إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) (قسمت دوم )
4 - قرآن و مساله معاد
بعد از مساله توحيد كه اساسی ترین مساله در تعليمات انبياء است مساله معاد با ويژگيها و آثار تربيتى و فرهنگيش در درجه اول قرار دارد، لذا در بحثهاى قرآنى بيشترين آيات را بعد از توحيد و خداشناسى به خود اختصاص داده است. مباحث قرآنى معاد گاه به صورت استدلالهاى منطقى است و گاه به صورت بحثهاى خطابى و تلقينات مؤثر و كوبنده كه گاه از شنيدن آن مو بر بدن انسان راست ميشود…
در بخش اول، يعنى استدلالات منطقى، قرآن بيشتر روى موضوع امكان معاد تكيه ميكند، چرا كه منكران غالبا آن را محال می پنداشتند، و معتقد بودند معاد آنهم به صورت معاد جسمانى كه مستلزم بازگشت اجسام پوسيده و خاك شده به حيات و زندگى نوين است، امكان پذير نيست .
در اين بخش ، قرآن از طرق كاملا گوناگون و متنوع وارد ميشود، و طرقى كه همه به يك جا ختم ميگردد و آن مساله (امكان عقلى معاد) است .
گاه زندگى نخستين را در نظر انسان مجسم مي كند، و در يك عبارت كوتاه و گويا و روشن مى گويد: كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ : (همانگونه كه شما را از آغاز آفريد باز ميگرديد) (اعراف - 29).
گاه زندگى و مرگ گياهان، و رستاخيز آنها را كه همه سال با چشم ميبينيم مجسم كرده و در پايان آن مى گويد: رستاخيز شما نيز همين گونه است :
سوره ۵۰: ق
وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ ﴿۹﴾
و از آسمان آبي پر بركت فرستاديم و به وسيله آن باغها و دانه هائي را كه درو ميكنند رويانديم. (۹)
وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِيدٌ ﴿۱۰﴾
و نخلهاي بلند قامت كه ميوه هاي متراكم دارند. (۱۰)
رِزْقًا لِلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا كَذَلِكَ الْخُرُوجُ ﴿۱۱﴾
برای آنکه رزق و روزی بندگان باشد، و به وسيله باران زمين مرده را زنده كرديم، آري زنده شدن مردگان نيز همين گونه است. (۱۱)
در جاى ديگر مى گويد:
سوره ۳۵: فاطر
وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَلِكَ النُّشُورُ ﴿۹﴾
خداوند آن كس است كه بادها را فرستاد تا ابرهائي را به حركت در آورند، ما اين ابرها را به سوي سرزمين مرده اي ميرانيم و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده ميكنيم، رستاخيز نيز همين گونه است! (۹)
گاه مساله قدرت خداوند را در آفرينش آسمانها و زمين مطرح كرده مى گويد:
سوره ۴۶: الأحقاف
أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۳۳﴾
آيا آنها نميدانند خداوندي كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آفرينش آنها ناتوان نشده قادر است مردگان را زنده كند؟ آري او بر هر چيز تواناست. (۳۳)
و گاه رستاخيز انرژيها و بيرون پريدن آتش از درون درخت سبز را به عنوان نمونه اى از قدرت او، و قرار گرفتن آتش در دل آب ، مطرح كرده ، مى گويد:
سوره ۳۶: يس
الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ ﴿۸۰﴾
همان كسي كه براي شما از درخت سبز آتش آفريد، و شما به وسيله آن آتش مي افروزيد. (۸۰)
گاه زندگى جنينى را در نظر انسان مجسم ميسازد، و مى گويد:
سوره ۲۲: الحج
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَمِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئًا وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ ﴿۵﴾
اي مردم اگر در رستاخيز شك داريد (به اين نكته توجه كنيد كه) ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از مضغه (چيزي شبيه گوشت جويده) كه بعضي داراي شكل و خلقت است و بعضي بدون شكل، هدف اين است كه ما براي شما روشن سازيم (كه بر هر چيز قادريم) و جنين هايي را كه بخواهيم تا مدت معيني در رحم مادران قرار ميدهيم (و آنچه را بخواهيم ساقط ميكنيم) بعد شما را به صورت طفل بيرون ميفرستيم، سپس هدف اين است كه به حد رشد و بلوغ برسيد، در اين ميان بعضي از شما مي ميرند و بعضي آن قدر عمر ميكنند كه به بدترين مرحله زندگي و پيري ميرسند آنچنان كه چيزي از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت (از سوي ديگر) زمين را (در فصل زمستان) خشك و مرده ميبيني، اما هنگامي كه باران را بر آن فرو ميفرستيم به حركت در مي آيد و نمو ميكند، و انواع گياهان زيبا را ميروياند. (۵)
و بالاخره گاه شبح رستاخيز را در خواب هاى طولانى - خوابهايي كه برادر مرگ است بلكه از جهاتى خود مرگ باشد - مانند خواب سيصد و نه ساله اصحاب كهف نشان ميدهد، و بعد از شرح … آنها مي فرمايد: اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم تا بدانند وعده رستاخيز خداوند حق است و در قيام قيامت ترديدى نيست:
سوره ۱۸: الكهف
وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا ﴿۲۱﴾
و اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم تا بدانند وعده (رستاخيز) خداوند حق است و در پايان جهان و قيام قيامت شكي نيست، در آن هنگام كه ميان خود در اين باره نزاع ميكردند: گروهي ميگفتند بنائي بر آن بسازيد (تا براي هميشه از نظر پنهان شوند و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاه تر است (ولي آنها كه از رازشان آگاهي يافتند و آن را دليلي بر رستاخيز ديدند) گفتند ما مسجدي در كنار (مدفن) آنها ميسازيم (تا خاطره آنها فراموش نشود). (۲۱)
اين شش راه مختلف است كه در لابلاى آيات قرآن براى بيان امكان معاد مطرح شده است.
