(47)  وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ

(47) وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ مُبِينٍ

(۴۷) و هنگامي كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزي كرده انفاق كنيد كافران به مومنان مي‏گويند آيا ما كسي را اطعام كنيم كه اگر خدا مي‏خواست او را اطعام مي‏كرد (پس خدا خواسته كه او گرسنه باشد) شما فقط در گمراهي آشكاريد.

اين همان منطق بسيار عوامانه اى است كه در هر عصر و زمان از ناحيه افراد خود خواه و بخيل مطرح مى شود كه مى گويند: اگر فلانى فقير است لابد كارى كرده كه خدا مى خواهد فقير بماند، و اگر ما غنى هستيم لابد عملى انجام داده ايم كه مشمول لطف خدا شده ايم، بنابراين نه فقر آنها و نه غناى ما هيچكدام بى حكمت نيست!!

غافل از اينكه جهان ميدان آزمايش و امتحان است، خداوند يكى را با تنگدستى آزمايش ميكند، و ديگرى را با غنا و ثروت، و گاه يك انسان را در دو زمان با اين دو در بوته امتحان قرار ميدهد كه آيا به هنگام فقر امانت و مناعت طبع و مراتب شكرگزارى را بجا مى آورد؟ يا همه را زير پا مى گذارد؟ و به هنگام غنا از آنچه در اختيار دارد در راه او انفاق ميكند يا نه؟

گرچه بعضى آيه فوق را بر گروه خاصى، مانند يهود يا مشركان عرب و يا جمعى از ملحدين و منكران آئينهاى انبيا، تطبيق كرده اند، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم عامى دارد كه در هر عصر و زمانى مصداقهائى براى آن ميتوان يافت، هر چند مصداق آن در عصر نزول آيه افرادى از يهود يا مشركان بوده اند، اين يك بهانه عمومى در طول اعصار و قرون بوده و هست كه مى گويند اگر رازق خداوند است پس چرا شما از ما ميخواهيد كه افراد فقير را روزى دهيم؟ و اگر خدا خواسته است آنها محروم بمانند پس چرا ما كسى را بهره مند سازيم كه خدا محرومشان ساخته؟

بي خبر از اينكه گاه نظام تكوين چيزى ايجاب ميكند و نظام تشريع چيز ديگر. نظام تكوين چنين ايجاب كرده كه خداوند زمين را با تمام مواهبش در اختيار بشر قرار دهد، و آنها را در اعمال خود براى طى كردن مسير تكامل آزاد بگذارد، و در عين حال غرائزى در او آفريده كه هر كدام او را به سوئى سوق مى دهد.

و نظام تشريع چنين ايجاب كرده كه قوانينى براى كنترل غرائز، تهذيب نفوس، و تربيت انسانها از طريق ايثار و فداكارى و گذشت و انفاق قرار دهد، و انسان را كه استعداد رسيدن به مقام خليفة اللهى دارد از اين طريق به آن مقام منيع برساند، از طريق زكات تطهير نفوس كند، و از طريق انفاق بخل را از دلها بزدايد، و فاصله طبقاتى را كه منشاء هزاران فساد در زندگى بشر است از بين ببرد.

نظام تکوینی: یعنی قوانین، ونظام حاکم بر کل عالم و آدم که ربطی به حوزه اختیاری بشر ندارد.

نظام تشریع: یعنی قوانینی که به حوزه فعالیت‏های اختیاری بشر مربوط است.

مثلا قانون جاذبه امری تکوینی است ولی مقررات راهنمایی امری وضعی و تشریعی است.

در نظام تكوين ما آزاد هستیم (اختیار داریم) در نظام تشريع چه چيزي بد است، چه چيزي خوب است، چه چيزي بايد، چه چيزي نبايد، چه چيزي جهنم دارد، چه چيزي بهشت دارد هست.

اين درست به آن مى ماند كه افرادى بگويند چه ضرورتى دارد كه ما درس بخوانيم و يا ديگرى را درس بدهيم؟ اگر خدا ميخواست به همه ما علم مى داد تا هيچكس نياز به فرا گرفتن علم نداشته باشد، آيا هيچ عاقلى اين منطق را مى پذيرد؟.

جمله (قال الذين كفروا) كه تكيه روى عنوان كفر آنها كرده با اينكه ممكن بود به جاى آن تنها از ضمير استفاده شود اشاره به اين است كه اين منطقهاى خرافى و بهانه جوئيها از (كفر) سرچشمه مى گيرد!.

و تعبير (مؤ منان) به (انفقوا مما رزقكم الله) (انفاق كنيد از آنچه خداوند به شما روزى داده) اشاره به اين است كه در حقيقت مالك اصلى خداست هر چند اين امانت چند روزى به دست ما و شما سپرده شده است، و چقدر بخيلند كسانى كه حاضر نيستند حتى مال كسى را به ديگرى به فرمان او بدهند؟!

در تفسير جمله (ان انتم الا فى ضلال مبين) (شما در گمراهى آشكارى هستيد) سه احتمال وجود دارد:

نخست اينكه دنباله گفتار كفار نسبت به مؤ منان است.

ديگر اينكه خطاب خدا نسبت به كفار مى باشد.

سوم سخن مؤ منان در برابر كافران است.

ولى تفسير اول از همه مناسبتر است چرا كه ارتباط و اتصال با كلمات كفار دارد در حقيقت آنها مى خواستند در برابر مؤ منان مقابله به مثل كنند و آنان را به ضلال مبين نسبت دهند!

آيه قبلى كه مى فرمايد: (و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم ) متعرض (متذکر، یادآور) جواب ايشان در مقابل دعوت به عبادت بود كه يكى از دو ركن دين حق است، و اين آيه متعرض جواب ايشان در مقابل دعوت به سوى شفقت بر خلق خداست كه ركن دوم دين حق است، و معلوم است كه: وقتى جوابشان از دعوت به ركن اول، رد آن دعوت بود، جوابشان از اين دعوت ديگرى هم رد خواهد بود نه قبول.

در آیات متعددی از قرآن این دو رکن ذکر شده است

https://tanzil.net/#search/quran/%D9%8A%D9%8F%D9%82%D9%90%D9%8A%D9%85%D9%8F%D9%88%D9%86%D9%8E%20%D8%A7%D9%84%D8%B5%D9%91%D9%8E%D9%84%D9%8E%D8%A7%D8%A9%D9%8E

https://farsi.balaghah.net/content/%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%85-0

(46) وَ مَا تَأْتِيهِم مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ

(46) وَ مَا تَأْتِيهِم مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ

(۴۶) و هيچ آيه‏ اي از آيات پروردگارشان براي آنها نمي ‏آيد مگر اينكه از آن روي گردان مي‏شوند.

… لجاجت و پافشارى اين كوردلان را در ناديده گرفتن آيات الهى و تعليمات پيامبران مشخص ساخته، مى فرمايد: هيچ آيه اى از آيات پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اينكه از آن رويگردان مى شوند…. نه بيان آيات انفسى در آنها مؤثر است، و نه شرح آيات آفاقى، نه تهديد و انذار، و نه بشارت و نويد به رحمت الهى، نه منطق عقل و خرد را ميپذيرند و نه فرمان عواطف و فطرت را، آنها به كورانى ميمانند كه نزديكترين اشياء اطراف خود را مشاهده نميكنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاريكى شب فرق نمينهند!

«آیات آفاقى»، همچون آفرینش خورشید و ماه و ستارگان با نظام دقیقى که بر آنها حاکم است، و آفرینش انواع جانداران و گیاهان و کوه ها و دریاها با عجائب و شگفتى هاى بى شمارش، و موجودات گوناگون اسرارآمیزش، که هر زمان اسرار تازه اى از خلقت آنها کشف مى شود، و هر یک، آیه و نشانه اى است بر حقانیت ذات پاک او.

و «آیات انفسى»، همچون آفرینش دستگاه هاى مختلف جسم انسان، و نظامى که بر ساختمان حیرت انگیز مغز و حرکات منظم قلب و عروق، و بافت ها و استخوان ها، و انعقاد نطفه و پرورش جنین، در رحم مادران، و از آن بالاتر اسرار و شگفتى هاى روح انسان حاکم مى باشد، که هر گوشه اى از آن کتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان.

مراد از (آوردن آيات) نشان دادن آن، به مشاهده و يا به تلاوت و تذكر است، و نيز مراد اعم از آيات آفاقى و انفسى و آيت به معناى معجزه (مانند قرآن) است، كفار در برابر همه اينها روگردانى مى كنند.

