﴿۱۸﴾ قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَل
آنها قبل از اينكه جواب اين سؤال را بدهند عرض ادب ميكنند تسبيح ميكنند ﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ﴾ تو منزّه از آن هستي كه شريك داشته باشي مبرّاي از آن هستي كه مَثيل داشته باشي
مشابه اين بخش در پايان سورهٴ مباركهٴ «مائده» آمده است آيه 116 سورهٴ «مائده» اين است كه ذات اقدس الهي در صحنه قيامت به وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) ميفرمايد
﴿ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلهَيْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ﴾
ما خودمان غير تو را نميپرستيم مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ
مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا﴾ اين ﴿يَنبَغِي﴾ در قرآن معمولاً در موارد حتمي به كار برده ميشود در بعضي از روايات ما هم همين است.
اين اصطلاح قرآني و روايي غير از اصطلاح فقهي است در فقه وقتي فقيهي ميگويد كه «ينبغي» يا «لا ينبغي» از حدّ استحباب و كراهت بالاتر نميرود اما نبايد اصطلاح فقهي را با اصطلاح روايي يا قرآني خلط كرد اگر در آيهاي در روايتي گفته شد «ينبغي» يا «لا ينبغي» نميشود استحباب را فهميد يا كراهت فهميد اگر فرمود: ﴿لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ القَمَرَ﴾[7] يعني اصلاً شمس حق ندارد كسي به او اجازه نميدهد بنابراين اصطلاح «ينبغي» يا «لا ينبغي» در قرآن و روايات غير از اصطلاح اين دو كلمه است در فقه ﴿مَا كَانَ يَنبَغِي﴾ ما اصلاً چنين حقّي نداريم نه براي ما مكروه است
آن جهت معرفتشناسي كه سبب انحراف جاهلان و مقلّدان است همين تقليد كور از گذشتگان كه ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾[8], ﴿مُقْتَدُونَ﴾[9] و مانند آن. افراد جاهل اينها به تبار و نيايشان اقتدا ميكنند چه در تصديق چه در تكذيب آنجا كه ميخواهند بگويند آري ميبينند كه نياكانشان گفتند آري يا نه, آنجا كه ميخواهند بگويند نه ميبينند نياكانشان گفتند نه يا نه, وقتي از آنها سؤال ميكني چرا بتپرستيد ميگويند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ يا ﴿مُقْتَدُونَ﴾
وقتي بگويند بياييد به سراغ توحيدي كه انبيا دعوت ميكنند ميگويند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾[10] پدران ما كه نكردند ما هم نميكنيم پس سلب و اثبات اينها, ايجاب و نفي اينها, قبول و نكول اينها, تصديق و تكذيب اينها در مدار حرفهاي گذشتگان است هر دو را قرآن كريم نقل كرده است آنجا كه تصديق ميكنند ميگويند چون پدران ما گفتند آنجا كه تكذيب ميكنند ميگويند چون پدران ما نگفتند آنجا كه تصديق ميكنند ميگويند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا﴾ آنجا كه تكذيب ميكنند ميگويند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا﴾ اين كار جاهلان تقليدي است در معرفتشناسي.
محقّقان آنها كه به زعم خود اهل تحقيقاند اينها بين تكوين و تشريع خلط ميكنند ميگويند بتپرستي حق است چرا براي اينكه اگر باطل باشد خدا قدرت مطلق دارد بايد جلوي ما را بگيرد و جلوي ما را نگرفته اگر ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ﴾[11] اگر خدا ميخواست كه ما بتپرست نباشيم خب جلوي ما را ميگرفت ديگر اين خلط بين تكوين و تشريع در خيلي از فضاها هست قرآن كريم ميفرمايد بله قدرت خدا مطلق است خدا اگر ميخواست جلوي شما را ميگرفت اما خدا شما را آزاد گذاشته ببيند كه ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً﴾[12], ما اصلاً شما را مختار قرار داديم براي اينكه بيازماييم تا تكامل روشن بشود اگر ما بخواهيم در هر جا جلوي شما را بگيريم كه كمال نيست انتخاب نيست.
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ ﴿۱۴۸﴾
به زودي مشركان (براي تبرئه خويش) ميگويند اگر خدا ميخواست نه ما مشرك ميشديم و نه پدران ما، و نه چيزي را تحريم ميكرديم، كساني كه پيش از آنها بودند نيز همين گونه دروغ ميگفتند و سرانجام (طعم) كيفر ما را چشيدند، بگو آيا دليل قاطعي (بر اين موضوع) داريد؟ پس به ما ارائه دهيد، شما فقط از پندارهاي بي اساس پيروي ميكنيد و تخمينهاي نابجا ميزنيد. (۱۴۸)
همين توهّم جاهليّت كهن در جاهليّت جديد هم هست شما ميبينيد خيليها به اين عبارت از آيةالكرسي تمسّك ميكنند ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[13] خب ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ يعني تشريعاً؟! اينكه ـ معاذ الله ـ ميشود اباحهگري اگر ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ يعني اجباري نباشد امر به معروفي نهي از منكري نباشد تعزيري نباشد حدودي نباشد بگير و ببندي نباشد هر كه هر كاري بخواهد بكند اين ميشود اباحهگري اينكه ديگر دين نشد اين ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ براي تكوين است يعني خدا شما را آزاد خلق كرده اين هم جهنم اين هم بهشت هر كدام ميخواهيد برويد, برويد اما به شما ميگويند نرويد طرف جهنم جلوي شما را ميگيرند مثل اينكه ميگويند اينجا خطر دارد پايانش كارتنخوابي است اعتياد براي شما خطر دارد نرويد به دنبال اين. پس ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ كه گروهي به آن تمسّك ميكنند براي اباحهگري همان طرز تفكّر جاهليّتي است كه مشركان داشتند گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَآبَاؤُنَا﴾[14] خب اگر بتپرستي بد باشد خدا كه قادر است جلوي ما را ميگيرد
بيان نوراني حضرت هم همين است كه «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَي وَ طولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَي فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الآخِرَةَ».[ . نهجالبلاغه، خطبهٴ 42.
