﴿۵۶﴾ إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا

﴿۵۶﴾ خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مي‏فرستند، اي كساني كه ايمان آورده‏ ايد بر او درود فرستيد و سلام گوييد و تسليم فرمانش باشيد.

انبيا درجاتي دارند مرسلين درجاتي دارند مؤمنين هم درجاتي دارند درجات انبيا را آيه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ  در حقيقت بعضى از انبيا را بر بعضى برترى بخشيديم [1] بيان كرده درجات مرسلين را ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم [2] بيان كرده درجات مؤمنين را ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ خداوند از ميان شما مؤمنان و دانش يافتگان را به درجاتى رفعت دهد [3] بيان كرده اگر انبيا درجاتي دارند مرسلين درجاتي دارند مؤمنين درجاتي دارند، رحمت خاصّه الهي هم درجاتي دارد. اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ [4] و بعد درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ﴾ معلوم مي‌شود كه تصليه الهي درجاتي دارد بخشي از آن شامل فرشته‌ها، شامل انبيا و مرسلين مي‌شود آن بخش‌هاي كمتر و ضعيف‌ترش شامل مؤمنين خواهد بود.

 

تصليه ما به وجود مبارك حضرت هنگام شنيدن آ‌ن آيه براي اين است كه در خود اين آيه امر مي‌كند. وقتي اين آيه به ما امر مي‌كند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلَّوا عَلَيْهِ﴾ خب ما امتثال (فرمانبرداری) مي‌كنيم اين نسبت به آن. روايات هم فراوان هست فرمود بخيل كسي است كه نام من برده بشود و او بر ما درود نفرستد [5] اين معلوم مي‌شود كه دستورات خاص است. راجع به اهل بيت(عليهم السلام) هم از طريق اهل سنّت روايات معتبر وجود دارد هم از طريق ما. به تعبير سيدناالاستاد روايات فوق حدّ احصاء است كه شما صلوات بَترا و ابتر نفرستيد [6] صلواتتان بايد ثمربخش باشد كوثر باشد نه ابتر، ديگر نگوييد «اللهمّ صلّ علي محمد» بلكه آلش را حتماً اضافه كنيد اين طبق رواياتي است كه به ما رسيده. [7] منتها روايات در اينجا چند طايفه است يكي كلمه «علي» دارد يكي ندارد، يكي «صلّ علي محمد و علي آل محمد» [29] ديگري «و علي» هم ندارد مثل اينكه در تشهد مي‌گوييم «اللهمّ صلّ علي محمد و آل محمد» ديگر «علي» ندارد اين تقرّب كامل را مي‌رساند.

 

در خصوص نماز گفتند واجب است در غير نماز ظاهراً فتوا به وجوب نمي‌دهند تنها در نماز است كه تصليه بر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) واجب است.

 

سلام براي انبيا (در قرآن) آمده اما در اين قسمت‌ها نفرمود «ان الله و ملائكته يسلّمون» چون اين تسليمي كه خدا به ما امر كرد فرمود: ﴿وَسَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾ ظهور در اين دارد كه شما تابع باشيد نه سلام بفرستيد آن‌طوري كه جناب فخررازي استفاده كرده و فتوا به وجوب تسليم داده اگر منظور از ﴿سَلِّمُوا﴾ يعني بگوييد «السلام عليك» كه ايشان استفاده كرده [12] به اين مناسبت خب جاي سؤال است كه چرا درباره اينها خدا تسليم را روا نداشت نفرمود سلام بر اينها .

اگر ﴿سَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾ به معني انقاد باشد انقياد (اطاعت کردن) باشد اطاعت باشد نظير آنچه در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه 36 گذشت، است:

 وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده‏ اش به كارى فرمان دهند براى آنان در كارشان اختيارى باشد

 شما در برابر حكم پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) از خود اختيار نشان ندهيد تسليم باشيد.

یا در آیه ۶ این سوره این مفهوم را داشتیم که :

النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ

پیغمبر اولی و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنها (یعنی مؤمنان باید حکم و اراده او را مقدم بر اراده خود بدارند و از جان و مال در اطاعتش مضایقه نکنند)

بنابراین این تسلیم هم در همان راستا میباشد.

