﴿۴۶﴾ قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى
﴿۴۶﴾ قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ
(۴۶) بگو: تنها شما را به يك چيز اندرز ميدهم و آن اينكه دو نفر دو نفر، يا يك نفر يك نفر براي خدا قيام كنيد، سپس فكر خود را به كار گيريد، اين دوست و همنشين شما (محمد) هيچگونه جنون ندارد، او فقط بيم دهنده شما در برابر عذاب شديد (الهي) است.
- جمله (اعظكم ) (شما را اندرز ميدهم ) در حقيقت بيانگر اين واقعيت است كه من خير و صلاح شما را در اين سخن در نظر ميگيرم نه هيچ مساله ديگر.
- تعبير به (واحدة ) (تنها يك چيز) مخصوصا با تاكيد به وسيله انما اشاره گويائى است به اين واقعيت كه ريشه تمام اصلاحات فردى و جمعى به كار انداختن انديشه هاست ، مادام كه فكر ملتى در خواب است مورد هجوم دزدان و سارقان دين و ايمان و آزادى و استقلال قرار ميگيرند، اما هنگامى كه افكار بيدار شد راه بر آنها بسته ميشود.
- تعبير به (قيام ) در اينجا به معنى ايستادن روى دو پا نيست بلكه به معنى آمادگى براى انجام كار است ، چرا كه انسان به هنگامى كه روى پاى خود ميايستد آماده براى انجام برنامه هاى مختلف زندگى ميشود، بنا بر اين انديشه كردن نياز به آمادگى قبلى دارد، كه انگيزه و حركتى در انسان به وجود آيد كه با اراده و تصميم به تفكر بپردازد.
- تعبير به (مثنى و فرادى ) (دو دو، يا يك يك ) اشاره به اين است كه انديشه و تفكر بايد دور از غوغا و جنجال باشد، مردم به صورت تكنفرى ، يا حداكثر دو نفر دو نفر قيام كنند، و فكر و انديشه خود را به كار گيرند، چرا كه تفكر در ميان جنجال و غوغا عميق نخواهد بود، به خصوص اينكه عوامل خود خواهى و تعصب در راه دفاع از اعتقاد خود در حضور جمع بيشتر پيدا ميشود.
بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه اين دو تعبير به منظور اين است كه افكار فردى و جمعى يعنى آميخته با مشورت را فرا گيرد، انسان بايد هم به تنهائى بينديشد، و هم از افكار ديگران بهره گيرد كه استبداد در فكر و راى مايه تباهى است ، و همفكرى و تلاش براى حل مشكلات علمى به كمك يكديگر - در آنجا كه به جنجال و غوغا نكشد مطمئنا اثر بهترى دارد و شايد به همين دليل مثنى بر فرادى مقدم داشته است .
- (جنة ) به معنى جنون در اصل از ماده (جن ) (بر وزن ظن ) به معنى ستر و پوشش است ، و از آنجا كه مجنون چنان است كه گوئى عقلش پوشيده شده اين تعبير در باره او به كار ميرود، و به هر حال نكته قابل ملاحظه اينجاست كه گويا ميخواهد اين حقيقت را بيان كند كه دعوت كننده به انديشه و بيدارى فكر چگونه ممكن است خود مجنون باشد، و همينكه منادى تفكر است خود دليل بر نهايت عقل و درايت اوست.
- جمله (ان هو الا نذير لكم ) رسالت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در مساله (انذار) خلاصه ميكند يعنى بيم دادن از مسئوليتها، از دادگاه و كيفر الهى ، درست است كه پيامبر رسالت بشارت هم دارد، ولى آنچه بيشتر انسان را وادار به حركت ميكند مساله انذار است ، و لذا در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز به عنوان تنها وظيفه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ذكر شده ، مانند آيه 9 سوره احقاف (وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ من جز انذار كننده آشكار نيستم) نظير اين معنى در سوره ص آيه 65 و آيات ديگر نيز آمده است.