علاوه بر اين داستان مرغان چهارگانه ابراهیم (بقره - 260) و سرگذشت عزير (بقره - 259) و داستان كشته اى از بنى اسرائيل (بقره - 73) كه هر كدام يك نمونه تاريخى براى اين مسئله است شواهد و دلائل ديگرى است كه قرآن در اين زمينه ذكر ميكند…. (این قسمت برای کسانی هست که دوست دارند در این دنیا ببینند. بعضی افراد قانع نیستند, بیشتر میخواند. (برای دیگران فقط برای مطالعه است))
سوره ۱۰۲: التكاثر
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ﴿۵﴾
هرگز چنين نيست اگر علم اليقين داشتيد (۵)
لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ﴿۶﴾
به يقين دوزخ را مى بينيد (۶)
سوره ۲: البقرة
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۲۵۹﴾
يا همانند كسي كه از كنار يك آبادي (ويران شده) عبور كرد، در حالي كه ديوارهاي آن، به روي سقفها فرو ريخته بود، (و اجساد و استخوانهاي اهل آن، در هر سو پراكنده بود، او با خود) گفت: «چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده ميكند؟!» (در اين هنگام،) خدا او را يكصد سال ميراند، سپس زنده كرد، و به او گفت: «چه قدر درنگ كردي ؟» گفت: «يك روز، يا بخشي از يك روز». فرمود: «نه، بلكه يكصد سال درنگ كردي! نگاه كن به غذا و نوشيدني خود (كه همراه داشتي، با گذشت سالها) هيچگونه تغيير نيافته است! (خدايي كه يك چنين مواد فاسد شدني را در طول اين مدت، حفظ كرده، بر همه چيز قادر است!) ولي به الاغ خود نگاه كن (كه چگونه از هم متلاشي شده! اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براي اطمينان خاطر توست، و هم) براي اينكه تو را نشانه اي براي مردم (در مورد معاد) قرار دهيم. (اكنون) به استخوانها (ي مركب سواري خود) نگاه كن كه چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند ميدهيم، و گوشت بر آن ميپوشانيم!» هنگامي كه (اين حقايق) بر او آشكار شد، گفت: «مي دانم خدا بر هر كاري توانا است». (۲۵۹)
این ماجرای چه قدر درنگ كردي در جاهای دیگر قرآن هم وجود دارد
https://tanzil.net/#search/quran/%D9%83%D9%8E%D9%85%D9%92%20%D9%84%D9%8E%D8%A8%D9%90%D8%AB%D9%92
شباهت با خلقت ابتدایی دارد که استخوان ها اول شکل میگیرد بعد با گوشت پوشیده میشوند:
سوره ۲۳: المؤمنون
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ ﴿۱۲﴾
ما انسان را از عصاره اي از گل آفريديم. (۱۲)
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ ﴿۱۳﴾
سپس آن را نطفه اي در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار داديم. (۱۳)
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ﴿۱۴﴾
سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چيزي شبيه گوشت جويده) و مضغه را به صورت استخوانهائي در آورديم، از آن پس آن را آفرينش تازه اي ايجاد كرديم، بزرگ است خدائي كه بهترين خلق كنندگان است! (۱۴)
سوره ۲: البقرة
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۲۶۰﴾
و (به خاطر بياور) هنگامي را كه ابراهيم گفت: «خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده ميكني؟» فرمود: «مگر ايمان نياورده اي؟!» عرض كرد: «آري، ولي ميخواهم قلبم آرامش  يابد». فرمود: «در اين صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب كن! و آنها را (پس از ذبح كردن،) قطعه قطعه كن (و در هم بياميز)! سپس بر هر كوهي، قسمتي از آن را قرار بده، بعد آنها را بخوان، به سرعت به سوي تو مي آيند! و بدان خداوند قادر و حكيم است، (هم از ذرات بدن مردگان آگاه است، و هم توانايي بر جمع آنها دارد»). (۲۶۰)