 

قبلاً هم گذشت تقرّب ما به همين است كه عرض ادب بكنيم. اما كارِ ما واسطه باشد و خود ما رابط باشيم واسط باشيم فيضي را از خدا بگيريم به اهل بيت برسانيم اين‌چنين نيست. اين عرض ادب‌هاي ما تقرّب ما به ذوات قدسي آنهاست.

 ما چيزي داشته باشيم كه به اينها بدهيم اين‌طور نيست ما رابط و واسط باشيم بين خدا و اينها چيزي را از خدا بگيريم به اينها بدهيم اين‌طور نيست. اين همان مثالي كه آن روز بيان شده اگر باغي باشد اشجار مُثمره‌اي باشد، باغباني باشد كه اين باغبان را خود صاحب باغ دارد تأمين مي‌كند تمام محصولات اين باغ هم براي آن صاحب‌باغ است اگر روز عيد اين باغبان يك سبد ميوه يا دسته‌گُلي از باغِ صاحب‌باغ بچيند و به پيشگاه او تقديم كند خود اين باغبان متقرّب مي‌شود نه اينكه بر مِلك آن صاحب‌مِلك چيزي افزوده بشود چون از باغِ او به او داده شد. همه عبادت‌ها و اطاعت‌هاي ما ميوه‌هايي است كه ما از باغ اينها گرفتيم اگر اين باغ نبود اين بوستان نبود اين مزرع نبود، اين معارف هم نبود اين عمل صالح هم نبود بنابراين ما ولو مي‌گوييم «وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ» اما اين تقرّبي است براي ما به حضور اين ذوات قدسي كه اينها در اثر قرب نوافل مجراي فيض ذات اقدس الهي‌اند.

 اگر موجودي بخواهد مجراي فيض باشد، واسط باشد، سبب وسط و مياني باشد بين اعلا (خدا ) و عالي (پیامبر و امامان)، حتماً بايد از اين عالي بالاتر باشد. اگر موجودي فيضي را از خدا گرفت و به موجود ديگر رساند به طوري كه واسطه در فيض باشد اين چه انسان چه فرشته حتماً بايد از اين مستفيض بالاتر باشد چه آن مستفيض فرشته باشد چه آن مستفيض انسان; زيرا ممكن نيست موجودي كه همتاي مستفيض است يا نازل‌تر از مستفيض است اين مجراي فيض باشد، واسط باشد، علّت وسطي باشد، بنابراين ما هرگز علت وسط نيستيم كه واسط باشيم بين ذات اقدس الهي و اهل بيت(عليهم السلام) كه فيض را ما بگيريم و به اهل بيت برسانيم پس اين تعبيرات ما كه مي‌گوييم «وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ،... » [5] همه اينها تقرّبي است براي خود ما. ذات اقدس الهي اين دعاها را مستجاب مي‌كند. اما استجابت دعا اين نيست كه ما اين فيض را بگيريم و به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيت(عليهم السلام) برسانيم ما واسط فيض نخواهيم بود.

در جريان تسليم (منظور تسلیم در این آیه نیست، منظور سلام دادن است، به صورت کلی دارند بیان میکنند) به ما دستور دادند بگوييم «السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا اميرالمؤمنين» و مانند آن(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اما در جريان تصليه به ما دستور دادند بگوييد «اللهمّ صلّ علي… خدايا رحمتت را بر پيامبر و آلش نازل فرما» اين‌چنين نيست كه تصليه مثل تسليم باشد ما همان‌طور كه مي‌گوييم «السلام عليك يا كذا» بگوييم «الصلاة عليك يا كذا». به ما فرمودند وقتي خواستيد تصليه نسبت به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشته باشيد از خدا بخواهيد كه تصليه باشد خودتان اين كار را نكنيد بگوييد «الصلاة عليك» بلكه بگوييد «اللهمّ صلّ علي» [6] اين تأييد مي‌كند كه انسان نمي‌تواند نسبت به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مجراي فيض باشد.

ولی از سمت دیگر پیامبر و ائمه می توانند مجرای فیض باشند

مي‌بينيد خدا وقتي اغنا را به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت مي‌دهد اينها مي‌شوند مجراي رزق، فرمود: ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ خدا و پيامبرش آنان را بى ‏نياز گردانيدند [17] خب اين كم‌حرف نيست غِنا و ثروت را چه كسي مي‌دهد نه تنها مسائل غناي مالي را، غناي علمي را چه كسي مي‌دهد غناي كمالات معنوي را چه كسي مي‌دهد اين‌چنين نيست كه ـ معاذ الله ـ اينها يك افراد عادي باشند يا ـ معاذ الله ـ در برابر ذات اقدس الهي دستگاهي داشته باشند اينها مجراي فيض خالقيت‌اند برابر قرب نوافل اينها مي‌شوند مظهر «هو الشافي»، [18] مي‌شود مظهر «هو الرازق» مي‌شود مظهر «هو المغني» خب وقتي قرآن تصريح مي‌كند، خدا مي‌فرمايد، اينها شما را بي‌نياز مي‌كنند شما چه حرفي داريد ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾.

