(10) مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ (قسمت ۲)
(10) مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ
(۱۰) كسي كه خواهان عزت است (بايد از خدا بخواهد) كه تمام عزت براي خدا است سخنان پاكيزه به سوي او صعود ميكند، و عمل صالح را بالا ميبرد، و آنها كه نقشه هاي سوء ميكشند، عذاب شديد براي آنها است و مكر (و تلاش افسادگرانه) آنها نابود ميشود (و به جائي نميرسد).
مشركين گاهي نان و آب ميخواستند, گاهي عزّت و جلال و شكوه ميخواستند. نان و آب را خدا فرمود رازق ديگري است از اينها كاري ساخته نيست. اگر هدف شما تأمين رزق است آن را در سوره مباركه «انعام» فرمود ﴿وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ و او است كه روزي ميدهد و از كسي روزي نميگيرد﴾[1] او مُطعِم است او رازق است او نياز شما را برطرف ميكند به دنبال چه كسي ميگرديد. نفع و ضرر را كه شما به دنبال جذب نفع و دفع ضرر هستيد از بتها ساخته نيست عزّت و ذلّت را كه شما به دنبال يكي هستيد از ديگري فرار ميكنيد از بتها ساخته نيست. در سوره مباركه «مريم» گذشت كه اينها بتها را ميپرستيدند براي اينكه عزّت و شكوه پيدا كنند؛ آيه 81 سوره مباركه «مريم» اين است ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً آنها غير از خدا معبوداني براي خود انتخاب كردند تا مايه عزتشان باشد)
در آيه محلّ بحث سوره «فاطر» ميفرمايد عزّت بالاصاله و بالذّات منحصراً نزد خدايي است كه عزيز حكيم است ( فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً). اگر در مواردي خداي سبحان فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[3] ناظر به آن است كه اگر عزّت براي انبيا و اوليا مطرح شد آنها عزّت بالعرض است درست است كه عزّت براي خدا و پيامبر و مؤمنين است كه در بعضي از آيات آمده ولي بر اساس توحيد, هر كمالي كه قرآن كريم به غير خدا اِسناد داد در آيهٴ ديگر آن كمال را منحصراً براي خدا ميداند تا معلوم بشود كه غير خدا اگر به كمالي دست يافت به عنايت الهي است و لاغير, پس هر كمالي بالاصاله و بالذّات و بالحقيقه براي خداست, بالتّبع و بالعرض يا بالمجاز براي غير خداست.
فرمود از بتها كاري ساخته نيست خود آنها يك چوب خشك هستند عزيز نيستند چه رسد به اينكه مايه عزّت شما باشند.
راه عزتمندي فرد همين است ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾ يك حُسن فاعلي, يك حُسن فعلي; آدمِ خوب, كار خوب اگر كسي مؤمن بود آدم خوبي است عمل صالح كرد كار خوبي كرد اين دو ركن باعث عزّتمداري فرد يا ملت است.
لذا در هيچ جاي قرآن چه در مسئله كمالات, چه در مسئله بهشت، به ايمانِ تنها اكتفا نكرده اگر هم در جايي سخن از ايمان بود و عمل صالح نبود چون محفوف به قرينه است حتماً, عمل صالح معيار است. ولي ـ معاذ الله ـ براي ورود به جهنم و عذاب, اين دو چيز لازم نيست يك چيز كافي است گناه باعث ورود در جهنم است خواه گناهكار مسلمان باشد خواه غير مسلمان, تفاوت در مدت مكث است وگرنه اصلِ تعذيب مربوط به گناه است.
﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾ عقيده كه صعود دارد اين نظير بخار و دود نيست كه بالا برود. اگر عقيده بالا ميرود معتقد بالا ميرود يعني جانِ اين شخص بالا ميرود اينكه ميگويند شخص, قربة الي الله عمل كرده خودش جزء مقرّبين ميشود نه اينكه عملش قُرب پيدا كند, نيّتش بالا برود و خود موصوف بالا نرود, اگر نيّت و عقيده, صاعد است آن ناوي, آن معتقد هم حتماً صاعد است اينچنين نيست كه وصف صعود بكند و موصوف صعود نكند اين نظير دود و بخار كه نيست پس خود انسان صعود ميكند.
