(34) قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ

گفت: پادشاهان هنگامي كه وارد منطقه آبادي شوند آن را به فساد و تباهي مي‏كشند و عزيزان آنجا را ذليل مي‏كنند، (آري) كار آنها همين گونه است. 

(افساد قريه ها) به معناى تخريب و آتش زدن و ويران كردن بناهاى آن است و (اذلال عزيزان اهل قريه )، اين است كه آنان را بكشند و اسير كنند و تبعيد نمايند، يا به ايشان زور بگویند.

 

و از ظاهر كلام درباريان، كه كلام خود را با جمله (نحن اولوا قوة و اولوا باس شديد) آغاز كردند، برمى آيد كه آنان ميل داشتند جنگ كنند و چون ملكه هم همين را فهميده بود لذا نخست شروع كرد از جنگ مذمت كردن، در آخر راى خود را ارائه داد، اول گفت : (ان الملوك اذا دخلوا قرية افسدوها...) يعنى، جنگ عاقبتى ندارد، مگر غلبه يكى از دو طرف و شكست طرف ديگر، يعنى فساد قريه ها و شهرها و ذلت عزيزان آن و چون چنين است، نبايد بدون تحقيق اقدام به جنگ كرد، بايد نيروى خود را با نيروى دشمن بسنجيم، اگر تاب نيروى او را نداشتيم، تا آنجا كه راهى به صلح و سلم داريم اقدام به جنگ نكنيم، مگر اينكه راه، منحصر به جنگ باشد و نظر من اين است كه هديه اى براى او بفرستيم، ببينيم فرستادگان ما چه خبرى مى آورند، آن وقت تصميم به يكى از دو طرف جنگ يا صلح بگيريم.

و جمله (كذلك يفعلون )، بعد از جملات (افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة ) كه اصل وقوع را مى رساند، استمرار آن را نيز مى رساند و معنايش اين است كه : اين رفتار از پادشاهان هميشگى و مستمر است، ( اينطور نيست كه نسبت به كشور ما رفتارشان طورى ديگر شود).

 

﴿قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ﴾ هنوز براي او روشن نشد كه جريان حضرت سليمان جريان وحي و نبوّت است .آنچه در محفل مشورتيِ اين بانو با دولتمردان مي‌گذرد سخن از سلطنت است سخن از وحي و نبوّت نيست

 

 دولتمردان دنيايي وقتي جنگي را شروع كردند همين كار است تخريب ديار و جَعْل اَعزّه, ﴿أَذِلَّةً﴾ است 

 

خب پس معلوم مي‌شود كه كار ملوك اين است اما كار انبيا اين نيست انبيا وقتي وارد بشوند اين‌چنين نيست. مي‌فرمايد: «إذهبوا فأنتم الطلقاء»[16] اين وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود كه وقتي فاتحانه وارد مكّه شد فرمود: «إذهبوا فأنتم الطلقاء بروید شما آزاد شدگانید» حتي خانه ابوسفيان را هم بَست قرار داد. خب اين خيلي فرق است انبيا وقتي داخل بشوند و پيروز بشوند مي‌گويند: «إذهبوا فأنتم الطلقاء» هرگز ﴿جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ نيست(اما نه به قول مطلق) ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا﴾ (اما نه به قول مطلق، منظور ملوک دنیایی) اما «إنّ الأنبياء إذا دخلوا قرية قالوا إذهبوا أنتم الطلقاء» خب اين سر تا پا نور است اين كجا آن كجا

 

وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ, مرحوم شيخ طوسي در تبيان دارد اين كلام الله است و خداي سبحان امضا كرده كه سلطنت همين است 

برخی  گفتند کل جمله برای مکه سبا است ولی نقل قول پروردگار بدون بیان غلط بودن این جمله مهر تایید بر این جمله است

 

 برخي اين ﴿كَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾ را تتمّه گفتار اين زن دانستند گفتند براي اين بود كه اين زن در خاندان سلطنت تربيت شد از اعضاي ملوك يمن بود حوادث پادشاهان را يكي پس از ديگري يا ديده بود يا شنيده بود اين وضع را باخبر بود[2] لذا گاهي به صورت فعل ماضي گاهي به صورت فعل مضارع از اين جريان خبر داد گفت: ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾ اين براي جريان سلاطين گذشته و خُلق و خوي سلاطين هم همان طغيان و برتري‌طلبي و مانند آن است استنباط من هم اين است كه ﴿وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾ اگر جناب زمخشري در كشاف و فخررازي در تفسير كبير اين ﴿كَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾ را حرف امرئه مي‌دانند[3] بر اساس همين جهت است

 سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) نمي‌پذيرد كه ﴿كَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾ كلام الله باشد مايل است كه اين را تتمّه گفتار آن زن بداند زيرا جمع محلاّ به الف و لام كه دارد ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ﴾ اين مورد امضاي الهي نيست خب وجود مبارك داوود به سلطنت رسيد اين‌چنين نبود طالوت آن مُلك را داشت اين‌چنين نبود و وجود مبارك سليمان(سلام الله عليهم اجمعين) به سلطنت رسيد اين‌چنين نيست پس اگر كسي بگويد ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ﴾ جمع محلاّ به الف و لام بياورد اين مورد امضاي خدا نيست كه همه سلاطين اين‌چنين باشند بله آن ملوك طغيانگر اين طورند طالوت اين‌چنين نبود داوود اين‌چنين نبود سليمان اين‌چنين نبود و وجود مبارك پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين‌چنين نبود و وجود مبارك حضرت كه ظهور مي‌كند اين‌چنين نيست وجود مبارك حضرت امير كه حاكم شد اين‌چنين نبود وجود مبارك امام مجتبي در آن هشت ماه اين‌چنين نبود خب پس نمي‌شود به صورت جمع محلاّ به الف و لام گفت هر قدرتمندي دو كار مي‌كند يكي تخريب بلاد يكي تذليل اعزّه اين‌چنين نيست.

