﴿۱﴾ طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ 

طس، اين آيات قرآن، و كتاب مبين است. 

 

اين حروف مقطّع  چند قسمت‌اند بعضيها به تنهايي يك آيه‌اند نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» گذشت كه آيه اوّلش همان ﴿طسم﴾ است برخيها جزء آيه اوّل‌اند نظير آنچه در اين سورهٴ «نمل» مطرح است كه فرمود: ﴿طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ﴾ كه جزء آيه اُولاست بعضيها دو آيه‌اند نظير ﴿حم ٭ عسق﴾[5]  بنابراين اين حروف مقطّع گاهي جزء آيه‌اند گاهي يك آيه‌اند گاهي دو آيه.

 

تفسیر  نمونه

 با توجه به اينكه بـلافـاصله بعد از آن از عظمت قرآن سخن مى گويد به نظر مى رسد كه يكى از اسرار آن ايـن بـاشـد كـه ايـن كـتـاب بـزرگ و آيـات مـبـيـن از حـروف سـاده الفـبـاء تـشكيل يافته ، و زيبنده ستايش آن آفريدگارى است كه چنين اثر بديعى را از چنان مواد سـاده اى بـه وجـود آورده

 

كلمه (قرآن ) اسم كتاب است و اگر آن را قرآن نامیده بدين جهت است كه خواندنى است و كلمه (مبين )به معناى اظهار است، و اگر كلمه كتاب را نكره آورد و نفرمود (و الكتاب المبين ) براى اين بوده كه عظمت آن را برساند ( چون نكره آوردن اسم، گاهى تفخيم و تعظيم را مى رساند )، و معنای جمله مورد بحث اين است كه اين آيات رفيع القدر و عظيم المنزله كه ما نازل مى كنيم آيات كتابى است خواندنى و عظيم الشان، كتابى كه مقاصد خود را روشن مى كند و ابهام و پیچیدگی ندارد.  نظير آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «قمر» كه فرمود: ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[13] ديگر «عند المليك المقتدر» يعني با الف و لام ذكر نشده خداي سبحان مَليك است خداي سبحان مقتدر است تنوينهاي ﴿مَلِيكٍ﴾ و ﴿مُقْتَدِرٍ﴾ نشانه عظمت و فَخامت آن مليك مقتدر است

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ﴿۵۴﴾

پرهيزگاران در باغها و نهرهاي بهشتي جاي دارند. (۵۴)

 فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ ﴿۵۵﴾

در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر. (۵۵)

تفسیر  نمونه

تعبير به مبين تاكيدى است بر اينكه قرآن ، هم آشكار است و هم آشكاركننده حقايق .

گـر چـه بـعـضـى از مـفسران احتمال داده اند كه تعبير به قرآن و كتاب مبين اشاره به دو مـعنى جداگانه باشد، و دومى لوح محفوظ را بيان مى كند ولى ظاهر آيه نشان مى دهد كه هر دو بيان يك واقعيت است يكى در لباس الفاظ و تلاوت ، و ديگرى در لباس نوشتن و کتابت

 

مطلب ديگر اين است كه آنچه از سورهٴ مباركهٴ «فرقان» شروع شده بعد «شعراء» بعد هم «نمل» بعد هم سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه در پيش است همه اين سوَر، مُصدّر به تكريم قرآن‌اند اين قدر مشترك اين چند سور‌ه است يعني سورهٴ «فرقان» سورهٴ «شعراء» سورهٴ «نمل» سورهٴ «قصص» اين‌چنين است در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيه اوّلش اين است: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اوّلش اين است: ﴿طسم ٭ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نمل» كه محل بحث است فرمود: ﴿طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه به خواست خدا در پيش است فرمود: ﴿طسم ٭ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾.

 

 

فرمود: ﴿طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ﴾ اين ﴿تِلْكَ﴾ كه مؤنث است براي اينكه ﴿آيَاتُ﴾ مؤنث است بر خلاف ﴿ذلِكَ﴾ كه اشاره به كتاب است ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾[6] آن ﴿ذلِكَ﴾ كه اشاره به دور است اين ﴿تِلْكَ﴾ هم كه اشاره به دور است ناظر به بعيد المنال بودن و رفعت منزلت و مقام آيات قرآن كريم و كتاب الهي است با اينكه گفته مي‌شود ﴿هَذا كِتابٌ﴾[7] از اين جهت كه انسان در خدمت آن است گفته مي‌شود ﴿هذا﴾ و از آن جهت كه منزلت رفيعي دارد مي‌فرمايند ﴿تِلْكَ﴾ يا ﴿ذلِكَ﴾.

 

مطلب بعدي آن است كه گاهي در نام‌گذاري اين فقط قرآن مطرح است گاهي كتاب مطرح است گاهي قرآن و كتاب باهم مطرح است آنجا كه گفته شد ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ آنجا فقط سخن از كتاب است از قرآن سخني به ميان نيامده گاهي سخن از قرآن است كتاب ذكر نمي‌شود گاهي جمع بين كتاب و قرآن است مثل اينجا و مثل آيه سورهٴ «حجر» در مواردي كه جمع بين قرآن و كتاب است گاهي كتاب مقدّم بر قرآن ذكر مي‌شود كه در سورهٴ «حجر» آمده گاهي قرآن قبل از كتاب ذكر مي‌شود كه در محلّ بحث آمده. در اول سورهٴ «حجر» دارد ﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ﴾ كه قرآن بعد از كتاب ذكر شده اما در سورهٴ «نمل» كه محلّ بحث است فرمود: ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ﴾ خب اول قرآن هست بعد كتاب, جريان قرآن نظير الواح موساي كليم نيست كه به صورت لوح و كتابِ نوشته نازل شده باشد اول اين معارف در قلب مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است كه ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[8] بعد هم فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ﴾[9] بعد هم فرمود: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي﴾[10] بعد حضرت املاء مي‌فرمود و حضرت امير(سلام الله عليه) و ساير كَتبه وحي مي‌نوشتند مي‌شد كتاب, پس اول قرآن است «قَرأ» خواندن «جَمَع» و مانند آن است بعد به صورت كتابت در مي‌آيد گرچه حرف «واو» براي ترتيب نيست ولي تقديمِ ذكري ناظر به آن است كه اول قرآن است بعد كتاب.