ابراهيم خليل (عليه السلام) از خداى تعالى در خواست ديدن زنده نمودن را كرد، نه بيان استدلالى ، زيرا انبياء (عليه السلام ) و مخصوصا پيغمبرى چون ابراهيم (عليه السلام) مقامشان بالاتر از آن است كه معتقد به قيامت باشند، در حالى كه دليلى بر آن نداشته و از خدا درخواست دليل كنند، چون اعتقاد به يك امر نظرى و استدلالى احتياج به دليل دارد، و بدون دليل ، اعتقاد تقليدى و يا ناشى از اختلال روانى و فكرى خواهد بود در حالى كه نه تقليد لايق به ساحت پيغمبرى چون آن جناب است ، و نه اختلال فكرى ، علاوه بر اينكه ابراهيم (عليه السلام ) سؤال خود را با كلمه (كيف) ادا كرد، كه مخصوص  سؤال از خصوصيات وجود چيزى است ، نه از اصل وجود آن ، وقتى شما از مخاطب خود مى پرسيد كه (آيا زيد را همراه ما ديدى؟) سؤ ال از اصل ديدن زيد است و چون مى پرسى (زيد را چگونه ديدى ؟) سوال از اصل ديدن نيست ، بلكه از خصوصيات ديدن و يا به عبارت ديگر ديدن خصوصيات است ، پس معلوم شد كه ابراهيم (عليه السلام ) در خواست روشن شدن حقيقت كرده ، اما از راه بيان عملى ، يعنى نشان دادن ، نه بيان علمى به احتجاج و استدلال .
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورتِ ایمانم آرزوست
با شنیدن قصه ایمان مست شده ایم. اما من آرزومند دیدار ایمان یعنی معرفت شهودی هستم.
… در … سوره مباركه «بقره» … يك مقطع ناظر به بيان … استدلال وجود مبارك حضرت ابراهيم نسبت به نمرود بود كه از آيه 258 شروع ميشود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَي الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ﴾ که وجود مبارك ابراهيم احتجاج او اين بود:
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=2&ayat=258&user=far&lang=far&tran=2
﴿إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ قالَ أَنَا أُحْيي وَ أُميتُ﴾ كه آن جريان آزاد كردن يك زنداني و اعدام زنداني ديگر گذشت؛ … آيه 259 اين است ﴿أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلي قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها﴾ حالا يا اِرميا بود يا عزير[8] يا هر پيامبر ديگري بود ﴿قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾؛ چطور خدا اين همه مردهها را زنده ميكند؟ ذات اقدس الهي اين كار را نكرد كه به او بفرمايد ما قدرت مطلقه داريم و ميتوانيم, يك و اين كار را هم نكرد كه در حضور او يك مرده را زنده كند, دو; بلكه خود او را «اماته» كرد و خود او را احيا كرد که در درون خود او اين شخص يافت كه چگونه انسان ميميرد و چگونه زنده ميشود، اين ويژگي آن پيامبر بود ﴿قالَ أَنَّي يُحْيي هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ﴾؛ خود اين شخص صد سال مرده بود ﴿ثُمَّ بَعَثَهُ﴾ خدا او را زنده كرد و فرمود ما اينطوري ميميرانيم و اينطوري احيا ميكنيم که در خود شخص اين مسئله را پياده كرد حالا ﴿قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ﴾،…گفت ﴿بَعْضَ يَوْمٍ﴾ يا … ﴿يَوْمٍ﴾ يك روز يا بخشي از روز؛ بعد به او گفتند نه, ﴿بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ﴾ شواهد را نگاه كن! ﴿فَانْظُرْ إِلي طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلي حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ﴾؛ ما استخوانهايش را جمع ميكنيم و دوباره زنده ميكنيم. اين بزرگوار هم درباره موجود ديگر ديد كه خدا چگونه او را «اماته» كرد و دوباره احيا كرد مثل ﴿وَ انْظُرْ إِلي حِمارِكَ﴾ هم درباره خودش ديد كه چگونه او را «اماته» كردند و چگونه او را احيا كردند.... (به نظر این تفسیر صحیح نیست چون اگر زنده شدن رو در وجود خودش حس کرده بود دیگر در پاسخ سوال چقدر درنگ کردی نمی گفت یک روز یا بخشی از یک روز.)
