(16) قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لَا
(16) قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلاً
(۱۶) بگو: اگر از مرگ يا كشته شدن فرار كنيد سودي به حال شما نخواهد داشت، و در آن هنگام جز بهره كمي از زندگاني نخواهيد گرفت.
مشكل جهان فعلي و بسياري از مردم اين است كه اينها با علوم تجربي سر و كار دارند. دانش اينها حسّي و تجربي است. كاربرد اين علوم هم امور تجربي است. لذا بسياري در فضاي حس دارند زندگي ميكنند. علوم تجربي، عمل تجربي انسان را در قلمرو حس بسته نگه ميدارد. اين ديگر به فكر علوم تجريدي نيست. علوم متافيزيكي نيست علوم ماوراءالطبيعي نيست علوم بعد از مرگ نيست اين تا مرگ را فكر ميكند. خيال ميكند مرگ، پوسيدن است اما بعد از مرگ چه خبر است هيچ علم تجربي جوابگوي اين سؤال نيست ميگويد انسان ميپوسد تمام شد و رفت. از پوست به در ميآيد اين را ديگر علم تجربي نه ميفهمد و نه داوري دارد.
بنابراین کسی که مرگ را پایان زندگی بداند چرا فرار نکند
3419) اندر آخِر حمزه چون در صف شدی / بی زره سرمست در غَزو آمدی
3420) سینه باز و ، تن برهنه ، پیش پیش / درفکندی در صفِ شمشیر ، خویش
3421) خلق پرسیدند کِای عمِ رسول / ای هُژَبرِ صف شکن ، شاهِ فُحول
[ هُژَبر = شیر بیشه / فُحول = دلیران ، جمع فَحل ]
3422) نه تو لاتُلقُوا بِاَیدیکُم اِلی / تَهلُکه خواندی ز پیغامِ خدا ؟
3423) پس چرا تو خویش را در تَهلکه / می دراندازی چنین در معرکه ؟
3424) چون جوان بودیّ و ، زفت و سخت زِه / تو نمی رفتی سویِ صف بی زره ؟
3425) چون شدی پیر و ضعیف و مُنحَنی / پرده های لاابالی می زنی ؟
3426) لاابالی وار با تیغ و سِنان / می نمایی دار و گیر و امتحان ؟
3427) تیغ ، حُرمت می ندارد پیر را / کی بُوَد تمییز تیغ و تیر را ؟
3428) زین نَسَق غمخوارگانِ بی خبر / پند می دادند او را از غِیَر
3429) گفت حمزه : چونکه بودم من جوان / مرگ می دیدم ، وِداعِ این جهان
3430) سویِ مُردن ، کس به رغبت کی رود ؟ / پیشِ اژدرها ، برهنه کی شود ؟
3431) لیک از نورِ محمّد من کنون / نیستم این شهرِ فانی را زبون
3434) آنکه مردن ، پیشِ چشمش تَهلُکه ست / اَمرِ لاتُلقُوا بگیرد او به دست
3435) و آنکه مُردن پیشِ او شد فتحِ باب / سارِعُوا آید مَر او را در خِطاب
سوره ۲: البقرة
وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۹۵﴾
و در راه خدا انفاق كنيد و خود را با دست خود به هلاكت ميفكنيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مى دارد (۱۹۵)
سوره ۳: آل عمران
وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ ﴿۱۳۳﴾
شتاب كنيد براي رسيدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتي كه وسعت آن، آسمانها و زمين است؛ و براي پرهيزگاران آماده شده است. (۱۳۳)
فرمود اينها حرفهايشان اين است. بهانههايشان هم اين است. اما به اينها خطاب نكرد. با اينها حرف نزد. فرمود: ﴿قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ﴾ تو به اينها بگو. حالا بر فرض فرار كرديد اينچنين نيست كه خدا دست از دينش بردارد، شما نشد ديگري(برخی فکر میکنند آنها هستند که دین خدا را حفظ میکنند. نه این طور نیست. خدا دینش را خودش حفظ میکند) الآن هم اين آيه حاكم است فرمود: ﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم و هرگاه سرپيچي كنيد خداوند گروه ديگري را بجاي شما ميآورد كه مانند شما نخواهند بود. سوره محمد﴾.
به همه ما ميفرمايد امروز اگر ـ خداي ناكرده ـ شما به اين نظام كمك نكرديد خدا اينطور نيست كه دست از نظام ديني بردارد شما را ميبرد يك عدّه ديگر بهتر از شما ميآورد. اگر دين هست، حافظ دين، خداست. شما نشد، ديگري. لذا آدم بايد فرصت را غنيمت بشمارد بگويد خدايا تو كه دينت را حفظ ميكني اين دين را به دست ما حفظ بكن خدايا مرا جزء كساني قرار بده كه تو رضايت دادي كه دين را به دست او حفظ بكني و من را عوض نكن كه من را ببري ديگري بيايد اين دين را حفظ بكند «وَ اجْعَلني مِمَّنْ تَنْتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وَلا تَسْتَبْدِلْ بي غَيْري» پس آن خطر هست فرمود شما نشد ديگري اين كار را ميكند به جِدّ ميكند.
اين آیه شبيه همان چيزى است كه در جنگ احد، خطاب به گروه ديگرى از منافقان سست عنصر نازل گرديد:
قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ : (بگو حتى اگر در خانه هايتان باشيد، آنها كه مقدر شده است كشته شوند به سراغشان در بسترهايشان مى آيند و آنها را از دم شمشير مى گذرانند)! (آل عمران - 153).
در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» ملاحظه فرمودید بر فرض شما از مرگ فرار بكنيد تا چه وقت ميتوانيد فرار بكنيد؛ آيه هشت سوره مباركهٴ جمعه فرمود:
سوره ۶۲: الجمعة
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۸﴾
بگو اين مرگي كه از آن فرار ميكنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد، سپس به سوي كسي كه از پنهان و آشكار با خبر است برده ميشويد و شما را از آنچه انجام ميداديد خبر ميدهد. (۸)
اينجا هم فرمود رسول من! به اينها بگو شما بخواهيد كاري بكنيد كه نميريد شدني نيست بخواهيد كشته نشويد نافع نيست بر فرض هم كشته نشويد ﴿وَإِذاً لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ چند روزي بيشتر نيستيد بعد مردار ميشويد.
گفتند در شهر عبدالملك مروان وبا واقع شد او از شهر بيرون رفت به او گفتند خداوند ميفرمايد: ﴿قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذاً لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ گفت ما همان «ذاك القليل نطلب» قليل را ميخواهيم