(58) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ

(58) سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ

(۵۸) براي آنها سلام (و درود الهي) است، اين سخني است از ناحيه پروردگار

اما مهمتر از همه, همان مواهب معنوى است كه در آخرين آيه مورد بحث به آن اشاره كرده ، ميفرمايد: براى آنها سلام و تهنيت الهى است، اين سخنى است از ناحيه پروردگار رحيم و مهربان آنها (سلام قولا من رب رحيم).

اين نداى روح افزا و نشاط بخش و مملو از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق ميكند، و به او لذت و شادى و معنويت ميبخشد، كه با هيچ نعمتى برابر نيست…

در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است : (در همان حال كه بهشتيان غرق در نعمتهاى بهشتى هستند نورى بر بالاى سر آنها آشكار ميشود، نور لطف خداست كه بر آنها پرتو افكنده، ندائى برميخيزد كه سلام بر شما اى بهشتيان و اين همان است كه در قرآن آمده : سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيم، اينجاست كه نظر لطف خداوند چنان آنها را مجذوب ميكند كه از همه چيز جز او غافل ميشوند، و همه نعمتهاى بهشتى را در آن حال به دست فراموشى ميسپارند، و اينجاست كه فرشتگان از هر درى بر آنها وارد ميشوند و مى گويند درود بر شما.

… ظاهر آيه اين است كه اين سلام پروردگار كه نثار مؤمنان بهشتى ميشود سلامى است مستقيم و بى واسطه، سلامى است از رب و پروردگار, آنهم سلامى كه از رحمت خاصه او يعنى مقام رحيميتش سرچشمه ميگيرد و تمام الطاف و کرامات در آن جمع است…

نكته :

انواع سلامهائى كه نثار بهشتيان ميشود

اصولا بهشت (دار السلام) است همانگونه كه در آيه 25 سوره يونس مي خوانيم :

وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۲۵﴾

خداوند مردم را دعوت به دار السلام و سرزمين سلامت و آرامش ميكند و هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مي‏نمايد. (۲۵)

بهشتيان كه ساكنان اين سرزمينند گاه با سلام فرشتگان روبرو ميشوند كه به هنگام ورود در بهشت از هر درى بر آنها وارد ميشوند و مى گويند: سلام بر شما به خاطر شكيبايي هايي كه داشتيد و چه پايان خوبى است اين سرائى كه نصيبتان شده (وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (رعد - 24).

و گاه ساكنان اعراف آنها را صدا ميزنند و مى گويند: سلام بر شما (وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ و به بهشتيان صدا مي‏زنند كه درود بر شما باد) (اعراف - 46).

گاه پس از ورود در بهشت با سلام و تحيت فرشتگان روبرو ميشوند و گاه به هنگام قبض روح اين سلام از ناحيه فرشتگان مرگ به آنها نثار ميشود و مى گويند: سلام بر شما وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام ميداديد (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ همانها كه فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را مي‏گيرند در حالي كه پاك و پاكيزه‏ اند به آنها مي‏گويند سلام بر شما باد، وارد بهشت شويد بخاطر اعمالي كه انجام مي‏داديد.) (نحل - 32).

و گاه خودشان به يكديگر سلام و درود ميفرستند، و اصولا تحيت آنها در آنجا همان سلام است (تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ درودشان در آنجا سلام است) (ابراهيم - 23).

و بالاخره برتر و بالاتر از همه اينها سلام پروردگار است (سلام قولا من رب رحيم ).

خلاصه اينكه در آنجا نه سخن لغوى شنيده ميشود و نه كلام بيهوده اى ، تنها سلام است سلام:
سوره ۵۶: الواقعة

لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا ﴿۲۵﴾

در آنجا نه بيهوده‏ اى مى ‏شنوند و نه [سخنى] گناه‏ آلود (۲۵)

إِلَّا قِيلًا سَلَامًا سَلَامًا ﴿۲۶﴾

سخنى جز سلام و درود نيست (۲۶)

یکی از ویژگیهای دنیوی آنها این بود که از لغو اعراض داشتند

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=23&ayat=1&user=far&lang=far&tran=2

اما نه سلامى كه تنها در لفظ باشد بلكه سلامى كه اثر آرام بخش و سلامت آفرين آن در اعماق روح و جان انسان نفوذ ميكند و همه را غرق در آرامش و سلامت ميسازد.

… اگر آن را نكره آورد و نفرمود: (السلام) به منظور اين است كه بفهماند سلامى است كه از عظمت نمى توان تعريفش كرد …

از ظاهر كلام برمى آيد كه اين سلام از خداى تعالى باشد، و اين غير از آن سلامى است كه ملائكه به بهشتيان مى گويند و قرآن چنين حكايتش كرده: (و الملائكه يدخلون عليهم من كل باب سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار).

… در بهشت سه نوع نعمت هست: يك نوع نعمت مصطلح عادي است كه نُزُل است, يك نوع هم برابر خواستن و تقاضا و اُمنيه و ادّعاي اينهاست که هر چه بخواهند حاصل است, يك قسم هم فوق آرزوي اينهاست; لذا هر سه قسم در قيامت ياد شده است. بالاتر از همه كه آن نقطه نهايي است سلام الهي است ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ﴾؛ … كه از ناحيه پروردگاري مهربان است. خود «سلام» از اسماي حسناي ذات اقدس الهي است كه ﴿السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سوره 59: الحشر﴾.[14]خداي سبحان سلام است و از طرف خدايِ سلام, سِلم و سلامت و امنيّت براي مؤمنان نازل مي‌شود. در سوره مباركه «احزاب» ... «تَصليه»؛ يعني صلوات هم بر پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرستاده شد همان آيه معروف ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾[15] بود و هم درباره مؤمنين نازل شد که در همان سوره فرمود: ﴿هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾[16] خدا بر شما صلوات مي‌فرستد تا شما را نوراني كند و از تيرگي و تاريكي به در بياورد، اين صلوات الهي است. در آن آيه نسبت به حضرت تسليم آمده كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ هم ﴿صَلُّوا﴾, هم ﴿سَلِّمُوا﴾، اما در اين‌جا درباره مؤمنان تسليم نيامده; لذا در آيه 58 سوره مباركه «يس» فرمود از طرف خدا هم «تصليه» هست كه در سوره «احزاب» آمده و هم سلام هست ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ﴾. برخي‌ها خواستند بگويند سرّ نامگذاري سوره مباركه «يس» به قلب قرآن براي همين درود و تحيّتي است كه خدا به مؤمنان بهشتي مي‌فرستد يا ﴿أَحْصَيْناهُ في‌ إِمامٍ مُبينٍ﴾[17]است كه برخي‌ها گفتند سرّ قلب قرآن بودن, آن آيه است. به هر تقدير اين آخرين و كامل‌ترين و نهايي‌ترين نعمتي است كه خداي سبحان به بهشتيان عطا مي‌كند ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ﴾؛ حالا يا الفاظ اين سلام را مؤمنان مي‌شنوند يا تكويناً آنها را در «سِلم» محض قرار مي‌دهد و از اين جهت كه فرمود اين قول آيا قول لفظي است يا ﴿إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[18]همان ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ تكوينيِ قول اوست، به هر تقدير مؤمن با دريافت سلام از هر گزندي مصون است.

﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ تكوينيِ قول اوست:
قول الهي همان فعل اوست (إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ هر گاه چيزي را اراده كند به او مي‏گويد: موجود باش آن نيز بلافاصله موجود ميشود!)؛ اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهج‌البلاغه هست «لَا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ او هر چه را اراده كند به آن مى‌گويد باش، آن بلادرنگ موجود مى‌شود، اما كلام او نه صوتى است كه در گوشها نشيند، نه فريادى است كه شنيده شود، بلكه سخن خدا همان فعل او است كه ايجاد مى‌كند»[17]همين است فرمود فرمان الهي كه به زمين مي‌گويد: ﴿قِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ﴾[18]يا به چيزهاي ديگر دستور مي‌دهد اين سخن عِبري و عربي نيست، البته آيات الهي, كلمات الهي با ايجاد الهي است كه كلمات را ايجاد مي‌كند مثل قرآن, اما وقتي به زمين مي‌گويد: ﴿يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ﴾ يا به آسمان و زمين مي‌فرمايد: ﴿ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾,[19] «لَا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ»

سلامي كه ذات اقدس الهي براي انبيا و اوليا و معصومين و اهل بيت(عليهم السلام) نازل مي‌كند، براي مؤمنان در بهشت نازل مي‌كند و بعيد هم نيست كه در دنيا براي مؤمنان نازل كند، چون در بخشي از آيات كه فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي‌ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾,[19] ﴿سَلامٌ عَلي‌ إِبْراهيمَ﴾,[20] ﴿سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلينَ﴾[21] در بخشي از آيات كه ﴿سَلامٌ عَلي‌ مُوسي‌ وَ هارُونَ﴾[22]آن قسمت‌ها دارد ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ﴾

سورة الصافات

سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ ‎﴿٧٩﴾‏ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ‎﴿٨٠﴾‏

سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ‎﴿١٠٩﴾‏ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ‎﴿١١٠﴾‏