درباره نبوّت عام در آيه سي فرمود: ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبري براي هدايت آنها نيامد مگر اينكه او را استهزاء مي‏كردند﴾، اما اين‌جا مي‌فرمايد: ﴿وَ مَا تَأْتِيهِم مِنْ آيَةٍ﴾؛ اين «آيه» فاعل «تأتي» است، نه اينكه تويِ پيغمبر مي‌آوري؛ اين تأتي مؤنث است و فاعل آن «آيه» است كه حالا با «مِن» مجرور شده است «﴿وَ مَا تَأْتِيهِم﴾ آيَةٌ» که حالا اين‌جا به صورت ﴿مِنْ آيَةٍ﴾آمد، براي تعميم. هيچ آيه‌اي نمي‌آيد ﴿وَ مَا تَأْتِيهِم مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ﴾نه اينکه تو نمي‌آوري, هيچ آيه‌اي نمي‌آيد؛ ﴿وَ مَا تَأْتِيهِم مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ﴾،پس در مقام اول ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾, در مقام ثاني ﴿وَ مَا تَأْتِيهِم مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ﴾.

… در بخشي از آيات, خداي سبحان به رسولش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا پس از هر كس كه از ياد ما روى برتافته و جز زندگى دنيا را خواستار نبوده است روى برتاب ٭ ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ اين منتهاى دانش آنان است[1]همين است؛ يعني كسي كه معرفت‌شناسي او همان حس و تجربه حسي است تا لبهٴ مرگ را مي‌بيند، چون راهي براي شناخت بعد از مرگ ندارد.

اگر چيزي غيب بود او معرفت‌شناسي تجريدي مي‌خواهد نه تجربي، آنها هم كه اين ابزار را ندارند و نمي‌پذيرند. حرف آنها هم اين است كه ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد مگر اينكه خدا را آشكارا (با چشم خود) ببينيم[2] يا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً خدا را آشكارا بما نشان بده[3]كسي كه در محدوده حس و معرفت‌شناسي حسي و تجربه حسّي فكر كند هرگز راهي براي ايمان به غيب ندارد; لذا آيات الهي را بر تصادف و امثال ذلك حمل مي‌كند. پس درباره وحي و نبوّت ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾ و درباره آيات و معجزات الهي، آيات حق ﴿وَ مَا تَأْتِيهِم مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ﴾.

https://youtube.com/shorts/Z9SgjFwc-eg?si=2matasMlFO7sv3qI

http://www.parsquran.com/data/search.php?page=1&user=far&page=1&user=far&quantity=%DA%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%B9%D8%A7%D9%85&tran=100

(45) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ

(45) وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ

(۴۵) هنگامي كه به آنها گفته شود از آنچه پيش رو و پشت سر شما است (از عذابهاي الهي) بترسيد، تا مشمول رحمت الهي شويد (اعتنا نمي‏كنند).

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آيات پروردگار در پهنه جهان هستى بود، در آيات مورد بحث عكس العمل كفار لجوج را در برابر آيات الهى، و همچنين دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و انذار به عذاب پروردگار بيان مى كند.

در نخستين آيه مى فرمايد: (هنگامى كه به آنها گفته مى شود از آنچه پيش رو و پشت سر شماست از عذابهاى الهى بپرهيزيد، تا مشمول رحمت الهى شويد، اعراض مى كنند و رويگردان مى شوند) (و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون).

در اينكه منظور از (مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ) (آنچه پيش روى شماست) (و ما خلفكم) (آنچه پشت سر شما قرار دارد) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى بسيارى گفته اند:

از جمله اينكه منظور از (مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ) مجازاتهاى دنياست كه نمونه اى از آن در آيات قبل ذكر شده، و منظور از (مَا خَلْفَكُمْ) مجازاتهاى آخرت است كه در (پشت سر) دارند، و تعبير به پشت سر به خاطر آنست كه هنوز نيامده، گوئى پشت سر انسان در حركت است، و سرانجام روزى به او ميرسد و دامانش را مى گيرد، و منظور از پرهيز كردن از اين مجازاتها اين است كه عوامل آن را ايجاد نكند و به تعبير ديگر كارى نكند كه مستوجب اين عقوبات گردد.

شاهد اين سخن اينكه تعبير به (اتَّقُوا) در آيات قرآن يا در مورد خداوند به كار رفته، و يا در مورد روز قيامت و مجازات الهى كه در حقيقت هر دو به يك معنى باز مى گردد، چرا كه پرهيز از خداوند پرهيز از مجازات اوست.

https://tanzil.net/#search/quran/%D8%A7%D8%AA%D9%82%D9%88%D8%A7

اين خود دليل بر آنست كه در آيه مورد بحث نيز منظور پرهيز از عذاب و مجازات الهى در اين جهان و جهان ديگر است.

بعضى آيه را به عكس اين معنى تفسير كرده اند: (ما بين ايدى) را به عذاب آخرت و (مَا خَلْفَكُمْ) را به عذاب دنيا، چرا كه آخرت در پيش روى ما قرار دارد (اين تفسير تفاوت چندانى از نظر نتيجه با تفسير اول ندارد).

ولى بعضى گفته اند منظور از (پيش رو) گناهانى است كه قبلا انجام شده كه پرهيز از آن به معنى توبه و جبران است، و منظور از (پشت سر) گناهانى است كه بعدا انجام مى شود.

بعضى ديگر معتقدند كه منظور از (پيش رو) گناهان آشكار و (پشت سر) به معنى گناهان پنهان است.

بعضى ديگر (ما بين ايديكم) را اشاره به انواع عذاب دنيا، و (مَا خَلْفَكُمْ) را اشاره به مرگ ميدانند (در حالى كه مرگ چيزى نيست كه قابل پرهيز كردن باشد).

بعضى مانند نويسنده (فى ظِلالِ القرآن, سید قطب) اين دو تعبير را كنايه از احاطه موجبات غضب و عذاب الهى دانسته كه كافران را از هر سو فرا گرفته است.

آلوسى در (روح المعانى) و فخر رازى در (تفسير كبير) هر كدام احتمالات متعددى داده اند كه قسمتى از آن گفته شد، و علامه طباطبائى در (الميزان) (ما بين ايدكم) را اشاره به شرك و معاصى در دنيا مى داند، و (ما خلفكم) را اشاره به عذاب در آخرت.

در حالى كه ظاهر آيه اينست كه اين هر دو از يك جنس مى باشند تنها تفاوت زمانى دارند، نه اينكه يكى اشاره به شرك و گناه و ديگرى اشاره به مجازات آن باشد.

به هر حال بهترين تفسير براى اين جمله همانست كه در آغاز گفته شد و آيات مختلف قرآن نيز گواه بر آن است، و آن اينكه منظور از (ما بين ايديكم) مجازاتهاى دنياست و (ما خلفكم) مجازاتهاى آخرت.

و در مجمع البيان ( تفسیر قرآن توسط شیخ طبرسی) در ذيل جمله (و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم ) مى گويد: حلبى از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: معنايش اين است كه: بپرهيزيد از گناهان امروزتان، و از عقوبتهاى فردايتان.

… ما اين آيات را آورديم (وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ﴾, ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ﴾, ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ براي اينكه اينها را معتقد كنيم, يك; علم صائب و عمل صالح پيدا كنند, ما كه نخواستيم معجزات اينها را بي‌هدف به اينها نشان دهيم. ما گفتيم گذشته‌تان را ترميم كنيد, آينده‌تان را ترميم كنيد، دست از شرك و طغيان برداريد، آينده‌اي در پيش داريد، اين نظام, نظام حق است و انسان با مُردن نمي‌پوسد، بلکه از پوست به در مي‌آيد، عقايد و اخلاق و رفتار و گفتارِ او با او هست و از او جدا نيست.

اگر اين حرف‌ها را بگوييم که ﴿اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ﴾ اينكه فعلاً داريد شرك است اين را رها كنيد و آنچه بعداً داريد از آن بپرهيزيد، براي اينكه روز حسابرسي هست ﴿لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾...

(44) إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتَاعاً إِلَى حِينٍ

(44) إِلاَّ رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتَاعاً إِلَى حِينٍ

(۴۴) مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود و تا زمان معيني از اين زندگي بهره گيرند.

آرى با هيچ وسيله اى آنها نميتوانند نجات يابند جز اينكه نسيم رحمت ما بوزد و لطف ما به يارى آنها بشتابد.

