(60) أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‌ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ

(۶۰) آيا با شما عهد نكردم اي فرزندان آدم! كه شيطان را پرستش نكنيد كه او براي شما دشمن آشكاري است؟

كلمه (عهد) به معناى وصيت (سفارش) است.

مراد از (عبادت كردن و پرستيدن شيطان) اطاعت اوست در وسوسه هايى كه مى كند و به آن امر مى كند (يعنى وسوسه هاى شيطان را اطاعت نكنيد، زيرا كه) غير از خداوند و كسانى را كه خداوند دستور داده نبايد اطاعت كرد. در اين آيه براى نپرستيدن شيطان چنين علت آورده كه: او براى شما دشمنى است آشكار. آشكار بودن دشمنى اش هم از اين جهت است كه دشمن در دشمنى كردن خير كسى را نمى خواهد.

قبلا هم گفته بودیم که اگر انسان بدون دلیل از کسی یا چیزی اطاعت بی چون و چرا بکند این یک نوع پرستش است (اطاعت از خدا بالاصالة واجب باشد، ولی اطاعت از رسول صلی الله علیه و آله بالتبع واجب باشد.) مثال آن

​​سوره 45: الجاثية

أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ ... ﴿۲۳﴾

آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده ؟

سوره ۳۶: يس

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۶۰﴾

اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وى دشمن آشكار شماست (۶۰)

سوره ۹: التوبة

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۳۱﴾

(آنها) دانشمندان و راهبان (تاركان دنيا) را معبودهايي در برابر خدا قرار دادند و (همچنين) مسيح فرزند مريم را، در حالي كه جز به عبادت معبود واحدي كه هيچ معبودي جز او نيست دستور نداشتند، پاك و منزه است از آنچه شريك وي قرار مي‏دهند. (۳۱)

بعضى از مفسرين گفته اند: (مراد از عبادت شيطان، پرستش خدايان دروغين است و اگر اين پرستش را به شیطان نسبت داده، از اين جهت است كه: شيطان با تسويلات (فریب و اغوا) و جلوه دادن هاى خود، اين عمل زشت را به گردن بت پرستان گذاشته). ولى اين گونه تفسير كردن، بيهوده خود را به زحمت افكندن است.

وجه اينكه چرا خداوند مجرمين را به عنوان بنى آدم خطاب كرده اين است كه دشمنى شيطان نسبت به مشركين، به خاطر غرض ‍ خاصى كه به آنها داشته باشد، نبوده، بلكه به خاطر اين بوده كه فرزندان آدم بودند. و اين دشمنى در روز اول آنجا بروز كرد كه مأمور به سجده بر آدم شد و زير بار نرفت و استكبار كرد، نتيجه اش هم اين شد كه از درگاه خدا رانده شد از آن روز با ذريه آدم نيز دشمن گرديد و همه را تهديد كرد، و به طورى كه قرآن حكايت كرده گفت:

​​سوره ۱۷: الإسراء

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا ﴿۶۱﴾

به ياد آوريد زماني را كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد، آنها همگي سجده كردند جز ابليس كه گفت آيا براي كسي سجده كنم كه او را از خاك آفريده‏ اي؟! (۶۱)

قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا ﴿۶۲﴾

(سپس) گفت اين كسي را كه بر من ترجيح داده‏ اي اگر تا روز قيامت مرا زنده بگذاري همه فرزندانش را جز عده كمي لجام می زنم!! (۶۲)

و اما آن عهدى كه خداى تعالى با بنى آدم كرد كه شيطان را عبادت و پرستش و اطاعت نكنند، همان عهدى است كه به زبان انبيا و رسولان خود به بشر ابلاغ فرمود و تهديدشان كرد از اينكه او را پيروى كنند، مانند اين پيام كه فرمود: (يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد آنچنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد (سوره ۷: الأعراف)) و نيز فرمود:
سوره ۴۳: الزخرف

وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿۶۲﴾

و مبادا شيطان شما را از راه به در برد زيرا او براى شما دشمنى آشكار است (۶۲)

ولى بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از عهد مزبور عهدى است كه خداى تعالى در (عالم ذر) از انسانها گرفت و فرمود:(أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى آيا پروردگار شما نيستم گفتند چرا) و ليكن اگر به خاطر داشته باشيد، ما در تفسير آيه ذر گفتيم: عهد (عالم ذر) به وجهى عين آن عهدى است كه در دنيا متوجه بشر كرده.

