﴿۵۹﴾ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا
او خدائي است كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان ايندو است در شش روز (شش دوران) آفريد، سپس بر عرش قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت) او خداوند رحمن است از او بخواه كه از همه چيز آگاه است.
اين خالقيّت خداي سبحان است كه ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[12] اما ربوبيّت او چيست او بعد از اينكه آفريد بايد بپروراند ﴿ثُمَّ اسْتَوَي عَلَي الْعَرْشِ الرَّحْمنُ﴾ بر تخت فرمانروايي مستقر شد مستولي شد كه دارد اداره ميكند اين عرش, مقام فرمانروايي است كه اگر نموداري از آن عرش را انسان بخواهد بفهمد ميگويند «قلب المؤمن عرش الرحمن» اين يك عرشِ تختي باشد از فلز يا از چوب يا از جِرم ديگر كه نيست آن مقام شامخ فرمانروايي را ميگويند عرش الرحمان
خب عرش چيست استواي علي العرش چيست آن < ستّة أيام > چيست فرمود: ﴿فَسْأَلْ بِهِ خَبِيراً﴾ از خدا بپرس او ميداند چيست اينها آياتي نيست كه دركش براي همه بلاواسطه آسان باشد آنها ميفهمند, به اندازهاي كه به وسيله روايات به ما رسيده است ما ميفهميم منتها متأسفانه كساني در صدر اسلام نبودند كه پيگير اين گونه از مسائل باشند و متأسفانه درِ آن مدينه علم بسته بود و اگر اين در باز بود خيلي از چيزها را انسان ميفهميد ﴿فَسْأَلْ بِهِ خَبِيراً﴾ او چون خبير است او چون عليم است او چون همه چيزها را آشناست براي شما كاملاً بيان ميكند خب
پرسش...
ما مشكل روايي خيلي نداريم ولي رجال (يك) درايه (دو) اين دو رشته درباره روايات تفسيري فعال نبود درباره روايات مقتل فعال نبود درباره روايات تاريخ مطرح نبود درباره روايات اخلاق مطرح نبود فقط درباره روايتهاي فقهي بزرگان ما خيلي كوشش كردند
خداي سبحان سماوات و ارض و ﴿ما بينهما﴾ را در شش روز آفريد جريان خلقت سماء و ارض در شش روز در [آيه 54]سورهٴ <اعراف> گذشت در[آيه 3] سورهٴ <يونس> گذشت در[آيه 7] سورهٴ <هود> گذشت ديگر اينجا نيازي به توضيح جديد نيست.
عنوان: تفسیر سوره مبارکه اعراف جلسه 84
فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾ در اينكه منظور از اين ﴿أَيَّامٍ﴾ يوم در مقابل شب نيست حرفي نيست يوم به معناي مجموع شب و روز هم نيست مثل اينكه ميگويند صلات يوميه اين هم نيست نه يوم در مقابل شب است نه يوم به معناي مجموع شب و روز كه ميگوييم صلات يوميه يعني مجموع اين هفده ركعت
گاهي هم روز به معناي روزگار است نه به معناي مقابل شب و نه به معناي مجموع شب و روز مثلاً الان الدهر يومان يوم لك و يوم عليك روزگار دو حالت دارد يعني سير تاريخي اينچنين است كه برههاي از روزگار را يوم ميمامند مثلاً ميگويند روزي در اين كشور شاهنشاهي بود اين روز يعني عصر
ولي يوم در قرآن كريم كه آسمانها و زمين با معيار يوم مثلاً شش روز خلق شدند هيچ كدام از اينها نخواهد بود براي اينكه بالأخره چه يوم در مقابل شب باشد چه يوم مجموعه شب ور وز باشد چه يوم به معناي برههاي از تاريخ باشد اينها فرع بر آن است كه يك زميني باشد يك آفتابي باشد و زمين به دور آفتاب بگردد و به دور خود بگردد با گردش دور خود به نام حركت وضعي شبانه روز پديد بيايد و با حركت به دور آفتاب سال و ماه پديد بيايد ولي اگر هنوز آسمان و زمين خلق نشد هنوز شمس و قمر خلق نشد هنوز اين مجموعه پديد نيامد آن روز معناي خاص خود را خواهد داشت
مثل اينكه كسي بگويد من اين كتاب را طبق فصول ابواب همين كتاب نوشتم خب اين صحيح نيست اگر يك كتابي قبلاً نوشته شده باشد ميتوان گفت كه من اين كتاب را برابر فصول ابواب همان كتاب قبلي استنساخ كردم ولي هنوز كتابي را مولف تاليف نكرده آيا مولف ميتواند بگويد من اين كتاب را برابر فصول و ابواب همين كتاب نوشتم اين كه نيست آن كسي كه اين كتاب تكوين را دارد مينگارد هنوز فصول و ابواب اين كتاب پيدا نشده هنوز ليل و نهاري پديد نيامد آنگاه نميشود گفت كه خداوند مجموعه آسمان و زمين را در شش روز از روزهايي كه متفرع بر خلقت سماوات و ارض است آفريد
حالا آن شش روز به معناي شش مرحله است چگونه مراحل به شش قسمت تقسيم شد اين را در بخش پاياني فرمود اين را فقط از خدا بپرس نه براي شما نافع است نه اثبات آن آسان است
بعضي از آيات ميفرمايد آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد بعضي از آيات ميفرمايد كه آسمان و زمين و آنچه بين السماء و الارض است اين مجموعه در شش روز خلق شد اين معلوم ميشود كه آن طايفه از آياتي كه ميفرمايد آسمان و زمين در شش روز خلق شد يعني آسمانها و زمين و آنچه بين السماء و الارض است مثل هوا يا لايههاي ازن و چيزهاي ديگري كه يكي پس از ديگري كشف ميشود اين مجموعه در شش روز خلق شد
يك طايفه ميفرمايد كه آسمانها را خدا در دو روز خلق كرد يك طايفه آياتي است كه ميفرمايد زمين را در دو روز خلق كرد خب اين شش روز اگر مال مجموعه آسمانها و زمين و آنچه بين الارض و السماء است اين چهار روز كه از آن شش روز منها بشود قهرا نتيجهاش اين خواهد بود كه بين الارض و السماء آنچه هم كه بنام هوا و مانند آن است آن هم در دو روز خلق شد اين يك نحوه تفسير قرآن به قرآن است
بنابراين آيات چند طايفه است:
طايفه اولي آياتي است كه دلالت دارد كه خلقت آسمان وزمين در شش روز است نظير آيه 54 سورهٴ مباركهٴ اعراف كه فرمود ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ مشابه اين آيه كه جزء همين طايفه است آيات ديگرياند كه دلالت ميكند بر اينكه آسمان و زمين در شش روز خلق شد ه است نظير آيه 3 سورهٴ مباركهٴ يونس كه ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ ديگر سخن از ما بينهما نيست آيه 7 سورهٴ مباركهٴ هود هم اين است ﴿وَ هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ در اين آيات كه آيه طايفه اولي محسوب ميشوند ديگر سخن از بين الارض و السماء نيست تا روشن بشود تكليف فضا و هوا و امثال ذلك چيست از همين طايفه اولي در سورهٴ مباركهٴ حديد هم آيه 4 آمده است ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ في سِتَّةِ ايام﴾ اين طايفه اولي
طايفه ثانيه مشخص ميكند كه اين كه خدا آسمانها و زمين را در شش روز خلق كرد منظور خصوص آسمان و زمين نيست بلكه آسمانها و زمين و فضا و هوا و هرچه كه بين الارض و السماء آنها هم در همان شش روز خلق شدند اين طايفه ثانيه است كه در سورهٴ مباركهٴ قمر يا سوره قاف و ماند آن به اين صورت آمده است كه خداوند آسمان و زمين و آنچه بين الارض و السماء است نظير آيه 38 سورهٴ مباركهٴ قاف فرمود ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيّامٍ﴾ پس اگر لايه ازن هست اگر فضاست اگر هواست اگر چيزهاي ديگري كه بشر هنوز كشف نكرده و بعدا كشف ميشود همه و همه اينها كه بين الارض و السماء است اينها هم در همان مجموعه شش روزند آيه سوم سوره يونس
