إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ﴿۶﴾
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ﴿۶﴾
ما آسمان پائين را با ستارگان تزيين كرديم. (۶)
… مى گويد: آسمان پائين را با كواكب تزيين كرديم در حالى كه فرضيه اى كه در آن زمان بر افكار و دانشمندان حاكم بود مى گفت فقط آسمان بالا آسمان ستارگان ثوابت است (آسمان هشتم طبق فرضيه بطلميوس ).
https://www.aparat.com/v/SHkfs
ولى چـنـانـكـه مـى دانـيـم بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروى قرآن از فرضيه نادرست مشهور آن زمان خود معجزه زنده اى از اين كتاب آسمانى است …
نـكـتـه جـالب ديـگـر اينكه از نظر علم امروز مسلم است كه چشمك زدن زيباى ستارگان به خاطر قشر هوائى است كه اطراف زمين را فرا گرفته ، و آنها را به اين كار وا مى دارد، و ايـن بـا تـعـبـيـر السماء الدنيا (آسمان پائين) بسيار مناسب است ، اما در بيرون جو زمين ، ستارگان خيره خيره نگاه مى كنند و فاقد تلؤلؤ هستند.
مراد از (زينت ) هر چيزى است كه به وسيله آن چيز ديگرى را آرايش دهند و زيبا سازند. و كـلمـه (كـواكب) عطف بيان و يا بدل از زينت است. و در كلام خداى سبحان مساله زينت دادن آسـمـان دنـيـا بـه وسـيـله سـتارگان مكرر آمده، از آن جمله فرموده: (و زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ و آسمان پائين را با چراغهاي (ستارگان) زينت بخشيديم) و نيز فرموده: (وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ و به راستى ما آسمان پايين را با چراغهاي پرفروغي زينت بخشيديم) و نيز فرموده: (أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ مگر به آسمان بالاى سرشان ننگريسته اند كه چگونه آن را ساخته و زينتش داده ايم و براى آن هيچ گونه شكافتگى نيست).
و اين آيات خالى از اين ظهور نيستند كه: آسمان دنيا يكى از آسمانهاى هفتگانه اى است كه قرآن كريم نام برده و مراد از آن همان فضايى است كه ستارگان بالاى زمين در آن فضا قرار دارند، هر چند كه بعضى از مفسرين اين آيات را طورى توجيه و معنا كرده اند كه با فرضيه هاى هيات قديم موافق درآيد و بعضى ديگر آن را طورى توجيه كرده اند كه با فرضيه هاى هيات جديد منطبق شود.
قرآن كريم درباره آفرينش آسمان چند طايفه آيات دارد: يك طايفه از آيات ناظر به «سماء» به معناي فضاي عالي و جوّ است كه ميفرمايد باران را ما از آسمان نازل ميكنيم
سوره ۲۵: الفرقان
وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا ﴿۴۸﴾
و او كسي است كه بادها را بشارتگراني پيش از رحمتش فرستاد و از آسمان آبي پاك كننده نازل كرديم. (۴۸)
که اين آسمان منظور از آن سپهر و مکان «شمس» و «قمر» و اينها نيست، همين جايي كه ابر است و همين فضاي بالا را آسمان ميگويند, اگر در بخشي از آيات دارد كه ما از آسمان براي شما باران نازل ميكنيم، منظور از آسمان در اين طايفه از آيات همان جوّ بالا و فضاي بالاست و اطلاق آسمان بر جوّ بالا هم يك اطلاق محاورهاي است که هم در لغت عرب مطرح است و هم در محاورات مردم ديگر. طايفه ديگر از «سماء» در برابر «أرض» است و همان آسماني است كه جاي ستارهها و كواكب ثابت و سيّار است. آيه محلّ بحث كه دارد ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا﴾ناظر به اين بخش است.
کما اینکه در مورد زمین هم همین هست همیشه به معنی زمین در برابر آسمان نیست.
سوره ۱۲: يوسف
قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ ﴿۵۵﴾
(يوسف) گفت مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده كه نگهدارنده و آگاهم. (۵۵)
وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَنْ نَشَاءُ وَلَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ﴿۵۶﴾
و اينگونه ما به يوسف در سرزمين (مصر) قدرت داديم كه هرگونه ميخواست در آن منزل ميگزيد (و تصرف ميكرد) ما رحمت خود را به هر كس بخواهيم (و شايسته بدانيم) ميبخشيم و پاداش نيكوكاران را ضايع نميكنيم. (۵۶)
آیۀ دیگر از همین قبیل آیات بحث برانگیز را در سورۀ نوح میتوان سراغ گرفت: «وَ َقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لا تَذَرْ عَلَی الأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیارًا» (نوح/ 26)؛ یعنی نوح گفت پروردگارا کسی از کافران را روی زمین باقی نگذار. بحث، در بارۀ الف و لام ارض است. اگر الف و لام در این کلمه نشان جنس و حاکی از استغراق باشد، نشان دهنده فراگیری طوفان نوح در کل زمین است؛ امّا اگر این الف و لام، الف و لام عهد باشد، نشان میدهد که طوفان نوح تنها در سرزمینی که روی داده که نوح (ع) در آنجا مشغول دعوت بوده، و حادثه عالمگیر نبوده است.
با استقراء کلمه أرض در آیات قرآن میشود گفت که هر گاه در قرآن این کلمه با «سماوات» یا کلماتی از این دست همنشین شده باشد، حاکی از کلّ زمین است؛ نه سرزمینی خاص. مثلاً، در آیاتی همچون «لِّلَّـهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خداست» (بقره/ 284)، یا «لَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ طَوْعًا و َکَرْهًا تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند، از روي اختيار يا از روي اجبار، در برابر (فرمان) او تسليم اند» (آل عمران/ 83)، ارض همراه با الف و لام در تقابل با آسمانها، دلالت بر جنس زمین مسکون میکند که از نگاه ناظر زمینی، زیر آسمان قرار گرفته است.
