(27) بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ

(27) بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ

(۲۷) كه پروردگارم مرا آمرزيده و از گرامي داشتگان قرار داده است.

در حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: انه نصح لهم فى حياته و بعد موته (اين مرد با ايمان هم در حال حيات خود خير خواه قوم خويش بود و هم بعد از مرگ آرزوى هدايت آنها را داشت).

جالب توجه اينكه او نخست تكيه بر موهبت غفران الهى ميكند، سپس بر اكرام، چرا كه نخست بايد با آب مغفرت روح و جان انسان از آلودگى گناهان پاك گردد و چون پاك شد بر بساط قرب و اكرام الهى جاى گيرد.

اين نكته نيز قابل دقت است كه اكرام و احترام و بزرگداشت الهى گرچه نصيب بسيارى از بندگان مى شود، و اصولا تقوى و اكرام دوش به دوش هم پيش مى روند ان اكرمكم عند الله اتقياكم (حجرات - 13) ولى اكرام به طور كامل و بدون هيچگونه قيد و شرط در قرآن مجيد در باره دو گروه آمده است : نخست فرشتگان مقرب خدا كه قرآن در باره آنها مى گويد: بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ : آنها بندگان گرامى خدايند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و فرمانش را به كار مى بندند (انبيا - 27)

و ديگر بندگان كامل الايمان كه قرآن از آنها به عنوان مخلصين ياد كرده ، و در باره آنها مى گويد: اولئك فى جنات مكرمون : (آنها در باغهاى بهشت گرامى داشته مى شوند) (معارج - 35).

http://www.parsquran.com/data/show.php?lang=far&sura=70&ayat=0&user=far&tran=2

به هر حال اين پايان كار اين مرد مؤ من و مجاهد راستين بود كه در انجام رسالت خويش و حمايت از پيامبران الهى كوتاهى نكرد و سرانجام شربت شهادت نوشيد و به جوار قرب رحمت خداوند راه يافت .

موارد استعمال وصف (مُكْرَمُ - اكرام شده) در آيات قرآن

و موهبت اكرام هر چند دامنه اش وسيع است كه شامل حال بسيارى از مردم مى شود، مانند: اكرام به نعمت، كه در آيه (فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ اما انسان هنگامي كه خداوند او را براي آزمايش اكرام مي‏كند و نعمت مي‏بخشد (مغرور مي‏شود و) مي‏گويد: پروردگارم مرا گرامي داشته!) آمده و نيز اكرام به قرب خدا كه در آيه (ان اكرمكم عند اللّه اتقيكم ) آمده ؛ چون كرامت داشتن عبد نزد خدا، خود اكرامى است از خدا نسبت به او.

و ليكن با اين حال بنده اى كه برخوردار از نعمت هاى خدا است، و يا نزد خدا محترم است، جزو مكرمين شمرده نمى شود، يعنى كلمه (مكرمين ) به طور اطلاق درباره او به كار نمى رود؛ تنها اين كلمه على الاطلاق درباره دو طائفه از خلايق خدا به كار مى رود: يكى ملائكه كه در آيه (بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) به كار رفته، و ديگرى در افرادى از مؤمنينى كه ايمانشان كامل بوده باشد، حال چه اينكه از مخلصين - به كسره لام - باشند، كه در آيه (اولئك فى جنات مكرمون ) نامشان آمده، و يا از مخلصين - به فتحه لام - باشند كه در آيه (الا عباد اللّه المخلصين...) و هم مكرمون ذكر خيرشان شده.

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=37&ayat=38&user=far&lang=far&tran=2

و اين آيه شريفه … از ادله وجود برزخ است.

پاداش شهيد اين است كه ﴿وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ اين ﴿وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ ملاحظه فرموديد قبلاً در سوره مباركه «انبياء»، «مكرمين» در قرآن كريم وصف فرشته‌هاست در سوره مباركه «انبياء» فرمود فرشته‌ها ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[23] هم در سوره مباركه «صافات»[24] هم در سوره مباركه «معارج» درباره گروهي از اوحدي از اهل ايمان آمده است كه ﴿فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ﴾،[25] پس اوحدي اهل ايمان و فرشتگان مُكرَم هستند, اين شهيد هم مكرم است.

