وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ﴿۹﴾

و در پيش روي آنها سدي قرار داديم، و در پشت سرشان سدي، و چشمان آنها را پوشانده‏ ايم، لذا چيزي را نمي‏بينند! (۹)

از يكسو همچون اسيرانى هستند كه در غل و زنجيرند. از سوى ديگر حلقه غل چنان پهن و گسترده است كه سرهاى آنها را به آسمان متوجه ساخته و مطلقا از اطراف خود چيزى نمى بينند! از سوى سوم سدى از پيش رو و پشت سر آنها را در محاصره خود قرار داده و راه پيش و پس را بر آنها بسته است . از سوى چهارم چشمان آنها بسته شده ، و قدرت ديد و باصره آنها به كلى از كار افتاده است .

خوب فكر كنيد كسى كه داراى چنين اوصافى است چه كارى از او ساخته است ؟ چه چيزى مى فهمد؟ چه چيزى ميتواند ببيند؟ و چگونه ميتواند گام بردارد؟ و چنين است حال مستكبران خود خواه و خودبين ، و مقلدان كور و كر، و متعصبان لجوج در برابر چهره حقايق !

انسان براى اينكه بتواند از عالم بيرون وجود خود آگاه شود از وسائل و ابزارى بهره مى گيرد كه به آن ابزار شناخت گفته مى شود.

قسمتى از آنها درون ذاتى هستند، و قسمتى برون ذاتى. عقل و خرد و وجدان و فطرت از ابزار شناخت درون ذات است ، و حواس ظاهرى انسان همچون بينائى و شنوائى و مانند آن ابزار شناخت برون ذاتند.

اين وسائل خداداد اگر مورد بهره بردارى صحيح قرار گيرند روز به روز قويتر و نيرومندتر مى شوند، و بهتر و دقيقتر حقايق را نشان مى دهند.

اما اگر مدتى در مسيرهاى انحرافى قرار گيرند، و يا اصلا از آنها استفاده نشود، تدريجا تحليل رفته و يا به كلى دگرگون مى شوند و حقايق را وارونه نشان مى دهند، درست همانند آئينه صافى كه گرد و غبار ضخيمى آن را بپوشاند، و يا خراشهاى زياد و عميقى بر چهره آن وارد شود كه ديگر نمى تواند چيزى را نشان دهد، و اگر نشان دهد هرگز با واقعيت آن تطبيق نمى كند.

اين اعمال نادرست و موضعگيريهاى انحرافى انسان است كه نعمت بزرگ ابزار شناخت را از او مى گيرد، و به همين دليل ,مقصر اصلى خود او و گناه آن نيز بر گردن خود او است.

…هوسبازان مستكبر، و خود خواهان متعصب ، و دنباله روان بى قيد و شرط را به كسانى تشبيه ميكند كه از يكسو در غل و زنجير گرفتارند، اين همان زنجيرهاى هوس و كبر و غرور و تقليد كوركورانه است كه خود بر دست و گردن خويش نهاده اند، و بر كسانى تشبيه ميكند كه در محاصره دو سد نيرومند و غير قابل عبور قرار گرفته اند. و از سوى ديگر چشمانشان نيز بسته و نابينا است .

غل و زنجير به تنهائى براى جلوگيرى از حركت آنها كافى است ، آن دو سد عظيم نيز به تنهائى مانع فعاليت آنها است ، نداشتن چشم و نابينائى خود نيز عامل مستقلى است .

اين دو سد گوئى به قدرى بلند و نزديك است كه به تنهائى قدرت ديد آنها را مى گيرد همانگونه كه قدرت حركت را از آنها سلب ميكند.

به نظر میرسد منظور این است که در لایه های متعدد ظلمت یا به عبارت دیگر جهل مرکب هستند که رهایی از یکی باز کفایت نمیکند.