سَلَامٌ عَلَىٰ مُوسَىٰ وَهَارُونَ ‎﴿١٢٠﴾‏ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ‎﴿١٢١﴾‏

سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ ﴿۱۳۰﴾إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۳۱﴾

اگر كسي راهيِ راه انبيا بود و اگر كسي وارث انبيا بود او ممكن است از سلام الهي هم طَرْفي ببندد. مستحضريد اينكه گفته شد «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ»[23] عالمان راستين, ميراث انبيا را مي‌برند؛ ميراث انبيا درس حوزه و دانشگاه نيست؛ يعني درس حصولي و تصور و تصديق و قياس و استدلال نيست، ميراث انبيا كه آنها به ارث گذاشتند علمِ شهودي است، اگر كسي طرْفي از علم شهودي بست معلوم مي‌شود كه وارث انبياست. آنها كه نگارهاي به مكتب‌رفته نبودند، نگارهاي به مكتب‌نرفته بودند[24] و علم آنها هم علم مدرسه‌اي و تصوّر و تصديق و استدلال و حصول و قياس و برهان و امثال ذلك نيست، علم آنها علم شهودي است. اگر گفتند: «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ» … يعني بكوشيد اين ارثيه را ببريد، اگر چيزي سهم شما شد و چيزي را مشاهده كرديد معلوم مي‌شود به شما رسيد. اگر اهل درس و بحث شديد بكوشيد كه اين درس و بحث را به عمل منتهي كنيد، بلكه ـ ان‌شاءالله ـ از راه عمل چيزي نصيب شما شود؛ بالأخره ميراث انبيا علم حوزوي نيست.

سلام چند قسم است يك قسم را در سوره مباركه «رعد» و امثال «رعد» فرمود كه فرشته‌ها هنگام قبض روح مؤمن يا مانند آن به اينها سلام عرض مي‌كنند آيه 23 و 24 سوره مباركه «رعد» اين بود:
سوره ۱۳: الرعد

جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ ﴿۲۳﴾

(همان) باغهاي جاويدان بهشتي كه وارد آن مي‏شوند؛ و همچنين پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر دري بر آنان وارد مي گردند… (۲۳)

سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۲۴﴾

سلام بر شما به خاطر صبرى كه ورزيديد، چه نيكوست اين نيك سرانجامى‏ (۲۴)

… از هر دري فرشته‌ها براي پذيرايي وارد مي‌شوند و به اينها سلام عرض مي‌كنند ؛ سلام بر شما بخاطر صبري كه كرديد ـ همان اقسام سه‌گانه صبر ـ «صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ»؛[30]شما امتحان خوبي داديد، دستتان آلوده نشد، واجبات را ترك نكرديد, عبادت‌ها را انجام داديد, از گناهان پرهيز كرديد, در مصائب بردبار بوديد ﴿بِما صَبَرْتُمْ﴾؛ سلام فرشته‌ها را دريافت مي‌كنيد. اما اين‌جا ندارد كه فرشته‌ها سلام مي‌كنند، بلكه از طرف خود خداي سبحان است. سلام‌كننده هم خداست يا سلامِ خدا را مي‌رسانند؟

http://qurannotes.blogfa.com/category/80

در سوره مباركه «انعام» گذشت كه وقتي عدّه‌اي براي فراگيري علوم الهي به محضر تويِ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌آيند ﴿وَ إِذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، به نزد تو آيند، بگو سلام بر شما﴾.[31] قبلاً رسم بود كه سخنرانان و اهل منبر، اينها وقتي بالاي منبر مي‌رفتند اول سلام مي‌كردند بعد خطبه مي‌خواندند، الآن همين سلام در خطبه‌هاي نماز جمعه مطرح است که ريشه آن همين آيه سوره مباركه «انعام» است.

﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ﴾ خدايي كه سلام است نسبت به اينها فيض سلام را ارسال مي‌كند.

سلام‌هاي الهي برابر تفاوت آن مخاطب‌ها يا مستفيض‌ها متفاوت است؛ برخي از سلام‌ها، سلام‌هاي جهاني است؛ نظير آنچه براي نوح(سلام الله عليه) مقرّر فرمود كه ظاهراً در قرآن كريم براي غير از حضرت نوح نيست فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي‌ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾[5] اين تعبير در قرآن مخصوص حضرت نوح است، براي اينكه او 950 سال تلاش و كوشش را تحمل كرد و رنج فراواني باعث اين گنج بي‌شمار شد که فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي‌ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾. درباره انبياي ديگر ﴿فِي الْعالَمينَ﴾ ندارد ﴿سَلامٌ عَلي‌ مُوسي‌ وَ هارُونَ﴾,[6] ﴿وَ السَّلامُ عَلَي الْمُرْسَلينَ﴾[7] و مانند آن …آن‌جا هم كه مي‌فرمايد: ﴿سَّلامُ عَلي‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي سلام و درود بر آن كس ‍ باد كه از هدايت پيروي مي‏كند.﴾[8]كه از زبان وجود مبارك موساي كليم است «متّبعين» خدا, مؤمنان هر عصر هستند، در حقيقت سلام بر مؤمنين شد. (به نظر میرسد که این هم از زبان خداست تا حضرت موسی)

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=20&ayat=43&user=far&lang=far&tran=2

پس سلام بر نوح شد ﴿فِي الْعالَمينَ﴾ بعد بر «مرسلين», بعد بر ابراهيم و موسي و هارون و عيسي و ساير انبيا(عليهم السلام) و به طور عموم هم وجود مبارك موساي كليم فرمود: ﴿وَ السَّلامُ عَلي‌ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي﴾، در بهشت هم ملائكه از هر در وارد مي‌شوند ﴿وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ ٭ سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ﴾؛ اين‌جا هم در بخش پاياني ذات اقدس الهي مي‌فرمايد: ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ﴾ كه اين رحمت خاصّة‌ای براي بهشت و اهل بهشت است.

(57) لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ

(57) لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ

(۵۷) براي آنها در بهشت ميوه بسيار لذت بخشي است و هر چه بخواهند در اختيار آنها خواهد بود.

از آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده ميشود كه غذاى بهشتيان تنها ميوه نيست...

(يدعون) از ماده (دعايه) به معنى طلب است، يعنى هر چه طلب كنند و تمنا نمايند براى آنها حاصل است، و آرزوئى در دل ندارند كه انجام نشدنى باشد.

… و به اين ترتيب آنچه امروز در فكر انسان بگنجد و آنچه از فكر او خطور نكند از انواع مواهب و نعمتها در آنجا آماده و مهياست، و پذيرائى خداوند از ميهمانان خود در بالاترين سطح ممكن انجام ميشود.

…هر چه بخواهند براي آنها حاصل است و فوق خواسته‌هاي آنها هم هست…فرمود: ﴿لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ هر چه بخواهند در آنجا براي آنها هست و نزد ما نعمتهاي اضافي ديگري است). c﴾،[53]

سوره ۵۰: ق

مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ ﴿۳۳﴾

آنكس كه از خداوند رحمان در نهان بترسد، و با قلبي پرانابه در محضر او حاضر شود (۳۳)

ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ ﴿۳۴﴾

(به آنها مي‏گويند) به سلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاوداني است. (۳۴)

لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ ﴿۳۵﴾

هر چه بخواهند در آنجا براي آنها هست و نزد ما نعمتهاي اضافي ديگري است (كه به فكر هيچكس نمي‏رسد). (۳۵)

اين ﴿لَدَيْنا مَزيدٌ﴾ در بحث‌هاي قبل بود كه بعضي از نعمت‌ها در بهشت است كه انسان‌هاي عادي آرزوي آنها را ندارند، چون حوزه آرزو به حوزه معرفت وابسته است، آدم وقتي چيزي را درك نمي‌كند آرزو هم ندارد. اين مثال قبلاً هم ذكر شد شما مي‌بينيد يك كشاورز يا پيشه‌ور يا دامدار در تمام مدت عمر هرگز آرزو نمي‌كند كه اي كاش من نسخه خطّي تهذيب شيخ طوسي را مي‌داشتم، اين اصلاً نامي از تهذيب شيخ طوسي نشنيده‌ تا آرزو كند كه من نسخه خطّي‌ آن را داشته باشم. حوزه آرزوي هر كسي به مقدار معرفت اوست، اگر كسي چيزي را نداند آرزو هم نمي‌كند; لذا در آن بخش از قرآن فرمود: ﴿مِمَّا يَشْتَهُونَ) هر چه بخواهند هست, يك; ﴿وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾[55] يك سلسله نعمت‌هايي هم هست كه فوق آرزوي آنهاست، آنها نمي‌دانند آن‌جا چه خبر است كه آرزو كنند; … يعني برخي از نعمت‌ها و عنايت‌هاي الهي است كه آنها از آن خبر ندارند تا از ما بخواهند و شايد اين ﴿سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ﴾ هم جزء همان‌ها باشد.