سوره ۷: الأعراف

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ ﴿۱۷۲﴾

به خاطر بياور زماني را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت (و فرمود:) آيا من پروردگار شما نيستم؟! گفتند آري، گواهي مي‏دهيم (چرا چنين كرد؟) براي اينكه در روز رستاخيز نگوئيد ما از اين غافل بوديم (و از پيمان فطري توحيد و خداشناسي بيخبر). (۱۷۲)

أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ ﴿۱۷۳﴾

يا نگوئيد پدران ما قبل از ما بت پرستي را اختيار كردند و ما هم فرزنداني بعد از آنها بوديم (و چاره‏ اي جز پيروي از آنان نداشتيم) آيا ما را به آنچه باطلگرايان انجام دادند مجازات مي‏كني. (۱۷۳)

وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿۱۷۴﴾

و اينچنين آيات را توضيح مي‏دهيم و شايد به سوي حق بازگردند (و بدانند نداي توحيد در درون جانشان از روز نخست بوده است). (۱۷۴)

اين عهد اگر همان عهد در عالَم ازل باشد كه برخي‌ها گفتند, آن‌جا ممكن است چنين صورتي واقع شده باشد؛ ولي قابل احتجاج نيست. در سوره مباركه �اعراف� مسئله ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾[34]در آن‌جا گذشت كه اگر منظور از اين عالَم ميثاق يك عالم ديگري باشد اين قابل احتجاج نيست، زيرا عالَمي كه ياد هيچ‌كس نيست چگونه انسان مي‌تواند در برابر آن, خودش را �محجوج کسی که توسط حجت و برهان مغلوب شده� ببيند و چگونه مي‌شود حجّت اقامه كرد؟ به او بگويند مگر ما در عالَم الست از شما پيمان نگرفتيم؟ مگر شما در آن‌جا پيمان نسپرديد؟ مي‌گويد عالَم الست يادم نيست؛ لذا سيدناالاستاد اصرارشان اين است كه همه اينها به همين دنيا برمي‌گردد؛[35] در دنيا خداي سبحان با سه زبان با انسان حرف مي‌زند: با زبان فطرت كه زبان دل است, با زبان عقل و استدلال و با زبان انبيا(عليهم الصلاة و عليهم السلام)، همه اينها حجّت‌هاي الهي هستند.

امام کاظم علیه السّلام فرمودند:

إنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّهً ظاهِرَهًَ وَ حُجَّهً باطِنَهً، فَاَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنبیاءُ وَ الاَئِمَّهُ، وَ اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقُولُ؛ (اصول کافی، ج1، ص16)

خداوند را بر مردم دو حجّت است: حجّتی آشکار و حجّتی پنهانی و درونی. �حجّت آشکار�، رسولان و پیامبران و امامانند، و �حجّت باطنی� اندیشه هاست.

اگر �إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ�[36]عقل و فطرت به يك حجّت برمي‌گردند, نبوّت و ولايت و امامت اهل بيت(عليهم السلام) هم در يك رديف هستند و به يك حجّت برمي‌گردند، مي‌شود �إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ� با زبان هر دو حجّت, خداي سبحان با ما سخن گفت هم با زبان وحي و نبوّت با ما سخن گفت, هم با زبان فطرت و عقل و استدلال با ما سخن گفت، اما همه در دنياست; لذا مي‌شود استدلال كرد.

... اما حالا ما در عالَم بعد كه �خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَجْسَادِ خداوند ارواح را پيش از بدنها آفريد[38]آن‌جا اگر هم چنين چيزي شده باشد ما دليلي بر نفي نداريم، اما آن قابل استدلال و احتجاج نيست، براي اينكه يادمان نيست و وقتي يادمان نبود ما چه تعهّدي سپرديم؟! لذا اين احتجاج‌هايي كه در سوره مباركه �اعراف� هست يا همين سوره هست كه ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ﴾ بايد طوري باشد كه به زبان فطرت باشد, به زبان عقل باشد (به زبان ﴿يَعْقِلُونَ﴾,[41] ﴿يَتَفَكَّرُونَ﴾,[42] ﴿يَتَدَبَّرُونَ﴾[43] ), به زبان وحي و كتاب و سنّت باشد كه انسان �محجوج� به اينهاست اينها را شنيده, ياد گرفته، تعهّد سپرده و ايمان آورده.