جمع محلى به لام، به اسم جمعى مى گویند که بر سر آن الف و لام جنس وارد می‌شود.

 

 در چنين فضايي ذات اقدس الهي بلافاصله منطق سليمان را نقل كرد كه ما با آب و خاك كسي كاري نداريم ما به افراد عادي اين مملكت هم كاري نداريم ما اين عزيزان بي‌جهت را ذليل مي‌كنيم همين خب اين وجود مبارك سليمان سه حرف زده با افراد عادي كار نداريم با آب و خاك و كشورتان كار نداريم دامداري و كشاورزي شما كار نداريم فقط همين سلاطين بي‌جهت را ما تنبيه مي‌كنيم

 

 

برخيها هستند كه همين كه اينها را امر به معروف و نهي از منكر بكني به آنها برمي‌خورد ﴿إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ و هنگامي كه به آنها گفته شود: «از خدا بترسيد!» (لجاجت آنان بيشتر مي‏شود)، و لجاجت و تعصب، آنها را به گناه مي‏كشاند﴾[4] اينها عزيزان بي‌جهت‌اند اگر امر به معروف كردي نهي از منكر كردي مي‌گويند به عزّت ما برخورد اين همان عزّت بي‌جهت است عزّت بي‌جهت, ذلّت باجهت را به همراه دارد. در قرآن كريم آمده بعضيها را ما رسوا مي‌كنيم[5] براي اينكه اينها عزيز بي‌جهت بودند اين غير از عذاب جهنم است كه براي بدن است اين جسم را مي‌سوزاند اما آبروبري, ذليل كردن اين براي كيست ﴿عَذَابَ الهونِ عذاب خواركننده﴾[7], خواري, رسوايي اين براي چه كسي است؟ براي كسي است كه ﴿إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ اين عزيز بي‌جهت است كه چرا به من امر به معروف كردي چرا نهي از منكر كردي چرا به من گفتي فلان معصيت را نكن اين ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ اگر ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾ اين عزيز بي‌جهت بود ذليل باجهت است اين ذلّت باجهت او يا در دنيا به وسيله داوود و طالوت و سليمان(سلام الله عليهم) ظهور مي‌كند يا در قيامت، بالأخره اگر انبيا قادر بشوند آن عزيزان بي‌جهت را ذليل مي‌كنند وجود مبارك سليمان هم همين حرف را زد فرمود ما كه وارد بشويم آن عزيزان بي‌جهت را ذليل مي‌كنيم اما كاري به ديار نداريم كجا را خراب كرديم كجا را ويران مي‌كنيم تهديد وجود مبارك سليمان هم در همين است خب خيلي فرق است پس اگر ما بگوييم ﴿وَكَذلِكَ يَفْعَلُونَ﴾ سخن خداست و امضاي اوست بايد قرينه‌اي بياوريم كه مثلاً تقييد شده است تخصيص شده است يعني بعضي ملوك اين طورند و خداوند آن وقت تصديق مي‌كند اما اگر تخصيصي نيست تقييدي نيست تبعيضي نيست جمع محلاّ به الف و لام است جا براي امضا نيست.

 

قرآن «يُفسّر بعضه بعضها» اين است معنايش اين نيست كه بلافاصله در كنار او باطل مي‌كند در بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) همين است فرمود قرآن «يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ»[10] اينها كه «أخذوا ببعضٍ و تركوا بعضا» اين درست نيست فرمود قرآن «يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ»

 

 اين ﴿تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ  هر آن كس را كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى فرمانروايى را باز ستانى و هر كه را خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى همه خوبيها به دست توست و تو بر هر چيز توانايى﴾[14] اينها آزمون است و قدرت را اگر ذات اقدس الهي به كسي داد هرگز نعمت الهي نيست اين آيات مكرّر خوانده شد كه برخيها داشتنِ مال و مانند آن را كرامت مي‌دانند خدا فرمود: ﴿كَلَّا﴾[15] ما هرگز كسي را با دادن مال اكرام نكرديم اكرام در قيامت روشن مي‌شود بله اگر معنويّت و فضيلت و عقل و عدل و اينها باشد بله اكرام الهي است اما مال و قدرت و اينها آزمون است بعضيها مبتلا به فقرند بعضيها مبتلا به ثروت‌اند بعضيها مبتلا به بيماري‌اند در تخت بيمارستان بعضي مثل ماها مبتلا به سلامتيم در مسجد و حسينيه مبتلا يعني مُمتحَن درباره هر دو [در سورهٴ مباركه ‌«‌فجر»] تعبير به ابتلا آمده است. ابتلا يعني آزمون اين‌چنين نيست كه حالا انسان سالم مبتلا نباشد انسان بيمار مبتلا باشد منتها او فهميد در كلاس امتحان است ما نمي‌فهميم