(62) أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ

(۶۲) يا [كيست] آن كس كه درمانده را چون وى را بخواند اجابت مى ‏كند و گرفتارى را برطرف مى‏ گرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار مى‏ دهد آيا معبودى با خداست چه كم پند مى ‏پذيريد

 

شما مشكلات فراواني داريد اين مشكلات را ببينيد با چه كسي داريد حل مي‌كنيد به فطرتتان مراجعه كنيد ببينيد كه در حلّ مشكلات آيا به بت‌ها مراجعه مي‌كنيد ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ هر كه را جز او مى‏ خوانيد ناپديد [و فراموش] مى‏ گردد ﴾[5] آيا بت به نظر شما مي‌آيد وقتي كشتي دارد غرق مي‌شود اين حالت،حالت صدق است انسان چه شرقي باشد چه غربي چه شمالي چه جنوبي در هر عصر و مصري زندگي كند وقتي مضطر شد به جايي تكيه مي‌كند اين ديگر مربوط به درس و فرهنگ بومي و امثال اينها نيست به كجا تكيه مي‌كند اين چرا همگاني است چرا درون هر انساني است هر كسي را مي‌خواهند ببرند در اتاق عمل چه مسلمان چه كافر چه موحّد چه ملحد بالأخره تضرّعي دارد اين به كجا متوجه است مي‌شود انساني را ببرند در اتاق عمل به او بگويند اين عمل سنگين است بالأخره به جايي تكيه مي‌كند ديگر به كجا تكيه مي‌كند؟

 

خدا دعاى دعا كنندگان را مستجاب و حوائجشان را بر مى آورد، و اگر قيد اضطرار را در بين آورد براى اين است كه در حال اضطرار، دعاى داعى از حقيقت برخوردار است و ديگر گزاف و بيهوده نيست، چون تا آدمى بیچاره و درمانده نشود، دعاهايش آن واقعيت و حقيقت را كه در حال اضطرار واجد است ندارد

برخی این حالت اضطرار، بیچارگی و درماندگی  را همیشه در خود می یابند برخی فقط در مشکلات.

قيد ديگرى براى دعا آورده و آن اين است كه فرموده : (اذا دعاه - وقتى او را بخواند)، و اين براى آن است كه بفهماند خدا وقتى دعا را مستجاب مى كند كه داعى، به راستى او را بخواند، نه اينكه در دعا رو به خدا كند و دل به اسباب ظاهرى داشته باشد و اين وقتى صورت مى گيرد كه اميد داعى از همه اسباب ظاهرى قطع شده باشد، يعنى بداند كه ديگر هيچ كس و هيچ چيز نمى تواند گره از كارش بگشايد، آن وقت است كه دست و دلش با هم متوجه خدا مى شود و در غير اين صورت همانطور كه گفتيم غير خدا را مى خواند.

پس، اگر دعا صادق بود، يعنى خوانده شده فقط خدا بود و بس، در چنين صورتى خدا اجابتش مى كند و گرفتاريش را كه او را مضطر كرده بر طرف مى سازد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ( ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم) كه در اين آيه بطورى كه ملاحظه مى فرماييد هيچ قيدى براى دعا نياورده جز اينكه فرموده در دعا مرا بخوانيد. باز در جاى ديگر فرموده : (وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى ‏كنم ) بطورى كه مى بينيد تنها اين شرط را آورده كه در دعا او را بخوانند.

 

 انواع الف و لام در زبان عربی

حرف تعریف «ال» در زبان عربی پرکاربردترین حرف در این زبان است. این حرف در بافتهای مختلف گفتار بر معناهای مختلفی دلالت می‌کند؛ معناهایی که بی‌توجهی به آنها موجب خواهد شد معنای صحیح کلام فهمیده نشود.

 این الف و لام گاهی برای دلالت بر جنس به کار می‌رود، و گاه نیز برای دلالت بر عهد. هر یک از این دو قسم نیز البته اقسام متعددی دارد که برای فهم صحیح متن، باید بدان توجه شود. هر گونه اختلاف نیز در تفسیر ماهیت الف و لام چسبیده به هر اسم، به تغییر فهم ها از گفته خواهد انجامید.