… از همه اينها مهمتر … كار وجود مبارك ابراهيم بود که عرض كرد: خدايا! احياي «موتا» را من ميدانم، قدرت داري و همه اين كارها از سوی شما مقدور است و ايمان هم دارم؛ ولي به من نشان بده تا من هم اين كار را كنم؛ يعنی من هم بعضي از موجودات را «اماته» كنم و بعضي از موجودات را احيا كنم، به من احياي «موتا» را ياد بده که اين بر خلاف آن اِرمياست كه گفت: ﴿أَنَّی يُحْيِي هٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده ميكند؟﴾؛ خداي سبحان اين دو صحنه را درباره هويّت خود او پياده كرد. حضرت ابراهيم خواسته او اين نبود كه شما چگونه مرده را زنده ميكنيد، چون خودش در احتجاج با نمرود گفت ﴿رَبِّيَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ﴾[9] او شكّي نداشت و اصلاً نميخواست در اين زمينه سخن بگويد؛ از جواب هم معلوم ميشود كه سؤال حضرت ابراهيم چه بود, سؤال حضرت ابراهيم نه استفهام بود كه چگونه شما مرده را زنده ميكنيد و نه اينکه به اصل قدرت شك داشت, سؤال او به قرينه جواب اين بود كه ﴿أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي﴾[10] به من نشان بده كه چگونه مرده را زنده ميكني كه من هم همين كار را كنم، فرمود راهش اين است که چندتا مرغ را ميگيري و آنها را ذبح ميكني اجزايشان را درهم ميكوبي روي كوهها پراكنده ميكني كه همه شبههها برطرف شود، چون ذرّات آن درهم هستند. تو اگر اين سر پرندگان را بگيري و بگويي «يا طاووس» حرف مرا ميزني، من هم جمعيّت و امّت را به نام سرانشان دعوت ميكنم ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ به ياد آوريد روزي را كه هر گروهي را با پيشوايشان ميخوانيم﴾[11]ما ميگوييم علوي بيايد, فاطمي بيايد, حسني بيايد, حسيني بيايد, شيعهها صف ميكشند ﴿يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾ تو هم اين سرها را بگير به اسم اين سرها صدا بزن و بگو «يا طاووس»، تمام اين ذرّات پراكنده روي اين كوهها جمع ميشوند و ميشوند طاووس، آنها حرف تو را ميشنوند، چون تو حرف ما را داري ميگويي؛ ما اينطور مرده را زنده ميكنيم.
حضرت ابراهيم هم چنين عمل کرد و گفت و آنها هم زنده شدند. حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) نخواست بفهمد، چون خودش خيليها را فهماند و برهان هم اقامه كرد؛ نظير ارميا نبود كه در خودش احساس کند، بلكه ميخواست «خليفة الله» شود كه كار «مستخلفعنه» را كند، چون خليفه كار او را ميكند. اگر وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) احياي «موتا» ميكرد … وجود مبارك ابراهيم گفت كه من ميخواهم احياي «موتا» را ياد بگيرم، چون خليفه شما هستم، خليفه بايد كار «مستخلفعنه» را كند و اين مراحل نهايي كمال حضرت ابراهيم بود و اين كار را هم كرده است…(به نظر این تفسیر صحیح نیست)
یک زمان, یک دانشمند پدیده ای رو با استدلالت علمی و ریاضی ثابت میکند و مطمئین هست که همچین پدیده ای اتفاق میافتد و شکی هم ندارد چون آن را با استدلالات قوی علمی ثابت کرده است. یک زمان هم هست که آن را درون آزمایشگاه تست میکند و مشاهده میکند. این دو مرحله متفاوت از ایمان به وقوع یک پدیده است ایمان استدلالی و ایمان شهودی. در ایمان استدلالی ایمان به وقوع آن پدیده دارد ولی در ایمان شهودی قلبش آرامش پیدا میکند.
برخی این موضوع را تمثیل دانسته و معتقدند از رخداد بیرونی حکایت نمیکند. در مقابل، مفسران این نظریه را نقد و با دلیلهای فراوان، اتفاقافتادن این ماجرا را ثابت کردند.
سر ببر این چهار مرغ زنده را
سرمدی کن خُلق ناپاینده را
بط (مرغابی) و طاووس است و زاغ است و خروس
این مثال چهار خُلق اندر نفوس
بط حرص است و خروس آن شهوت است
جاه چون طاووس و زاغ اُمنیت (آرزو) است
اردک و مرغابی را مظهر و سمبل حرص وآز می دانند. مرغابی هنگام غذا خوردن از خوردن هیچ چیز صرف نظر نکرده و حتی از خوردن لجن و مانند آن نیز چشم پوشی نمی کند.
https://www.aparat.com/v/d36l8vk
به گفته بعضى : حدود يكهزار و دويست آيه از قرآن پيرامون معاد بحث ميكند ...
5 - معاد جسمانى
منظور از معاد جسمانى اين نيست كه تنها جسم در جهان ديگر بازگشت مي كند، بلكه هدف اين است كه روح و جسم تواما مبعوث ميشود، و به تعبير ديگر بازگشت روح مسلم است، گفتگو از بازگشت جسم است.
جمعى از فلاسفه پيشين تنها به معاد روحانى معتقد بودند، و جسم را مركبي مي دانستند كه تنها در اين جهان با انسان است، و بعد از مرگ از آن بي نياز ميشود، آن را رها مي سازد و به عالم ارواح مي شتابد.
