هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (21)

هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (21)

(آري) اين همان روز جدائي است كه شما آن را تكذيب مي‏كرديد (جدائي حق از باطل). (۲۱)

بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: (جـمـله (هـذا يـوم الفـصـل الّذى كنتم به تكذبون) كلامى است كه كفار به يكديگر مى گويند. بعضى ديـگـر گـفته اند: كلام ملائكه و يا خود خداى تعالى است كه به ايشان خطاب مى كند). آيـه بـعـدى مؤيد احتمال دوم است، چون آن آيه به طور مسلم كلام خداست كه مى فرمايد: (مـحـشـور كـنـيـد سـتـمـكـاران و قـريـن هـاى آنـان را و آنـچه را كه به جاى خدا عبادت مى كردند).

و كـلمـه (فـصـل ) بـه مـعـنـاى تـمـيـز بـيـن دو چـيـز اسـت، و اگـر روز قـيـامـت را روز فـصـل خـوانـده، بـديـن مـلاحـظـه اسـت كـه آن روز روز جـدا شـدن حـق از بـاطـل اسـت، روزى كـه بـه حـكـم خـدا و قـضـاى او, بـيـن حـق و بـاطـل و يـا بين مجرم و متقى، جدايى مى افتد. و هر يك از ديگرى متمايز مى شود، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: (وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ جدا شويد امروز اي گنهكاران!)سوره يس ﴿۵۹﴾

اينجا است كه از ناحيه خداوند يا فرشتگان او به آنها خطاب مى شود آرى امروز همان روز جـدائى اسـت كـه شـمـا آن را تـكـذيـب مـى كـرديـد جـدائى حـق از بـاطـل، جدائى صفوف بدكاران از نيكوكاران ، و روز داورى پروردگار بزرگ (هذا يوم الفصل الذى كنتم به تكذبون).

نـظـيـر هـمـيـن تـعـبـيـر در آيـات ديـگـر قـرآن بـه چـشم مى خورد كه از روز قيامت به يوم الفصل يا روز جدائى تعبير شده …

قابل توجه اينكه كافران كه در قيامت درباره آن روز سخن مى گويند تعبير به روز جزا مى كنند (يا ويلنا هذا يوم الدين).

ولى خـداونـد بـه عـنـوان يـوم الفـصـل از آن يـاد مـى نـمـايـد (هـذا يـوم الفصل).

ايـن تـفـاوت تعبير ممكن است از اين نظر باشد كه مجرمان تنها به كيفر و مجازات خود مى انـديـشـنـد، ولى خـداونـد به معنى گسترده ترى اشاره مى كند كه مساله مجازات يكى از ابعاد آن است و آن اينكه روز قيامت روز جدائيها است، آرى روز جدائى صفوف زشتكاران از نيكوكاران چنانكه در سوره يس آيه 59 آمده است و امتازوا اليوم ايها المجرمون : اى مجرمان از ديـگـران جـدا شـويد كه اينجا دار دنيا نيست كه بدكاران خود را در صف بندگان خدا جا زنند و چه دردناك است كه آنها مشاهده مى كنند بستگان و فرزندان با ايمانشان از آنها جدا مى شوند و راه بهشت پيش مى گيرند.

بعلاوه آنروز روز جدائى حق از باطل است، مكتبها و خطوط متضاد و برنامه هاى راسـتـيـن و دروغـين همچون عالم دنيا بهم آميخته نيست، بايد هر كدام در جايگاه خويش قرار گيرد.

و از هـمـه گـذشـتـه آن روز، روز فـصـل بـه مـعـنـى روز داورى اسـت، و خـداونـد عـالم و عـادل در مـقـام قضاوت دقيق ترين حكم را درباره بندگانش صادر مى كند…

كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه طـبـيـعـت ايـن دنـيـا آمـيـزش و اخـتـلاط حـق و بـاطـل اسـت، در حـالى كه طبيعت رستاخيز طبيعت جدائى اين دو از يكديگر مى باشد، و به هـمـيـن دليـل يـكـى از نـامـهـاى قـيـامـت در قـرآن مـجـيـد كـه بـارهـا تـكـرار شـده يـوم الفصل است اصولا در روزى كه همه نهانها آشكار مى شود جدائى صفوف اجتناب ناپذير است.