در دعای شریف جوشن کبیر میگوید «یا رب الهواء و الفضاء» مراد همین است، زیرا میلیاردها موجود در این فضا و هوا وجود داشته که رزق و روزی دارند
عرش مقام فرمانروايي است عرش جزء آسمانها نيست آن مقام و منزلت فرمانروايي است
مطلب سوم و مقام سوم بحث تنظيم و تقسيم است كه اين شش روز دو روزش مال آسمانهاست دو روزش مال زمين است و ديگر آيهاي نيست كه دلالت بكند بر اينكه اين بين الارض و السماء هم در دو روز خلق شد آن را ديگر به اجتهاد مستنبط تفسير ميشود در سورهٴ مباركهٴ فصلت آنجا به اين صورت باز شده است كه دو روز مال آسمانهاست دو روز مال زمين است آيه نهم سورهٴ مباركهٴ فصلت اين است ﴿قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ اْلأَرْضَ في يَوْمَيْنِ﴾ حالا يوم به معناي تطور است به معناي سير مادي اين مواد است تا به صورت زمين در بيايد حالا ممكن است كه اين بخواهد به زبان تاريخ دربيايد ممكن است ده سال باشد ده ميليون سال باشد ده ميليارد سال باشد سال شمسي و قمري باشد يا سال نوري باشد اينكه روشن نيست كه كه حالا اين تطور چند روز طول كشيد چند سال طول كشيد چند سال نوري طول كشيد ولي زمان به اين صورت تاريخ نبود ولي يقينا زمان بود هر جا حركت هست زمان هست حركت در لا زمان ممكن نيست اما تاريخ برنميدارد كه يك سيري باشد زميني به دور آفتابي بگردد ليل و نهاري پديد بيايد نه ولي زمان يقينا بود اگر ماده است و اگر حركت است تدريج است هر جا تدريج هست زمان هم هست خب فرمود آيه 9 سوره فصلت اين است ﴿قُلْ أَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ اْلأَرْضَ في يَوْمَيْنِ و تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدادًا ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ﴾ پس زمين در دو طور و در دو مرحله كم كم به اين صورت در آمد آيه 12 همان سورهٴ حم فصلت اين است آيه يازدهاش اين است ﴿ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ﴾ آسمان به صورت يك گازي بوده است بعد اين را خداوند ﴿فَقالَ لَها وَ لِْلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في يَوْمَيْنِ﴾ آسمانها را به هفت طبقه به هفت بخش در آورد در دو روز
يك مطلب ديگري است كه در قرآن كريم از آنها به عنوان ايام اربعة اربعة ايام ياد كردند و آن آيه 10 سورهٴ مباركهٴ حم فصلت است فرمود ﴿وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سَواءً لِلسّائِلينَ﴾ اين اربعة ايام طبق بيان سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) جزء آن شش روز نيست اين اربعة ايام ناظر به فصول چهارگانه است به دليل اينكه دارد خداوند اقوات را روزيها را در چهار روز مشخص كرده است دنيا هم همين فصول چهارگانه است ديگر اگر تمام فصلها يك فصل بود ديگر روزي به دست نميآمد كه بايد زمستان باشد بايد تابستان باشد بايد بهار باشد بايد پاييز باشد پس اين اربعة ايام ميشود راجع به فصول چهارگانه.
تفسیر سوره مبارکه اعراف جلسه 85
مطلب بعدي آن است كه كار خدا زمان مند نيست آن كه فيض خدا را دريافت ميكند او زماندار است اما كار خدا بي زمان است لذا آنچه را كه به خودش اسناد ميدهد ميفرمايد ﴿انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون﴾ يا و ما امرنا الا واحدة آنچه كه به الله اسناد دارد زماني نيست چون او فوق زمانا ست موجود است و فوق زمان كار ميكند
آن موجودي كه متزمن است يعني در زمان زندگي ميكند آن زمانمند است زمان پذير است يا دفعي يا تدريجي فيض را قبول ميكند مثل اينكه خود ذات اقدس اله منزه از مكان است كارش در مكان نيست نميشود گفت كجا خدا اين كار را كرد ولي آن موجود مادي كه متمكن است خودش داراي مكان است ميشود گفت, فلان موجود در فلان مكان اين فيض را گرفته. ميشود گفت موساي كليم در طور اين را گرفته يا وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مكه يا بيت المقدس اين فيض را دريافت كرده است لذا آيات قرآن كريم به مكي و مدني تقسيم ميشود اين به لحاظ گيرنده است وگرنه گوينده همانطوري كه ليس ربك صباح و لا مساح مكان هم نيست پس خداوند خودش منزه از زمان و مكان است امري كه به او برميگردد منزه از زمان ومكان است لذا فرمود ﴿انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون﴾
در بيانات نوراني حضرت امير المومنين (سلام الله عليه) در نهجالبلاغه آمده است كه فاعل لا بالحركة اگر او بي حركت كار ميكند پس فعل او در منطقه زمان و زمين نيست اما آنكه گيرنده فيض خداست و متعلق فعل است آن يا در زمان است يا در مكان است يا او هم احيانا ممكن است فوق زمان و مكان باشد آسمان و زمين از آن جهت كه موجود مادياند با تطورات حركت همراهند اينها مقدار دارند منتها مقدارشان به صورت تاريخ شمسي و قمري و ميلادي و امثال ذلك در نميآيد قابل تقدير هست اما به اين صورت نيست چون قبل از پيدايش تاريخ است حالا كه اينچنين است پس ميتوان گفت كه آنچه به ذات اقدس اله برميگردد منزه از زمان است و آنچه به فيض خدا برميگردد چون اين متضمن است در زمان معين متمكن است در مكان معين آن زمان و مكان دارد و چيزي كه زمان دارد معنايش اين نيست كه تاريخ قمري يا تاريخ شمسي يا تاريخ ميلادي يا تاريخ جلالي برميدارد براي اينكه اين تاريخها در جايي است كه يك زميني هست يك شمسي هست حركت زمين به دور خودش هست شبانه روز پديد ميآورد
بنابراين ميتوان گفت كه ذات اقدس اله خودش منزه از زمان و مكان است يك
فيض او كه در منطقه طبيعت است نه فرا طبيعت در محور ماده است نه فرا ماده زمانمند است دو
آن زمان ديگر تاريخ ميلادي و هجري و امثال ذ لك نيست چون قبل از پيدايش شمس و قمر است سه
و هيچ حركتي بي زمان نيست و اصولا حركت بي زمان مستحيل است چهار
آن گاه آن زماني كه با آن حركت همراه است ميتوان آن را به زبان تاريخ ميلادي و هجري مشخص كرد نشانهاش آن است كه در جريان قيامت هم بشرح ايضا مگر رد جريان قيامت تاريخ ميلادي و هجري در كار است اصلاً تاريخ تمام ميشود اگر زمين بساطش برچيده شد و شمس بساطش جمع شد ديگر تاريخ ميلادي و هجري نيست ديگر فلان سال نيست فرمود ﴿و الارض قبضته يوم القيامة و السماوات مطويات بيمينه﴾ اين تمام شد هم اذا الشمس كورت شد هم اذا زلزلت الارض زلزالها شد هم مجموعه بساطش برچيده شد
