(51) وَلَوْ تَرَي إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ

(۵۱) اگر ببيني هنگامي كه فريادشان بلند مي‏شود، اما نمي‏توانند (از چنگال عذاب الهي) بگريزند، و آنها را از مكان نزديكي (از آنجا كه حتي انتظارش را ندارند) مي ‏گيرند (از درماندگي آنها تعجب خواهي كرد).

ظاهر سياق سابق، و جمله آينده كه مى فرمايد: (وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ) بر مى آيد كه : آيات چهارگانه مورد بحث، وصف حال مشركين … و امثال ايشان در ساعت مرگ است.

بنابراين جمله (وَلَوْ تَرَي إِذْ فَزِعُوا) معنايش اين است كه چون اين مشركين به فزع جان كندن بيفتند (فَلاَ فَوْتَ) نمى توانند از خدا فوت شوند، و از او بگريزند، و يا به جايى پناهنده گشته، يا چيزى را بين خدا و خود حائل سازند.

(و أُخِذُوا مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ) - اين جمله كنايه است از اينكه بين آنان و كسى كه آنان را مى گيرد هيچ فاصله نيست و اگر به عبارت مجهول تعبير آورده براى اين است كه گرفتن به خداى سبحان منسوب گردد. و خداى سبحان خود را توصيف كرده به اينكه او قريب است و در جاى ديگر از معناى نزديكى خود خبر داده، كه : (وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَكِنْ لَا تُبْصِرُونَ و ما به آن [محتضر] از شما نزديكتريم ولى نمى ‏بينيد) و از نزديكى بيش از آن در آيه (وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم) خبر داده و از نزديكى كه از آن نيز بيشتر است در آيه (أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ خداوند ميان انسان و قلب او حائل مي‏شود) خبر داده. سپس فرموده كه حتى از خود شما به خودتان نزديك تر است، و اين موقف همان (مرصاد) است كه فرموده : (ان ربك لبالمرصاد).

با در نظر گرفتن اين آيات، و اينكه مى دانيم گيرنده در جمله (وَأُخِذُوا...)، خود خدا است، ديگر چگونه تصور مى شود كه آدمى بتواند از قدرت خدا فرار كند؟ با اينكه خدا از من به من نزديك تر است، و يا چگونه ممكن است آدمى از قدرت ملائكه اش ‍ بگريزد، و از قلم بيفتد، با اينكه ملائكه مكرم كه اوامر را از خدا مى گيرند، ديگر هيچ حاجبى و حائلى بين آنان و خدا نيست، و حتى واسطه اى هم در كار ندارند.

پس اينكه فرمود: (و اخذوا من مكان قريب ) نوعى تمثيل براى نزديكى خداى تعالى به آدمى است، تمثيل همان معنايى كه ما از قرب مى كنيم، چون قرب و بعد ما كه در زندان زمان و مكان قرار داريم، غير از قرب و بعد در دستگاه الهى است، و اگر بخواهيم از آن گفتگو كنيم، بايد تمثيل بياوريم و گرنه واقع قضيه مهم تر از آن است كه بتوان تصورش كرد.

در اينكه اين فرياد و فزع و بي تابى مربوط به چه زمانى است ؟ در ميان مفسران گفتگو است :

بعضى آنرا مربوط به عذاب دنيا يا هنگام مرگ دانسته اند، و بعضى آنرا مربوط به مجازات روز قيامت.

ولى در آخرين آيه مورد بحث تعبيرى است كه نشان مى دهد اين آيات همه مربوط به دنيا و عذاب استيصال ، و يا لحظه جان دادن است ، چرا كه در آخرين آيه مى گويد: (ميان آنها و آنچه مورد علاقه آنها بود جدائى افكنده مى شود، همانگونه كه قبل از آن درباره گروههاى ديگرى از كفار اين عمل انجام گرفت).

بنا براين منظور از جمله (أُخِذُوا مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ) اين است كه اين افراد بى ايمان و ستمگر نه تنها نمى توانند از حوزه قدرت خدا فرار كنند بلكه خدا آنها را از جائى گرفتار مى كند كه بسيار به آنها نزديك است!

آيا فرعونيان در امواج نيل كه سرمايه افتخار آنها بود دفن نشدند؟ و آيا قارون در ميان گنجهايش به زمين فرو نرفت ؟ و آيا قوم سبا كه داستانشان در همين سوره آمده است از نزديكترين مكان يعنى همان سد عظيمى كه قلب آبادى آنها و مايه حيات و حركت آنان بود گرفتار نگشتند؟ بنابراين خدا آنها را از نزديكترين مكان گرفتار مى سازد تا بدانند قدرت نمائى او را.

بسيارى از پادشاهان ظالم به وسيله نزديكترين افرادشان به قتل رسيدند و نابود شدند، و بسيارى از قدرتمندان ستمگر از درون خانه هايشان آخرين ضربت را خوردند.