الف) الف و لام عهد

الف و لام عهد، حرفی است که اسمهای نکره را معرفه می‌سازد. الف و لام عهد خود بر سه قسم است؛ عهد ذکری، عهد ذهنی، و عهد حضوری (ابن عقیل، 1/ 178). منظور از الف و لام عهد ذکری، آن است که اسمی در متنی تکرار شده باشد. این اسم برای بار اول به‌طبع نکره تلقی می‌شود و حرف تعریف نمی‌گیرد؛ اما همان اسم وقتی برای بار دوم و بیشتر به کار می‌رود با الف و لام تعریف آورده می‌شود. مثلا، در آیۀ «اَرْسَلْنَا إِلَی فِرْعَوْنَ رَسُولاً فَعَصَی فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ» (مزّمل/ 15ـ16)، رسول برای نخستین بار نکره آورده شده، اما استعمال دوم آن به شکل معرفه روی داده است.

عهد ذهنی که آن را الف و لام عهد علمی نیز می‌نامند، آن است که مخاطب نسبت به اسم موضوع بحث، آگاهی و علم پیشین داشته باشد؛ حتی اگر این آگاهی نتیجۀ توضیحات قبلی خود گوینده نباشد. مثلا، کلمۀ «الغار» در آیۀ «إذ هما فی الغَار» (توبه/ 40) از این قبیل است؛ چه، خواننده می‌داند که غار مورد نظر در این عبارت، همان غاری است که پیامبر اکرم (ص) و ابوبکر در حین هجرت به مدینه در آن مدتی سپری کردند.

 عهد حضوری هم آن است که که الف و لام عهد، یاد آور اسمی باشد که حین تکلّم، حاضر و برای مخاطب آشکار و بدیهی است. مثلا، در آیۀ «الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» (مائده/ 3)، مراد از «الیوم»، همان «الیوم الحاضر» است؛ یعنی امروز (غلایینی، 1/ 150؛ دیباجی، 98).

ب) الف و لام جنس

الف و لام جنس برای معرفه کردن آن دسته از اسمها به کار می‌رود که بر افراد بی‌شماری دلالت می‌کنند. به بیان دیگر، این الف و لام بر سر اسمهای معرفه‌ای می‌آید که نامی برای جنسهای مشخص و شناخته شده است. الف و لام جنس خود نیز بر سه نوع است.

گاه این الف و لام برای بیان حقیقت و ماهیت آن جنس خاص به کار می‌رود. از علائم آن، این است که نمی‌توان واژه «کلّ» را جایگزینش کرد. مثلا، در آیۀ «وَجَعَلنا مِن الماءِ کلّ شَیء حَی» (أنبیاء/ 30)، واژۀ «ماء» برآب خاص و معهودی دلالت نمی‌کند؛ بلکه اسم جنس است و از همین رو الف و لام گرفته است. باری، چسباندن الف و لام به ماء، برای استغراق (همه را فراگرفتن) مصادیق مختلف ماء نیست؛ بلکه هدف آن است که نشان داده شود جنس آب ذاتا و ماهیتاً از چنین وصفی برخوردار است. بدین سان، نمی‌توان واژۀ «کُل» را جایگزین الف و لام کرد و گفت «و جعلنا من کل ماء...»؛ چرا که معنی تغییر می‌کند و عبارت حاصل، معنایی غیر از آن می‌دهد که آیه بر آن دلالت می‌کند.

نوع دیگر الف و لام جنس، بر استغراق (همه را فراگرفتن) حقیقی یک جنس دلالت می‌کند و شامل همۀ افراد آن جنس می‌شود. با قرار دادن واژۀ «کل» به جای آن، معنای عبارت هیچ تغییری نمی‌کند. مثلا، در آیۀ «وخُلِقَ الإنسَانُ ضَعیفَاً» (نساء/ 28)، به نظر می‌رسد که منظور از انسان، همۀ انسانها ست و آیه نه بر یک وصف ذاتی جنس انسان، که بر صفتی عارض بر عموم انسانها دلالت می‌کند (ابن هشام، 124).

گاه نیز الف و لام جنس برای دلالت بر استغراق غیر حقیقی یک جنس به کار می‌رود؛ یعنی برای مبالغه در بیان اوصاف آن جنس خاص در یکی از افرادش. مثلا، گاه از کاربرد عبارت «انت الرجل»، بسته به قرائن و شواهد، چنین فهمیده می‌شود که مراد گوینده آن است که تمام صفات و خصائص جنس مرد به نحو کامل در تو هست (رجایی، 83).