اينكه شما در زيارت «جامعه» وجود مبارك امام هادي(سلام الله عليه)[26]‌ از ائمه(عليهم السلام) همين تعبير را كرده اين غير از تعبير سوره مباركه «يس» است، غير از تعبير سوره «صافات» است، غير از تعبير سوره «معارج» است، در سوره «معارج», در سوره «صافات» در سوره «يس» دارد ما جزء مكرمين هستيم، اما آن عظمتي كه وجود مبارك امام هادي(سلام الله عليه) براي ائمه(عليهم السلام) در زيارت «جامعه» قائل است همان عظمتي است كه خدا براي ملائكه در سوره «انبياء» قائل است ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ بندگانى ارجمندند, كه در سخن بر او پيشى نمى‏ گيرند و خود به دستور او كار مى كنند﴾ اين تعبير امام هادي(سلام الله عليه) در زيارت «جامعه» براي ائمه است. بنابراين تاكنون ما سه جا ﴿مُكْرَمِينَ﴾ براي غير ملائكه داريم اما با اين جلال و شكوه نيست، اين جلال و شكوهي كه در زيارت «جامعه» هست همان جلال و شكوهي است كه خداي سبحان در سوره «انبياء» براي ملائكه ذكر كرده است.

… كرامت‌ها و شهادت‌ها اينها درجاتي دارد مثل اينكه نبوّت‌ها و رسالت‌ها مراتبي دارد. در جريان كرامت، چون محورش تقواست اگر كسي اتقا بود مي‌شود اكرم; لذا آن‌جايي كه در سوره مباركه «انبياء» از فرشته‌ها به عنوان ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ ... وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[11]ياد مي‌كند و آنچه در سوره مباركه «صافات»[12] و سوره مباركه «معارج»[13] از اوحدي اهل ايمان به عنوان عباد مُكرم ياد مي‌كند، اينها ممكن است درجاتي داشته باشند اين بزرگوار هم كه شهيد سوره «يس» است اين هم در درجه خاصّي است. شهادت چون درجاتي دارد آن‌كه برتر است مي‌شود سيّد شهدا و مي‌شود سيّد مكرمين, سيّد اتقيا, آن‌كه به آن درجه والا نرسيد زيرمجموعه سيّد شهداست.

آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) (نامه 28 نهج البلاغه) كه در جواب نامه دربار اموي فرمود: «تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ خودستائى زشت و ناپسند است»[14] قبيح، پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود شما خودستاني كنيد نه خودستايي, خويشتنِ خويش را از خويش بگيريد راحت شويد خود را نگه نداريد كه بستاييد خود را رها كنيد تا عظمت الهي را ادراك كنيد, اگر «تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ» قبيح نبود من برخي از فضايل دودمانمان را مي‌شمردم، اما ضرورت اقتضا مي‌كند كه ما برخي از فضايل را بشمريم، آن‌جا چون ضرورت بود گوشه‌اي از فضايل دودمان بني‌هاشم(سلام الله عليه) را براي دربار معاويه نوشت, فرمود معاويه! خيلي‌ها مي‌روند جبهه كشته مي‌شوند اما عموي من كه رفت, شده سيّد شهداء، خيلي‌ها مي‌روند جبهه جانباز مي‌شوند دست‌هايشان را مي‌دهند، اما وقتي برادرم كه رفت مي‌شود جعفر طيّار، دو بال خدا به او مي‌دهد كه در برخي از روايات ـ اين جمله در نهج‌البلاغه نيست ـ دارد «يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ‌ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ»[15] همه جانبازها يك درجه نيستند, همه شهدا يك درجه نيستند, همه مؤمنان يك درجه نيستند، فرمود ما اگر جانباز داديم مي‌شود جعفر طيّار, اگر شهيد داديم مي‌شود سيّدالشهداء «منّا كذا, منّا كذا» را در همان خطبه نوراني فرمود.