از آن سو، هر گاه کلمۀ «أرض» در قرآن تنها استعمال شود، معادل با سرزمین معهود و شناخته برای مخاطبان است و بر قطعهای خاص از ارض دلالت میکند که قوم مورد بحث در آن ساکنند. مثلا، در آیۀ «وَإِن کَادُوا لَیسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الأرْضِ لِیخْرِجُوکَ مِنْهَا وَإِذًا لا یلْبَثُونَ خِلافَکَ إلاّ قَلِیلاً نزديك بود آنها تو را از اين سرزمين با نيرنگ و توطئه ريشه كن و بيرون سازند، اما هر گاه چنين ميكردند (گرفتار مجازات سخت الهي ميشدند و) بعد از تو جز مدت كمي باقي نمي ماندند!(۷۶)» (اسراء/ 76)، منظور از ارض، ارض معهود، یعنی سرزمین مکّه است. به همین ترتیب، در آیۀ «وَقَضَینَا إِلَیٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنّ َفِی الأَرْضِ مَرَّتَین ِوَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ما به بني اسرائيل در كتاب (تورات) اعلام كرديم كه دوبار در زمين فساد خواهيد كرد، و برتري جوئي بزرگي خواهيد نمود.» (اسراء/ 4)، مراد از ارض، ارض معهود، یعنی سرزمین فلسطین است (برای این دیدگاه، رک: رشید رضا، 12/ 108).
https://qurannotes.blogfa.com/category/14
مطلب ديگر درباره خلقت آسمان و زمين است كه اينها اول با هم مرتبط بودند، خداي سبحان بسته آفريد, بسته بودند، «رَتْق» بودند و خداي سبحان اين بسته را باز كرد كه در سوره مباركه «انبياء» گذشت.
سوره ۲۱: الأنبياء
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ ﴿۳۰﴾
آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از يكديگر باز كرديم؟ و هر چيز زنده اي را از آب قرار داديم، آيا ايمان نمي آورند! (۳۰)
پس اينها بسته بودند و باز شدند، ديگر دو طبيعت و دو هيئت و امثال ذلك نخواهند داشت تا برخيها بگويند آنها داراي طبيعت خامسه هستند و عنصر ديگر دارند.
در بسیاری از سنتهای فلسفی و علمی کهن، جهان از چهار عنصر اصلی تشکیل شده بود: آب، آتش، خاک و هوا. این نظریه که به "نظریه عناصر چهارگانه" معروف است، در فلسفه یونان باستان، علم اسلامی، و حتی پزشکی سنتی مورد استفاده قرار میگرفت.
با گذر زمان، برخی از فیلسوفان و دانشمندان این چهار عنصر را ناکافی دانستند و فرض کردند که عنصری فراتر از این چهار وجود دارد که جهان را کامل میکند. این عنصر جدید را "طبیعت خامسه" (طبیعت پنجم) یا "اثیر" (Aether) نامیدند.
برخلاف چهار عنصر دیگر که زمینی و فانی هستند، اثیر عنصری آسمانی و جاودانه در نظر گرفته میشد.
ارسطو چهار عنصر بنیادی کیهان را آب، آتش، خاک و هوا میدانست، بهعلاوه عنصر پنجمی به نام اثیر که معتقد بود اجرام آسمانی از آن ساخته شدهاند.
فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ
خب …. آن ستّة أيام چيست، اينها آياتي نيست كه دركش براي همه بلاواسطه آسان باشد. به اندازهاي كه به وسيله روايات به ما رسيده است ما ميفهميم. منتها، متأسفانه كساني در صدر اسلام نبودند كه پيگير اين گونه از مسائل باشند و متأسفانه درِ آن مدينه علم بسته بود.
اين ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ را به معناي تطوّرات(تحول، تغيير، دگرگوني) ششگانه بايد معنا كرد. يوم به معناي تطور است به معناي سير مادي اين مواد است تا به صورت زمين در بيايد حالا ممكن است كه اين بخواهد به زبان تاريخ دربيايد ممكن است ده سال باشد ده ميليون سال باشد ده ميليارد سال باشد سال شمسي و قمري باشد يا سال نوري باشد.
… زمان به اين صورت تاريخ نبود ولي يقينا زمان بود هر جا حركت هست زمان هست حركت در لا زمان ممكن نيست…
اين ديگر به عهده علوم تجربي و كيهانشناسي و نجومشناسي و اينهاست كه اينها بايد تلاش و كوشش كنند اين ادوار ششگانه را به دست بياورند
حالا آن شش روز به معناي شش مرحله است چگونه مراحل به شش قسمت تقسيم شد؟
بعضي از آيات ميفرمايد آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد بعضي از آيات ميفرمايد كه آسمان و زمين و آنچه بين السماء و الارض است اين مجموعه در شش روز خلق شد
http://tanzil.net/#search/quran/%D8%B3%D9%90%D8%AA%D9%91%D9%8E%D8%A9%D9%90
اين معلوم ميشود كه آن طايفه از آياتي كه ميفرمايد آسمان و زمين در شش روز خلق شد يعني آسمانها و زمين و آنچه بين السماء و الارض است مثل هوا يا لايههاي ازن و چيزهاي ديگري كه يكي پس از ديگري كشف ميشود اين مجموعه در شش روز خلق شد.
يك طايفه ميفرمايد كه آسمانها را خدا در دو روز خلق كرد
سوره ۴۱: فصلت
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ …. ﴿۱۲﴾
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت
يك طايفه آياتي است كه ميفرمايد زمين را در دو روز خلق كرد
سوره ۴۱: فصلت
قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ….. ﴿۹﴾
بگو آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو هنگام آفريد كفر مى ورزيد
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=41&ayat=9&user=far&lang=far&tran=2
خب اين شش روز اگر مال مجموعه آسمانها و زمين و آنچه بين الارض و السماء است اين چهار روز كه از آن شش روز منها بشود قهرا نتيجهاش اين خواهد بود كه بين الارض و السماء آنچه هم كه بنام هوا و مانند آن است آن هم در دو روز خلق شد اين يك نحوه تفسير قرآن به قرآن است. ديگر آيهاي نيست كه دلالت بكند بر اينكه اين بين الارض و السماء هم در دو روز خلق شد آن را ديگر به اجتهاد مستنبط تفسير ميشود.
أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ:
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ﴿۱۰﴾
او در زمين كوههائي قرار داد، و بركاتي در آن آفريد، و مواد غذائي مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان! (۱۰)
اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ هيچ ارتباطي با آن ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ ندارد اين ﴿أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ يعني فصول چهارگانه اين مربوط به خصوص زمين است ما زمين را آفريديم و زندگي مردم را در چهار فصل قرار داديم ﴿وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا﴾. پس تأمين ارزاق به فصول چهارگانه است اين چهار روز به آن شش روز هيچ ارتباطي ندارد.
حلّ تنافي آفرينش با ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ و ﴿سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾
ذات اقدس الهي درباره مجرّدات وقتي كه بخواهد چيزي را بيافريند ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ است وگرنه درباره ماديات زمانبردار است ... آن ﴿خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ﴾ چقدر طول كشيد ما نميدانيم اما روح كه مطرح است كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾[28]، ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ است.
خداوند متزمّن را با زمان اداره ميكنند مجرّد را با ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾.
اينجا كه زمانبردار است و مكانبردار است ﴿قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾, اگر بخواهد معجزه انجام بدهد بله گاهي با طيّالأرض گاهي با ﴿أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[29] و امثال ذلك انجام ميدهد اما آن ديگر معجزه است به نحو عادي نيست.