- تعبير بين يدى عذاب شديد اشاره به اين است كه قيامت چنان نزديك است كه گوئى پيش روى شما است، و به راستى در برابر عمر دنيا نيز چنين است.
نكته ها:
مكتبهاى مادى و كمونيستى كه هميشه از ناحيه مذاهب راستين احساس خطر ميكنند هميشه اصرار دارند كه دعوت اديان را دعوت به تخدير افكار توده ها معرفى كنند، تعبير رسواى آنها كه دين افيون [ اَف ْ تریاک] توده هاست معروف است .
همچنين استعمارگران شرق و غرب به خاطر هراسى كه از قيام تودههاى مومن در سايه افكار مذهبى… داشته اند ….در كتابهاى به اصطلاح علميشان منعكس سازند كه مذهب زائيده جهل و نادانى بشر نسبت به عوامل طبيعت است !
… ولى آياتى از قبيل آيات مورد بحث كه دعوت به تفكر و انديشه ميكند، بلكه عصاره دين و خميرمايه تكامل و پيشرفت انسان را همين انديشه و تفكر ميداند مشت اين دروغپردازان را باز ميكند.
چگونه ممكن است آئينى همچون اسلام وسيله تخدير يا مولود جهل باشد در حالى كه آورنده اش به اعلا صوت خود همه انسانها را مخاطب ساخته و مى گويد قيام و نهضت كنيد براى زنده كردن انديشهاى خفته ، آنهم در محيطى آرام و خالى از غوغا.
در محيطى دور از هوا و هوس و امواج تبليغاتى مسموم .
دور از تعصبها، و دور از لجاجتها.
براى خدا قيام كنيد و انديشه كنيد.
كه تنها اندرز من به شما همين است و بس !
آيا چنين آئينى را كه نه تنها در اينجا بلكه در موارد بسيار زيادى همين دعوت را تكرار كرده, متهم به تخدير افكار ساختن, مضحك نيست ؟!
به خصوص اينكه مى گويد نه فقط در حال تنهائى و انفرادى انديشه كنيد، بلكه به صورت دو نفرى و با معاضدت (کمک) يكديگر بتفكر پردازيد، محتواى دعوت انبياء را بشنويد، دلائل آنها را مورد مطالعه قرار دهيد، اگر با عقل شما هماهنگ بود پذيرا شويد.
راستى عجيب است در تحليل هاى به اصطلاح فلسفى جامعه شناسان غربى اين مساله را مسلم ميگيرند كه جهانى ماوراء طبيعت نيست و دين يك پديده ساختگى بشر است ، سپس بر سر اين مساله دعوا ميكنند كه عامل آن چيست ؟ مسائل اقتصادى است ؟ترس انسانهاست ؟ عدم آگاهى بشر است ؟ عقده هاى روحى است و...؟
جالب اينكه آخرين قسمت بسيارى از آيات قرآن دعوت به تفكر يا تعقل يا تذكر است :
گاه مى گويد: ان فى ذلك لاية لقوم يتفكرون (نحل - 11 و 69).
و گاه مى گويد: ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون (رعد - 3 و زمر - 42 و جاثيه - 13).
و گاه مى گويد: لعلهم يتفكرون (حشر - 21 و اعراف - 176).
و گاه همين جمله را به صورت رويارو مطرح ساخته مى فرمايد: كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ: (اينگونه خداوند آياتش را براى شما بيان مى كند شايد انديشه كنيد) (بقره 219 و 266).
و از اين قبيل در قرآن فراوان است ، مانند دعوت به فقه (فهم ) در آيات زيادى از قرآن ، دعوت به (عقل و تعقل ) و مدح آنها كه عقل خويش را به كار مى گيرند، و مذمت شديد از آنها كه فكر خود را به كار نمى اندازند كه در 46 آيه از قرآن مجيد وارد شده !
توصيف زيادى كه از علما و دانشمندان و مقام علم و دانش نموده كه اگر بخواهيم همه آيات آن را گردآورى و تفسير كنيم خود كتاب مستقلى مى شود.