قربة الي الله معنايش اين است كه راه باز است اگر قربة الي الله معنايش اين است كه ما ميتوانيم نزديك بشويم و راه هست آن راه را خدا بايد بيان کند. فرمود راهش اين است: كَلِمُ الطَّيِّب, يعني اعتقاد خوب, عمل صالح, رفتار خوب يعني كسي كه داراي حُسن فاعلي و حُسن فعلي است آدمِ خوب است چون موحّد و معتقد است كارِ خوب ميكند چون برابر دستور انجام ميدهد آن حُسن فاعلي و اين حُسن فعلي وقتي ضميمه شد اين راه الي الله است راه به خداي عزيز است و راه عزيز شدن است.
وقتي چيزي در سطح جامعه باشد در دسترس مردم باشد ممكن است آسيبپذير باشد اما وقتي كه بالا رفت در دسترس كسي نبود آسيبپذير نيست بعضي از اعمالاند كه در دسترس مردماند آسيبپذيرند, بعضي از اعمالاند كه در دسترس مردم نيستند آسيب مردمي ندارند يعني شياطينالانس نفوذ ندارند اما شياطين جن نفوذ دارند وقتي به طرف الله صعود پيدا كرد نظير مخلَص و امثال ذلك ديگر در دسترس شياطين جن هم نيست وقتي بالا رفت آنجا نه شياطين انس راه دارد نه شياطين جن.
مردان الهي در جامعه زندگي ميكنند اما كسي آنها را بازي نميدهد براي اينكه آنها طوري فكر ميكنند و چيزهايي ميخواهند و به دنبال چيزهايي هستند كه در دسترس بازيگران نيست بازيگران ابزاري دارند كه آنها به آن اعتنا نميكنند لذا مصوناند ميشوند.
اينهايي كه اگر به آنها موعظه بكنند, نهي از منكر بكنند, امر به معروف بكنند ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ خود بزرگبينى او را به گنهكارى كشاند﴾ اينها عزيز بيجهتاند. اگر كسي عزيز بيجهت بود ذليل باجهت است. يعني عزّت او دروغين است. روز قيامت كه ظرف ظهور حق و صِدق است آنچه حق است ظهور ميكند آنچه باطل است رخت برميبندد لذا درباره اينها دارد اينها عذاب هون (عَذَابَ الْهُونِ عذاب خواركننده) دارند,[11] عذاب مُهين (عَذَابٌ مُهِينٌ عذابى خفت آور) دارند[12], اهانت براي اينهاست, تحقير براي اينهاست. اين هون و مهين براي همان رسوايي است, يعني ذلّت است حالا غير از آن عذاب جسمي كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا هر چه پوست تن آنها بسوزد آنان را پوست دیگری جایگزین کنیم﴾[13] كه مربوط به جسم است عذاب رسوايي و خواري هم چيز ديگر است. براي اينكه قيامت, ظرف ظهور حق است. عزّت او باطل است در قيامت، باطل رخت برميبندد و حق ظهور ميكند. باطن اينها كه رسوايي و خواري و حقارت بود ظاهر ميشود.
درباره همه خدا نفرمود عذاب هون و مهين و اينها دارند براي يك عده است اينطور نيست كه همه رسوايي داشته باشند بعضيها گناه ميكنند و عذاب هم ميبينند اما بالأخره كسي از آنها خبر ندارد آبروي آنها نميرود اما كسي كه آبروي ديگران را ريخته خِزْي دنيا و خزي آخرت هم دارد لذا فرمود در روز قيامت عذابِ هون, رسوايي, عذاب مُهين براي همين گروه است.