جهل مرکب، مقابل جهل بسیط بوده و به این معنا است که انسان چیزی را نداند و به نادانی خویش نیز توجه نداشته باشد، بلکه اعتقاد داشته باشد از کسانی است که به آن امر آگاهی دارد، مانند کسانی که اعتقادات فاسد دارند و خیال می کنند به حقایق آگاه اند، در حالی که در واقع نادان‌اند.

جهل بسیط، مقابل جهل مرکب بوده و به این معنا است که انسان چیزی را نداند و متوجه جهل و نادانی خودش باشد، مانند این که نمی داند در کره مریخ موجود زنده‌ای هست یا نه و به این نا آگاهی خود علم دارد، در نتیجه، برای او یک جهل بیشتر نیست.

سوره 24: النور

أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ ﴿۴۰﴾

یا [اعمالشان] مانند تاریکی هایی است در دریایی بسیار عمیق که همواره موجی آن را می پوشاند، و بالای آن موجی دیگر است، و بر فراز آن ابری است، تاریکی هایی است برخی بالای برخی دیگر؛ [مبتلای این امواج و تاریکی ها] هرگاه دستش را بیرون آورد، بعید است آن را ببیند. و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده است، برای او هیچ نوری نیست.

كرارا گفته ايم هدايت پذيري انسان تا زمانى است كه به اين مرحله نرسيده باشد، اما هنگامى كه به اين مرحله برسد اگر تمام انبياء و اوليا نيز جمع شوند و تمام كتب آسمانى را بر او بخوانند موثر نخواهد شد!

و اينكه در روايات اسلامى و همچنين در آيات قرآن تاكيد شده كه اگر لغزشى براى انسان پيدا شد و گناهى از او سر زد فورا توبه كند و به سوى خدا باز گردد، و از تسويف و تاخير و اصرار و تكرار بپرهيزد براى اين است كه به اين مرحله نرسد، زنگارها را بشويد، موانع كوچك را قبل از تبديل شدن به يك سد بزرگ ويران كند، و راه پيشرفت و حركت را باز نگهدارد و گرد و غبار را از مقابل ديدگان خود فرو بنشاند تا نظر تواند كرد.

سدهائى از پيش و پس !

اين سؤ ال براى بعضى از مفسران مطرح شده است كه مانع اصلى براى ادامه حركت سدهاى پيش رو است ، سد پشت سر چه معنى دارد؟

  • بعضى پاسخ گفته اند: انسان داراى دو گونه هدايت است ، هدايت نظرى و استدلالى ، و هدايت فطرى و وجدانى ، سد پيش رو اشاره به اين است كه او از هدايت نظرى محروم ميگردد، ميخواهد به عقب باز گردد و به هدايت فطرى نظر بيفكند، سد و مانع پشت سر، او را از بازگشت به فطرت باز مى دارد.

…..

  • براى شناخت خداوند معمولا دو راه براى مطالعه وجود دارد مطالعه در نشانه هاى خدا كه در جسم و جان انسان است ، و آن را آيات انفسى مى نامند و مطالعه در آياتى كه در بيرون وجود او در زمين و آسمان و ثوابت و سيارات و كوه و دريا وجود دارد، و آن را (آيات آفاقى) مى گويند كه قرآن مجيد در آيه 53 سوره فصلت به آن اشاره كرده ، ميفرمايد سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ به زودى آيات خود را در آفاق و انفس به آنها نشان ميدهيم تا براى آنها ثابت شود كه خداوند حق است .
    هنگامى كه قدرت شناخت انسان از كار مى افتد هم طريق مشاهده آيات انفسى بر او بسته مى شود، و هم مشاهده آيات آفاقى .
    در آيات فوق جمله إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (ما در گردنهاي آنها غلهائي قرار داديم كه تا چانه‏ ها ادامه دارد، و سرهاي آنها را به بالا نگاهداشته است) اشاره به معنى اول است ، زيرا غلها چنان سر آنها را به بالا نگاه مى دارد كه حتى قدرت ديدن خويشتن را ندارند، و سدهاى پيش و پس چنان چشم آنها را از مشاهده اطراف خود باز مى دارد كه هر چه نگاه مى كنند جز ديوار سد چيزى را نمى بينند و از مشاهده آيات آفاقى محروم مى شوند.

