(83) وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يوزَعُونَ
(83) وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يوزَعُونَ
و (ای رسول، امت را به یاد آر) روزی که از هر قومی یک دسته را که تکذیب آیات ما میکنند بر میانگیزیم و آنها (برای سؤال) باز داشته خواهند شد.
اين آيه ناظر به رجعت است.مرحوم امينالاسلام ( لقب شیخ طبرسی صاحب مجمع البیان) ميفرمايند رجعت را ما با روايات ثابت نكرديم رجعت، جزء اجماع قطعي ما اماميّه است و اخبار و روايات مؤيّد اين است[1] از بس جريان رجعت نزد اينها مسلّم و قطعي است كه با خبر ثابت نشده بلكه با اجماع قطعي ثابت شده آن وقت اين روايات ميشود مؤيّد مسئله رجعت.
"من" براي آن معاني بسيار است:
1- ابتدا غايت مثل سرت من البصره الي الكوفه (از بصره تا کوفه پیاده رفتم)
2- براي تبيين يعني بيان كردن امر مبهم و علامت آن زماني است كه بجاي « من » لفظ « الذي » گذاشته شود مثل « فاجتنبوا الرجس من الاوثان (از پليدى بتها دورى كنيد) » در اين مثال ( من ) بيان مي كند ( رجس ) را كه مبهم است و اگر ( من ) برداشه شود گفته مي شود « الرجس الذي هو الاوثان » صحيح است يعني دوري كنيد پليدي را كه عبارتست از بت ها يعني بت پرستي نكنيد .
3- معناي سوم تبعيض است بمعناي بعض و علامت آن كلمه « بعض » را بجاي « من » گذاشته شود معني بعض را بدهد مثل (( أخذت من الدراهم )) يعني = بعضي از درهمها را گرفتم .
4- معناي چهارم « زائده » است كه براي تأكيد آورده مي شود و براي آن علامتي است كه اگر از جمله حذف شود در معناي جمله خللي ايجاد نشود مثل (( ما جائني من أحد )) اگر « من » حذف شود در معني جمله خللي ايجاد نمي شود .
«من» اول براي تبعيض است﴿وَيَوْمَ نَحْشُرُمِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً﴾ «من» دوم «من» تبيين ﴿مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا﴾ اين هم فعل مضارع است و مفيد استمرار است كسي كه دائماً تكذيب ميكرد.
در سورهٴ مباركهٴ «كهف» گذشت كه در قيامت همگان حضور دارند فوجي از اينها محشور نيستند همه محشور ميشوند آيه 47 سورهٴ مباركهٴ «كهف» اين بود ﴿وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَي الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ بخاطر بياور روزي را كه كوه ها را به حركت در ميآوريم، و زمين را آشكار (و مسطح) مي بيني، و همه آنها (انسانها) را محشور ميكنيم﴾ نه «حشرنا فوجاً منهم» ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ ما هيچ كسي را باقي نميگذاريم همه را محشور ميكنيم.
اين آيه 47 سورهٴ «كهف» مطابق سورهٴ مباركهٴ «واقعه» است كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ بگو اولين و آخرين، همگي در موعد روز معيني جمع ميشوند﴾
در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» هم مشابه اين تعبير آمده كه همگان را محشور ميكند اين طور نيست كه مثلاً گروهي بيايند فرمود: ﴿وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَي النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ به خاطر بياوريد روزي را كه دشمنان خدا را جمع كرده به سوي دوزخ ميبرند، و صفوف پيشين را نگه ميدارند تا صفهاي بعد به آنها ملحق بشوند﴾ فرمود: ﴿أعْدَاءُ اللهِ﴾ نه «فوجاً من أعداء الله»
مطلب ديگري هم كه در كتاب قيّم الميزان آمده اين است كه برخي از آيات است كه فقط يك بار در قرآن كريم آمده چون يك بار آمده و تقريباً رمزگونه آمده تفسير شفاف آن آسان نيست آيات ديگر كه مكرّر آمده ميشود به وسيله «الآيات يُفسّر بعضها بعضا»[13] آن را معنا كرد اما وقتي اين مضمون فقط يك بار ذكر شده است اين حلّش آسان نيست گويا هدف هم اين است كه اين رمزگونه بيان شود كه بين ذات اقدس الهي و پيغمبر, اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) اين رمزگونه باشد جريان تعليم اسما و خلافت و گفتگوي فرشتهها با خداي سبحان از همين قبيل است آيه اخذ ميثاق ﴿إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ﴾[14] از همين قبيل است اين آيه رجعت كه ﴿فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا﴾ از اين قبيل است دابّةالأرض بودنِ حضرت امير از همين قبيل است بئر معطّله بودن حضرت امير از اين قبيل است. بخشي از اينها ابهامش به وسيله روايات روشن ميشود اما انسان بتواند نظر قطعي درباره اين امور بدهد آسان نيست. اينها رمزگونه است نه نظير صوم و صلات است كه مورد تكليف روز باشد و محلّ ابتلاي عملي همگان لذا انسان نميتواند نظر نهايي به طور دقيق را در اين زمينه ارائه كند.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86
و مراد از آيات در جمله (يكذب باياتنا) مطلق آياتى است كه بر مبدأ و معاد دلالت مى كند، كه از آن جمله اند انبياء و امامان و كتب آسمانى، نه اينكه مراد از آيات، قيامت و حوادث واقعه در آن و هنگام قيام آن باشد و نه آيات قرآنى به تنهايى، براى اينكه حشر، منحصر در امت اسلامى نيست، بلكه از امتهاى مختلف، از هر امتى فوجى محشور مى شوند. و از عجايب، اصرارى است كه بعضى از مفسرين كرده اند بر اينكه مراد از آيات در اينجا و در آيه بعدى، آيات قرآنى است.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از اين حشر، حشر عذاب است، بعد از حشر كلى، كه شامل همه خلق مى شود و اين حشرى است بعد از حشر.
مؤيد گفتار ما - كه منظور حشر در قيامت نيست - اين است كه اين آيه و دو آيه بعدش بعد از داستان بيرون شدن دابه از زمين واقع شده اند، كه خود يكى از علائمى است كه قبل از قيامت واقع مى شود، قيامتى كه در چند آيه بعد درباره آن مى فرمايد: (وَيَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ) و تا چند آيه بعد اوصاف وقايع آن روز را بيان مى كند، و معنا ندارد كه قبل از شروع به بيان اصل قيامت و وقايع آن، يكى از وقايع آن را جلوتر ذكر كند، چون ترتيب وقوعى اقتضاء مى كند كه اگر حشر فوج از هر امتى هم جزو وقايع قيامت باشد آن را بعد از مسأله نفخ صور ذكر فرمايد، ولى اينطور ذكر نكرد، بلكه قبل از نفخ صور مسأله حشر فوج از هر امتى را آورده، پس معلوم مى شود اين حشر جزو وقايع قيامت نيست.
و در تفسير قمى آمده كه پدرم از ابن ابى عمير، از حماد و از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه به من فرمود: مردم در باره آيه (يوم نحشر من كل امة فوجا)، چه مى گويند؟ گفتم : مى گويند: اين آيه در باره قيامت است، فرمود: نه، اين طور كه آنان مى گويند نيست، بلكه درباره رجعت است، مگر خداى تعالى در قيامت از هر امتى فوجى را محشور مى كند؟ و بقيه آن امتها را رها مى كند؟ با اينكه خودش فرموده : (و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا - آنان را محشور كرديم و احدى را از قلم نينداختيم )؟.