ولى عقيده علماى بزرگ اسلام اين است كه معاد در هر دو جنبه روحانى و جسمانى صورت مي گيرد، در اينجا بعضى مقيد به خصوص جسم سابق نيستند، و مى گويند: خداوند جسمي را در اختيار روح مي گذارد، و چون شخصيت انسان به روح او است اين جسم جسم او محسوب ميشود!
در حالى كه محققين معتقدند همان جسمى كه خاك و متلاشى گشته، به فرمان خدا جمع آورى ميشود، و لباس حيات نوينى بر آن ميپوشاند، و اين عقيده اى است كه از متون آيات قرآن مجيد گرفته شده است.
شواهد معاد جسماني در قرآن مجيد آن قدر زياد است كه به طور يقين ميتوان گفت : آنها كه معاد را منحصر در روحانى ميدانند كمترين مطالعه اى در آيات فراوان معاد نكرده اند وگرنه جسماني بودن معاد در آيات قرآن به قدرى روشن است كه جاى هيچگونه ترديد نيست.
https://www.aparat.com/v/o74e59w
همين آياتى كه در آخر سوره يس خوانديم به وضوح بيانگر اين حقيقت است. چرا كه مرد عرب بيابانى تعجبش از اين بود كه اين استخوان پوسيده را كه در دست دارد چه كسى ميتواند زنده كند؟
و قرآن با صراحت در پاسخ او مى گويد: قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ بگو همين استخوان پوسيده را خدائى كه روز نخست آن را ابداع و ايجاد كرد زنده مى كند).
تمام تعجب مشركان و مخالفت آنها در مساله معاد بر سر همين مطلب بود كه چگونه وقتى ما خاك شديم و خاكهاى ما در زمين گم شد، دوباره لباس حيات در تن ميكنيم ؟
سوره ۳۲: السجدة
وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ ﴿۱۰﴾
آنها گفتند: آيا هنگامي كه ما مرديم و در زمين گم شديم آفرينش تازه اي خواهيم يافت؟! ولي آنها لقاي پروردگارشان را انكار ميكنند. (۱۰)
آنها مى گفتند:
سوره ۲۳: المؤمنون
أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ ﴿۳۵﴾
آيا او به شما وعده ميدهد هنگامي كه مرديد و خاك و استخوان شديد بار ديگر (از قبرها) خارج ميشويد؟ (۳۵)
آنها به قدرى از اين مساله تعجب ميكردند كه اظهار آن را نشانه جنون و يا دروغ بر خدا ميپنداشتند:
سوره ۳۴: سبأ
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ ﴿۷﴾
كافران گفتند: آيا مردي را به شما نشان دهيم كه خبر ميدهد هنگامي كه (مرديد و خاك شديد و) سخت از هم متلاشي شديد (بار ديگر) آفرينش تازه اي خواهيد يافت! (۷)
أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ ﴿۸﴾
آيا او بر خدا دروغ بسته ؟ يا به نوعي جنون گرفتار است؟! (چنين نيست) بلكه آنها كه به آخرت ايمان نمي آورند در عذاب و گمراهي دوري هستند (و نشانه گمراهي آنها همين انكار شديد آنها است). (۸)
به همين دليل عموما استدلالات قرآن در باره امكان معاد بر محور همين معاد جسمانى دور ميزند، و بياناتى … كه در … قبل گذشت همه شاهد و گواه اين مدعا است .
بعلاوه قرآن كرارا خاطر نشان ميكند كه شما در قيامت از قبرها خارج ميشويد (يس 51 - قمر 7) قبرها مربوط به معاد جسمانى است.
سوره ۳۶: يس
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ ﴿۵۱﴾
(بار ديگر) در صور دميده ميشود ناگهان آنها از قبرها شتابان به سوي (دادگاه) پروردگارشان ميروند. (۵۱)
سوره ۵۴: القمر
خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ ﴿۷﴾
آنها از قبرها خارج ميشوند در حالي كه چشمهايشان از وحشت به زير افتاده و (بي هدف) همچون ملخ هاي پراكنده به هر سو مي دوند! (۷)
داستان مرغهاى چهارگانه ابراهيم، و همچنين داستان عزير و زنده شدن او بعد از مرگ، و ماجراى مقتول بنى اسرائيل كه در بحثهاى گذشته به آن اشاره كرديم همه با صراحت از معاد جسمانى سخن مى گويد.
توصيفهاى زيادى كه قرآن مجيد از مواهب مادى و معنوى بهشت كرده است همه نشان ميدهد كه معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحله روح تحقق ميپذيرد، و گرنه حور و قصور و انواع غذاهاى بهشتى و لذائذ مادى در كنار مواهب معنوى معنى ندارد.
به هر حال ممكن نيست كسى كمترين آگاهى از منطق و فرهنگ قرآن داشته باشد و معاد جسمانى را انكار كند، و به تعبير ديگر انكار معاد جسمانى از نظر قرآن مساوى است با انكار اصل معاد!