و اگر مى بينيم در روايات فراوانى كه از طرق شيعه و اهل سنت نقل شده اين آيه تطبيق بر خروج (سفيانى ) … و لشكر او شده است كه آنها به هنگام حركت به سوى مكه به قصد تسخير آن در صحرا گرفتار مى شوند، و زمين لرزه شديدى سبب شكافتن زمين و فرو رفتن آنها در آن مى شود، در حقيقت بيان يكى از مصاديق (اخذوا من مكان قريب ) است كه آنها از نقطه اى كه زير پايشان است گرفتار چنگال عذاب الهى مى شوند.

مضمون اين حديث را (ابن عباس ) و (ابن مسعود) و (ابوهريره ) و (ابو حذيفه ) و (ام سلمه ) و (عايشه ) مطابق آنچه در كتب اهل سنت آمده از پيامبر گرامى اسلام نقل كرده اند.

و بسيارى از مفسرين شيعه مانند تفسير (قمى ) و (مجمع البيان )و (نور الثقلين ) و (صافى ) و جمعى از مفسران اهل سنت مانند نويسنده تفسير (روح المعانى ) و (روح البيان ) و قرطبى نيز آنرا ذيل آيات مورد بحث آورده اند.

مرحوم (علامه مجلسى ) روايات متعددى در بحار الانوار از امام باقر (عليه السلام ) و پيامبر گرامى اسلام در اين زمينه نقل كرده كه نشان مى دهد يكى از مصاديق آيات مورد بحث مساله خروج (سفيانى ) به هنگام قيام مهدى (عليه السلام ) است كه خداوند آنها را از نزديكترين مكان گرفته و نابود مى كند.

همانگونه كه بارها گفته ايم رواياتى كه در تفسير آيات وارد مى شود غالبا به ذكر مصداقهاى روشن مى پردازد و هرگز دليلى بر محدوديت مفهوم آيات نيست .

﴿وَلَوْ تَرَي إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ﴾ ما در عالَم فوت نداريم هر چه داريم وفات داريم نه فوت. در «فوت» تاء جزء كلمه است يعني از بين رفتن, در «وفات» تاء زايد است جزء كلمه نيست اصلش وفيٰ است اگر اخذ تام باشد چيزي از بين نرود مي‌گويند توفّي كرده, استيفا كرده فلان شخص حقّ خودش را استيفا كرده يا در فلان سخن يا در فلان مقاله, مستوفا بيان كرده. وفيٰ, توفّي, استيفا, همه اخذ تام را نشان مي‌دهد كه هيچ چيزي را فرو نمي‌گذارد و چيزي از بين نمي‌رود انسان وفات مي‌كند نه فوت ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‏ ستاند [8] شما متوفّا مي‌شويد خدا متوفّي [ م ُ ت َ وَف ْ فی - تمام گیرنده ] مي‌شود چيزي از شما گُم نمي‌شود تمام‌حقيقت شما را خدا توفّي مي‌كند استيفا مي‌كند فوتي در كار نيست.

﴿وَأُخِذُوا مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ﴾ يكي از لطايف الميزان همين بخش است اين سه, چهار سطر الميزان خيلي قوي است كه ايشان شماره كرده آياتي را كه مربوط به نزديك بودن خداي سبحان است فرمود از جاي نزديكي گرفته مي‌شويد خب گيرنده خداست روحتان را بخواهد قبض بكند او قبض مي‌كند مراتب چهارگانه قُرب را بيان كرده فرمود خدا در بعضي از آيات خودش را قريب معرفي كرده ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ وهرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى ‏كنم [9] كه قريب است, نزديك است. درباره محتضر[ م ُ ت َ ض َ ] در سوره مباركه واقعه فرمود وقتي محتضر حالش به آن آخرين بخش رسيد, شما نگاه مي‌كنيد, ولي ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلكِن لاَ تُبْصِرُونَ و ما به آن [محتضر] از شما نزديكتريم ولى نمى ‏بينيد [10] شما كه كنار بستر او هستيد به او نزديك هستيد ما به اين محتضر از شما نزديك‌تريم ولي شما نمي‌بينيد اين دو مرحله, آن ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾ مرحله سوم است كه ما نه تنها از شما به شخص نزديك‌تريم بلكه از رگِ حيات او, به او نزديك‌تريم اين سه مرتبه, مرتبه چهارم آن است كه ما از خود شخص به خود شخص نزديك‌تريم كه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌شود [11] اين آيه سوره انفال كه قبلاً گذشت اين آيه‌اي نيست كه قابل فهم باشد براي اوساط از اهل ايمان چه برسد به ضعاف آنها, خدا بين ما و خود ما فاصله است.

﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ﴾, قلب ما همان حقيقت ماست, هويّت ماست, ما چيزي جداي از قلب نداريم. منظور از قلب اين قسمتي كه در چپ بدن قرار دارد و پالايش خون به عهده اوست اين نيست اين در حيوان هم هست, مؤمن هم هست, كافر هم هست, درباره كفار كه گفته مي‌شود: ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ [12] اين قلب را نمي‌گويند. اينها نوار قلب مي‌گيرند عكس مي‌گيرند مي‌بينند قلب, قلب سالم است اما آن مرض چيز ديگر است آن قلب چيز ديگر است فرمود بين انسان و قلب او; يعني بين انسان و حقيقتِ او خدا فاصله است اين در ذهن نمي‌آيد….

تبيين اطلاق قرب خدا به انسان در كلام علوي كميل

آنچه در دعاي نوراني «كميل» هست نشان مي‌دهد كه خداي سبحان آنچنان به ما نزديك است كه از فرشته‌هايي كه مأمورند و آمدند كارهاي ما را تنظيم كنند و بنويسند به ما نزديك‌تر است در اين دعاي «كميل» مي‌خوانيم خدايا! برخي از كارها را شما اجازه نمي‌دهيد ملائكه بنويسند. ما در قرآن داریم که ﴿وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ ٭ يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ و بدون شك نگاهباناني بر شما گمارده شده. والامقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما). آنها مي‏دانند شما چه مي‏كنيد [15] ملائكه را فرستادي كه كارهاي ما را رصد كنند بنويسند به شما گزارش بدهند بعضي از كارها را اصلاً اجازه نمي‌دهد كه آنها بفهمند

وَ كُلَّ سَيِّئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْكِرامَ الْكاتِبينَ الَّذينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما يَكُونُ مِنّى وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى وَ كُنْتَ اَنْتَ الرَّقيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرائِهِمْ وَالشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِكَ اَخْفَيْتَهُ وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ

و هر كار زشتى كه دستور ثبت آن را به نويسندگان بزرگوار دادى. آنان‌كه بر ضبط آنچه از من سر زند گماشتى و آنان را نيز گواهانى بر من قرار دادى علاوه بر اعضايم و خود فراتر از آنها مراقب من بودى و شاهد بر آنچه كه از آنان پنهان ماند و به يقين با رحمتت پنهان ساختى و با فضلت‌ پوشاندى

خدايا ملائكه را براي اين كار فرستادي كه اعمال و خاطرات ما را ثبت كنند و به شما گزارش بدهند در بعضي از موارد حاضر نيستي كه آبروي ما نزد ملائكه ريخته بشود كه آنها بفهمند ما چه كار كرديم, نمي‌گذاري, خودت حفظ مي‌كني و خودت مخفي نگه مي‌داري «و الشاهد لِما خَفِيَ عنهم و بِرَحمتك أخْفَيتُه» آنها حافظ‌اند, كرام الكاتبين‌اند اما آبروي ما را نزد آنها هم حفظ كردي چنين خدايي است. پس از ما به ما نزديك‌تر است, از ديگران به ما نزديك‌تر است, از ملائكه به ما نزديك‌تر است. لذا قريبِ بالقول المطلق است و اين خدا بخواهد انسان را بگيرد ديگر هيچ مانعي در كار نيست هيچ حجابي در كار نيست. فرمود: ﴿وَأُخِذُوا مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ﴾. در همان نزديكي مي‌گيرد, چون ما متمكّن هستيم مكان داريم, همان‌جا مي‌گيرد, ديگر فاصله‌اي نيست در هر مكاني كه ما باشيم فيض و قدرت نامحدود الهي آ‌نجا حضور و ظهور دارد همان‌جا مي‌گيرد.

﴿وَلَوْ تَرَي إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ﴾ حين فزع هم بر زمان موت اطلاق شده است هم بر زمان بأس اطلاق شده است هم در جريان جنگ بدر اطلاق شده است [15] هم طبق روايات ما مربوط به زمان ظهور حضرت(سلام الله عليه) است [16] ولي آن‌طوري كه زمخشري و امثال زمخشري نقل كردند گفتند گروهي هشتاد هزار نفره قيام مي‌كنند ـ معاذ الله ـ براي ويران كردن كعبه, وقتي به بيداء (بیداء. [ ب َ ] زمینی است هموار مابین مکه و مدینه) رسيدند آنجا منخسف مي‌شود همان‌طوري كه درباره قارون آمده ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ پس او و خانه اش را در زمین فرو بردیم [17] اينجا زمين دهن باز مي‌كند اينها را فرو مي‌برد و بلع مي‌كند گرفتار خسف مي‌شوند اين را از ابن‌عباس نقل كردند [18] فرمود در آن وقت ﴿فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ﴾.