و جمله (من بين ايديهم و من خلفهم ) كنايه از همه جهات است.

و از تفسير فخر رازى حكايت شده كه در معناى تشبيهى كه در اين دو آيه آمده گفته است: مانعى كه نمى گذارد آدمى در آيات خدا نظر كند، دو قسم است: يكى از نظر در آيات انفس جلو مى گيرد، و ديگرى از نظر در آيات آفاق، موانع قسم اول را تشبيه كرده به غل و زنجيرى كه صاحبش را مقمح مى كند، و نمى گذارد سر خود را پايين آورده و خود را نگاه كند، و چشم بر بدن خود بيفكند. و قسم دوم را تشبيه كرده به سدى كه اطراف آدمى كشيده شده باشد و نگذارد انسان آفاق را ببيند و آياتى كه در آفاق هست برايش ظاهر گردد، كسى كه مبتلا به اين دو مانع شود به كلى از نظر كردن محروم مى ماند.

اين اوصافى كه در اين مثل و در نظايرش در قرآن براى مؤمنين و كفار ذكر شده، كشف مى كند از اينكه براى انسان حياتى ديگر در باطن اين حيات دنيوى هست كه از حس مادى ما پوشيده شده، و به زودى در هنگام مرگ و يا در روز بعث، آن حيات براى ما ظاهر و محسوس مى شود. پس بنابراين كلام در نظاير اين آيات و در مثلهاى مورد بحث بر مبناى حقيقت گويى است، نه مجازگويى، كه بعضى از مفسرين پنداشته اند.

در قيامت هم اينها به همين وضع گرفتار مي‌شوند در قيامت اول «كأنّ» است بعد «أنّ» همان طوري كه براي اولياي الهي اول مقام «كأنّ» است بعد مقام «أنّ».

احسان معانی متعددی دارد:

- «أحسن» يعني «فَعَل فعلاً حسنا» تواضع, احسان است ادب, احسان است.

- يكي اينكه متعدّي است «أحسن» يعني «أعطي غيره شيئاً» نسبت به غير كرامت كرده, كار خيري نسبت به ديگري انجام داده, مشكل ديگري را حل كرده, اين به غير احسان كرده.

- سوم اينكه مقامي از مقامات عبادت است كه فرمود: «الإحسانُ أنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأنَّكَ تَرَاهُ، فإنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فإنَّه يَرَاكَ احسان ، اين است كه خدا را چنان عبادت كنى كه گويى او را مى بينى؛ زيرا اگر تو او را نمى بينى، او كه تو را مى بيند»[18]اين از وجود مبارك پيغمبر رسيده است در روايات حضرت است در منابع خاصّه و عامه هم آمده اين را مي‌گويند مقام احسان, مقام احسان اين است كه انسان طرزي خدا را عبادت كند كه گويا مي‌بيند اول «كأنّ» است بعد آن مراحل عاليه‌اش «أنّ» است كه «ما کنتُ أَعبُدُ رَبّا لَم أَرَهُ. من پروردگاری را که ندیده باشم، عبادت نمی کنم»[19]اين در بخش مثبت, در بخش منفي اول «كأنّ» است بعد خود «أنّ» اول گويا نمي‌شنوند, بعد حقيقتاً نمي‌شنوند. اين گويا نمي‌شنوند را در آيه هفت سوره مباركه «لقمان» بيان كرده فرمود:

سوره ۳۱: لقمان

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۷﴾

هنگامي كه آيات ما بر او خوانده مي‏شود مستكبرانه روي بر مي‏گرداند، گوئي آن را نشنيده، گوئي اصلا گوشهايش سنگين است! او را به عذاب دردناك بشارت ده. (۷)