در سوره مرسلات سه مرتبه این وصف برای روز قیامت ذکر شده است.

http://www.parsquran.com/data/show.php?lang=far&sura=77&ayat=0&user=far&tran=2#

https://fa.wikishia.net/view/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA_%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%AA_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86

به آنها گفته مي‌شود ﴿هذا يَوْمُ الْفَصْلِ﴾؛ يعني فصل بين حق و باطل, صدق و كذب, خير و شرّ, حَسن و قبيح, محمود و مذموم و سرانجام هدايت و ضلالت است، اين روز «بالقول المطلق» «يوم الفصل» است؛ لذا ﴿لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ تا خدا ناپاکان را از پاکان جدا کند[7]مطرح است,

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=8&ayat=36&user=far&lang=far&tran=2#

﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ و اى گناهكاران امروز [از بى‏ گناهان] جدا شويد[8]مطرح است، «بالقول المطلق» «يوم الفصل» است، ﴿هذا يَوْمُ الْفَصْلِ﴾ی است كه شما تكذيب مي‌كرديد در دنيا مشوب (آمیخته) بوديد الآن خالص می شويد.

در … سوره مباركه «قمر» آيه 48 به بعد اين است ﴿يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلي‌ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ٭ إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ در آن روز كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده مي‏شوند (و به آنها گفته مي‏شود) بچشيد آتش دوزخ را. ما هر چيزي را به اندازه آفريديم﴾؛[39]ما با مهندسي كار كرديم، با اصول رياضي كار كرديم؛ هيچ چيزي را نمي‌شود از جايش تكان داد، ما هر چيزي را به اندازه خلق كرديم. قبلاً هم اين مطلب گذشت كه عالَم نظير مهندسي يك بِناي زيبا نيست؛ نظير حلقات سلسله عدد است، الآن اگر كسي يكي از آجرهاي ديوار شرقي اين مسجد را بگيرد و در كنار ديوار غربي بگذارد و آجر ديوار غربي را بردارد و بگذارد در همان جاي آجر ديوار شرقي، مشكلي پيش نمي‌آيد و بالأخره اين بنا سر جايش محفوظ است، اما اگر كسي خواست عدد هشت را كه بين هفت و نُه هست بگيرد، اين در دستش مي‌ماند و نمي‌تواند اين را در جاي ديگر بگذارد، عالم اين قدر منظم است؛ فرمود هر چيزي سر جاي خودش است. بالأخره انسان ناچار است اين هشت را بين همان هفت و نُه بگذارد، اين‌طور نيست كه آدم بتواند مهندسي ذات اقدس الهي را به هم بزند و چيزي را كم يا زياد كند … چرا اگر كسي خلاف كرد بالأخره رسوا مي‌شود؟… مسئله حلال و حرام نيست … اگر كسي پولي را گرفت و خلاف كرد، چرا رسوا مي‌شود؟ براي اينكه اين را مي‌خواهد كجا بگذارد؟ … ما هر گونه خلافي كرديم الاّ ولابد ناچاريم توبه كنيم؛ توبه می كنيم يعني سر جايش می گذاريم، هيچ ممكن نيست كسي چيزي را بگيرد، حرفي بزند, كاري كند و چيزي بنويسد بر خلاف حق عمل كند، مگر اينكه الاّ ولابد ناچار مي‌شود اين را سر جايش بگذارد. مي‌گويند عالَم نظير حلقات سلسله رياضي در عدد است، هيچ چيزي را آدم نمي‌تواند سر جايش نگذارد، ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛ [40]ما مهندسي كرديم و هر چيزي را سر جاي خودش قرار داديم. مگر مي‌شود انسان چيزي را بگيرد قايم كند و پنهان شود؟ بالأخره آ‌ن خلأ معلوم مي‌شود.

