وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ ﴿۳۶﴾

وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ ﴿۳۶﴾

و پيوسته مي‏گفتند: آيا ما خدايان خود را به خاطر شاعر ديوانه‏ اي رها كنيم؟! (۳۶)

مى گويند آيا خدايان خود را به خاطر مردى شاعر و ديوانه رها كنيم؟ اين كلام ايشان در حـقـيـقـت انـكـارى اسـت نـسـبت به رسالت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بعد از آن اسـتـكـبـارى كـه از پـذيـرفـتـن توحيد ورزيدند و آن را انكار كردند.

شـاعـرش مـى ناميدند چون سخنانش آنچنان در دلها نفوذ داشت و عواطف انسانها را همراه خود مـى بـرد كـه گـوئى موزون ترین اشعار را مى سرايد، در حالى كه گفتارش ابدا شعر نبود و مجنونش مى خواندند به خاطر اينكه رنگ محيط بخود نـمـی گـرفت، و در برابر عقايد خرافي انبوه متعصبان لجوج ايستاده بود كارى كه از نظر توده هاى گمراه يك نوع انتحار و خودکشی جنون آميز است، در حالى كه بزرگترين افتخار پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) همين بود كه تسليم اين شرائط نشد!

در بحث‌هاي قبلي هم ما داشتيم که در قرآن كريم آنها كه به اصطلاح پژوهشگران شرك بودند مغالطه‌اي بين تكوين و تشريع داشتند و اينها كه جزء افراد مياني يا «ضعاف» بودند، اينها يك برهانی داشتند؛ الآن هم در هند يك عدّه هستند كه گرفتار همين شرك هستند. آنهايي كه به اصطلاح محقّقانشان هستند مي‌گويند ذات اقدس الهي در دسترس احدي نيست, در درك احدي نيست و كسي نمي‌تواند او را عبادت كند، ما بايد اصنام و اوثان را عبادت كنيم كه مقرّب باشيم و اين كار اگر بد بود، چون خود او علم مطلق دارد از كار ما باخبر است, يك و چون قدرت مطلق دارد مي‌تواند جلوي ما را بگيرد, دو; از اينكه عالِم است و قادر است و جلوي ما را نگرفت، ما كشف رضا مي‌كنيم, سه؛ اين مجموع مغالطات محقّقان شرك است (مشابه این مطلب را در آیه ۴۷ سوره یس داشتیم البته به نحو دیگر).

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۴۷﴾

و هنگامي كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزي كرده انفاق كنيد كافران به مومنان مي‏گويند آيا ما كسي را اطعام كنيم كه اگر خدا مي‏خواست او را اطعام مي‏كرد (پس خدا خواسته كه او گرسنه باشد) شما فقط در گمراهي آشكاريد. (۴۷)