 

همين آيه معروفي كه در حرم نبوي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم خوانده مي‌شد كه اگر ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا و اگر اين مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي‏كردند به نزد تو مي ‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مي‏كردند و پيامبر هم براي آنها استغفار مي‏كرد خدا را توبه پذير و مهربان مي ‏يافتند. ﴾ [19] اينها دعا را قبول دارند، اما مي‌گويند اينها در عالَم كاره‌اي نيستند. خب اگر ـ معاذ الله ـ كاره‌اي نيستند خدا چگونه اغنا را به اينها اسناد داد.

الآن ما شب و روز مرتّب کارهایمان را مطابق شمس و قمر تنظيم مي‌كنيم مگر ـ معاذ الله ـ ما شمس‌پرستيم ما بسياري از كارها را با آفتاب تنظيم مي‌كنيم ما از آفتاب نور مي‌گيريم حرارت مي‌گيريم كشاورزي ما، دامداري ما، نيروي انرژي ما خب آفتاب چه كاره است ـ معاذ الله ـ ما معتقديم كه آفتاب سِمتي دارد يا خدا آن را خلق كرد و از نورش داريم استفاده مي‌كنيم.

صلوات متقابل بين امت و امام امت

درباره تصليه، ذات اقدس الهي خودش فرمود تويِ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي كه زكات را از مؤدّيان (پرداخت کننده) زكات گرفتي بر آنها صلوات بفرست ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ تو از اموال مؤمنان صدقات را دریافت دار که بدان صدقات نفوس آنها را پاک و پاکیزه می‌سازی و رشد و برکت می‌دهی، و آنها را به دعای خیر یاد کن که دعای تو در حق آنان موجب تسلّی خاطر آنها شود [26] اينكه فرمود: ﴿إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾ يعني وقتي كسي حقّ واجب خودش را داد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر او صلوات مي‌فرستد خب اين صلوات پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يقيناً مؤثر است اثر دارد لطف الهي را به او مي‌رساند صلوات خدا به يك معناست صلوات فرشته‌ها به يك معناي ديگر، صلوات پيامبر به معني ديگر، صلوات ما هم به معني ديگر.

صلوات خدا به معناي رحمت است صلوات فرشته‌ها به معني دعاست صلوات پيغمبر هم مي‌تواند قسمي به معني رحمت، قسمي به معني دعا باشد به هر تقدير در سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ﴾ اين يك صلوات متقابل است كه بندگان نسبت به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صلوات مي‌فرستند و پیامبر هم بر آنها صلوات میفرستد

 به هر تقدير این آیه صلوات پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به مؤدّيان زكات است و از آن جهت كه نماز، عمود دين است [30] و بالاتر از نماز، مسئله اصلِ اعتقاد به توحيد است اگر كسي معتقد به توحيد بود معتقد به نبوّت بود معتقد به ولايت و امامت بود معتقد به معاد بود معتقد به اصول كلي بود اين هم مي‌تواند مشمول صلوات پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد اين‌چنين نيست كه اين اختصاص داشته باشد به مسئله زكات كه بفرمايد: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ﴾ حالا اگر كسي مجاهد در راه خدا بود او هم مي‌تواند مشمول صلوات باشد. ذكر آنجا، به صورت تمثیل است نه به صورت تعيين، اينها يك صلوات و لطف متقابلي است بين امت و امام امت.

—-------

 پس سلام به معناي تحيّت و اينهاست اما اين ﴿سَلِّمُوا تَسْلِيماً﴾ اين ظاهراً معناي «السلام عليكم» گفتن شايد نباشد يعني تابع آنها باشيد به همين مناسبت نفرمود خدا «يُسلّموا» يا «سلّم الله» و اينها.