خب پس سه محكمه است و سه محاكمه يك محكمه عمومي است كه هر تبهكاري ميگويد شيطان باعث شد در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» ميفرمايد شيطان ميگويد من كاري نكردم من وسوسه كردم انبيا و اولياي الهي هم دعوت كردند آنها دعوت صدق داشتند من دعوت كذب داشتم شما ميخواستي آنجا بروي يك محاكمه در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» و امثال «سبأ» است كه بين مستضعف و مستكبر است خدا ميفرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خب شما رهبران الهي را گذاشتيد كنار به دنبال رهبران كفر و ضلال رفتيد شما دو گناه كرديد ديگر ﴿وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ محاكمهاي هم بين عابد و معبود است كه در اين سورهٴ مباركهٴ «فرقان» مطرح است كه ذات اقدس الهي حق را به فرشتگان و حق را به قدّيسين بشر ميدهد
*****************
﴿وَمَا يَعْبُدُونَ﴾ يعني معبودهاي اينها, چيزي كه اين بتپرستها ﴿يَعْبُدُونَ﴾ او را, آنها را هم محشور ميكنند. اين كلمه «ما» را برخيها خواستند بگويند كه براي غير ذويالعقول است لذا براي صنم و وثن خواهد بود[26] و اين تام نيست براي اينكه رواج اين كلمه «ما» شايد متأخّر باشد وگرنه در لسان قرآن كريم كلمه «ما» براي ذات اقدس الهي به كار رفت براي اينكه فرمود: ﴿وَالسَّماءِ وَمَا بَنَاهَا﴾[27] آن باني سماء غير از خدا كس ديگري نيست. در سورهٴ «كافرون» آنجا دارد كه ﴿وَلاَ أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾[28] آن كه من ميپرستم شما نميپرستيد از الله به ﴿مَا﴾ ياد شده است نه به «مَن» از اين تعبيرات در قرآن كريم كم نيست بنابراين اگر رواجي پيدا كرده كه مثلاً «ما» براي غير ذويالعقول است «مَن» براي ذويالعقول اين را بايد با فرهنگ خود قرآن تطبيق كرد قرآن كريم اين «ما» را گاهي براي ذويالعقول گاهي براي غير ذويالعقول به كار ميبرد
*****************
در سورهٴ مباركهٴ «انعام
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ ﴿۴۲﴾
ما به امتهائي كه پيش از تو بودند (پيامبراني فرستاديم و هنگامي كه به مخالفت آنها برخاستند) آنها را به شدت و رنج و ناراحتي مواجه ساختيم شايد (بيدار شوند و در برابر حق) تسليم گردند. (۴۲)
فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۴۳﴾
چرا آنها هنگامي كه مجازات ما به آنان رسيد (خضوع نكردند و) تسليم نشدند، ولي دلهاي آنها قساوت پيدا كرد و شيطان هر كاري را كه ميكردند در نظرشان زينت داد. (۴۳)
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ﴿۴۴﴾
هنگامي كه (اندرزها سودي نبخشيد و) آنچه به آنها يادآوري شده بود فراموش كردند درهاي همه چيز (از نعمتها) را به روي آنها گشوديم تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آنها بستند) ناگهان آنها را گرفتيم (و سخت مجازات كرديم) در اين هنگام همه مايوس شدند (و درهاي اميد به روي آنها بسته شد!) (۴۴)
*****************
سوره ۹: التوبة
فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ ﴿۵۵﴾
و (فزوني) اموال و اولاد آنها تو را در شگفتي فرو نبرد، خدا ميخواهد آنها را به وسيله آن در زندگي دنيا عذاب كند و در حال كفر بميرند. (۵۵)
*****************
زينت دنيا نه «زينتكم» فرمود آسمان برويد اين شمس و قمر زينت السماء است نه زينت شما, زمين برويد چيزهايي زينت الأرض است فرمود: ﴿زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[20] اين زمين اينجا مزيّن شد اين فضا اينجا مزيّن شد نه شما. زينة الانسان در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» است كه آنجا فرمود خداي سبحان ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[21] زينت انسان, كمال اوست وگرنه زينت خانه و زندگي و فرش كه زمين را مزيّن كرده است نه انسان را, زينت انسان آن است كه با مزيّن همسفر باشد خب اگر در سورهٴ «حجرات» دارد كه ﴿وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ زينت شما همان علم و ادب و عقل و عدل شماست معلوم ميشود باغ و راغ زينت الأرض است نه زينت انسان
وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴿۷﴾
و بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست اگر در بسيارى از كارها از [راى و ميل] شما پيروى كند قطعا دچار زحمت مى شويد ليكن خدا ايمان را براى شما دوست داشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت آنان [كه چنيناند] رهيافتگانند (۷)