اين‌جا هم كه فرمود اين شربت شهادت نوشيد و پيامي را كه خدا رساند از طرف او اين بود ﴿وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ اين به درجه شهادت او وابسته است ...

اگر اين شهيد جزء ضعاف يا اوساط از شهدا باشد, جز ضعاف يا اوساط از مُكرمين است و قهراً درجه او هم در بهشت جزء جنّات متوسط خواهد بود، اما اگر جزء اوحدي از اهل كرامت باشد، اوحدي اهل تقوا باشد, اوحدي اهل شهادت باشد هم قائلش و قولش فرق مي‌كند هم مدخلش فرق مي‌كند كه كجا وارد شود، به هر حال اين اصل كلّي هست و اين حصر نيست كه فقط براي او باشد، به درجه شهادت, به درجه كرامت و به درجه تقوا و ايمان برمي‌گردد آن وقت قائل‌ها فرق مي‌كنند, قول‌ها فرق مي‌كنند, بهشت‌ها هم فرق مي‌كنند، اگر متوسط بود همين ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾است اگر برتر بود, گذشته از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾, ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ است.

پرسش: اينکه می گويند شهدا ره هفتاد ساله را يک شبه رفتند، همه آنها اين طور هستند؟

پاسخ: نه، براي اينكه تقوايشان فرق مي‌كند، نيّتشان فرق می‌کند، همان بيان نوراني حضرت امير در آن نامه همين است که فرمود خيلي‌ها مي‌روند جبهه شهيد مي‌شوند، اما ما كه شهيد داديم مي‌شود سيّدالشهداء، حضرت حمزه اين‌طور بود، در جريان اُحُد خيلي‌ها شهيد شدند؛ ولي آنها كه سيّدالشهداء نبودند، حمزه شد سيّدالشهداء, در جريان موته عدّه‌اي هم جانباز شدند، اما به همه اينها خدا دو بال داده باشد كه «يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ‌ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ» نيست، اين شهيد مي‌شود جعفر طيّار, فرمود خيلي‌ها جانباز مي‌شوند، اما از خاندان ما اگر كسي دستش را بدهد دو بال فرشته‌منش مي‌گيرد، البته به ايمان و تقوا و كرامت آن شخص وابسته است.

(26) قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ

(26) قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ

(۲۶) (سرانجام او را شهيد كردند و) به او گفته شد وارد بهشت شو گفت ايكاش قوم من مي‏دانستند.

اما ببينيم عكس العمل اين قوم لجوج در برابر اين مومن پاكباز چه بود؟ قرآن سخنى از آن به ميان نمى آورد، ولى از لحن آيات بعد استفاده مى شود كه آنها بر او شوريدند و شهيدش كردند.

آرى سخنان پر شور و هيجان انگيز او كه با استدلالاتى قوى و نيرومند و نكاتى جالب و دلنشين همراه بود در آن قلبهاى سياه و سرهاى پر از مكر و غرور نه تنها اثر مثبتى نگذاشت بلكه چنان آتش كينه و عداوت را در دلهاى آنان برافروخت كه از جا برخاستند و با نهايت قساوت و بى رحمى به جان اين مرد مؤمن شجاع افتادند، به روايتى او را سنگباران كردند و پيكرش را چنان آماج سنگها ساختند كه بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد، در حالى كه پيوسته اين سخن را بر لب داشت كه خداوندا اين قوم مرا هدايت كن كه آنها نمى دانند.

و به روايت ديگرى او را زير پاها چنان لگدمال كردند كه روحش به آسمان پرواز كرد.

اما قرآن اين حقيقت را با جمله جالب و سربسته اى بيان كرده ، مى گويد: به او گفته شد وارد بهشت شو (قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ).

اين تعبيرى است كه در باره شهيدان راه خدا در آيات ديگر قرآن آمده است (که آنها نمرده اند بلکه زنده اند) : وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ : (گمان مكن كسانى كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه آنها زنده جاويدند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند (آل عمران - 169).