 

از بيانى كه گذشت فساد گفتار بعضى از مفسرين روشن مى شود كه گفته اند: لام در (المضطر) لام جنس است، نه لام استغراق، براى اينكه چه بسيار دعاها كه مى بينيم اجابت نمى شود. پس، مراد از اين آيه اين است كه اجابت دعاى مضطر هر جا كه اجابت شود از ما است، نه اينكه هر دعايى كه شود ما اجابت مى كنيم.

وجه فساد آن اين است كه تعبير در مثل (ادعونى استجب لكم )، و در (فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان )، تعبيرى است كه با تخلف دعا از استجابت نمى سازد. و اما اينكه گفت : (چه بسيار دعاها كه مى بينيم اجابت نمى شود) به هيچ وجه قبولش نداريم و آنچه از دعاهاى غير مستجاب كه در نظر وى است، در حقيقت دعا نيست، چون داعى در آنها خدا را به صدق نمى خواند، كه بيانش ‍ گذشت.

 

 

 

زمخشري و امثال زمخشري اينها بر آن هستند كه اين «المضطر» جنس است و عموم نيست به دليل اينكه بعضي از دعاها مستجاب نيست. اين ناصواب است هيچ مضطرّي نگفت يا الله مگر اينكه جواب شنيد منتها حالا ﴿عَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ﴾ گاهي موارد است انسان با اضطرار چيزي را مي‌خواهد و مصلحت آدم نيست چون مصلحت نيست خدا آن را نمي‌دهد نبايد گفت خدا جواب نداد آن را نمي‌دهد بهترش را مي‌دهد. ممكن نيست كسي بگويد خدا و جواب نشنود اگر همان مصلحت بود كه همان را مي‌دهد اگر آ‌ن مصلحت نبود چيز ديگر مي‌دهد اگر اين شخص به چيز ديگر نياز نداشت سيّئه‌اي از سيّئاتش را مي‌آمرزد اگر بي‌سيّئه بود حَسنه‌اي بر حسناتش مي‌افزايد اين دست خالي برنگشت اين طور نيست كه جناب زمخشري خيال كند الف و لام، الف و لام جنس است بعضي از دعاها مستجاب نيست خير،هيچ دعايي نيست مگر اينكه مستجاب است در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه ﴿إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[15] اين لسان،لسان مطلق است لسان،لسان وعد تام است.

 

پرسش: پس موانع استجابت دعا كه حضرت مي‌فرمايند...

پاسخ: يعني دعا نكرديد كسي گوشه چشمش به قبيله‌اش است گوشه چشمش به فاميلش است گوشه چشمش به مقامش است به منصبش است به پُستش است اين مشرك در دعاست اگر ظلمي به كسي شده اين از يك طرف قبيله از يك طرف يك عشيره از يك طرف به قدرت خود از طرفي به رشاه و ارتشا از طرفي به دستگاه قضا همه اينها را در نظر دارد يا الله هم مي‌گويد خب اين معلوم مي‌شود الله را نخواست.

ممكن نيست كسي الله را بخواند و جواب نگيرد به وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) عرض كردند كه چطور است ادعيه ما مستجاب نيست فرمود: «لأنّكم تدعون مَن لا تعرفون»[16] شما دعا نكرديد شما دعا خوانديد،دعا خواندن غير از دعا كردن است «لأنّكم تدعون مَن لا تعرفون».

 

 

 ذات اقدس الهي فرمود يك وقت خود من مهمان مي‌شوم يك وقت شما مهمان من مي‌شويد آن وقتي كه شما مهمان من مي‌شويد در سرزمين وحي است كه حاجيان و معتمران ضيوف‌الرحمان هستند يا در ماه مبارك رمضان است كه صائمان ضيوف‌الرحمان‌اند آن وقتي كه فرمود من مهمان شما هستم شما ميزان من هستيد «أنا عند المنكسرة قلوبهم»[6] اين انسان مضطر بالأخره به جايي تكيه مي‌كند كه تمام قدرت‌ها به آنجا منتهي مي‌شود «و هو الله». اين حالت براي همه در طول زندگي‌شان هست منتها اگر كسي عاقل باشد اين حالت را هميشه حفظ مي‌كند و اگر غافل باشد خب گاهي هست گاهي نيست

 

 