در حالي كه اينها بين اراده تشريع و تكوين خلط كردند (در ارادهٔ تکوینی، هر چیزی که خدا بخواهد، حتماً واقع می‌شود, در ارادهٔ تشریعی، خدا می‌خواهد بندگانش آن را انجام دهند، اما آنها مختارند اطاعت کنند یا نافرمانی.)؛ ذات اقدس الهي البته «بكلّ شيء عليم» است «بكلّ شيء قدير» است و فرمود من بشر را آزاد گذاشتم، اين آزادي راه كمال اوست ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ﴾[23] هيچ كس در دين مجبور نيست؛ يعني تكويناً آزاد است، چون هر راهي را كه انتخاب كند به اختيار خودش باشد و كمال او هم در همين است، اما اين ـ معاذ الله ـ به معناي اباحه‌گري نيست كه هر كسي هر حرفي خواست بزند و هر كاري خواست انجام دهد که اين به عنوان آزادي بيان يا آزادي قلم باشد. وگرنه ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ او را بگيريد و در بند و زنجيرش كنيد! سپس او را در دوزخ بيفكنيد[24]بگير و ببند الهي براي چيست؟ همين خدايي كه مي‌فرمايد: ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ﴾ مي‌گويد بگيريد و ببنديد و بزنيد، پس اين ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ﴾؛ يعني بشر را من آزاد خلق كردم يا به طرف حق يا به طرف باطل؛ هيچ جبري نيست، انسان مجبور است كه آزاد باشد، اين از بهترين نعمت‌هاي الهي است. فرمود آزاديِ او در اختيار او نيست ما او را مجبور كرديم كه آزاد باشد، ما او را اين‌طور خلق كرديم. هيچ كس نمي‌تواند جلوي آزادي خود را بگيرد; يعني يك كار بدون اراده انجام دهد. همان‌طوري كه دو دوتا پنج‌تا مستحيل است، اگر كسي بخواهد كارِ بي‌اراده انجام دهد مقدورش نيست؛…بخواهد كار بي‌اراده انجام دهد محال است؛ طنز بگويد, شوخي كند, جِدّ بگويد, دروغ بگويد يا راست بگويد بالأخره با اراده كار مي‌كند. انسان «خُلق مختارا»؛ اين اختيار كمالي است كه ذات اقدس الهي به او داد. فرمود در مسئله خلقت ما شما را آزاد آفريديم، قبول يا نكول[ ن ُ ] هر راهي را كه انتخاب كنيد، آزادانه انتخاب كرديد؛ ولي ما هدايتتان مي‌كنيم, راهنمايي مي‌كنيم كه راه بهشت حق است, راه انبيا حق است, راه اوليا حق است دنيا در آن هست, آخرت در آن هست, حسنات در دنيا هست, حسنات در آخرت هست؛ اگر كسي با قيام حجّت عقلي و نقلي بيراهه رفت، آن‌گاه اين بگير و ببند الهي شروع مي‌شود ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ﴾ اين ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ﴾ـ معاذ الله ـ كه نمي‌خواهد اباحه‌گري را ترويج كند؛ اين مي‌خواهد بگويد در ساختار خلقت, بشر تكويناً آزاد است، اما تشريعاً راه آن مشخص است که الاّ ولابد بايد راه انبيا را برود. اگر ـ معاذ الله ـ ﴿لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ﴾معناي آن اين بود كه انسان رهاست، اين بگير و ببند براي چيست؟

https://www.aparat.com/v/d82p086

https://www.aparat.com/v/35r9g

https://www.youtube.com/watch?v=l4n2jnFoAoI

سوره ۱۸: الكهف

وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا ﴿۲۹﴾

بگو اين حق است از سوي پروردگارتان، هر كس مي‏خواهد ايمان بياورد و هر كس مي‏خواهد كافر گردد، ما براي ستمگران آتشي آماده كرده‏ ايم كه سراپرده‏ اش آنها را از هر سو احاطه كرده است، و اگر تقاضاي آب كنند آبي براي آنها مي آورند همچون فلز گداخته كه صورتها را بريان مي‏كند، چه بد نوشيدني است و چه بد محل اجتماعي؟! (۲۹)

سوره ۷۶: الإنسان

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا ﴿۳﴾

ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس (۳)

إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِيرًا ﴿۴﴾

ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله ‏هاى سوزان آتش آماده كرده‏ ايم (۴)

إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا ﴿۵﴾

به يقين ابرار و نيكان از جامى مى ‏نوشند كه با عطر خوشى آميخته است (۵)

بنابراين فرمود ما راه‌ها را مشخص كرديم و انسان هر راهي را بخواهد برود مختار است؛ ولي الاّ و لابد بايد راه خوب را انتخاب كند. آن راهي كه محقّقان شرك به اصطلاح گفتند, مجموعه چند مغالطه بود که بين تكوين و تشريع خلط كردند (قاطی کردن) و بيراهه رفتند، اما افراد مياني و ضعافشان كه اهل استدلال نيستند اينها در نفي و اثبات در تصديق و تكذيب گرفتار نياكانشان هستند، هر كاري را كه نياكانشان مي‌كردند اينها مي‌گفتند ما مي‌كنيم ﴿إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلي‌ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ ما پدران خود را بر مذهبي يافتيم و ما هم حتماً به آثارشان اقتدا می کنیم.[25] و هر كاري كه آنها نكرده بودند اينها مي‌گفتند: ﴿ما سَمِعْنا بِهذا في‌ آبائِنَا الْأَوَّلينَ ما هرگز چنين چيزي در نياكان خود نشنيده‏ ايم[26] ... نفي و اثبات اينها در مدار تقليد از مُردهٴ جاهل بود؛ برهان قرآن كريم اين است كه ﴿أَوَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ آيا نه چنين است كه پدران آنها چيزي نمي‏دانستند و هدايت نيافته بودند؟!﴾؛[27] آنها آدم‌هاي غير عاقل و غير عالم بودند، شما چرا دنبال آنها راه مي‌افتيد؟ كسي اين‌طور حرف مي‌زند كه معيار تصديق من قبولِ پدران, معيار تكذيب من, نكول پدران؟! بعد قرآن هم فرمود: ﴿أَوَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ﴾؛ چرا اين حرف را مي‌زنيد؟ اينها مي‌گفتند: ﴿أَإِنَّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا﴾ آيا دست از خدايانمان برداريم؟ حرف محقّقين آنها به گمان باطلشان آن بود كه ياد شد, حرف مياني و «ضعاف» آنها همين بود كه ياد شد؛ اينها دو گروه بودند و دو طرز فكر داشتند، چون حق را در بت‌پرستي مي‌دانستند، وحي را ـ معاذ الله ـ به صورت شعر و خيالبافي تلقّي مي‌كردند و اين را بر خلاف عقل تلقّي مي‌كردند؛ لذا مي‌گفتند قرآن ـ معاذ الله ـ شعر است و خيالبافي است و وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم چون بر خلاف حرف نياكان ما سخن مي‌آورد مثلاً ـ معاذ الله ـ به اين وصف دوم متّصف است؛

