَ فِي أَنَاتِكَ ، وَ لَا يَؤُودُكَ فِي جَزِيلِ هِبَاتِكَ الَّتِي دَلَّتْ عَلَيْهَا آيَاتُكَ ، إِنَّكَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ ، وَ تَحْكُمُ مَا تُرِيدُ ، إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ .

(34) اى خداوند، اينها در برابر گشادگى عرصه توان تو بر تو دشوار نباشد و تو را در حيطه قدرتت به رنج نيفكند و با آن همه بردبارى كه تو راست دشوارت نيايد و در بخششهاى كرامندت كه آيات كتاب تو بر آن دليل است، گران ننمايد كه تو كنى هر چه خواهى و فرمان رانى به هر گونه كه اراده نمايى. انك على كل شى‌ء قدير.

لذا در سوره مباركه «الرحمن» كه شمارش نعمت‌هاي الهي و اقرار گرفتن است نعمت‌هاي خدا را كه مي‌شمارد مي‌فرمايد: ﴿فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‏كنيد؟﴾ به كدام يك از آلاء و نعمت‌هاي الهي شما باور نداريد يكي از آن نعمت‌هاي الهي جهنم است

سوره ۵۵: الرحمن

هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿۴۳﴾

اين همان دوزخي است كه مجرمان آنرا انكار مي‏كردند. (۴۳)

يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ﴿۴۴﴾

امروز در ميان آن آب سوزان در رفت و آمدند! (۴۴)

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﴿۴۵﴾

پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‏كنيد؟ (۴۵)

جهنم چقدر خوب است, عذاب چقدر خوب است … اين نظامي كه جهنم نداشته باشد نظام ناقصي است خب اين همه ظلم و كفر و آدم‌كشي و ترور و اينها هست يك حساب و كتابي در عالم نباشد. وقتي انسان جهنم را تنها مي‌بيند بله خب جاي عذاب است. ولي در نقشه عالَم، جهنم را مي‌بيند مي‌گويد بسيار جاي خوبي است براي اينكه بالأخره تبهكار بايد كيفر ببيند يا نبيند اين همه آدم‌كشي‌ها بالأخره بايد روزي كيفر داده بشوند يا نشوند; لذا در كلّ عالَم, در نقشه عالم, جهنم جاي بسيار خوبي است و آن كسي كه جهنم و بهشت را در جاي خود قرار داد همان كسي است كه «أَنْتَ الَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ تويى كه رحمتت را بر غضب پيشى است». (در همین جهان هم, زندان و مجازات مجرمان نعمت است)

رحمت مطلقه تعطيل ندارد, رحمت مطلقه گاهي جود است به صورت اثبات (دادن), گاهي جود است به صورت نفي (ندادن) اين جود اثباتي و جود نفي‌اي به صورت ارسال و امساك در آمده, گاهي ارسال فيض است گاهي امساك فيض. اگر پدري, مادري به نوجوانش كه اصرار مي‌كند و با گريه از او موتور طلب مي كند, اين اگر به او موتور بدهد رحمت نيست, اين اگر به او موتور بدهد جود و بخشش نيست. اگر به او ندهد جود و بخشش است چون مصلحت او نيست و هلاكت او را در بردارد «انّ مِن عبادي مَن لا يصلحه الاّ»[11] (در روایات بیان شده است که خدای متعال می‌فرماید: برخی از بندگان من اصلاح نمی‌شوند، مگر از راه داشتن مال و سرمایه که اگر آنها را فقیر کنم، آنها را به فساد کشاندم. و برخی از بندگانم اصلاح نمی‌شوند، مگر از طریق فقر که اگر آنها را غنی سازم به فسادشان کشانده‌ام، این بدان جهت است که تدبیر کار بندگان با من است و من به آنچه در قلوبشان می‌گذرد آگاهم.)

بنابراين امساك در فيض معنا ندارد, امساك رحمت مطلقه معنا ندارد, اما همان رحمت مطلقه كه دارد تدبير مي‌كند گاهي عطا مي‌كند گاهي نمي‌كند اين نحوه مديريت است.

رحمت رحيميه و رحمت رحمانيه

https://www.aparat.com/v/i6ULg/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA_%D8%B1%D8%AD%D9%85%D8%AA_%D8%B1%D8%AD%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87_%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C_%DA%86%D9%87%D8%9F

رحمت خداوند بر دو گونه است:

الف. رحمت رحمانیه؛ یعنی رحمتی بی کران و فراگیر که بر همه هستی پرتو می‌افکند.

ب. رحمت رحیمیه؛ یعنی رحمتی که تنها پرهیزگاران و نیک سیرتان را در خود می‌گیرد

﴿۱﴾ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا (قسمت سوم )

﴿۱﴾ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

(۱) ستايش مخصوص خداوندي است كه آفريننده آسمانها و زمين است، خداوندي كه فرشتگان را رسولاني قرار داد كه صاحب بالهاي دو گانه و سه گانه و چهار گانه‏ اند او هر چه بخواهد در آفرينش مي‏افزايد، او بر هر چيزي قادر است.