(حين ) به معنى وقت، در آيه فوق اشاره به پايان زندگى انسان و اجل او است و بعضى آن را به پايان جهان تفسير كرده اند.

آرى آنها كه بر كشتى سوار شده اند (اعم از كشتيهاى بادبانى كوچك قديم و يا كشتيهاى كوه پيكر اقيانوس پيماى امروز) به خوبى عمق تعبير اين آيه را درك كرده اند كه عظيمترين كشتيهاى جهان در برابر امواج عظيم دريا و طوفانهاى هولناك اقيانوسها همچون يك پر كاه است و اگر رحمت الهى شامل حال انسانها نباشد نجات آنها ممكن نيست.

او مى خواهد در اين باريكه اى كه در ميان مرگ و زندگى است قدرت عظيم خود را به انسانها نشان دهد شايد گمگشتگان راه به خود آيند و از اين طريق راهى به سوى او بگشايند.

برخی مواقع ما با گرفته شدن نعمت متوجه خدا میشویم:

وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ ﴿۳۲﴾

و چون موجى كوه‏ آسا (سايبان‏وار) آنان را فرا گيرد خدا را با اخلاص مي‏خوانند، اما هنگامي كه آنها را به خشكي نجات داد بعضي راه اعتدال را پيش مي‏گيرند (و به ايمان خود وفادار مي‏مانند در حالي كه بعضي ديگر فراموش كرده راه كفر پيش مي‏گيرند) و آيات ما را هيچكس جز پيمانشكنان كفران كننده انكار نمي‏كنند. (۳۲)

…اگر آينده برخي‌ها اين باشد كه مؤمن شوند ما به اينها رحمت مي‌كنيم ﴿إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا﴾؛ اگر نه, آينده كسي هم مثل گذشته او با كفر و ضلالت شود اين ﴿مَتَاعاً إِلَي حِينٍ﴾، ما تا مدتي اينها را نگه مي‌داريم و بعد هم به ﴿عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[7] گرفتار مي‌شوند؛ اگر حُسن عاقبت داشته باشند اين «صريخ» بودنِ ما و اين «منقذ» بودن ما رحمت است و اگر بدعاقبت باشند اين «صريخ» بودن ما و اين «منقذ» بودن ما يك تمتّع و بهره‌برداري محدود است تا زمان مرگ, اين كارها را ما مي‌كنيم.

(43) وَ إِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاَ صَرِيخَ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ يُنقَذُونَ

(43) وَ إِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاَ صَرِيخَ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ يُنقَذُونَ

(۴۳) و اگر بخواهيم آنها را غرق ميكنيم، به طوري كه نه فريادرسي داشته باشند، و نه كسي آنها را از دريا بگيرد.

آيه بعد براى روشنتر ساختن اين نعمت بزرگ حالتى را كه از دگرگون شدن اين نعمت به وجود مى آيد بيان ميكند مى گويد: (اگر بخواهيم آنها را غرق مى كنيم، آنچنان كه نه فريادرسى داشته باشند، و نه كسى كه آنها را از دريا بگيرد). به يك موج عظيم فرمان ميدهيم كشتى آنها را واژگون كند!

يا به يك گرداب ماموريت ميدهيم آنها را در كام خود فرو بلعد! يا به يك طوفان دستور ميدهيم آنها را مانند يك پر كاه بردارد و در وسط امواج پرتاب كند! و اگر بخواهيم خاصيت آب و كشتى و نظم وزش باد و آرامش دريا را بر هم مى زنيم تا همه چيز آنها به هم ريزد، اين مائيم كه اين نظام را تداوم مى بخشيم، تا آنها بهره گيرند، و اگر گهگاه حوادثى از اين قبيل مى فرستيم براى اين است كه از روى آن, اهميت نعمتى را كه در آن غرقند بدانند. (یکی از مشکلات ما این است که قیمت ها دستمان نیست. قیمت نعمت هایی که داریم را نمیدانیم. فقط کافی است که مشکلی برای بینایی, شنوایی, دست , پا ایجاد شود و یکی از آنها را از دست بدهیم قیمت ها دستمان می اید. گاهی خداوند با گرفتن این نعمت ها میخواهد ما را متوجه این نعمت ها بکند)

(صريخ ) از ماده (صراخ) به معنى فريادرس است.

و (يُنقَذُونَ) از ماده (انقاذ) به معنى بر گرفتن و نجات دادن است.

اگر سوار كشتي شديد … اگر كمي باد بخواهد اين را به حركت دربياورد كه شما را مضطرب كند و شما فرياد بزنيد كسي به داد شما برسد «صَريخ» نداريد؛ اگر اين واژگون شد و داريد غرق مي‌شويد «مُنقذ» نداريد؛ نه دادرس داريد كه عذاب را دفع كند, نه «مُنقِذ» داريد كه عذابِ آمده را رفع كند، اينها همه كارهاي ماست. ﴿فَلاَ صَرِيخَ لَهُمْ﴾ كه عذاب را دفع كند, ﴿وَ لاَ هُمْ يُنقَذُونَ﴾ كه عذابِ آمده را رفع كند.

(42) وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ

(42) وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ

(۴۲) و براي آنها مركبهاي ديگري همانند آن آفريديم.

و براى اينكه توهم نشود كه تنها مركب خداداد كشتيهاست در آيه بعد مى افزايد: (و ما براى آنها مركبهاى ديگرى مانند آن آفريديم ) (و خلقنا لهم من مثله ما يركبون).

مركبهائى كه در خشكى يا در هوا و فضا راه مى رود، و انسانها و وسائل آنها را بر دوش خود حمل مى كند.

گرچه بعضى اين آيه را تفسير به خصوص شتر كرده اند كه (كشتى صحرا) نام گرفته، و بعضى به همه چهارپايان، و بعضى به هواپيماها و سفينه هاى فضائى كه در عصر ما اختراع شده (و تعبير به (خلقنا) در مورد آنها از اين نظر است كه مواد و وسائل آن قبلا آفريده شده است). ولى اطلاق تعبير آيه مفهوم وسيعى را ترسيم ميكند كه همه اينها و غير اينها را فرا مى گيرد.

البته در بعضى از آيات قرآن كرارا (انعام) (چهار پايان) در كنار (فلك) (كشتيها) قرار گرفته است، مانند:

سوره ۴۳: الزخرف

وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ ﴿۱۲﴾

و همان كسي كه همه زوجها را آفريد، و براي شما از كشتيها و چهارپايان مركبهائي قرار داد كه بر آن سوار شويد. (۱۲)

و نيز در آيه:

سوره ۲۳: المؤمنون

وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ﴿۲۱﴾

و براي شما در چهارپايان عبرتي است، از آنچه در درون آنها است (از شير) شما را سيراب مي‏كنيم و براي شما در آنها منافع فراواني است و از گوشت آنها مي‏خوريد. (۲۱)

وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ ﴿۲۲﴾

و بر آنها و بر كشتيها سوار مي‏شويد. (۲۲)

ولى اين آيات نيز منافاتى با عموميت مفهوم آيه مورد بحث ندارد.

مراد از اين جمله - به طورى كه ديگران تفسير كرده اند - چارپايان است، چون در جاى ديگر، كشتى و چارپايان را با هم آورده و فرموده: (وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ (سوره ۴۳: الزخرف) ) و نيز فرموده: (و عليها و على الفلك تحملون سوره ۲۳: المؤمنون).

بعضى كشتى را در آيه قبل حمل بر كشتى نوح، و آيه مورد بحث را حمل بر كشتى ها و زورق ها و بلم هاى ديگر كرده اند كه بشر بعد از كشتى نوح براى خود درست كرده. و اين تفسير تفسيرى است بد و بى معنا.

و نظير آن، تفسير آن كسى است كه جمله مورد بحث را به شتر تنها معنا كرده. و چه بسا مفسرينى كه جمله مورد بحث را كه مى فرمايد: (و براى شما از مثل كشتى چيرهاى ديگرى خلق كرديم كه بر آن سوار مى شويد) حمل بر طياره و سفينه هاى فضايى عصر حاضر كرده اند. و ليكن تعميم دادن آيه بهتر است.