وقتي كي و كجا برداشته شد قيامت ظهور ميكند پس در جريان قيامت ما يومي نخواهيم داشت كه به تاريخ ميلادي يا هجري بخورد مع ذلك اكثر كلمه يوم كه در قرآن كريم به كاري رفته است مربوط به قيامت است يوم يومئذ البته كلمه يوم و يومئذ در قرآن به معناي رخدادهاي دنياي هم هست اما قسمت مهم يوم و يومئذ مربوط به قيامت است خب ميفرمايد قيامت روزي است به منزله پنجاه هزار سال است همين روز پنجاه هزار سال براي مومنين پرهيزكار به اندازه فرصت يك نماز واجب است وقتي اين آيه را وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سورهٴ مباركهٴ معارج قرائت فرمودند يعني آيه 4 سوره معارج ﴿تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾ در منزل زيد بن ارقم بود در آن جلسه علمي خصوصي منزلي اين آيه خوانده شد حالا خود زيد بن ارقم يا ديگري در همان محفل خصوصي به حضرت عرض كرد «ما اطول هذا اليوم» آنگاه حضرت طبق اين نقل فرمود «وا لذي نفسي بيده» در قبال آن سوالي كه كسي گفت چه روز طولاني است حضرت فرمود به ذات كسي كه جانم در دست اوست اين روز پنجاه هزار سال براي مومن به اندازه يك نماز وجب است خب يك نماز واجب مثلاً نماز ظهر كه چهار ركعت است خيلي هم آدم با طمانينه بخواند 10 دقيقه يا 15 دقيقه خب يك زماني است كه براي بعضي 50 هزار سال است براي بعضيها ده دقيقه است براي بعضيها 5 دقيقه است يك چنين چيزي هم هست آن روز ديگر 50 هزار سال قمري يا شمسي يا ميلادي و مانند آن نيست چون اصلاً تاريخ رخت بربست مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ سجده آيه 5 به اين صورت آمده است ﴿يُدَبِّرُ اْلأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى اْلأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ﴾ تدبير الهي كه از آسمان به زمين نزول ميكند در قوس نزول بعد در يك زور ديگري در قوس صعود به طرف حق عروج دارد آن روز مقدارش به حساب شما هزار سال است يعني يك مقداري است كه اگر آن مقدار تنزل كند به زبان شما و در عصر شما و در محدوده شما پياده بشود ميشود هزار سال پس ميشود يك مقداري باشد كه آن مقدار اگر چنانچه به مقدار ما بيان ميشود بشود يا پنجاه هزار سال يا هزار سال يا كمتر يا بيشتر
مطلب ديگر اين است كه بعضي از روايات از طرف اهل سنت هم شايد باشد كه ذات اقدس اله آفرينشش از روز يكشنبه شروع شده است و جمعه ختم شد شش روز از يكشنبه است تا جمعه
جمعه را هم جمعه گفتند براي اينكه جمع بندي آفرينش است همه مخلوقات آنجا جمع شدهاند
روز شنبه را كه سبت ميگويند سبت يعني تعطيل سبت يعني قطع يا انقطع يعني چون كار تمام شد ميگويند سبت سبت خاموشي تعطيلي آرامش سكون اينكه در بيان نوراني حضرت امير المومنين (سلام الله عليه) در نهجالبلاغه آمده است نعوذ بالله من سبات العقل سبات با سين كه همين سبت است يعني ما پناه ميبريم به خدا از سبت عقل كه عقل خاموش بشود تعطيل بشود ساكت باشد نه بفهمد و نه فتوا بدهد نعوذبالله من سبات العقل سبات يعني همين سبت است همين انقطاع است اگر اين روايت معتبر باشد كه اين گونه از روايات در بحثهاي علمي بر فرض هم سند صحيح باشد قابل اعتماد ظني است و نه علمي چون اينجا كه سخن از فقه نيست كه انسان تعبدا عمل بكند بر فرض صحيحه زراره باشد مشكل علمي را حل نميكند كه انسان بايد جزم پيدا كند با يك خبر ظني كه سندش ظني است دلالش ظني
در مقام عمل بناي عقلا بر اين است شارع مقدس هم امضا كرده است كه اگر روايت معتبري در احكام رسيده است ما اطاعت ميكنيم و حجت هم هست و اطاعت هم ميكنيم اما در مسائل علمي مسائل فهميدن كه در اختيار ما نيست كه به ما نميشود گفت كه اينچنين بفهم كه اگر برهان بود بشر ميفهمد نبود نميفهمد فهم كه قابل تعبد نيست كه حالا زراره بگويد اينگونه بفهم اگر روايت صحيح باشد فقط
حداكثر اين است كه انسان بتواند يك مظنهاي پيدا كند كه مظنه در اين گونه از امور سودمند نيست اثري ندارد و در حد اسناد ظني به شارع ميتواند مستند كند بگويد گويا منظور شارع اين باشد در همين حد اگر اين گونه از روايات معتبر باشد توجيهش اين است كه آن زمان آن شش روز اگر بخواهد تنزل كند و به تاريخ شما به درآيد به اين جامع ظهور كند اولش يك شنبه است آخرش جمعه است و شنبه هم تعطيل كه اين البته ميدانيد سندا مسئله دارد دلالة مسئله دارد توجيها مسئله دارد نه اصل سند معتبري براي اينها هست نه توجيهش كار آساني هست ولي خب تفسيري نظير آلوسي و امثال آلوسي اينها راه م جمع كردند و انبار كردند يا نامگذاري ابجد كه آلوسي نوشته ابوجاد ابجد و حوز و حطي و كلمن و سعفض و قرشت كه به تعبير ايشان ابوجاد و هواز و حطي و كلمون و سعفض و قريشات اين شش تعبير كنايه از اين ستة ايام است حالا اين چه رمزي است چه كنايهاي است ايشان باشد حل كند گويا از ابن عباس هم نقل ميكند خب اينها هم ن سندش مورد اعتماد است نه متن روشني دارد
منطلب ديگري كه بعضي از آقايان سؤال فرمودند كه اگر ما آسمانها را بر زمين مشرف بدانيم وزمين در دل اسمانها قرار بگيرد ديگر بين الارض و السماء نخواهيم داشت خب اين هم بر اساس همان تفكر ناصواب هيئت بطلميوسي است ما كه پوست پيازي نداريم كه آسمان بالا باشد و زمين در دلش باشد اينها كراتي است در فضا معلق آن كرات برين را ميگويند سماوات اين پاييني را ما ميگوييم زمين بين اين دو فضا هست لايه ازن هست نيروي جاذبه هست هوا هست همه ينها هست اينها كه زمين نيستند آسمان هم نيستند
سماوات گاهي در قرآن كريم معدود نيست مثل اينكه ﴿لله ملك السمٰوات و الارض﴾ يا ﴿خلق السمٰوات و الارض﴾ گاهي معدود است مثل آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ طلاق كه ﴿الله الذي خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن﴾ كه در ذيل اين آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ طلاق روايت از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) است كه حضرت دستان مباركشان را بالا و پايين بردند ميفرمودند ارض و سماء ارض و سماء ارض و سماء معلوم ميشود ما ارضين سبع هم داريم تنها يك زمين نيست
سماوات هم مادي است هم معنوي آنجا كه دارد ﴿لا تفتح لهم ابواب السماء﴾ آن سماوات معنوي است منظور كه دعا فقط براي مومنين است درهاي سماوات معنوي كه براي مومنين گشوده ميشود اين كه فرمود ﴿لا تفتح لهم ابواب السماء﴾ درهاي آسمانها به روي كافران باز نميشود اين سماء ظاهري را كه نميگويد كه الان آنها ترمينال درست كردند رقم ماهوارهها الان به سه چهار هزار رسيده است چند وقت قبل كه از سه هزار گذشته بود اين كه فرمود لا تفتح لهم ابواب السماء درهاي آسمان به روي كفار گشوده نميشود اين جايي است كه مومن با او كار دارد از وجود مبارك امير المومنين (سلام الله عليه) سؤال كردند از امام حسن (سلام الله عليه) سولا كردند كه بين الارض و السماء چقدر است فرمود اگر منظور سماء ظاهري است كه مد البصر و اگر سماء باطني است كه دعوة المظلوم
﴿فَسْأَلْ بِهِ خَبِيراً﴾ شما اگر بخواهي از كلّ نظام و ساختار سؤال بكني كه چه كسي حق است چه كسي باطل است چه كسي در ضلالت است چه كسي در هدايت است كجا بايد سجده كرد به چه كسي بايد سجده كرد از خداي سبحان كه سؤال بكني خدا خبيرِ مطلق است.