يكي از بهترين دليل معاد براي ما اين است؛ بالأخره ما تشنه حقيقت هستيم. حالا آن مسئله عدل و ظلم و ثواب و عِقاب همه آن براهين سر جايش محفوظ است، اما يك برهان دلپذيري كه همه ما را قانع مي‌كند اين است كه بالأخره اين همه اختلافات نظر, اختلاف مكتب, اختلاف آرا يك روز بايد حل شود يا نه؟ اگر معاد نباشد ـ معاذ الله ـ هميشه همين جنگ 72 ملت هست, هميشه اين اختلاف نظر هست, آن وقت عالَم باطل مي‌شود. صحنه‌اي بايد باشد كه بالأخره معلوم شود حق با چه كسي است؛ سخن از دعواهاي مالي و امثال مالي نيست. شما مي‌بينيد انبيا(عليهم السلام) مِللي (دین‌هایی که پیامبران آورده‌اند) كه آوردند اينها همه‌شان حق است، منتها يكي حق است و يكي بالا است و يكي بالاتر است تا برسد به كسي كه كتابش بر كتب ديگر «مُهَيْمِن» [41]است؛ همه‌شان حق است، منتها درجاتشان فرق مي‌كند.

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=5&ayat=48&user=far&lang=far&tran=1

در قبال مِلل انبيا (دین‌هایی که پیامبران آورده‌اند), نِحل متنبيان (فرقه‌ها و مکاتبی که مدعیان دروغین نبوت ساخته‌اند) است. اين ملل و نحل ابن‌هزم دو جلد است, ملل و نحل شهرستاني دو جلد است؛ اين جلد اول كه ملل است اين را انبيا آوردند، جلد دوم كه نِحل است اين را مردم آوردند؛ براي ما بهائيت آوردند, براي آنها وهابيّت آوردند (عليهما من الرحمن ما يستحقه).

سلسله بهايي‌ها و وهابي‌ها و امثال ذلك در هر عصر و مصري بود. اين مسيلمه كذّاب را گفتند شما که داعي نبوّت داريد، آخر مِلاك شما چيست؟ گفت طايفه من به من رأي مي‌دهد؛ به كسي گفتند آخر تو با بودنِ پيغمبر که اين همه معجزات آورد به او ايمان نياوردي به اين كذّاب ايمان آوردي؟ گفت اين طايفه من است، اين هميشه بود.

بالأخره روزي بايد باشد كه حق روشن شود يا نه؟! براي ماها يكي از متقن‌ترين, شفاف‌ترين, دلپذيرترين دلایل معاد, داشتن «يوم الحق» است كه فرمود: ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ﴾ [42]آن مسئله بهشت و جهنم و آنها كه «مما لا ريب فيه» است آنها به عدل و ظلم برمي‌گردد، آنها به اينكه اگر كسي تبهكار بود بايد بچشد و اگر پرهيزكار بود بايد بنوشد برمی گردد که اينها سر جايش محفوظ است و اما از نظر مسئله علمي بالأخره اين عالَم, عالم پوچ و هرز است يا واقعيتي دارد؟ اين همه اختلافاتي كه در عالَم هست و مكتب‌هايي كه هست يك روز بايد معلوم شود كدام مكتب حق است يا نه؟ …

… عالم كه ياوه و بيهوده نيست و حقّي بايد ظاهر شود كه از آن به ﴿يَوْمُ الْفَصْلِ﴾ ياد مي‌شود هم از معاد به عنوان «يوم الحق» که ﴿يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ﴾ ياد شده است و هم به عنوان ﴿يَوْمُ الْفَصْلِ﴾ ياد شده است ...

مشابه بحث زیر را در سوره سبا داشتیم

سوره ۳۴: سبأ

قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ ﴿۲۶﴾

بگو که خدا بین همه ما جمع کند آن گاه میان ما به حق، فتح و داوری خواهد فرمود و اوست که عقده گشا و دانا (۲۶)

(26) قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ

(26) قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ

(۲۶) بگو پروردگارمان ما و شما را جمع خواهد كرد سپس ميان ما به حق داورى مى كند و اوست داور دانا

آيه بعد در حقيقت بيان نتيجه دو آيه قبل است ، زيرا هنگامى كه به آنها اخطار كرد كه يكى از ما دو گروه بر حق و ديگرى بر باطليم ، و نيز اخطار كرد كه هر كدام از ما مسئول اعمال خويشتن هستيم ، به بيان اين حقيقت ميپردازد كه چگونه به وضع همگى رسيدگى ميشود، و حق و باطل از هم جدا ميگردد.