پرسش: اخذ عهد از ذريّه آدم در قرآ‌ن هست؟

پاسخ: … اين بايد بالأخره در دنيا باشد كه احتجاج الهي در آن باشد. در آن عالَم ذات اقدس الهي چه تعهّداتي گرفته و چه علومي را به انسان اعطا كرده كسي نمي‌تواند نفي كند و اما حجّت نيست, حجّت كه �يحتجّ الموليٰ علي العبد� بايد در اين عالَم باشد تا ياد او باشد. آن‌جا فيض الهي هر چه بود, خدا مي‌داند و كسي كه رفته و ديده است، اما در مقام احتجاج كردن؛ در قيامت كسي را ببرند به جهنم و بگويند ما كه از شما تعهّد گرفتيم, كجا؟ من نمي‌دانم كجا تعهّد گرفتيد.

… پيمان گرفتن بايد در ظرفي باشد كه احتجاج‌پذير باشد که اين فقط در دنيا درست است؛ حالا آن‌جا چه چيزي بود و چه اسراري بود كسي نمي‌تواند نفي كند؛ ولي آنها نمي‌تواند معيار احتجاج باشد، معيار احتجاج در دنياست.

… احتجاج را در بخش پاياني سوره مباركه �نساء� فرمود ما انبيا را فرستاديم كه قبلاً هم ملاحظه فرمودید.

سوره ۴: النساء

إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا ﴿۱۶۳﴾

ما به تو وحي فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاديم و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (بني اسرائيل; �اسباط� جمع�سِبط�به معنای نوه،عنوان فرزندانی از یعقوب است که به پیامبری رسیدند.) و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحي نموديم و به داود زبور داديم. (۱۶۳)

وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا ﴿۱۶۴﴾

و پيامبراني كه سرگذشت آنها را قبلا براي تو بيان كرده‏ ايم و پيامبراني كه سرگذشت آنها را بيان نكرده‏ ايم و خداوند با موسي سخن گفت. (۱۶۴)

رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿۱۶۵﴾

پيامبراني كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا براي مردم بعد از اين پيامبران بر خدا حجتي باقي نماند (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند توانا و حكيم است. (۱۶۵)

… يعني بعد از اينكه انبيا آمدند، ديگر كسي نمي‌تواند احتجاج كند. اگر انبيا نمي‌فرستاديم اينها در قيامت حجّت اقامه مي‌كردند و به خدا مي‌گفتند خدايا ما كه نمي‌دانستيم بعد از مرگ چنين جايي مي‌آييم، تو كه مي‌دانستي چرا راهنما نفرستادي؟! فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ﴾؛ ما سلسله انبيا را فرستاديم تا كسي نگويد خدايا ما كه نمي‌دانستيم ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾، بعد از اينكه انبيا آمدند كسي قدرت احتجاج ندارد؛ حالا اگر در يك عالَم ديگري كسي ياد او نيست و چنين صحنه‌اي اتفاق افتاده باشد، اين حجّت الهي تمام نمي‌شود.