كـلمـه (اسـتوى ) - به طورى كه راغب گفته - وقتى با كلمه (على ) متعدى شود مـعناى استيلاء و تسلط را مى دهد، مانند آيه (الرحمن على العرش استوى رحمان بر عرش مسلط است ) و چون با كلمه (الى )متعدى گردد، معناى رسيدن به چيزى را مى دهد مانند
ثـم استوى الى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا أ تينا طائعين
نويسنده:حجه اللاسلام والمسلمين دکتر سيد علي رضا حجازي
محمد بن مسلم از امام صادق (ع) چنين روايت کرده است : کان کل شيء ماء وکان عرشه علي الماء (همان، ص 95، حديث 68).
آيه 7 سوره هود، وهو الذي خلق السماوات والارض في سته ايام وکان عرشه علي الماء .. (واوست که آسمانها وزمين را در شش هنگام آفريد وعرش [تدبير] او [پيش از آن] برآب بود)، دلالت براين دارد که پيش از پيدايش جهان هستي، از آسمانها گرفته تا زمين، آب آفريده شده است، زيرا درتعبير وکان عرشه علي الماء ، واژه عرش کنايه از تدبير و علم خداي متعال به همه مصالح وشايستگيها وبايستگيهاي هستي است، در برهه اي که جز آب چيزي نبوده است. در نتيجه، آيه کنايه از آن است که خداي تعالي بود وهيچ چيز با او نبود، وخداوند پيش از آفرينش جهان ابتدا آب، وپس از آن، همه ي مخلوقات رااز آب آفريد.
درچند آيه قرآن کريم، اشاره شده که ريشه زندگي - هم در منشأ وپيدايش وهم در صحنه هستي وادامه حيات - همه از آب است،:
وجعلنا من الماء کل شيء حي (وهر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم ؛ انبياء، آيه 30).
والله خلق کل دابه من ماء...(وخداوند هر جنبده اي را از آب آفريد؛ نور، آيه 45).
خداوند در باره انسان مي فرمايد: وهو الذي خلق من الماء بشرا...(واوست که از آب بشري، آفريد؛ فرقان، آيه 54).
***********************************
درباره هفت آسمان چه ديدگاه هايي هست؟
آيا واژه سماء وسماوات در قرآن به يک معناست ؟
مراد از آسمان هاي هفت گانه در قرآن ودر کلام امير مؤمنان ، حضرت علي (ع)، چيست؟
آسمانهاي هفت گانه د رکتاب تمام نهج البلاغه ( 2) چگونه نامگذاري شده اند؟
آسمانهاي هفت گانه درکلام حضرت امير از چه رنگي است؟ مفهوم آسمانهاي هفت گانه ( که از قرآن وروايات استنباط شده) چگونه بر نظريه بعد چهارم منطبق مي شود؟
پس از بعثت رسول رحمت (ص) ونزول وحي و دعوت قرآن به بازنگري و دقت انسان به پديده هاي جهان (به ويژه زمين و آسمان)، مسلمانان بيش از ديگران درباره راز و رمز آفرينش به جستجو برآمدند واين، درحقيقت، تحريض و تشويق قرآن به نگريستن دقيق وپرسيدن از کيفيت و علت است: أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ؛ ق، آيه 6؛(آيا به آسمان فراز خود نمي نگرند که ما چگونه اساس آن را بنا نهاديم وبه زيور ستارگان آراسته ايم)؟
يا در ايات 17 و 18 سوره ي غاشيه:
افلا ينظرون الي الابل کيف خلفت* والي اسماء کيف رفعت (آيا به شتر نمي نگرند که چگونه آفريده شده است؟ آيا به آسمان نمي نگرند که چگونه برافراشته شده).
پيش از آغاز بحث اصلي، بايد توجه داشت:
1. بحث در باره آفرينش آسمان و زمين وتعداد وشکل و رنگ آنها وتأثير پذيري شان از يکديگر از ديرباز دشوار بوده است
2. فرضيه هاي عاري از يقين دانش تجربي صرفاً احتمال است، به بيان مفسر بزرگ قرآن، آيت الله جوادي آملي، «...نه مي توان مضمون دليل غير يقيني منقول را بر رهاورد مسلم علم تجربي تحميل کرد ونه مي توان فرضيه غير يقيني دانش تجربي را بر ظاهر قرآن وروايت تحميل کرد» (جوادي آملي، 1381، ج2، ص627).
1. ديدگاههادربارهيهفتآسمان
ديدگاههاي گوناگوني از ديرباز درباره ي هفت آسمان بيان شده که به مهم ترين ومشهورترين آنها مي پردازيم.
1. 1 هفتطبقهيجايگاهکراتآسمانيهفتگانه
براساس اولين وکهن ترين ديدگاه، غرض از آسمانهاي هفت گانه هفت طبقه اي است که کرات آسماني هفت گانه، يعني ماه، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشتري، وزحل، به ترتيب در آنها قرار دارند. علماي اسلامي تا چند قرن اخير به اين ديدگاه گرايش داشتند. ابن سينا (428- 370ق)، خواجه نصير (672- 597ق)، فخر رازي(606- 544 ق)، ومجلسي (م 1111ق) براين نظر بوده اند(رضايي اصفهاني، 1381، ص 127و 159). برخي از معاصران نيز ، مانند تشنر (1368، ص3-2) ومغنيه (1981، ذيل الطلاق، ص 12) ، براين نظرند
1. 2 نظريهيکپرنيک
دومين ديدگاه، که شماري از معاصران با تأثيري از نظريه کپرنيک وکشف سيارات جديد در منظومه شمسي به آن گرايش يافته اند، اين است که خورشيد از شمار هفت آسمان خارج است. دراين ميان، برخي مانند شهرستاني و طالقاني سيارات قبل از زمين، يعني عطارد وزهره، را از جمله هفت آسمان به حساب آورده اند (طالقاني، 1366- 1354، ذيل الطلاق، ص 12 ورضايي اصفهاني ، همان ، ص 130)، اما برخي مانند بهبودي ( بي تا، ص 13) ورضايي اصفهاني (همان، ص 131) آن دو را نيز از شمار هفت آسمان خارج کرده وفقط سيارات بعد از زمين را مصداق هفت آسمان به شمار آورده اند.