تنها از «شمس» و «قمر» نيستند كه اينها بهره مي‌برند، ما نعمت‌هاي ديگر هم به آنها داديم؛ بخشي از نعمت‌هايي كه مربوط به تغذيه و اينهاست در كشاورزي بازگو كرديم، بخشي هم مربوط به حمل و نقل است. اين جريان حمل و نقل را چه در سوره «مؤمن»؛ يعني همان «غافر»[9] و چه در اين سوره و چه در بخش‌هاي ديگر مي‌فرمايد ما وسايل حمل و نقل را ذكر كرديم، در سوره مباركه «نحل» هم آمده است؛ در سوره «نحل» فرمود ما مشكلات شما را به وسيله دام‌ها و مانند آن حل كرديم، كاري كه مقدور خود شما نبود و خودتان را به زحمت مي‌توانستيد آن‌جا ببريد، چه اينكه بارهايتان را ببريد ﴿وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ آنها بارهاي سنگين شما را به شهري كه جز با مشقت زياد به آن نميرسيد حمل ميكنند﴾؛[10]در سوره مباركه «نحل» اين است كه ما اين دام‌ها را براي شما آفريديم كه هم ظرافت و جمال شما را تأمين كند، براي اينكه آنها كه دامدار هستند مي‌دانند صبح‌ها كه اين برّه‌ها را از مادرها جدا مي‌كنند …. در عصر كه مادرها برمي‌گردند و برّه‌ها هم برمي‌گردند، هركدام مادر خودش را مي‌شناسد و هر مادري بچه خودش را مي‌شناسد و همه صداکنان به طرف مادرهايشان مي‌روند ـ بدون اينكه اشتباه كنند ـ فرمود يك منظره زيبايي است براي شما كه اين در اوايل سوره مباركه «نحل» به اين صورت گذشت كه فرمود:

http://www.parsquran.com/data/show.php?sura=16&ayat=5&user=far&lang=far&tran=2

﴿وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ‌ءٌ وَ مَنَافِعُ وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ و چهار پايان را آفريد در حالي كه براي شما در آنها وسيله پوشش و منافع ديگر است و از گوشت آنها ميخوريد.٭ وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ و در آنها براي شما زينت و شكوه است به هنگامي كه به استراحتگاه شان باز ميگردانيد و هنگامي كه (صبحگاهان) آنها را به صحرا ميفرستيد.﴾؛[11]هم بامداد براي شما زيباست ـ اگر كسي رمه‌سرا را ديده باشد ـ و هم شامگاه, بعد فرمود اين چهارپايان؛ يعني اسب و استري كه براي شما آفريديم ﴿وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَي بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ آنها بارهاي سنگين شما را به شهري كه جز با مشقت زياد به آن نميرسيد حمل ميكنند﴾ شما اين سفرهاي ييلاقي و قشلاقي را كه طي مي‌كنيد، خودتان اگر بخواهيد به تنهايي بدون وسيله نقليه از قشلاق به ييلاق برويد، با زحمت مي‌رويد و مقدورتان نيست که اين دامنه‌هاي كوه را طي كنيد، چه رسد به اينكه بارهايتان را ببريد…. اين «انعام» هم شما را جابه‌جا مي‌كنند و هم بارتان را… ﴿وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (و همچنين) اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا بر آنها سوار شويد و هم مايه زينت شما باشد و چيزها (وسائل نقليه ديگري) مي ‏آفريند كه شما نمي‏دانيد!﴾.[12] در اين بخش از سوره مباركه «يس» هم مي‌فرمايد ما وسيله نقليه براي شما آفريديم، چه دريايي و چه صحرايي؛

﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ﴾ تنها كشتي نيست، بلکه «انعام» هم همين‌طور است، وسايل نقليه ديگر هم هست. در سوره مباركه «نحل» فرمود: ﴿وَ يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ و چيزها (وسائل نقليه ديگري) مي ‏آفريند كه شما نمي ‏دانيد﴾ اين ﴿وَ يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شامل هواپيما مي‌شود, شامل اتومبيل‌ها مي‌شود, شامل سفينه‌هاي فضايي مي‌شود… اين ﴿مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ديروز, «ما نعلم» امروز است؛ بعدها هم ممكن است چيزهايي خداي سبحان خلق كند كه بشرِ امروز هم نمي‌داند.

منتها اين فكر قاروني بايد از ما زدوده شود… اين بشر با ﴿وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي و همان كس كه تقدير كرد و هدايت فرمود﴾ كارها را انجام مي‌دهد, بعد بگويد من خودم كشف كردم! اين همان اسلامي حرف زدن و قاروني فكر كردن است. شما قدري كه از جامعه فاصله بگيريد، برويد در فضاي بازتري و برويد در تقريباً آسمان اين كشورها، اين آيه را به خوبي و روشن درک می‌کنيد ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ و اكثر آنها كه مدعي ايمان به خدا هستند مشركند.[14]يك شرك رقيقي در هشتاد درصد مردم هست، تا كسي به قدرت مي‌رسد فوراً دور او جمع مي‌شوند, تا كاري انسان انجام مي‌دهد مي‌گويد خودم كردم, اگر قدري از جامعه فاصله بگيريد و بياييد بالاتر از جامعه و خوب اوضاع را نگاه كنيد، مي‌بينيد در هشتاد درصد مردم اين شرك رقيق هست؛ يعني اين آيه كاملاً گوياست ﴿وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾؛ اكثر مؤمنين مشرك هستند, اكثر مسلمان‌ها مشرك‌ هستند. اين حرف, حرف رايج خيلي از ماهاست که مي‌گوييم من خودم اين كار را كردم. مگر قارون غير از اين گفته بود؟ مگر قارون بيش از اين ادّعا كرده بود؟ آن حرف فرعون بود كه مي‌گفت: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَي﴾،[15]اما اين گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾[16] من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم. قرآن مي‌فرمايد خودت را مي‌خواهي بشناسي من شناسنامه تو را مي‌گويم ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَىٰ آيا او نطفه‏ اي از مني كه در رحم ريخته مي‏شود نبود؟ سوره 75: القيامة﴾؛[17] شناسنامه تو اين است، شناسنامه تو در سوره «نحل» است ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً و خداوند شما را از شكم مادران خارج نمود در حالي كه هيچ نميدانستيد سوره ۱۶: النحل[18] و شناسنامه تو هم در دوران فرتوتي مشخص مي‌شود كه ﴿لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً به طورى كه بعد از [آن همه] دانستن [ديگر] چيزى نمى‏ دانند[19] جنابعالي اين هستيد، من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم چيست؟! اگر گفتيد: «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»[20]كه خدا فرمود: ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ آنچه از نعمتها داريد همه از ناحيه خداست[21]در هر حال موحّدانه حرف زديد، اما گفتيد ما خودمان سي چهل سال دود چراغ خورديم شديم فقيه و شديم كذا و كذا اين همان حرف (قاروني) است.

مشكل اساسي بسياري از ماها اين است كه اسلامي حرف مي‌زنيم و قاروني فكر مي‌كنيم و مي‌گوييم اين براي ماست، به جاي اينكه شاكر باشيم و ‌بگوييم اين كار خداست كه به دست ما انجام شده است ﴿وَ مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ مي‌گوييم: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ (که مومن و کافر نمیشناسد گاهی یک شخص مؤمن پدیده ای را کشف میکند گاهی یک شخص کافر)؛ در اين بخش‌ها فرمود: ﴿وَ يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ مبادا بگوييد سفينه فضانورد را من خلق كردم, مبادا بگوييد اين كشتي را بشر خلق كرد, مبادا بگوييد اتومبيل را بشر خلق كرد, بشر همان سه شناسنامه را دارد كه كاملاً مشخص شد. اينها كه در خانه سالمندان هستند همان‌هايي بودند كه ادعا داشتند. غرض اين است كه فرمود آنچه شما كرديد ما انجام داديم، حالا اختصاصي به وجود مبارك پيغمبر ندارد ﴿وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمَي و چون [ريگ به سوى آنان] افكندى تو نيفكندى بلكه خدا افكند﴾،[22] همه ما اين‌طور هستيم. اگر فيضي، راهي و علمي باشد فيض خداست كه از دست ما ظهور كرده است، اين ﴿وَ مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ آنچه از نعمتها داريد همه از ناحيه خداست﴾ يك اصل كلي است، منتها براي حضرت, آن درجه عاليه ظهور كرده و براي ما درجات مياني و متوسط. فرمود در سوره «نحل» كه ﴿وَ يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾، آن وقت هيچ كس ديگر با اين مبناي توحيدي نمي‌گويد من سفينه خلق كردم, من اتومبيل ساختم, من سلول‌هاي بنيادي را كشف كردم؛ مي‌گويد عنايت الهي از دست ما شده است. (قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش ‍ كند كه آيا شكر او را بجا مي‏آورم يا كفران مي‏كنم ؟)