در اين مورد همين بس كه قرآن يكى از صفات دوزخيان را نداشتن تفكر و تعقل ذكر كرده است : وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ (دوزخيان مى گويند: اگر ما گوش شنوا و عقل بيدارى داشتيم در ميان دوزخيان نبوديم )! (كه جاى عاقلان در دوزخ نيست ) (ملك - 10 ) .
و در جاى ديگر مى گويد: اصولا افرادى كه گوش دارند و نمى شنوند، چشم دارند و نمى بينند و عقل دارند و انديشه نمى كنند، براى جهنم نامزد شده اند!
سوره ۷: الأعراف
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ
(به طور مسلم گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ قرار داديم ، نشانه آنها اينست كه عقل دارند و با آن انديشه نمى كنند، چشم دارند و با آن نمى بينند، و گوش دارند و با آن نمى شنوند، آنها همچون چهارپايانند، بلكه گمراهتر! آنها همان غافلانند (اعراف - 179).
2 - گوشه اى از روايات اسلامى در زمينه فكر و انديشه
در روايات اسلامى - به پيروى از قرآن - مساله فكر و انديشه در درجه اول اهميت قرار گرفته ، و تعبيرات بسيار گويا و جالبى در آن ديده مى شود كه نمونه هائى از آن را در اينجا مى آوريم :
الف - تفكر بزرگترين عبادت است
در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) مى خوانيم ليس العبادة كثرة الصلاة و الصوم انما العبادة التفكر فى امر الله عز و جل : (عبادت به زيادى نماز و روزه نيست ، عبادت واقعى تفكر در كار خداوند متعال و اسرار جهان آفرينش است .
در روايت ديگرى مى خوانيم كان اكثر عبادة ابى ذر التفكر بيشترين عبادت ابوذر تفكر و انديشه بود).
ب - يكساعت تفكر از يك شب عبادت بهتر است .
در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم شخصى سؤ ال كرد اينكه مردم از (پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل مى كنند: تفكر ساعة خير من قيام ليلة : (يكساعت انديشه كردن بهتر از يك شب عبادت نمودن است ) منظور از آن چيست ؟ و چگونه بايد تفكر كند؟
امام (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: يمر بالخربة او بالدار فيقول اين ساكنوك اين بانوك مالك لا تتكلمين : (هنگامى كه از كنار ويرانه ، يا خانه اى (كه از ساكنان خالى شده ) مى گذرد بگويد: ساكنان تو كجا رفتند؟ بنيان گزارانت چه شدند؟ چرا سخن نمى گوئى )؟
مراد از (صاحب شما) خود رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است، و اگر آن جناب را به اين تعبير نام برد، براى اين است كه به ياد ايشان بياورد كه اين مرد همان كسى است كه چهل سال با او همنشين بودند، در اين مدت كه فاصله بين ولادت و بعثت اوست، هيچ گونه اختلالى در فكر او، و حتى هيچ سابقه اى از خفت راى، و يا هر چيزى كه توهم جنون بياورد از او نديديد، پس  چگونه او را ديوانه مى خوانيد.
بسياري از بزرگان ما اينها قبل از اينكه مطالعه كنند فكر ميكردند. بعضي از اساتيد ما كه نگاه ميكرديم, چند جلد كتاب بيشترنداشتند. كتابخانه امام(رضوان الله عليه) اينطور بود، كتابخانه مرحوم علامه طباطبايي اينطور بود اينها چند جلد كتاب بيشتر نداشتند. اينها بيش از آن مقداری که به كتاب مراجعه كنند و مطالعه كنند، فكر ميكردند كه چه ميخواهيم بگوييم، موضوع چيست، محمول چيست، نسبت چيست، بعد شروع ميكردند به مطالعه كردن، اينطور نيست كه انسان همين كه وارد منزل شد كتاب پهن كند, كتاب ببيند, آنوقت اين كتابي در ميآيد.
ميبينيد يك وقت كسي عوام است و درس خوانده اين مثل گُلهاي مصنوعي است كه اين را معطّر كنند، يك وقت است نه، يك محقّق درسخوانده است، محقّق درسخوانده, تعاملي با كتاب دارد يعني يك مقدار فكر ميكند با فكر خود و عَرضه خود به سراغ كتاب ميرود با مؤلف گفتگو ميكند در نتيجه چيز خوبي به دست ميآيد ميشود عالِم نه يك عوام درسخوانده.