1. 3 طبقاتجوزمين
ديدگاه سوم، که باز درميان بعضي از معاصران پيدا شده ، اين است که مراد از آسمانهاي هفت گانه طبقات جو زمين است که به نظر برخي عبارت اند از: هموسفر، يونوسفر، نيتروژن مولکولي، اکسيژن اتمي، هليم اتمي، وخلا (رضايي اصفهاني، همان ، ص 130)، اما ناگفته نماند که هفت طبقه ياد شده با واقعيات جو زمين مطابقت ندارد، زيرا براي جو زمين بيش از پنج طبقه ي متمايز شناخته نشده که عبارت اند از: تروپوسفر (محل ابرها، رعد وبرق، برف، تگرک و باران)، استراتوسفر (محل بادهاي تند)، اوزونوسفر (محل اوزون)، يونوسفر(محل خلا)، واگزوسفر(بيرون جو). قرشي براي حل اين مشکل برآن است که يا دانشمندان دو طبقه ي ديگر را هنوز کشف نکرده اند يا قرآن قصد خاصي از هفت گانه شمردن اين طبقات پنج گانه داشته است که از نظر ما پوشيده است (1366، ذيل البقره، ص 29).
1. 4 آسماناول: همينآسمانمشهود،وششآسمانناشناخته
چهارمين ديدگاه، مشهورترين در دوره ي معاصر اين است که آسمان اول همين آسمان مشهود ماست وشش آسمان ديگر تاکنون براي بشر شناخته نيست (طباطبائي، 1361، ذيل فصلت، ص 12؛ مکارم شيرازي و همکاران 1366 - 1353، ذيل بقره، ص 29؛ ومغنيه، همان، ذيل الطلاق، ص 12).
**************
طرفداران ديدگاه اول بر آن اند که مراد از سماوات يا سبع سماوات چيزي جز همان سماء معهود وآشناي بشر عادي نيست. مفهوم سماوات يا سبع سماوات و همچنين زمينهاي هفت گانه از تمدن بين النهرين ريشه گرفته است. مردم اين منطقه با رصدهاي پيوسته خود برفراز برج نمرود وديگر برجهاي آن منطقه توانسته بودند هفت جرم آسماني ماه، عطارد، زهره، خورشيد، مريخ، مشتري ، وزحل را در آسمان شناسايي کنند واز نحوه کسوف آنها تميز بدهند که کدام بر فراز ديگري جريان دارد (ابن کثير، بي تا، ص 1 و 33)..
نکونام درمقاله خود به شواهد قرآني چندي بر بازتاب انديشه ي بابلي در واژگان نجومي قرآن اشاره کرده است:
درقرآن بسياري از واژگان وتعابير نجومي به چشم مي خورند که به لحاظ لفظ يا معنا، يا هر دو، ريشه در تمدن بابلي دارند. مهم ترين آنها «سماء»، «فلک» ، «شمس» ، «لات» ، «منات» و «عزي» است که متناسب با موضوع اين مقال واژه ي «سماء» بررسي مي شود... (1387، ص125به بعد).
2. «سماء» و «سماوات» درقرآن
آورده اند که واژه ي «سماء» ريشه ي بابلي دارد و از «شيميا» گرفته شده است (مصطفوي، 1371، ذيل سمو). در لغت آمده است که «سماء» درمعنا جمع و واحد آن «سماوه» است؛ همان طور که بقر و بقره، ونخل ونخله چنين است (ابن منظور، 1408ق، ذيل سمو). مفسران نيز به آن تمسک کرده وبا آن برگشت ضمير جمع هن را به سماء در آيه 29 سوره ي بقره توجيه کرده اند: ...
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۲۹﴾
اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست (۲۹)
، و گفته اند که سماء، چه درمعنا جمع باشد چه مفرد، درآيات قرآن با سماوات هيچ تفاوت معنايي ندارد. شواهد آنان از آيات قرآن بر ترادف آن دو به ترتيب زير است
2. 1 شاهداول
گاهي موضوعي در آيه اي از قرآن به سماوات نسبت داده شده ودر آيه اي ديگر به سماء وهيچ قرينه اي هم نيست که مشخص کند از هر يک از آن دو معناي متفاوت ومستقلي اراده شده است. هيچ يک از مفسران نيز هيچ تفاوت معنايي بين آنها قائل نشده اند. از اين آشکار مي شود که سماوات با سماء مرادف است. وبا آن تفاوت معنايي ندارد؛ نظير اينکه گاهي در قرآن چنين آمده که خدا آنچه در آسمانها وزمين است مي داند... يعلم ما في السماوات و الارض.... (عنکبوت، آيه 52)؛ الم تعلم ان الله يعلم ما في السماء و الارض ....(حج ، آيه 70).
نيز گاهي در قرآن چنين آمده که خدا از آسمانها وزمين به شما روزي مي دهد وگاهي گفته شده که خدا از آسمان وزمين به شما روزي مي دهد: قل من يرزقکم من السماوات والارض ...(سبا ، آيه 24)، ... هل من خالق غير الله يرزقکم من السماء والارض...(فاطر، آيه 3).
به همين ترتيب، درموضوعي ديگر آمده است که ما آسمانها و زمين را باطل نيافريديم ودر جايي ديگر آمده که ما آسمان و زمين را باطل نيافريديم: وما خلقنا السماوات والارض وما بينهما لاعبين (دخان، آيه 38) و وما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا...(ص ، آيه 27).
گاه درقرآن آسمانها و گاهي آسمان برافراشته شده است: الله الذي رفع السماوات بغير عمد ترونها....(رعد، آيه 2) و والسماء رفعها...(رحمن، آيه 7).
هنگام قيامت، گاه آسمانها وگاه آسمان شکافته مي شود: تکاد السماوات يتفطرن من فوقهن...(شوري، آيه 5) واذا السماء انفطرت (انفطار، آيه 1).
پيروان نظريه ي اول براين باورند که اين آيات حاکي است که مراد از سماوات چيزي جز همان سماء معهود ومشهود نيست و هيچ دليلي وجود ندارد که دراين آيات از سماء وسماوات دو مراد متمايز منظور باشد، به ويژه آنکه هر دو با «ال» تعريف آمده اند و به آنچه معهود عرب عصر نزول بوده است محدود مي شود وآنان نيز آسماني جز همين آسمان مشهود را نمي شناختند (نکونام، همان، ص 127 به بعد).
در پاسخ به اين استدلال بايد گفت
حتي اگر در اين آيات سماء وسماوات دومراد متمايز باشند، دليل نمي شود که از سماء وسماوات در همه ي آيات دقيقا يک مراد مقصود باشد وحتما بر هم منطبق شوند. چه بسا سماء بخشي و طبقه اي از سماوات باشد واين آيات نيز تعارضي با آن نظريه ندارد.
برفرض که سماء وسماوات هيچ تفاوت معنايي باهم نداشته باشند، باز دليل نمي شود که سماوات را همان سماء معهود ومشهور عصر نزول بدانيم، زيرا هم مستلزم اين باور غلط است که نزول قرآن وفهم همه ي آيات آن فقط براي مخاطبان عصر پيامبر بوده و«ال » نيز درالسماء «ال» تعريف است نه «ال » جنس، وهم اين اعتقاد که همه آيات ومفاهيم قرآني براي مخاطبان وانسان عصر نزول کاملا واضح است و ديگر نيازي به تفسير وتبيين نيست.
2. 2 شاهددوم
درآياتي از قرآن همين اشياء مشهود در آسمان به سماوات نسبت داده شده است. براي مثال در آياتي از قرآن ، شب و روز همراه با آسمانها وزمين آمده است، نظير ان في خلق السماوات والارض واختلاف الليل والنهار لايات لاولي الالباب (ال عمران، آيه 190). چنين آياتي از سويي مي فهماند که مراد از سماوات فضايي است که در آن شب و روز معهود بشر پديد مي آيد، و، از سوي ديگر، مي فهماند سماوات آنچنان براي بشر آشنا و روشن است که خداوند افرينش آنها را «آيات » (نشانه هاي ) خود خوانده است» (همان، ص 130).