اگر ميبينيد امروز همه با هم آميخته اند و هر كسى ادعا ميكند من بر حقم و اهل نجاتم ، اين وضع براى هميشه ادامه پيدا نخواهد كرد، و روز جدائى صفوف سرانجام فرا خواهد رسيد، چرا كه ربوبيت پروردگار چنين اقتضا ميكند كه (سره ) از (ناسره ) و (خالص ) از (ناخالص ) و (حق ) از (باطل ) سرانجام جدا شوند، و هر كدام در بستر خويش قرار گيرند.

تكيه كردن در آيه فوق بر روى عنوان (رب ) (پروردگار) اشاره به اين است كه خداوند مالك و مربى همه ماست ، و اين مقام ايجاب ميكند كه برنامه چنين روزى را فراهم سازد، و در حقيقت اشاره لطيفى است به يكى از دلائل (معاد).

همانطور که در آیه ۳ داشتیم:

اگر او ربّ است, حساب دارد, بايد بپروراند, پرورش در اين است كه انسان بايد به مقصد برسد ﴿قُلْ بَلَي وَرَبِّي﴾ قسم به ربوبيّت خدا قيامت حق است يعني اگر او رب است خب يقيناً قيامت دارد پس چه چيزي را مي‌پروراند چه كسي را مي‌خواهد بپروراند تا كجا مي‌خواهد بپروراند هر كه هر چه كرد، كرد؟! اين‌طور نيست پس اين قسم، قسم به برهان است.

قيامت از شؤون ربوبيت است ، چگونه ممكن است خداوند مالك و مربى انسانها باشد و آنها را در مسير تكامل پيش ببرد اما نيمه كاره رها كند و با مرگ همه چيز پايان گيرد، و زندگى او بى هدف و آفرينش وى هيچ و پوچ شود؟!

—--

(و هو الفتاح العليم ) اين دو نام كه از اسماء الحسنى الهى است ، يكى اشاره به قدرت او بر مساله جداسازى صفوف ميكند، و ديگرى به علم بى پايان او.

براي مسئله معاد هم قبلاً گذشت كه چندين برهان اقامه مي‌كنند ولي آنها متوقّف بر ابطال تناسخ است مي‌گويند در عالَم ظلمي هست، هرج و مرجي هست، بي‌عدالتي هست جايي بايد باشد كه به ظلم و بي‌عدالتي پاسخ داده بشود. پس روزي بايد باشد كه به كيفر تبهكاران رسيدگي بشود اما اين به تنهايي تا مسئله تناسخ ابطال نشود معاد را ثابت نمي‌كند آنها كه تناسخي هستند اين را قبول دارند مي‌گويند خدا هست، حكيم است، عدل است، در عالَم ظلم و جفا و تعدّي هست بايد يك وقت تبهكار به كيفر تبهكاري‌اش برسد، مظلوم، به پاداش مظلوميّتش برسد حق است اما بعد الموت اين ارواح تعلّق مي‌گيرند به ابدان ديگر يا مرفّه يا معذّب، يا كيفر است يا پاداش اين حل مي‌شود.

برهاني كه در اين بخش از آيات قرآن كريم است اين است كه عالَم كه هرج و مرج نيست اين همه عقايد و مكاتبي كه هست بعضي از مكاتب يقيناً حق است بعضي از مكاتب يقيناً باطل براي اينكه نقيض هم هستند توحيد و شرك هر دو حق باشد كه ممكن نيست، هر دو باطل باشد كه ممكن نيست. جهان، جايي مي‌خواهد كه حق و باطل را مشخص كند. خب دوباره اگر ارواح بعد از مرگ برگردند به دنيا، دنيا كه وضعش همين است. دنيا هميشه حق و باطلش مخلوط است. پس صحنه‌اي بايد باشد كه يوم، يوم حق است كه هيچ ترديدي، هيچ شكّي، هيچ خلطي، هيچ التقاطي در آنجا نيست.