… كار خدا زمان مند نيست آن كه فيض خدا را دريافت ميكند او زماندار است اما كار خدا بي زمان است لذا آنچه را كه به خودش اسناد ميدهد ميفرمايد ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ يا وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ و فرمان ما يك امر بيش نيست، همچون يك چشم بر هم زدن آنچه كه به الله اسناد دارد زماني نيست چون او فوق زمان است موجود است و فوق زمان كار ميكند
آن موجودي كه متزمن است يعني در زمان زندگي ميكند آن زمانمند است زمان پذير است يا دفعي يا تدريجي فيض را قبول ميكند مثل اينكه خود ذات اقدس اله منزه از مكان است كارش در مكان نيست نميشود گفت كجا خدا اين كار را كرد ولي آن موجود مادي كه متمكن است خودش داراي مكان است ميشود گفت, فلان موجود در فلان مكان اين فيض را گرفته. ميشود گفت موساي كليم در طور اين را گرفته يا وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مكه يا بيت المقدس اين فيض را دريافت كرده است لذا آيات قرآن كريم به مكي و مدني تقسيم ميشود اين به لحاظ گيرنده است وگرنه گوينده همانطوري كه ليس ربك صباح و لا مساح مكان هم نيست پس خداوند خودش منزه از زمان و مكان است امري كه به او برميگردد منزه از زمان ومكان است لذا فرمود ﴿انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون﴾
در بيانات نوراني حضرت امير المومنين (سلام الله عليه) در نهجالبلاغه آمده است كه فاعل لا بالحركة اگر او بي حركت كار ميكند پس فعل او در منطقه زمان و زمين نيست اما آنكه گيرنده فيض خداست و متعلق فعل است آن يا در زمان است يا در مكان است يا او هم احيانا ممكن است فوق زمان و مكان باشد آسمان و زمين از آن جهت كه موجود مادياند با تطورات حركت همراهند اينها مقدار دارند.
بنابراين ميتوان گفت كه:
ذات اقدس اله خودش منزه از زمان و مكان است.
فيض او كه در منطقه طبيعت است نه فرا طبيعت در محور ماده است نه فرا ماده زمانمند است.
و هيچ حركتي بي زمان نيست و اصولا حركت بي زمان مستحيل است.
بديهى است قدرت بى انتهاى پروردگار براى ايجاد تمام اين جهان در يك لحظه كوتاه و كمتر از آن كافى است، ولى اين نظام تدريجى بهتر مى تواند بيانگر عظمت خدا و علم و تدبير او در تمام مراحل باشد.
فى المثل اگر (جنين) در يك لحظه تمام دوران تكامل خود را طى مى كرد و متولد مى شد شگفتيهاى آن از نظر انسان دور مى ماند، اما هنگامى كه مى بينيم هر روز و هر هفته در طول اين نه ماه شكل و شرائط شگرف تازه اى به خود مى گيرد و مراحل گوناگون عجيبى را يكى بعد از ديگرى پشت سر مى گذارد به عظمت آفريدگار بهتر آشنا مى شويم.
https://www.aparat.com/v/d93q77v
https://www.aparat.com/v/n40s6bo
مطلب ديگر اين است كه بعضي از روايات از طرف اهل سنت هم شايد باشد كه ذات اقدس اله آفرينشش از روز يكشنبه شروع شده است و جمعه ختم شد شش روز از يكشنبه است تا جمعه. جمعه را هم جمعه گفتند براي اينكه جمع بندي آفرينش است همه مخلوقات آنجا جمع شدهاند.
روز شنبه را كه سبت [ س َ] ميگويند سبت يعني تعطيل سبت يعني قطع يا انقطع يعني چون كار تمام شد ميگويند سبت. سبت خاموشي تعطيلي آرامش سكون, اينكه در بيان نوراني حضرت اميرالمومنين (سلام الله عليه) در نهجالبلاغه آمده است نعوذُ باللهِ من سُبات العقل سبات با سين كه همين سبت است يعني ما پناه ميبريم به خدا از سبت عقل كه عقل خاموش بشود تعطيل بشود ساكت باشد نه بفهمد و نه فتوا بدهد نعوذبالله من سبات العقل سبات يعني همين سبت است همين انقطاع است.
https://ahlolbait.com/content/16063/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87-224-%D9%86%D9%87%D8%AC-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87%D8%9B-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%BE%D8%B1%D9%87%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B2-%D8%B8%D9%84%D9%85
https://ahlolbait.com/content/16066/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87-224-%D9%86%D9%87%D8%AC-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87%D8%9B-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B2%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%DB%8C
با توجه به اين روايات، عالمان روز يک شنبه را "روز شروع" خوانده، کارهاي مهم از جمله تدريس شان را در آن روز شروع مي کنند. شيخ عباس هم دعاها, روزها را از روز يک شنبه شروع کرده است.
https://ahlolbait.com/content/1091/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%AF%D8%B9%DB%8C%D9%87-%D9%85%D9%81%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D8%AD-%D8%A7%D9%84%D8%AC%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%88%D9%84
سماوات گاهي در قرآن كريم معدود نيست مثل اينكه ﴿لله ملك السمٰوات و الارض﴾ يا ﴿خلق السمٰوات و الارض﴾ گاهي معدود است مثل آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ طلاق كه ﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ خداوند كسي است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را﴾ كه در ذيل اين آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ طلاق روايت از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) است كه حضرت دستان مباركشان را بالا و پايين بردند ميفرمودند ارض و سماء ارض و سماء ارض و سماء معلوم ميشود ما ارضين سبع هم داريم تنها يك زمين نيست.
بيان نوع ديگر از آسمان غير نجومي و محل بحث نبودن آن
اما درباره آسمان، فرمود آسماني است شما ميبينيد كه نظام نجوم و سپهر ميتواند براساس معرفتهاي تجربي و رياضي به آن دسترسي پيدا كند. يك سلسله آسمانهايي ما داريم كه ارزاق شما از آنجاست و درهاي آن آسمان به هيچ وجه به روي كفار باز نميشود كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛[7]
سوره ۷: الأعراف
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿۴۰﴾
در حقيقت كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن] آنها تكبر ورزيدند درهاى آسمان را برايشان نمى گشايند و در بهشت درنمى آيند مگر آنكه شتر در سوراخ سوزن داخل شود و بدينسان بزهكاران را كيفر مى دهيم (۴۰)
اگر منظور از آن آسماني كه در سوره «اعراف» آمده که درهاي آن به روي كفار باز نميشود، همين آسمانهاي نجومي و رياضي باشد كه اينها هر روز آنجا به صورت يك ترمينال مسافر پياده ميكنند و مسافر رفت و آمد ميكند، اين درهاي آسمان به روي كفار باز نميشود يعني چه؟ … پس معلوم ميشود يك آسمان ديگري هم هست كه آن فعلاً در اينجا مطرح نيست. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) بود كسي از شام آمده خواست مسائلي را از خدمت آن حضرت سؤال كند، وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) که کودکی بود در آن جا نشسته بود, حضرت فرمود: از اين کودک بپرسيد, سائل گفت كه «كم بين الأرض و السماء»؛ بين آسمان و زمين چقدر فاصله است؟ فرمود: «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم اندازه كشش نگاه و دعاى ستمديده»[8] اين طبق تعبير سيدناالاستاد از غرر روايات ماست.[9] فرمود ـ همين دو جمله ـ «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم اندازه كشش نگاه و دعاى ستمديده»؛ يعني اگر منظور شما آسمان ظاهر است تا چشم ميبيند آسمان است که ديگر راه حساب و كيلومتر و اينها نيست و اگر منظور، آسمان باطن است آه مظلوم، «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم»؛ آه مظلوم به آنجا ميرسد که اگر به آنجا رسيد يقيناً مستجاب ميشود.