درپاسخ به اين سخن بايد گفت که منظور اين است که در آفرينش آسمانها وزمين، همچنين، آمد وشد شب وروز نشانه هايي براي خردمندان است. اما اينکه منظور اين باشد که «....مراد از«سماوات» فضايي است که در آن شب وروز معهود بشر پديد مي آيد...» بعيد است زيرا «واوعطف» اين را رد مي کند. در پاسخ به «...از سوي ديگر، مي فهماند «سماوات» آنچنان براي بشر آشنا وروشن است که خداوند آفرينش آنها را «آيات » (نشانه هاي ) خود خوانده است...» بايد گفت اين برداشت نيزناصواب است، زيرا آفرينش آسمانها وزمين، همچنين، آمد وشد شب و روز براي همه ي ابناي بشر آشنا ونشانه نيست و فقط خاص اهل خرد (اولي الالباب) است و در آيه هيچ حصري براي اولي الالباب درزمان پيامبر و نزول قرآن نيست. از آنجا که قرآن را جهاني و جاوداني و براي همه ي جهانيان مي دانيم، چه بسا خردمندان در آينده اي دورتر و با تجهيزات پيشرفته تر نشانه هايي بيشتر از آفرينش آسمانها وزمين بيابند.
در آيه 36 سوره توبه، پديده ي ماههاي دوازده گانه به سماوات مربوط دانسته شده است: ان عده الشهور عندالله اثنا عشر شهرا في کتاب الله يوم خلق السماوات والارض...
آشکار است که ماههاي دوازده گانه از رهگذر حرکت ماه به دور زمين و زمين به دور خورشيد پديد مي آيد، بنابراين مراد از سماوات فضايي شامل ماه و خورشيد است. در آياتي از قرآن حتي تصريح شده است که خورشيد وماه در سبع سماوات اند، نظير
سوره ۷۱: نوح - جزء ۲۹ - ترجمه مکارم شیرازی
أَلَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ﴿۱۵﴾
آيا نميدانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكي بالاي ديگري آفريده ؟ (۱۵)
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ﴿۱۶﴾
و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنائي، و خورشيد را چراغ فروزاني قرار داده است. (۱۶)
در داستان حضرت ابراهيم (ع)، آنجا که از نشان دادن ملکوت آسمانها وزمين به او سخن رفته است. خورشيد و ماه ويکي از کواکب (احتمالا زهره) از مصاديق آن برشمرده شده است (علي ، 1423ق، ص 506 و ثعالبي، 1418ق، ص 2، 486).
سوره ۶: الأنعام - جزء ۷ - ترجمه مکارم شیرازی
وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴿۷۵﴾
اينچنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم، تا اهل يقين گردد. (۷۵)
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ ﴿۷۶﴾
هنگامي كه (تاريكي) شب او را پوشانيد ستاره اي مشاهده كرد گفت: اين خداي من است ؟ اما هنگامي كه غروب كرد گفت غروب كنندگان را دوست ندارم. (۷۶)
فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ ﴿۷۷﴾
و هنگامي كه ماه را ديد (كه سينه افق را) ميشكافد گفت اين خداي من است ؟ اما هنگامي كه (آنهم) افول كرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمائي نكند مسلما از جمعيت گمراهان خواهم بود. (۷۷)
فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ ﴿۷۸﴾
و هنگامي كه خورشيد را ديد (كه سينه افق را) ميشكافت گفت اين خداي من است ؟ اين (كه از همه) بزرگتر است، اما هنگامي كه غروب كرد گفت اي قوم! من از شريكهائي كه شما (براي خدا) ميسازيد بيزارم. (۷۸)
برخي برآن اند که سماوات همان آسماني است که پيش چشم و منظر بشر است و حضرت ابراهيم (ع) وقوم او آن را ديده اند وديگر افراد بشر هم مي توانند آن را بيينند. از همين رو، درقرآن به مشرکان مکه امر شده به سبع سماوات بنگرند: آلذي خلق سبع سماوات طباقا ما تري في خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور (ملک، آيه 3). برخي ديگر براين باورند که مشرکان مکه نشانه هاي الهي را در سماوات از نظر مي گذراندند: وکاين من آيه في السماوات والارض يمرون عليها وهم عنها معرضون (يوسف ، آيه 105). پس واضح است که جز همين آسمان مشهود نبايد منظور باشد.
اين نظر هم خدشه بر مي دارد، زيرا اول، با توجه به آيه 35 سوره توبه، که خداوند از سماوات سخن به ميان آورده ، باز دليل نمي شود که سماء وسماوات را يکي بدانيم وبا اين فرض مشهور که ماههاي دوازده گانه از گردش خورشد و ماه در آسمان اول پديد آيد، باز هم اين معنا صحيح خواهد بود که بفرمايد: خورشيد وماه در سبع سماوات قرار دارد، زيرا آسمان دنيا هم يکي از همين سبع سماوات است. دوم، خطابهاي قرآني فقط منحصر به عصر نزول ومشرکان مکه نبوده ونيست، هر چند در وهله اول براي آنان نازل شد. سوم، اين دعوت قرآن از مشرکان مکه به نگريستن و دقت در نشانه هاي الهي همين آسمان مشهود درعصر نزول دليل نمي شود که هفت آسمان را به همان مشاهدات و يافته هاي مخاطبان عصر نزول محدود کنيم. همچنانکه با نگريستن به همين آسمان اول ودقت در نشانه هاي الهي آن هيچ تفاوت و فطوري نمي يابند، با نگريستن وکاوش در ديگر آسمانهاي هفت گانه نيز هيچ تفاوت و فطوري نخواهند يافت.
برخي هم، مانند نکونام (همان، ص 135)، استدلال مي کنند:
«درآياتي از قرآن آمده است که باران از سماوات نازل مي شود: قل من يرزقکم من السماوات والارض قل الله....(سبا، آيه 24)
درپاسخ مي توان گفت خداوند در آيه 24 سوره سبأ مي فرمايد از آسمانها و زمين شما را رزق وروزي مي دهم. پس اين ادعا که «باران از سماوات نازل مي شود»« خلاف ظاهر ومدلول اين آيه است. اين مدعا وقتي صواب است که در آيه اي چنين آمده باشد: وانزلنا من السماوات ماء،که نيامده است. البته باران يکي از مصاديق رزق آسماني است که از آسمان فرودين فرو مي ريزد.
واژه سماء 120 بار در قرآن آمده که 38 مرتبه از آن سماء وارض با هم آمده و 82 مرتبه سماء تنها به کار رفته است. از مفهوم آيات چنين استنباط مي شود که 38 مرتبه سماء به معني جو، هوا، يا ابر به کار رفته زيرا قرآن کريم غالباً نزول باران را از آسمان متذکر مي شود. در 82 مورد ديگر، که سماء تنها آمده ، غالباً به معناي همه ي کرات آسماني وجهان هستي است مانند : ان الله لا يخفي عليه شيء في الارض ولا في السماء (آل عمران، آيه 5). بسيار روشن است که منظور از في السماء همه کرات آسماني و جهان هستي است. يا در آيه و هو الذي في السماء اله وفي الارض اله...(زخرف، آيه 84)، مقصود خداوند يقيناً معبود همه عالم هستي است.
3. آسمان دنيا
درسه آيه از قرآن آمده که خداوند السماء الدنيا را به کواکب يا مصابيح آراسته است (فصلت، آيه 12؛ صافات، آيه 6؛ ملک، آيه 5). اين تعبير دردو مورد از آنها پس از عبارت سبع سماوات آمده است (فصلت، آيه 12؛ ملک، آيه 5).