جالب اينكه اين تعبير نشان مى دهد كه شهادت اين مرد مؤمن همان، و داخل شدن او در بهشت همان، آنچنان فاصله ميان اين دو كم و كوتاه بوده است كه قرآن مجيد در تعبير لطيفش به جاى ذكر شهادت او دخول او را در بهشت بيان كرده، و چه نزديك است راه بر شهيدان، راه بهشت و سعادت جاويدان!

روشن است منظور از بهشت در اينجا بهشت برزخى است، چرا كه هم از آيات و هم از روايات استفاده مى شود كه بهشت جاويدان, در قيامت, نصيب مؤمنان خواهد شد همانگونه كه دوزخ نيز در مورد بدكاران چنين است.

بنابراين بهشت و دوزخ ديگرى در عالم برزخ است كه نمونه اى از بهشت و دوزخ رستاخيز مى باشد، چنانكه در روايت امير مؤ منان على (عليه السلام) در مورد قبر وارد شده است : القَبْرُ اما رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِالنيران : قبر يا باغى از باغهاى بهشت است يا حفره اى از حفره هاى دوزخ!

و اينكه بعضى احتمال داده اند اين جمله اشاره به خطابى است كه در روز قيامت به اين مؤ من با شهامت و ايثارگر مى شود، و جنبه مستقبل دارد نه حال، بر خلاف ظاهر آيه است .

به هر حال روح پاك اين مرد به آسمانها، در جوار قرب رحمت الهى و در نعيم بهشتى، شتافت، و در آنجا تنها آرزويش اين بود كه گفت : اى كاش قوم من مى دانستند (قال يا ليت قومى يعلمون)

يَا لَيْتَ:
سوره ۲۸: القصص

فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ ﴿۷۹﴾

(قارون) با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه طالب حيات دنيا بودند گفتند: اي كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستي كه او بهره عظيمي دارد! (۷۹)

سوره ۲۵: الفرقان

وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا ﴿۲۷﴾

و به خاطر بياور روزي را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مي‏گزد و مي‏گويد: اي كاش با رسول خدا راهي برگزيده بودم. (۲۷)

…. مراد از جنت بهشت برزخ است نه بهشت آخرت. و اينكه: بعضى از مفسرين گفته اند: منظور بهشت آخرت است، و معناى آيه اين است كه: به زودى در قيامت به او گفته مى شود داخل بهشت شو، و اگر عبارت را به ماضى آورد، و فرمود: (قيل به او گفته شده) براى اين است كه بفهماند اين دستور محققا صادر مى شود) صحيح نيست ، و خود را بى جهت و بدون دليل به زحمت انداختن است.

بعضى … گفته اند: (گوينده (ادْخُلِ الْجَنَّةَ) خود مردم بودند كه در هنگام كشتن او به عنوان استهزا به او گفته اند: ما تو را مى كشيم و لحظه اى بعد داخل بهشت شو) اشكال اين وجه اين است كه: با خبرى كه دنبالش خداى تعالى داده و فرموده: (قال يا ليت قومى يعلمون... گفت اى كاش مردم مى فهميدند كه چگونه خدا مرا بيامرزيد، و از محترمينم قرار داد) نمى سازد؛ چون ظاهر اين خبر اين است كه: وى بعد از شنيدن نداى (ادخل الجنة) آرزو كرد اى كاش قومم حال و وضع مرا مى دانستند. و اگر جمله (ادخل الجنة ) كلام مردم در هنگام كشتن او بوده باشد، ديگر موردى براى اين آرزو نمى ماند.

همين كسي كه از اقصاي مدينه آمد را شهيد كردند ذات اقدس الهي فرمود: به اين شهيد گفته شد مستقيماً وارد بهشت شو ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ ديگر آن احتضار و سؤال و حوادث برزخ و امثال ذلك براي شما نيست اين مستقيماً وارد جنّت برزخي مي‌شود ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ دفعتاً ديد اوضاع عوض شد و فهميد كه وارد جنّت برزخي شد كه «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ».[20]

….. اين شهيد سوره «يس» يك پيام خاصّي دارد ما الآن در برابر شهدا چه در زيارت «وارث» يا غير وارث وقتي عرض ادب مي‌كنيم مي‌گوييم اي كاش ما با شما بوديم «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ»[3]

https://fa.wikishia.net/view/%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA_%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AB