در اين قسمت فرمود ما اين كارها را كرديم ﴿وَ خَلَقْنَا لَهُم مِن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ﴾؛ ما ماشين را خلق كرديم, ما سفينه را خلق كرديم, ما كشتي را خلق كرديم, ما هواپيما را خلق كرديم؛ شما مجراي دست ما هستيد, مجراي فيض خدا هستيد با دستِ شما خدا اين كار را انجام مي‌دهد، اين ﴿الَّذِي قَدَّرَ فَهَدَي﴾[25] همين است. اينها كه به آلزايمر مبتلا مي‌شوند يك گوشه مغز آسيب مي‌بيند که در نتيجه «آنها که خوانده‌ام همه از ياد من برفت»،[26]

هیچم نماند در همه عالم به اتفاق

الا سری که در قدم یار می‌کنم

آن‌ها که خوانده‌ام همه از یاد من برفت

الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم

(سعدی)

انسان همين است … اين‌طور نيست كه حالا انسان بگويد من مالك همه چيز هستم.

https://www.aparat.com/v/p2OGv

در عصر وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) كسي شبهه‌اندازي كرده يك مقدار خاك و آب را درون شيشه ريخته و درب آن را بسته، بعد از مدتي به صورت حشرات در آمده و گفت ـ معاذ الله ـ خالقي در كار نيست چون ما هم اين كار را كرديم، قدري خاك در شيشه ريختيم و قدري هم آب ريختيم، درب آن را هم بستيم حشرات پيدا شد؛ اين شبهه را در آن‌جا رواج داد، به عرض امام صادق(سلام الله عليه) رسيد. حضرت به او فرمود اگر تو اين كار را كردي بگو چندتا از حشرات مذكر است و چندتا از آنها مؤنث است، چندتا هستند، وزنشان چقدر است و اينها را به حالت اوّلي برگردان![27] اين ديد شهري كه امام صادق(سلام الله عليه) است جاي عوام‌فريبي نيست، فوراً بساط خود را جمع كرد و رفت.

(41) وَ آيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ

(41) وَ آيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ

(۴۱) اين نيز براي آنها نشانه‏ اي است (از عظمت پروردگار) كه ما فرزندانشان را در كشتيهائي كه مملو (از وسائل و بارها است) حمل كرديم.

در آيات پيشين سخن از نشانه هاى پروردگار در آفرينش آفتاب و ماه و شب و روز و همچنين زمين و بركات زمين بود، و در آيات مورد بحث سخن از درياها و بخشى از نعمتها و مواهب دريا يعنى حركت كشتيهاى تجارى و مسافربرى بر صحنه آنها ميباشد. به علاوه حركت اين كشتيها در دل اقيانوسها بي شباهت به حركت كواكب آسمان در اقيانوس فضا نيست.

لذا نخست مى فرمايد اين نيز براى آنها آيت و نشانه اى است از عظمت پروردگار كه ما فرزندانشان را در كشتيهائى كه مملو از وسائل زندگى است حمل كرديم (وَ آيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ).

ضمير (لهم) نه تنها به مشركان مكه بلكه به همه عباد و بندگان خدا باز مى گردد كه در آيات گذشته از آنها سخن در ميان بود.

تعبير به (مشحون) (پر) اشاره به اين است كه نه تنها خودشان بر كشتى سوار ميشوند بلكه مال التجاره و وسائل مورد نياز آنها نيز با آن حمل و نقل مى گردد.

و اينكه بعضى (فُلْك) را در آيه فوق به خصوص كشتى نوح تفسير كرده اند و (ذريه) را به معنى آباء و پدران (از ماده (ذراء) به معنى آفرينش) تفسير بعيدى به نظر ميرسد، مگر اينكه منظور بيان يك مصداق روشن بوده باشد.

به هر حال حركت كشتيها كه بزرگترين و مهمترين وسيله حمل و نقل بشر مى باشد، و كارى كه از آنها ساخته است هزاران برابر مركبهاى ديگر است، نتيجه خواص ويژه آب و وزن مخصوص اجسامى كه كشتى از آن ساخته شده، و خاصيت بادها (در كشتيهاى بادبانى) و نيروى بخار (در كشتيهاى موتورى) و … مى باشد.

و همه اينها قوا و نيروهائى است كه خدا مسخر انسان ساخته و هر يك از آنها و نيز مجموعه آنها آيتى از آيات الهى است.

راغب مى گويد: كلمه (ذريه ) در اصل به معناى فرزندان خردسال است، ولى در استعمالهاى متعارف در خردسالان و بزرگ سالان هر دو استعمال مى شود، هم در يك نفر به كار مى رود، و هم در چند نفر، ولى اصلش به معناى چند نفر است. و كلمه (فلك) به معناى كشتى است و كلمه (مشحون) به معناى مملو است.

آرى كسى ايشان را در دريا حمل نمى كند، و از خطر غرق حفظ نمى كند، مگر خداى تعالى، چون تمامى آثار و خواصى كه بشر در سوار شدن به كشتى از آنها استفاده مى كند، همه امورى است كه خدا مسخرش كرده، و همه به خلقت خدا منتهى مى گردد.

درباره مشركان ذات اقدس الهي مي‌فرمايد ما دو حجّت داريم که در حقيقت يك جامع مشترك بين اينهاست، ما دو معجزه و دو آيت داريم: يك آيت انساني و يك آيت آفاقي. انبيا آيت ما هستند; يعني خود پيغمبر معجزه است، در هر عصري كه پيغمبري ظهور مي‌كند معجزه است و ديگر احتياجي به معجزه جديد ندارد، زيرا اين‌طور تربيت كردن در هيچ مكتبي و از هيچ‌كسي ساخته نيست. كسي را انسان طوري تربيت كند كه با ماوراي طبيعت ارتباط تنگاتنگ داشته باشد با فرشته‌ها حرف بزند, فرشته‌ها با او حرف بزنند, حرف‌هاي خدا را بشنود؛ اين در هيچ مكتبي به بار نمي‌آيد مخصوصاً كه اينها درس‌نخوانده‌ هستند. هيچ حوزه‌اي, هيچ دانشگاهي هيچ آکادمی اين قدرت را ندارد كه پيغمبر و امام تربيت كند... پس پيدايش هر نبيّ‌اي, هر وليّ‌اي و هر امامي, خودِ اين شخص «في نفسه» معجزه است، البته آنچه اينها به همراه خود مي‌آورند آيات و معجزات ديگر است. اگر كسي خُبره باشد ديگر از پيغمبر معجزه نمي‌خواهد شما هيچ نشان نداريد كه مثلاً وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) ـ آن وقت كه به مقام امامت نرسيده بود ـ به وجود مبارك پيغمبر(عليهما الصلاة و عليهما السلام) بفرمايد تو كه ادّعا مي‌كني پيامبری معجزه‌ات كجاست؟! همين كه وجود مبارك پيغمبر ادّعا كرد وجود مبارك حضرت امير به او ايمان آورد، اگر كسي معجزه‌شناس باشد كه دليل نمي‌خواهد. (یک کارشناس زبان, فیزیک , همین که ما صحبت میکنیم میتواند تشخیص دهد که ما چه کار هستیم نیاز به مدرک دانشگاهی یا بین المللی ندارد) نفرمود معجزه‌ شما چيست؟ اين گفت بگو «لا اله الاّ الله» من پيغمبرم, گفت چشم! اگر كسي كارشناس باشد از خود پيغمبر معجزه نمي‌خواهد، چون از معجزه, معجزه خواستن درست نيست؛ ديگران كه كارشناس نيستند و معجزه بودن پيغمبر را درك نكردند از او معجزه مي‌خواهند.

در دل هر امتی کز حق مزه ست ** روی و آواز پیمبر معجزه ست‏

در اين سوره مباركه «يس» فرمود ما دو معجزه داريم: يكي خود انبيا هستند؛ هر وقت پيامبري آمد اينها استهزا كردند، هر وقت آن بخش ديگر را كه معجزاتي است كه به دست انبيا نازل كرديم يا انبيا معجزات و آيات ما را تقرير كردند اينها اعراض مي‌كنند اين ﴿يَا حَسْرَةً﴾هست، چه در بخش انبيا و چه در بخش اعراض آنها. در جريان انبيا، آيه سي همين سوره مباركه «يس» فرمود: ﴿يَا حَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبري براي هدايت آنها نيامد مگر اينكه او را استهزاء مي‏كردند.﴾اينها معجزه هستند؛ منتها حالا شما نمي‌شناسيد حرف ديگر است... بخش ديگر در همين سوره مباركه «يس» را .. به معجزات خود ذات اقدس الهي كه تمام كارش معجزه است اختصاص داد.