آيات 11 و 12 از سوره فصلت، به اين قرار است: ثم استوي الي السماء وهي دخان فقال لها وللارض ائتيا طوعا او کرها قالتا اتينا طائعين فقضاهن سبع سماوات في يومين واوحي في کل سماء امرها وزينا السماء الدنيا بمصابيح وحفظا ذلک تقدير العزيز العليم
دراين خصوص که مراد از السماء الدنيا کدام است اختلاف نظر هست. طبق نظر برخي، مقصود از آن اولين طبقه جو زمين به نام تروپوسفراست که ابرها،رعد وبرق، برف، تگرگ، وباران در آن پديد مي آيد(قرشي،همان، ذيل بقره، ث 29).
برخي براين نظرند که مراد از السماء الدنيا همين آسمان مشهود است وشش آسمان ديگر براي بشر شناخته نيست (طباطبائي ، همان ، ديل فصلت، ص 12؛ جوادي آملي، همانجا؛ مکارم شيرازي وهمکاران، همان، ذيل البقره ؛ ومغنيه،همان، ذيل الطلاق، ص 12)
4. 1 آسمانهايهفتگانهدرتمامنهجالبلاغه
خطبه 202 - خطبه در قدرت خداوند و خلقت زمين
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
در قدرت خداوند و خلقت زمین
وَ كانَ مِنِ اقْتِدارِ جَبَرُوتِهِ، وَ بَدِيع ِ لَطائِفِ صَنْعَتِهِ، اَنْ جَعَلَ مِنْ
از آثار اقتدار عظمتش، و شگفتى لطائف آفرینشش، اینکه زمین خشک را
ماءِ الْبَحْرِ الزّاخِرِ المُتَراكِمِ الْمُتَقاصِفِ يَبَساً جامِداً، ثُمَّ فَطَرَ مِنْهُ
از آب دریاى عمیق و متراکم که امواج درهم شکننده است به وجود آورد، سپس از آن آب
اَطْباقاً، فَفَتَقَها سَبْعَ سَموات بَعْدَ ارْتِتاقِها، فَاسْتَمْسَكَتْ
طبقاتى آفرید، آن گاه هفت آسمان را بعد از آنکه به هم پیوسته بود از آن باز کرد، آسمانها به فرمان او خود را
بِاَمْرِهِ، وَ قامَتْ عَلى حَدِّهِ.
نگاه داشتند و براندازه اى که براى آنها مقرر فرموده بود برپا شدند
نامهاورنگهايآسمانهايهفتگانهدرتمامنهجالبلاغه
کان علي بن ابي طالب عليه السلام بالکوفه في الجامع اذ قام اليه رجل من اهل الشام فقال: يا امير المومنين اني اسالک عن اشياء فقال سل تفقها، و لا تسال تعنتا فأحدق الناس بابصار هم فقال:... فمم خلقت السموات ؟ قال عليه السلام : من بخار الماء.. و ساله عن السماء الدنيا مما هي ؟ قال عليه السلام : من موج مکفوف (عطاردي ، 1406ق، ج2، ص 483).
مردي شامي (ظاهرا ابن کواء) درمسجد جامع کوفه از امير مؤمنان (ع) درباره چيستي آفرينش آسمانها مي پرسد وپاسخ مي شنود که آسمانها از بخار آب آفريده شده اند. امام در پاسخ به اين پرسش که آسمان دنيا (فرودين) از چيست فرمود: آسمان دنيا از موجي مکفوف (محدود) ومهار شده است.
شگفت آور آنکه مطابق قواعد علمي، هر چند اين آسمان تموج دارد، بايد از هم بپاشد وفرو ريزد، از موجي است مکفوف ومهار شده ! (کمره اي ، همان ، ص 209).
ابن کواء درتمام نهج البلاغه ، پس از پرسش درباره چيستي آفرينش آسمانها وخلقت زمين و کوهها، از رنگها ونامهاي آسمانهاي هفت گانه مي پرسد:
...فقال: ما الوان السماوات السبع و اسمائها؟ فقال له: اسم السماء الدنيا رفيع، وهي من ماء ودخان، واسم السماء الثانيه فيدوم، وهي علي لون النحاس، والسماء الثالثه اسمها الماروم، وهي علي لون الشبه والسماء الرابعه اسمها ارفلون وهي علي لون الفضه، والسماء الخامسه اسمها هيعون وهي علي لون الذهب والسماء السادسه اسمها عروس وهي ياقوته خضراء، والسماء السابعه اسمها عجماء وهي دره بيضاء (موسوي ، همان، ج3، ص 168).
امام در پاسخ مي فرمايد:
نام آسمان دنيا رفيع است وآن از آب و دود است.
نام آسمان دوم فيدوم است وبه رنگ مس است.
نام آسمان سوم ماروم است وبه رنگ (فلز) برنج است.
نام آسمان چهارم ارفلون است وبه رنگ نقره است.
نام آسمان پنجم هيعون است وبه رنگ طلاست.
نام آسمان ششم عروس است وآن ياقوتي سبز است.
نام آسمان هفتم عجماء است وآن مرواريدي سفيد وروشن است (حجازي ، 1384، ص 147).
مضمون اين روايت، به طرق مختلف و با اندک تفاوتي ، در واژه ها ونامهاي آسمانها نقل شده ، مثلا به جاي واژه هاي فيدوم، ارفلون وهيعون کلمات قيدوم، ارقلون و هيفون آمده است (صدوق، بي تا، ص 3454 وعطاردي ، همان، ج2، ص470). يا به جاي عجماء واژه ضراح آمده است. (متقي، بي تا ، ج 6، ص 170 وسيوطي، 1408ق، ج1، ص 259).
حضرت امير (ع)، دراين روايت، آسمان دنيا را رفيع مي نامد وآن را پديد آمده از آب و دود مي داند، و برخلاف ديگر آسمانها به جاي رنگ آن به جنس آسمان اول اشاره مي فرمايد که مستفاد از لفظ من درمن ماء ودخان است.البته عبارت علي لون و لفظ من در آسمانهاي ششم وهفتم نيز نيامده ، بنابراين، عبارت ياقوته خضراء و دره بيضاء ممکن است اشاره به جنس و رنگ اين دو آسمان باشد.
بايد توجه کرد که السماء الدنيا ترکيبي وصفي است نه ترکيبي اضافي، يعني دنيا وصف سماء است وبايد به آسمان فرودين، آسمان نزديک تر، پايين تر، يا آسمان اول ترجمه شود. در اين روايت مي بينيم که السماء الدنيا دربرابر السماء الثانيه والثالثه والسماء السابعه آمده . برخي مترجمان و مفسران السماء الدنيا را ترکيب اضافي گرفته اند، دربرابر آسمان نامشهود يا آسمان آخرت و آن جهان، غافل از اينکه مضاف «ال» نمي گيرد والسماء موصوف است نه مضاف! آسمانهاي هفت گانه، از منظر امير مؤمنان رنگارنگ ومشهود ورؤيت پذير است، گرچه بشر تاکنون با ضعف ابزار ونقص امکانات نتوانسته جز محيط بسيار نزديک پيرامون خود را رصد کند.
4. 3 . آسمانهايهفتگانهدررواياتديگرامامان
از امام جعفر صادق (ع) هم نقل شده که فرموده:
ان الله عز وجل اثني عشر الف عالم کل عالم منهم اکبر من سبع سماوات وسبع ارضين ما يري عالم منهم ان الله عز وجل عالما غير هم (از براي حق تعالي دوازده هزار عالم است که هر عالمي بزرگ تر از هفت آسمان و هفت زمين است. هيچ عالمي از آن عوالم تصور نمي کند خداي تعالي را عالمي سواي آنها بوده باشد).