گفته شده آیات بسیاری بر امکان و وقوع معاد جسمانی دلالت دارند.[۱۵] ناصر مکارم شیرازی، مفسر شیعه، آیات دال بر معاد جسمانی را به جهت کثرت، در نه گروه طبقهبندی کرده است.[۱۶] این نه گروه از این قرارند:
آیاتی که در پاسخ منکران، به چگونگی زنده شدن استخوانهای پوسیده میپردازند مانند آیات ۷۸ و ۷۹ سوره یس، آیات ۳و۴ سوره قیامت، آیات ۳۵ و ۳۶ سوره مؤمنون.[۱۷]
آیاتی که میگویند انسانها در قیامت از قبرها برمیخیزند. آیه ۷ سوره حج، آیات ۵۱ و ۵۲ سوره یس از این دسته آیاتاند.[۱۸]
آیاتی که دلالت دارند که انسان از خاک آفریده شده، به خاک بازمیگردد و سپس از خاک محشور میشود مثل آیه ۵۵ سوره طه، آیات ۱۷ و ۱۸ سوره نوح و آیه ۲۵ سوره اعراف.[۱۹]
آیاتی که بازگشت انسان به حیات مجدد را به حیات زمین بعد از مرگ تشبیه کردهاند مانند آیه ۹ سوره فاطر و آیه ۱۱ سوره ق.[۲۰]
آیاتی که نشان میدهند منکران معاد، ادعای زنده شدن پس از مرگ را به سخره میگرفتند مانند آیات ۷ و ۸ سوره سبأ و آیه ۳۸ سوره مؤمنون.[۲۱]
آیاتی که به نعمتهای مادی بهشت اشاره دارند. آیات این دسته فراوانند؛ از جمله آیات ۴۶ تا ۷۶ سوره الرحمن و آیات ۸ تا ۱۶ سوره غاشیه.[۲۲]
آیاتی که از عذابها و مجازاتهای جسمانی صحبت میکنند مانند آیات ۴۱ تا ۴۴ سوره واقعه، آیه ۳۵ سوره توبه، آیات ۴تا ۷ سوره غاشیه، آیات ۴۳ تا ۴۶ سوره دخان.[۲۳]
آیاتی که از اعضای بدن انسان مانند دست و پا و چشم و گوش در قیامت سخن میگویند مانند آیه ۶۵ سوره یس، آیات ۲۰ و ۲۱ سوره فصلت و آیه ۳۸ تا ۴۱ سوره عبس.[۲۴]
آیاتی که به نمونههایی از معاد در این جهان اشاره دارند همچون داستان ابراهیم(ع) و پرندههای چهارگانه،[۲۵] سرگذشت عزیر یا ارمیای نبی،[۲۶] داستان اصحاب کهف[۲۷] و زنده شدن یک نفر از بنیاسرائیل.[۲۸][۲۹]
علاوه بر اين دلائل نقلى، شواهد عقلى نيز در اين زمينه وجود دارد ....
البته اعتقاد به معاد جسمانى پاره اى از سؤ الات و اشكالات برمي انگيزد مانند شبهه آكل و ماكول كه محققان اسلامى از آن پاسخ گفته اند .
در كتاب احتجاج در ضمن احتجاج امام صادق (عليه السلام) آمده كه: سائل پرسيد: آيا روح آدمى بعد از بيرون شدن از قالبش متلاشى مى شود؟ و يا همچنان باقى مى ماند؟ امام (عليه السلام) فرمود: نه، بلكه تا روزى كه در صور دميده شود باقى مى ماند، و بعد از آنكه در صور دميده شد، همه چيز باطل و فانى مى شود، ديگر نه حسى مى ماند و نه محسوسى، آنگاه دوباره همه چيز به حال اول خود بر مى گردد، همان طورى كه مدبر آنها, بار اول ايجاد كرده بود، و اين بعد از گذشتن چهارصد سال سكون و آرامش خلق در فاصله بين دو نفخه است.
https://fa.wikishia.net/view/%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D8%AC%D8%A7%D8%AC_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A7%D9%87%D9%84_%D8%A7%D9%84%D9%84%D8%AC%D8%A7%D8%AC_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)
سائل پرسيد: چگونه مى تواند دوباره مبعوث شود با اينكه بدنش پوسيده و اعضاى آن متفرق شده، يك عضوش در يك شهرى طعمه درندگان شده، و عضو ديگرش در شهرى ديگر مورد حمله حشرات آنجا گشته، و عضو ديگرش خاك شده با خاك آن شهر به صورت ديوار در آمده ؟
امام صادق (عليه السلام) فرمود: آن خدايى كه بار نخست او را از هيچ آفريد و بدون هيچ الگويى صورتگرى كرد، مى تواند دوباره به همان وضع اول اعاده اش دهد.