كَلِم مستحضريد اين مؤنث حقيقي كه نيست تأنيثش, تأنيث مجازي است لذا هم ميشود مؤنث آورد هم ميشود مذكر آورد ﴿الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾. آنجا كه كلمه است و تأنيث لفظي دارد آن را در سوره مباركه «ابراهيم» مؤنث ياد كرده است فرمود:
سوره ۱۴: إبراهيم
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ ﴿۲۴﴾
آيا نديدي چگونه خداوند كلمه طيبه (و گفتار پاكيزه) را به درخت پاكيزه اي تشبيه كرده كه ريشه آن (در زمين) ثابت و شاخه آن در آسمان است؟! (۲۴)
تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۲۵﴾
ميوه هاي خود را هر زمان به اذن پروردگارش ميدهد، و خداوند براي مردم مثلها ميزند شايد متذكر شوند، (و پند گيرند). (۲۵)
مَثَل را خدا ذكر ميكند تا مُمثّل در سايه مَثل به ذهن مخاطب نزديكتر بشود. فرمود عقيده طيّب مثل درخت طيّب و طاهر است اين درخت, اصلي دارد ريشهاي دارد كه ثابت است و آنقدر رشد ميكند كه فرعش در فضا تا آسمان ميرود اُكُل غير از اَكل است اُكُل يعني خوراكي نه يعني خوردن; ميوه را ميگويند اُكُل, خوراكي را ميگويند اُكل ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾[6] اينچنين نيست كه سالي يك فصل ميوه بدهد دوازده ماه ميوه ميدهد ميوههاي بهشت اينطور است.
سوره ۱۳: الرعد
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا وَعُقْبَى الْكَافِرِينَ النَّارُ ﴿۳۵﴾
بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده است نهرهاي آب از زير درختانش جاري است، ميوه هاي آن هميشگي و سايه هايش دائمي است، اين سرانجام كساني است كه پرهيزگاري پيشه كردند و سرانجام كافران، آتش است! (۳۵)
علم, شجره طيّبه است درخت علم هر لحظه ميوه ميدهد اينطور نيست كه سالي يك بار ميوه بدهد اگر كسي به مقام علمي رسيد هر لحظه و هر روز دارد ميوه ميدهد اگر درخت عادي باشد بالأخره سالي يك بار ميوه ميدهد يا مثلاً دو بار اما اُكُلش ديگر دائم نيست. اين شجره طيّبه نموداري از درختهاي بهشت است كه ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾ خوراكي آن دائم است.
معنويات هم اينچنين است. اما اينچنين نيست كه خود اين درخت اين كار را بكند اگر ﴿أَصْلُهَا ثَابِتٌ﴾ است به اذن ربّه است اگر ﴿فَرْعُهَا فِي السَّماءِ﴾ است باذن ربّه است اگر ﴿تُؤْتِي أُكُلَهَا﴾, باذن ربّه است اگر ﴿كُلَّ حِينٍ هر زمان﴾ است, باذن ربّه است اين ﴿بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ به ….به همه افعال يادشده متعلّق است اينطور نيست كه خود اين درخت اصلش ثابت باشد بذاتها, فرعش في السماء باشد بذاتها لكن اعطاي أُكُل باذن ربّه باشد اين طور نيست اين ﴿بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ … براي تمام افعال ياد شده. در قبالش هم ﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾
سوره 14: إبراهيم
وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ ﴿۲۶﴾
و (همچنين) كلمه خبيثه را به درخت ناپاكي تشبيه كرده كه از زمين بركنده شده، و قرار و ثباتي ندارد. (۲۶)
درختي كه روي زمين جثّه بردارد ديگر ريشهاي ندارد تا شما بگوييد اصلش ثابت است و فرعش في السماء، اين بيريشه است. نظير اين گياهان واقع شده اين گياهاني كه يك سانت يا دو سانت قدّ آنهاست اين ديگر ريشه آنچناني في الأرض ندارد.