شهدا هم همين حرف را دارند مي‌گويند اي كاش با ما بوديد مي‌فهميديد اين‌جا چه خبر است اين ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي﴾ در قبال اين «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ» ماست ما به شهدا عرض مي‌كنيم اي كاش ما با شما بوديم به فوز شهادت مي‌رسيديم آنها هم به ما مي‌گويند اي كاش با ما بوديد مي‌ديديد خدا با ما چه كرد به ما چه چيزي داد ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ﴾ اين ﴿يَا لَيْتَ﴾, ﴿يَا لَيْتَ﴾ تعامل متقابل است ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾حرف شهدا اليوم هم همين است آنها هم چه شهداي گمنام چه شهداي مشهود و نامدار مي‌گويند اي كاش بوديد اين‌جا مي‌ديديد خدا با ما چه كرد اين حرف همه آنهاست.

مطلب ديگر اين است كه ما دو نوع دعوت داريم: يك نوع دعوت اين است كه كسي مي‌نشيند به مردم مي‌گويد برويد دين را ياري كنيد اين صدا با فطرت مردم آشنا نيست و گوش نمي‌دهند, يك صدا اين است كه كسي جلو مي‌افتد مي‌گويد مردم من رفتم بياييد، اين صدا با فطرت مردم آشناست مردم به دنبالش راه مي‌افتند. فرق امام و ديگران اين بود امام قائد بود ديگران سائق بودند, ديگران مي‌گفتند برويد, امام مي‌گفت بياييد, آن‌كه جلو مي‌رود مي‌گويد من رفتم بياييد دنبال او حركت مي‌كنند, اين‌كه مي‌نشيند دستور مي‌دهد مي‌گويد برويد, كسي حرف او را گوش نمي‌دهد سرّ موفقيت امام اين بود كه او قائد بود نه سائق, پيشرو بود گفت من رفتم بياييد مردم گفتند چشم! انبيا هم مي‌گويند ما رفتيم بياييد مردم مي‌گويند چشم! انبيا اين‌طورند.

آنها كه به مرسلين گفتند اگر دست‌ برنداشتيد ما شما را رجم مي‌كنيم ﴿لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُم مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[16] اين خوي ددمنشي در آنها بود كه به انبيا اين حرف را زدند اين شخصي كه يك فرد عادي بود و به عنوان يك مبلّغ با اينها سخن گفت همان تهديد را نسبت به او اعمال كردند که او شربت شهادت نوشيد.

حالا وقتي شربت شهادت نوشيد از اين به بعد چطور شد؟ ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾که اين قول الهي همان فعل اوست (إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ هر گاه چيزي را اراده كند به او مي‏گويد: موجود باش آن نيز بلافاصله موجود ميشود!)؛ اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه در نهج‌البلاغه هست «لَا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ او هر چه را اراده كند به آن مى‌گويد باش، آن بلا درنگ موجود مى‌شود، اما كلام او نه صوتى است كه در گوشها نشيند، نه فريادى است كه شنيده شود، بلكه سخن خدا همان فعل او است كه ايجاد مى‌كند»[17]همين است فرمود فرمان الهي كه به زمين مي‌گويد: ﴿قِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ﴾[18]يا به چيزهاي ديگر دستور مي‌دهد اين سخن عِبري و عربي نيست، البته آيات الهي, كلمات الهي با ايجاد الهي است كه كلمات را ايجاد مي‌كند مثل قرآن, اما وقتي به زمين مي‌گويد: ﴿يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ﴾ يا به آسمان و زمين مي‌فرمايد: ﴿ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ﴾,[19] «لَا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ وَ إِنَّمَا كَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ» اين‌جا هم به او فرموده شد كه وارد بهشت شو.