سائل عرضه داشت: اين معنا را برايم بيشتر توضيح بده. فرمود: هر روحى در مكان مخصوص به خود مقيم است، روح نيكوكاران در مكانى روشن و فراخ و روح بدكاران در تنگنايى تاريك، و اما بدن ها خاك مى شود، همان طور كه اول هم از خاك خلق شده بود، و آنچه درندگان و حشرات از بدنها مى خورند و دوباره بيرون مى اندازند، در خاك هست و در پيشگاه خدا كه هيچ چيز حتى موجودى ريز به اندازه ذره در ظلمات زمين از او غايب نيست، و عدد تمامى موجودات و وزن آنها را مى داند، محفوظ است و خاك روحانيان به منزله طلا است در خاك.
پس چون هنگام بعث مى رسد باران نشوز به زمين مى بارد، و زمين ورم مى كند، پس خاك بشر نسبت به خاكهاى ديگر، چون خاك طلايى كه با آب شسته شود، مشخص مى گردد و چون كره اى كه از ماست بگيرند، جدا مى شود. پس خاك هر قالبى به قالب خود درمى آيد، و به اذن خداى قادر، بدانجا كه روح او هست منتقل مى شود، صورتها به اذن صورتگر به شكل اول خود برمى گردد و روح در آن دميده مى شود. و چون خلقت هركسى تمام شد هيچ كس از خودش چيزى را ناشناخته نمى يابد.
مهم بودن بحث از لحظه تبديل زمين در آستانه برپايی قيامت
مطلب مهم آن است كه در … لحظه تبديل زمين در آستانه برپايی قيامت, قرآن دارد آسمان و زمين دگرگون ميشود؛ اما به چه چيزي تبديل ميشوند را ندارد ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ﴾؛
سوره ۱۴: إبراهيم
يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ ﴿۴۸﴾
روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمانها [به غير اين آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خداى يگانه قهار ظاهر شوند (۴۸)
يعني «سماوات» به «سماوات» ديگر تبديل ميشوند, زمين به زمين ديگر تبديل ميشود. آن چيزی كه فعلاً محلّ ابتلاست راجع به زمين است كه ما با زمين كار داريم، از زمين هستيم و به زمين ميرويم. برابر سوره «طه» كه
سوره ۲۰: طه
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى ﴿۵۵﴾
ما شما را از آن (خاك) آفريديم و در آن باز ميگردانيم و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون مي آوريم. (۵۵)
سؤال …
در اين دالان انتقالي كه زمين تبديل ميشود به زمين ديگر انسانها كجا هستند؟
دو طايفه روايات در اين زمينه آمده بود: يكي اينكه اينها «فِي الظِلّة» [22]هستند در «ظلّ» الهي هستند (يعني در سايه حق) كه بعضي از نسخهها «فِي الظُّلْمَةِ» [23]است كه ظاهراً آنجا «ظلّ» است نه «ظلمة», در «ظِلّه» هستند, در سايه هستند و يك طايفه هم دارد كه اينها «أَضْيَافُ اللَّهِ» [24]هستند و به مهماني الهي ميروند که اينها همه توجيه ميخواهد.
درباره اينكه حالا زمين تبديل ميشود، به چه چيزي تبديل ميشود؟ آن هم دو طايفه از روايات بود که ممكن است روايات فراوان ديگري هم باشد: يك طايفه ميگويد زمين تبديل ميشود «خُبْزَةً نَقِيَّةً»[25]به كُره نان تبديل ميشود تا اهل محشر از آن استفاده كنند و بخورند, يك طايفه هم ميگويد تبديل ميشود «تُبَدَّلُ الْأَرْضُ بِأَرْضٍ أُخْرَى لَمْ يُكْتَسَبْ عَلَيْهَا الذُّنُوبُ»[26]به زميني كه روي آن گناه نشده است.
آيا درهر مقطع اين بدن انسان همراه با زمين ميخواهد محشور شود؟ اين زمين دارد تبديل ميشود به زميني كه گناه نشده، پس اين بدن هم تبديل ميشود به بدني كه گناه نكرده، آيا چنين است؟ اين بدن تبديل ميشود به نان آيا، چنين است؟ يا در اين ... مقطع تبديل, انسانها در «أَضْيَافُ اللَّهِ» و مهمان الهي هستند، بالأخره جا ميخواهند يا نه؟ سخن از ارواح محض كه نيست تا ما بگوييم اينها «في لقاء الله» هستند و جزء «أَضْيَافُ اللَّهِ» هستند. خود اين بدن كجاست؟
…ما … شما را از زمين بيرون ميآوريم، از كدام زمين؟ زميني كه تغيير كرده يا زميني كه تغيير نكرده يا در حال تغيير است …
… در رستاخیز، این زمین به زمین دیگر تبدیل مى شود و همچنین آسمان ها به آسمان هاى دیگر.
آیا منظور، تبدیل ذات است، یعنى به کلّى این زمین نابود مى شود و زمین دیگرى آفریده خواهد شد و قیامت در آن برپا مى گردد؟ یا منظور، تبدیل صفات است، به این معنى که این کره خاکى و نیز آسمان ها ویران مى گردند و بر ویرانه هاى آنها زمین و آسمانى نو و تازه آفریده مى شود که نسبت به این زمین و آسمان، در سطحى بالاتر از نظر تکامل قرار دارند؟
ظاهر بسیارى از آیات قرآن معنى دوم را تعقیب مى کند.
