(52) لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ رَقِيباً

(۵۲) بعد از اين ديگر زني بر تو حلال نيست و نمي‏تواني همسرانت را به همسران ديگري تبديل كني (بعضي را طلاق دهي و همسر ديگري بجاي او برگزيني) هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو در آيد و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است .

ظاهر تعبير (من بعد) اين است كه بعد از اين ، ازدواج مجدد براى تو حرام است ، بنابراين (بعد يا به معنى ) بعد زمانى است يعنى بعد از اين زمان ديگر همسرى انتخاب مكن ، يا بعد از آنكه همسرانت را طبق فرمان الهى در آيات گذشته مخير در ميان زندگى ساده در خانه تو و يا جدا شدن كردى و آنها با ميل و رغبت ترجيح دادند كه به همسرى با تو ادامه دهند، ديگر بعد از آنها نبايد با زن ديگرى ازدواج كنى . و نيز نمى توانى بعضى از آنها را طلاق داده ، و همسر ديگرى بجاى او برگزينى ، به تعبير ديگر نه بر تعداد آنها بيفزاى و نه افراد موجود را عوض كن .

 

طبق شواهدى كه از تواريخ استفاده مى شود پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ناحيه افراد و قبائل مختلف تحت فشار بود كه از آنها همسر بگيرد، و هر يك از قبائل مسلمان افتخار مى كردند كه زنى از آنها به همسرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آيد، حتى چنانكه گذشت بعضى از زنان بدون هيچگونه مهريه ، حاضر بودند خود را به عنوان (هبه ) و بى هيچ قيد و شرط با او ازدواج كنند.

البته پيوند زناشوئى با اين قبائل و اقوام تا حدى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اهداف اجتماعى و سياسى او مشكل گشا بود، ولى طبيعى است اگر از حد بگذرد، خود مشكل آفرين مى شود، و هر قوم و قبيله اى چنين انتظارى را دارد، و اگر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخواهد به انتظارات آنها پاسخ گويد و زنانى را هر چند به صورت عقد، در اختيار خود گيرد، دردسرهاى فراوانى ايجاد مى شود.

لذا خداوند با يك قانون جلو اين كار را گرفت و او را از هر گونه ازدواج مجدد و يا تبديل زنان موجود نهى كرد.

در اين وسط, شايد افرادى بودند كه براى رسيدن به مقصود خود به اين بهانه متوسل مى شدند كه همسران تو غالبا بيوه هستند، و در ميان آنها زنان مسنى يافت مى شوند كه هيچ بهره اى از جمال ندارند، شايسته است كه با زنى صاحب جمال ازدواج كنى ، قرآن مخصوصا روى اين مساله نيز تكيه و تاكيد مى كند كه حتى اگر زنان صاحب جمالى نيز باشند حق ازدواج با آنها نخواهى داشت .

و اما در مورد كنيز كه مجاز شده به خاطر آنست كه مشكل و گرفتارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ناحيه زنان آزاد بود، لذا ضرورتى نداشت كه اين حكم در اين مورد محدود شود هر چند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از اين استثناء نيز طبق گواهى تاريخ استفاده نكرد.

 

 مستحضريد كه هم زن را مي‌گويند زوج هم مرد را مي‌گويند زوج، زوجه لغت فصيح نيست لذا در قرآن از زن به عنوان زوجه ياد نكرده است زوجات هم در قرآن كريم نيامده درباره حوريان بهشتي هم سخن از ازواج است ( خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ ) [15] [16] [17] اينجا هم سخن از ازواج است.

 يك وقت ما مي‌گوييم زوج يعني يك جفت، يك وقت مي‌گوييم زوج يعني كسي كه همتاي ديگري است لذا هم شوهر، زوج است هم همسرش زوج است اينها مي‌شوند زوجين. فرمود: ﴿وَلا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ﴾ حالا بر فرض هم براي شما تعريف كردند كه از جمال و زيبايي برخوردار است ديگر حق نداري آنها را انتخاب بكني.

 

بعضي‌ها خيال كردند كه اين ﴿تَبدَّلَ﴾ ناظر به تبديل همسر به همسر است كه اخيراً در غرب شروع شده و در جاهليّت بود.اصلاً تبديل همسر به همسر در جاهليّت يك چيز رسمي بود اينها خيال مي‌كردند همان‌طوري كه ظرف‌ها را گاهي مبادله مي‌كنند كالاها را مبادله مي‌كنند زن هم يك كالاست مي‌شود مبادله كرد لذا برخي‌ها همين ﴿تَبدَّلَ﴾ را به آن معنا گفتند كه شما نمي‌تواني همسرت را به ديگري بدهي و همسر ديگري را بگيري كه اين در جاهليّت بود چه در جاهليّت كهنه چه در جاهليّت تازه (ما در همین سوره احزاب صحبت از جاهلیت اولی کردیم پس جاهلیت دیگری در انتظار است)،

https://www.independent.co.uk/news/world/europe/revealed-italy-is-the-home-of-wife-swapping-885185.html

 

اين معنا را گرچه برخي از مفسّران نقل كردند ولي در حرم امن وجود مبارك حضرت اين حرف‌ها راه ندارد.