…عقل، فطرت و اين گونه از امور دروني در عين حال كه لازم است كافي نيست، چون خود عقل مي‌فهمد كه نمي‌فهمد؛ عقل مي‌فهمد از خطوط كلي باخبر است، از بسياري از مسائل جزئي آگاه نيست … خواصّ اشيا, حليّت اشيا, حرمت اشيا, ضرر اشيا, سود اشيا براي عقل روشن نيست و مهم‌تر از همه گذشته انسان چه بود، براي عقل روشن نيست، آينده … كه خيلي مهم و حساس و سرنوشت‌ساز است، براي عقل روشن نيست. اجمالاً عقل مي‌داند كه انسان نابود نمي‌شود، اما كجا مي‌رود؟ بهشت چيست؟ جهنم چيست؟ حساب و كتاب چيست؟ اعمال چگونه زنده‌اند؟ چگونه محاجّه مي‌شوند؟ اينها را نمي‌داند; لذا مهم‌ترين دليل وحي و نبوّت به وسيله حكما اقامه شده است، بسياري از افراد براي اثبات وحي و نبوّت به همين راه‌هاي عادي تمسّك كردند كه انسان مدني «بالطبع» (سرشت) است و بايد فقط قانون داشته باشد، قانون را اگر خودش وضع كند اختلاف ايجاد مي‌شود، پس قانون بايد آسماني باشد تا زندگي بشر در دنيا, متمدّنانه باشد؛ اين حرف روشني است كه بسياري از افراد براي ضرورت وحي و نبوّت اقامه مي‌كنند. مرحوم خواجه نصیرالدین طوسي در نقدي كه در شرح اشارات نسبت به فرمايشات مرحوم بوعلي دارد ـ كه اين در حقيقت نقد نيست، زمينه‌اي است براي توجيه سخنان ابن‌سينا ـ مي‌گويد اگر بشر براي زيست دنيا احتياج به انبيا داشته باشد، خيلي از افراد هستند كه خدا و قيامت را قبول ندارند، امّا زندگي آنها مثل ماست و بدون وحي دارند زندگي مي‌كنند؛[11]همين تجارت, همين سياست, همين انتخابات, همين رأي دادن, همين امنيت و همين امانت که در كشورهاي غير اسلامي هم هست که دارند عادي زندگي مي‌كنند, پس ما وحي و نبوّت را تنها براي دنيا نمي‌خواهيم. اين اشكال مرحوم خواجه بر بوعلي نيست، اين زمينه است بر اينكه چرا ابن‌سينا مسئله وحي و نبوّت را در نمط نهم اشارات ذكر كردند؛ آن‌جا كه مسئله عبادت است, زهد و عرفان است،

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D9%88_%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%86%D8%A8%DB%8C%D9%87%D8%A7%D8%AA

در اثناي مسئله زهد و عبادت و عرفان آن‌جا مسئله وحي و نبوّت را ذكر مي‌كنند كه اساس نياز بشر به وحي و نبوّت براي اين است كه او را راهنمايي كند چگونه راه آينده را هم‌اكنون درست طي كند، حداكثر صد سالي در دنيا زندگي مي‌كند كه اين نسبت به زندگي ابد قابل قياس نيست، براي ابد كه بعد از مرگ در پيش دارد چه ره‌توشه‌اي لازم است؟ چه كار بايد كند؟ چه چيزهايي در اين‌جا لازم است؟ چه چيزهايي براي تهيه آن‌جا بايد از اين‌جا فراهم كرد؟ اينكه مسئله وحي و نبوّت را ايشان در اثناي عبادت و زهد و عرفان ذكر مي‌كند، براي اينكه ثابت كند كه اين برهان معروف كه انسان مدني «بالطبع» است و قانون مي‌خواهد و از اين جهت وحی می‌خواهد، اين كفِ مطلب است. مطلب اساسي اين است كه انسان مسافر است و مسافر راهنما و ره‌توشه مي‌خواهد و اساس كار او اين است که اين آيه سوره مباركه «نساء» همين را مي‌خواهد بگويد.

پس اين برهان مدني «بالطبع» بودن, كف مطلب است و اساس كار اين است كه انسان صد سالي اين‌جا زندگي مي‌كند يك ابدی را هم در پيش دارد، اين مسافري كه در اين مسافرخانه، صد سال مي‌ماند بعد به وطن اصلي‌ خودش برمي‌گردد كه ابد است ديگر ميلياردها رقم برنمي‌دارد, اين راهنما مي‌خواهد; لذا مسئله وحي و نبوّت تنها براي اين نيست كه انسان مدني «بالطبع» است که اين به تعبير مرحوم خواجه كفِ مطلب است. همين برهاني كه ذات اقدس الهي در آيه 164 و 165 سوره مباركه «نساء» نقل مي‌كند همين است؛ فرمود ما انبيا فرستاديم براي اينكه بعد از مرگ در صحنه قيامت كسي احتجاج نكند و نگويد خدايا تو كه مي‌دانستي ما بعد از مرگ چنين جايي مي‌آييم، ما باخبر نبوديم، ما نمي‌دانستيم اين‌جا چه خبر است و بعد از مرگ كجا مي‌آييم، تو كه مي‌دانستي بعد از مرگ چنين جايي هست چرا راهنما نفرستادي؟ چرا قانون نفرستادي؟ ما اين انبيا را فرستاديم و صراط مستقيم را ترسيم كرديم ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ تا براي مردم بعد از اين پيامبران بر خدا حجتي باقي نماند﴾، پس معيار احتجاج اين است.