اگر كسي عوام بود و درس خواند اين عالِم نميشود. عالِم كسي است كه فكر بكند با صاحب كتاب تعامل داشته باشد تدبّر داشته باشد اين محقّق بار بيايد اگر محقّق بار آمد خودش هم ميتواند كتاب بنويسد، ميشود استاد بشود، نوآوري داشته باشد، حرف جديد داشته باشد اين ميشود چشمه. اما اگر همهاش استخر بود آب را از بيرون گرفت, خب يك وقت باران نيامد يك وقت آب نيامد يا لوله آب بسته بود اين خشك ميشود. اگر از خودش چشمهوار بجوشد, هميشه تر و تازه است.
فرمود شما كه خدا را قبول داريد, براي رضاي خدا يا دو به دو بحث كنيد يا تنهايي بحث كنيد. يك وقت مسائل اجتماعي و عملي و سياسي و اينهاست آنجا هر چه بيشتر بهتر، يك وقت مسئله فكر و انديشه و اينهاست آنجا هر چه كمتر بهتر، آدم وقتي ميخواهد فكر كند يا بايد تنها باشد يا با مثل خودش بحث كند وگرنه در غوغا و جمعيت كه فكري حاصل نميشود.
﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد﴾ براي كارهاي عملي است، مسئله فكر و علم يا يك نفر يا دو نفر بنشينيد فكر كنيد و بررسي كنيد البته يك انسان متفكّر بايد دستمايه علمي داشته باشد.
فرمود يا دو نفر يا يك نفر بنشينيد درباره نبوّت و درباره معاد، فكر كنيد. درباره نبوّت فكر كنيد اين بزرگوار كارهاي خارقالعاده آورده كه از ديگران ساخته نيست … او ديوانه نيست ديوزده نيست جنزده نيست تا بشود مجنون… خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً من عمری پیش از این میان شما زیستم﴾ [7] من چهل سال در بين شما زندگي كردم خب من را ميشناسيد, اين حرفها را كه نميزدم، درسي هم كه نبود، اين فكرها هم نبود، اين نوآوري را شما بايد از جاي ديگر بدانيد.
پرسش: اين ﴿مَثْنَي وَفُرَادَي﴾ نميتواند ناظر اين باشد كه حتي اگر كم هستيد باز هم قيام كنيد لله؟
پاسخ: نه، آن ﴿ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا﴾ نشان ميدهد كه مدار قيام براي فكر است. يك وقت است كه قيام بكنيد لله آن كارهاي عملي است جهاد است و امثال ذلك، يك وقت است كه كارهاي فكري است.
در مسئله قيام عملي خب اگر كسي رهبر الهي باشد ولو هيچ كس نباشد [موظف به قيام است].
مأمور بودن پيامبر به قيام «لله» و نبود تقيه براي او
ذات اقدس الهي به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ تنها مسئول وظيفه خود هستي﴾ [8] تقيّه براي امام است ولي براي پيغمبر نيست فرمود اگر در تمام روي زمين احدي تو را ياري نكند تو وظيفه داري قيام بكني و همين كار را هم كرد آن سفر حضرت به طائف و پاي حضرت خوني شدن و سنگ خوردن ….هست. تقيّه براي امام(عليه السلام) است نه براي پيغمبر، فرمود: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ﴾ اين مسئله رهبران الهي است. درباره ديگران خب حساب خاصّ خودش را دارد زمان تقيّه طور ديگر است.
پرسش: چرا پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نمي تواند تقيه کند؟
پاسخ: براي اينكه اصلِ دين آن وقت محفوظ نميماند آنها تقيّه ميكردند براي اينكه دين محفوظ بماند اين پيامبر، اصلِ دين را دارد ميآورد اگر اصلِ دين با تقيّه هم كنار برود پس ديني نميماند.