 برخي‌ها استدلال كردند كه اين‌چنين نيست كه هر دعايي مستجاب باشد به آيه سورهٴ مباركهٴ «انعام» استشهاد كردند. گفته اند بايد آن را مقيد به مشيت خدا كرد، زيرا خود خداى تعالى اجابت را مقيد بدان نموده﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ بگو به من خبر دهيد اگر راست مى گوييد در صورتى كه عذاب خدا شما را دريابد، و يا قيامتتان بپا شود، آيا باز هم غير خدا را مى خوانيد؟ نه، بلكه تنها و تنها او را مى خوانيد، پس اگر بخواهد حاجتتان را برمى آورد ﴾ در حالي كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» مي‌فرمايد شما در حال خطر با مكر و حيله مي‌گوييد «يا الله» البته در حال خطر چون بعضي صادقاً مي‌گويند «يا الله» بعضي با مكر و حيله مي‌گويند «يا الله» ما كه از درون افراد باخبر نيستيم ذات اقدس الهي خودش مي‌داند پس فضاي سورهٴ مباركهٴ «انعام» اين است. يا در آستانه اشراط‌الساعه قرار گرفتيد يا عذابي نظير ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[17] نظير عذاب ﴿أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ﴾[18] نظير عذاب قوم فرعون ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[19] يكي از اين عذاب‌ها آمد يا عند ظهور القيامه است يا عند عذاب الله است في الدنيا در چنين حالتي مي‌گوييد «يا الله» بعضي‌ها راست مي‌گويند بعضي مكّارند كه ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[20] در چنين فضايي هر چه را خدا خودش مصلحت بداند مي‌كند.

 

كسي كه خدا مي‌داند اين اگر برگردد واقعاً اصلاح مي‌شود نظير قوم يونس نجاتشان مي‌دهد. براي اينكه اينها واقعاً خدا را مي‌خواستند و بعد توبه كردند

اگر دعا مستجاب نمى شود، چون طلب و خواستن، خواستن حقيقى نيست، بلكه مكر و نيرنگ است. همچنان كه نظير آن را خداى تعالى از فرعون حكايت كرده است وقتى دچار غرق شدن شد ( قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ  گفت ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آنكه فرزندان اسرائيل به او گرويده‏ اند نيست و من از تسليم ‏شدگانم. اكنون در حالى كه پيش از اين نافرمانى میکردى و از تباهكاران بودى) و نيز از اقوامى ديگر حكايت كرده كه وقتى دچار عذاب خدا شدند: (قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿۱۴﴾فَمَا زَالَتْ تِلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ ﴿۱۵﴾گفتند اى واى بر ما كه ما واقعا ستمگر بوديم (۱۴)و همچنان اين سخن را تكرار مي‏كردند تا ريشه آنها را قطع كرديم و آنها را خاموش ساختيم! (۱۵) ).

 

و كوتاه سخن اينكه، مورد آيه سوره انعام كه قيد (ان شاء) را داشت، موردى است كه چون هم ممكن است طلب در آن حقيقى باشد و هم غير حقيقى، لازم بود كشف ضر و اجابت را در آن مقيد به مشيت كند، و بفرمايد: اگر خدا بخواهد حاجتشان را برمى آورد و قهر اين در موردى است كه درخواستشان حقيقى و با ايمان خالص باشد، نه آنجا كه درخواست از باب نيرنگ بوده باشد، به خلاف آيه مورد بحث و ساير آيات راجع به اجابت دعا، كه در خصوص موردى است كه - همانطور كه گفتيم - نيرنگ در آن تصور ندارد و دعا در آن مورد دعاى حقيقى است، يعنى تنها و تنها خدا خوانده مى شود.

 

 

 

 

فرمود آفرينش مخصوص خداست پرورش مخصوص خداست آفريدن و پروراندن محتاج به علم غيب است اين علم غيب مخصوص به خداست هر موجودي در هر لحظه‌اي از خدا چيز مي‌خواهد نه از غير خدا و نه خود را بي‌نياز مي‌بيند. يعني «كلّ موجود محتاجٌ و كلّ محتاجٍ سائلٌ و كلّ سائلٍ محتاجٌ إلي المجيب» و تنها كسي كه مجيب است خداست اختصاصي به اجابت دعاي انسان ندارد همه موجودات مضطرّند زيرا هر موجودي در اصل هستي‌اش فقير است در ادامه هستي‌اش فقير است در تأمين رزق خود فقير است محتاج است و اين احتياج هم هر لحظه است

 

﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ﴾ اختصاصي به انسان ندارد.