درباره معجزات در آيه 33 فرمود: ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَ أَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبّاً زمين مرده براي آنها آيتي است، ما آنرا زنده كرديم، و دانه‏ هائي از آن خارج ساختيم﴾اينها معجزه است، منتها معجزه پيغمبر نيست كه به دست او ظاهر شود، اينها معجزات ماست که برهان توحيد است. هيچ‌كس نمي‌تواند خاكِ مُرده را زنده كند، اين يك عمل. در آيه 37 فرمود: ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ شب براي آنها (نيز) نشانه‏ اي است (از عظمت خدا) ما روز را از آن بر مي‏گيريم﴾ كسي شب بياورد, كسي روز بياورد، شب و روز عدم و ملكه هستند؛ ما شب مي‌آوريم, ما روز مي‌آوريم, «شمس» و «قمر» را ايجاد كرديم, «شمس» و «قمر» را به حركت در مي‌آوريم, با نظم اينها را اداره مي‌كنيم، اينها آيات ماست. بعد از جريان «شمس» و «قمر» فرمود كشتي‌سازي يك صنعت است اين معجزه نيست، اما كشتيِ سنگين پربار پرمسافر را ما با باد از شهري به شهري و از ساحلي به ساحلي هدايت كنيم، اين كار ماست. باد را چه كسي مي‌تواند تسخير كند؟ در اختيار چه كسي است؟ اين رسالت ما را به عهده دارد ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ و بادها را بارداركننده فرستاديم﴾[5] اينها رسالت ما را به عهده دارند، هم براي تلقيح كردن و هم براي جابه‌جا كردن مسافران دريايي كه فُلك ﴿مَوَاخِرَموج‏ شكاف[6] است و اين آب‌ها را مي‌شكافد… آن وقت كه موتور و اين چيزها كه نبود. فرمود ما اين بادها كه رسالت ما را به عهده دارند همان‌طوري كه براي تلقيح گياهان ابرها را مي‌فرستيم كه اين گياهان را به نكاح يكديگر در بياورند و بارپذير كنند ـ اينها كارشان تلقيح است ـ همين بادها رسالت ديگري دارند كه كشتي‌ها را جابه‌جا كنند. اگر اينها ﴿مَوَاخِرَ﴾ هستند و آب را مي‌شكافند، با كدام قدرت مي‌شكافند؟ با همين قدرت باد مي‌شكافند كه ما فرستاديم، اينها رسالت ما را به عهده دارند. پس خودِ كشتي كه يك صنعت است اين را نفرمود آيه است، بر خلاف جريان احياي زمين كه فرمود: ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا﴾ بر خلاف آوردن «ليل» و «نهار» و «شمس» و «قمر» كه در آن‌جا كار, كار خداست و معجزه است و آيت الهي است، فرمود: ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ﴾. اما در بخش سوم كه مربوط به كشتي است نفرمود كشتي آيتِ ماست، اين صنعت است که البته ما ياد داديم; لكن كشتيِ «مشحونِ» سنگينِ پربار و مسافر را ما به وسيله باد جابه‌جا مي‌كنيم ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ﴾؛اين كشتيِ، مشحونِ، سنگينِ، پربار و مسافر نه تنها خودشان هستند بچه‌هاي خودشان هم هستند كه مورد علاقه اينها هستند، ما اينها را جابه‌جا مي‌كنيم. اصلِ كشتي صنعت است، اما كشتيِ پربار و مسافر را در اثر رهبري و هدايت باد ما از شهري به شهري و از ساحلي به ساحلي مي‌بريم اين كار ماست.

و نه تنها اين, اين اسب‌ها را ما آفريديم که اينها اگر كمي بِرَمند كسي نمي‌تواند اينها را مهار کند؛ ما اينها را براي شما نرم و ذلول كرديم. گاهی می‌بينيد اين شترها بخواهند جموحي و چموشي كنند كسي نمي‌تواند اينها را رام كند، فرمود: ﴿وَ ذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ﴾ ما اينها را رام كرديم (۷۳-۷۱ سوره یس)؛

سوره ۳۶: يس

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ ﴿۷۱﴾

آيا آنها نديدند كه از آنچه با قدرت خود به عمل آورده‏ ايم چهار پاياني براي آنها آفريديم كه آنان مالك آن هستند؟ (۷۱)

وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ ﴿۷۲﴾

آنها را رام ايشان ساختيم، هم مركب آنان از آن است و هم از آن تغذيه مي‏كنند. (۷۲)

وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ ﴿۷۳﴾

و براي آنان منافع ديگري در آن (حيوانات) است و نوشيدنيهاي گوارائي، آيا با اين حال شكرگزاري نمي‏كنند؟ (۷۳)

همچنين اين اسب‌ها, اين شترها, اين گاوها, اگر شاخ تيز آن گاو در اختيار گاوآفرين نباشد كه حياتي براي شما باقي نمي‌گذارد، ما اين را براي شما نرم و مسخَّر شما كرديم؛ يك كودك پنج شش ساله زِمام يك رمه شتر را مي‌كِشد مي‌برد، فرمود ما براي شما نرم كرديم.

آیه و معجزه:

در قرآن معجزات نیز به عنوان آیه معرفى شده، چنان که در مورد معجزه معروف حضرت موسى(علیه السلام) ید بیضاء مى خوانیم:

سوره ۲۰: طه

وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى ﴿۲۲﴾

و دست خود را در گريبانت فرو بر، تا سفيد و درخشنده بي عيب بيرون آيد، و اين معجزه ديگري است. (۲۲)

سوره ۱۷: الإسراء

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُورًا ﴿۱۰۱﴾

ما به موسي نه معجزه روشن داديم، از بني اسرائيل سؤ ال كن آن زمان كه اين (معجزات نهگانه) به كمك آنها آمد (چگونه بودند) و فرعون به او گفت گمان مي‏كنم اي موسي تو ديوانه (يا ساحري)! (۱۰۱)

https://www.youtube.com/shorts/B5tQMOZQtJ4

«مشحون»

فرمود در سفر دريايي شما بچه‌هايتان (ذريّه) كه مورد علاقه شماست به كشتي سپرديد كه هيچ عاملي براي حفظ آن نيست و ما داريم جابه‌جا مي‌كنيم، اين «مشحون» است؛ شما مي‌بينيد «مشحون» را همه پُر معنا كردند که درست است. «مشحون»؛ يعني مملوّ، اما چه مملوّي؟ پُر از مسافر است؟ اين است؟ بله، پُر از مسافر است. اين كشتي‌هايي كه پُر از مسافر است را ما جابه‌جا مي‌كنيم، اما پُر از شَحنه است ـ به پليس و پاسبان به نگهبان مي‌گويند شَحنه ـ ما اين پُر از شَحنه را, پُر از نگهبان را, پُر از نگهدار را از ساحلي به ساحلي جابه‌جا مي‌كنيم؛ اين پُر از نگهباني ماست. شما مي‌بينيد پُر از سرنشين است، بله پُر از سرنشين است و ما هم مي‌توانستيم بگوييم مملوّ، اما مي‌گوييم «مشحون» است؛ «مشحون» هم مملوّ را مي‌رساند و هم شَحنه‌دار را مي‌رساند؛ يعني پاسدار را مي‌رساند, پاسبان را مي‌رساند, نگهبان را مي‌رساند. ما اين درياي موّاج را كه هيچ عاملي شما نداريد براي اينكه شما را جابه‌جا كند و مقدورتان نيست، به وسيله بادي كه در اختيار ماست شما را جابه‌جا مي‌كنيم که اين وسيله نقليه است و اين را ما آفريديم، آن دلبندهاي شما كه ذريّه هستند در همين كشتي‌ می‌باشند و ما هستيم كه داريم جابه‌جا مي‌كنيم ﴿وَ آيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ﴾.

جريان كشتي نوح نيست كه جناب زمخشري و امثال زمخشري گفتند اين مربوط به كشتي نوح است،[13] چون جريان كشتي نوح براي ما الآن آيه نيست.