وجود مبارک امام باقر (سلام الله علیه) می فرماید پدرم امام سجاد (سلام الله علیه) آخرین وصیتی که به من … می کرد این بود که فرمود پسرم! آخرین وصیتی که پدرم حسین بن علی (سلام الله علیهما) در کربلا به من کرد این بود؛ یعنی آخرین وصیت سیدالشهداء به امام سجاد، همان آخرین وصیت امام سجاد به امام باقر است، فرمود پسرم! «إِیاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یجِدُ عَلَیکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّه بترس از ظلم به کسی که جز خدا کسی را ندارد »؛[3] فرمود ظلم همه جا حرام است، جزء گناهان کبیره است؛ اما آن ظلمی که مظلوم هیچ پناهی جز خدا ندارد، از او بترسید! چون او به هر حال آه که می کشد خدا را می خواهد، غیر از خدا کسی دیگر را ندارد. فرمود بین آه مظلومی که هیچ پناهی ندارد، با بارگاه ملکوتی خدا هیچ حجابی نیست.
پس ما آسماني داريم كه رياضيات و «شمس» و «قمر» با آن كار دارند و آسماني داريم كه آه مظلوم با آن كار دارد, دعا با آن كار دارد, نماز با آن كار دارد، اين همان است كه در سوره «اعراف» آيه چهل فرمود درِ آن آسمان به روي كافر باز نميشود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛حالا شايد همان آسماني باشد كه ﴿وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً﴾[10]
سوره ۷۸: النبأ
يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا ﴿۱۸﴾
روزي كه در «صور» دميده ميشود، و شما فوج فوج وارد محشر ميشويد. (۱۸)
وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَكَانَتْ أَبْوَابًا ﴿۱۹﴾
و آسمان گشوده ميشود، و به صورت درهاي متعددي در مي آيد (۱۹)
… فعلاً آن آسماني كه جاي دعاي مظلوم است, جاي استجابت دعاست, جاي عبادات و اينهاست, ملائكه از آنجا نازل ميشوند ﴿لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً﴾,[11] ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ فعلاً در آن آسمان بحث نيست كه فرشتهها از آنجا نازل ميشوند، دعاها به آنجا برميگردد و روزيهاي ما از آنجا تنظيم ميشود؛ همين آسماني كه فعلاً در مسائل رياضي است و از آن ميتوان پي به وحدانيّت ذات اقدس الهي برد كه قرآن دارد از اين راه استدلال ميكند، وگرنه آن آسمان غيبي هنوز براي مشركان حجاز يا غير حجاز روشن نشده بود تا قرآن كريم به آن استدلال كند.
پس آنچه فعلاً محلّ بحث است آسمان و زميني است كه بحثهاي نجومي و سپهري درباره آن كار دارد. در سوره مباركه «انبياء» آيه سي فرمود: ﴿أَوَلَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا﴾اين رؤيت, رؤيت علمي است. مگر اينها بررسي نكردند و تحقيق نميكنند كه ﴿أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً﴾اينها بسته بودند ﴿فَفَتَقْناهُما﴾ما فتق كرديم…
….كلّ اين سمايي كه ما ميبينيم … مجموعه اينها در آسمان اول است، آن «سماوات» ديگر؛ يعنی آن شش آسمان را, ما چه ميدانيم. در بخشهايي از سوره مباركه «واقعه» دارد ﴿فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾[23]چه با چشم مسلّح چه با چشم غير مسلّح, خيلي از چيزهاست كه شما نميبينيد… قسم ياد ميكند به آنچه ميبينيد و آنچه نميبينيد ﴿فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ ٭ وَ ما لا تُبْصِرُونَ﴾. اگر چيزهايي است كه ما نميبينيم دليل ندارد كه اين کواکب هفتگانه (قمر و عطارد و زهره و شمس و مريخ و مشتري و زحل) را بر همين آسمان هفتگانه قرآني تطبيق كنيم …
اين نكته را توجه داريد كه اگر علم, علم ديني بود معنايش اين نيست كه هر كسي وارد شده است به مقصد ميرسد؛ تفسير,،علم ديني است، فقه و اصول, علم ديني است، حديث, علم ديني است؛ اين همه اختلاف در آن هست بعضي «مصيب» و بعضي «مخطي» هستند, اگر كسي روشمند بحث نكرد كه خارج از حوزه سخن است، اگر كسي مجتهدانه و روشمندانه بحث كرد «مَنِ اجْتَهَدَ فَأَصَابَ فَلَهُ أَجْرَانِ، وَ مَنِ اجْتَهَدَ فَأَخْطَأَ فَلَهُ أَجْرٌ واحِد»[24] اگر چيزي علم ديني شد معنايش اين نيست كه هر كه هر چه گفت درست گفته; اين تفسير, اين فقه, اين حديث اينها همه علوم ديني هستند، اما اينچنين نيست كه هر مفسري, هر فقيهي, هر اصولی و هر محدّثي هر چه گفت درست گفته باشد؛ بعضي درست ميگويند، بعضي اشتباه ميكنند. هر چه در عالم هست، اگر كسي درباره خلقت بخواهد بحث كند… اين يقيناً ديني است، اما آن علومي كه به افعال انسان برميگردد نه به فعل خدا; مثل هنر, مثل خوانندگي, مثل نوازندگي, مثل سينما اينها فعل انسان است که اين ميتواند حلال باشد و ميتواند حرام باشد, ميتواند ديني باشد و ميتواند غير ديني باشد، اما در خلقت كسي بخواهد بحث كند فرض ندارد كه علم غير ديني باشد, پس معناي علم ديني اين نيست كه هر كسي هر چه گفته, درست گفته است؛ مثل تفسير است, مثل فقه است, مثل حديث است, مثل اصول است كه اگر كسي بدون روش وارد شد كه حق نداشت, اگر ساليان متمادي زحمت كشيد و روشمندانه بحث كرد او راهش صحيح است که يا «مُصيب» است يا «مُخطي»؛ اگر «مصيب» بود «فَلَهُ أَجْرَانِ» و اگر «مخطي» بود «فَلَهُ أَجْرٌ واحِد».