تبيين معناي عبادت در ﴿لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ﴾

عبادت همان اطاعت است. اين بيان نوراني امام جواد(سلام الله عليه) روايت تامّي است كه:

«مَنْ أَصْغَی إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ‌»؛[51]

هر كه گوش به گفته سخنگويى دهد، در واقع او را پرستيده است. اگر [آن سخنگو] از خدا بگويد، خدا را پرستيده، و اگر از شيطان بگويد، شيطان را پرستيده است.

كسي نوشته كسي را بدون تحقيق بپذيرد, حرف كسي را بدون تحقيق بپذيرد, رفتار و منش و سيره كسي را بپذيرد كه او برايش الگو باشد دارد او را عبادت مي‌كند. «إصغاء كردن»؛ يعني گوش دادن و پذيرفتن.7 … اگر آن گوينده از خدا و پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) مي‌گويد اين شنونده دارد (خدا را) عبادت مي‌كند.

عبادت, يك وقت است عبادت واجب است، مثل نماز ظهر و عصر؛ يك وقت نافله است, مثل نافله‎های ظهر و عصر، يك وقت عبادت‌ … گفتن و شنيدن و مطالعه كردن كلمات قرآن و عترت است اين عبادت است....

… اگر او ـ إن‌شاءالله ـ از خدا و پيغمبر بگويد, اين كار او عبادت خداست و اطاعت پيغمبر, اگر ـ خداي ناكرده ـ او باطل مي‌گويد، او دارد شيطان را عبادت مي‌كند.

اين‌جا هم كه فرمود: ﴿لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ﴾؛ يعني «لا تطيعه» چرا؟ براي اينكه عدوّ مبين است، يك دشمن آشكار است و يك دشمن سوگند ياد كرده‌اي است ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾. در سوره مباركه «اسراء» هم گذشت كه گفت من سواري مي‌خواهم ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ فرزندانش را لجام می زنم﴾،[52] …اينها كه سواركارند «احتناك» مي‌كنند؛ يعني دهنه و افسار اسب در دست آنهاست که اين حالت را «احتناك» مي‌گويند. گفت من سواري مي‌خواهم, «احتناك» مي‌كنم، اينها مركب و مطيه (حیوان سواری) راهوار من هستند ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ و سوگند هم ياد كرد گفت: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ﴾،[53] اينكه مي‌گويند دشمنِ قسم‌خورده همين است… که يك دشمن بي‌نظيري هم هست، براي اينكه در عالَم هيچ‌كسي و هيچ شيئي مثل ابليس نيست. ما الان بدتر از مار و عقرب سمّي چه چيزي داريم؟ شما مي‌بينيد در هند و غير هند بعضي‌ها هستند با اينها كنار مي‌آيند, و بعضي خانواده‌ها هستند با همين مار سمّي زندگي مي‌كنند، عدّه‌اي هستند كه سي چهل‌ عقرب را در سر و صورت و بدنشان نگه مي‌دارند؛ با مار مي‌شود كنار آمد, با عقرب مي‌شود كنار آمد. چند وقت قبل هم ديديد خانواده‌اي بودند با توله ببر كنار آمدند و در خانه‌شان با هم زندگي مي‌كردند. با ببر مي‌شود كنار آمد, با مار مي‌شود كنار آمد, با عقرب مي‌شود كنار آمد, دوستانشان را اينها نيش نمي‌زنند؛ اما اين عدوّ مبين است، اگر آدم ده بار حرف آن را گوش دهد اين‌چنين نيست كه بار يازدهم آدم را رها كند، مي‌گويد بار يازدهم هم بايد معصيت كني. يك دشمن بي‌نظيري است که از هر مار و عقربي بدتر است، از هر گزنده و درنده‌اي بدتر است … ذات اقدس الهي هم فرمود من به شما گفتم اين عدوّ مبين شماست به هيچ وجه رهايتان نمي‌كند، اين‌طور نيست كه حالا شما ده بار حرف او را گوش داديد او بار يازدهم كنار بيايد و شما را رها كند، پس آنها را عبادت نكنيد.

https://www.aparat.com/v/z18g06m