مقصود امام(عليه السلام) از اين سخن اين است که جمله «کُنْ فَيَکُونُ» که در آيات قرآن مجيد آمده به معناى فرمانى لفظى; مانند فرمان رؤسا و پادشاهان به زيردستان خود نيست که الفاظى بر زبان مى رانند و در گوش مخاطبين مى نشيند و گاه که اصرار بر چيزى دارند فرياد مى کشند که تا فاصله زيادى فريادشان شنيده مى شود، بلکه اوامر خداوند همان فرمان تکوينى او و به تعبير ديگر فعل است، تا اراده چيزى کند بى درنگ موجود مى شود، اگر اراده کند کائنات در يک لحظه موجود شوند در همان يک لحظه آسمان و زمين و ستارگان و کهکشانها ايجاد مى شوند و اگر اراده کند به طور تدريجى در هزار سال يا ميليونها سال به وجود آيند بى کم و کاست همان خواهد شد.

آن‌گاه پيامي داد كه ذات اقدس الهي پيام او را به جامعه مي‌رساند. همين شخص مجاهد نستوه كه شربت شهادت نوشيد پيامي داد كه آن پيام را خدا مي‌رساند. گاهي خدا رسول بنده است و گاهي بنده رسول خداست; گاهي خدا حرف كسي را به جامعه مي‌رساند گاهي پيامبر خدا حرف خدا را به جامعه مي‌رساند، اين‌جا ذات اقدس الهي سخن اين شهيد را به جامعه رساند. ﴿قالَ﴾؛ يعني اين شهيد گفت: ﴿يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ ٭ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾.

در روایات آمده است هنگامی که حضرت ابراهیم(ع)، خانه کعبه را بنا کرد پروردگار به وسیله جبرائیل فرمان داد که ای إبراهیم : ندای حجً را اعلام دار تا که مردم به حج آیند.‎ حضرت گفت : چگونه ندا دهم در حالی که من وإسماعیل در این صحرا ، یکًه وتنها بوده و ندایم تا کجا می رود و چه قدر می توانم مردم را خبر کنم؟ خداوند فرمود: تو ندای حجً را از چهار سو، اعلام دار! ما صدا وندای تو را به مردم و جهانیان می رسانیم. حضرت إبراهیم (ع) بر بالای مقام یا سنگی که اکنون به مقام إبراهیم، شهرت دارد ایستاده واز چهار سو ندای (هلمًوا إلی الحجً) را سرداد و با این ندا، مردم را به حج دعوت کرد. با اینکه صدای حضرت ابراهیم(ع) محدود به زمان و مکان خودش بود، اما خداوند آن دعوت را دعوتی تاریخی کرد.

حرفي را كه جناب فخررازي ذكر مي‌كند البته از بعضي‌ها نقل مي‌كند كه اين حرف, حرف ذات اقدس الهي نيست، حرفي است كه آنها استهزائاً گفتند, اين نمي‌تواند تام (درست) باشد.[29] سيدناالاستاد هم ظاهراً اين را نقل كرد و رد كرده[30] اينكه گفتند: ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾؛يعني ـ معاذ الله ـ آن كفّار عصرش كه او را شهيد كردند به صورت استهزا گفتند. اين با جمله ﴿وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ﴾ هماهنگ نيست, با آيه 28 كه دارد ﴿وَ مَا أَنزَلْنَا عَلَي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِنَ السَّماءِ﴾ ـ كه همه اينها كلمات الهي است ـ با اين هم هماهنگ نيست…

قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ:
اين هم يكي از ادلّه وجود برزخ است؛ يعني جنّت برزخي, هنوز قيامت كبرا قيام نكرده، اينكه ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ معلوم مي‌شود جنّت برزخي هست و مردم كه مؤمن باشند وارد جنّت برزخي مي‌شوند كه قبر يا روضه‌اي از رياض جنّت است يا ـ خداي ناكرده ـ حفره‌اي از حُفر نيران; وقتي از ائمه(عليهم السلام) سؤال مي‌كنند برزخ از چه وقت شروع مي‌شود فرمود: «الْقَبْرُ مُنْذُ همان قبر»[16] ما ديگر چهارتا عالَم نداريم که عالَم دنيا, عالم قبر, عالم برزخ, عالم قيامت باشد ما سه عالَم داريم قبر همان برزخ است؛ سه عالم است دنياست, بعد از دنيا هم آدم وارد برزخ مي‌شود كه در تعبيرات روايي به صورت قبر بيان شده اين يا «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» يا ـ معاذ الله ـ «حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ»[17]اين ﴿قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾ اين است، اگر درجه خيلي بالا باشد گوينده خداست جنّتش هم جنّت الهي است، اگر متوسط يا ضعيف باشد فرشتگاني هستند كه دستور مي‌دهند که درجه آن جنّت هم يا متوسط است يا ضعيف.