نقد علامه طباطبايي بر مفسّران در تفسير آيات با روش علوم هيوي
… در جريان خلقت آسمان و زمين آيات قرآن يك چيز ميگويد، آن امور رايج و دارج در هيئت و نجوم چيز ديگر است که گاهي منطبق بر اين است و گاهي منطبق بر اين نيست و قرآن طرزي حرف نزده كه ـ معاذ الله ـ منطبق بر هيئت پيشينيان باشد كه بطلانش ـ معاذ الله ـ ثابت شود. اينكه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) نقدي دارند، نقدي بر مفسّران دارند كه آنها هم مُحِق بودند. اگر مرحوم علامه در آن عصر بود، مانند آنها برابر اصول موضوعه همينطور حرف می زدند، الآن هم كه ما در اين عصر هستيم براساس جاذبه حرف ميزنيم، اينكه حرف آخر دنيا نيست؛ ممكن است يك تحقيق نهايي به بار بيايد و اين ﴿بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها﴾ را دقيقتر و لطيفتر معنا كند، از جاذبه رقيقتر معنا كند؛ بزرگان و مفسّراني كه بعد از ما خواهند آمد حرفي ميزنند كه دقيقتر از حرف گاليله، نيوتن، کوپرنيک و مانند آن است؛ دنيا تمام نشده و علوم هم تمام نشده، ما برابر اصل موضوعه كه تاكنون هست به همين مقدار بر اساس جاذبه داريم سخن ميگوييم و اگر بعداً بطلان آن روشن شد، برداشت ما باطل خواهد بود نه تفسير قرآن كريم.
سوره ۳۱: لقمان
خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ ﴿۱۰﴾
آسمانها را بدون ستوني كه قابل رؤ يت باشد آفريد، و در زمين كوههائي افكند تا شما را به لرزه در نياورد، و از هر گونه جنبنده روي آن منتشر ساخت، و از آسمان آبي نازل كرديم، و به وسيله آن در روي زمين انواع گوناگوني از جفتهاي گياهان پر ارزش رويانديم. (۱۰)
… گاهي زينت آسمان را «بروج» ميداند, گاهي «سراج» ميداند, گاهي «مصباح» ميداند, گاهي خود «كوكب» كه مبيّن همه اينهاست ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾…
چگونگي وحي تكويني به آسمان و سبيل الله بودن حركت آنها
از اينكه فرمود: ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها و در هر آسمانى امرش را وحى كرد﴾معلوم ميشود نظير ﴿وَ أَوْحي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً﴾[10]است؛
سوره ۴۱: فصلت
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ ﴿۱۲﴾
در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد، و آسمان پائين را با چراغهاي (ستارگان) زينت بخشيديم و (با شهابها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم، اين است تقدير خداوند دانا. (۱۲)
سوره ۱۶: النحل
وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ﴿۶۸﴾
پروردگار تو به زنبور عسل وحي (الهام غريزي) فرستاد كه از كوهها و درختان و داربستها خانه هائي برگزين! (۶۸)
ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۶۹﴾
سپس از تمام ثمرات تناول كن، و راههائي پروردگارت را كه برای تو هموار شده را بپيما، از درون شكم آنها نوشیدنی با رنگ های گوناگون بیرون می آید، كه در آن شفاي مردم است در اين امر نشانه روشني است براي جمعيتي كه اهل فكرند! (۶۹)
همانطوري كه زنبور عسل با آن وحي تكويني كه دريافت ميكند، راههاي الهي را ميشناسد;... طي ميكند… به مقصد ميرسد… عسل خروجيِ اوست … اين ميشود «سبيل الله». هيچ موجودي در عالَم نيست كه حركت كند و كاري انجام دهد مگر اينكه او «سالك سبيل الله» است.
http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=20&ayat=49&user=far&lang=far&tran=2
گاهي از آسمان سخن ميگويد و گاهي از زمين، گاهي از آسماني حرف ميزند و گاهي از زميني. درباره زمين و زميني فرمود: ﴿وَ أَوْحي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي﴾ و درباره آسمان فرمود: ﴿وَ أَوْحي في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ تدبير آسمانها به اين است كه به هركدام از اينها وحي الهي ميرسد, راهنمايي الهي ميرسد, دستور الهي ميرسد و آنها مداري كه دارند مدارهايشان را به عنوان «سبيل الله» دارند طي ميكنند که «سبيل الله» گاهي مستقيم است، گاهي «مستدير» است، گاهي زنبوری از كندو حركت ميكند، به باغ ميرود و برميگردد که اين يك راه مستقيم است؛ يك وقت است كه نه, شمس و قمر است, ستارههاي ديگر است يا سي روز يا 29 روز مدارش را طي ميكند يا 365 روز طي ميكند يا در هر سي هزار سال يك بار مدارش را طي ميكند، اين صراط مستقيمِ او, مدار است و كُروي است و يا دايره است و يا بيضوي است و امثال ذلك... به هر تقدير اينها «سبيل الله» است و با وحي دارد اداره ميشود.
سوره ۷: الأعراف
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ﴿۴۰﴾
آنها كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبر ورزيدند درهاي آسمان برويشان گشوده نميشود و (هيچگاه) داخل بهشت نميشوند مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن خياطي بگذرد! (يعني بهيچوجه امكان ندارد) اينچنين گنهكاران را جزا ميدهيم. (۴۰)
(حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ) در اين جمله ورودشان به بهشت تعليق بر محال شده، و اين تعليق بر محال كنايه است از اينكه چنين چيزى محقق نخواهد شد، و بايد براى هميشه از آن مايوس باشند، همچنانكه گفته مى شود (من اين كار را نمى كنم مگر بعد از آنكه كلاغ سفيد شود، و يا موش تخم بگذارد) در آيه مورد بحث اين معنا را به كنايه فهمانده، چنانكه در آيه (وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ ) تصريح نموده.
اين تعبير كنايه لطيفى از محال بودن اين امر است، در واقع براى اينكه عدم امكان دخول اين افراد در بهشت به صورت يك مساله حسى در آيد، اين مثال انتخاب شده است، تا همانطور كه هيچكس ترديد ندارد كه ممكن نيست شتر با آن جثه بزرگش از سوراخ باريك سوزن عبور كند، همينطور مسلم بدانند راهى براى ورود افراد بى ايمان متكبر در بهشت مطلقا موجود نيست!