(40) لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ كُل

(40) لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ

نه براي خورشيد سزاوار است كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشي مي‏گيرد و هر كدام از آنها در مسير خود شناورند.

مى دانيم خورشيد دوران خود را در برجهاى دوازده گانه در يكسال طى مى كند، در حالى كه كره ماه منزلگاههاى خويش را در يكماه طى مى كند.

بنابراين حركت دورانى ماه در مسيرش دوازده بار از حركت خورشيد در مدارش سريعتر است، لذا مى فرمايد خورشيد هرگز در حركت خود به پاى ماه نمى رسد تا حركت يكساله خود را در يكماه انجام دهد و نظام ساليانه بر هم خورد.

همچنين شب بر روز پيشى نميگيرد كه بخشى از آن را در كام خود فرو برد و نظام موجود به هم ريزد، بلكه همه اينها مسير خود را ميليونها سال بدون كمترين تغيير ادامه مى دهند.

از آنچه گفتيم روشن ميشود كه منظور از حركت خورشيد در اين بحث حركت آن بحسب حس ماست، جالب اينكه اين تعبير حتى بعد از آنكه به ثبوت رسيده كه خورشيد در جاى خود ساكن و زمين در مدت يكسال يكبار به دور آن ميگردد نيز به كار ميرود، مثلا امروز مى گويند تحويل خورشيد به برج حمل (رسيدن آن به آغاز فروردين) …

اين تعبيرات همگى نشان ميدهد كه حتى بعد از كشف حركت زمين به دور خورشيد و سكون آن، تعبيرات گذشته راجع به حركت خورشيد به كار مى رود چرا كه از نظر حسى چنين به نظر مى آيد كه خورشيد در حركت است، و اين تعبيرات از همين جا گرفته مى شود.

و به اين ترتيب شناور بودن خورشيد و ماه در فلكهاى خود (كل فى فلك يسبحون) نيز از همينجا ناشى مى شود.

اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از شناور بودن خورشيد در فلك خود حركت آن همراه با منظومه شمسى و همراه با كهكشانى كه ما در آن قرار داريم مى باشد چه اينكه امروز ثابت شده است كه منظومه شمسى ما جزئى از كهكشان عظيمى است كه به دور خود در حال گردش است .

جمله (كل فى فلك يسبحون) به عقيده بسيارى از مفسران اشاره به هر يك از خورشيد و ماه و ستارگان است كه براى خود مسير و مدارى دارند، هر چند نام ستارگان قبلا در آيات ذكر نشده، ولى با توجه به ذكر (ليل) (شب) و قرين بودن ستارگان با ماه و خورشيد، فهم اين معنى از جمله مزبور بعيد به نظر نميرسد، به خصوص كه (يسبحون) به صورت صيغه جمع آمده است.

اين تفسير نيز وجود دارد كه اين جمله اشاره به هر يك از خورشيد و ماه و شب و روز بوده باشد، چرا كه شب و روز هر كدام براى خود مدارى دارند و دقيقا دور كره زمين گردش ميكنند، تاريكى نيمى از كره زمين را هميشه پوشانده، و روشنائى نيم ديگر را و اين دو در بيست و چهار ساعت يكدور تمام به گردش زمين مى گردند.

سوره ۲۱: الأنبياء

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ‎﴿٣٣﴾

او كسي است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد كه هر يك از آنها در مداري در حركتند. (۳۳)

تعبير به (يسبحون) از ماده (سياحت) كه طبق نقل راغب در مفردات در اصل به معنى حركت (سريع) در آب و هوا است اشاره به حركت سريع كرات آسمانى ميكند، و آنها را تشبيه به موجودات عاقلى كرده است كه با سرعت به گردش خود ادامه ميدهند، امروز نيز اين حقيقت ثابت شده كه اجرام آسمانى با سرعتهاى بسيار عجيب و گاه سرسام آورى در مسير خود حركت دارند.

نكته ها:

1 - حركت (دورانى) و (جريانى) خورشيد:

(دوران) در لغت عرب به حركت دايره مانند گفته ميشود، در حالى كه (جريان) اشاره به حركات طولى است، جالب اينكه در آيات فوق براى خورشيد هم حركت جريانى قائل شده، و هم دورانى، يكجا مى گويد: و الشمس تجرى ... و در جاى ديگر از شناور بودن خورشيد در فلك (مسير دايره مانند) سخن مى گويد (كل فى فلك يسبحون).

آن روز كه اين آيات نازل شد فرضيه هيئت (بطلميوس) با قدرت هر چه تمامتر بر محافل علمى حاكم بود، طبق اين فرضيه اجرام آسمانى به خودى خود گردشى نداشتند، بلكه در دل افلاك كه اجسامى بلورين و متراكم روى هم همچون طبقات پوست پياز بودند ميخكوب شده بودند و حركت آنها تابع حركت افلاكشان بود، بنابراين در آن روز نه شناور بودن خورشيد مفهومى داشت ، و نه حركت طولى و جريانى آن .

https://www.youtube.com/watch?v=1d8BnGpfsGQ&ab_channel=mohamadhadihaeri

اما بعد از فرو ريختن پايه هاى فرضيه بطلميوس در پرتو كشفيات قرون اخير، و آزاد شدن اجرام آسمانى از قيد و بند افلاك بلورين، اين نظريه قوت گرفت كه خورشيد در مركز منظومه شمسى ثابت و بيحركت است، و تمام منظومه شمسى پروانه وار به گرد او مى چرخند.

در اينجا باز مفهوم تعبيرات آيات فوق كه حركت طولى و دورانى را به خورشيد نسبت ميداد روشن نبود.

تا اينكه باز علم به پيشرفت خود ادامه داد و در اين اواخر چند نوع حركت براى خورشيد ثابت شد:

حركت وضعى آن به دور خودش .

حركت طولى آن همراه منظومه شمسى به سوى نقطه مشخصى از آسمان.

حركت دورانى آن همراه مجموعه كهكشانى كه جزئى از آن است….

2 - تعبير به تُدْرِكَ و سَابِقُ :

…در آيات فوق هنگامى كه سخن از حركت ظاهرى ماه و خورشيد در مسير ماهانه و ساليانه در ميان است مى گويد: (براى خورشيد سزاوار نيست كه به پاى ماه برسد) (چرا كه ماه مسير خود را در يك ماه طى مى كند و خورشيد در يكسال، اين تفاوت سرعت به اندازه اى است كه تعبير مى كند اين هرگز به پاى او نمى رسد (لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ).

اما در مورد شب و روز چون با هم فاصله چندانى ندارند و دقيقا پشت سر هم قرار گرفته اند مى گويد شب از روز پيشى نمى گيرد...

فرمود اين نظم هست و اين نظم به هم نمي‌خورد، نه حساب شمس و قمر به هم مي‌خورد و نه حساب «ليل» و «نهار» به هم مي‌خورد ﴿لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ﴾ اين راهي دارد، آن راهي دارد, اين هيچ كمتر نمي‌شود، آن هم کمتر نمی‌شود، اين هم بيشتر نمي‌شود, آن هم بيشتر نمي‌شود؛ لذا يك منجّم ماهر مي‌تواند خسوف و كسوف تا هزار سال قبل يا هزار سال بعد را كاملاً و دقيقاً بررسي كند.

﴿وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ همه اينها «سباحة» و شناوري در آسمان‌ها دارند که با نظم و اراده الهي اداره مي‌شوند، هيچ برخوردي, هيچ تصادف و بي‌نظمي هم در آنها نيست؛ اين آيت نشانه آن است كه خدا در عالَم هست, يك و واحد هم است, دو.