﴿لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ﴾ نفرمود اينها هميشه مشغول به خوردن هستند همان آيه‌اي كه دارد ﴿أُكُلُها دائِمٌ﴾،[9] «اُكُل»؛ يعني خوراكي نه خوردن، «أكل» دائم نيست، اما «اُكُل»؛ يعني ميوه و «ما يؤكل» اين دائمي است. اين﴿لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ﴾ كه به صورت جمله اسميه آمده؛ يعني ميوه اينها هميشه نزد اينها حاضر است. پس از نظر ميوه و ساير لذايذي كه مورد نياز است هميشه در دسترس اينهاست و از نظر گفتمان و حضور و امثال ذلك هم ﴿في‌ شُغُلٍ فاكِهُونَ﴾ هستند هيچ كمبودي هم ندارند، فضاي بهشت هم كه فضاي مطبوع است.؛ هر چه هم به آرزوي اينها و به ذهن اينها بيايد و بخواهند حاصل است.

﴿وَ لَدَيْنا مَزيدٌ﴾؛[11] يعني بيش از آرزوهاي اينها و بيش از اُمنيّه اينها يك سلسله نعمت‌هايي است كه ما آن‌جا به اينها عطا مي‌كنيم و از اين شفاف‌تر و روشن‌تر همان آيه‌اي است كه فرمود: ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ كه اين نكره در سياق نفي است، هيچ‌كس نمي‌داند که در آن‌جا چه لذّتي هست ﴿فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ﴾[12] ذيل اين آيه ملاحظه فرموديد رواياتي كه از اهل بيت(عليهم السلام) رسيده است گفتند مربوط به نماز شب خوان‌هاست،[13] فرمود:

سوره ۳۲: السجدة

​​تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ ﴿۱۶﴾

پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مي‏شود (بپا مي‏خيزند و رو به درگاه خدا مي ‏آورند) پروردگار خود را با بيم و اميد مي‏خوانند، و از آنچه به آنها روزي داده‏ ايم انفاق مي‏كنند. (۱۶)

فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۱۷﴾

هيچكس نمي‏داند چه پاداشهاي مهمي كه مايه روشني چشمها مي‏گردد براي آنها نهفته شده، اين جزاي اعمالي است كه انجام مي‏دادند. (۱۷)

(56) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في‌ ظِلالٍ عَلَي الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ

(56) هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في‌ ظِلالٍ عَلَي الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ

(۵۶) آنها و همسرانشان در سايه‏ هاي (قصرها و درختان بهشتي) بر تختها تكيه كرده‏ اند!

(ازواج) به معنى همسران بهشتى، و يا همسران با ايمانى است كه در اين دنيا داشتند و اينكه بعضى احتمال داده اند به معنى همطرازان بوده باشد (مانند آيه 22 سوره صافات) در اينجا بسيار بعيد به نظر ميرسد،

سوره ۳۷: الصافات

احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ ﴿۲۲﴾

كسانى را كه ستم كرده‏ اند با همرديفانشان و آنچه غير از خدا مى ‏پرستيده‏ اند (۲۲)

مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ ﴿۲۳﴾

گرد آوريد و به سوى راه جهنم رهبري‏شان كنيد

به خصوص اينكه أَرائِك جمع اريكه طبق گفته جمع كثيرى از مفسران و ارباب لغت به معنى تختهائى است كه در حجله گاه مي باشد.

تعبير به (ظلال) (سايه ها) اشاره به سايه هاى درختان بهشتى است كه تختهاى بهشتيان در لابلاى آن قرار گرفته، و يا سايه قصرهاى بهشتى است و همه اينها نشان ميدهد كه در آنجا نيز آفتابى وجود دارد ولى نه آفتابى آزار دهنده، آرى آنها در سايه مطبوع درختان بهشتى نشاط و سرور ديگرى دارند.

كلمه (ظلال) جمع (ظل) است كه به معناى سايه است. بعضى گفته اند: جمع ظله - به ضمه ظاء - است، كه به معناى سايبان (و چتر) يا سقف يا درخت و يا امثال اينها است كه مانع از نفوذ نور خورشيد مى شود. و كلمه (ارائك) جمع (اريكه) است كه به معناى هر چيزى است كه بدان تكيه كنند؛ مانند پشتى و متكا و امثال آن.

و معناى آيه اين است كه: ايشان يعنى اهل بهشت و همسرانشان كه در دنيا محرم ايشان بودند و از مومنات بودند، و يا حور العين كه همسران بهشتى ايشانند، در سايه ها و يا در زير سايبانهايى كه ساتر از آفتاب يا هر حرارت ديگرى است، قرار دارند، و بر پشتى ها به عزت تكيه مى كنند.

.. منظور از «ازواج» همسران برخي‌ها هستند كه در دنيا به آنها ملحق مي‌شوند ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾[49] است, ﴿وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ﴾[50]است

سوره ۵۲: الطور

وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ ﴿۲۱﴾

کساني که ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروي از آنان ايمان اختيار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مي کنيم؛ و از (پاداش) عملشان چيزي نمي کاهيم؛ و هر کس در گرو اعمال خويش است! (۲۱)

يا همان حوري‌هاي آن عالَم هستند.

با اينكه ﴿لا يَرَوْنَ فيها شَمْساً وَ لا زَمْهَريراً﴾؛[51]ولي در هواي سايه‌گونه، اينها به سر مي‌برند.

سوره ۷۶: الإنسان

مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا ﴿۱۳﴾

اين در حالي است كه بر تختهاي زيبا تكيه كرده‏ اند، نه آفتاب را در آنجا مي‏بينند، نه سرما را. (۱۳)

وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا ﴿۱۴﴾

و در حالي است كه سايه‏ هاي آن (درختان بهشتي) بر آنها فرو افتاده، و چيدن ميوه‏ هايش بسيار آسان است. (۱۴)

﴿…عَلَي الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ﴾ روي تخت‌ها تكيه زده هستند، اما ﴿عَلي‌ سُرُرٍ مُتَقابِلينَ بر تختها روبروي يكديگر تكيه زده‏ اند.[8]نحوه‌اي است كه هيچ‌گاه از هم غيبت ندارند و هميشه يكديگر را مي‌بينند.

(55) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في‌ شُغُلٍ فاكِهُونَ

(55) إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في‌ شُغُلٍ فاكِهُونَ

(۵۵) بهشتيان امروز به نعمتهاي خدا مشغول و مسرورند (و از هر انديشه ناراحت كننده بركنار).

سپس به گوشه اى از پاداشهاى مؤ منان پرداخته، و قبل از هر چيز روى مساله آرامش خاطر انگشت ميگذارد و مى گويد: (بهشتيان در آن روز چنان به نعمتهاى خدا مشغولند كه از هر انديشه ناراحت كننده بر كنار ميباشند)(إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في‌ شُغُلٍ). (و در نهايت سرور و شادى به سر ميبرند)(فاكهون).

(شُغُل) (بر وزن شتر) و (شغل) (بر وزن قفل) هر دو به معنى حوادث و حالاتى است كه براى انسان روى ميدهد و او را به خود مشغول ميدارد خواه مسرتبخش باشد و يا غم انگيز.

اما از آنجا كه بلافاصله پشت سر آن، كلمه (فاكهون) آورده شده و اين واژه جمع (فاكه) به معنى مسرور و خوشحال و خندان است، ميتواند اشاره به امورى باشد كه از فرط شادى انسان را چنان به خود مشغول ميدارد كه از امور نگراني زا به كلى غافل ميسازد، به طورى غرق در سرور و نشاط خواهد شد كه غم و اندوهى بر او چيره نخواهد گشت، و حتى هول و وحشتى را كه به هنگام قيام قيامت و حضور در دادگاه عدل الهى به او دست داده به فراموشى مي سپارد، كه اگر به راستى فراموش نشود همواره سايه نگرانى و غم بر دل او سنگينى خواهد كرد، بنابراين يكى از آثار اين اشتغال ذهن فراموش كردن احوال محشر است.

https://rasekhoon.net/media/show/1610073/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%88%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C

بعضى از مفسرين گفته اند: معناى (فاكه) صاحب ميوه است … ولى اين معنى را يك نكته بعيد مى سازد، و آن اين است كه در اين آيات سخن از ميوه به ميان آمد، ديگر لازم نبود كه بار ديگر تكرار شود، به خلاف اينكه كلمه مذكور را به معناى گفت و شنود بگيريم كه ديگر تكرارى لازم نمى آيد.

و معناى آيه اين است كه: اصحاب بهشت در آن روز در كارى هستند كه توجهشان را از هر چيز ديگرى قطع مى كند و آن كار عبارت است از گفت و شنودهاى لذت بخش، و يا عبارت است از تنعم در بهشت.