در سوره فجر آیه 21 مى خوانیم: کَلاَّ إِذَا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا: «در آن هنگام که زمین سخت در هم کوبیده شود».
و در آیات 1 و 2 سوره زلزلة که سخن از پایان جهان و آغاز قیامت است، چنین مى خوانیم: إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا * وَ أَخْرَجَتِ الْأرْضُ أَثْقَالَهَا: «هنگامى که زمین شدیداً به لرزه در آید ـ و زمین بارهاى سنگینش را خارج سازد».
و در سوره الْحَاقَّة آیه 14 و 15 مى خوانیم: وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً * فَیَوْمَئِذ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ: «و زمین و کوه ها از جا برداشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشى گردند، ـ در آن روز واقعه عظیم روى مى دهد».
و در سوره طه آیه 105 تا 108 مى خوانیم:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنْسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا ﴿۱۰۵﴾
و از تو در باره كوهها سؤال ميكنند، بگو: پروردگارم آنها را از هم می پاشد.. (۱۰۵)
فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا ﴿۱۰۶﴾
سپس زمين را صاف و هموار و بي آب و گياه رها ميسازد! (۱۰۶)
لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا ﴿۱۰۷﴾
به گونه اي كه در آن هيچ پستي و بلندي نمي بيني! (۱۰۷)
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا ﴿۱۰۸﴾
در آن روز همگي از دعوت كننده الهي پيروي كرده (و دعوت او را به حيات مجدد لبيك ميگويند) و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان خاضع ميگردد، و جز صداي آهسته چيزي نميشنوي! (۱۰۸)
در آغاز سوره تکویر نیز از خاموش شدن خورشید و تاریک شدن ستارگان و حرکت کردن کوه ها سخن به میان آمده است.
و در آغاز سوره انفطار، درباره شکافتن آسمان ها و پراکنده شدن کواکب و سپس برانگیخته شدن مردگان از قبرها گفتوگو شده است.
از مجموع این آیات و مانند آن و نیز آیات مختلفى که مى گوید انسان ها بار دیگر از قبرها برانگیخته مى شوند(1) به خوبى استفاده مى شود که نظام کنونى جهان به این صورت باقى نمى ماند; این جهان در هم مى ریزد و زمین صاف و مسطّح مى گردد و مردم در زمینى تازه (و طبعاً کامل تر و عالى تر، به حکم آنکه عالم دیگر همه چیزش از این جهان وسیع تر است) گام مى نهند.
طبیعى است که جهان امروز ما استعداد پذیرش صحنه هاى قیامت را ندارد و براى زندگى رستاخیز ما تنگ و محدود است. همان گونه که بارها گفته ایم شاید نسبت آن جهان همچون نسبت این جهان است به محدوده عالم جنین و رحم مادر.
آیاتى که مى گوید مدّت طول روزها در قیامت با مقایسه به روزهاى این جهان بسیار بیشتر است(2) نیز شاهد خوبى بر این واقعیّت است.
البتّه ما نمى توانیم ترسیم دقیقى از جهان دیگر و ویژگى هایش در این جهان داشته باشیم، همان گونه که کودک در عالم جنین ـ اگر فرضاً هم عقل کامل مى داشت ـ نمى توانست ویژگى هاى عالم بیرون از جنین را درک کند.
ولى همین قدر مى دانیم دگرگونى عظیمى در جهانى که هستیم پیدا مى شود. دنیا به کلّى ویران و به جهان کاملاً جدیدى مبدّل مى گردد.
جالب اینکه در روایات متعدّدى که در منابع اسلامى نقل شده است مى خوانیم که در آن هنگام زمین و عرصه محشر تبدیل به نان پاکیزه و سفیدرنگى مى شود که انسان ها مى توانند از آن تغذیه کنند، تا حسابشان روشن شود و هر کدام به سوى سرنوشتشان حرکت کنند.
این روایات در تفسیر نورالثقلین به طرق مختلف نقل شده است.(3)
برخى از مفسّران اهل تسنّن مانند قرطبى نیز در ذیل همین آیه به چنین روایاتى اشاره کرده است.(4)
بعید نیست منظور از این روایات آن باشد که در آن جهان، زمین به جاى آنکه خاک آن را پوشانده باشد، یک مادّه غذایى قابل جذب براى بدن انسان سراسر آن را فراگرفته. به بیان دیگر، خاک چیزى نیست که قابل جذب بدن انسان باشد … ولى در آن روز به جاى خاک، مادّه اى سطح زمین را فراگرفته که به آسانى براى بدن انسان قابل جذب است و اگر از آن تعبیر به نان شده به خاطر آنکه بیشترین غذاى انسان را نان تشکیل مى دهد.