جمل در لغت به معنى شترى است كه تازه دندان برآورده، ولى يكى از معانى جمل طنابهاى محكمى كه كشتى ها را با آن مهار مى كنند، نيز مى باشد و از آنجا كه طناب و سوزن تناسب بيشترى با هم دارند، بعضى اين معنى را در تفسير آيه بهتر دانسته اند، ولى بيشتر مفسران اسلامى معنى اول را ترجيح داده اند، و حق با آنها است زيرا:
اولا - در روايات پيشوايان اسلام نيز تعبيراتى ديده مى شود كه با تفسير اول متناسب است.
ثانيا - نظير اين تفسير در باره ثروتمندان (خودخواه و متكبر) نيز در انجيل ديده، در انجيل لوقا باب 18 جمله 24 و 25 چنين مى خوانيم كه عيسى فرمود : چه بسيار مشكل است كسانى را كه صاحبان دولتند درآمدن در ملكوت خدا، زيرا آسانتر است شتر را كه در چشمه سوزن درآيد از اينكه صاحب دولتى در ملكوت خدا داخل شود.
آیات (۱۸-۱۹) حاکم ثروتمند نزد عیسی آمد
https://farsi.enduringword.com/luke18/
حداقل از اين جمله چنين استفاده مى شود كه اين كنايه ، از قديم در ميان اقوام معمول بوده است.
هم امروز نيز در ميان ما اين ضرب المثل درباره افرادى كه گاهى زياد سختگيرند و گاهى بسيار آسان مى گيرند رائج است، مى گويند فلانكس گاهى از دروازه وارد نمى شود، ولى گاهى از چشمه سوزن عبور مى كند.
ثالثا - با توجه به اينكه كلمه جمل بيشتر در معنى اول به كار مى رود و استعمال اين كلمه در معنى طناب ضخيم بسيار كم است تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد.
هفت آسمان:
سوره 2, آیه 29
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
او خدايي است كه همه آنچه (از نعمتها) در زمين وجود دارد، براي شما آفريده سپس به آسمان پرداخت، و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود و او به هر چيز آگاه است. (۲۹)
سوره 17, آیه 44
تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا
آسمانهاي هفتگانه و زمين و كساني كه در آنها هستند همه تسبيح او ميگويند، و هر موجودي تسبيح و حمد او ميگويد، ولي شما تسبيح آنها را نميفهميد او حليم و آمرزنده است (۴۴)
سوره 23, آیه 17
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ
ما بر بالاي سر شما هفت راه (طبقه) قرار داديم، و ما از خلق (خود) غافل نبوده و نيستيم. (۱۷)
سوره 23, آیه 86
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
بگو: چه كسي پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار عرش عظيم است. (۸۶)
سوره 41, آیه 12
فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و آنچه را ميخواست در هر آسماني مقدر فرمود، و آسمان پائين را با چراغهاي (ستارگان) زينت بخشيديم و (با شهابها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم، اين است تقدير خداوند دانا. (۱۲)
سوره 65, آیه 12
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا
خداوند كسي است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل ميشود، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيز توانا است و علم او به همه چيز احاطه دارد. (۱۲)
سوره 67, آیه 3
الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ
همان كسي كه هفت آسمان را بر روي يكديگر آفريد، در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبي نميبيني، بار ديگر نگاه كن، آيا هيچ شكاف و خللي مشاهده ميكني ؟ (۳)
سوره 71, آیه 15
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا
آيا نميدانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكي بالاي ديگري آفريده؟
سوره 78, آیه 12
وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا
و بر فراز شما هفت (آسمان) محكم بنا كرديم.
پس از بعثت رسول رحمت (ص) و نزول وحي و دعوت قرآن به بازنگري و دقت انسان به پديده هاي جهان (به ويژه زمين و آسمان)، مسلمانان بيش از ديگران درباره راز و رمز آفرينش به جستجو برآمدند واين، درحقيقت، تحريض و تشويق قرآن به نگريستن دقيق و پرسيدن از کيفيت و علت است:
سوره ۵۰: ق
أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ ﴿۶﴾
آيا آنها به آسماني كه بالاي سرشان است نگاه نكردند كه چگونه ما آن را بنا كرده ايم؟ و چگونه به وسيله ستارگان زينت بخشيده ايم؟ و هيچ شكاف و ناموزوني در آن نيست!(۶)
يا در آیات 17 و 18 سوره ي غاشيه:
أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ﴿۱۷﴾ وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ﴿۱۸﴾
آيا به شتر نمي نگرند که چگونه آفريده شده است؟ آيا به آسمان نمي نگرند که چگونه برافراشته شده.
… بايد توجه داشت:
1. بحث درباره آفرينش آسمان و زمين و تعداد و شکل و رنگ آنها و تاثيرپذيري شان از يکديگر از ديرباز دشوار بوده است.
2. فرضيه هاي عاري از يقين دانش تجربي صرفاً احتمال است، به بيان مفسر بزرگ قرآن، آيت الله جوادي آملي، «...نه مي توان مضمون دليل غير يقيني منقول را بر رهاورد مسلم علم تجربي تحميل کرد ونه مي توان فرضيه غير يقيني دانش تجربي را بر ظاهر قرآن وروايت تحميل کرد» (جوادي آملي، 1381، ج2، ص627).
1. ديدگاهها درباره هفت آسمان
ديدگاههاي گوناگوني از ديرباز درباره ي هفت آسمان بيان شده که به مهم ترين ومشهورترين آنها مي پردازيم.
1. 1 هفت طبقه ي جايگاه کرات آسماني هفت گانه
براساس اولين وکهن ترين ديدگاه، غرض از آسمانهاي هفت گانه هفت طبقه اي است که کرات آسماني هفت گانه، يعني ماه، عُطارِد، زهره، خورشيد، مريخ، مشتري، وزحل، به ترتيب در آنها قرار دارند. علماي اسلامي تا چند قرن اخير به اين ديدگاه گرايش داشتند. ابن سينا (428- 370ق)، خواجه نصير (672- 597ق)، فخر رازي(606- 544 ق)، ومجلسي (م 1111ق) براين نظر بوده اند(رضايي اصفهاني، 1381، ص 127و 159). برخي از معاصران نيز ، مانند تشنر (1368، ص3-2) ومغنيه (1981، ذيل الطلاق، ص 12) ، براين نظرند.