حالا كه محاسبه شد و پرهيزكاران، اصحاب بهشت شدند، اينها سرگرم لذّت‌هايي هستند كه محصول كار آنهاست. «فاكِه»؛ يعني مشغول گفتگو و گفتمانِ لذّت‌بخش هستند. برخي‌ها خواستند بگويند «فاكِه»؛ يعني «ذو فاكهه» که صاحب‌ و داراي ميوه هستند و اين تام نيست براي اينكه بعد دارد ﴿لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ﴾ خودِ «فاكهه» به معناي ميوه را در آيه بعد دارد. اينها «تفكّه» دارند, گفتمان دارند و از ديدار يكديگر لذّت مي‌برند ﴿تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ درودشان در آنجا سلام است﴾،[21]البته اين براي اوساط از اهل ايمان است؛ اوحدي از اهل ايمان, بهشت را مقصد مي‌دانند نه مقصود (فرق بین مقصد و مقصود آن است که اگر من به بازار برای کتاب خریدن می روم بازار مقصد من است و کتاب مقصود.) و به اين فكر است كه وارد بهشت شود و از آن به بعد با مقصود خودش ملاقات كند. الان مثلاً شما مي‌بينيد اينهايي كه اعتاب مقدسه مي‌روند يا براي زيارت ثامن‌الحجج(عليه السلام) مي‌روند، اينها يك ره‌توشه تهيه مي‌كنند كه بروند حضرت را زيارت كنند و كارشان همين است، اما از حضرت چه چيزي بخواهند؟ چطور بخواهند؟ چه علمي بخواهند؟ چه معرفتي بخواهند؟ چه درجه‌اي بخواهند؟ كاري با حضرت ندارند، اينها تا مشهد مي‌روند كه مقصد اينهاست، همان دور ضريح گشتن و زيارتنامه خواندن كارِ اينهاست؛ در بهشت هم همين‌طور است، خيلي‌ها بهشت را براي ﴿شُغُلٍ فاكِهُونَ﴾ مي‌خواهند، اما حالا «لقاءالله» را طلب كنند و ﴿رَبِّ أَرِني﴾[22]بگويند, كلام الهي را بشنوند, خدا در قيامت با يك عدّه سخن مي‌گويند اينها بكوشند که مخاطب خدا باشند, با يك عدّه سخن نمي‌گويند ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾[23] اما يك عدّه را نگاه مي‌كند و با يك عدّه حرف مي‌زند اينها مقصود اوحديّ اهل بهشت است؛ اما اكثريّ اهل بهشت مقصود ندارند، مقصد دارند که مي‌خواهند بروند در بهشت ﴿في‌ شُغُلٍ فاكِهُونَ﴾ باشند، همين!

لذا گاهي سؤال مي‌كنند ما آن‌جا خسته نمي‌شويم؟ در حالي كه عالَمي است كه خستگي ندارد، خواب ندارد، خواب براي برزخ است؛ اينها هميشه «يقظان»‌ هستند و هميشه لذّت مي‌برند و هميشه از نوشيدنِ كوثر بدون رنجِ عطش لذّت مي‌برند و هميشه از خوردن فواكه بهشت بدون رنج گرسنگي لذّت مي‌برند. در دنيا اين‌طور نيست؛ در دنيا تا كسي گرسنه نشود از غذا لذّت نمي‌برد تا تشنه نشود از آب خنك لذّت نمي‌برد، در آن‌جا لذّت، مسبوق به رنج نيست، در آن‌جا سيراب شدن و لذّت كوثر چشيدن، مسبوق به عطش نيست، اينها را بهشتي‌ها دارند ﴿في‌ شُغُلٍ فاكِهُونَ﴾، اما بگويند: ﴿رَبِّ أَرِني‌ أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾[24]يا «ربّ كَلّمني» و «ربّ و انظر إليّ» اينها در آن نيست؛

(54) فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

(54) فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

(۵۴) امروز به هيچكس ستم نميشود و جز آنچه را عمل ميكرديد جزا داده نميشويد.

در اينجا بحث پيرامون چگونگى حساب در محشر را سربسته گذارده و از آن ميگذرد، و به تشريح سرانجام كار مؤمنان صالح و كافران طالح پرداخته ، چنين مى گويد: امروز به هيچ كس ستم نميشود) (فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً).

نه از پاداش كسى كاسته ميشود، و نه كيفر كسى افزون ميگردد، و حتى به قدر يك سر سوزن كم و زياد و بيدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد.

سپس به بيانى ميپردازد كه در حقيقت دليل روشن و زنده اى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است ميفرمايد: (شما جز آنچه را عمل ميكرديد جزا داده نميشويد (وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

ظاهر اين تعبير بدون آنكه چيزى در تقدير گرفته شود اين است كه جزاى همه شما همان اعمال خودتان است ، چه عدالتى از اين بهتر و برتر؟!

به عبارت ديگر: اعمالى كه از نيك و بد در اين عالم انجام ميدهيد در آنجا همراه شما خواهد بود، همان اعمال تجسم مييابد، و در تمام مواقف محشر و بعد از پايان حساب، همدم و همنشين شماست، آيا محصول اعمال كسى را به او تحويل دادن بر خلاف عدالت است؟ و آيا نفس اعمال را تجسم بخشيدن و قرين او ساختن ظلم است؟

و از اينجا روشن ميشود كه اساسا ظلم در آن صحنه مفهوم ندارد و اگر در اينجا در ميان انسانها گاهى عدالت است و گاهى ظلم به خاطر آنست كه توانائى اين را ندارند كه اعمال هر كس را به خود او تحويل دهند.

جمعى از مفسران چنين تصور كرده اند كه جمله اخير مخصوص بدكاران و كفار است كه به قدر اعمالشان كيفر مى بينند، و شامل مؤ منان نميشود، چرا كه خداوند بيش از اعمالشان به آنها پاداش ميدهد.

ولى با توجه به يك نكته اين اشتباه بر طرف ميگردد، و آن اينكه : در اينجا سخن از عدالت در پاداش و كيفر است و گرفتن جزاى استحقاقى، اين منافات ندارد كه خداوند براى مؤ منان از فضل و رحمتش هزاران هزار بيفزايد كه آن مساله (تفضل) است و اين مساله (استحقاق).

درباره پرهيزکاران سخن از استحقاق نيست، زيرا انسان اعمالي كه انجام داد موظف است كه حسنات خود را با سيّئات بسنجد، اگر حسنات او بيش از سيّئات بود، حسنات خود را با نعمت‌هاي الهي بسنجد؛ وقتي حسنات را با نعمت‌هاي الهي سنجيد خودِ توفيق انجام حسنه هم نعمتي از نعمت‌هاي الهي است، آن‌گاه معلوم مي‌شود كه انسان هيچ طلبي ندارد؛ لكن ذات اقدس الهي وعدّه داد كه پرهيزكاران را به فيض برساند؛ اين وعدّه الهي, زمينه سؤال را فراهم مي‌كند كه اگر ـ معاذ الله ـ كمتر از آن مقداري كه خدا وعدّه داد تخلّف كند اين با حكمت الهي سازگار نيست، بنابراين كسي استحقاق چيزي را در برابر خدا ندارد؛ ولي چون خود خدا وعدّه داده است و هرگز خُلف وعدّه نمي‌كند، اين زمينه توقع را فراهم كرده است

يعنى در آن روز در بينشان به عدل قضاوت مى شود. و به حق حكم مى شود و در نتيجه هيچ كس به هيچ وجه ستم نمى شود.

جمله (و لا تجزون الا ما كنتم تعملون) عطف تفسيرى است براى جمله (فاليوم لا تظلم نفس شيئا) و در حقيقت بيانى برهانى براى نبودن ظلم در آن روز است ؛ چون دلالت مى كند بر اينكه جزاى اعمال هر صاحب عملى در آن روز خود اعمال اوست، ديگر با چنين جزايى ظلم تصور ندارد، براى اينكه ظلم عبارت است از بيجا مصرف كردن چيزى، ولى عمل كسى را جزاى عملش قرار دادن، بى جا مصرف كردن جزا نيست، و بهتر از آن تصور ندارد، چه جزايى عادلانه تر از اينكه عين عمل كسى را مزد عملش قرار دهند؟

… مخاطب به جمله (وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) همه مردمند، چه اهل سعادت و چه اهل شقاوت، هركس هر چه كرده چه خوب و چه بد، عين آن را جزاى عملش قرار مى دهد.

و اينكه بعضى در اين خصوص اشكال كرده اند كه: (انحصار (الا) با عموميت (سعدا) و (اشقيا) نمى سازد، علاوه بر اين خود خداى تعالى فرموده: اجر مومنان را به طور كامل مى دهد، و بيشتر هم مى دهد، و به فضل خود آن را دو چندان و بلكه چند برابر مى كند) اشكالشان وارد نيست ؛ براى اينكه: انحصارى كه در مورد آيه مورد بحث هست، ناظر به جزاى اعمال و پاداش و كيفر آن است و آن ادله و آياتى كه دلالت دارد بر اجر چند برابر از قبيل آيه (لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ هر چه بخواهند در آنجا براي آنها هست و نزد ما نعمتهاي اضافي ديگري است) مسأله اى است ماوراى جزا و اجر، و خارج از طور عمل است، ما هم نخواستيم بگوييم خداوند به اهل سعادت بيش از اعمالشان چيزى نمى دهد، بلكه خواستيم بگوييم اجر, همان عمل است و بس، و اما اينكه ممكن است خداوند به فضل خود مثوباتى (جزای نیکی) به اشخاصى بدهد، از محل بحث بيرون است.

