(40) مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ (ادامه دارد )
(40) مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً
(۴۰) محمد پدر هيچيك از مردان شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است و خداوند به هر چيز آگاه است.
براي اينكه اين مسئله جاهليّت (پسرخوانده) كلاً طرد بشود فرمود:
گاهي ميفرمايد پسرخوانده، پسر نيست
گاهي ميفرمايد همسرِ پسرخوانده براي پدرخوانده حلال است
گاهي ميفرمايد اصولاً پيامبر پدر هيچ كدام از مردهاي شما نيست. يعني در اين عصر، عصر نزول اين آيه، پدر هيچ مردي نيست خب اين منافات ندارد كه بعدها كه حسن و حسين(سلام الله عليهما) بالغ شدند و جزء رجال شدند پيامبر، پدر اينها باشد ولي آن وقتي كه اين آيه نازل شد فرمود: ﴿أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ﴾ نيست وجود مبارك حسنين(سلام الله عليهما) تا پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) زنده بود جزء رجال نبودند
ابلاغ اين كار نظير مسئله صوم و صلات نيست كه تكلّفي را به همراه نداشته باشد يك سنّت ديرپاي جاهلي را ميخواهد ريشهكن كند بنابراين خشيت ممكن است باشد.
الآن هم اگر كسي، كسي را به عنوان پسر خود يا دختر خود قرار ميدهد اين بايد با اَسناد كافي باشد كه نه محرميّت است نه حرمت نكاح است نه ميراث است بخواهد مالي را به نام او قرار بدهد يك عطاي خاصّي است يك هبه مخصوصي است از سنخ ميراث نيست بايد جريان محرميّت را فكر كند حرمت نكاح را فكر كند ميراث را فكر كند و مانند آن.
فرمود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
(يك)رسول خداست
(دو) خاتم مرسلين نبود خاتم نبيّين بود.
اينكه دارد وجود مبارك حضرت فرمود: «لا نبيّ بعدي» [25] براي اينكه اين ذوات قدسي سه سِمت دارند يك سِمت است كه اخبار را از طرف ذات اقدس الهي دريافت ميكنند اَنباء را و اخبار را دريافت ميكنند از آن جهت ميشوند نبي كه گزارش را دريافت ميكنند سِمت ديگر آن است كه اين گزارشهاي دريافتشده را به مردم ابلاغ ميكنند ميشود رسول، سِمت سوم كه پشتوانه اين دو سِمت است مقام ولايت است كه هر نبيّ و رسولي، وليّ است اما هر وليّاي، نبي و رسول نيست.
هر خبررساني فرع بر خبريابي است ممكن است كسي نبي باشد و رسول نباشد مثل انبيايي كه مأمور بودند براي خودشان اما ممكن نيست كسي رسول باشد و نبي نباشد اينكه ذات اقدس الهي فرمود او خاتم نبيّين است يعني ممكن نيست كسي بعد از پيامبر بگويد كه براي من هم وحي تشريعي نازل ميشود، ولو تنها براي خودش باشد اين ديگر ممكن نيست اگر ميفرمود خاتم مرسلين است ممكن بود كسي ادّعا كند كه ما رسول نيستيم ولي خدا به ما وحي ميفرستد ما براي خودمان نبي هستيم ديگر لازم نيست زير شريعت پيامبر اسلام برويم از اين جهت بين خاتم نبييّن و خاتَم مرسلين فرق است و خاتَم هم دقيقتر از خاتِم است. خاتَم يعني مُهر، قبلاً آن نامها را روي انگشتر مينوشتند كه هم به دست ميگذاشتند هم در موقع مُهر اسناد از اين مهر استفاده ميكردند ميشد خاتَم، خاتَم يعني «ما يُختم به الشيء»، وقتي سندي تمام ميشد بعد مهر ميكردند. وجود مبارك حضرت، مهر اسناد نبوّت است ديگر بعد از او نبياي نيست چون بعد از مهر كردن ديگر جايي براي نوشتن نيست ﴿خَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾ است.