(45) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَي ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ

(۴۵) ما به سوي ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه خداي يگانه را بپرستيد، اما آنها به دو گروه تقسيم شدند و به مخاصمه پرداختند.

كلمه (اذا) فجائيه و به معناى ناگهان است.

 

اِذا - قاموس قرآن 

ظرف زمان آينده است و از آينده خبر مى‏دهد مثل [تكوير:1]

إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ ﴿۱﴾در آن هنگام كه خورشيد درهم پيچيده شود.

 اذا دو نوع استعمال دارد يكى آن كه ظرف زمان و متضمّن معناى شرط است در اين صورت مدخولش پيوسته جمله فعليه است ديگرى آنست كه حرف مفاجاة است(به معنى ناگاه و آن وقت) در اين صورت به جمله اسميّه داخل میشود و احتياج به جواب ندارد (اقرب الموارد) [روم:36].

 

وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ ﴿۳۶﴾

و هنگامي كه رحمتي به مردم بچشانيم خوشحال مي‏شوند و هر گاه رنج و مصيبتي به خاطر اعمالي كه انجام داده‏ اند به آنها رسد ناگهان ماءيوس مي‏شوند. (۳۶)

 

 

ما به سوى قوم ثمود برادر و فاميلشان صالح را فرستاديم و اميد آن مى رفت كه بر ايمان به خدا اجتماع نموده و متفق گردند و ليكن به دو فريق از هم جدا شدند، فريقى ايمان آورد، و فريقى ديگر كفر ورزيد، در باره حق با هم به نزاع و كشمكش پرداختند و هر فريقى مى گفت حق با من است.

 

پيام رسمي وجود مبارك صالح اين بود ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ موحّد باشيد يا عدّه‌اي ملحد بودند يا مشرك ايشان مي‌فرمايد الهيّت را بايد پذيرفت و توحيد را در كنارش قبول كرد. مردم آن سرزمين دو گروه شدند.

وجود مبارك صالح كه آمد تفرقه نينداخت او آمد مردم را به وحدت دعوت كرد و وحدت هم بدون توحيد نمي‌شود کما اینکه قبل از پیامبر جامعه  عرب در جاهلیت و جاهل بودن یک دست بودند  ولی در اختلافات قومی و قبیله ای اختلافات شدید داشتند و تفرقه حاکم بود و خون هم را می ریختند. اسلام و توحيد آمد و بین این ها اتحاد ایجاد کرد. و به قول شخصی یکی از معجزات پیامبر اتحاد بین این اقوام خونریز بود که به هیچ طریقی قابل پیوند نبودند. اتحاد باید حول چیزی باشد در غیر این صورت شکننده است

 عدّه‌اي بعد از تبيّن حق از باطل دست به تفرقه زدند اگر فرمود: ﴿فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ [14] اينها به طرف تفرقه رفتند و اگر وجود مبارك هارون به وجود مبارك موسي(عليهما السلام) فرمود كه من مي‌هراسيدم ﴿أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ [15] (این خیلی شباهت با ماجرای سکوت حضرت علی دارد) يعني من گفتم چند روز صبر كنم شما تشريف بياوريد و اوضاع را اصلاح كنيد و اگر من دخالت مي‌كردم اين گروه ارباً اربا مي‌شدند من فعلاً موقّتاً صبر كردم كاري به اينها نداشتم تا شما خودتان بياييد و اصلاح كنيد اين‌چنين نيست كه حفظ وحدت حتي بر اصل دين مقدم باشد فرمود اصل دين را شما مي‌آييد حفظ مي‌كنيد ولي اينها هيچ كدام عامل تفرقه نبودند در قرآن كريم تفرقه را منحصراً براي طبقه طاغي و فاسد و مفسد ذكر كرد [16] , بنابراين تفرقه از انبيا نيست تفرقه از طاغيان و مفسدان است.

 

The servitude of Allah is the essence of all teachings of the messengers of Allah.

 

 

These two groups are referred to in Surah Al-’A‘raf, No. 7, verse 75 as:

‘The arrogant’ and ‘those who were considered weak’. It says:

قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ﴿۷۵﴾

(ولي) اشراف متكبر قوم او، به مستضعفاني كه ايمان آورده بودند گفتند آيا (راستي) شما يقين داريد صالح از طرف پروردگار خود فرستاده شده است ؟ آنها گفتند: ما به آنچه او بدان ماموريت يافته ايمان آورده‏ ايم. (۷۵)

 قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ﴿۷۶﴾

متكبران گفتند (ولي) ما به آنچه شما به آن ايمان آورده‏ ايد كافريم! (۷۶)

 

این ملا لفظ جالبی است که معمولا این افراد چشم پر کن در برابر پیامبران هستند. چند تا مطلب را می توانیم نتیجه بگیریم:

۱- حواسمون باشد که این سلبریتی ها چشم ما را پر نکنند و دنبال حرف آنها راه نیفتیم که فلان سلبریتی این حرف را زد

۲- انسان وقتی به جایی میرسد چه از لحاظ  مقام, علم , ثروت ,شهرت... فرعونیتش می تواند گل کند و مستکبر شود    

 

Of course, this conflict of two groups of believers and disbelievers existed among the peoples of many prophets, although some of them were deprived of even these adherents and nearly the totality of their people were rejecters of the truth.

 

https://www.youtube.com/watch?v=lB4tM5p1GWE

 

اما در میان خاورشناسان، ون دن براندن(Van den branden) بیش از همه به قوم ثمود و تاریخ ایشان توجه داشت وی غیر از مقالات متعددی که در این باب نگاشته، رساله دکتری خویش را هم بر این موضوع اختصاص داده است. پس از آن نیز کتاب دیگری به نام تاریخ ثمود منتشر کرد:

 

 

https://www.abebooks.com/book-search/title/histoire-thamoud/

 

https://iqna.ir/fa/news/1682088/%D8%AB%D9%85%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B4%D8%AF-

 

دانشمندان بسیاری مانند شارل دوتی، شارل هربر، اوتینگ، ژوسان، ساوینیاک، فیلبی، ریکمن، در سفر به جزیرة العرب الواح زیادی را به همراه خود بردند. در میان سیزده هزار اثری که در قرن 19 و اوایل قرن 20 کشف شده و دانشمندان مربوط به قوم ثمود می‌دانند تنها شش اثر مستقیماً واژه ث  مـ  د را استعمال کرده‌اند، در قرن 19 که برای اولین بار مقداری از سنگ نوشته‌ها خوانده شد کسی قادر نبود نام خاصی به آنها بدهد یا به قوم خاصی منسوب سازد، از این رو آنها را(عربی پیشین) نامیدند.

سرانجام واژه ث  مـ  د در آنها خوانده شد، از این رو آنها را ثمودی نامیدند، و از‌آنجا که محل کشف این نوشته‌ها در سرزمین ثمود است به طور قطع مربوط به این قوم هستند.

http://wiki.ahlolbait.com/%D9%85%D8%B1%D9%82%D8%AF_%D9%87%D9%88%D8%AF_%D9%88_%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D9%85%D8%A7_%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85