حالا آمديم در محكمه, با نفخه دوم محكمه قيامت منعقد شد. در محكمه، عدل محض است, چرا؟ براي اينكه همه عمل خودشان را مي‌بينند و جا براي شكايت نيست, اگر هم يك وقت كمبود داشته باشند اعضا و جوارح هم شهادت مي‌دهند, بنابراين عدلِ محض است، چون عدلِ محض است فرمود: ﴿فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً﴾ اين تنها نكره در سياق نفي نيست كه مفيد عموم است، آن‌جا به صورت نفي جنس فرمود: ﴿…لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ… هيچ ظلمي امروز وجود ندارد ﴿۱۷﴾ سوره ۴۰: غافر[46] که توسط «اليوم» جنسِ ظلم نفي شده است و اين «لا», «لا»ي نفي جنس است؛ يعني عدلِ محض است، چون هر كسي عمل خودش را مي‌بيند، اگر متنِ عمل را مي‌بيند جا براي گِله و شكايت نيست.

https://www.aparat.com/v/m4880a4

﴿فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً﴾، چرا؟ براي اينكه ﴿وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾نه «بما كنتم», ﴿مَا كُنتُمْ﴾عينِ عمل, كيفر تلخ انسان است، همين‌طور است. اينكه بعضي از بزرگان مي‌گفتند ما مي‌بينيم كه از دهن فلان‌كس آتش درمي‌آيد، حرف‌هاي تفرقه‌افكن, تهمت زدن‌ها, حرف‌های خلاف و دروغ که واقعاً آتش است. در سوره مباركه «جن» فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً و اما ظالمان آتشگيره دوزخند!﴾؛[47]يعني هيزم جهنم را ديگر ما از جنگل نمي‌آوريم؛ همين شخصِ ظالم خودش گُر مي‌گيرد، اين هيزم ماست. آن وقت چه چيزي باعث گُر گرفتن اوست؟ همان ظلم او.

https://www.youtube.com/watch?v=DNAkmcnIs_4&ab_channel=louhedel%28%D9%85%D8%AC%D9%84%D9%87%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C%D9%84%D9%88%D8%AD%D8%AF%D9%84%29

(54) فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

(۵۴) امروز به هيچكس ستم نميشود و جز آنچه را عمل ميكرديد جزا داده نميشويد.

اگر يك وقت بزرگي گفت من مي‌ديدم كه فلان‌كس كه حرف مي‌زند از دهنش آتش بيرون مي‌آيد، ما نبايد اينها را نفي كنيم، چون خودِ عمل گاهي به اين صورت درمي‌آيد. فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾ در آن‌جا به نحو نفي جنس, اين‌جا به نحو ﴿لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً﴾كه نكره در سياق نفي است. برهان مسئله هم اين است كه ﴿وَ لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ نه «بما كنتم تعملون»، اگر ﴿مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ﴾[48] متن عمل را مي‌بيند; منتها مي‌فهمد آن همين عمل است که به اين صورت درآمده و باطن همان عمل است كه به اين صورت ظاهر شده است، ديگر جا براي شكايت و گِله نيست.

بعضی مترجمین به اشتباه نوشته اند که کیفر آن را میبیند بلکه به این معنی است که خود آن را میبیند

http://www.parsquran.com/data/showall.php?sura=99&ayat=8&user=far&lang=far

بعد مي‌فرمايد امروز اصلاً ظلمي نيست؛ در دنيا بعضي ظالم بودند، بعضي مظلوم و بعضي موظّف بودند در برابر ظلم ظالمان قيام كنند و مانند آن. اما ﴿فَالْيَوْمَ لاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً﴾ هيچ‌كسي مظلوم واقع نخواهد شد؛ اين هيچ‌كسي مظلوم واقع نخواهد شد، چهار مطلب را به همراه دارد كه دو مطلب را نفي مي‌كند و كاري هم به دو مطلب ديگر ندارد. آن چهار مطلب اين است: كسي كه محسِن است و مطيع است و اهل ثواب است هرگز از ثوابِ او كم نمي‌آيد، اما نسبت به افزايش ثواب او حرفي ندارد. كسي كه عاصي است و كافر است و منافق است و معصيت‌كار است و مانند آن، بيش از مقدار جُرم خود كيفر نمي‌بيند، اما شايد كمتر ببيند يا بعضي‌ها مورد عفو قرار بگيرند. پس طرف ايمان, يك قسمت آن منفي و يك قسمت آن آزاد است؛ طرف كفر و عصيان يك قسمت آن منفي و طرف ديگر آن آزاد است.؛ نسبت به مؤمن كه فرمود كم نمي‌گذاريم فرمود: ﴿لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ﴾ … يعني كمتر از استحقاق او به او پاداش نمي‌دهيم، اما بيشتر مي‌دهيم ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها﴾,[16] ﴿عَشْرُ أَمْثالِها﴾[17] و مانند آن. پس نسبت به مازاد نفي نمي‌كند، بلکه نسبت به مادون منفي است; يعني نقص ثواب پرهيزكاران منتفي است. نسبت به تبهكاران، ما فوق منفي است نه مادون، اينكه فرمود: ﴿لاَ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ يعني بيش از اندازه، عِقاب نمي شوند، اما ممكن است كمتر از آن عقاب شوند، عفو شوند و مانند آن…

… فرمود اينها وارد اين صحنه مي‌شوند … حالا كه مي‌خواهند وارد شوند مي‌بينند با غل و زنجير همراه هستند و اين غل و زنجير هم همان اعمال آنهاست. آن روايت نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) كه در دعاي «ختم القرآ‌ن» بود كه از صحيفه سجاديه خوانديم، حضرت فرمود: «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ»[38] درست است كه غل و زنجيري در قيامت هست ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ بگيريد او را و در غل كشيد, آنگاه ميان آتشش اندازيد﴾ ،[39] اما اين غل و زنجير را از آهن درست مي‌كنند يا طبق بيان نوراني امام سجاد از همين اعمال درست مي‌كنند؟

فراز 13 از دعای 42

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ هَوِّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَى أَنْفُسِنَا كَرْبَ السِّيَاقِ ، وَ جَهْدَ الْأَنِينِ ، وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ إِذَا بَلَغَتِ النُّفُوسُ التَّرَاقِيَ ، وَ قِيلَ مَنْ رَاقٍ وَ تَجَلَّى مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ ، وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَايَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ ، وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ كَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ ، وَ دَنَا مِنَّا إِلَى الآْخِرَةِ رَحِيلٌ وَ انْطِلَاقٌ ، وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ ، وَ كَانَتِ الْقُبُورُ هِيَ الْمَأْوَي إِلَي مِيقَاتِ يَوْمِ التَّلَاقِ

(13) خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و هنگام مرگ، به سبب قرآن، سختی جان دادن، دشواری ناله کردن و به شماره افتادن نفس را، آن هم وقتی که جان‌ها به گلو رسند و گفته شود: چه کسی درمان‌کننده است؟! بر ما آسان فرما. آری؛ آسان فرما، به خصوص هنگامی‌که فرشتۀ مرگ، برای گرفتن جان، از پرده‌های غیب آشکار شود و تیرهای وحشتناک فراق را از کمان اجل به سوی روح پرتاب کند و از زهر کشندۀ مرگ، شربتی مسموم برای جان آماده نماید؛ و کوچ کردن و حرکت ما از دنیا به آخرت نزدیک شود و عمل‌ها و کردارها، گردن بندهایی بر گردن گردد؛ و قبرها تا روز دیدار و ملاقات، آرامگاه باشد.

هزارها سرّ در جريان قيامت است كه براي ما روشن نيست اما اين مقدارش روشن است كه عمل، غُل گردن است آن آيه‌اي كه در مسئله بخل فرمود كساني كه بخل مي‌ورزند ﴿سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ آنجا هم همين بحث گذشت اين بُخل، طوق لعنت مي‌شود.

سوره ۳: آل عمران

وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿۱۸۰﴾

آنها كه بخل مي ‏ورزند، و آنچه را خدا از فضل خويش به آنان داده، انفاق نمي‏كنند، گمان نكنند اين كار به سود آنها است؛ بلكه براي آنها شر است؛ به زودى آنچه كه به آن بخل ورزيده‏ اند روز قيامت طوق گردنشان مى ‏شود. و ميراث آسمانها و زمين، از آن خداست؛ و خداوند، از آنچه انجام مي‏دهيد، آگاه است. (۱۸۰)

درست است كه هيزمي در جهنم هست، اما اين هيزم را از جنگل مي‌آورند يا طبق آيه سوره «جن» خود ظالم, گُر مي‌گيرد و هيزم جهنم است؟ ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً و اما ظالمان آتشگيره دوزخند!﴾؛[40] آن بيان نوراني امام سجاد دارد که اعمال, غل و زنجير مي‌شود، اين بيان قرآ‌ني دارد خود ظالم گُر مي‌گيرد و هيزم جهنم است. مستحضريد اگر بخواهند كوره‌اي را مشتعل كنند آن موادّ اوليه را مي‌آورند؛ مثلاً هيزم را بعد آتش‌زنه يا آتش‌گيره را كنار آن قرار مي‌دهند كه اين هيزم‌ها مشتعل شود، از آن آتش‌زنه يا آتش‌گيره به عنوان ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ ياد مي‌شود «وقود، ما توقد به النار». «وقود» را هم قرآن كريم دارد که همين انسان‌ها هستند، منتها ائمه كفر؛ ائمه كفر را مي‌فرمايد «وقود» هستند ﴿هُمْ وَقُودُ النَّارِ ٭ كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾؛[41] آن‌كه امروز كار استكبار و صهيونيسم را كرد فردا جزء ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ است، امروز يك عدّه را سوزانده فردا خودش ﴿وَقُودُ النَّارِ﴾ مي‌شود كه ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ فرعون پیروان خود را در قیامت پیشوایی کند و آنها را (با خود) به آتش دوزخ در افکند، که بسیار بد ورودگاه و منزلگاهی است[42] آن‌جا هم كه رفتند ديگران را اينها مشتعل مي‌كنند.