1ـ خواجه طوسی (597 ـ 672 ق): وی که متکلم مشهوری بود، تلاش کرد عدد افلاک را از 9 به 7 تقلیل دهد، اما آرای وی مورد حمایت دانشمندان قرار نگرفت.[3]
2ـ علامه مجلسی (م. 1111 ق): این محدث مشهور شیعه دربارهٔ آیۀ 29 سوره بقره که میفرماید: ﴿ ثُمَّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ﴾ مینویسد: هفتگانه بودن آسمانها منافاتی با نهگانه بودن آنها که در علم نجوم ثابت شده است، ندارد؛ زیرا در زبان دینی از آسمان هشتم و نهم به کرسی و عرش تعبیر شده است.[4]
3ـ مرحوم حاج ملا هادی سبزواری: ایشان ملک هشتم را کرسی و ملک اطلس (فلک نهم) را همان عرش میداند و علت آن را جمع بین عقل و شرع بیان میدارد.[5]
طرفداران ديدگاه اول بر آن اند که مراد از سماوات يا سبع سماوات چيزي جز همان سماء معهود وآشناي بشر عادي نيست. مفهوم سماوات يا سبع سماوات و همچنين زمينهاي هفت گانه از تمدن بين النهرين ريشه گرفته است. مردم اين منطقه با رصدهاي پيوسته خود برفراز برج نمرود وديگر برجهاي آن منطقه توانسته بودند هفت جرم آسماني ماه، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشتري ، وزحل را در آسمان شناسايي کنند…
1. 2 نظريه ي کپرنيک
نظریه کُپرنیک که به نظریه خورشید مرکزی معروف است، میگوید که خورشید در مرکز منظومه شمسی قرار دارد و زمین و دیگر سیارات به دور آن میچرخند.
پیش از کپرنیک، نظریه رایج، نظریه زمینمرکزی بود که توسط بطلمیوس مطرح شده بود و بر اساس آن، زمین در مرکز عالم بود و همهٔ اجرام آسمانی از جمله خورشید به دور زمین میچرخیدند.
دومين ديدگاه، که شماري از معاصران با تأثير از نظريه کپرنيک وکشف سيارات جديد در منظومه شمسي به آن گرايش يافته اند، اين است که خورشيد از شمار هفت آسمان خارج است. دراين ميان، برخي مانند شهرستاني و طالقاني سيارات قبل از زمين، يعني عطارد وزهره، را از جمله هفت آسمان به حساب آورده اند (طالقاني، 1366- 1354، ذيل الطلاق، ص 12 ورضايي اصفهاني ، همان ، ص 130)، اما برخي مانند بهبودي ( بي تا، ص 13) ورضايي اصفهاني (همان، ص 131) آن دو را نيز از شمار هفت آسمان خارج کرده وفقط سيارات بعد از زمين را مصداق هفت آسمان به شمار آورده اند.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%88%D9%85%D9%87_%D8%B4%D9%85%D8%B3%DB%8C
پلوتون قبلاً به عنوان بیرونیترین و کوچکترین سیارهٔ منظومهٔ شمسی در نظر گرفته میشد. در ماه اوت سال ۲۰۰۶، اتحادیهٔ بینالمللی اخترشناسی با طبقهبندی اجرام آسمانی، پلوتون را از فهرست سیارات حذفکرد و در طبقهٔ سیارات کوتوله قرار داد. به نظر میرسه با حذف پلوتون میتوانیم هر هفت سیاره منظومه شمسی چه قبل و چه بعد خورشید را در نظر بگیریم.
https://www.youtube.com/watch?app=desktop&v=Qk5fmeMV8bY&ab_channel=%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D9%85%DB%8C%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1%DB%8C
1. 3 طبقات جوزمين
ديدگاه سوم، که باز درميان بعضي از معاصران پيدا شده، اين است که مراد از آسمانهاي هفت گانه طبقات جو زمين است که به نظر برخي عبارت اند از: هموسفر، يونوسفر، نيتروژن مولکولي، اکسيژن اتمي، هليم اتمي، وخلا (رضايي اصفهاني، همان ، ص 130)، اما ناگفته نماند که هفت طبقه ياد شده با واقعيات جو زمين مطابقت ندارد، زيرا براي جو زمين بيش از پنج طبقه ي متمايز شناخته نشده که عبارت اند از: تروپوسفر (محل ابرها، رعد وبرق، برف، تگرک و باران)، استراتوسفر (محل بادهاي تند)، اوزونوسفر (محل اوزون)، يونوسفر(محل خلا)، واگزوسفر(بيرون جو). قرشي براي حل اين مشکل برآن است که يا دانشمندان دو طبقه ي ديگر را هنوز کشف نکرده اند يا قرآن قصد خاصي از هفت گانه شمردن اين طبقات پنج گانه داشته است که از نظر ما پوشيده است (1366، ذيل البقره، ص 29).
https://www.youtube.com/watch?v=LoukvtIG_ZM&ab_channel=Azarspace
1. 4 آسمان اول: همين آسمان مشهود،وشش آسمان ناشناخته
چهارمين ديدگاه، مشهورترين در دوره ي معاصر اين است که آسمان اول همين آسمان مشهود ماست وشش آسمان ديگر تاکنون براي بشر شناخته نيست (طباطبائي، 1361، ذيل فصلت، ص 12؛ مکارم شيرازي و همکاران 1366 - 1353، ذيل بقره، ص 29؛ ومغنيه، همان، ذيل الطلاق، ص 12)
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ﴿۶﴾
ما آسمان پائين را با ستارگان تزيين كرديم. (۶)
آیا ما باید این زینت کواکب را حصر در آسمان دنیا بدانیم؟
https://www.aparat.com/v/Uam6T
1. 5 عدد هفت به معنای کثرت
عدد هفت در قرآن در زمینه آسمانها به معنای کثرت به کار رفته است. بنابراین مراد قرآن از هفت آسمان وجود آسمانهای بسیار است.
سوره ۳۱: لقمان
وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۲۷﴾
اگر آنچه روي زمين از درختان است قلم شوند، و دريا براي آن مركب گردد، و هفت دريا به آن افزوده شود، اينها همه تمام ميشوند اما كلمات خدا پايان نميگيرد، خداوند عزيز و حكيم است. (۲۷)
عدد هفت در اينجا به معنى تعداد نيست بلكه براى تكثير است و اشاره به درياهاى بى حساب مى كند، روشن مى شود كه وسعت دامنه علم خداوند تا چه حد گسترده است و تازه همه اينها پايان مى گيرد و باز علوم او پايان نخواهد گرفت.
و ظاهرا مراد از عدد هفت افاده تكثير است، نه اينكه اين عدد خصوصيتى داشته باشد.
ولی بیشتر مفسّران بر آنند که عدد هفت، حقیقی است نه کنایی؛ زیرا اگر کنایی بود، نُه بار در آیات گوناگون تکرار نمیشد...