حديث زينب عطاره (عطر فروش) هم اينجا چندان بي ربط به موضوع نيست، که پيامبر به او درباره آفرينش آسمانها وزمين چنين فرمود:
ان هذه الارض بمن عليها عند التي تحتها کحلقه ملقاه في فلاه قي وهاتان بمن فيهما ومن عليهما عند التي تحتها کحلقه ملقاه في فلاه قي والثالثه حتي انتهي الي السابعه وتلا هذه الايه خلق سبع سماوات ومن الارض مثلهن والسبع الارضين بمن فيهن و من عليهن علي ظهر الديک کحلقه ملقاه في فلاه قي والديک له جناحان جناح في المشرق و جناح في المغرب ورجلاه في التخوم والسبع والديک بمن فيه و من عليه علي الصخره کحلقه ملقاه في فلاه قي والصخره بمن فيها ومن عليها علي ظهر الحوت کحلقه ملقاه في فلاه قي والسبع والديک والصخره و الحوت بمن فيه ومن عليه علي البحر المظلم علي الهواء الذاهب کحلقه ملقاه في فلاه قي والسبع والديک و الصخره والحوت والبحر المظلم والهواء علي الثري کحلقه ملقاه في فلاه قي ثم تلا هذه الايه - له ما في السماوات وما في الارض وما بينهما وما تحت الثري - ثم انقطع الخبر عند الثري والسبع والديک والصخره والحوت والبحر المظلم والهواء والثري بمن فيه ومن عليه عند السماء الاولي کحلقه في فلاه قي وهذا کله و سماء الدنيا بمن عليها ومن فيها عند التي فوقها کحلقه في فلاه قي وهاتان السماء ان ومن فيهما و من عليهما عند التي فوقهما کحلقه في فلاه قي وهذه الثلاث بمن فيهن و من عليهن عند الرابعه کحلقه في فلاه قي حتي انتهي الي السابعه وهن ومن فيهن ومن عليهن عند البحر المکفوف عن اهل الارض کحلقه في فلاه قي وهذه السبع والبحر المکفوف عند جبال البرد کحلقه في فلاه قي وتلا هذه الايه - وينزل من السماء من جبال فيها من برد - وهذه السبع والبحر المکفوف وجبال البرد عند الهواء الذي تحار فيه القلوب کحلقه في فلاه قي وهذه السبع والبحر المکفوف وجبال البرد والهواء عند حجب النور کحلقه في فلاه قي وهذه السبع والبحر المکفوف وجبال البرد والهواء و حجب النور عند الکرسي کحلقه في فلاه قي و ثم تلا هذه الايه - وسع کرسيه السماوات والارض ولا يوده حفظهما وهو العلي العظيم - وهذه السبع والبحر المکفوف وجبال البرد والهواء و حجب النور والکرسي عند العرش کحلقه في فلاه قي وتلا هذه الايه - الرحمن علي العرش استوي (
همانا اين زمين وهر چه در آن است در برابر آن (زميني) که در زير آن قرار دارد مانند حلقه اي (کوچک) است که در بيابان پهناوري افتاده باشد و آن دو با هم و هر چه بر آنهاست در برابر آنچه در زير آن دو قرار گرفته چون حلقه اي است که در بيابان تهي و پهناوري افتاده، وسومي نيز (اين چنين است) تابرسد به هفتمين زمين (نسبت به هر کدام به آن ديگري مانند همان حلقه است که در بيابان تهي وپهناوري افتاده باشد) وآيه 12 سوره طلاق را شاهد آورد: الله الذي خلق سبع سماوات ومن الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله علي کل شيء قدير وان الله قد احاط بکل شي ء علما (خدايي که هفت آسمان وزمينها نيز مانند آن آفريد...) وهفت زمين با آنچه بر آن است که بر پشت خروس است چون حلقه اي است که در بيابان تهي وپهناوري افتاده باشد، وخروس دو بال دارد، بالي در مشرق و بالي در مغرب ودو پايش در آخرين حد از عمق است، وهفت زمين با خروس و آنچه در آن است وبر آن قرار دارد روي صخره (سنگ) چون حلقه اي است که در بيابان تهي وپهناوري افتاده باشد، وصخره با آنچه در آن است وبر آن است برپشت ماهي چون حلقه اي است که در بيابان تهي وپهناوري افتاده باشد، وهفت زمين وخروس وصخره وماهي با هر چه در آن است و هر چه بر آن قرار دارد روي درياي تاريک چون حلقه اي است که در بيابان تهي وپهناوري افتاده باشد وهفت زمين با خروس و صخره وماهي و درياي تاريک روي هواي روان چون حلقه اي دربياباني تهي وپهناور. وهفت زمين با خروس وصخره وماهي و درياي تاريک وهوا روي ثري چون حلقه است در بياباني تهي وپهناور.
سپس آيه 6 سوره طه را خواند: له ما في السماوات وما في الارض وما بينهما وما تحت الثري (از آن اوست آنچه در آسمانهاست وآنچه در زمين است وآنچه بين آن دو وجود دارد وآنچه در زير ثري است) . وخبر و آگاهي بشر درهمان ثري منقطع است.هفت زمين وخروس وصخره وماهي و درياي تاريک هوا وثري دربرابر آسمان اول مانند حلقه اي است ودر آن است، در برابر آسماني که بالاي آن است، چون حلقه اي است در بياباني تهي وپهناور، و اين دو آسمان و آنچه در آنها و بر انهاست،در برابر اسماني که بالاي ان دو است چون حلقه اي است در بياباني تهي و پهناور،و اين سه اسمان و انچه در ان است وبر آن قرار دارد، دربرابر آسمان چهارم، چون حلقه اي است در بياباني تهي و پهناور، وبه همين ترتيب، تا برسد به آسمان هفتم.
اين هفت آسمان با آنچه در آن است وبر آنهاست ، دربرابر دريايي که از زمينيان پنهان است، چون حلقه اي است در بياباني تهي وپهناور و همه اين هفت آسمان ودرياي پنهان، دربرابر کوههاي تگرگ، چون حلقه اي است در بياباني تهي و پهناور. آنگاه آيه 43 سوره نور را خواند ... ينزل من السماء من جبال منها من برد... (...فرو فرستد از آسمان از کوههايي که در آن است تگرگ..).
واين هفت آسمان ودرياي پنهان وکوههاي تگرگ، دربرابر آن هوايي که دلها در آن سرگردان اند، چون حلقه اي است در دريايي تهي وپهناور، و اين هفت آسمان و درياي پهناور وکوههاي تگرگ وهوا، در برابر پرده هاي نور چون حلقه اي است در بياباني تهي و پهناور، واين هفت آسمان و درياي پنهان وکوههاي تگرگ وهوا وپرده هاي نور، در برابر کرسي، چون حلقه اي است در بياباني تهي وپهناور، سپس آيه 255 سوره بقره را خواند:... وسع کرسيه السماوات والارض، ولا يوده حفظهما وهو العلي العظيم ( ... وکرسي او آسمانها وزمين را فرا گيرد ونگه داشتن آن بر او سنگيني نکند که اوست والا وبزرگ). واين هفت آسمان ودرياي پنهان وکوههاي تگرک وهوا و پرده هاي نور و کرسي، دربرابر عرش، چون حلقه اي است در بياباني تهي وپهناور، و آيه 5 سوره طه را خواند: الرحمن علي العرش استوي
(خداي رحمان بر عرش استوار است؛ کليني ، همان، ج8، ص 155).