ذات اقدس اله گذشته از آن جنّت غیر منقول و گذشته از آن جهنّم غیر منقول؛ یک جهنّم منقولی هم دارد، یک بهشت منقولی هم دارد. آن بهشت و جهنّم غیر منقول که همه ما می دانیم؛ جایی است به نام جهنّم، جایی است به نام بهشت؛ وضعش مشخص است. امّا آن " جهنّم منقول " کیست؟ در سوره مبارکه فجر دارد: روزی می شود که جهنّم را می آورند؛ (وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ …)، روزی می شود که جهنّم را می آورند، خب جهنّم کیست؟ کجاست؟

در طلیعه سوره مبارکه نساء فرمود: (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا)*. آنهایی که مال یتیم را می خورند، مال حرام را می خورند؛ در درون شکمشان آتش می خورند؛ این شخص یک " جهنّم متحرّک " است. این جهنّم منقول را به طرف آن جهنّم غیر منقول می برند، یا جهنّم متحرّک را به طرف جهنّم ثابت می برند. اگر باطن حرام خوردن آتش است؛ پس کسی که در حرام زندگی می کند، در جهنّم زندگی می کند؛ این درباره درکات و درباره جهنّم. در بخش پایانی سوره مبارکه (اذا وقع) هم درباره بهشت فرمود: (فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ. فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ *. اگر کسی جزء مقرّبین بود؛ خود روح است، خود ریحان است؛ نه (له روح و له ریحان)! آن روح و ریحان که " بهشت غیر منقول " است و سر جایش محفوظ! این " بهشت منقول " را به آن بهشت غیر منقول می برند؛ انسان در درون خود یک بهشتی می شود!

(بهشت غیر منقول) را همه ما می دانیم، امّا (بهشت منقول) آن است که خودمان بهشت بشویم! فرمود: (فامّا ان کان من المقرّبین ‌. فروح و ریحان)؛ نه ' له روح '، خودش روح است؛ نه ' له ریحان '، خودش ریحان است. خُب چرا همه اش به بیرون فکر بکنیم؟!

آیات تجسم اعمال

آل عمران: 30؛

يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴿۳۰﴾

روزى كه هر كسى آنچه كار نيك به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده حاضر شده مى يابد و آرزو مى ‏كند كاش ميان او و آن [كارهاى بد] فاصله‏ اى دور بود و خداوند شما را از خود مى‏ ترساند و خدا به بندگان مهربان است.

زلزال: 7؛

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ ﴿۷﴾

پس هر كه هم وزن ذره‏ اى نيكى كند آن را خواهد ديد (۷)

وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ ﴿۸﴾

و هر كه هم وزن ذره‏ اى بدى كند آن را خواهد ديد (۸)

نبأ: 40

إِنَّا أَنْذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا ﴿۴۰﴾

و ما شما را از عذاب نزديكي بيم مي‏دهيم، اين عذاب در روزي خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاي خود فرستاده مي‏بيند، و كافر مي‏گويد: «اي كاش خاك بودم!»

و یا دلالت بر مجازات به وسیله اعمال:

تحریم: 7؛

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۷﴾

اي كساني كه كافر شده‏ ايد، امروز عذرخواهي نكنيد، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مي‏شويد!

یس: 54 ؛

فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۵۴﴾

امروز بر كسى هيچ ستم نمى ‏رود جز در برابر آنچه كرده‏ ايد پاداشى نخواهيد يافت (۵۴)

نساء: 10

إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا ﴿۱۰﴾

كساني كه اموال يتيمان را از روي ظلم و ستم مي‏خورند، تنها آتش مي‏خورند و به زودي در شعله‏ هاي آتش (دوزخ) مي‏سوزند

(53)  إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ

(53) إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ

(۵۳) صيحه واحدي بيش نيست (فريادي از اين برميخيزد) ناگهان همگي نزد ما حاضر ميشوند.

براى احياى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زيادى وقت لازم نيست، همانگونه كه براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صيحه اول فرياد مرگ است، و صيحه دوم فرياد زندگى و حيات و حضور در دادگاه عدل پروردگار!

تعبير به (صيحة) (يك فرياد) و تاكيد آن با (واحدة) و سپس تعبير به (اذا) كه در اين گونه موارد وقوع ناگهانى چيزى را خبر ميدهد، و تعبير به (هم جميع لدينا محضرون) به صورت جمله اسميه همگى دليل بر وقوع سريع اين مقطع از رستاخيز است .

تعبير (لدينا نزد ما) بدين جهت است كه روز قيامت روز حضور نزد خدا است براى فصل قضا و رسيدگي به حساب اعمال و حقوقى كه مردم از يكديگر ضايع كرده اند.

… نفخ گاهي براي روشن كردن و گاهي براي خاموش كردن است. در سابق اين اجاق‌ها را كه با هيزم مي‌گيراندند؛ فوت مي‌كردند تا روشن شود، اين نفخ براي روشن شدن آن شعله است, گاهي هم انسان فوت مي‌كند شعله كبريت را خاموش مي‌كند. پس نفخ گاهي براي روشن كردن است و گاهي براي خاموش كردن...

حالا چقدر فاصله است, چه چيزي فاصله است و فاصله زماني است يا غير زماني آن را خود ذات اقدس الهي مي‌داند… رواياتي دارد كه چهارصد سال است...

…﴿إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾؛ ما با يك تشر و با يك نفخ, عالَم را خاموش كرديم و با نفخ ديگر عالم را روشن كرديم. اين ابزار كار نمي‌خواهد، چون خودِ ابزار هم خاموش مي‌شود. اين‌طور نيست كه ما به عدّه‌اي بگوييم شما فلان كار را انجام دهيد، آنها كه كار انجام مي‌دهند؛ نظير ميكائيل(عليه السلام) كه مسئول كِيل و رزق است؛ نظير جبرائيل(عليه السلام) كه مسئول علم است، اينها جزء مدبّرات امر می باشند كه موجوداتی هستند که اين كارها را انجام مي‌دهند. اما كلّ عالَم وقتي بخواهد چراغ آن خاموش شود يا كلّ عالم وقتي بخواهد روشن شود ديگر خود ذات اقدس الهي اين كار را انجام مي‌دهد. فرمود: ﴿إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً﴾ ما با يك تشر و با يك نفخ اين چراغ عالَم را روشن كرديم ﴿فَإِذَا هُمْ﴾ اين «اذا»، «اذا»ي «مفاجاة» است؛ دفعتاً ….

(52) قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ

(52) قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ

(۵۲) مي گويند اي واي بر ما! چه كسي ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟ (آري) اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان (او) راست گفتند.

صحنه آنچنان گويا و دهشت انگيز است كه انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مي سپرد، و جز اعتراف صريح به واقعيتها راهى نمي يابد، قبرها را به خوابگاهى تشبيه ميكند، و رستاخيز را به بيدار شدن از خواب، همانگونه كه در حديث معروف نيز وارد شده است : كما تنامون تموتون و كما تستيقضون تبعثون همانگونه كه ميخوابيد ميميريد و همانگونه كه از خواب برمى خيزيد زنده ميشويد).

در اينجا نخست وحشت ميكنند و فرياد ميكشند كه اى واى بر ما, چه كسى ما را از اين خواب بيدار كرد؟ و از خوابگاهمان برانگيخت؟!

اما به زودى متوجه ميشوند و به يادشان مى آيد كه پيامبران راستين از سوى خدا در دنيا وعده امروز را به آنها داده اند، به خودشان پاسخ مى گويند: اين وعده خداوند رحمن است، خداوندى كه رحمت عامش همگان را فرا گرفته و پيامبرانش راست گفتند، و از اين روز ما را آگاه ساختند، اما افسوس كه ما همه را به باد سخريه و استهزا گرفتيم.