آنچه در بخش پاياني سوره مباركه «فجر» آمده است را ملاحظه بفرماييد با اين خيلي فرق مي‌كند؛ در پايان سوره مباركه «فجر» اين است كه ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ٭ فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾[18] اين‌جا ذات اقدس الهي مستقيماً به صاحبان نفوس مطمئنّه خطاب مي‌كند، كساني كه اين سه عنصر را دارا هستند و به مقام اين سه عنصر رسيدند تازه بين راه هستند هنوز به مقصد نرسيدند؛ يعني كسي كه داراي نفس مطمئنّه است, يك; نسبت به جميع قضا و قَدَر الهي راضي است هيچ شكايتي ندارد, دو; و جميع عقايد و اخلاق و اوصاف و رفتار و كردار او مرضيّ خداست, سه; اگر نفسي مطمئنّه بود, راضيه بود, مرضيه بود اين هنوز در راه است که خداي سبحان به او مي‌گويد حالا ديگر بيا، بقيه راه را به دستور الهي مي‌رود, اگر به مقصد رسيده باشد كه ديگر سخن از ﴿ارْجِعِي﴾نيست به كسي مي‌گويند برگرد, معلوم مي‌شود هنوز در راه است اگر به مقصد رسيده باشد و مقصود را زيارت كرده باشد كه ديگر نمي‌گويند برگرد, پس ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾كه راضيه هستي, مرضيه هستي, در راه هستي, لازم نيست كسي تو را بياورد با دستور خودِ ما تو را مي‌آوريم ﴿ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ﴾كذا و كذا. اين براي آنهايي است كه داراي نفس مطمئنّه هستند كه خود ذات اقدس الهي دستور مي‌دهد، آن وقت اين جنّت هم ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾نيست (جَنَّتِي).

هر كسي كه به ﴿وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾ رسيده است آن ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[19]را داراست، اما هر كسي به ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ رسيد به اين ﴿وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾بار نمي‌يابد كه قبلاً هم ملاحظه فرموديد بخش پاياني سوره مباركه «قمر» اين است كه ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ پرهيزگاران در باغها و نهرهاي بهشتي جاي دارند. در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر[20] ديگر «واو» و «فاء» ندارد، فرمود آنهايي كه اهل تقوا هستند ﴿فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ﴾هستند, يك; در پيشگاه پروردگار هستند, دو; اين پيشگاه پروردگار بودن كه لذّت روحي است نصيب هر كس نمي‌شود آن بهشت جسماني و بدني، اين براي همه متّقيان هست ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾، اين ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ نصيب همه نيست، اين‌جا كه فرمود: ﴿وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾ اين همان است كه ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾مي‌خواهد باشد؛ آن‌جا ديگر درخت و نهر و امثال ذلك نيست، در پيشگاه ذات اقدس الهي معارف غيبي است و لا غير.

سوره ۶۶: التحريم

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿۱۱﴾

و براى كسانى كه ايمان آورده‏ اند خدا همسر فرعون را مثل آورده آنگاه كه گفت پروردگارا پيش خود در بهشت‏ خانه‏ اى برايم بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان (۱۱)

http://emam.com/posts/view/22486/%DB%8C%D9%8E%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%91%D9%8E%D8%AA%D9%8F%D9%87%D9%8E%D8%A7-%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%91%D9%8E%D9%81%D9%92%D8%B3%D9%8F-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%8F%D8%B7%D9%92%D9%85%D9%8E%D8%A6%D9%90%D9%86%D9%91%D9%8E%D9%87%D9%8F