﴿۲۲۴﴾ وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ 

(پيامبر شاعر نيست) شعرا كساني هستند كه گمراهان از آنان پيروي مي‏كنند! 

 

 

اين آيه پاسخ از تهمتى است كه مشركين به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) مى زدند و او را شاعر مى خواندند و اين جواب از تهمت دوم ايشانست و اولى آن، اين بود كه مى گفتند او شيطانى دارد كه قرآن را به وى وحى مى كند.

و اين دو تهمت از تهمتهايى بود كه در مكه و قبل از هجرت همواره آنها را تكرار مى كردند و به اين وسيله مردم را از دعوت حقه او دور مى كردند و همين خود مؤيدى است براى اينكه بگوييم : اين آيات در مكه نازل شده، بر خلاف كسانى كه گفته اند: در مدينه نازل شده است.

 

علاوه بر اين، اين آيات مشتمل است بر آيه اى كه سوره با آن ختم مى شود و آن آيه (و سيعلم الذين ظلموا اىّ منقلب ينقلبون ) است و معنا ندارد سوره اى كه از قديمترين سوره هاى مكى است همچنان ناتمام بماند و سالها بگذرد، بعد در مدينه تكميل شود. و اما اينكه در آيات مورد بحث، شعراى با ايمان را از مذمت شعرا مستثنا دانسته، هيچ دلالتى ندارد بر اينكه اين شعراى با ايمان، مؤمنين بعد از هجرتند.

 

غوى كسى است كه راه باطل را برود و از راه حق منحرف باشد و اين غوايت از مختصات صناعت شعر است، كه اساسش بر تخيل و تصوير غير حق و غير واقع است به صورت حق و واقع. و به همين جهت كسى به شعر و شاعرى اهتمام مى ورزد كه غوى باشد و با تزيينات خيالى و تصويرهاى موهومى سرخوش بوده.

 از اين شعراء هم كسانى خوششان مى آيد و ايشان را پيروى مى كنند كه خود نيز غاوى و گمراه باشند و جمله (و الشعراء يتبعهم الغاوون ) همين معنا را مى رساند.

 

 

شعر يك فرق جوهري با قرآن دارد قرآن حكمت است و مجد است و كرامت كه ﴿يس ٭ وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ، إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾[12] شعر خيالبافي است برهان در آن نيست جوهره شعر با جوهره وحي فرق مي‌كند  قرآن برهان محض است ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾[13] هم حرف قرآن است هم خودش برهاني سخن مي‌گويد هم مردم را به برهان دعوت مي‌كند جوهرٴ شعر با جوهرهٴ قرآن فرق مي‌كند آورندهٴ شعر كه شاعر است او پراكنده‌انديش است تأثير شعر هم در حوزهٴ كساني است كه غاوون‌اند و اهل غوايت‌اند و اهل ضلالت‌اند پس از هر سه جهت يعني مبدأ نزول و مهبط نزول و اثر خارجياش با قرآن كريم فرق مي‌كند ﴿وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ٭ أَلَمْ تَرَ ﴾ كه خود اين شعرا ﴿فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ﴾‌ آن غاوون هم پراكنده‌انديش‌اند كه «هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ» هر جا بوقي درآمد اينها حاضرند «يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ»[14]

 

حکمت 147 نهج البلاغه

إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ، أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ.

(كميل بن زياد مى گويد: امام دست مرا گرفت، و به سوى قبرستان كوفه برد، آنگاه آه پردردى كشيد و فرمود) اى كميل بن زياد اين قلب ها بسان ظرفهايى هستند، كه بهترين آنها، فراگيرترين آنهاست، پس آنچه را مى گويم نگاه دار:

مردم سه دسته اند، دانشمند الهى، و آموزنده اى بر راه رستگارى، و پشّه هاى دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر سر و صدايى مى روند، و با وزش هر بادى حركت مى كنند، نه از روشنايى دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتند.

اى كميل: دانش بهتر از مال است، زيرا علم، نگهبان تو است، و مال را تو بايد نگهبان باشى مال با بخشش كاستى پذيرد امّا علم با بخشش فزونى گيرد، و مقام و شخصيّتى كه با مال به دست آمده با نابودى مال، نابود مى گردد. اى كميل بن زياد شناخت علم راستين (علم الهى) آيينى است كه با آن پاداش داده مى شود، و انسان در دوران زندگى با آن خدا را اطاعت مى كند، و پس از مرگ، نام نيكو به يادگار گذارد. دانش فرمانروا، و مال فرمانبر است.

اى كميل ثروت اندوزان بى تقوا مرده گرچه به ظاهر زنده اند، امّا دانشمندان، تا دنيا برقرار است زنده اند، بدن هايشان گرچه در زمين پنهان امّا ياد آنان در دل ها هميشه زنده است.