بنابراين جمله (هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ) دنباله كلام همان منكران رستاخيز است، ولى بعضى آن را سخن فرشتگان و يا مؤ منان دانسته اند كه بر خلاف ظاهر آيه است، و هيچ ضرورتى براى آن نيست ، چه اينكه اعتراف منكران در آن روز به حقايق مطلبى نيست كه تنها در اين آيه آمده باشد، چنانكه در سوره انبياء آيه 97 آمده است:
وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿۹۷﴾

و وعده حق (قيامت) نزديك مي‏شود، در آن هنگام چشمهاي كافران از وحشت از حركت باز مي‏ماند (مي گويند) اي واي بر ما كه از اين در غفلت بوديم بلكه ما ستمگر بوديم. (۹۷)

به هر حال تعبير به (مرقد) كه به معنى (خوابگاه) و (خواب) مى آيد. بيانگر اين واقعيت است كه آنها در عالم برزخ در حالتى شبيه به حالت خواب فرو ميروند و چنانكه در ذيل آيه 100 سوره مؤمنين گفته ايم برزخ نسبت به اكثريت مردم كه در حالتى متوسط از ايمان و كفر قرار دارند بى شباهت به حالت خواب نيست، در حالى كه مؤمنان پيشرو، و كافران فوق العاده بدكار در آنجا كاملا هوشيارند و متنعم به نعمتها و يا گرفتار انواع عذابند.

بعضى نيز احتمال داده اند كه هول و وحشت قيامت به اندازه اى است كه عذاب برزخى در مقابل آن همانند خواب آرامى بيش نيست .

كلمه (بعث) به معناى بپا داشتن است. و كلمه (مرقد) اسم محل (رقاد خواب) است، و مراد از آن قبر است. و اگر كفار در قيامت مى گويند (ما وعد الرّحمن) و از خدا به رحمان تعبير مى كنند، براى اين است كه به نوعى از خدا بخواهند بر آنان رحم كند، چون همين ها بودند كه در دنيا مى گفتند: (و ما الرّحمن).

سوره ۲۵: الفرقان

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰﴾

و هنگامي كه به آنها گفته شود براي خداوند رحمان سجده كنيد مي‏گويند رحمان چيست؟! (ما اصلا رحمن را نمي‏شناسيم) ما براي چيزي سجده كنيم كه تو به ما دستور مي‏دهي. (اين سخن را مي‏گويند) و بر نفرتشان افزوده مي‏شود! (۶۰)

و اينكه از در تعجب گفتند: (واى بر ما، چه كسى ما را از خوابگاهمان بپا داشت؟) اساسش همان انكار معاد است كه در دنيا مى ورزيدند و در دل از روز جزا غفلت داشتند، و همواره مستغرق در هواها بودند، وقتى به طور ناگهانى سر از قبر درمى آورند و به سرعت به طرف محشر مى روند، به عالمى كه جز عذاب شر، انتظار ديگرى در آن ندارند، ناگزير دچار فزع اكبر و دهشتى مى گردند كه حتى كوهها تاب تحمل آن را ندارد، و به همين جهت طبق عادت و رسمى كه در دنيا در هنگام برخورد به خطر داشتند، اولين عكس العملى كه نشان مى دهند، گفتن واويلا است، آنگاه مى پرسند: چه كسى آنان را از مرقدشان برانگيخت ؟ و اين بدان جهت است كه دهشت، آنان را از توجه به هر چيز ديگرى غافل مى سازد.

بعد از گفتن واويلا، و بعد از پرسش از اينكه چه كسى آنان را از مرقدشان برانگيخته ؟ به يادشان مى افتد كه در دنيا فرستادگان خدا همواره وعده حق را درباره بودن روز بعث و جزا تذكرشان مى دادند، آن وقت شهادت مى دهند به حق بودن آن وعده ها و خود را پناهنده رحمت خدا مى كنند و مى گويند: (اين همان بعث و جزايى بود كه رحمان وعده مى داد).

همين گفتارشان نيز از در نيرنگ و كيدى است كه: در دنيا به آن خو گرفته بودند، هر وقت دشمن بر آنان غلبه كرد، شروع مى كردند به تملق و اظهار ذلت و اعتراف به ظلم و تقصير. و در آخر با جمله (و صدق المرسلون) حقانيت رسولان را تصديق مى كنند.

ولى بعضى از مفسرين …براى دفع اين اشكال كه چگونه كسى كه نمى داند چه كسى او را زنده كرده خودش مى گويد رحمان زنده كرده گفته اند: جمله (هذا ما وعد الرّحمن...) جوابى است كه: خدا و يا ملائكه و يا مؤمنين از سؤال كفار كه گفتند: (چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت)؟ داده اند.

و بر خواننده پوشيده نيست كه اين تفسير خلاف ظاهر آيه است.... و اگر جمله (هذا ما وعد الرّحمن) جواب خداى سبحان و يا ملائكه از سؤال كفار باشد كه پرسيدند: (من بعثنا من مرقدنا) بايد در جواب آن كه سؤال از فاعل است، فاعل معرفى شود، نه فعل فاعل ؛ چون آنها پرسيدند: (چه كسى ما را از مرقدمان برانگيخت ) بايد بفرمايد: (رحمان )، نه اينكه بفرمايد: (اين آن وعدّه اى است كه رحمان مى داد).

و توجيهى كه بعضى در مقام رد اين اشكال كرده اند كه: (اين تعبير براى آن است كه كفرشان را به رخشان بكشد و بر آن، ملامتشان كند، علاوه بر اين اشاره به فاعل هم دارد) فايده اى ندارد.

«رقود»؛ يعني خواب, خواب به اين معنا كه در دنيا داريم نيست؛ ولي خواب به اين معنا كه توجه ندارند و حكم خواب بر آنها بار است؛ فقط چند گروه‌ هستند كه در برزخ بيدارند و باخبرند.

تعبير به مرقد كه مي‌گويند: ﴿مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا﴾ «مرقد»؛ يعني خوابگاه.

«رقود» در قبال بيداري است ﴿تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ مي‏پنداشتي بيدارند، در حالي كه در خواب فرو رفته بودند[30] شما خيال می‌کنيد که اينها بيدارند؛ ولی اينها خوابند، در جريان سوره «کهف» گذشت که نمای اينها نمای انسان بيدار است؛ ولی اينها خواب هستند. «يَقْظَان»؛ يعني بيدار, «راقد»؛ يعني خواب و «مرقد»؛ يعني خوابگاه. براي خيلي‌ها برزخ در حدّ «مرقد» است، البته براي خواص اين‌طور نيست آنها آگاه و باخبر و مستبشِر هستند و مانند آن. اينها وقتي بيدار شدند خيال مي‌كنند؛ نظير خواب دنياست که مي‌گويند چه كسي ما را بيدار كرده است؟ ….پاسخ اين است كه اين ديگر دنيا نيست كه شما خواب بوديد و بيدار شديد، اين صحنه‌اي كه شما مي‌بينيد اين همان چيزي است كه خدا وعده داد و گفت بعد از مرگ حيات اُخرايي هست, اين همان است.

درباره فرعون و امثال فرعون اين چنين نيست كه اينها در خواب باشند…

سوره ۴۰: غافر

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ﴿۴۶﴾

[اينك هر] صبح و شام بر آتش عرضه مى ‏شوند و روزى كه رستاخيز بر پا شود [فرياد مى ‏رسد كه] فرعونيان را در سخت‏ ترين [انواع] عذاب درآوريد (۴۶)

… اما كافران عادي و مؤمنان عادي بعد از اينكه دوران برزخ را گذراندند ـ حالا آن را ديگر خود ذات اقدس الهي مي‌داند كه دوران برزخ چه مدت است ـ يعني عذاب يا رفاه محدود را گذراندند، طبق روايتي «يُلْهَى‌ عَنْهُمْ‌» اينها را فعلاً رها مي‌كنند تا اينكه در قيامت به حسابشان برسند; لذا برزخ براي اينها مرقد مي‌شود. اينها وقتي بيدار شدند مي‌گويند چه كسي ما را از مرقد و خوابگاه و بسترمان بيدار كرده؟ …

https://tamhis.ir/lessons/holy-quran/anthropology/14218/

برزخ هر کسی به نسبت دنیایش بینهایت است، و قیامت همان فرد هم نسبت به برزخش باز بینهایت است. هرکسی که وارد برزخش شد، در عظمت آن را بینهایت برابر دنیا میداند، و زمان دنیا را یک آن و لحظه ای در برابر حیات برزخیش میبیند. همینطور این فرد وقتی وارد صحنه قیامتش شود، برزخش را در برابر آن حیات قیامتیش یک لحظه و آنی می یابد…

هر کسی از دنیا پا بیرون می‌گذارد، … مواجه با یک عالم بی نهایت می‌شود.…. مواجه می‌شود با یک عالمی که این حدود را ندارد. وقتی این حدود را ندارد، برای او بی نهایت است…

قیامت هم نسبت به عالم برزخ همین سنخ است. تازه می‌فهمد از یک عالم محدودی وارد عالم بی نهایت شده است….

دنیا نسبت به برزخ، خواب است در برابر بیداری، و برزخ هم در برابر قیامت، خوابیست در برابر بیداری بالاتر.