 

ما گاهي مشكل داريم خيال مي‌كنيم مشكلات ما را مال ما حل مي‌كند يا قدرت ما حل مي‌كند ما هم مي‌توانيم در درمان خودكفا باشيم. حوادث بيگانه ما را بيدار مي‌كند.

 

 

انسان‌ها هم دو قسم‌اند همه انسان‌ها محتاج‌اند منتها برخي ناقص‌اند برخي مستكفي،ناقص آن است كه حوادث بيرون اينها را بايد بيدار كند تا فشار نبينند نمي‌گويند خدا! تا درد و مرض و حوادث سخت نبينند به سراغ اعتكاف و ماه رجب و دعاي رجب و اينها نمي‌روند برخي‌ها مستكفي‌اند از درون درك مي‌كنند محتاج‌اند و فقط به خدا نيازمندند اينها مستكفي‌اند اينها شبيه فرشته‌اند اينها همان‌ هستند كه مرحوم كليني در كافي از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرد كه [حضرت به برخي از اصحاب فرمود اگر شما بر حالات معنوي و الهي‌تان مداومت كنيد] «لصافحتكم الملائكة» [3] ملائكه با شما مصافحه مي‌كنند.

 

نباید از این نکته غافل شد که توجه و تضرع  به سمت خدا خود هدف است.

وقتی پدری به فرزندش می گوید پسرم اگر درس بخوانی برایت دوچرخه میخرم برای فرزند نابالغ درس خواندن وسیله و رسیدن به دوچرخه هدف است. ولی هنگامی که فرزند به بلوغ فکری میرسد میفهمد دوچرخه وسیله و درس خواندن هدف بوده است . برای ما رسیدن به خواسته هایمان هدف و توجه و تضرع  در پیشگاه پروردگار عالم وسیله است در حالیکه از این غافلیم که توجه و تضرع  در پیشگاه پروردگار عالم که همان نقطه اتصال است، هدف است و آن مشکلات دنیوی ما وسیله بوده است .

 

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

--

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود

Al-Qurṭubī quotes a ḥadīth connecting the one in distress to those who are wronged or oppressed: “Be mindful of the supplication of the oppressed, for there is no veil between it and God.”

 

For some Sufis one in distress refers to those who have cut themselves off from attachment to everything but God and see no answer to their distress except for God.

 

https://www.youtube.com/watch?v=c_dNbwFYTCo&t=273s&ab_channel=AramNobarinia

 

Time: 0-2’:45

﴿وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ

آيات خلافت دو طايفه بود

 (يك) خدا شما را خلیفه الله قرار مي‌دهد ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً

 (دو) شما را خلفاي اقوام قبل قرار مي‌دهد ﴿جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ

 در جريان قوم نوح اين طور است قوم هود و صالح اين طور است فرمود: ﴿يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ از اين قبيل است بعد مي‌فرمايد: ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ شما بدانيد جاي ظالمان نشسته‌ايد. يعني گروهي قبل از شما بودند ظلم كردند منهدم شدند و شما هم به جاي آنها نشستيد كه اگر شما هم ـ معاذ الله ـ ظلم كرديد همان حكم را داريد.

﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ما شما را به جاي آنها نشانديم خليفه آنها كرديم ببينيم چه كار مي‌كنيد,

اين خلفا به هر دو معنا مي‌تواند مصداق داشته باشد بعد فرمود شما كه حالا جاي ديگران نشسته‌ايد همان قوانين قبلي براي شما حاكم است چه كسي اين جابه‌جايي‌ها را تنظيم كرده ﴿أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ

 

(قليلا ما تذكرون ) - خطاب در اين جمله خطابى است توبيخى به كفار، البته در بعضى از قرائتها (يذكرون ) هم خوانده شده و اين قرائت بهتر است، براى اينكه با ذيل ساير آيات پنجگانه موافق است، چون در آخر همه آنها صيغه جمع غايب آمده، در يكى فرموده : (بل هم قوم يعدلون )، در ديگرى آمده (بل اكثرهم لا يعلمون ) و همچنين در بقيه. ديگر اينكه اصولا روى سخن در اين پنج آيه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) است، نه به كفار تا به صيغه جمع حاضر، بفرمايد (تذكرون - كم متذكر مى شويد).