﴿كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ «سَبح»؛ يعني شنا كردن (سباح: شناور, شناگر)؛ يعني كوشش كردن, گاهي به معني دويدن و مانند آن است. اينكه فرمود شما نماز شب را از دست ندهيد ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً﴾[2]

سوره ۷۳: المزمل

إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا ﴿ ۶﴾

بی تردید عبادت شب محکم تر و پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست تر است. (۶)

إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا ﴿۷﴾

و تو در روز تلاش مستمر و طولاني خواهي داشت. (۷)

برهان مسئله را در همان زمينه عظمت نماز شب اين‌چنين ذكر كرد: ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً﴾.[3] «سبح»؛ يعني تلاش, كوشش, حركت, تندروي که اينها كارهاي روز است؛ روز سرگرم كار هستيد شب را دريابيد. دليل اينكه نماز شب خيلي محترم هست اين است كه ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلاً بی تردید عبادت شب محکم تر و پایدارتر و گفتار در آن استوارتر و درست تر است﴾ و دليل اينكه نماز روز مثل نماز شب نيست اين است كه ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً تو در روز تلاش مستمر و طولاني خواهي داشت.﴾ اين «سبح»ي كه درباره ﴿سَبْحاً طَوِيلاً﴾ آمده و «سبح»ي هم كه درباره اسب‌ها ﴿وَ السَّابِحَاتِ سَبْحاً﴾[4] (بعضى گفته اند: مراد اسبان مجاهدين است، كه در ميدان جنگ مى دوند) آمده است…

(39) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّي عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ

(39) وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّي عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ

و براي ماه منزلگاههائي قرار داديم (و به هنگامي كه اين منازل را طي كرد) سرانجام به صورت شاخه كهنه (قوسي شكل و زرد رنگ) خرما در مي ‏آيد.

منظور از (منازل) همان منزلگاههاى بيست و هشتگانه اى است كه ماه قبل از محاق [ م َ / م ِ/ م ُ ] (آخرماه که قمر در آن پنهان باشد) و تاريكى مطلق طى مى كند، زيرا هنگامى كه ماه، سى روز تمام باشد تا شب بيست و هشتم در آسمان قابل رؤيت است، ولى در اين شب بيست و هشتم به صورت هلال بسيار باريك زرد رنگ و كم نور و كم فروغ در مى آيد، و در دو شب باقيمانده قابل رؤيت نيست كه آنرا (محاق) مى نامند البته در ماههائى كه بيست و نه روز است تا شب بيست و هفتم معمولا ماه در آسمان ديده مى شود، و دو شب باقيمانده محاق است.

ماه فلک خود را در مدت ۲۷ روز و ۷ ساعت و ۴۳ دقیقه می پیماید، و این دوره را دورهٔ نجومی ماه یا ماه نجومی یا ماه دوری می نامند، یعنی پس از تمام شدن آن ماه در ۲۷ یا ۲۸مین شب به همان ستاره ای می‌رسد که حرکتش از آنجا آغاز شده بود.[۲] از اینرو در ستاره شناسی هندی ۲۷ منزل و در ستاره‌شناسی چینی و عربی و اسلامی ۲۸ منزل قمر وجود دارد... در نجوم اسلامی مانند نجوم چینی، دائرةالبروج به بیست و هشت قسمت تقسیم شده و هر منزل دوازده درجه و شش هفتم درجه می‌باشد و در هر برج دو منزل و ثلث قرار می‌گیرد.[۳]

اين منزلگاهها كاملا دقيق و حساب شده است، به طورى كه منجمان از صدها سال قبل مى توانند طبق محاسبات دقيقى كه دارند آن را پيش بينى كنند!

اين نظام عجيب به زندگى انسانها نظم مى بخشد، و يك تقويم طبيعى آسمانى است كه با سواد و بيسواد توانائى خواندن آن را دارد، بطورى كه اگر انسان كمى دقت و ممارست در وضع ماه در شبهاى مختلف كند مى تواند با نگاه كردن وضع آن دقيقا و يا تقريبا بداند آن شب كدام شب از ماه است ..

زيرا در آغاز ماه, نوكهاى هلال رو به طرف بالا است، و تدريجا بر حجم ماه افزوده مى شود تا هفتم كه نيمى از دايره كامل ماه آشكار مى شود و باز بر آن افزوده مى شود تا چهاردهم كه به صورت بدر كامل در مى آيد.

از آن به بعد از سمت پائين ماه كم مى شود تا بيست و يكم كه باز به صورت نيم دايره در مى آيد، همچنين از آن كاسته مى شود تا شب بيست و هشتم كه به صورت هلال ضعيف كمرنگى در مى آيد كه نوكهاى آن رو به طرف پائين است .…

https://www.facebook.com/100050452631357/posts/2983113208468703/

(عُرْجُون) به طورى كه غالب مفسران و ارباب لغت گفته اند آن قسمت از خوشه خرماست كه به درخت اتصال دارد، توضيح اينكه : خرما به صورت خوشه بر درخت ظاهر مى شود، پايه اين خوشه به صورت چوب قوسى شكل زرد رنگى است كه به درخت متصل است و نوك آن مانند جارو است ، و دانه هاى خرما همچون دانه هاى انگور به نخهاى آن متصلند، هنگامى كه خوشه نخل را مى برند آن پايه قوسى شكل بر درخت باقى مى ماند كه وقتى مى خشكد و پژمرده مى شود كاملا به هلال قبل از محاق مى ماند زيرا همانگونه كه هلال آخر ماه كه در جانب مشرق آسمان نزديك صبحگاهان ظاهر مى شود خميده و پژمرده و زرد رنگ و نوكهاى آن رو به پائين است ، (عرجون قديم) نيز همين گونه است.

link

در حقيقت اين شباهت در جهات مختلف ظاهر مى شود:

از نظر هلالى بودن چوب خوشه خرما، از نظر زرد رنگ بودن، از نظر پژمردگى، از نظر تمايل نوك قوس آن به طرف پائين، ….

و توصيف آن به (قديم) اشاره به كهنگى آن است زيرا هر قدر اين شاخه ها كهنه تر مى شود باريكتر و پژمرده تر و زرد رنگتر مى شود و شباهت بيشترى به هلال آخر ماه پيدا مى كند…

كلمه (منازل) جمع (منزل) است كه اسم مكان از نزول، و به معناى محل پياده شدن و منزل كردن است، و ظاهرا مراد از (منازل) نقاط بيست و هشت گانه اى است كه ماه تقريبا در مدت بيست و هشت شبانه روز طى مى كند.

و كلمه (عُرْجُون) به معناى ساقه شاخه خرماست، البته از نقطه اى كه از درخت بيرون مى آيد، تا نقطه اى كه برگها از آن منشعب مى شود. اين قسمت از شاخه را (عرجون) مى گويند، كه (به خاطر سنگينى برگها معمولا) خميده مى شود، و معلوم است كه اگر چند ساله شود خميدگى اش بيشتر مى گردد، و اين قسمت, چوبى زرد رنگ، و چون هلال قوسى است و لذا در اين آيه هلال را به اين چوب كه چند ساله شده باشد تشبيه كرده. و (قديم) به معنى عتيق است.

پس آيه شريفه از آيت قمر، تنها احوالى را كه نسبت به مردم زمين به خود مى گيرد بيان كرده، نه احوال خود قمر را و نه احوال آن را نسبت به خورشيد.

و از اين جا است كه مى توان گفت: بعيد نيست مراد از (تجرى) در جمله (و الشمس تجرى لمستقر لها) اشاره باشد به احوالى كه خورشيد نسبت به ما دارد، و حس ما از ظاهر اين كره احساس مى كند، و آن عبارت است: از حركت روزانه و فصلى و ساليانه اش.

... آفتاب از شرق طلوع مي‌كند به غرب و «قمر» از غرب طلوع مي‌كند به شرق; شما مي‌بينيد اول ماه, ماه در كرانه غرب به صورت هلالي پيداست، اين 360 درجه را آن در ظرف 29 روز يا 30 روز طي مي‌كند، شب و روز دوازده الي سيزده درجه اين مدار را طي مي‌كنند. در شب اول ماه به صورت هلال در كرانه غرب است، شما مي‌بينيد هفتم ماه تقريباً 45 درجه را طي كرده يا قدري بيشتر, در چهارده ماه همين ماه را در اول شب در وسط آسمان مي‌بينيد, در 28 ماه همين ماه را در كرانه شرق مي‌بينيد، اين سير از غرب به شرق است كه اين دارد؛ يعني هر شب … از طرف مغرب به طرف مشرق حركت مي‌كند; لذا شب چهاردهم در اول شب شما ماه را در وسط آسمان مي‌بينيد …. فرمود ما اين كار را كرديم براي اينكه نظم شما, حساب شما, كتاب شما مشخص شود (تقویم طبیعی).

﴿وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّي عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ﴾؛ اوّل آن مثل «عُرجون» بود، آخر آن هم مثل «عرجون» است؛ «عرجون» شاخه درخت خرماست كه اگر چند ماهي از آن بگذرد به صورت كماني پيدا مي‌شود … «قديم»؛ يعني خوشه‌اي كه چند ماه از آن گذشته يا نزديك يك سال از آن گذشته است.