يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ ﴿۴۵﴾
يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ ﴿۴۵﴾
گرداگرد آنها قدحهاي لبريز از شراب طهور را ميگردانند (۴۵)
كلمه (كاس) به معناى همان كاسه فارسى است كـه نـام ظـرف آب و شـراب اسـت. و از بـسـيـارى از عـلمـاى اهل لغت نقل شده كه گفته اند: ظرف آب و شراب را (كاس) نمى گويند مگر وقتى كه پـر از آب و شـراب بـاشـد، و اگـر خالى شد نامش (قدح) است….
سخن از نوشابه و شراب طهور آنها است، مى فـرمـايـد: قـدحهاى لبريز از شراب طهور گرداگرد آنها در حركت است و هر لحظه اراده كـنـنـد از پيمانه آن سيراب مى شوند و در عالمى از نشاط و معنويت فرو مى روند (يطاف عليهم بكاس من معين ).
ايـن ظـرفـهـا در گـوشـه اى قـرار نگرفته كه آنها تقاضاى جامى از آن كنند، بلكه به مقتضاى تعبير يطاف عليهم, گرد آنها مى گردانند!
كـاس (بـر وزن رأس) نزد اهل لغت به ظرفى گفته مى شود كه پر و لبريز باشد، و اگـر خـالى باشد معمولا به آن قدح مى گويند. راغب در مفردات مى گويد: الكأسُ الإناءُ بما فيهِ منَ الشرابِ : كاس به معنى ظرفى است كه پر از نوشيدنى باشد.
معين از ماده معن (بر وزن صحن ) به معنى جارى است ، اشاره به اينكه در آنجا چشمه هائى از شـراب طـهـور در جريان است كه هر لحظه پيمانه ها را از آن پر مى كنند و گرداگرد بهشتيان مى گردانند، چنان نيست كه اين شراب طـهـور پـايـان گـيـرد و يـا براى تهيه آن نياز به زحمت و درد و رنجى باشد يا كهنه و خراب و فاسد شود.
اينها اگر تشنه باشند هميشه ظرفهاي پر از آب كوثر و مانند آن در اختيارشان است، ﴿يُطافُ عَلَيْهِمْ﴾؛ يعني پرستاران و مهمان نوازهايي در بهشت هستند كه اين كأسها و كاسهها را كه پر از آب «معين» است مرتب به حضور بهشتی ها ميآورند كه هركدام خواستند مِيل كنند.
﴿يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعينٍ﴾ آن چشمهاي كه مَعين است، «ماء معين» را قبلاً هم ملاحظه فرموديد، آبي كه «تَراهُ العُيُونُ وَ تَنالُهُ الدِّلاءُ چشمها او را میبینند و دلوها به او میرسند.».[47]
مستحضريد كه در فارسي ما امثال كاسه و ظرف همه را به طور يكسان اطلاق ميكنيم؛ ولي در واژههاي عرب اگر ظرفي خالي از آب باشد ميگويند «قدح», آب داشته باشد ميگويند «كأس», اگر لبريز باشد ميگويند «دِهاق», ﴿كَأْساً دِهاقاً پياله هاى لبالب﴾؛[9] يعني لبريز. «دهاق» يك چيز جداي است, «كأس» يك چيز جداي است, «قدح» يك چيز جداي است؛ يعني ممكن است يك ظرف سه حالت داشته باشد و براي هر حالتي هم اسم خاص است؛ گاهي دارد ﴿كَأْساً دِهاقاً﴾؛ يعني لبريز است. «كأس» آن ظرفي است كه داراي آب باشد و آب آن هم از چشمه «معين» است… آب جاري را ميگويند آب «معين», آبي كه چشم آن را ببيند و در دسترس دلو و مانند آن باشد، آب راكد را «ماء معين» نميگويند. يكي از القاب وجود مبارك حضرت «ماء معين»[11] است،
ابوبصیر از امام باقر(علیهالسلام) درباره سخن خدای عزّوجلّ:
سوره ۶۷: الملك
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ ﴿۳۰﴾
بگو: به من خبر دهید اگر آب شما در زمین فرو رود (و ناپدید گردد)، چه کسی برایتان آبی روان و آشکار خواهد آورد؟
پرسید. امام فرمود: این آیه درباره قائم (امام مهدی علیهالسلام) نازل شده است.
میفرماید: اگر امام شما غایب گردد و ندانید کجاست، چه کسی امامی آشکار برای شما خواهد آورد که اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خداوند جلّ و عزّ را برایتان بیاورد؟
سپس فرمود: به خدا سوگند، تأویل این آیه هنوز نیامده است، و بیتردید روزی تأویل آن خواهد آمد.
دعای ندبه
هَلْ إِلَيْكَ يَابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقىٰ ؟ هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظىٰ ؟ مَتَىٰ نَرِدُ مَناهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوَىٰ ؟ مَتَىٰ نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِكَ فَقَدْ طالَ الصَّدىٰ ؟ مَتىٰ نُغادِيكَ وَنُراوِحُكَ فَنُقِرَّ عَيْناً ؟ مَتىٰ تَرانا وَ نَراكَ …
آیا به سوی تو ای پسر احمد راهی هست تا ملاقات شوی، آیا روز ما به تو با وعدهای در میپیوندد تا بهرهمند گردیم، چه زمان به چشمههای پر آبت وارد میشویم تا سیراب گردیم، چه زمان از آب وصل خوشگوارت بهرهمند میشویم؟ که تشنگی ما طولانی شد، چه زمان با تو صبح و شام میکنیم تا دیده از این کار روشن کنیم، چه زمان ما را میبینی و ما تو را میبینیم…
https://www.aparat.com/v/h66hg1p
چه اينكه بر عالمان دين هم «ماء معين» اطلاق كردند؛ «ماء معين» چون جاري است و از جايي به جايي جريان دارد، عالِم هم چون حرفي را كه از كتابي يا از استاد شنيده به ديگري منتقل ميكند و آن ديگري به سومي و چهارمي منتقل ميكند، اين علم ميشود «ماء معين»؛ اگر كسي در عالم رؤيا خواب ديد که آبي به او دادند، اين شخص علم نصيب او ميشود يا شيري دادند حكمت نصيب او ميشود. «مَعين»؛ يعني چيزي كه «تَراهُ العُيُونُ وَ تَنالُهُ الدِّلاءُ چشمها او را میبینند و دلوها به او میرسند». فرمود «كأس»ي است از چنين چشمهاي كه راكد نيست،