1. 5 دیدگاه عرفانی
از طرفی برخی از عرفا در بیانات خود در تفسیر هفت آسمان طریقه ای مستقل از طریقۀ هیئت قدیم را پیش روی گرفته و هفت آسمان را به عوالمی روحی تفسیر کرده اند. از جمله ابن عربی مراد از هفت آسمان در قرآن را چنین بیان کرده است:
« هفت آسمان، اشاره به عالم روحانیات دارد که اولین آن عالم ملکوت ارضیه است و قوای نفسانیه و جن و دومین آن عالم نفس است و سوم عالم قلب و چهارم عالم عقل و پنجم عالم سرّ و ششم عالم روح و هفتم عالم خفاء. و امیر المومنین (ع) به همین مطلب اشاره دارد ، آنجا که می فرماید: من بر راه های آسمان آگاه تر از راه های زمین هستم»[۲۱].
1. 6 بسنده کردن به ظاهر قرآن
ملاّصدرا ، شمار آسمانها را بر اساس قرآن، بیش از هفت عدد نمیداند و بر آن است که روش رصد و حسّ در فهم امور آسمانی ناقص است و هیچکس جز پدید آورندهاش بر آن احاطه ندارد…بنابراین باید به ظاهر قرآن بسنده کرد که فقط بر وجود هفت آسمان و دو جسم عظیم به نام عرش و کرسی دلالت دارد. [۵]
1. 7 آسمانهاي هفت گانه در تمام نهج البلاغه وروايات ديگر امامان
خطبه 211 نهج البلاغه
https://ahlolbait.com/content/15946/%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87-211-%D9%86%D9%87%D8%AC-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4-%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86
نامها ورنگهاي آسمانهاي هفت گانه در تمام نهج البلاغه
https://fa.wikishia.net/view/%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%86%D9%87%D8%AC_%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%87_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)
کان علي بن ابي طالب عليه السلام بالکوفه في الجامع اذ قام اليه رجل من اهل الشام فقال: يا امير المومنين اني اسالک عن اشياء فقال سل تفقها، و لا تسال تعنتا فأحدق الناس بابصار هم فقال:... فمم خلقت السموات ؟ قال عليه السلام : من بخار الماء.. و ساله عن السماء الدنيا مما هي ؟ قال عليه السلام : من موج مکفوف (عطاردي ، 1406ق، ج2، ص 483).
...فقال: ما الوان السماوات السبع و اسمائها؟ فقال له: اسم السماء الدنيا رفيع، وهي من ماء ودخان، واسم السماء الثانيه فيدوم، وهي علي لون النحاس، والسماء الثالثه اسمها الماروم، وهي علي لون الشبه والسماء الرابعه اسمها ارفلون وهي علي لون الفضه، والسماء الخامسه اسمها هيعون وهي علي لون الذهب والسماء السادسه اسمها عروس وهي ياقوته خضراء، والسماء السابعه اسمها عجماء وهي دره بيضاء (موسوي ، همان، ج3، ص 168).
مردي شامي (ظاهرا ابن کواء) درمسجد جامع کوفه از اميرمؤمنان (ع) درباره چيستي آفرينش آسمانها مي پرسد وپاسخ مي شنود که آسمانها از بخار آب آفريده شده اند….از رنگها ونامهاي آسمانهاي هفت گانه مي پرسد. امام در پاسخ مي فرمايد:
نام آسمان دنيا رفيع است وآن از آب و دود است.
نام آسمان دوم فيدوم است وبه رنگ مس است.
نام آسمان سوم ماروم است وبه رنگ (فلز) برنج است.
نام آسمان چهارم ارفلون است وبه رنگ نقره است.
نام آسمان پنجم هيعون است وبه رنگ طلاست.
نام آسمان ششم عروس است وآن ياقوتي سبز است.
نام آسمان هفتم عجماء است وآن مرواريدي سفيد وروشن است (حجازي، 1384، ص 147).
مضمون اين روايت، به طرق مختلف و با اندک تفاوتي، در واژه ها ونامهاي آسمانها نقل شده، مثلا به جاي واژه هاي فيدوم، ارفلون وهيعون کلمات قيدوم، ارقلون و هيفون آمده است (صدوق، بي تا، ص 3454 وعطاردي، همان، ج2، ص470). يا به جاي عجماء واژه ضراح آمده است. (متقي، بي تا، ج 6، ص 170 وسيوطي، 1408ق، ج1، ص 259).
حضرت امير (ع)، دراين روايت، آسمان دنيا را رفيع مي نامد وآن را پديد آمده از آب و دود مي داند، و برخلاف ديگر آسمانها به جاي رنگ آن به جنس آسمان اول اشاره مي فرمايد … بايد توجه کرد که السماء الدنيا ترکيبي وصفي است نه ترکيبي اضافي، يعني دنيا وصف سماء است وبايد به آسمان فرودين، آسمان نزديک تر، پايين تر، يا آسمان اول ترجمه شود. در اين روايت مي بينيم که السماء الدنيا دربرابر السماء الثانيه والثالثه والسماء السابعه آمده . برخي مترجمان و مفسران السماء الدنيا را ترکيب اضافي گرفته اند، دربرابر آسمان نامشهود يا آسمان آخرت و آن جهان، غافل از اينکه مضاف «ال» نمي گيرد والسماء موصوف است نه مضاف! آسمانهاي هفت گانه، از منظر امير مؤمنان رنگارنگ ومشهود ورؤيت پذير است، گرچه بشر تاکنون با ضعف ابزار ونقص امکانات نتوانسته جز محيط بسيار نزديک پيرامون خود را رصد کند.
ايمان, زينت انسان نه موجودات آسماني و زميني
…در بحثهاي سوره مباركه «كهف» هم گذشت كه انسان اگر به جايي برسد كه مالك آسمانها هم شود، قرآن اين هشدار را به او ميدهد كه بر فرض آسمانها هم مِلك شما شود اين ستارهها, اين شمس و قمر زينت شما نيست، كلّ زمين را هم شما بگيريد «ما علي الأرض» زينت شما نيست؛ اگر برجي داري, خانهاي داري, فرشي داري اين «زينة الأرض» است؛ اگر باغ خوبي ساختي, خانه خوبي ساختي, قصري ساختي مواظب باش اين زينت تو نيست، بلکه آن زمين را مزيّن كردي! ﴿إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَي الْأَرْضِ زينَةً لَها﴾[29]
سوره ۱۸: الكهف
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴿۷﴾
ما آنچه را روي زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم که کدامينشان بهتر عمل مي کنند! (۷)
نه «لكم»؛ آسمان بروي, شمس و قمر را هم بخري اين زينت تو نيست (إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ ما آسمان پائين را با ستارگان تزيين كرديم.)زينت تو در سوره «حجرات» است كه فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده، و آنرا در دلهايتان زينت بخشيده﴾؛[30]
آنچه در دل شماست زينت شماست, آنچه در آسمان است زينت آسمان است, آنچه در زمين است زينت زمين است؛ بر فرض آسمان بروي و شمس و قمر را هم بخري خودت را مزيّن نكردي، اين بيان والاي قرآن كريم است...