اين كلمه «مَكر» فعل لازم است متعدّي نيست اين «سيّئات» كه منصوب است جناب فخررازي و همفكرانشان در ﴿يَمْكُرُونَ﴾ تصرّف ميكنند كه ﴿يَمْكُرُونَ﴾ يعني «يعملون» اگر «يعملون» شد آن وقت مفعول ميگيرد و شاهدشان هم جريان سوره مباركه «عنكبوت» است در آيه چهار سوره «عنكبوت» اين است كه
سوره ۲۹: العنكبوت
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَنْ يَسْبِقُونَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ﴿۴﴾
آيا كساني كه اعمال بد بجا ميآورند گمان كردند از حوزه قدرت ما بيرون خواهند رفت ؟ چه بد داوري ميكنند؟ (۴)
آنها كه كار بد ميكنند خيال ميكنند جلو ميزنند ما را به اصطلاح دور ميزنند يعني ما عقب ميافتيم و آنها جلو ميافتند.
﴿وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ﴾ دو مشكل دارند يكي اينكه عذاب شديد دارند يكي اينكه مكرشان هم به جايي نميرسد ﴿وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾.
در جريان داير و باير, زنده و مرده ميفرمايد بعضي از زمينها دايرند كه خب ثمربخشاند مزرع و مرتعاند, بعضي از زمينها بايرند اين زمين باير ميوه و محصول نميدهد.
افراد هم اينچنين هستند بعضي دايرند بعضي بايرند ﴿كانُوا قَوْماً بُوراً﴾[20] اين بور جمع است يعني اينها يك ملّت بايرند خب شما از ملّت باير توقّع ميوه داريد؟! يك عده ﴿يَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ اميد به تجارتى بسته اند كه هرگز زوال نمى پذيرد﴾[21]
سوره 35: فاطر
إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ ﴿۲۹﴾
در حقيقت كسانى كه كتاب خدا را مى خوانند و نماز برپا مى دارند و از آنچه بديشان روزى داده ايم نهان و آشكارا انفاق مى كنند اميد به تجارتى بسته اند كه هرگز زوال نمى پذيرد
يعني تجارت داير دارند نه باير, اينجا فرمود مكر اينها يَبور است مكر اينها داير نيست مكر باير است مكر هالك است خب زمين باير كه نه آب دارد نه كشاورزي دارد نه بذرافشاني شده اينكه ميوه نميدهد اين مكر, اين نقشه, اين حيله به هيچ جا بند نيست كلّ اين جريان مثل آن درخت است كه روي زمين افتاده خب از درختي كه روي زمين افتاده شما توقّع ميوه داريد ﴿كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ﴾خب درختي كه جُثّهاش روي زمين است اين ميوه ميدهد؟! كار خبيث, فكر خبيث, اراده خبيث, نقشه خبيث همينطور است گاهي تعبير ميكند اين ريشه ندارد گاهي تعبير ميكند كه اينجا جاي ميوه نيست اين باير است ﴿وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾
در ﴿وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾ ضمير فاعل «يرفع» وجوهي مطرح است كه آيا ﴿الْكَلِم﴾ رافع است, ﴿الْعَمل﴾ رافع است, «الله» رافع است درباره ضمير، اختلاف فراوان هست آنها كه خيال ميكنند چون كلم طيّب اصل است و عمل, فرع; چگونه عمل, رافع آن است اينها بايد عنايت كنند كه ...اگر گفته شد عمل صالح كَلِم طيّب را بالا ميبرد از سنخ ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[2] خداي ﴿رَفِيعُ الدَّرَجات﴾,[3] درجات مؤمن و درجات عالِم با ايمان را بالا ميبرد كه در سوره «مجادله» آمده است نيست از سنخ آن است كه بُراق (مرکب آن حضرت از مکه تا بیت المقدس و برعکس), راكب خود را بالا ميبرد اسب, راكب خود را حمل ميكند از اين قبيل است هرگز عمل صالح به اندازه كلم طيّب نيست.
منظور از كَلِم طيّب, لفظ طيّب نيست زيرا خود لفظ جزء اعمال است عمل گاهي به صورت قول است گاهي به صورت فعل, منظور از كَلم طيّب آن عقيده طيّب و صالح است نه الفاظ خوب, چون الفاظ نظير افعال جزء عمل صالح خواهند بود… پس كلم طيّب يعني عقايد طيّب, نيتهاي خوب و مانند آن.