دعاي اول صحيفه سجاديه ( دعا در توحید و ستایش خداوند )

(1) حمد و سپاس خداى را، آن نخستين بى‌پيشين را و آن آخرين بى‌پسين را،

(2) خداوندى كه ديده‌ى بينايان از ديدارش قاصر آيد و انديشه‌ى واصفان از نعت او فرو ماند.

(3) آفريدگان را به قدرت خود ابداع كرد و به مقتضاى مشيت خويش جامه هستى پوشيد

(4) و به همان راه كه ارادت او بود روان داشت و رهسپار طريق محبت خويش گردانيد. چون ايشان را به پيش راند، كس را ياراى واپس گراييدن نبود، و چون واپس دارد، كس را ياراى پيش تاختن نباشد. (آنها از آنچه خدا آنان را به آن مقدم داشته نمى‌توانند تأخير كنند، و از آنچه خدا آنها را از آن تأخير انداخته نمى‌توانند پيشى بگيرند.)

(5) هر زنده جانى را از رزق مقسوم خويش توشه‌اى معلوم نهاد، آنسان كه كس نتواند از آن كه افزونش داده، اندكى بكاهد و بر آن كه اندكش عنايت كرده، چيزى بيفزايد.

(6) سپس هر يك از آدميان را عمرى معين مقرر كرد و مدتى محدود كه با گامهاى روزها و سالهايش مى‌پيمايد، تا آنگاه كه به سر آردش، آنسان كه چون آخرين گامها را بردارد و پيمانه عمرش لبريز شود، او را فروگيرد: يا به ثواب فراوانش بنوازد، يا به ورطه‌ى عقابى خوفناكش اندازد، تا بدكاران را به كيفر عمل خويش برساند و نيكوكاران را به پاداش كردار نيك خويش‌

(7) و اين خود عين عدالت اوست. منزه و پاك است نامهاى او و ناگسستنى است نعمتهاى او. كس را نرسد كه او را در برابر اعمالش بازخواست كند و اوست كه همگان را به بازخواست كشد.

(8) حمد و سپاس خداوندى را كه اگر معرفت حمد خويش را از بندگان خود دريغ مى‌داشت، در برابر آن همه نعمتها كه از پس يكديگر بر آنان فرومى‌فرستاد، آن نعمتها به كار مى‌داشتند و لب به سپاسش نمى‌گشادند، به رزق او فراخ روزى مى‌جستند و شكرش نمى‌گفتند.

(9) و اگر چنين مى‌بودند، از دايره انسانيت برون مى‌افتادند و در زمره چارپايان در مى‌آمدند. چنان مى‌شدند كه خداى تعالى در محكم تنزيل خود گفته است: (چون چارپايانند، بل از چارپايان هم گمراه‌تر.)

(10) حمد و سپاس خداوندى را كه خود را به ما شناسانيد و شيوه سپاسگزارى‌اش را به ما الهام كرد و ابواب علم ربوبيت خويش را به روى ما بگشاد و ما را به اخلاص در توحيد او راه نمود و از الحاد و ترديد در امر وى به دور داشت.

(11) او را سپاس گوييم، چنان سپاسى كه چون در ميان سپاسگزارانش زيستن گيريم، همواره با ما باشد و به يارى آن از همه‌ى آنان كه خواستار خشنودى و بخشايش او هستند گوى سبقت برباييم.

(12) آنچنان سپاسى كه تابشش تاريكى وحشت افزاى گور بر ما روشن گرداند و راه رستاخيز براى ما هموار سازد و در آن روز كه هر كس به جزاى عمل خويش رسد و بر كس ستم نرود و هيچ دوستى از دوست خويش دفع مضرت نتواند و كس به كس يارى نرساند، چون در موقف بازخواست ايستيم، منزلت ما برافرازد و بر مرتبت ما بيفزايد.

(13) حمد و سپاسى آنچنان كه نوشته در نامه عمل ما به اعلى عليين فرا رود و فرشتگان مقرب بر آن گواهى دهند.

(14) حمد و سپاسى آنچنان كه در آن روز كه ديدگان را پرده حيرت فروگيرد، ديدگان ما بدان روشنى گيرد و در آن روز كه گروهى سيه‌روى شوند، ما سپيد روى گرديم.

(15) حمد و سپاسى آنچنان كه ما را از آتش دردناك خداوندى برهاند و در جوار كرمش بنشاند.

(16) حمد و سپاسى آنچنان كه ما را با فرشتگان مقرب او همنشين سازد و در آن سراى جاويد كه جايگاه كرامت هميشگى اوست با پيامبران مرسل همدوش گرداند.

(17) حمد خداوندى را كه سيرتها و صورتهاى پسنديده را براى ما برگزيد و روزيهاى خوش و نيكو را به ما ارزانى داشت.

(18) خداوندى كه ما را آنگونه برترى داد كه بر همه‌ى آفريدگان سلطه يابيم، چندان كه به قدرت او هر آفريده فرمانبردار ماست و به عزت او در ربقه‌ى (گردونۀ) طاعت ما.