همانطور که الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا، وقتی وارد برزخ می‌شوند تازه بیدار می‌شوند. همچنین این رابطه هشیاری و ادراک بالاتر در حیات برزخی نسبت به دنیا، در حیات قیامتی هم نسبت به برزخ و دنیا، در مَثَل خواب و بیداری است. حیات دنیا نسبت به حیات برزخی، مثل غفلت خواب در برابر هشیاری و بیداری است، که وقتی وارد برزخش میشود گویی تازه بیدار شده است. و همین رابطه میان قیامت و برزخ است که برزخ مثل خوابی است و قیامت مثل بیداری از آن خواب است…

ظهور «يوم الحسرة» بعد از نفخ دوم

… اين ﴿يَا وَيْلَنَا﴾ی آنها براي اين است كه روز, روز حسرت است؛ يكي از اسماي روز قيامت «يَوْمُ الْحَسْرَة»[11]است.

https://fa.wikishia.net/view/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%AA_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86

چون همگان «متحسّر»((مُ تَ حَ سِّ)حسرت خورنده) هستند؛ بدان «متحسّر» هستند كه چرا بد كردند و نيكان هم متحسّر هستند كه چرا نيكي‌ آنها كم بود…

http://www.sunword.blogfa.com/post/2

اين مطلب بعدي كه آيا كلام خود برزخي‌هاست كه زنده شدند و وارد قيامت شدند يا كلام ذات اقدس الهي است، بين اهل تفسير اختلاف است. نظر سيدناالاستاد و برخي از اهل تفسير اين است كه اين تتمّه ﴿قَالُوا﴾ … که «مقول» اينهاست. برخي‌ها خواستند بگويند که ﴿هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ﴾ كلام الهي است که آن برهان مي‌خواهد. ظاهر اين اتصال و سياق اين است كه همه اينها «مقولِ» اهل قيامت هستند كه تازه زنده شدند.

(51) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ

(51) وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ

(۵۱) (بار ديگر) در صور دميده ميشود ناگهان آنها از قبرها شتابان به سوي (دادگاه) پروردگارشان ميروند.

سپس به مرحله ديگر كه مرحله حيات بعد از مرگ است اشاره كرده، مى گويد: (بار ديگر در صور دميده ميشود، ناگهان همه آنها از قبرها بيرون آمده، شتابان به سوى دادگاه پروردگارشان رهسپار ميشوند).

خاكها و استخوانهاى پوسيده به فرمان پروردگار لباس حيات در تن ميپوشند، و از قبر سر بر مى آورند، و براى محاكمه و حساب در آن دادگاه عجيب حاضر ميگردند، همانگونه كه با يك صيحه همگى مردند با يك (نفخه)(دميدن در صور) جان ميگيرند و زنده ميشوند، نه مرگ آنها براى خدا مشكلى دارد، و نه احياى آنها، درست همانند شيپورى كه براى جمع شدن و آماده باش لشكر زده ميشود، و در يك لحظه، همه از خواب برميخيزند، و از خيمه ها بيرون ميدوند، و در صف حاضر ميشوند، زنده كردن مردگان نيز براى خدا همين گونه ساده و سريع است!

(اجداث) جمع (جدث) (بر وزن قفس) به معنى قبر است، اين تعبير به خوبى نشان ميدهد كه معاد علاوه بر جنبه روحانى جنبه جسمانى نيز دارد، و از همان مواد قبلى جسم جديد ساخته و پرداخته ميشود.

https://www.aparat.com/v/r05mu6f

https://www.aparat.com/v/Cq5zA/%D8%B4%D8%A8%D9%87%D9%87_%D8%A2%DA%A9%D9%84_%D9%88_%D9%85%D8%A7%DA%A9%D9%88%D9%84

تعبير به (نُفِخَ) (دميده شد) به صورت فعل ماضى به خاطر آنست كه عرب معمولا مسائل مسلم آينده را به صورت فعل ماضى بيان ميكند، اشاره به اينكه هيچگونه شك و ترديدى در آن راه ندارد گوئى قبلا رخ داده است.

(ينسلون) از ماده (نسل) (بر وزن فصل) به معنى راه رفتن سريع است راغب در مفردات مى گويد اين كلمه در اصل به معنى جدا شدن از چيزى است، و اينكه به فرزندان انسان نسل گفته ميشود به خاطر آنست كه از پدر و مادر جدا شده اند، (بنابراين هنگامى كه انسان با سرعت دور ميشود و جدا ميگردد اين تعبير در آن به كار ميرود).

تعبير به (رَبِّهِمْ) (پروردگارشان) گويا اشاره به اين است كه ربوبيت و مالكيت و تربيت خداوند ايجاب ميكند كه حساب و كتاب و معادى در كار باشد.

قيامت از شؤون ربوبيت است، چگونه ممكن است خداوند مالك و مربى انسانها باشد و آنها را در مسير تكامل پيش ببرد اما نيمه كاره رها كند و با مرگ همه چيز پايان گيرد، و زندگى او بى هدف و آفرينش وى هيچ و پوچ شود؟!

به هر حال از آيات قرآن به خوبى استفاده ميشود كه پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر هر دو با يك جنبش انقلابى و ناگهانى صورت ميگيرد، و از هر كدام از آنها به (نفخه صور) (دميدن در شيپور) تعبير شده است.

اين نفخه صور، نفخه دومى است كه به وسيله آن همه مردگان زنده مى شوند، و قيامت برپا مى گردد. و كلمه (اجداث ) جمع (جدث [ ج َ دَ]) است كه: به معناى قبر است. و كلمه (ينسلون) از ماده (نسل) است كه: به معناى راه رفتن به سرعت است. و در تعبير از قيامت به (الى ربهم به سوى پروردگارشان) هشدار و توبيخى است براى كفار كه منكر ربوبيت خداى تعالى هستند.

﴿إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾. «اِنسلال» كه در سوره مباركه «انبياء» هم گذشت كه در قصه يأجوج و مأجوج و امثال ذلك آمد؛ آيه 96 سوره مباركه «انبياء» اين بود: ﴿حَتَّي إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ تا روزی که راه یأجوج و مأجوج باز شود و آنان از هر جانب (پست و) بلند زمین شتابان درآیند (که روز قیامت یا قیام ولی عصر علیه السّلام مقصود است)﴾ «نَسَلَ، يَنسِلُ»؛ يعني با شتاب حركت مي‌كنند اينها هم با شتاب حركت مي‌كنند؛ يعني اينها را مي‌برند, چه كسي مي‌برد؟ روشن نيست، به نام چه كسي ببرند در جاي خودش مشخص است كه ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[31] هر كسي را كه دنبال كسي راه افتاده بود به نام همان او را صدا مي‌زنند.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%D8%A3%D8%AC%D9%88%D8%AC_%D9%88_%D9%85%D8%A3%D8%AC%D9%88%D8%AC#cite_note-2

https://www.aparat.com/v/x16509g

https://www.youtube.com/watch?v=_ISBTF1XaT4&ab_channel=SirRuadhri

(50) فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لاَ إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ

(50) فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لاَ إِلَي أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ

(۵۰) (چنان غافلگير ميشوند كه حتي) نمي‏توانند وصيتي كنند، يا به سوي خانواده خود مراجعت نمايند!

يعنى نتيجه چنين صيحه اى كه به ناگهانى مى رسد و مهلتشان نمى دهد، اين است كه همگى فورا بميرند، در نتيجه ديگر نه مى توانند سفارشى بكنند - چون مرگشان عمومى است، در نتيجه ديگر كسى نمى ماند تا رفتگان به ماندگان سفارشى كنند - و نه مى توانند به اهل خود برگردند؛ چون بر فرض كه مرگشان در بيرون خانه برسد باز به اهلشان برنمى گردند.

… مى گويد: اين مساله به قدرى سريع و برق آسا و غافلگيرانه است كه حتى توانائى بر وصيت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پيدا نميكنند.

معمولا هنگامى كه حادثه اى به انسان دست ميدهد و انسان احساس ميكند پايان عمرش نزديك شده، سعى ميكند هر جا هست خود را به منزل و ماواى خويش برساند، و در ميان همسر و فرزندانش قرار گيرد، سپس كارهاى نيمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طريق وصيت بر عهده اين و آن بگذارد و سفارش آنها را به ديگران بكند.

اما مگر صيحه پايان دنيا به كسى مجال ميدهد؟ و يا به فرض اينكه مجالى باشد مگر كسى زنده ميماند كه توصيه هاى انسان را بشنود؟ ...

و اينكه مى بينيم (توصيه) به صورت نكره آمده اشاره به اين است كه حتى مجال يك توصيه و سفارش كوچك را نيز پيدا نميكنند.

اينها اگر مرگ فردي را بخواهند لحاظ كنند يك حكم دارد, مرگ جمعي را بخواهند لحاظ كنند كه يك دفعه مي‌ميرند يك لحاظ دارد؛ در مرگ فردي، چون ﴿فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ و چون اجلشان فرا رسد ساعتى آن را پس و پيش نمى‏ توانند افكنند﴾،[20] اگر در خانه‌شان دارند مي‌ميرند، فرصت وصيّت كردن ندارند, اگر بيرون هستند و دارند مي‌ميرند فرصت برگشت به خانه را ندارند … ولي اگر مرگ عمومي باشد كه همگان مي‌ميرند… خانه‌اي و اهلي نيست كه اينها به اهلشان برگردند. به هر تقدير نه راه براي توصيه و وصيت كردن و امثال ذلك است و نه راه براي بازگشت به اهل ….