گويا نشنيد, آخرها اصلاً نمي‌شنوند درك نمي‌كنند مي‌گويند اين افسانه است, خرافه است. پس اول «كأنّ» است بعد «أنّ» هم در مقام مثبت هم در مقام منفي، اينهايي كه اول «كأنّ» بود به آنها مهلت دادند به جاي اينكه «كأنّ» را تبديل بكنند به سمع و بصر به «أنّ»ی ﴿لاَيُبْصِرُون﴾تبديل شده است آن وقت ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾,[20]﴿لَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا﴾,[21]﴿لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا﴾,[22]﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا﴾[23]مثل اين بت‌ها مثل اين چوب‌ها.

اين گروه در قيامت به همين وضع گرفتار مي‌شوند در سوره مباركه «ابراهيم» آمده است در قيامت اينها همين گرفتاري را دارند آيه 42 به بعد سوره مباركه «ابراهيم» اين است

سوره ۱۴: إبراهيم

وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ ﴿۴۲﴾

و گمان مبر كه خدا از كارهاي ظالمان غافل است (نه، بلكه كيفر) آنها را تاخير انداخته براي روزي كه چشمها در آن (از ترس و وحشت) از حركت باز مي‏ايستد. (۴۲)

مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُءُوسِهِمْ لَا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ ﴿۴۳﴾

گردنها برافراشته، سر به آسمان كرده، حتي پلك چشمهايشان بيحركت مي‏ماند و دلهايشان به كلي خالي مي‏گردد! (۴۳)

دلِ اينها خالي است هيچ چيزي در دلشان نيست, سرشان بالاست اما قدرت اينكه چشم را اين طرف و آن طرف بكنند ندارند جايي را هم نمي‌بينند. همين افراد سر به هوايي كه نه پيش پا را ديدند, نه جلو را ديدند, نه پشت سر را ديدند در قيامت هم به مضمون همين آيه 42 و 43 سوره مباركه «ابراهيم» گرفتار مي‌شوند.

بنابراين چون الفاظ براي معاني عام وضع شد اين مجاز نيست حجاب تنها حجاب مادي نيست حجاب معنوي را هم شامل مي‌شود «حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» را واقعاً شامل مي‌شود مجاز نيست, تشبيه نيست و حجاب هم گاهي مستور است گاهي مشهور; حجاب مشهور همين ديوار است و پرده است و در, حجاب مستور همان گناه است و امثال ذلك. گناه واقعاً حجاب است منتها آدم نمي‌بيند كه اين حجاب است. اگر اين‌چنين شد ظاهر آيه سوره مباركه «يس» بر معناي خودش حمل مي‌شود و احتياجي هم به تشبيه و امثال ذلك كه جناب فخررازي گفتند نيست.

آنها اعما هستند بهشت و اولياي و اهل بيت و اينها را نمي‌بينند وگرنه كاملاً جهنم را مي‌بينند, كاملاً كفار را مي‌بينند مثل اينكه در دنيا مسجد هست, حسينيه هست, حوزه هست, مراكز مذهبي هست, عزاداري هست اينها را نمي‌بينند, اما چهارتا مركز فساد باشد آن‌جا را مي‌بينند. در دنيا چطور بودند در دنيا اين همه مراكز مذهبي بود مخصوصاً در محرم و صفر, اين هيچ كدام را نديد مراكز فساد را كه تبليغ كردند آن‌جا را مي‌بيند همين وضع است فرمود: ﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً اما آنها كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بودند در آنجا نيز نابينا هستند و گمراه تر!﴾ هر كه در دنيا كور بود اين‌جا هم كور است … در قيامت هم همين طور است اين نه اينكه كور باشد نبيند, اين آتش و شعله را مي‌بيند مي‌گويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[19] اما بهشت و اهل بهشت و مردان الهي را نمي‌بيند.