 مستحضريد كه قرآن كريم درباره اصول دين و همچنين درباره بخش‌هاي مهمي از معارف ديني محكماتي دارد كه هر آيه‌اي در سايه آن محكمات حل مي‌شود در جريان توحيد مسئله ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ چيزى مانند او نيست [1] جزء محکمات است در جريان وحي و نبوت هم همين‌طور است درباره اهل بيت هم كه آيه تطهير نازل فرمود همين‌طور است.

سوره ۳: آل عمران

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿۷﴾

او كسي است كه اين كتاب (آسماني) را بر تو نازل كرد، كه قسمتي از آن، آيات «محكم» (صريح و روشن) است، كه اساس اين كتاب مي‏باشد؛ (و هر گونه پيچيدگي در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، بر طرف مي‏گردد). و قسمتي از آن، «متشابه» است (در نگاه اول، احتمالات مختلفي در آن مي‏رود؛ ولي با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مي‏گردد). اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات اند، تا فتنه‏ انگيزي كنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسير (نادرستي) براي آن مي‏طلبند؛ در حالي كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمي‏دانند. (آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهي) مي‏گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم، همه از طرف پروردگار ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمي‏شوند (و اين حقيقت را درك نمي‏كنند). (۷)

 درباره وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سورهٴ مباركهٴ «قلم» كه جزء سوَر مكّي است و جزء عتائق سور مكّي هم هست يعني در اوايل بعثت نازل شده است با جمله اسميه و با تأكيد فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری [2] اگر آيه‌اي, چيزي موهم اين معنا بود كه مثلاً ـ معاذ الله ـ پيغمبر به زني علاقه جنسي پيدا كرد و در اثر اين علاقه خواست ازدواج بكند آن را وقتي به اين آيه نوراني عرضه مي‌كنيم آن آيه تفسيرش را پيدا مي‌كند آن قلبي كه مطهّر از هر چيزي است اين حرف‌ها را برنمي‌دارد آنها كه به اين معارف آشنا نيستند البته زبانشان باز است.

 به هر تقدير ما با كسي روبه‌رو هستيم كه در اوايل بعثت از عرش الهي اين مدال براي او آمد كه ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ خب برترين اخلاق همان مسائل عفّت است براي اينكه كسي كه طمع مي‌كند خدا فرمود اين مريض است ﴿فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ [8] خب اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ به اين ويروس‌ها مبتلا باشد كه داراي خلق عظيم نيست مطهّر نيست ما بايد آيات را طرزي معنا كنيم كه با اين محكمات ما هماهنگ باشد چه در آيات توحيدي و چه غير آن اگر ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾ [9] بود بايد با ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ﴾ هماهنگ باشد اگر ﴿وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ﴾ [10] باشد بايد با ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ هماهنگ باشد وگرنه بين ما و آنچه زمخشري نقل كرده فرقي نيست.

 

خداي سبحان رقيب است مراقب است يعني محافظ است چيزي از او فوت نمي‌شود هم محيط بكلّ شيء است [21] هم بعد از علم ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾ [22].

 

محکمات و متشابهات بالعرض یا بالذات

https://www.youtube.com/watch?v=DdDLJ84HDC8&ab_channel=%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%D9%88%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%AA%DB%8C

 برخي‌ها نقل كردند كه اين آيه ﴿لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ﴾ نسخ شده است [5]. اين دليل ميخواهد روايت كه نميتواند ناسخ آيه باشد. نسخ آيه به وسيله آيه ديگر ممكن است. در روايات ما هم هست [6]. خيلي از رواياتي است كه انسان نمي‌فهمد و علمش را به اهلش واگذار مي‌كند

 

نسخ از نظر ذات اقدس الهي بازگشتش به تخصيص ازماني است نسخ مصطلح درباره خدا فرض ندارد نسخ مصطلح اين است كه قانوني را انسان وضع بكند از آينده‌اش باخبر نیست بعد در موقع اجرا معلوم مي‌شود با مشكلاتي روبه‌روست اين قانون را نسخ مي‌كند يك قانون ديگر تصويب مي‌كند اين معنا براي خداي سبحان فرض ندارد. نسخ در شریعت, بازگشتش به تخصيص ازماني است مثل پزشك ماهري كه مي‌داند اين بيمار را در ظرف اين شش ماه بايد معالجه كند ماه اول بايد اين كپسول‌ها را بدهد ماه دوم آن قرص‌ها را بدهد ماه سوم آن شربت‌ها را بدهد ماه چهارم آن آمپول‌ها را بدهد اول كه نسخه مي‌نويسد اين بيمار خيال مي‌كند كه داروي شفابخش همين است وقتي كه ماه دوم  پزشك عوض كرد او خيال مي‌كند نظر دكتر عوض شد در حالي كه نظر دكتر حاذق از همان اول مراحل شش ماهه بود نسخ درباره كسي كه عالِم به عواقب امور است بازگشتش به تخصيص ازماني است.