ما بالأخره روزي مي‌خواهيم كه معلوم بشود اين جنگ 72 ملت حق با كيست، اين همه ملل و نِحلي كه پيدا شد حق با كيست. براي اين تناسخ حرفي براي گفتن ندارد. براي اينكه بر فرض ارواح كه مُردند دوباره برگردند به دنيا، دنيا وضعش همين است هر وقت نبيّ‌اي پيدا شد قولش در جامعه مسموع شد چهارتا متنبّي ( آن که ادعای نبوت کند) هم در كنارش پيدا شدند، هر وقتي عالِمي پيدا شد محقَّق بود و محقِّق بود چهارتا عالِم‌نما هم در كنارش هستند هر جا مؤمن پيدا شد چهارتا مؤمن‌نماي منافق هم در كنارش هستند. هيچ جا نيست كه بدلي نباشد از ربوبيّت گرفته تا مؤمن بودن، از مؤمن بودن گرفته تا ربوبيّت مراحل پنج‌گانه كه اين مراحل پنج‌گانه قبلاً مبسوطاً گذشت كه همه جا بدلي دارد اگر خدا مي‌گويد من ربّ‌العالمين هستم فرعون هم مي‌گويد: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي من پروردگار برتر شما هستم‏ [25] بالأخره جايي بايد باشد كه ربّ حقيقي از ربّ باطل و بدلي جدا بشود درباره ربوبيت اين‌طور است درباره نبوّت اين‌طور است. درباره امامت اين‌طور است تا غدير به پا شده سقيفه هم در كنارش به پا شده . روحانيت همين‌طور است ايمان هم همين‌طور است هر جا حقّي پيدا شد چهارتا بدلي هم در كنارش هست. عالَم يا ـ معاذ الله ـ بايد بگوييم هرج و مرج است هر كه هر چه گفت، گفت يا حساب و كتابي دارد.

ما بايد كنار هم جمع بشويم معلوم بشود بالأخره كه چه كسي حق دارد. خدا جامع است ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ پروردگارا تو گردآورنده مردمان در روزى هستى كه شكى در [آمدن‏] آن نيست﴾، [26] ﴿يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا پروردگارمان ما و شما را جمع خواهد كرد﴾ بعد اين گِره را باز مي‌كند فتح يعني گشودن، تنها كليد نيست كه مفتاح در است، بالأخره هر بسته‌اي بخواهد گشوده بشود به آن مي‌گويند فتح و خداي سبحان فتّاح مطلق است. بين اين مكتب‌ها كه گره خورده است, خدا فتّاح است. بين اين آرا و عقايد كه معلوم نيست كدام حق است, خدا فتاح است. بين اخلاق و آداب و رسوم و سنن كه معلوم نيست كدام حق است, خدا فتّاح است. ﴿قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ﴾ با كليد حق اين مسائل را حل مي‌كند ما به جايي مي‌رسيم كه جا براي سؤال نيست، ديگر آنجا علم حصولي نيست (علم حضوری است) خود واقع، روشن مي‌شود ﴿وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ﴾ او گشاينده است.

او در دنيا بسته‌ها را باز مي‌كند در سوره مباركه «انبيا» گذشت كه ﴿أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از يكديگر باز كرديم [27] اينها بسته بودند ما كم كم باز كرديم راه شيري، ستاره و ماه و سيّارات و سماوات را باز كرديم اينها در آغاز آفرينش رَتْق بودند، بسته بودند. خيلي از چيزهاست كه بسته‌اند ما باز مي‌كنيم لذا او فتّاح است، او ﴿خَيْرُ الْفَاصِلِينَ بهترین داوران و جداکنندگان [حق از باطل] است [28] است و يوم‌القيامه هم ﴿يَوْمُ الْفَصْلِ﴾ [29] است.