(42) فَالْيَوْمَ لاَ يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلاَ ضَرَّاً وَنَقُولُ لِلَّذِينَ

(42) فَالْيَوْمَ لاَ يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلاَ ضَرَّاً وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ

(۴۲) امروز هيچيك از شما نسبت به ديگري مالك سود و زياني نيست و به ظالمان ميگوئيم بچشيد عذاب آتشي را كه تكذيب ميكرديد!

در این آيه به عنوان يك نتيجه گيرى مى گويد: امروز هيچيك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست. بنابراين نه فرشتگان كه ظاهرا معبود آنها بودند ميتوانند شفاعتى كنند، و نه آنها نسبت به يكديگر ميتوانند كمكى انجام دهند. (اينجاست كه به اين ظالمان ميگوئيم : بچشيد عذاب آتشى را كه آنرا تكذيب ميكرديد) (و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون ).

اين نخستين بار نيست كه قرآن از مشركان تعبير به (ظالم ) و ستمگر ميكند، بلكه در بسيارى ديگر از آيات قرآن از (كفر) تعبير به (ظلم ) يا از (كافران و مشركان ) تعبير به (ظالمان ) شده است ، چرا كه قبل از هر چيز بر خود ستم ميكنند كه تاج پرافتخار عبوديت پروردگار را از سر برداشته ، و طوق بندگى خفت بار بتها را بر گردن مى نهند، و همه حيثيت و شخصيت و سرنوشت خود را بر باد ميدهند.

در حقيقت آنها در روز قيامت هم مجازات شرك خود را ميبينند، و هم مجازات انكار معاد را، و در جمله (و نقول للذين ظلموا ذوقوا عذاب النار التى كنتم بها تكذبون ) هر دو معنى جمع است .

ما در دنيا يك آزادي داديم كه تبهكاران بتوانند كار خودشان را انجام بدهند تكويناً آزادند برخي‌ها بتوانند به برخي آسيب برسانند كه ﴿يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ بتوانند به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدائي بيفكنند﴾ اما ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ ولي هيچگاه بدون فرمان خدا نمي‏توانند به انساني ضرر برسانند﴾ [28] اين‌طور نيست كه در نظام تكوين، اينها مستقل باشند. به اينها به عنوان آزمون، امتحاناً قدرتي داديم ببينيم كه چه مي‌كنند.

اما در قيامت فقط مالكيت الهي ظهور مي‌كند هيچ كس مالك نيست هيچ كس كاري انجام نمي‌دهد مگر اينكه خداي سبحان اذن خاص عطا كند ﴿فَالْيَوْمَ﴾ يعني امروز كه روز قيامت و معاد است ﴿لاَ يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلاَ ضَرَّاً﴾ امروز اگر كسي بخواهد از جهنم بِرَهد به دست كسي نيست، به بهشت برسد به دست كسي نيست.

فرمود: ﴿فَالْيَوْمَ لاَ يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلاَ ضَرَّاً﴾ اكثري مردم عبادت آنها يا براي جلب نفع است يا براي دفع ضرر، آن اوحدي از انسان‌ها هستند كه «حبّاً» و «شكراً» عبادت مي‌كنند. [33]