 ما تصليه را واجب مي‌دانيم در تشهّد ما هست اما سلامي كه واجب باشد نداريم سلام مستحب است برخي از فقهاي ما سلام را هم واجب دانستند اما معروف بين فقهاي ما عدم وجوب «السلام عليكَ أيّها النبي» است سلام را واجب نكردند اين ﴿سَلِّمُوا﴾ كه امر است مفيد وجوب است اين درباره انقياد در برابر فرمان آنهاست و اگر ﴿سَلِّمُوا﴾ هم به معناي «السلام عليكم» گفتن باشد اين را حمل بر استحباب كردند.

برخي از فقها فتوا به وجوب دادند لذا بزرگان ديگر هم احتياط كردند ولي فخررازي «السلام عليك» را واجب مي‌داند.

http://ganjineh.valiasr-aj.com/video/view/3182/%D8%A2%DB%8C%D8%A7%20%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%86%20%D9%87%D8%B1%20%D8%B3%D9%87%20%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A2%D8%AE%D8%B1%20%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2%20%D9%88%D8%A7%D8%AC%D8%A8%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F

—-----

نماز درجاتي دارد بر درجه نازله‌اش يك فضيلت بار است درجه وسطايش يك فضيلت، درجه عاليه‌اش يك فضيلت، حقيقت نماز آن است كه «قُربانُ كُلِّ تَقِيٍّ » (الإمامُ عليٌّ عليه السلام : الصَّلاةُ قُربانُ كُلِّ تَقِيٍّ . نماز، وسيله تقرّب هر پرهیزگاری به خداوند است)[24] است ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ از كار زشت و ناپسند و ستم باز دارد [25] است اگر كسي نماز خوانده نماز ظهرين را خوانده مي‌خواهد ببيند نمازش قبول شد يا نشد البته اين در قيامت معلوم مي‌شود ولي در دنيا هم معياري دارد تا غروب اگر موفق شد خودش را حفظ بكند و هيچ گناهي نكند اين خوشحال باشد كه نماز ظهرينش قبول شده چون نماز آن است كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ اگر گفتند الصلاة ما هي؟ مثل اينكه بگويند الماء ما هو؟ آب چيست؟ آب آن است كه رفع عطش بكند «الصلاة ما هي؟» گفتند ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ خب اگر كسي نماز خوانده بعد از اينكه از مسجد يا محلّ نماز در آمده مبتلا به گناهي شد اين معلوم مي‌شود نماز نخوانده، صحيح است يعني قضا و اعاده ندارد ولي مقبول نشده قبول يك حكم فقهي نيست يك حكم كلامي است صحّت يك حكم فقهي است اين نماز، قضا ندارد اعاده ندارد چون برابر ظاهر خوانده شده اما چون ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ﴾ نيست قبول نشده آدم مي‌تواند خودش تشخيص بدهد.

 

معيار فقهي بودن يك مسأله

اموري كه هدف از آنها اين است كه انسان در خارج، عمل خاصي انجام دهد و يا عملي كه انجام مي دهد، چگونه باشد، و چگونه نباشد، و يا عملي را بايد و يا بهتر است ترك كند، و اين امور برگرفته از شرع (قرآن و سنت و...) باشد، مسائلي که  مربوط به افعال مكلفين (از حيث وجوب و حرمت، استحباب، كراهت و جواز) مي باشد، مسائل فقهي است.

ضابطه و معيار كلامي بودن يك مسأله

هر مسأله مرتبط با عقايد و اعتقادات ديني و يا مسايلي كه مربوط به «چرايي» حكمي باشد، آن را مسأله كلامي مي نامند.

تفاوت علم فقه با علم كلام

 1- كلام زيربناست و فقه روبنا 2- كلام مربوط به عقائد و ديد انسان نسبت به خدا و جهان مي باشد، ولي فقه مربوط به عمل و رفتار انسان است 3- عمده مسائل كلامي، مبتني بر ادله عقلي است؛ ولي غالب مسائل فقهي برگرفته از ادله نقلي قرآن و روايات مي باشد 4- در كلام تقليد و تعبد راه ندارد، ولي در فقه مي توان يا مجتهد بود يا مقلد و يا محتاط.

 وجود مبارك حضرت امير فرمود اگر می خواهيد دعايتان مستجاب بشود صلوات بفرستيد شما دو چيز را از خدا مي‌خواهيد. اگر خدا صلوات شما را اجابت كرد خواسته ديگر شما را هم اجابت مي‌كند [22]