(19) سپاس خداوندى را كه جز به خود، در نياز را به روى ما فروبست. چگونه از حمد او برآييم؟ كى سپاسش توانيم گفت؟ نمى‌توانيم، كى توانيم؟

(20) حمد خداوندى را كه در پيكر ما ابزارهايى نهاد كه توان بست و گشادمان باشد ( اعضا و جوارح ما به وسيله‌ى اعصاب در اختيار ما هستند و قابل انقباض و انبساط) و به نعمت روح، زندگيمان عنايت فرمود و اندامهايى داد كه به نيروى آنها كارهاى توانيم ساخت و ما را از هر چه خوش و گوارنده است روزى داد و به فضل خويش بى‌نياز گردانيد و به من و كرم خود سرمايه بخشيد.

(21) و تا فرمانبردارى و سپاسگزاريمان بيازمايد، به كارهايى فرمان داد و از كارهايى نهى فرمود. چون از فرمانش سر برتافتيم و بر مركب عصيان برنشستيم، به عقوبت ما نشتافت و در انتقام از ما تعجيل روا نداشت، بلكه به رحمت و كرامت خويش ما را زمان داد و به رافت و حلم خود مهلت عطا فرمود، باشد كه بازگرديم.

(22) حمد و سپاس خداوندى را كه ما را به توبه راه نمود. و اگر پرتو فضل او نبود، هرگز بدان راه نمى‌يافتيم. و اگر از فضل او تنها به همين يك نعمت بسنده مى‌كرديم، باز هم دهش او به ما نيكو و احسان او در حق ما جليل و فضل و كرمش بس كرامند مى‌بود،

(23) كه روش او در قبول توبه‌ى پيشينيان نه چنين بود. ما را از هر چه فراتر از تاب و توانمان بود معاف داشت و جز به اندازه‌ى توانمان تكليف نفرمود و جز به اعمال سهل و آسانمان وانداشت، تا هيچ يك از ما را عذرى و حجتى نماند.

(24) هر كه از ما سر از فرمانش برتابد، كارش به شقاوت كشد و آن كه به درگاه او روى كند، تاج سعادت بر سر نهد.

(25) حمد و سپاس خداى را، بدان سان كه مقربترين فرشتگانش و گرامى‌ترين آفريدگانش و ستوده‌ترين ستايندگانش مى‌ستايند.

(26) حمدى برتر از هر حمد ديگر، آنسان كه پروردگار ما از همه آفريدگان خود برتر است.

(27) حمد باد او را به جاى هر نعمتى كه بر ما و بر ديگر بندگان در گذشته و زنده خود دارد، به شمار همه چيزها كه در علم بى‌انتهاى او گنجد و چند برابر نعمتهايش، حمدى بى‌آغاز و بى‌انجام و تا روز رستاخيز،

(28) حمدى كه حدى و مرزى نشناسد و حسابش به شمار درنيايد و پايانش نبود و زمانش در نگسلد.

(29) حمدى كه ما را به فرمانبردارى و بخشايش او رساند و خشنودى‌اش را سبب گردد و آمرزش او را وسيله باشد و راهى بود به بهشت او و پناهگاهى بود از عذاب او و آسايشى بود از خشم او و ياورى بود بر طاعت او و مانعى بود از معصيت او و مددى بود بر اداى حق و تكاليف او.

(30) حمدى كه ما را در ميان دوستان سعادتمندش كامروا كند و به زمره آنان كه به شمشير دشمنانش به فوز شهادت رسيده‌اند درآورد. انه ولى حميد (همانا او یار بندگان و خدای ستوده خصال است.)

سوره ۱۷: الإسراء

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ﴿۴۴﴾

آسمانهاي هفتگانه و زمين و كساني كه در آنها هستند همه تسبيح او مي‏گويند، و هر موجودي تسبيح و حمد او مي‏گويد، ولي شما تسبيح آنها را نمي ‏فهميد او حليم و آمرزنده است (۴۴)

در بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه فرمود اگر كسي حمد نكند از حدّ انسانيت خارج مي‌شود به حدّ بهيميت[16] درست است بهيمه هم حمد مي‌كند, پايين‌تر از بهيمه, گياه هم حمد مي‌كند, پايين‌تر از گياه, جماد هم حمد مي‌كند بر اساس آيه سوره مباركه «اسراء» كه ﴿إِن مِن شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[17] اما بهيمه, حمد حيواني مي‌كند نه حمد انساني, حمد انساني اين است كه «صرف كلّ نعمة في موضعها» براي حيوان موضع ندارد او غصب و حلال و حرام ندارد او علف سبز را مي‌خورد حالا چه حلال چه حرام; اين‌چنين نيست كه حالا اگر كسي باغ سبزي را نشان حماري داد اين حمار بگويد براي صاحب من نيست اين‌طور نيست براي او علفِ سبز, غذاست چه حلال چه حرام; كسي كه حلال و حرام ندارد آن حمد انساني را ندارد گرچه حمد تكويني حيواني را دارد از حيوان پَست‌تر بشود حمد گياه و نبات را دارد.